This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#نان_چای
#نان_چورگی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#نان_چای
#نان_چورگی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#نان_چای
#چای_چورگی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#نان_چای
#چای_چورگی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#دسر_رومانف از خانم پونه شیخی
دسر رومانف یکی از محبوبترین دسرهاست 💕💕
با هر میوه ی در دسترسی که داری میتونی درستش کنی 🍌🍑🍉🥝🍒🍈🥥🥑🍍🫐🍓
مواد لازم :
شیر ۳ لیوان
پودر ژلاتین ۲۵ گرم یا ۲/۵ ق غ
نشاسته ذرت ۲۵ گرم حدود ۳ ق غ
شکر ۱۰۰ گرم ۱/۲ پیمانه
خامه صبحانه ۱۰۰ گرم
وانیل ۱/۲ ق چ
آب سرد ۱/۲ لیوان
موز ۱تا ۲ عدد
سیب یا هر میوه دلخواه ۱ عدد
که من دوتا موز و دو تا سیب زدم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
دسر رومانف یکی از محبوبترین دسرهاست 💕💕
با هر میوه ی در دسترسی که داری میتونی درستش کنی 🍌🍑🍉🥝🍒🍈🥥🥑🍍🫐🍓
مواد لازم :
شیر ۳ لیوان
پودر ژلاتین ۲۵ گرم یا ۲/۵ ق غ
نشاسته ذرت ۲۵ گرم حدود ۳ ق غ
شکر ۱۰۰ گرم ۱/۲ پیمانه
خامه صبحانه ۱۰۰ گرم
وانیل ۱/۲ ق چ
آب سرد ۱/۲ لیوان
موز ۱تا ۲ عدد
سیب یا هر میوه دلخواه ۱ عدد
که من دوتا موز و دو تا سیب زدم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#دسر_رومانف
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#دسر_رومانف
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#دسر_رومانف
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#دسر_رومانف
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
این کیک کره ای خوش بافت رو حتما امتحان کنید 👌😋
✅ برای رویه شکر قهوه ای رویه رو ایرانی یا خارجی استفاده کنید فرقی نداره . میتونید شکر سفید هم بزنید ولی قهوه ای خوش طعم تره
✅ چه از کره حیوانی چه کره گیاهی هردو میتونید استفاده کنید
✅ از پیمانه های استاندارد استفاده کنید، البته یک لیوان دسته دار فرانسوی هم مساوی با یک پیمانه هست
#کیک_پراتیک از استاد زحمتی عزیز
مواد لازم:
تخم مرغ ۳ عدد
وانیل نصف قاشق چایخوری
شکر ۱ پیمانه
کره نرم شده ۱۲۰ گرم
شیر ۱ پیمانه
ارد ۲ پیمانه
پودر نارگیل ۳ قاشق غذاخوری
بکینگ پودر یک و نیم قاشق چایخوری
مواد رویه:
پودر نارگیل ۱/۴ پیمانه
پودر گردو یکم درشت۱/۴ پیمانه
شکر قهوه ای یک و نیم قاشق غذاخوری
دارچین نصف ق چایخوری
طرز تهیه:
ابتدا همه مواد رویه را باهم مخلوط کنید و کنار بگذارید.
حالا کره و شکر را با دور تند همزن بزنید تا کاملا کرم رنگ شود.
تخم مرغ و وانیل را اضافه کنید و خوب هم بزنید. سپس شیر و پودر نارگیل را اضافه کرده و به زدن ادامه بدهید و در آخر آرد و بکینگ پودر را که دوبار الک کرده اید را اضافه کنید و با دور کنید همزن بزنید تا یکدست شود.
قالب سایز ۲۳ سانت کفش کاغذ روغنی استفاده پهن کنید.
مایه کیک را داخل قالب بریزید و مواد رویه را رویش بپاشید سپس بادام پرک شده یا خلال بادام را روی مواد بریزید.( در صورت تمایل )
فر از یکربع قبل گرم کنید.دمای فر ۱۸۰ درجه توستر و فر برقی ۱۶۰ درجه مدت زمان پخت ۴۵ تا ۵۵ دقیقه.
جهت اطمینان از پخت کامل از خلال دندون استفاده کنید
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
✅ برای رویه شکر قهوه ای رویه رو ایرانی یا خارجی استفاده کنید فرقی نداره . میتونید شکر سفید هم بزنید ولی قهوه ای خوش طعم تره
✅ چه از کره حیوانی چه کره گیاهی هردو میتونید استفاده کنید
✅ از پیمانه های استاندارد استفاده کنید، البته یک لیوان دسته دار فرانسوی هم مساوی با یک پیمانه هست
#کیک_پراتیک از استاد زحمتی عزیز
مواد لازم:
تخم مرغ ۳ عدد
وانیل نصف قاشق چایخوری
شکر ۱ پیمانه
کره نرم شده ۱۲۰ گرم
شیر ۱ پیمانه
ارد ۲ پیمانه
پودر نارگیل ۳ قاشق غذاخوری
بکینگ پودر یک و نیم قاشق چایخوری
مواد رویه:
پودر نارگیل ۱/۴ پیمانه
پودر گردو یکم درشت۱/۴ پیمانه
شکر قهوه ای یک و نیم قاشق غذاخوری
دارچین نصف ق چایخوری
طرز تهیه:
ابتدا همه مواد رویه را باهم مخلوط کنید و کنار بگذارید.
حالا کره و شکر را با دور تند همزن بزنید تا کاملا کرم رنگ شود.
تخم مرغ و وانیل را اضافه کنید و خوب هم بزنید. سپس شیر و پودر نارگیل را اضافه کرده و به زدن ادامه بدهید و در آخر آرد و بکینگ پودر را که دوبار الک کرده اید را اضافه کنید و با دور کنید همزن بزنید تا یکدست شود.
قالب سایز ۲۳ سانت کفش کاغذ روغنی استفاده پهن کنید.
مایه کیک را داخل قالب بریزید و مواد رویه را رویش بپاشید سپس بادام پرک شده یا خلال بادام را روی مواد بریزید.( در صورت تمایل )
فر از یکربع قبل گرم کنید.دمای فر ۱۸۰ درجه توستر و فر برقی ۱۶۰ درجه مدت زمان پخت ۴۵ تا ۵۵ دقیقه.
جهت اطمینان از پخت کامل از خلال دندون استفاده کنید
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#کیک_پراتیک از استاد زحمتی عزیز
کیک خوش بافت و خوشمزه نارگیلی
کیک کره ای 👌😋
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#کیک_پراتیک از استاد زحمتی عزیز
کیک خوش بافت و خوشمزه نارگیلی
کیک کره ای 👌😋
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_اموزشی
#نکات_خارج_کردن_ژله_از_قالب
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#نکات_خارج_کردن_ژله_از_قالب
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فيلم_آموزشي
#طرز_تهيه_نان_خوشمزه_چرخي
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#طرز_تهيه_نان_خوشمزه_چرخي
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#مقبوله _غذای_لبنانی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#مقبوله _غذای_لبنانی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#حمص_لبنانی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#حمص_لبنانی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#پلوی_ازبک
مواد لازم:
۱ کیلو گوشت گوسفند ریز قیمه شده (کم چرب اگه دوست دارین گوشت گاو)
۲ عدد پیاز متوسط
۳-۴ حبه سیر
۴ عدد هویج متوسط
۱ کاسه نخود پخته
۳ لیوان برنج (نیم کیلو)
نصف استکان روغن (۷۰-۶۰ گرم)
یک استکان بادوم پوست کنده
۱ قاشق مربا خوری زیره
۱ قاشق مربا خوری زردچوبه
۱ قاشق مربا خوری آویشن
۱ قاشق چایخوری فلفل سیاه
نمک
کمیجعفری خورد شده
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پلوی_ازبک
مواد لازم:
۱ کیلو گوشت گوسفند ریز قیمه شده (کم چرب اگه دوست دارین گوشت گاو)
۲ عدد پیاز متوسط
۳-۴ حبه سیر
۴ عدد هویج متوسط
۱ کاسه نخود پخته
۳ لیوان برنج (نیم کیلو)
نصف استکان روغن (۷۰-۶۰ گرم)
یک استکان بادوم پوست کنده
۱ قاشق مربا خوری زیره
۱ قاشق مربا خوری زردچوبه
۱ قاشق مربا خوری آویشن
۱ قاشق چایخوری فلفل سیاه
نمک
کمیجعفری خورد شده
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#سوپ_مکزیکی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#سوپ_مکزیکی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
✾࿐༅༅࿐✾
رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی
پارتِ : 93
تا اخرین لحظه ای که از دانشگاه خارج بشم منتظر بودم بیاد حداقل یه چیزی بگه ولی
خبری نشد.
