کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
29.3K videos
95 files
43.5K links
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#پوآچای مرغ و بادمجان


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کیک_مکزیکی

تخم‌مرغ : ۶ عدد
آرد ۱۰۰ گرم (هر پیمانه ارد ۱۲۵ گرم)
پودر کاکائو ۲۰ گرم (دو ق)
نشاسته ذرت (سه ق غ)
شکر ۱۵۰ گرم (سه چهارم پیمانه)
آب جوش : ۱/۴ پیمانه
روغن ۵ ق غ
بیکینگ پودر یک ق چ
وانیل یک قاشق چ
ارد ، بکینگ پور، نشاسته ذرت ، پودر کاکائو رو سه بار باهم الک کنید.سفیده تخم مرغ رو هم بزنید تا کامل فرم بگیره سپس دو قاشق از شکر رو بهش اضافه کنید و هم بزنید سپس زرده‌ها را همراه با شکر و وانیل با همزن بزنید تا کش دار و کرم رنگ بشه همینطور ک همزن روشنه آب جوش را اضافه کنید و با دور متوسط همزن بزنیدسپس روغن رو اضافه کنید آرد, بیکینگ‌ پودر و پودر کاکائو و نشاسته ذرت را به مواد اضافه کنید و با لیسک هم بزنید حالا سفیده‌ها رو به مخلوط زرده و آرد اضافه کنید و مواد کیک را به صورت دورانی مخلوط کنید تا یکدست شودمواد را در قالب ۲۰ سانتی‌متری که کف آن را کاغذ روغنی قرار داده اید بریزید قالب را در فر با حرارت ۱۷۵ درجه سانتی‌گراد به مدت ۴۵ دقیقه قرار دهید تا بپزد بعد ازاینکه کیک آماده شد یکی دو دقیقه صبر کنید سپس از فر خارج کنید و اجازه دهید خنک شود

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

@kadbanoiranii
#تارت_قارچ_و_مرغ


مواد لازم:

سینه مرغ کامل 1 عدد
قارچ خرد شده 2 لیوان
پیاز 2 عدد
پودر سیر 1 قاشق چایخوری

پنیر پیتزا رنده شده 1 لیوان
خمیر تارت مقدار لازم
نمک و فلفل مقدار لازم

طرز تهیه:

سینه مرغ را بپزید و ریش ریش کنید ، پیاز رنده شده و پودر سیر را داخل روغن بریزید و تفت دهید تا نرم شوند ، قارچ خرد شده را اضافه کنید و تفت دهید تا آب غذا کشیده شود سپس مرغ ریش ریش شده ، نمک و فلفل را اضافه و مخلوط کنید و از روی حرارت بردارید و کناری قرار دهید تا خنک شود.
قالب تارت را چرب کنید و خمیر تارت را داخل قالب ها بریزید و با دست دیواره قالب را خوب پوشش دهید ، داخل قالب ها را با مخلوط قارچ و مرغ پر کنید و روی مواد پنیر پیتزای رنده شده بریزید.
قالب های تارت را داخل فری که از قبل با دمای 180 درجه سانتیگراد روشن کرده اید و گرم شده است به مدت 15 – 10 دقیقه قرار دهید تا لبه های تارت طلایی و پنیر آب شود ، کمی صبر کنید تا تارت خنک شود سپس از قالب خارج کنید و بهمراه سس دلخواه سرو نمایید.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#تارت قارچ و مرغ


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پيراشكى_اسفناج


براى آماده كردن اين پيراشكى من از خمير نانوايى (نان بربرى) استفاده كردم.
كمى روغن به خمير زدم وخمير رو كمى وَرز دادم و با وردنه پهن كردم و قالب زدم.
پياز فراوانى رو تفت دادم با كمى روغن و كره بعد اسفناج پخته شده رو با نمك وفلفل تفت دادم.
پنير پيتزا هم اضافه كردم و گاز رو خاموش كردم.
اسفناج رو روى خمير گذاشتم و خمير رو لا زدم وبا چنگال يا هر چيز ديگه خمير رو ميبنديم.
زرده تخم مرغ و كمى شير و زعفران آب كرده مخلوط ميكنيم و با برس روى خمير ميزنيم وكمى كنجد يا سياه دونه ميريزيم.
من داخل تنور گازى پختم.
فر ٢٠٠درجه به مدت تقريباً ٣٠ دقيقه
پيراشكى ها رو كف سينى فر ميذاريم تا پخته بشه انتهاى كار گريل رو روشن ميكنيم تا طلايى بشن.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پیراشکی اسفناج


