کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
29.3K videos
95 files
43.6K links
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کیک_میقولی
#تاپر_میقولی 1


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#تاپر_میقولی 2

پارت_2

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کیک_عاشقانه
#تاپر_بغل

پارت_1


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#تاپر_بغل
پارت_2

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#مرصع_پلو

فیله مرغ: به تعداد لازم
آب لیمو ترش
ادویه ها:(نمک،پاپریکا،پودر سیر،پودر پیاز و پولبیبر)
پیاز
خلال پسته،خلال بادام وخلال پوست پرتغال
کشمش،زرشک و هویج خلال شده
روغن محلی

🟣پارت اول

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#مرصع_پلو

🟣پارت دوم


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#مرصع_پلو

🟣پارت سوم


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#کیک _مارس_ کافی _شاپی
.
.
برای درست کردنش چیا نیاز داریم
آرد ۱۷۵گرم
شکر ۲۲۰گرم
شیر داغ ۸۰گرم
تخم مرغ ۳عدد
بکینگ‌پودر ۵گرم
وانیل یک ق چایخوری
روغن ۴۰گرم
پودر کاکائو ۳۰گرم
.
.
#کارامل_ خونگی
شکر ۱۵۰گرم
خامه۷۵گرم
کره ۷۵گرم
.
.
#خامه_ شکلاتی
خامه قنادی۲۵۰گرم
پودر کاکائو ۲الی۳ق غ
.
❗️دمای فر هم‌۱۷۵درجه به مدت ۴۰تا ۴۵دقیقه و قالبی که استفاده کردم‌۲۰سانت بود


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کیک_مارس

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کیک_مارس

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
 #نوشيدنیِ_خنک_تابستون

#انبه-توت‌_فرنگی یکی از ترکیب‌‌هایِ موفق و ثابت شده بینِ میوه‌هاست؛ مزّه‌‌یِ شیرینِ انبه با عطر و تُرشی کمی که توت فرنگی به این نوشیدنی میده همراه با حالتِ گسی که ماست داره، تجربه‌یِ بسیار خوبی رو‌ برات میسازه. اما میتونی خودت هرچی دوست داری از بینِ شیر، آب، یخ، بستنی و... بهش اضافه کنی
من خودم به شخصه نوشیدنی‌های غلیظ رو بیشتر میپسندم چون آدم دیرتر تمومش میکنه و اینطوری زمان بیشتری میتونی داشته باشیش، اما اگه بخوای هم میتونی با آب یا شیر رقیقش کنی

کالریِ این لیوان بزرگ حدودِ ۲۵۰ درمیاد که اگه تو لیوان استاندارد و معمولی بریزی میتونه برای دو نفر باشه
1. ۱ عدد #انبه رو به مُدّتِ ۳ ساعت داخِلِ فریزر قرار بده تا #یخ بزنه و بعد بذارش داخِلِ دستگاهِ مَخلوط‌کُن.
.
2. حدودِ ۱ لیوان یا تقریباً ۱۲ عدد توت‌فرنگیِ تازه اضافه کن.
.
3. ۱۰۰ گرم (۱/۲ لیوان) #ماست کم چرب همزده (یا هر ماست دیگه ای غیر از چکیده) هَم بریز و دستگاه رو روشن کن.
.
4. حسابی که ترکیب شد، دیگه وقتشه که بری سراغش.