فکرم خیلی درگیر بود.
خودم با خودم کشمکش داشتم!
شاید واقعا سر اون قضیه زیاده روی کردم!
با اینکه به من مربوط نمیشد ولی نتونستم جلوی خودمو بگیرم و ناراحتیمو بروز ندم.
اخه از چی باید ناراحت میشدم؟!
زندگی اونه چرا من باید ناراحت بشم؟
اینکه با یه دختر سَر و سر داره به من مربوط نمیشه!
تقریبا اوایل بهمن بود و من به مامان و بابا قول داده بودم عید برم پیششون.
ولی نمیدونستم چرا نمیتونستم از اینجا دل بکنم.
من چه مرگمه!!!
.....
با حرص قهوهی یخ شدمو خوردم و دوباره نیم نگاهی به رادمان انداختم که تظاهر میکرد
شهرزادی وجود نداره!
اصلا مثل قبلش نبود!
میخواستم سرمو بکوبم به میز. متنفر بودم از اینکه کسی ازم ناراحت باشه یا اینشکلی نادیدم بگیره!
یه چیزی مثل خوره افتاده بود به جونم.
میشد اسمشو گذاشت عذاب وجدان؟
نه! از چی میخوام عذاب وجدان داشته باشم؟
انقدر لیوان کاغدی قهومو تو دستم فشار داده بودم که مچاله شده بود.
بعد از نگاه حرصیای که به رادمان انداختم پاتند کردم و سریع از کافهی دانشگاه بیرون
اومدم.
ناراحت بودم ولی دلیلشو نمیدونستم.
باید با خودم کنار میومدم...اینجوری نمیشد!
باید یه کاری کنم...
.....
گوشه ترین جای ممکن توی پارک به ماشینم تکیه دادم
نگاهی به ساعتم کردم که یک و نشون میداد.
نگاهم به رادمان خورد که داشت تنهایی به ورودی پارکینگ میومد.
با صدای نسبتا بلندی گفتم:اقای ملکی...
بعد از مکثی نگاهم کرد.
نگاهش مثل همیشه گرم یا شیطون نبود.
خیلی خالی بود ولی بازم...
سعی کردم تموم شجاعتمو جمع کنم.
صاف وایستادم و اب دهنمو قورت دادم.
بالاخره که باید میگفتم! چه زودتر چه دیرتر.
با قدمای اهسته و منظمی اومد سمتم و خیلی معمولی گفت:بله استاد؟
اینشکلی که صحبت میکرد ناامید میشدم.
اصلا تا بحال اینجور خشک و رسمیشو ندیده بودم! ماشالله هر روز یه چهره جدید ازش
میبینم.
بند کیفمو تو دستم فشار دادم و لبامو تر کردم...مستقیم تو چشماش زل زدم و گفتم:بابت اون
روز معذرت میخوام ... حس میکنم زیاده روی کردم، هم توی حرفام هم توی حرکاتم.
اخیش! حس میکنم سبک شدم! چقدر کلنجار رفتم این چند روز تا بالاخره بهش بگم!
نفس عمیقی کشیدم و نگاهمو ازش گرفتم.
در ماشینمو باز کردم و درحالی که کیفمو تو ماشین میذاشتم گفتم:بابت دوم شدنتونم تبریک
میگم...
نیم نگاهی بهش انداختم که عادی نگاهم میکرد.
اینکه واکنش نشون نمیداد یکم مضطربم کرده بود.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی
پارتِ : 93
تا اخرین لحظه ای که از دانشگاه خارج بشم منتظر بودم بیاد حداقل یه چیزی بگه ولی
خبری نشد.
فکرم خیلی درگیر بود.
خودم با خودم کشمکش داشتم!
شاید واقعا سر اون قضیه زیاده روی کردم!
با اینکه به من مربوط نمیشد ولی نتونستم جلوی خودمو بگیرم و ناراحتیمو بروز ندم.
اخه از چی باید ناراحت میشدم؟!
زندگی اونه چرا من باید ناراحت بشم؟
اینکه با یه دختر سَر و سر داره به من مربوط نمیشه!
تقریبا اوایل بهمن بود و من به مامان و بابا قول داده بودم عید برم پیششون.
ولی نمیدونستم چرا نمیتونستم از اینجا دل بکنم.
من چه مرگمه!!!
.....
با حرص قهوهی یخ شدمو خوردم و دوباره نیم نگاهی به رادمان انداختم که تظاهر میکرد
شهرزادی وجود نداره!
اصلا مثل قبلش نبود!
میخواستم سرمو بکوبم به میز. متنفر بودم از اینکه کسی ازم ناراحت باشه یا اینشکلی نادیدم بگیره!
یه چیزی مثل خوره افتاده بود به جونم.
میشد اسمشو گذاشت عذاب وجدان؟
نه! از چی میخوام عذاب وجدان داشته باشم؟
انقدر لیوان کاغدی قهومو تو دستم فشار داده بودم که مچاله شده بود.
بعد از نگاه حرصیای که به رادمان انداختم پاتند کردم و سریع از کافهی دانشگاه بیرون
اومدم.
ناراحت بودم ولی دلیلشو نمیدونستم.
باید با خودم کنار میومدم...اینجوری نمیشد!
باید یه کاری کنم...
.....
گوشه ترین جای ممکن توی پارک به ماشینم تکیه دادم
نگاهی به ساعتم کردم که یک و نشون میداد.
نگاهم به رادمان خورد که داشت تنهایی به ورودی پارکینگ میومد.
با صدای نسبتا بلندی گفتم:اقای ملکی...
بعد از مکثی نگاهم کرد.
نگاهش مثل همیشه گرم یا شیطون نبود.
خیلی خالی بود ولی بازم...
سعی کردم تموم شجاعتمو جمع کنم.
صاف وایستادم و اب دهنمو قورت دادم.
بالاخره که باید میگفتم! چه زودتر چه دیرتر.
با قدمای اهسته و منظمی اومد سمتم و خیلی معمولی گفت:بله استاد؟
اینشکلی که صحبت میکرد ناامید میشدم.
اصلا تا بحال اینجور خشک و رسمیشو ندیده بودم! ماشالله هر روز یه چهره جدید ازش
میبینم.
بند کیفمو تو دستم فشار دادم و لبامو تر کردم...مستقیم تو چشماش زل زدم و گفتم:بابت اون
روز معذرت میخوام ... حس میکنم زیاده روی کردم، هم توی حرفام هم توی حرکاتم.
اخیش! حس میکنم سبک شدم! چقدر کلنجار رفتم این چند روز تا بالاخره بهش بگم!
نفس عمیقی کشیدم و نگاهمو ازش گرفتم.
در ماشینمو باز کردم و درحالی که کیفمو تو ماشین میذاشتم گفتم:بابت دوم شدنتونم تبریک
میگم...
نیم نگاهی بهش انداختم که عادی نگاهم میکرد.
اینکه واکنش نشون نمیداد یکم مضطربم کرده بود.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
✾࿐༅༅࿐✾
رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی
پارتِ : 94
یکم منتظر نگاهش کردم که یهویی استین مانتومو کشید و محکم چسبوندم به پشت ماشین و
مجبورم کرد مثل خودش روی زمین بشینم که اخمی کردم و اخ کوچیکی گفتم...
َرم کرد؟
چشه این چرا
مخشو از دست داده؟
با لحن نسبتا تندی گفتم:آی چته؟ مثلا دارم عذرخواهی میکنم ازت این چه وضعشه.