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#_باقلوا

مواد لازم:

خمیر فیلو 1 بسته
گردو :چرخ شده 1 پیمانه
شکر قهوهای :4 قاشق غذا خوری
کره : 150 گرم
دارچین : 1 قاشق غذا خوری

برای شربت:

اب: 2 پیمانه
شکر: 1 پیمانه
عسل: نیم پیمانه
اب 1 عدد لیمو ترش کوچک اندازه لیمو امانی
زعفران اب شده غلیظ : 1/4 پیمانه

طرز تهیه:

گردو رو چرخ کنید با شکر و دارچین مخلوط کنید . کره را اب کنید.
فر را روی 350 فارنهایت گرم کنید .خمیر فیلو را اماده کنید بزارید یخش اب بشه
درون سینی فر را با کره برس بکشید و یک لا خمیر بزارید روی خمیر را دوباره کره بمالید
به همین ترتیب تا 4-5 عدد خمیر بچینید و روی همه را خوب کره مالی کنید و بعد از 3 خمیر ترکیبی از گردو و پسته بریزید ( میتونید فقط گردو استفاده کنید ) دوباره چهار پنج لا خمیر یک لا نازوک از مغزها و دوباره تا اخر
و خمیر را برش بدید به تکه های کوچیک تقسیم کنید و درون فر بزارید برای 45 دقیقه تا بپزد
اب و شکر و عسل رو بزارید روی حرارت و مخلوط کنید تا شکر اب بشه و حجم شربت کم بشه و در اخر اب لیمو ترش رو و زعفران رو اضافه کنید بزارید 10 دقیقه بجوشه بعد از روی حرارت بردارید
شربت باید غلیظ بشه اما نه زیاد که بعد شکرک بزنه قوامش رو باید بدونید.
بعد از پخت باقلواها شربت را روی باقلواها بریزید و بزارید شربت کمی به خورد شیرینی ها بره و روی شیرینی هاتون پودر بسته بریزید

🌐 @kadbanoiranii m.m‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#باقلوا

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#موهیتو

لیموی تازه یک عدد
برگهای تازه نعنا
شکر قهوه ای دو قاشق خوراک خوری
سودا (آب گازدار)

طرز تهیه:

یک نوشیدنی کوبایی است که امروزه در اکثر نقاط جهان از جمله ایران طرفداران بسیاری دارد. برای تهیه موهیتو لیمو را به شش قسمت مساوی تقسیم کنید و چهار برش آن را جدا کنار بگذارید. دو برش باقی مانده را به مکعب های کوچک تقسیم کنید. داخل یک لیوان دهان گشاد لیموهای خورد شده را بریزید و شکر و برگهای نعنا را روی آن بریزید و با قاشق کمی فشار دهید. تا یک سانتی متر پیش از پر شدن لیوان تکه های یخ را اضافه کنید. در آخر فضای باقی مانده داخل لیوان را با سودا پر کنید. پس از هم زدن فراوان با برگهای نعنا و لیمو تزئین کنید.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#موهیتو_نعنا_لیمو


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#خمیر_نان_جادویي


مواد لازم:

آرد 3 لیوان . خمیر مایه 3 قاشق چایخوری . تخم مرغ 1 عدد . شیر یا آب 1 لیوان
روغن 6 قاشق غذاخوری . نمک 1 قاشق چایخوری . شکر 4 قاشق چایخوری

طرز تهیه:

خمیر مایه ، شیر ولرم ( شیر گرمی که دست را نسوزاند ) و 1 قاشق چایخوری شکر را داخل کاسه ای بریزید و مخلوط کنید سپس 5 – 10 دقیقه کناری قرار دهید تا خمیر مایه عمل کند ( کف کند ). تخم مرغ ، باقی مانده شکر ، روغن و نمک را داخل کاسه دیگری بریزید و مخلوط کنید تا یکدست شوند ، خمیر مایه را با چند قاشق آرد را مخلوط کنید و به مواد تخم مرغی اضافه کنید ، کمی هم بزنید تا مواد ترکیب شوند سپس باقی مانده آرد را اضافه کنید.
پس از مخلوط کردن مواد را با دست ترکیب کنید تا خمیر جمع شود ، روی سطح کار ارد بپاشید و خمیر را روی سطح کار قرار دهید ، خمیر را 10 دقیقه ورز دهید ( مکرر روی سطح کار بکوبید و باز کنید ) ، آنقدر ورز دهید تا خمیر نرم و لطیفی بدست بیاید.
داخل کاسه ای را چرب کنید و خمیر را داخل کاسه قرار دهید ، روی خمیر را بپوشانید و در جای گرمی 1 ساعت استراحت دهید تا حجم خمیر 2 برابر شود ، پس از آماده شدن پف خمیر را با فشار دست بگیرید.