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#پنیر_پیتزا_خانگی


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کاچی_شیر


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
✾࿐༅༅࿐✾

رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی


پارتِ : 161

از حالت کنجکاویم بیرون اومدم و صدامو صاف کردم
+اتفاقی افتاده اقا سامیار؟
_نه راستش زنگ زدم برای تولد بهار دعوتتون کنم دو روز دیگست براش جشن گرفتم شمام
که نزدیک ترین دوستش هستین تشریف بیارید خوشحالمون میکنید
+اره حتما میام خیلی ممنون بخاطر دعوتتون
_لطف میکنید فقط به بهار چیزی نگید خبر نداره
بعد یکم حرف زدن با سامیار و باخبر شدن از برنامه هاش تماس و قطع کردم
تماس که قطع شد دوباره صفحه ی گوشیم رو عکس رادمان باز شد
نفسمو محکم بیرون دادم و خیلی سریع برنامه رو بستم و گوشیمو پرت کردم رو مبل کناریم
برای حواس پرت کنی بلند شدم و کارامو کردم تا بعدظهر
چون حوصله تنهایی خرید رفتنو نداشتم به نیکا زنگ زدم و ازش خواستم باهام بیاد اونم که
از خداخواسته سریع قبول کرد
این جوری بهتر بود تنهایی خرید رفتنو دوست نداشتم اصلا
روز خوبی بود البته که یکم بچه ی نیکا اذیتمون کرد ولی بازم خوش گذشت برای بهار یه
ست نقره ظریف که با یه پروانه خیلی خوشگل تزئین شده بود خریدم و بهش گفتم تو یه
جعبه بذاره برام
از خریدم راضی بودم و میدونستم بهارم خوشش میاد
از جلوی مغازه ها رد میشدیم که چشمم به یه لباس بلند کرمی دست دوز خورد
بالا تنش با نقشای گل درهم دوخته شده بود و استین و یقش توری بود که از هموم نقشا
روش کار شده بود و دامنشم بلند و نسبتا کلوش بود
به نیکا نشونش دادم و اونم خوشش اومد
_برو بپوشش ببین تو تنت چطوره
سرمو تکون دادم و رفتیم داخل لباس و گرفتمو رفتم داخل اتاق پرو و پوشیدمش واقعا قشنگ
بود و به اندامم خیلی میومد و بخاطر بلندی لباس کشیده ترم نشونم میداد
با توجه به اطلاعاتی که از سامیار گرفته بودم یه جشن تولد معمولی نبود پس بهتر بود منم
شیک و مرتب میرفتم
بعد تایید کردن نیکا لباس و حساب کردیم رفتیم بیرون
چون خیلی زحمت کشیده بود و بخاطر من اومده بود بیرون با بچه کوچیک بردمش
رستوران و شام مهمونش کردم
یکم از کاوه صحبت کردیم و کارای من تو المان و نزدیکای 11 بود که نیکارو رسوندم و
رفتم خونه
باز برگشته بودم ایران و پنی تو خونه تنها بود همش
یکم نازش کردم و انقدر خسته بودم که چشمام رفت روهم...
از اون جایی که خستگی سفر تو تنم بود تا ساعت 4بعدظهر خوابیدم احتیاج داشتم بهش
کار خاصی نداشتم و بیکار دور خونه میچرخیدم بعد چند مین گوشیم زنگ خورد و با تعجب
بهار بود یه یاداوری کردم برای خودم که سوتی ندم و جوابشو دادم
یخورده دپرس بود و فهمیدم دلیلش چیه ولی بروی خودم نیاوردم یکم از سامیار غرغر کرد
و احساس میکنه سرد و شده و دیگه نمیخوادش منم تایید میکردم حرفاشو بهار که نمیدونست
سامیار چه برنامه ها تو سرشه و بالاخره بعد اینکه دلشو خالی کرد راضی شد قطع کنه
شب جالبی نبود و کلی حوصلم سر رفت ولی هرجور که بود گذشت اون روزم
از صبح مشغول اماده شدن برای تولد بودم رفتم دوش گرفتم و ناهار خوردم تصمیم داشتم
موهامو لخت کنم بااین حجم از موهای من خیلی زمان بر بود ولی میارزید چون صورتم
ریز بود موی لخت بهم میومد
بعد تموم شد کارام نشستم پای اتو و شروع کردم به لخت کردن موهام... اخراش کمر و
دست نمونده بود برام ولی هرجور که بود تمومش کردم