با نگاه عمیقی که به چشمام کرد ساکت شدم.
ضربان قلبم کم کم داشت میرفت بالا .
اینکه حرفی نمیزد خیلی ازارم میداد!
لال که نیستی دیگه حداقل یه چی بگو خیالم راحت شه..
اروم لب زدم:توانایی تکلم که دارین ایشالا ؟
+اره دارم،ولی تو که نمیخوای دانشجوها مارو توی اون وضعیت ببینن هوم؟
یه تای ابرومو بالا انداختم و گفتم:کدوم وضعیت؟
چپکی نگاهم کرد و گفت: کوچه علی چپ هواش خوبه استاد؟ یا واقعا از دنیا بی خبری؟
نمیدونی چیا پشت سرمون میگن؟
یه لحظه حس کردم گونه هام رنگ گرفت
اهانی گفتم و ساکت شدم.
رادمان خیره نگاهم کرد و زیر لب و خیلی اروم گفت:چه رنگیم عوض میکنه!
با تعجب نگاهش کردم که سرکی به قسمت ورودی پارکینگ کشید.
+چیشد رفتن؟کیا بودن اصلا ؟
_از دانشجوهای کلاست از اونا که اگه میدیدن تو یه ثانیه همه جا پر میشد
یه ابروم رفت بالا یعنی کی بوده؟
_رفت فقط سریع پاشو سوار ماشین شیم تا کس دیگه نیومده
در حال تجزیه تحلیل سوار ماشین شیمش بودم که دیدم دستش نشست رو پهلوم چنان چشمام
گرد شد که گفتم الان میزنه بیرون
اومدم جیغ بزنم سرش که چیکار میکنه که خیلی اروم دستشو نوازش وار رو پهلوم کشید و
بعدم اوردش جلو صورتم
+سوئیچ؟
صدای ضعیفم از ته چاه درومد لبخندی زد بهم و بلند شد و رفت سمت راننده نشست
چقدر راحت
دلم میخواست جیغ بزنم و بگم انقدر به من دست نزن ولی نمیتونستم.
نگاهی به اطراف کردم و بعد مطمعن شدن سوار ماشین شدم
اهنگی پلی کرده بود برای خودش و دوباره به حالت نرمالش برگشته بود انگار نه انگار تا
چند دقیقه پیش محلم نمیداد و مثلا قهر بود!
به بدبختی از محیط دانشگاه بیرون اومدیم
+کجا میری؟
ریلکس دندشو عوض کرد و گفت
_خونه ی ما
به سمتش چرخیدم و جان کشداری تحویلش دادم
-چند وقته مامانم و بابام رفتن سفر و من تنهام
+خب به من چه ربطی داره؟
_دلم غذای خونگی میخواد و الان تو میای اونجا تا برام غذا درست کنی
فکم داشت میوفتاد از این همه پرویی این بشر
+مگه من کنیزتم که بیام برات غذا درست کنم ماشین و نگه دار ببینم پسره ی پر و وقیح
چنان با غیظ گفتم که خنده ی بلندی سر داد
_کنیز که چی بگم
همونطور که به جلو نگاه میکرد سرشو اورد جلوم و زمزمه کرد
_تاحالا کنیز انقد خوشگل ندیدم تو اولیش میشی
با کیفم محکم کوبیدم به بازوش که دادی از درد کشید و همونطورم خندید
یکی نیست به من بگه لال شی دختر چرا ازش معذرت میخوای بد بود راحت بودی بدون
شخص ازاردهنده که خودتو تو دردسر انداختی باز؟!
+من نمیام خونتون ماشین و نگه دار یا خودم بزور نگهش میدارم
_میای چون مجبوری،یادت که نرفته یه شرط بهم بدهکاری
سرمو با حرص اروم کوبیدم به صندلی لعنت بهش
رسما داشت با دمش گردو میشکست
پسره بیخود
پوکر به بیرون نگاه میکردم و به لبخندای هر از گاه مسخرشم جوابی نمیدادم
یعنی چی پاشو بیا برای من غذا درست کن؟وقاحت در چه حد اخه!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی
پارتِ : 94
یکم منتظر نگاهش کردم که یهویی استین مانتومو کشید و محکم چسبوندم به پشت ماشین و
مجبورم کرد مثل خودش روی زمین بشینم که اخمی کردم و اخ کوچیکی گفتم...
َرم کرد؟
چشه این چرا
مخشو از دست داده؟
با لحن نسبتا تندی گفتم:آی چته؟ مثلا دارم عذرخواهی میکنم ازت این چه وضعشه.
با نگاه عمیقی که به چشمام کرد ساکت شدم.
ضربان قلبم کم کم داشت میرفت بالا .
اینکه حرفی نمیزد خیلی ازارم میداد!
لال که نیستی دیگه حداقل یه چی بگو خیالم راحت شه..
اروم لب زدم:توانایی تکلم که دارین ایشالا ؟
+اره دارم،ولی تو که نمیخوای دانشجوها مارو توی اون وضعیت ببینن هوم؟
یه تای ابرومو بالا انداختم و گفتم:کدوم وضعیت؟
چپکی نگاهم کرد و گفت: کوچه علی چپ هواش خوبه استاد؟ یا واقعا از دنیا بی خبری؟
نمیدونی چیا پشت سرمون میگن؟
یه لحظه حس کردم گونه هام رنگ گرفت
اهانی گفتم و ساکت شدم.
رادمان خیره نگاهم کرد و زیر لب و خیلی اروم گفت:چه رنگیم عوض میکنه!
با تعجب نگاهش کردم که سرکی به قسمت ورودی پارکینگ کشید.
+چیشد رفتن؟کیا بودن اصلا ؟
_از دانشجوهای کلاست از اونا که اگه میدیدن تو یه ثانیه همه جا پر میشد
یه ابروم رفت بالا یعنی کی بوده؟
_رفت فقط سریع پاشو سوار ماشین شیم تا کس دیگه نیومده
در حال تجزیه تحلیل سوار ماشین شیمش بودم که دیدم دستش نشست رو پهلوم چنان چشمام
گرد شد که گفتم الان میزنه بیرون
اومدم جیغ بزنم سرش که چیکار میکنه که خیلی اروم دستشو نوازش وار رو پهلوم کشید و
بعدم اوردش جلو صورتم
+سوئیچ؟
صدای ضعیفم از ته چاه درومد لبخندی زد بهم و بلند شد و رفت سمت راننده نشست
چقدر راحت
دلم میخواست جیغ بزنم و بگم انقدر به من دست نزن ولی نمیتونستم.
نگاهی به اطراف کردم و بعد مطمعن شدن سوار ماشین شدم
اهنگی پلی کرده بود برای خودش و دوباره به حالت نرمالش برگشته بود انگار نه انگار تا
چند دقیقه پیش محلم نمیداد و مثلا قهر بود!
به بدبختی از محیط دانشگاه بیرون اومدیم
+کجا میری؟
ریلکس دندشو عوض کرد و گفت
_خونه ی ما
به سمتش چرخیدم و جان کشداری تحویلش دادم
-چند وقته مامانم و بابام رفتن سفر و من تنهام
+خب به من چه ربطی داره؟
_دلم غذای خونگی میخواد و الان تو میای اونجا تا برام غذا درست کنی
فکم داشت میوفتاد از این همه پرویی این بشر
+مگه من کنیزتم که بیام برات غذا درست کنم ماشین و نگه دار ببینم پسره ی پر و وقیح
چنان با غیظ گفتم که خنده ی بلندی سر داد
_کنیز که چی بگم
همونطور که به جلو نگاه میکرد سرشو اورد جلوم و زمزمه کرد
_تاحالا کنیز انقد خوشگل ندیدم تو اولیش میشی
با کیفم محکم کوبیدم به بازوش که دادی از درد کشید و همونطورم خندید
یکی نیست به من بگه لال شی دختر چرا ازش معذرت میخوای بد بود راحت بودی بدون
شخص ازاردهنده که خودتو تو دردسر انداختی باز؟!