این خمیر بسیار خوش دست بوده و کار با آن بسیار راحت است ، بافت و ماندگاری خوبی دارد و میتوانید تا چند روز در یخچال و داخل کیسه فریزر بسته بندی و نگهداری اش کنید.
این خمیر بسیار ترد و سبک است و مناسب برای انواع غذاها ، پیراشکی ، کلوچه ، نان صبحانه ، نان شکم پر ، پیتزا و … است ، حتی میتوانید آن را در روغن سرخ کنید ، این خمیر جادویی خمیری همه کاره است.

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#کیک_پرک_بادام_با_فیلینگ_خامه

مواد لازم:

تخم مرغ ۴ عدد
شکر ۱ لیوان
شیر ۴ ق غ
روغن مایع ۴ ق غ
وانیل نوک ق
بکینگ پودر ۱ ق غ
آرد ۱/۵ لیوان
بادام پرک ۱۵۰ گرم
عسل ۳ ق غ برای روی کیک(من ۵ قاشق ریختم)
برای کرم:
خامه صبحانه یک قوطی(سرد باشه)
پنیر ماسکارپونه ۳۰۰ گرم
*داخل کرم هیچ شکری استفاده نشده،عسل که روش ریخته میشه واسه شیرینیش کافیه*
طرز تهیه:تخم مرغ و شکر رو تا زمانیکه کف کنه بزنید،سوس شیر،روغن مایع،وانیل،بکینگ پودر،و آرد اضافه کنید و باز هم هم بزنید.داخل قالب کمربندی ۲۶ سانتی کاغذ روغنی پهن کنید،و مواد کیک رو داخل قالب بریزید.بادام پرک شده رو هم روی مواد بریزید.و در فر با درجه حرارت ۱۷۰،حالت توربو بپزید،(تست خلال دندون)بعد از پخت بزارید تا کاملا سرد شه.در ظرفی خامه سرد رو تا زمانیکه کف کنه بزنید و پنیر ماسکارپونه اضافه کنید،و به هم زدن ادامه بدید،تا زمانیکه سفت شه.کیک رو از وسط نصف کنید و کرم رو به لایه زیری بزنید و با لیسک یکدست کنید،و لایه دوم کیک رو روی اون قرار بدید،عسل رو داخل مایکروفر کمی ذوب کنید و روی کیک بریزید.حتما به مدت یک شب داخل یخچال بزارید،اینطوری عسل کامل به خورد کیک میره.


@kadbanoiranii
#كوبيده_مرغ_مستر_تابه

من براي درست كردن اين كوبيده خوشمزه از ،تخم گشنيز آسياب شده و ادويه پاپريكا استفاده كردم كه طعم و عطر بي نظيري به كوبيده ميده و به راحتي در عطاري ها پيدا ميشه

مواد لازم ( ٥ الي ٦ نفر)
ران مرغ >> نيم كيلو
سينه مرغ >> نيم كيلو
پياز >> ١ عدد بزرگ
سير >> ٢ عدد
جعفري خرد شده >> (٣ قاشق غ)
تخم مرغ>> ١ عدد
پودر سوخاري>> ١ پيمانه
زعفران دم كرده>> ٤ قاشق غ
نمك >> ١ قاشق چ خ
فلفل سياه >> ١ قاشق چ
پاپريكا >> ١ قاشق چ
زرد چوبه >> نصف قاشق چ
تخم گشنيز آسياب >> (نصف قاشق چ)
ليمو تازه>> ١ قاشق غ


گوشت رون و سينه مرغ رو ٢ بار چرخ كنيد، پياز و سيرو چرخ كنيد و كاملا آبش رو بگيريد، حالا موادمون كه شامل گوشت، پياز و سير جعفري تخم مرغ زعفرون ادويه ها و آب ليمو هست رو ٥ دقيقه ورز بديد، روش سلفون بكشيد و ١ ساعت بزاريد يخچال، بعد پودر سوخاري بهش اضافه كنيد و باز ٥ دقيقه ورز بديد، دستتون رو با اب يخ خيس كنيد و كوبيده رو به سيخ بكشيد، براي اين كار سر وته گوشت رو به سيخ فشار بديد و بعد بريد سراغ نقش زدن كباب، حالا يكم تابه رو چرب كنيد و هر طرف كباب رو ٥ الي ٦ دقيقه سرخ كنيد، بعد روش كره و زعفران بماليد، ميتونيد اين كوبيده رو با برنج هم سرو كنيد، اين كوبيده رو روي ذغال هم ميشه درست كرد.

