کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.83K subscribers
23K photos
28.3K videos
95 files
42.4K links
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#تیتاپ_کرم_دار


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کباب_کوبیده

( خانم#صدیقه_سادات_حسینی)


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
✾࿐༅༅࿐✾

رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی


پارتِ : 71

+نوش جان
_اسمش چیه؟
+پنی
_خیلی نازه
دوباره نیشم باز شد
+مرسی
خم شدمو و فنجون قهوه مو برداشتم و یکم مزه مزه کردمش
+بفرمایید
برگشت سمتم و دستشو پشت مبل گذاشت طوری که انگار تو بغلش بودم قهوه ی تو دهنمو
بزور قورت دادم و با تعجب نگاهش کردم
چهرش شیطون شد و نگاهش رو موهام چرخید
_استاد ببعی خوشگل کردی
یه ابروم پرید بالا تعریف بود؟چرا پس داره با خنده میگه؟!
از پشت دستشو حس کردم که رو موهام نشست
اخمام تو هم رفت و خودمو یکم کشیدم جلو
+چیکار میکنی،دستتو جمع کن
خندید و با لج دستشو فرو کرد تو موهام
انقد بدم میومد از اینکار جیغ بلندی کشیدم و اسمشو صدا زدم با حرص
_وای وای موهاشو ببین مثل ببعیا فرفریه
+ولم کن ببینم پسره منگل
دوباره جیغی کشیدم
وسط اون هیرو و بیری نگاهم به پنی خورد که مات نگاهمون میکرد ببین رادمان چیکار
کرده که نمیاد الان پاچشو بگیره وگرنه هرکی دیگه بود الان توسط پنی تیکه پاره شده بود
با خنده دستشو تو موهام چرخوند حرصی شدم و برگشتم سمتش خواستم با دستم بزنمش که
حواسم نبود تو دستم لیوان قهوست و وقتی به خودمون اومدیم دیدیم داره از لباسش قهوه ها
میچیکه رو شلوارش
مات به صحنه ایجاد شده خیره بودیم
یهو مچ دستمو چسبید و با اون یکی دستش تیشرتشو از خودش فاصله داد
_اخ خدا نگم چیکارت نکنه دختر سوختم
صورتش کاملا سرخ شده بود وقتی یاد اون قهوه داغ افتادم یکم بدنم لرزید
حقشه اصلا
+چیشدی؟خوبی؟
_خوبم؟به نظر خودت خوبم؟
هم خوشحال بودم هم نه
نتیجه کار خودشو دیده بود دیگه هرچند دلم راضی نبود بسوزه
دستمو از تو دستش کشیدم بیرون و سینی برداشتم و شروع کردم به باد زدنش
+پاشو لباستو عوض کن اینطوری بیشتر میسوزی که
اول عین خنگا نگاهم کرد و یهو دکمه های لباسشو باز کرد و پیرهنشو با یه حرکت از تنش
دراورد