+من نمیام خونتون ماشین و نگه دار یا خودم بزور نگهش میدارم
_میای چون مجبوری،یادت که نرفته یه شرط بهم بدهکاری
سرمو با حرص اروم کوبیدم به صندلی لعنت بهش
رسما داشت با دمش گردو میشکست
پسره بیخود
پوکر به بیرون نگاه میکردم و به لبخندای هر از گاه مسخرشم جوابی نمیدادم
یعنی چی پاشو بیا برای من غذا درست کن؟وقاحت در چه حد اخه!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
✾࿐༅༅࿐✾
رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی
پارتِ : 95
ماشین و پارک کرد و منتظر نگاهم کرد
تو راه چندجا نگه داشت و رفت خرید وقتیم از ماشین پیاده میشد قفل مرکز و میزد و بعد
میرفت تا مطمعن شه جایی نرم دیوونست دیگه.
از ماشین پیاده شدم خیلی دلم میخواست در و محکم بهم بکوبم ولی حیف که ماشین خودم
بود..
با اینکه به قول خودش مامان و باباش نبودن ولی حیاطشون بازم صفای قبلو داشت و بوی
نم خاکم میومد با توجه به اینکه این مدت همش برف و بارون میاد احتمالا از همینه وگرنه
این رادمان که نمیشینه باغچه آب بده!
قفل و باز کرد و بفرماییدی گفت
کفشامو دراوردم و رفتم داخل
خونه کاملا مرتب و تمیز بود برعکس تصورم خب یه پسر تنهاست،پسرام که حوصله جمع
و جور ندارن معمولا هرچند که استثنام هست بینشون...
_لباساتو در بیار بزارشون تو اتاق من،تا وقتی خریدارو میچینم من
انقدر حواسم به خونشون بود که ندیدم کی پیرهنشو دراورده بود و یه تیشرت ساده پوشیده
بود و همون شلواری که از قبل پاش بود
سری تکون دادم و رفتم داخل اتاقش
شالمو برداشتم و موهامو مرتب کردم
الان بدون شال برم جلوش یعنی؟!نگه این دختره چرا یهو صمیمی شد!!
بی خیال شدمو شال و شل انداختم رو سرم و فقط مانتومو دراوردم اونم چون زیرش یه بافت
نسبتا بلند پوشیده بودم
از اتاق رفتم بیرون و همونطور بلند داد زدم
+چی میخوای درست کن...هییین
با دیدن رادمان که یهو عین جن پرید جلوم سکته ریزی رد کردم
+نمیتونی مثل ادمیزاد راه بری تو خونه!
_والا تو صداتو انداختی رو سرت اومدم ساکتت کنم انقد جیغ جیغ نکنی بعدم من یکم جلوتر
ازت وایستاده بودم حواست کجا بود که ندیدیم؟
ابروهام رفت بالا و با تعجب نگاهش کردم
خواستم حرفی بزنم که خیلی سریع دستشو اورد جلو و گوشه شالمو گرفت و از رو سرم
کشیدش
جیغی کشیدم
+رادمااان،شالمو بده ببینمم
شالو تو دستش مشت کرد و دستش برد بالا سرش و پیروزانه نگاهم کرد
_شال میخوای چیکار؟مگه من غریبم؟
زرشک!
لبمو کج کردم و به لبخند شیطون روی لبش نگاه کردم.
استعداد زیادی تو پسرخاله شدن داره!
نگاهی پر حسرت به شالم که تو دستاش اسیر بود انداختم
میدونستم که نمیتونم پسش بگیرم برای همین ترجیح دادم حرفی نزنم
من که خودم میخواستم درش بیارم
دستی به موهای فرم کشیدم و بعد دست به سینه وایستادم و با نگاه پیروزمندانه ای گفتم:زدی
به کاهدون! من بلد نیستم اشپزی کنم!
ابروهاش بالا پرید و با همون لبخندش که هی بزرگتر میشد گفت:خوندن چی؟ خوندنم بلد
نیستی؟
سوالی نگاهش کردم که ادامه داد:کتاب اشپزی و درست کردن واسه همین مواقع خانوم.
اخم ظریفی کردم و گفتم:مگه فقط به کتاب اشپزیه! غذا درست کردن حوصله میخواد! علاقه
میخواد! سلیقه و تجربه میخواد.
هرجور بود میخواستم از زیر این اشپزی کردن در برم! از بهونه های مزخرفمم کاملا
معلوم بود.
حالا بزار یه چیزی برات درست کنم اقا رادمان...صبحش سر از بیمارستان دراری.
ورودی اشپزخونشون وایستاد و درحالی که اشاره میکرد برم سمتش گفت: هم حوصلش
میاد!هم علاقه ش میاد! دل بده به کار شهی جون وقتی شرط بستی فکر همه جاشو باید
میکردی! تازه من چیز سختیم نگفتم!
وای دلم میخواست بزنم تو دهنش با شهی گفتنش چقدر پروعه آخه میخوای چیز سختیم بگو؟
یا پیشنهادای بی شرمانه؟
هین این چه فکراییه من میکنم؟
لبمو گاز گرفتم و درحالی که سعی میکردم به این افکار چرت و پرتم نخندم نگاهی به مواد
اولیه کردم که تازه گرفته بود و روی تختگاه گذاشته بود.
با کنجکاوی مواد اولیه رو زیر و رو میکردم که بفهمم میخواد چی براش درست کنم.
کنارم وایستاد و درحالی که سبزی و گوشت و ... میکشید بیرون گفت: یه قورمه سبزی
یخوام ببعی جون، از اونایی که یه وجب روغن روشه و طعم لیمو عمانی َمشتی ازت م
قشنگ زیر زبونت میره و حس میشه.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی
پارتِ : 95
ماشین و پارک کرد و منتظر نگاهم کرد
تو راه چندجا نگه داشت و رفت خرید وقتیم از ماشین پیاده میشد قفل مرکز و میزد و بعد
میرفت تا مطمعن شه جایی نرم دیوونست دیگه.
از ماشین پیاده شدم خیلی دلم میخواست در و محکم بهم بکوبم ولی حیف که ماشین خودم
بود..
با اینکه به قول خودش مامان و باباش نبودن ولی حیاطشون بازم صفای قبلو داشت و بوی
نم خاکم میومد با توجه به اینکه این مدت همش برف و بارون میاد احتمالا از همینه وگرنه
این رادمان که نمیشینه باغچه آب بده!
قفل و باز کرد و بفرماییدی گفت
کفشامو دراوردم و رفتم داخل
خونه کاملا مرتب و تمیز بود برعکس تصورم خب یه پسر تنهاست،پسرام که حوصله جمع
و جور ندارن معمولا هرچند که استثنام هست بینشون...
_لباساتو در بیار بزارشون تو اتاق من،تا وقتی خریدارو میچینم من
انقدر حواسم به خونشون بود که ندیدم کی پیرهنشو دراورده بود و یه تیشرت ساده پوشیده
بود و همون شلواری که از قبل پاش بود
سری تکون دادم و رفتم داخل اتاقش
شالمو برداشتم و موهامو مرتب کردم
الان بدون شال برم جلوش یعنی؟!نگه این دختره چرا یهو صمیمی شد!!
بی خیال شدمو شال و شل انداختم رو سرم و فقط مانتومو دراوردم اونم چون زیرش یه بافت
نسبتا بلند پوشیده بودم
از اتاق رفتم بیرون و همونطور بلند داد زدم
+چی میخوای درست کن...هییین
با دیدن رادمان که یهو عین جن پرید جلوم سکته ریزی رد کردم
+نمیتونی مثل ادمیزاد راه بری تو خونه!
_والا تو صداتو انداختی رو سرت اومدم ساکتت کنم انقد جیغ جیغ نکنی بعدم من یکم جلوتر
ازت وایستاده بودم حواست کجا بود که ندیدیم؟
ابروهام رفت بالا و با تعجب نگاهش کردم
خواستم حرفی بزنم که خیلی سریع دستشو اورد جلو و گوشه شالمو گرفت و از رو سرم
کشیدش
جیغی کشیدم
+رادمااان،شالمو بده ببینمم
شالو تو دستش مشت کرد و دستش برد بالا سرش و پیروزانه نگاهم کرد
_شال میخوای چیکار؟مگه من غریبم؟
زرشک!