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کیک_تم_مهندس_مکانیک
#تم_مهندس
#مهندس_مکانیک
#کیک_مهندس

آموزش دیزاین کیک تم مهندس مکانیک 🔩🔧🪛


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت پنجاهویکم

ممنون . فعلا که باید بگردم تا جایی که مرتبط به رشته ام باشه رو پیدا کنم .
- منظورت کامپیوتره ؟
- بله .
آرشام کمی فکر کرد و گفت :
- عمو جون اگه شما راضی باشین من فردا میام بهار جانو چند جا میبرم شاید تونستم براش جای
مطمئنی کار پیدا کنم .
بهار با اخم نگاهش را به صورت این مرد بی نهایت پررو دوخت و در دل گفت :
-» همین مونده هر جا میرم این دنبالم راه بیوفته «
لبش را تر کرد و گفت :
- ممنون خودم میتونم کار پیدا کنم . شما بهتره به کارای خودتون برسید .
صدای کیان را از پشت سر آقاجون شنید .
- کی مشکل کاری براش پیش اومده ؟
آرشام پوزخندی زد . گفت :
- کسی مشکل کاری نداره شما برو به فکر مراسم خودت باش .
عزیز که تا آن زمان شنونده ی صحبت آن ها بود گفت :
- آقا آرشام میخواد برای بهار کار پیدا کنه .
کیان با اخم به آرشام نگاه کرد و گفت :
- اما فکر نکنم دایی بهرام خوشش بیاد دخترش بره سرکار .... تازه اگه بهار احتیاج به کار داشته
باشه ما خودمون میتونیم براش کار پیدا کنیم . احتیاجی نیست شما زحمت بکشین .
- نه زحمتی داره نه شما میتونی کمک کنی . شما انقدر گرفتار هستی که از حال بهار جان هم خبر
نداری چه برسه بخوای براش کار پیدا کنی.
دستان کیان از خشم مشت شد . آرمیتا کنارش ایستاد و آرام زیر گوشش زمزمه کرد
چیه چرا بهم ریختی ؟ نکنه تو هنوز به بهار.............
کیان با اخم نگاهش کرد و زیر لب غرید :
- نخیر اگر هنوز بهار مهم بود تو کنارم نبودی ... پس دنبال آتو از من نباش .
رو به بهار کرد و گفت :
- بهار خودت میدونی پدرت راضی به این کار نیست پس به خودت زحمت نده .
دوباره آن پوزخند پر معنا روی لبان آرشام نقش بست و رو به بهار گفت :
- بهار جان بهرام خان با من ... فکر کاری باش که دوست داری . ببین دلت با چی راضی میشه .
بهار از مجادله ی بی دلیل و بی نتیجه ی آن دو خسته شد . هر کدام میخواست دیگری را با
حرفش بکوبد .
از جا بر خواست و رو به آقا جون کرد و گفت :
- آقاجون اول از بابا اجازه میگیرم بعد خودم میرم دنبال کار.
این حرف یعنی به کمک هیچ کس نیاز ندارد . از تصمیم خودش راضی بود . این فکر بعد از حرف
های آرشام به ذهنش رسید . تنها راه رهایی از غم و تنهایی را در سرگرم شدن میدید . اگر
میخواست همیشه در آن باغ بماند مانند وسایل بدون مصرف تارعنکبوت روی ذهن و افکارش
بسته میشد و او را از جامعه فراری میداد .
نمیخواست با غرق شدن در غم و غصه راه زندگی بهتر را به روی خود ببندد. باید با گذشته
خداحافظی میکرد . هرچند که میدانست این خداحافظی برایش مانند جان دادن به عزرائیل سخت
و دشوار است .
نگاهش را در پذیرایی چرخاند و به سمت عزیز رفت . کمی خم شد و زیر لب گفت :
- عزیز من شام نمی خورم . میرم خونه . شما هم خیالتون جمع باشه من در باغ رو برای کسی باز
نمیکنم .
- نمیشه دخترم همه ناراحت میشن