فکر کنم دقیقا عین سکته ایا شده بودم نامحسوس نگاهمو دور خونه چرخوندم تا به خودم بیام
و بعد به سینه عضلانی و کم موش خیره شدم
من تو خارج بزرگ شدم این خودش نمیفهمه نباید جلو کسی لباسشو در بیاره؟
تیکه تیکه یکم سرخ شده بود سینش
+برم نمک بیارم بریزی روش؟فکر کنم خمیر دندونم خوب باشه ها
کلافه گفت
_نمیدونم هرکار میخوای بکن که این گندتو جمع کنی دارم میسوزم
خب حالا خوبه مقصر خودش بوده ها هی هیچی نمیگم
سینی و کنار گذاشتم رفتم تو اشپزخونه خواستم خمیردندون بردارم که پشیمون شدم و همون
نمک و برداشتم بهتر اثر میکنه
متکارو رو مبل گذاشتم و دراز کشید روش
نمک و به سمتش گرفتم
+بیا نمک بزن ببین چطور میشی
چشماشو گرد کرد
_من بزنم؟
+وا،پس کی بزنه؟
_چطوری میخوام نمک بزنم؟
صورتم تو هم رفت چرا بهونه های الکی میگیره یعنی چی چطوری نمک بزنم
+از تو پیاله بردار بریز رو سوختگیات
دستشو اورد تو پیاله و یه مشت نمک برداشت و ریخت رو سینش
با دیدن نمکا که چطوری داره پاش پاش میشه تو خونم حرصی جیغی زدم
+این چه وضعیه خونمو به گند کشیدی اه
_به من چه گفتم نمیتونم خودم بزنم
+دستات سوخته مگه که نمیتونی خودت بزنی معلولم که نشدی خداروشکر
_بده بده من خودم بزنم من که دارم میزنم تو هی جیغ میزنی خونم کثیف شد
دستشو اورد سمت پیاله که غر غر کنان زدم رو دستش
+اه ولش کن عین بچه های دوساله میمونه بلد نیست هیچکار بکنه
اخماشو توهم گره زد به حالت قهر صورتشو برگردوند
همونطور که حرص میخوردم کنارش رو مبل نشستم
سعی کردم خیلی به تن عریونش توجه نکنم اولین بارم نبود که میدیدم!
یکم نمک برداشتم و رو سینش ریختم که دادی کشید
_اروم نمیتونی کار بکنی نمیبینی سوخته اینطوری محکمم میکشی روش
چشم غره ای تحویلش دادم و حواسمو به کارم دادم
نمک و رو قسمتای سرخ شده ریختم بعضی وقتا سر میخوردن از رو تنش که مجبور میشدم
با دستم نگهشون دارم
اولاش نگاهم نمیکرد انگار قهر کرده بود مرده گنده ولی بعد از چند دقیقه میدیدم که زیر
چشمی حواسش بهم هست
_ببین بخاطر یه کتاب به چه روزی انداختیم
+من که نگفتم پاشی بیای خونم،بعدم مقصر خودت بودی که هی دست میزنی به موهای
من نمیدونم چه کخی داری،همین الانشم میتونم حس کنم مثل ببعیا شده موهام و پف کرده
تک خنده ای کرد
_ببعی بودی استاد خودت خبر نداشتی
پشت چشمی نازک کردم و محلش ندادم
کارم که تموم شد گفتم