لبمو کج کردم و به لبخند شیطون روی لبش نگاه کردم.
استعداد زیادی تو پسرخاله شدن داره!
نگاهی پر حسرت به شالم که تو دستاش اسیر بود انداختم
میدونستم که نمیتونم پسش بگیرم برای همین ترجیح دادم حرفی نزنم
من که خودم میخواستم درش بیارم
دستی به موهای فرم کشیدم و بعد دست به سینه وایستادم و با نگاه پیروزمندانه ای گفتم:زدی
به کاهدون! من بلد نیستم اشپزی کنم!
ابروهاش بالا پرید و با همون لبخندش که هی بزرگتر میشد گفت:خوندن چی؟ خوندنم بلد
نیستی؟
سوالی نگاهش کردم که ادامه داد:کتاب اشپزی و درست کردن واسه همین مواقع خانوم.
اخم ظریفی کردم و گفتم:مگه فقط به کتاب اشپزیه! غذا درست کردن حوصله میخواد! علاقه
میخواد! سلیقه و تجربه میخواد.
هرجور بود میخواستم از زیر این اشپزی کردن در برم! از بهونه های مزخرفمم کاملا
معلوم بود.
حالا بزار یه چیزی برات درست کنم اقا رادمان...صبحش سر از بیمارستان دراری.
ورودی اشپزخونشون وایستاد و درحالی که اشاره میکرد برم سمتش گفت: هم حوصلش
میاد!هم علاقه ش میاد! دل بده به کار شهی جون وقتی شرط بستی فکر همه جاشو باید
میکردی! تازه من چیز سختیم نگفتم!
وای دلم میخواست بزنم تو دهنش با شهی گفتنش چقدر پروعه آخه میخوای چیز سختیم بگو؟
یا پیشنهادای بی شرمانه؟
هین این چه فکراییه من میکنم؟
لبمو گاز گرفتم و درحالی که سعی میکردم به این افکار چرت و پرتم نخندم نگاهی به مواد
اولیه کردم که تازه گرفته بود و روی تختگاه گذاشته بود.
با کنجکاوی مواد اولیه رو زیر و رو میکردم که بفهمم میخواد چی براش درست کنم.
کنارم وایستاد و درحالی که سبزی و گوشت و ... میکشید بیرون گفت: یه قورمه سبزی
یخوام ببعی جون، از اونایی که یه وجب روغن روشه و طعم لیمو عمانی َمشتی ازت م
قشنگ زیر زبونت میره و حس میشه.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
✾࿐༅༅࿐✾
رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی
پارتِ : 96
نه این یه چیزی میزنه واقعا!
از من میخواد واسش قورمه سبزی درست کنم؟
نه واقعا قورمه سبزی؟
مشکوک نگاهش کردم و لب زدم: حالت خوبه؟ چیزی میزی نزدی؟
شالمو رو مبل انداخت و دستشو تکیه داد به اوپن و خندون گفت: ما همینجوریش تو فضاییم
دیگه چیزیم بزنیم؟! خب این شرط منه! ببینم چند مرده حالجی.
عاقل اندر سفیهانه نگاهش کردم و زیر لب گفتم: مشخصه!!!
دیگه کاری بود که باید میشد منم واقعا نمیدونم چرا شرط گذاشتم واسه یه چیز احمقانه که
اینجوری به هچل بیوفتم!
پس استینامو بالا زدم و شروع کردم به کار.
رادمان روی صندلی نشسته بود و هرازگاهی تیکه مینداخت که منجر میشد به حرص
خوردن من.
اخرشم کتاب اشپزیو پرت کردم تو صورتش!!
از روی اون دستور پخت و میخوند و منم بی توجه به چرت و پرتایی که از کتاب بلغور
میکرد دونه به دونه کارای خودمو انجام میدادم
حالا که این شروع کرده منم با افتخار و یه اشپزی خوب تمومش میکنم!
یه قورمه سبزی بپزم واست رادمان خان!!!
مواد لازم و ریختم و بعد از سرخ کردن پیاز و سبزی و ریختنش داخل قابلمه درشو گذاشتم
تا به دل بپزه و دست به سینه برگشتم و به رادمانی نگاه کردم که عمیق تو کتاب اشپزی
غرق شده بود
لبخند شیطونی زدم و اروم اروم رفتم کنارش و یهو پخی گفتم
برعکس تفکرم خیلی ریلکس برگشت سمتم و زرت زد زیر خنده لبخندم محو شد با دیدن
عکس العملش چرا نترسید؟
عیشی گفتم و پشت چشمی نازک کردم
_واقعا فکر کردی حواسم ازت پرت شده؟
انگار خون تو رگام یخ بست نمیدونم چرا حس کردم این حرفش منظور دار بود شایدم این از
تصورات دخترونه منه...
به چشمای ارومش نگاه کردم حرفی نداشتم برای گفتن
_برو بشین تو پذیرایی من یکم خوردنی بیارم فیلم ببینیم اگه دوست داری
باشه ای گفتم و رفتم داخل پذیرایی دلم میخواست به حرفش فکر نکنم ولی نمیشد یعنی کل
مدت حواسش پرت من بوده؟!
نفس عمیقی کشیدم و رو کاناپه جلو تلوزیون نشستم
بعد چند دقیقه رادمان با یه سینی بزرگ حاوی تنقلات اومد تو پذیرایی
_شهرزاد خانوم فیلم چی میپسندی بزارم برات؟
+نمیدونم من خیلی اهل فیلم نیستم فقط زمانایی که دوستم میاد خونمون باهم فیلم میبینیم
همونطور که سینی و رو میز جلوم میزاشت با کنجکاوی گفت
_کدوم دوستت؟
بی توجه به کنجکاویش گفتم
+بهار دیگه،چندتا دوست دارم مگه من
با شنیدن اسم بهار انگار که کنجکاویش خوابیده باشه رفت به سمت تلوزیون و اروم گفت
پس من چیم اینجا که میگی فقط بهار
با تعجب نگاهش کردم هرچند که اون پشتش به من بود
خودشو دوستم میدونه!
حرفی نزدم شایدم چون از حرفش خوشم اومده بود با تمام شیطون بودن و رو مخ بودنش
دوست خوبی بود!
_اسم که نگفتی حداقل بگو چه سبکی نگاه میکنی؟
شونه ای بالا انداختم و بعد مکسی گفتم عاشقانه
_عاشقانه زیاد ندارم راستش ولی یکی هست که تعریفشو زیاد شنیدم البته اونم باید گوشیو به
تلوزیون وصل کنم چون سیدیشو ندارم
+اشکال نداره تا وقتی تو میزاری من یه سر از غذا بزنم
همونطور که سرش تو گوشی بود باشه ای گفت
از جام بلند شدم و رفتم داخل اشپزخونه و خورشتم و که هنوز نیمه امادم نشده بود نگاه
کردم...
یکم طولش دادم و بعد رفتم تو پذیرایی
با دیدن رادمان که خودشو پخش کرده بود رو مبل سرجام مات وایستادم
من کجا بشینم الان ؟
چینش مبلاشون طوری بود که فقط یه مبل دو نفره جلو تلوزیون بود و بقیشون طوری چیده
شده بودن که یا صفحه تلوزیون دیده نمیشد یا به سختی و نصفه نیمه باید میدیدش
تیتراژ اغازین فیلم بود
+من کجا بشینم پس؟
همونطور که داشت سیبشو گاز میزد با دستش زد به کنارش
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی
پارتِ : 96
نه این یه چیزی میزنه واقعا!
از من میخواد واسش قورمه سبزی درست کنم؟
نه واقعا قورمه سبزی؟
مشکوک نگاهش کردم و لب زدم: حالت خوبه؟ چیزی میزی نزدی؟
شالمو رو مبل انداخت و دستشو تکیه داد به اوپن و خندون گفت: ما همینجوریش تو فضاییم
دیگه چیزیم بزنیم؟! خب این شرط منه! ببینم چند مرده حالجی.