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
✾࿐༅༅࿐✾

رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی


پارتِ : 162

با لذت به خودم تو ایینه نگاه کردم تغییر خیلی زیادی بود چون موهای من خیلی زیاد فر بود
حالا این لختی به چشم میومد
یهو یاد ببعی ببعی گفتنای رادمان افتادم و لبخندی اومد رو لبم از اون جایی که دوست
نزدیک سامیار بود میدونستم امشب میاد و دوست داشتم عکس العمشو ببینم
با دقت یه ارایش مناسب لباسم کردم خط چشمم خیلی بهم میومد و چشمامو اهویی کرده بود
و با سایه ای که زده بودم طبیعی تر نشون میداد
تنها چیزی که رو مخم بود جوش کوچیکی که کنار گونم درومده بود با کلی کرم پور سعی
کردم محوش کنم و تا حدودیم موفق بودم
انگار بو میکشن کی میخوای بری مهمونی و همون موقع صورتت باید جوش بزنه ولی اگه
تو خونه باشی در حالت معمولی بهترین پوستو داری و کاملا صاف
چشم غره ای به جوش رو صورتم رفتم و لباسمو پوشیدم
واقعا از خودم راضی بودم موهامو لخت گذاشتم ازاد باشه و فقط جلوشو یکم با سشوار
حالت دادم چون فر بودن و الان صافشون کرده بودم خیلی بلند تر شده بودن تا پایینای کمرم
میرسیدن
بعد کلی گشتن تو کمدم یه کفش لژ دار کرمی پیدا کردم که به لباسم میخورد راه رفتن
باهاشون سخت بود ولی تیپمو کامل میکرد امشبو مجبور بودم تحمل کنم
عطر مخصوصمو کنار مچ و گردنم و یکمم به موهام زدم و به خودم تو ایینه نگاه کردم
خیلی فرق کرده بودم
همه ی این کارا فقط بخاطر تولد بهاره؟!
ساعت 7 بود و خیلی دیرم شده بود با عجله مانتو شالمو پوشیدم و لخ لخ کنان رفتم پایین
سامیار ادرسو فرستاده بود برام فکر کنم خونه خودشون بود تو این ترافیکا با اعصاب
خوردی رسیدم یه خونه ویلایی معمولی بود
ماشین و بیرون پارک کردم و خداروشکر در باز بود و رفتم داخل
از داخل که صدایی نمیومد فهمیدم که به موقع رسیدم و هنوز تولد شروع نشده
چندتا از بچه های دانشگاه و تو حیاط دیدم و باهاشون سلام و احوال پرسی کردم
هنوز چیزی نشده بود پاهام درد گرفته بود چون اصلا عادت نداشتم و همش کتونی میپوشیدم
از جمعشون بیرون اومدم و رفتم داخل
واقعا سامیار ترکونده بود خیلی با سلیقه تزئین شده بود و دور تا دور خونه پر از بادکنک
بود و رو یه میز بزرگم کلی تنقالت چیده بود بااینکه هنوز سر شب بود ولی شلوغ بود نسبتا