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
✾࿐༅༅࿐✾

رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی


پارتِ : 72

+یکم بمونن بعد برو بشور،بزار ببینم لباس ندارم تو خونه بهت بدم بپوشی؟
شاکی پرسید
_لباس مردونه داری تو خونه؟
بخاطر لحنش با تعجب نگاهش کردم
+نه،نمیدونم میگم باید ببینم
همچنان چپ چپ نگاهم میکرد
دیوانست فکر کنم...
زیر لب غرلندی کردم و به سمت اتاق رفتم.
الان چی بدم بهش مثلا؟
نگاهم به کشوی لباسام خورد.
یه لحظه با تصور رادمان با لباسای دخترونم صدای خندم بلند شد.
فکرکن! با اون حیبت و اونهمه عضله لباس دخترونه بپوشه.
با شیطنت زیر لب زمزمه کردم: چه جیگری شه!
سری تکون دادم تا از این چرت و پرتا خلاص شم.
چی میبافم به هم معلوم نیست!
کل کمدمو زیر و رو کردم ولی چیزی نیافتم.
اخه لباس مردونم کجا بود حالا ؟
هوف کلافه ای کشیدم و دست به کمر کنار کمد وایستادم.
صدای رادمان به گوشم خورد که میگفت: شهرزاد رفتی پیرهن بسازی یا بیاری؟
حرصی دور اتاق چشم چرخوندم که نگاهم مات جعبهی پیرهن مشکی مجلسی که برای
محمد گرفته بودم افتاد.
با مکث نگاهش کردم و رفتم طرفش.
لباس دیگه ای که ندارم!
بچه مردمو هم که نمیتونم لخت بفرستم بره خونش!
مجبورم همینو بدم دیگه.
با بی میلی پیرهن و از توی جعبش دراوردم.
حیفم میومد ولی خب...
لبمو کج کردم و پوفی کشیدم.
پیرهنو تو دستم مرتب نگه داشتم و اومدم.
قشنگ از چهرهی رادمان داشت کنجکاوی میریخت!
نگاهی به پیرهن تو دستم کرد و زمزمه کرد: از کی تا حالا دخترا لباس مردونه تو خونشون
نگه میدارن!
از حرص حرفی که زد پیرهنو شوت کردم تو صورتش که اخی گفت و برش داشت.
با یه اخم کمرنگ خیره شد به پیرهن و گفت: چقدر اشناست این.
اخی بچم مخشو از دست داده!
با کلافگی گفتم: پیرهنیه که برای محمد گرفته بودم... چیز دیگه ای نبود تو خونه بیارم ...
توهم با این وضع که نمیتونی بری خونه... همینو بپوش برو.
موشکافانه نگاهم کرد که نگاهمو ازش گرفتم.
هم دقیقا عین بز کوهی خیره میشه به ادم.
با دستمال نسبتا مربوطی نمکای روی سینشو پاک کرد و پیرهنو تنش کرد.
تازه متوجه شدم چقدر بهش میومد!
مخصوصا که با چشم و ابروی مشکیش ست میشد و ...
وا این چه خزعبلاتی من میگم؟
+هوف نگاه تروخدا چی به سرم اوردی! تاول نزنه خیلی کاره!
زیر لب گفتم: چقدر غر میزنی تو! خوبه پوستت کلفته هااا..
چشم غره ای بهم رفت و دیگه ساکت شد.بایدم ساکت شه! مگه تقصیر من بود؟ کرم داره کال مرتیکه.
به اوپن تکیه دادم که نزدیکم شد.
خودمو جمع و جور کردم و صاف وایستادم.
+خب...اینجا که جز سوختن چیزی نصیبمون نشد! بهتره برم.
یعنی چی چیزی نصیبش نشد؟
مرتیکه پررو!
یه ابرویی بالا انداختم که خیلی ناگهانی خم شد سمتم که ناخوداگاه به عقب خم شدم.
دستامو ستون کردم به اوپن.
با همون چشمای شیطونش خیره شد به چشمام و لبخند خبیثیم رو لبش بود.
قلبم چنان تالاپ تولوپ میکرد که حس میکردم صدای تپشاشو میشنوه!
چشمام تو چشماش دو دو میزد!
هیچ فاصله ای با هم نداشتیم و انگار که چسبیده بودیم!
تقریبا داشت نوک بینیش میخورد به بینیم که یه چیزیو از پشت سرم برداشت و عقب گرد
کرد.
چند قدم فاصله گرفت و با نگاه خاصی به چهرهی متحیر و متعجبم نگاه کرد
نفس حبس شدمو بیرون دادم و مثل برق گرفته ها به کتاب تستش نگاه کردم که تو هوا گرفته
بودتش!
برق شیطنت تو چشماش میدرخشید.
در خونه رو باز کرد و با همون خندش و شیطنتش گفت: فردا میبینمتون استاد ببعی...
مات و مبهوت به در بسته شده نگاه کردم!
این چه حرکتی بود زد!
قلبم داشت از جاش کنده میشد.