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت پنجاهودوم

بهار نگاهی به جمع کرد . با دیدن مشغول بودن هر کس به کاری و نبودن آرشام که احتمال میداد
برای درست کردن کباب
کنار باربیکیو باشد. فرصت را غنیمت شمرد و گفت :
- خودم با جمشید خان حرف میزنم تا ناراحت نشه .
به سمت جمشید خان رفت . سرش را پایین گرفت . به آرامی خواسته اش را بیان کرد و دلیلش را
با گفتن اینکه سر درد دارد توجیه کرد . بعد از خداحافظی کوتاهی با جمشید خان و پسرش بدون
اینکه از کیان و آرمیتا خداحافظی کند از پذیرایی
خارج شد .
همینکه در باغ را باز کرد . از پشت سر ، کسی به داخل باغ هلش داد و در کسری از ثانیه در باغ
بسته شد . ترس بر تمام وجودش رخنه کرد . تاریکی شب و تنهایی و این حمله ی ناگهانی باعث
شد بی اراده جیغ بزند . تنش به لرز افتاد و قلبش از طپش زیاد در حال ایستادن بود .
سایه ی درختان کهنسال باغ روی صورتش افتاده بود . چهره ی رنگ پریده اش زیر نور مهتاب به
طور کامل قابل مشاهده بود . دستی همراه با عطری آشنا روی لبانش قرار گرفت . گفت :
- هیس... الان همه رو با خبر میکنی.
بهار با چشمانی تا انتها باز شده خیره به صورت روبرویش شد و نفس راحتی کشید . اما نبودن
فاصله بین خودش و شخص مقابل ، نفسش را ، دوباره به اسارت لحظه ها برد .
تا خودش را عقب کشید دست دیگری از پشت مانع جدا شدنش شد و بهار با وحشت ، دوباره به
صورت روبرویش که
فاصله اش انقدر کم بود که هرم نفسهایش را روی صورتش حس میکرد، خیره شد . معنی کار و
رفتارش را نمیفهمید .
از ترس لبانش قفل شده بود . با زحمت و بریده بریده گفت :
- از من...از من ... چی ... میخوای ؟
- چرا ترسیدی ؟ آدم از کسی که عاشقشه نمیترسه
ولم کن ... داری میترسونیم .
- اومدم بهت هشدار بدم و برم . حق نداری تا وقتی من ایران هستم با هیچ جنس مذکری گرم
بگیری ... فهمیدی چی
گفتم ؟! خوشم نمیاد مثل لاشخور دورتو بگیرن .
بهار از اینهمه پررویی و نامردی او در حیرت بود . این شخص روبرویش هیچ شباهتی به کیان او
نداشت .
واقعا عشق به رفتن از ایران او را اینگونه رذل کرده بود یا همان کیان بود و او نتوانسته بود از نگاه
یک عاشق او
را خوب بشناسد .
سکوتش جسارت کیان را بیشتر کرد و بازویش را گرفت و تکان داد . با کلماتی که از بین دندان
های کلید شده اش
بیرون می آمد آخرین ضربه را زد .
- توی لعنتی تا وقتی از قلب و ذهن من بیرون نرفتی حق نداری به کس دیگه ای فکر کنی
.میفهمی؟!
با این حرف بهار از خشم منفجر شد و حباب سکوتش شکست . با حرکت تندی خودش را از او
جدا کرد و غرید :
- خفه شو عوضی ... حالم ازتو و خود لعنتیم بهم میخوره که باعث شدم تو انقدر بی حیا بشی ...
فکر کردی برده ی تو هستم که هر چی گفتی بگم چشم ؟! یه بار بخاطر دل احمقم به حرفت گوش
کردم و کارم به اینجا رسید ... ببین چی نصیبم شد ... جز اینکه فهمیدم سالها چه نامردی رو
دوست داشتم و بدبختانه بخاطر همون نامرد پدرم هم چشم
دیدنم رو نداره . دربدر شدم و حسرت دیدن برادرم هم به دلم مونده .............
کیان یک قدم به سمتش برداشت ومیان حرفش پریدو گفت