یکم چشم چرخوندم که دیدم سامیار با یه لبخند ملیح میاد به سمتم چند قدمی رفتم جلو بهش
سلام کردم
_خیلی خوش اومدین استاد
+راحت باش اقا سامیار
لبخند خجولی زد چقدر این پسر اقا بود برعکس رفیقش
_بهار یه نیم ساعت دیگه میرسه شما بفرمایید تو اتاق لباساتونو عوض کنید و از خودتونم
پذیرایی کنید
و میز اشاره ای زد
تشکری کردم و رفتم داخل اتاقی که گفته بود
یکم بخاطر استینای توریم و موهای سرلختم عذاب وجدان داشتم که با دیدن تیپ دخترای
اطرافم بیخیال شدم واقعا دربرابرشون هیچی نبودم
بعد اینکه رژمو تمدید کردم و دستی به موهام کشیدم رفتم بیرون
چند نفری اومدن به سمتم که فهمیدم از بچهای کلاسمون پسرا خیلی عجیب نگاهم میکردم و
دخترام با تعجب انگار واقعا فرق کرده بودم وقتی یکی از دخترا کنار گوشم گفت استاد خیلی
تغییر کردین فهمیدم حدسم درست بوده
از اون جایی که یه مهمونیه و دیگه تو دانشگاه نبودیم باهاشون خونگرم و راحت برخورد
کردم البته تنها بودنمم تاثیر داشت
چشمام همش میچرخید و زیرزیرکی دنبال رادمان میگشتم
ولی خبری نبود!
یه گوشه رو مبل نشسته بودم و اروم به حرفای بقیه گوش میدادم که در پذیرایی باز شد و
طبق انتظارم یه موج پر از هیجان و شیطنت با نیش بازش وارد شد
از همون لحظه ورودش محیط اروم اونجارو پر از سرصدا کرد و دور و اطرافش پر شد از
ادم
چون گوشه سالن نشسته بودم تو دیدش نبودم و میتونستم راحت نگاهش کنم
بلند بلند میخندید و باهمه شوخی میکرد
خوبه همین الان رسیده بود...
لبخندی داشت میومد رو لبم که با نگاهش که تو نگاهم قفل شد از رو لبم رفت
چشمای خیلی تیزی داشت!
تعجب تو چشماش موج میزد ولی تعجب برای چی؟!
برعکس حس درونیم اخم کردم و نگاهمو ازش گرفتم
احساسم بهم میگفت پاشه بیاد پیشم و طبق معمول سوال پیچم کنه ولی همینطور که به دختر
و پسرا نگاه میکردم و منتظر بودم خبری نشد!
زیرزکی نگاهمو چرخوندم که دیدم اصلا رادمانی نیست!
اروم از جام بلند شدم که با پسری که اون طرف سالن وایستاده بود و بهم خیلی مشخص زل
زده بود چشم تو چشم شدم
اشنا نبود برام و نمیشناختمش برای همین بیخیال نگاه خیرش شدم و دوباره به اطراف نگاه
کردم
وا رادمان کجا بود؟!
سعی میکردم جوری که خیلی ضایع نباشه همینطور که به سمت میز خوراکیا میرفتمم دنبال
رادمان بگردم ولی خب اثری ازش نیافتم...