عاقل اندر سفیهانه نگاهش کردم و زیر لب گفتم: مشخصه!!!
دیگه کاری بود که باید میشد منم واقعا نمیدونم چرا شرط گذاشتم واسه یه چیز احمقانه که
اینجوری به هچل بیوفتم!
پس استینامو بالا زدم و شروع کردم به کار.
رادمان روی صندلی نشسته بود و هرازگاهی تیکه مینداخت که منجر میشد به حرص
خوردن من.
اخرشم کتاب اشپزیو پرت کردم تو صورتش!!
از روی اون دستور پخت و میخوند و منم بی توجه به چرت و پرتایی که از کتاب بلغور
میکرد دونه به دونه کارای خودمو انجام میدادم
حالا که این شروع کرده منم با افتخار و یه اشپزی خوب تمومش میکنم!
یه قورمه سبزی بپزم واست رادمان خان!!!
مواد لازم و ریختم و بعد از سرخ کردن پیاز و سبزی و ریختنش داخل قابلمه درشو گذاشتم
تا به دل بپزه و دست به سینه برگشتم و به رادمانی نگاه کردم که عمیق تو کتاب اشپزی
غرق شده بود
لبخند شیطونی زدم و اروم اروم رفتم کنارش و یهو پخی گفتم
برعکس تفکرم خیلی ریلکس برگشت سمتم و زرت زد زیر خنده لبخندم محو شد با دیدن
عکس العملش چرا نترسید؟
عیشی گفتم و پشت چشمی نازک کردم
_واقعا فکر کردی حواسم ازت پرت شده؟
انگار خون تو رگام یخ بست نمیدونم چرا حس کردم این حرفش منظور دار بود شایدم این از
تصورات دخترونه منه...
به چشمای ارومش نگاه کردم حرفی نداشتم برای گفتن
_برو بشین تو پذیرایی من یکم خوردنی بیارم فیلم ببینیم اگه دوست داری
باشه ای گفتم و رفتم داخل پذیرایی دلم میخواست به حرفش فکر نکنم ولی نمیشد یعنی کل
مدت حواسش پرت من بوده؟!
نفس عمیقی کشیدم و رو کاناپه جلو تلوزیون نشستم
بعد چند دقیقه رادمان با یه سینی بزرگ حاوی تنقلات اومد تو پذیرایی
_شهرزاد خانوم فیلم چی میپسندی بزارم برات؟
+نمیدونم من خیلی اهل فیلم نیستم فقط زمانایی که دوستم میاد خونمون باهم فیلم میبینیم
همونطور که سینی و رو میز جلوم میزاشت با کنجکاوی گفت
_کدوم دوستت؟
بی توجه به کنجکاویش گفتم
+بهار دیگه،چندتا دوست دارم مگه من
با شنیدن اسم بهار انگار که کنجکاویش خوابیده باشه رفت به سمت تلوزیون و اروم گفت
پس من چیم اینجا که میگی فقط بهار
با تعجب نگاهش کردم هرچند که اون پشتش به من بود
خودشو دوستم میدونه!
حرفی نزدم شایدم چون از حرفش خوشم اومده بود با تمام شیطون بودن و رو مخ بودنش
دوست خوبی بود!
_اسم که نگفتی حداقل بگو چه سبکی نگاه میکنی؟
شونه ای بالا انداختم و بعد مکسی گفتم عاشقانه
_عاشقانه زیاد ندارم راستش ولی یکی هست که تعریفشو زیاد شنیدم البته اونم باید گوشیو به
تلوزیون وصل کنم چون سیدیشو ندارم
+اشکال نداره تا وقتی تو میزاری من یه سر از غذا بزنم
همونطور که سرش تو گوشی بود باشه ای گفت
از جام بلند شدم و رفتم داخل اشپزخونه و خورشتم و که هنوز نیمه امادم نشده بود نگاه
کردم...
یکم طولش دادم و بعد رفتم تو پذیرایی
با دیدن رادمان که خودشو پخش کرده بود رو مبل سرجام مات وایستادم
من کجا بشینم الان ؟
چینش مبلاشون طوری بود که فقط یه مبل دو نفره جلو تلوزیون بود و بقیشون طوری چیده
شده بودن که یا صفحه تلوزیون دیده نمیشد یا به سختی و نصفه نیمه باید میدیدش
تیتراژ اغازین فیلم بود
+من کجا بشینم پس؟
همونطور که داشت سیبشو گاز میزد با دستش زد به کنارش
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
✾࿐༅༅࿐✾
رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی
پارتِ : 97
چشم غره ای رفتم بهش لابد توقع داره برم تو اون یک دهمه جا بشینم
با حالت جیغ مانندی گفتم
+مگه من اونجا جا میشم که حرف میزنی برای خودت
بالخره چشمای مبارکشو جا به جا کرد و بهم نگاه کرد
_قبال انقدر جیغ جیغو نبودیا،بیا بشین ببینم مگه چقدر هستی که جا نشی تازه جا اضافم میاد
اخ دلم میخواست دونه دونه موهای رو سرشو بکنم
+من اونجا نمیشینم حداقل مثل ادم بشین و اونطوری پخش نشو رو مبل تا بتونم جا بدم
خودمو
انگار که لج کرده باشه بیشتر لش کرد رو مبل
_فیلم شروع شد به من چه میخوای بشین میخوای نشین
کاسه تخمه رو برداشت و مشت مشت شروع به خوردن کرد
عه عه عه انگار نه انگار من مهمونشم چقدر راحت میگه میخوای بشین میخوای نشین
پامو کوبیدم به زمین و از سر مجبوری رفتم و تو اون فسقل جا نشستم
کاملا بهش چسبیده بودم من که مشکلی نداشتم خودش باید کنار میومد با این قضیه بخاطر
لجشم که شده مثل خودش خودمو پخش کردم و خیلی راحت نشستم رو مبل لبخندی رو لبش
بود که نمیدونم بخاطر حرکت من بود یا فیلم!
اسم فیلمyou before me :(من قبل از تو) بود
از اونجایی که از چهره بازیگراش خوشم اومده بود با ذوق مشغول نگاه کردنش شدم
همیشه ملاک من برای دیدن فیلما چهره بازیگراش بود اگه از لحاظ چهره تایید نمیشدن حتی
اگه بهترین فیلمم میبود حاضر به نگاه کردنش نمیشدم
هرچی که برمیداشت و میخورد بزور به منم میداد تا بخورم
خسته شدم بودم انقدر مخالفت کردم باهاش و خودش بزور میکرد تو دهنم برای همین هرچی
میگرفت جلوم بدون مخالفت برمیداشتم و میخوردم
لعنتی چقدر فیلم قشنگی بود هرچند که پایان غم انگیزی داشت و پسری که ازش خیلی خوشم
اومده بود مرد و همین باعث شد چشمام پر اشک بشه
چون تحت تاثیر فیلم قرار گرفته بودم بدون پلک زدن به صفحه مشکی تلوزیون خیره شده
بودم
_چرا داری گریه میکنی؟
محکم پلکامو رو هم گذاشتم و برگشتم سمتش دلم نمیخواست فکر کنه از این دختراییم که
بخاطر یه فیلم گریه میکنن برای همین جدی و با لجاجت گفتم
+کی گریه میکنه؟
خم شد سمتم و سر انگشتشو اروم کشید زیر چشمم.
خیره نگاهش کردم که با تک خندی گفت:ایناهم لابد از اسمون ریخته تو چشمات!
به خودم اومدم و اخم ظریفی کردم و زدم تخت سینش که رفت عقب تر.
با لحن شیطنت امیزی گفت: نمیدونستم استاد ببعیمون انقدر احساساتی باشه! افرین افرین...
خیلی تعجب کردم.
یعنی انقدر یخ و بی احساس فرض کرده منو؟
چشم غره ای بهش رفتم و گفتم:همه احساس دارن، چیز عجیبیه؟
درحالی که داشت بند و بساط فیلمو جمع میکرد گفت: نه والا ، ولی ببعیا احساس داشته باشن
چیز عجیبیه.
حرصی نگاهش کردم و گفتم:هی هیچی بهت نمیگم هی توهم گند این ببعیو درار.