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت پنجاهوسوم

خودت میدونی من نمیدونستم دایی انقدر بی عاطفه س که اینجوری با دخترش رفتار کنه .
نیومدم خودمو توجیه کنم .
اومدم هشدار بدم .
- تو غلط کردی . اصلا اینجا چه کار میکنی ! برو پیش نامزدت و دست از سر من بردار .
- بهار برای من زبون درازی نکن که خوب بلدم زبونتو قیچی کنم . اگه ببینم این پسره ی لندهور و
کیوان دوروبرت
میچرخن من میدونم و تو ... کاری نکن بلایی سرت بیارم تا نتونی به هیچ کس دیگه ... بعد از من
فکر کنی و بیشتر
از این عذاب بکشی .
دست بهار بالا رفت تا روی صورتش سیلی بزند که دستش در دستان قوی کیان اسیر شد . خنده
ی کیان حالش را بهم زد .
- راه دلبری رو یاد گرفتی ! اما دیر جنبیدی خوشگله . اینا دیگه الان جواب نمیده .
سرش را نزدیک گوش بهار برد و با لحنی که بهار تا به حال نشنیده بود زمزمه کرد :
- یادت باشه تا من ایران هستم کسی دورت نباشه ... وگرنه کاری که نباید بشه ....
حرفش را نیمه تمام گذاشت و از بهار فاصله گرفت . قلب بهار از هیجان و ترس به شدت می
کوبید .نفسش بند آمده بود . دستش را روی قلبش گذاشت و کمی خم شد . قلبش تیر میکشید و
زبانش یارای سخن گفتن نداشت . بغض بزرگی روی قلب و گلویش چنبره زده بود .
با بسته شدن در باغ اشکش سرازیر شد . زانو زد و مشتهایش را همزمان روی خاک کوبید و از ته
دل خدا را صدا زد .
چند بار دیگر خدا را با فریاد یاد کرد و از او کمک خواست تا از این زندگی خلاصش کند .
فریادهایش حنجره ی بینوایش
را خنج کشید .
دردی که در قلبش حس میکرد سلول به سلول در بدنش حرکت کرد . سرش به حال انفجار در
آمده بود . تحمل دیدن رقیب آسانتر از شنیدن این حرف ها بود . درد این نیشی که در بدنش فرو
کرده بود راه نفسش را بسته بود .
زمانی به همان حال باقی ماند. با کرختی از روی زمین برخاست و لباسهای خاکیش را تکان داد .
به طرف ساختمان
گام برداشت .
کیان با رفتارش آن عشق باقی مانده را به نفرت تبدیل کرد . نفرتی که اگر قدرتش را داشت
عجیب ویرانگری میکرد .
بوی کباب از باغ کناری به مشام میرسید . عق زد آنهمه رذالت و پستی همخونش را . کسی که
مانند بت میپرستید خیلی زود خودش را در نظرش خراب کرد . ایکاش الاقل این رفتن با احترام
متقابل به پایان میرسید .
نمیدانست چرا به خاطر چنین موجودی آن همه حقارت را تحمل کرده بود ! کیان روزی دنیایی از
مردانگی داشت آن دنیا را به چه چیز فروخت ؟ باورش سخت بود !! هنوز در شک رفتارو
حرفهایش بود .
مانند کسی که با ضربه ای شدید به سرش حافظه اش را از دست داده باشد گیج و منگ بود .
نگاهی به آسمان مهتابی کرد و آهی کشید .
زیر لب نالید :
- خدایا خودت از این عشق لعنتی و این عذاب نجاتم بده .....خودت به روش خودت آرومم کن .
*
کیان مانند مار زخمی به خود میپیچید . دلش به شور افتاده بود . فکر نمیکرد دیدن بهار و حمایت
آرشام به آن صورت دیوانه اش کند . زمانی که در بیمارستان بود خیلی تلاش کرد به خودش
بقبولاند که بهار برایش مهم نیست . اما دفاع
کیوان از بهار و تعریف حالش او را به جنون کشانده بود