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدو
✾࿐༅༅࿐✾

رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی


پارتِ : 163

پارچ اب پرتغال و برداشتم برای خودم تو لیوان ریختم
انقدر تشنم بود که بجای اینکه مثل دختر خانوما رفتار کنم و مزه مزش کنم یه نفس رفتم بالا
اخییییش چه کیف دادشا
_استاد نکنه تو این مدت در جنگل های سومالی اقامت داشتید که انقدر حریصانه نوشیدنی
میخورید
بخاطر صدای یهوییش چشام گرد شد و به سکسکه افتادم
بدون اینکه از جام تکون بخورم و برگردم به طرفش همینطور سرجام قفل شدم
نه به خاطر حرفاش و تخریب کردنم بلکه بخاطر حسی که داخل صداش داشت و قلبی که به
شدت خودشو به سینم میکوبید
چته چرا همچین میکنی اروم بگیر فقط رادمانه دانشجوت نه هیچ چیز دیگه
انقدر ضربان قلبم تند بود که سکسم وایستاد
درحال جدال با قلب لعنتیم بودم که خیلی سریع چرخیدم و سینه به سینه شدم باهاش
نمیتونستم نگاهمو بالا بیارم و زل زده بودم به دکمه پیرهنش
نمیفهمیدم این بچه بازیا چیه از خودم در میارم مگه دختر 17 سالم؟!
تو دلم تشری به خودم زدم و با جرعت بیشتری بهش نگاه کردم
نگاهش زیادی عمیق بود انگار که میخواست تا ته وجودمو بخونه
_نکنه رفتی المان برگشتی موشاش زبونتو خورده؟البته تا جایی که یادمه پشت گوشی خوب
چهچه میزدی برام
پوست داخل لپمو با دندونام کندم و در تالش بودم به خودم بیام
لعنتی چه مرگم شده من
دستشو از رو بازوم سر داد رو کمرم و خیلی اروم موهامو لمس کرد
بعد چند ثانیه مکث خط اخماش مشخص شد و جدی بهم نگاه کرد و محکم و خشن تو دستاش
فشارم داد و گفت
_برای چی بهم نگفتی اومدی ایران؟اینجا فقط من غریبه بودم برات؟
غریدم بهش
+خودتو چی فرض کردی اقای ملکی تو هیچکاره ای برای من و دلیلی نداره که خبر دار
بشی از کارای تو زندگی من نمیفهمم چرا انقدر سیریش بازی در میاری و خودتو هی قاطی
کارای من میکنی؟ تو فقط یه دانشجویی و منم استادم کجا نوشته شده دانشجوها میتونن
دماغشونو بکنن تو زندگی استاداشون بهتره سرتو بکنی تو کارای خودت و منو راحت
بزاری
حرص رفتارای خودم جمع شد و جمع شد و اینطوری سر رادمان بدبخت خالی شد و
رادمانی که مات و مبهوت بهم نگاه میکرد و سعی در هضم حرفای من داشت!!
حسم میگفت گند زدی ولی عقلم دلداریم میداد که کار درست و انجام دادی...خودمو کشیدم
عقب که اونم مقاومتی نکرد براش و راحت گذاشت برم
پاتند کردم و به سمت سالن رفتم و خودمو تو اتاق پرت کردم
چند نفری که داخل اتاق بودن با تعجب بهم نگاه کردن حالم خوب نبود و کل پشتم از عرق
خیس بود
تااومدم فکرمو جمع و جور کنم صدای سامیار از بیرون اومد که نشون دهنده اومدن بهار
بود
الان وقت فکر کردن نبود باید میرفتم برای تولد بهترین دوستم
چشمم که به کیفم افتاد یاد کادوم افتادم که یادم رفته بود به کلی
آخی گفتم و خیلی سریع کادومو برداشتم و رفتم بیرون
تند چشم چرخوندم با پیدا کردن سامیار کادورو بهش دادم که خودش تو جای مناسبش بزاره
چراغا خاموش شد و همه خیلی ساکت گوشه ای وایستادن
تو حال خودم بودم که یه چیزی محکم بهم خورد به بدبختی خودمو کنترل کردم که نیوفتم و
تو دلم شخص رگبار از فوش کردم
اومدم که عقدمو سرش خالی کنم که دیدم سامیاره و با خجالت نگاهم میکنه
وا این بود؟!
+چیزی شده؟
_خواستم اینو بدم بهتون هرچی نباشه دوستتونه و براش عزیزین شما اینو بترکونین بالا
سرش
به دستش نگاه کردم نمیدونم اسمش چی بود فقط میدونستم باید تهشو بچرخونم و بعد کلی
کاغذ رنگی میریخت بیرون
از تشبیه خودم خندم گرفت و سامیار به خودش برداشت
تشکری کردم و ازش گرفتم همراش رفتم و بهم گفت پشت در وایستم
چند لحظه ای گذشت که در باز شد و بهار اومد داخل
برگشت در و ببنده که برقا روشن شد و صدای جیغ و هورا بلند شد
منم سریع این ماسماسکو چرخوندم و بنگ ترکید
از صدای یهوییش شونه هام بالا پرید.
بهار بهت زده دم در وایستاده بود و ادای اینایی رو درمیاورد که مثلا نمیدونست امروز
تولدشه!
حالا از هفته پیش مارو سوراخ کرده بود که تولدمه و یادتون نره و فلان و بلان.
چنان خانومانه و محترمانه رفتار میکرد که واقعا شک کردم نکنه بهار خودمونو لولو
خورده؟
یه لبخند گنده روی صورتم نشست و به بهاری نگاه کردم که میومد طرفم.
محکم بغلم کرد و زیر گوشم با همون لحن معروف خودش گفت:فزه خانوم چه عجب دل
کندن از لندن جونشون!