بلند زد زیر خنده و اومد سمتم.
من روی مبل نشسته بودم و اونم جلوم زانو زده بود
کنجکاوانه نگاهش کردم که یه منگوله از فرفریامو لای انگشتش پیچید و گفت:خب نه خودت
نگاه! انقدر ببعی طوره که ادم دلش قنج میره.
یکدفعه حس کردم قلبم ریخت!
چرا دلش قنج بره؟
بازم احساسات دخترونه؟
اب دهنمو به زور قورت دادم یجور عجیبی نگاهش کردم.
دیگه اثری از لبخند روی صورتش نبود.
همون یه پیچش موهامو دور انگشتش تاب میداد.
به صورت خیلی عجیبی نمیتونستم چیزی بگم.
اروم زمزمه کرد:خیلی باحالن! در کنار ببعی طوریش ، بامزست.
حس میکردم چشمام خمار و خسته شده.
نمیدونم از استرس بود یا هیجان یا چی ولی گوشه لبمو به دندون گرفته بودم و میجوییدم.
نگاهش از پیچش موهام ُسر خورد روی لبام.
انگار یه چیزی تزریق شده باشه تو بدنم عین ادرنالین! ضربان قلبمو جوری میبرد بالا که
انگار میخواست بیوفته جلو پام!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی
پارتِ : 97
چشم غره ای رفتم بهش لابد توقع داره برم تو اون یک دهمه جا بشینم
با حالت جیغ مانندی گفتم
+مگه من اونجا جا میشم که حرف میزنی برای خودت
بالخره چشمای مبارکشو جا به جا کرد و بهم نگاه کرد
_قبال انقدر جیغ جیغو نبودیا،بیا بشین ببینم مگه چقدر هستی که جا نشی تازه جا اضافم میاد
اخ دلم میخواست دونه دونه موهای رو سرشو بکنم
+من اونجا نمیشینم حداقل مثل ادم بشین و اونطوری پخش نشو رو مبل تا بتونم جا بدم
خودمو
انگار که لج کرده باشه بیشتر لش کرد رو مبل
_فیلم شروع شد به من چه میخوای بشین میخوای نشین
کاسه تخمه رو برداشت و مشت مشت شروع به خوردن کرد
عه عه عه انگار نه انگار من مهمونشم چقدر راحت میگه میخوای بشین میخوای نشین
پامو کوبیدم به زمین و از سر مجبوری رفتم و تو اون فسقل جا نشستم
کاملا بهش چسبیده بودم من که مشکلی نداشتم خودش باید کنار میومد با این قضیه بخاطر
لجشم که شده مثل خودش خودمو پخش کردم و خیلی راحت نشستم رو مبل لبخندی رو لبش
بود که نمیدونم بخاطر حرکت من بود یا فیلم!
اسم فیلمyou before me :(من قبل از تو) بود
از اونجایی که از چهره بازیگراش خوشم اومده بود با ذوق مشغول نگاه کردنش شدم
همیشه ملاک من برای دیدن فیلما چهره بازیگراش بود اگه از لحاظ چهره تایید نمیشدن حتی
اگه بهترین فیلمم میبود حاضر به نگاه کردنش نمیشدم
هرچی که برمیداشت و میخورد بزور به منم میداد تا بخورم
خسته شدم بودم انقدر مخالفت کردم باهاش و خودش بزور میکرد تو دهنم برای همین هرچی
میگرفت جلوم بدون مخالفت برمیداشتم و میخوردم
لعنتی چقدر فیلم قشنگی بود هرچند که پایان غم انگیزی داشت و پسری که ازش خیلی خوشم
اومده بود مرد و همین باعث شد چشمام پر اشک بشه
چون تحت تاثیر فیلم قرار گرفته بودم بدون پلک زدن به صفحه مشکی تلوزیون خیره شده
بودم
_چرا داری گریه میکنی؟
محکم پلکامو رو هم گذاشتم و برگشتم سمتش دلم نمیخواست فکر کنه از این دختراییم که
بخاطر یه فیلم گریه میکنن برای همین جدی و با لجاجت گفتم
+کی گریه میکنه؟
خم شد سمتم و سر انگشتشو اروم کشید زیر چشمم.
خیره نگاهش کردم که با تک خندی گفت:ایناهم لابد از اسمون ریخته تو چشمات!
به خودم اومدم و اخم ظریفی کردم و زدم تخت سینش که رفت عقب تر.
با لحن شیطنت امیزی گفت: نمیدونستم استاد ببعیمون انقدر احساساتی باشه! افرین افرین...
خیلی تعجب کردم.
یعنی انقدر یخ و بی احساس فرض کرده منو؟
چشم غره ای بهش رفتم و گفتم:همه احساس دارن، چیز عجیبیه؟
درحالی که داشت بند و بساط فیلمو جمع میکرد گفت: نه والا ، ولی ببعیا احساس داشته باشن
چیز عجیبیه.
حرصی نگاهش کردم و گفتم:هی هیچی بهت نمیگم هی توهم گند این ببعیو درار.
بلند زد زیر خنده و اومد سمتم.
من روی مبل نشسته بودم و اونم جلوم زانو زده بود
کنجکاوانه نگاهش کردم که یه منگوله از فرفریامو لای انگشتش پیچید و گفت:خب نه خودت
نگاه! انقدر ببعی طوره که ادم دلش قنج میره.
یکدفعه حس کردم قلبم ریخت!
چرا دلش قنج بره؟
بازم احساسات دخترونه؟
اب دهنمو به زور قورت دادم یجور عجیبی نگاهش کردم.
دیگه اثری از لبخند روی صورتش نبود.
همون یه پیچش موهامو دور انگشتش تاب میداد.
به صورت خیلی عجیبی نمیتونستم چیزی بگم.
اروم زمزمه کرد:خیلی باحالن! در کنار ببعی طوریش ، بامزست.
حس میکردم چشمام خمار و خسته شده.
نمیدونم از استرس بود یا هیجان یا چی ولی گوشه لبمو به دندون گرفته بودم و میجوییدم.
نگاهش از پیچش موهام ُسر خورد روی لبام.
انگار یه چیزی تزریق شده باشه تو بدنم عین ادرنالین! ضربان قلبمو جوری میبرد بالا که
انگار میخواست بیوفته جلو پام!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
✾࿐༅༅࿐✾
رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی
پارتِ : 98
ناخوداگاه لبامو کشیدم تو دهنم.
سرشو گرفت بالا و به چشمام نگاه کرد.
میتونستم حس کنم مردمک چشمام میلرزه!
عمیق خیره شده بود بهم و منم همینطور خیره نگاهش میکردم که یهو خاموشی مطلق!
هینی کشیدم و تو تاریکی سرمو میچرخوندم تا یه منبع نوری پیدا کردم.
برق رفته بود!
یکدفعه دست رادمان روی زانوم نشست و گفت:فکر کنم فیوز پرید! میرم ببینم چیشد.
زیر لب باشه ای گفتم و بعد صدای قدمای رادمان شنیده میشد که ازم دور میشد.
از تنهایی تو تاریکی نمیترسیدم چون عادت داشتم درواقع.
دیگه یکی از مزایای تنها زندگی کردن همینه!
دستامو بهم گره دادم و منتظر نشستم تا برق بیاد.
به چند لحظه پیش فکر کردم و اون نگاهای عجیب رادمان!
یعنی چشه؟
بعد چند دقیقه یهو برقا روشن شد.
لبخند کوچیکی روی لبم اومد.
با به یاد اوردن قورمه سبزیم روی گاز یهو استرس بهم وارد شد که نکنه اینهمه وقت
سوخته؟
سریع رفتم تو اشپزخونه و قورمه سبزیمو چک کردم.
نه خداروشکر به موقع یادم اومد!
وگرنه امشب باید مزاحم فست فودیا یا رستورانا میشدیم!
زیرشو خاموش کردم که صدای در بلند شد و بعد چند لحظه صدای رادمان تو خونه پیچید:
شهرزاد؟
از توی همون اشپزخونه با صدای نسبتا بلندی گفتم:من اینجام!