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت پنجاهوچهارم

شورو شوق بودن با آرمیتایی که خیلی راحت با او برخورد میکرد وبا ابراز علاقه های آنچنانی ، که تا
به حال در خوابش هم نمیدید بهار آن گونه رفتار کند، او را جادو کرده بود و اجازه نمیداد به بهار
فکر کند . دلش آزادی و رفتن از ایران
میخواست . با شنیدن توصیف زندگی در آن سوی مرزها از زبان آرمیتا ، سودایی در دلش انداخته
بود که ، تا به
آن نمی رسید آرام نمیشد .
وارد باغ جمشید خان شد . اما دلش هنوز در باغ کناری بود . چقدر دلش میخواست همان طور که
از آرمیتا سیراب میشد جرعه ای هم از وجود بهاری که سالها منتظر وصالش بود بچشد . اما چیزی
که جلودارش بود همان اندک علاقه ای که برایش باقی مانده بود و چشمان زیبا و ترسان اویی که
روزی تمام خواسته اش از دنیا بود . وقتی خواسته هایش بزرگتر شد ، بهار برایش کم بود . بهار
کم رنگ که شد ، دست گلی که آب داده بود مجبورش میکرد بهارش را جا گذارد و به طرف آرمیتا و
آینده ای روشن گام بردارد .
به گفته ی آرمیتا آدم ها برای رسیدن به اهداف بزرگشون باید چیزهای بزرگی را فدا کنند . و او
بهار را فدای اهداف خودش کرده بود .
با صدای آرمیتا از افکار درهم و برهمش بیرون آمد .
- کجایی تو ؟ چند دقیقه س دارم دنبالت میگردم .
- دارم میام .
- بیرون بودی ؟
کیان گیج و منگ نگاهی به در باغ انداخت و گفت:
- آره ... رفتم تا بهار تو تنهایی و تاریکی بلایی سرش نیاد . همینکه رسید به باغ منم برگشتم.
- کیان این حالتو دوست ندارم . تو داری زیر حرفات میزنی ... تو بمن گفتی به اصرار خانواده دل
به دل بهاردادی و
علاقه ی خاصی بهش نداری . این رفتارت رو باید چه جوری هضمش کنم
حساس نشو . روشنفکر باش عزیزم. اون هرچی که باشه ناموس خانواده ی منه . نمیتونم بذارم
بلایی سرش بیاد . اون برای تو تهدیدی به حساب نمیاد خیالت جمع باشه .
- خدا کنه تمام حرفات درست باشه .
- درسته عزیزم . وگرنه خود بهار که کنار نمیکشید . دیدی امشب اصلا به طرف من نیومد . اگر
علاقه ای هم بوده تموم شده .
نگاه آرمیتا به برادرش که روی ایوان ایستاده بود و به آسمان خیره شده بود افتاد . نفسش را پر
صدا بیرون داد و گفت :
- بیا بریم شام سرد شد ... در ضمن با آرشام کل کل نکن . خودت میدونی من عاشق برادرمم .
اگه بخوای آزارش
بدی انگار منو آزار دادی .
نازی که در پس صدایش بود دل کیان را نرم کرد . در حالی که دستش را پشت کمرش میگذاشت
و او را با خود همراه میکرد ، گفت :
- چشم خانومی ... هر چی شما بخواین .
در کنار هم وارد شدند . آرشام با دیدن آن دو با خشم نگاهی نثار خواهرش کرد و پشت سرش
وارد ساختمان شد .
دلش برای بهاری که زندگیش بازیچه ی دست آن به اصطلاح مرد شده بود میسوخت . اما خودش
میدانست با بدجنسی تمام، دلش از این جدایی راضی و خوشحال بود. گاهی با این حس دچار
عذاب وجدان میشد . اما شیرینی وجود بهاری که تنها و بدون نامزد بود در کامش بد جور مزه
میکرد .
گاهی با تمام خشمی که به آرمیتا داشت در ته دلش از او ممنون بود . خودش را نامرد میدید اما نه
در حد کیان .
نامردی که دوست داشت به خواسته ی دلش برسد اما این راه را خواهرش برایش هموار کرده بود
و خودش در آن نقشی نداشت . محبت خواهر و برادری باعث این کمک و همراهی شده بود وتا
حدی با این فکر آرام میشد
اما خبر نداشت خواهرش بخاطر جبران گذشته، خودش را در این راه بی سرانجام انداخته بود تا
برادرش به مرادش برسد .
خواهری که با یک نگاه برادرش حس او را به بهار درک کرده بود و او خبر از شامه ی تیز
خواهرش نداشت .....





رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت پنجاهوپنجم


با گریه گوشی را زمین گذاشت . صورتش را با دستانش پوشاند و به هق هق افتاد . از دنیا سیر
شده بود . آرزوی مرگ داشت . نمی دانست چه گناهی مرتکب شده که پدرش انقدر با او لج میکرد
. لحن تند و برّا ی پدرش جایی برای خواهش و تمنا نگذاشته بود . یک» نه« به تمام خواسته ی او
گفته بود و تمام .
دستی گرم و نوازشگر روی شانه اش نشست . همزمان صدای مهربانش، دل داغون و خسته از
روزگارش را آرام کرد .
- چی شده آقاجون ؟
- بابا ...اجازه نمیده ... سرم داد کشید آقاجون ... مگه من چی خواستم که با من اینجور برخورد
میکنه ؟
فین فین کنان ادامه داد.
- من نمی دونم مامانم چه کار کرده هر وقت میخواد منو خفه کنه میگه نمیذارم مثل مادرت بشی
......
ناگهان یاد سوالی که ذهنش را مدتها مشغول کرده بود افتاد . اشکهایش را پاک کرد.به صورت
مهربان و خسته ی آقاجون نگاه کرده و گفت :
- اقا جون میشه شما برام بگی مامانم چکار کرده که بابام اینجور با من رفتار میکنه ؟! بخدا دیگه
خسته شدم نمیدونم چرا اینهمه جوون هر روز تصادف میکنن میمیرن اما منی که بود و نبودم مهم
نیست سرومروگنده زنده بودم .
آقاجون اخمی نثار بهار کرد و غرید
دِههه ... بسه دختر دیگه زبون به دهن بگیر . انقدر ضجه موره نکن . دیگه نشنوم جلوی من این
حرفا رو بزنیا ......
عزیز از راه رسید و با نگرانی گفت :
- چی شده آقا ... چرا این دختر باز بهم ریخته ؟
- از شازده پسرت بپرس که همیشه ازش دفاع میکنی ... نمیدونم تا کی باید حرص و جوش
زندگی این مرتیکه رو بخورم . اون ماجرای الهه و اینم دختر بیچاره ش .من موندم این وسط چه
کار کنم . تا حرف میزنم میگه شما تو کار تربیت دخترم دخالت نکنید .حرفم که نزنم این دخترو
گریه هاش دلمو خون میکنه .
عزیز کنار بهار نشست و علت را جویا شد . بهار با ناراحتی لب برچید و گفت :
- میگه حق رفتن به سر کارو نداری مگه گشنه موندی . میخوای بری بیرون و برام یه رسوایی
دیگه درست کنی؟
عزیزجون شما بگو این همه دختر به خواستگارشون جواب نه میدن ... همه رسوا میشن ؟ چرا بابا
نمیخواد یکم منو
درک کنه؟ چرا انقدر در برابر من سختگیر و بداخلاقه . مامانم چه کار کرده که بابام مدام میگه تو
هم مثل اون میشی ؟ چرا منو دوست نداره ؟
عزیز دستی روی موهای خرمایی و ابریشمی بهار کشید و گفت :
- عزیزم انقدر گریه نکن . بابات تقصیر نداره بعد از این همه سال هنوزم داغ رفتن مادرت براش
تازه س .این تازه موندنش یه علتش وجود توئه که نمیذاره لحظه ای الهه رو فراموش کنه خودت
خبر نداری اما تو خیلی شبیه مادرتی . برای همین دلش هواشو میکنه .با دور کردن تو از خودش
میخواد دل خودشو آروم کنه اما آروم نمیشه چون طاقت دوری تو رو هم نداره . سردرگمه گاهی
فکر میکنم باید به دکتر نشونش بدیم . از طرفی همه ی زندگیشی از طرفی با وجود تو مدام
گذشته ها جلوی چشمشه اینه که طاقتشو طاق کرده . یه جورایی بریده .
- آخه با این علاقه ای که شما میگین بابا به مامانم داشته پس چرا طلاقش داد ؟ چرا باهاش
نرفت ؟ چرا یه دونه از عکساشو نگه نداشت تا من بدونم مامانم چه شکلیه



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Tabibe Maher
Aron Afshar
#آرون_افشار

#طبیب_ماهر

یک جرعه دلخوشی تقدیم نگاهتون

💕 @kadbanoiranii
🌸💕🍃
💕🍃🌸
‌‌‌

‌‌
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💚💫امـــشــب
🤍از خـدایـی که از هـمـیـشـه
💚نـزدیـکــتـر اسـت بــرایـتـان

💚عـــاشــقـــانـــه‌تـــریـــن
🤍لـحـظـات را مـیـطــلــبــم
💚زیــبــاتــریــن لــبـخـنــدهـا

💚را روی لــبـــهـــایـــتــان و
🤍آرام تـــریـــن لـحـظــات را
💚بـرای هـر روز و هـر شـبـتـان

💚شــــبـــهـــا...
🤍تـــا دســت خــدا هـســت
💚تـــا مـهـربـانـیـش بی انـتـهـاسـت ....
🤍راحــــت و آرام بـــــاش...

💚شـبـتـون بـه زیـبـایـی عـشـق بـه خـدا

🤞👌🌹🍃 @kadbanoiranii