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
✾࿐༅༅࿐✾

رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی


پارتِ : 164

درحالی که لبخندمو روی صورتم حفظ میکردم گفتم:قدمم روی تخم چشمت بهار خانوم...
لبخند بدجنسانه ای کرد و ازم جدا شد.
بعد اینکه به بقیه مهمونا هم سلام کرد با سامیار رفت تا لباسشو عوض کنه.
البته سامیار فقط همراهیش کرد و برگشت.
سعی کردم زیاد دنبال رادمان نگردم به هرحال اون ول کن من که نیست! خودش پیداش
میشه مثل همیشه.
قبول دارم یه ذره تند رفتم ولی کار درست همین بود.
تقریبا یه مبل گوشه خونه پیدا کردم و تنهایی نشستم روش.
یکم تنقلات از میز رو به روم برداشتم و همینجوری میخوردم که چشمم افتاد به رادمان!
با کنجکاوی نگاهش کردم که بین چند تا دختر وایستاده بود.
چشمم روشن! موشکافانه تر نگاهش کردم.
داشت هر هر میخندید و گل میگفت و گل میشنفت.
همینطوری در حال نگاه کردن بودم که یهو یکی کنارم نشست.
با دیدن همون پسری که بهم زل زده بود صاف تر نشستم و خودمو جمع و جور کردم
بنظر نمیومد پسر بدی باشه.
یه لبخند ضایع روی لبم نشست و دوباره حواسمو دادم به رادمان.
نگاش کن مرتیکه سو استفاده گر.
تا چشمش به چهارتا دختر افتاد خوشمزگیش گل کرد.
پشت چشمی واسش نازک کردم که البته ندید.
با صدای پسره برگشتم سمتش که گفت:مهمونیه خوبیه...شما از طرف کی اینجایین؟
الان که من درحال پاییدن رادمانم این وسط این چی میگه؟
یه نگاه حرصی به طرف رادمان انداختم و با یه لبخند کوچیک گفتم:من دوست صمیمی بهار
جانم.
پسره سرشو تکون داد و گفت:میتونم اسمتونو بپرسم؟
+البته...من شهرزادم...راستش فکر کنم شما از بچه های دانشگاه نیستین درسته؟
دستشو اورد جلو که باهام دست بده و گفت:خوشبختم شهرزاد خانوم،درسته من یکی از
دوستای سامیارم...توی پاساژ......مغازه دارم، اسمم حامده.
دستشو فشردم و گفتم:خوشبختم.
زیر چشمی نگاهی به رادمان انداختم و دوباره و دوباره حرص خوردم.
نمیدونم واقعا چه ربطی به من داشت ولی عمیقا حرص میخوردم.
همش سعی میکردم بیخیال باشم ولی یه چیزی هی دیوار دفاعیمو میشکست.
نمیخواستم مستقیم بهش زل بزنم هر از گاهی به ترکای در و دیوار هم خیره میشدم!
نمیدونم چقدر محو افکارم و حرص خوردنم بودم که حامد گفت:مثل اینکه اصال حواستون
اینجا نیست!
دیگه خیلی داشتم ضایع بازی درمیاوردم.
لبخندی بهش زدم و گفتم:راستش یکم کلافه شدم اینجا یکم شلوغه...میخوام برم داخل حیاط
یکم هوا بخورم.
بلند شدم برم که یهو گفت:منم همراهتون میام اینجا واقعا یکم شلوغه.
چقدرم زود خودشو میچسبونه مرتیکه آدامس!
زوری یه لبخند بهش زدم و با بی تمایلی راه افتادم
موقع خروج از در نگاه رادمان و دیدم که با کنجکاوی منو و حامد و دنبال میکرد.
زمین گرده رادمان خان!
فکر کنم تنها سود این سیریش این باشه که حداقل یکم از کارای رادمان تلافی شه و یکم
حرص بخوره! البته اگه بخوره.
روی یکی از تخته سنگای توی حیاط نشستم و از اونجایی که خیلی کوچیک بود اینم وقتی
نشست قشنگ چسبید به من که اصلا خوشم نیومد.
عذرخواهی کرد ولی میتونستم بفهمم خودش به این وضعیت راضیه!
درواقع راحت بگم میخواست ادای جنتلمنارو دربیاره ولی خیلی چیزاش داد میزد که چقدر
هوله!
از اینجور آدما اصلا خوشم نمیومد