تا رسید به دم اشپزخونه گفت:چه بویی پیچیده اینجا! حالا مزشم مثل بوش خوبه؟
مغرورانه به اوپن تکیه دادم و گفتم:خودت بیا ببین...
محتاطانه نگاهم کرد و با قاشق یکم از قورمه سبزی و تست کرد و بعد یکم فکر کردن
گفت:بدک نیست!
یعنی چی بدک نیست؟ پسرهی بی چشم و رو!
اخمی کردم و گفتم:عه؟ اگه بدک نیست چطوره خودت دوباره درست کنی هوم؟
خندون برگشت سمتم و گفت:خب حالا قهر نکن!
داشتم تو ذهنم یه جواب دندون شکن براش اماده میکردم که گوشیم زنگ خورد.
با تعجب از روی اوپن برداشتمش و نیم نگاهی به رادمان کردم که اونم با کنجکاوی نگاهم
میکرد.
با دیدن اسم بهار روی صفحه ابروهام بالا رفت.
ناخوداگاه رو به رادمان گفتم:هیچی نگو.
دهن باز کرد چیزی بگه که سریع تماس و وصل کردم.
+خاک تو سر بیشعورت کنن یه زنگ نمیزنی ببین مردم یا زندم! اصال چه غلطی دارم
میخورم... رفتی حاجی حاجی مکه؟
از چرت و پرتایی که بلغور میکرد خندم گرفته بود.
تک خندی زدم که یکدفعه اخم ظریفی روی پیشونی رادمان جا گرفت و با کنجکاوی
بیشتری نگاهم کرد.
خواستم جواب بهار و بدم که متوجه رفتارای مشکوک رادمان شدم.
نامحسوس نزدیکم شد و انگار میخواست بفهمه کی پشت خطه!
واا! خل شده این پسره؟ البته خل که بود!
پنجت آل عبا؟ ن از حرکتش مکثی کردم که بهار جیغ کشید:سقط شدی به حق
انگار با شنیدن صدای بهار خیالش راحت شد که سگرمه هاش از هم باز شد.
واقعا جدیدا خیلی رفتارش عجیب بود.
یکمی ازش فاصله گرفتم و با خنده به بهار گفتم:چته دختر! خب درگیر بودم تقصیر من نبوده
که! یه مدت درگیر این ازمونه بودم الانم درگیر یه چیز دیگه.
خودشو لوس کرد و درحالی که الکی ادای دلخورارو درمیاورد گفت:وسط مسطای این
درگیریات نمیتونستی جان به جان افرینی و یه زنگیم به من بزنی؟
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی
پارتِ : 98
ناخوداگاه لبامو کشیدم تو دهنم.
سرشو گرفت بالا و به چشمام نگاه کرد.
میتونستم حس کنم مردمک چشمام میلرزه!
عمیق خیره شده بود بهم و منم همینطور خیره نگاهش میکردم که یهو خاموشی مطلق!
هینی کشیدم و تو تاریکی سرمو میچرخوندم تا یه منبع نوری پیدا کردم.
برق رفته بود!
یکدفعه دست رادمان روی زانوم نشست و گفت:فکر کنم فیوز پرید! میرم ببینم چیشد.
زیر لب باشه ای گفتم و بعد صدای قدمای رادمان شنیده میشد که ازم دور میشد.
از تنهایی تو تاریکی نمیترسیدم چون عادت داشتم درواقع.
دیگه یکی از مزایای تنها زندگی کردن همینه!
دستامو بهم گره دادم و منتظر نشستم تا برق بیاد.
به چند لحظه پیش فکر کردم و اون نگاهای عجیب رادمان!
یعنی چشه؟
بعد چند دقیقه یهو برقا روشن شد.
لبخند کوچیکی روی لبم اومد.
با به یاد اوردن قورمه سبزیم روی گاز یهو استرس بهم وارد شد که نکنه اینهمه وقت
سوخته؟
سریع رفتم تو اشپزخونه و قورمه سبزیمو چک کردم.
نه خداروشکر به موقع یادم اومد!
وگرنه امشب باید مزاحم فست فودیا یا رستورانا میشدیم!
زیرشو خاموش کردم که صدای در بلند شد و بعد چند لحظه صدای رادمان تو خونه پیچید:
شهرزاد؟
از توی همون اشپزخونه با صدای نسبتا بلندی گفتم:من اینجام!
تا رسید به دم اشپزخونه گفت:چه بویی پیچیده اینجا! حالا مزشم مثل بوش خوبه؟
مغرورانه به اوپن تکیه دادم و گفتم:خودت بیا ببین...
محتاطانه نگاهم کرد و با قاشق یکم از قورمه سبزی و تست کرد و بعد یکم فکر کردن
گفت:بدک نیست!
یعنی چی بدک نیست؟ پسرهی بی چشم و رو!
اخمی کردم و گفتم:عه؟ اگه بدک نیست چطوره خودت دوباره درست کنی هوم؟
خندون برگشت سمتم و گفت:خب حالا قهر نکن!
داشتم تو ذهنم یه جواب دندون شکن براش اماده میکردم که گوشیم زنگ خورد.
با تعجب از روی اوپن برداشتمش و نیم نگاهی به رادمان کردم که اونم با کنجکاوی نگاهم
میکرد.
با دیدن اسم بهار روی صفحه ابروهام بالا رفت.
ناخوداگاه رو به رادمان گفتم:هیچی نگو.
دهن باز کرد چیزی بگه که سریع تماس و وصل کردم.
+خاک تو سر بیشعورت کنن یه زنگ نمیزنی ببین مردم یا زندم! اصال چه غلطی دارم
میخورم... رفتی حاجی حاجی مکه؟
از چرت و پرتایی که بلغور میکرد خندم گرفته بود.
تک خندی زدم که یکدفعه اخم ظریفی روی پیشونی رادمان جا گرفت و با کنجکاوی
بیشتری نگاهم کرد.
خواستم جواب بهار و بدم که متوجه رفتارای مشکوک رادمان شدم.
نامحسوس نزدیکم شد و انگار میخواست بفهمه کی پشت خطه!
واا! خل شده این پسره؟ البته خل که بود!
پنجت آل عبا؟ ن از حرکتش مکثی کردم که بهار جیغ کشید:سقط شدی به حق
انگار با شنیدن صدای بهار خیالش راحت شد که سگرمه هاش از هم باز شد.
واقعا جدیدا خیلی رفتارش عجیب بود.
یکمی ازش فاصله گرفتم و با خنده به بهار گفتم:چته دختر! خب درگیر بودم تقصیر من نبوده
که! یه مدت درگیر این ازمونه بودم الانم درگیر یه چیز دیگه.
خودشو لوس کرد و درحالی که الکی ادای دلخورارو درمیاورد گفت:وسط مسطای این
درگیریات نمیتونستی جان به جان افرینی و یه زنگیم به من بزنی؟
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آرزوهات رو،یه جـایـاداشــت ڪن
و یڪى یڪى از خــدا بخـواه
خـدا یادش نمیـره
ولی تــو"یادت میــره"
ڪه چیـزى که امروز دارى
دیروزآرزوش کردی🍃
⚜شبتان در پناه خدا⚜
@kadbanoiranii
و یڪى یڪى از خــدا بخـواه
خـدا یادش نمیـره
ولی تــو"یادت میــره"
ڪه چیـزى که امروز دارى
دیروزآرزوش کردی🍃
⚜شبتان در پناه خدا⚜
@kadbanoiranii
🌺 بسم الله الرحمن الرحیم 🌺
نازنین خدای من🌺
همه روزبرای همه دوستانم
عشق حقیقی،سلامتی🌺
آرامش ونیکبختی را آرزو دارم
خدایاعطا کن به آنان
هر آنچه بر ایشان خیر است🌺
"آمین"🤲
@kadbanoiranii
نازنین خدای من🌺
همه روزبرای همه دوستانم
عشق حقیقی،سلامتی🌺
آرامش ونیکبختی را آرزو دارم
خدایاعطا کن به آنان
هر آنچه بر ایشان خیر است🌺
"آمین"🤲
@kadbanoiranii