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
✾࿐༅༅࿐✾

رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی


پارتِ : 165

یه حرفی زدم فقط خودمو انداختم تو دردسر.
منم توی این هوای سرد با یه لایه پارچه پاشدم اومدم تو حیاط درحال قندیل زدن بودم.
لیوان آب پرتقالی که برام اورده بود و داد دستم شروع کرد به وراجی.
اصلا نمیتونستم بفهمم چی میگه و کلا فکرم اینجا نبود.
اون حرف میزد و من فقط تایید میکردم.
انگار چشم و گوش و عقل و قلبمو همه چیمو پشت در جا گذاشته بودم.
هرچقدرم من بی حواس بودم و اون هی فک میزد از رو هم نمیرفت!
پاشو برو خونتون دیگه چسبیدی به اینجا!
هرچی هم من داشتم از سرما میلرزیدم این انگار نه انگار! ادای جنتلمنارو که درمیاری
حداقل کتت رو هم بده نمیریم از سرما!
بی حوصله به لباش نگاه میکردم که تکون میخورد و ازش حرف میومد بیرون ولی
نمیفهمیدم چی میگه...سعی میکردم بفهمم چی میگه.
نمیدونم این نگاه کردنای منو چی برداشت کرد که سرش هی نزدیک و نزدیک میشد.
با تعجب نگاهش کردم و خودمو کشیدم عقب.
چیکار میکنه این روانی؟
با صدای نسبتا بلندی گفتم:چیکار میکنی؟؟؟
تک خنده‌ی چندشانه ای زد و گفت:بیخیال! فکر میکردم اپن مایندتر از این حرفا باشی...مگه
تو لندنی نیستی؟
این چی چرت و پرت میگه؟
از کجا میدونه من لندنیم؟
با کیفم زدم توی سرش و شروع کردم به جیغ جیغ کردن:اپن مایند بخوره تو سرت مرتیکه
احمق گمشو اونور...دو تا لبخند میزنن بهتون هوا برتون میداره.
از جام بلند شدم و ازش فاصله گرفتم.
خواست حرفی بزنه که صدای رادمان از چند متر اونورتر بلند شد:اینجا چه خبره؟
نمیدونم چرا یهو حس خوبی بهم دست داد.
تنم پر شد از انرژی خوب.
پسره نگاهش رنگ باخت و شروع کرد به دروغ گفتن:چه خبری قراره باشه؟ داریم حرف
میزنیم.
با تندی گفتم:دروغ میگه!
رادمان یه نگاه چپ بهم کرد...از اونا که میگفت حالا به توهم میرسم!
با کف دست زد تخت سینهی یارو و گفت:گمشو ببینم.
پسره انگار به غرور نداشتش برخورد و گفت:حواست باشه چی میگی.
با شوق نگاه میکردم که ببینم دعوا میشه یا نه.
اصلا از اون دسته از آدمایی نبودم که موقع دعوا طرفین رو از همدیگه جدا کنن نه! بلکه
خیلی آدم دعوا پسندی بودم.
ولی مثل اینکه امشب خبری از دعوا نبود چون پسره سریع دمشو گذاشت رو کولش و
الفرار!
دوباره نشستم روی سنگه و سعی کردم بی تفاوت باشم.
رادمان نگاه عصبی بهم انداخت و گفت:داشت چیکار میکرد؟!
دوباره باید شمشیر از رو ببندم...بخوام هی شل بگیرم باز پررو میشه.
با خونسردی گفتم:به شما چه مربوطه؟
خندهی عصبی کرد و گفت:انقدر جوابای چرت و پرت نده شهرزاد من...
سریع پریدم تو حرفش و گفتم:شهرزاد خانوم!
محکم و کشیده گفتم که حساب کار دستش بیاد.
سریع حالت عوض کرد و یه پوزخند سرد زد و دستاشو تو جیب شلوارش کرد و
گفت:اوکی...
خیره نگاهش کردم که یهو لرزم گرفت.
حالا یا از سردی چشماش بود یا سردی هوا رو نمیدونم!
کت تکی که تنش بود و درآورد و انداخت روی شونه هام و بدون هیچ حرفی رفت.
خدا خدا میکردم برگرده و حداقل یه چیزی بگه ولی انگار واقعا بیخیال شده بود.

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
دوستت دارم
تاابد مال منی
#سهیل_شعبانی

#تا ابد مال منی

«دوستت دارم»


یک جرعه دلخوشی تقدیم نگاهتون

@kadbanoiranii
در این شب زیبـا
آرزو می کنم
همه خوبیهای دنیـا
مـال شمـا باشـه
دلتون شـاد باشـه
غمی توی دلتـون نشینه
خـنـده از لـب قشنگتون
پاک نشه و دنیا به کامتون باشه

بـا آرزوی شبـی
سرشار از آرامـش و رویاهای خـوش🌺🍃



@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
❤️ بسم الله الرحمن الرحیم ❤️

🍀🌸پیشكش میكنم
🍀💚عشق ، محبت
🍀🌸و مـهـربــانی را
🍀💚بـه كـسـانـی كـه
🍀🌸از دل شكستن بیزارند
🍀💚و در تــمـنــای آنـنـد
🍀🌸كه دلی بدست آورند
🍀💚آنانكه رحمت آفرینند
🍀🌸نـه زحـمـت آفـریـن
🍀💚و برآنند که در زندگی
🍀🌸پل باشنـد نه دیـوار

🍀💚ایــن ســبــد گــل زیــبــا
🍀🌸پیشکش نگاه مهربون شما

سلام صبح زیباتون بخیر

@kadbanoiranii