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
✾࿐༅༅࿐✾

رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی


پارتِ : 73

غر غر کنان دور و بر خونمو مرتب کردم.
همینطور که جارومو میاوردم تا گند رادمان خان و جمع کنم زیر لب غریدم: مرتیکه یه
نمک نمیتونه بپاشه! انقدر بی دست و پا؟
از حرص به جون لبام افتاده بودم و هی میکندمشون.
تموم مدتی که جارو میکردم روح رادمان و مورد عنایت قرار میدادم.
با دیدن لکه نسبتا بزرگ قهوه روی مبل هینی کشیدم و مثل برق گرفته ها جیغ کشیدم.
خدایا گند زدم به خونه زندگیم از بالای این چغندر.
میخواستم بشینم گریه کنم.
چجوری اینو پاک کنم حالا ؟
از انواع و اقسام شوینده ها استفاده کردم تا تمیزش کنم ولی بازم همچین تمیز نشد!
یه لکه محو داشت.
اخ که دلم میخواد همین دسته‌ی جارو رو بکنم تو حلقش.


....



امروز زودتر از تعطیلی دانشگاه اومدم خونه.
یه ساندویچ بندری زدم به بدن و خواستم یکم استراحت کنم.
امروز قرار بود طرفای غروب برم خونهی رادمان.
اخ که هروقت به اون لکهی محو قهوه نگاه میکنم دلم بدجور میسوزه.
تلافیشو سرت درمیارم رادمان خان.
البته بدبخت بدجور سوخت ولی خونه زندگیه منم به گند زد.
من چه گناهی کردم این ادم اومده سر راهم؟
پس تصمیم گرفتم اول یکم بخوابم تا کمبود خوابم اوکی شه و وسط کلاسش چرت نزنم!
تازه چشمام گرم شده بود که یهو صدای بلند زنگ گوشیم از جام پروندم.
با گیجی به اسم روی صفحه نگاه کردم و با صدای بم و گرفته ای گفتم: بله؟
با صدایی از ته مایهی خنده گفت: ساعت خواب استاد؟ قرار بود بیام دنبالتون تشریف بیارین
خونمون.
این الان از خواب ناز منو بلند کرده یاداوری کنه قراره بیام خونش؟
با اوقات تلخی و حرصی گفتم: جناب ملکی شما فرهنگ و شعور و شخصیت ندارین ساعت
2 ظهر زنگ میز ...
با نگاهم به ساعت خود به خود دهنم قفل شد.
گند زدم!
به معنای واقعی گند زدم!
کی ساعت 5 ظهر شده بود؟
یعنی اگه یه روزی باشه و من توی اون روز سوتی ندم یه روز ملی ثبت میشه!
_مثل اینکه زیادی خواب بهتون چسبیده،من پنج مین دیگه اونجام
و تق قطع کرد
بی فرهنگ
غر غر کنان از جام بلند شدم و ابی به دست و صورتم زدم،خواستم لباس رسمی هامو بپوشم
که پشیمون شدم
سرکار که نمیرم
یه پالتو چرم قهوه ای و شلوار مشکی و شال همرنگش پوشیدم
برای تکمیل شدن کارم نیم بوتای قهوه ایمم پوشیدم یه رژ ملیح و کمی ریمل
خواستم عطر بزنم که یه بیشعوری دستشو گذاشت رو زنگ بدون ذره ای جابه جایی انگشت
مبارکش
با عصاب خوردی رفتم سمت ایفون که رادمان و دیدم با نیش شلش
ایفونو برداشتم
+کر نیستم دستتو بردار از رو زنگ چه خبره
انگار نشنید اصلا
+رادمان باتواما
فکر کنم صدام تو کل کوچه پیچید
صورتشو اورد تو حلق دوربین که چشمام گرد شد
_منتظرم استاد
گوشیشو کوبیدم بهش و کیفمو برداشتم بعد از خداحافظی با پنی رفتم پایین
هنوز صدا زنگ تو مخم بود
در و باز کردم که دیدم نیست و رفته تو ماشینش نشسته نفس عمیقمو دادم بیرون با حرص و
سوار شدم
_از چشمای پف کردت معلومه خوب خوابیدی
چپ چپی نگاهش کردم که دهنشو بست
تو راه سعی کردم به موزیکی که از ضبطش پخش میشد گوش بدم و به خودش توجه ای
نکنم
حتی فکر کردن بهشم باعث میشد عصبی شم
جلو خونشون پارک کرد و برگشت منتظرنگاهم کرد
دستی به شالم کشیدم و پیاده شدم
برای اینکه تلافی کرده باشم کارشو در ماشینو محکم کوبیدم
که صداش بلند شد
حقشه
با لبخند حق به جانبی بهش نگاه کردم که داشت پیاده میشد از ماشین
_با من مشکل داری چرا سر ماشینم خالی میکنی؟
+با من مشکل داری چرا سر ایفون خونم خالی میکنی؟
نیشخندی تحویلش دادم
کلید انداخت و در باز کرد دوباره همون حیاط پر گل و زیبا که حالتو دگرگون میکرد
انگار وقتی میای اینجا دیگه نمیتونی ناراحتیاتو با خودت داخل ببری و همشونو همون پشت
در جا میذاری و بعد میای داخل
لبخندی زدم و پشت سرش رفتم
فکر کردم به خاطر ماشینش ناراحت شده باشه ولی رفتارش کاملا عادی بود
با دیدن مادرش با چادر گل دار که منتظرمون بود لبخندم عمیق تر شد
جلو رفتم و سلام کردم که خیلی مهربون باهام دست داد و خوش آمد گفت و رفتار رادمان
که دوباره تغییر کرده بود!
_بفرمایید تو دخترم،خیلی خوش اومدی
رادمان جلو رفت و سر مادرشو بوسید از حرکتش لبخندی زدم
پشت سرش داخل رفتم




رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
✾࿐༅༅࿐✾

رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی


پارتِ : 74

پدرش مشغول تلوزیون دیدن بود قدمی جلو رفتم و سلام کردم که بازم با رفتار خیلی خوب
و مهربونانه ای جوابمو دادن
_بفرمایید شهرزاد خانوم تو اتاق شما،من با بابا یه کار کوچیک دارم میام...
سرمو تکون دادم و رفتم تو اتاقش
اولین چیزی که به چشمم خورد تیشرتی بود که مال محمد بود ولی سهم رادمان شده بود
خیلی مرتب تا شده بود بود و رو کمدش گذاشته بود
خواستم لباس و بردارم که در باز شد نمیدونم چرا هل شدم انگار داشتم چیزی میدزدیدم
برگشتم و نگاهش کردم
در و بست جلو اومد و مشکوک یه نگاه به من یه نگاه به تیشرت انداخت
_چیکار میکنی؟
+هیچکار
_دست به لباسم نزنیا
با تعجب گفتم
+لباست؟!
لباسو از رو کمد برداشت و خیلی ریلکس انداخت داخل کشوش و درشو بست
_لباسمو که زدی خراب کردی پس این مال منه
+من خراب کردم لباستو؟
یه شونشو به دیوار تکیه داد آروم تر از قبل طوری که انگار میخواست حرصمو در بیاره
فقط گفت
_لابد من قهوه رو چپه کردم رو خودم؟
ترجیح دادم باهاش بحث نکنم به محمد که نمیخواستم لباس استفاده شده بدم!!حالا اگه با این
دلش خوش میشه برای خودش باشه پس
کیفمو رو میز گذاشتم و رو صندلی نشستم
+بیا سوالاتو بپرس
نشست رو صندلی کنارم و جزوه رو از زیر دستم کشید بیرون
اروم اروم ورق میزد قیافشم کلا رفته بود توهم انگار کلافه شده بود
+چیشد؟
زمزمه کرد
_مشکل از کجام بیارم حالا ...
نمیدونم چرا یه حسی بهم میگفت رادمان هیچ نیازی به کلاسای من نداره فقط دلیل
پافشاریشو برای برگزاری این کلاسا نمیفهمیدم
دستمو زیر چونم زدم متفکر نگاهش کردم
یهو جزوه رو هل داد کنار و با ذوق برگشت سمتم
_ببینم استاد اهل بازیم هستی؟
یه ابروم رفت بالا
+چه بازی؟
اشاره ای به گوشه ی اتاقش کرد
نگاهم به کنسول بازی خورد....
خیر سرمون الان وسط کلاسیم بشینیم کنسول بازی کنیم؟!
حتما باید برن تو گینس ثبت کنن...
اخمی کردم و گفتم: مثال الان سر کلاسیم هااا! مشکلاتو پیدا کن برات توضیح بدم.
پوزخندی زد و با لحن حرص دراری گفت: نکنه میترسی ببازی استاد؟
عجب بچه پررو ایه این!
مثل خودش پوزخند زدم و گفتم: من ببازم؟ خنده دار ترین جوک سال و گفتی!
صندلیشو کشید جلوتر و در حالی که تو حلقم بود با شیطنت گفت: یعنی میخوای بگی یه ببعی
میتونه از من ببره؟!
بخاطر ببعیای که گفت کفری شدم و هم با حرص هم با کنایه گفتم: امتحانش مجانیه.
خودشو کشید عقب و با لحن پیروزمندانه ای گفت: پس تن به جن گ با من دادی اره؟ ولی
شرط داره!
یه ابرومو بالا انداختم و گفتم: شرط؟
درحالی که کنسولشو روشن میکرد خبیثانه سری تکون داد و اروم زمزمه کرد: شرط خوب
نزدیکش شدم و جلوی کنسول نشستم و گفتم: چه شرطی؟!
دسته رو انداخت تو بغلم و گفت: من اگه بردم که حتما میبرم شرطمو بعد میگم! توعم نیاز
نیست بگی چون شک دارم اصلا تا همون دور اول بتونی دووم بیاری.
نه این خیلی منو دست کم گرفته بود!
نمیدونست من 24 ساعته تو المان با ادریان کنسول بازی میکردم!
ادریان! هعی ، دلم براش تنگ شده.
رادمان بشکنی جلوی صورتم زد و گفت: استاد تشریف میبرین فضا؟ یهو جوری غرق
میشین انگار دارین اپدیت میشین!
و بعد خوشمزه بازیش مردونه خندید.
نگاهش کردم و با لحن رقابتی گفتم: اول باید بدونم چه شرطیه که تن بدم بهش!
زیر زیرکی خندید و تو کمترین فاصله ازم نشست و گفت: نگران نباش ببعیجون، از این
شرطای فانتزی مانتزی نمیگم!
از این که بعید نیست! یه چیزی بگه ادم گیر کنه توش...
ماشالله انقدرم چسبیده بود بهم زانوهامون به همدیگه برخورد میکرد.
خوبه الان باز مامانش یا باباش بیان تو اتاق بعد با خودشون چی فکر میکنن؟
خیر سرم برای تدریس اومده بودم ولی فکر نکنم جایی رو مشکل داشته باشه!
هرچند که هنوزم مشکوکم به رادمان! چرا بهونه های الکی برای تشکیل کلاس میاره؟
تو همین فکرا بودم که با صدای بازی خیره شدم به تلویزیون...
+خب...ببینیم ببعیمون چند مرده حالجه؟
حرصی گفتم: به من نگو ببعی.
نیشخندی زد که بعد چند لحظه بازی شروع شد.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
✾࿐༅༅࿐✾

رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی


پارتِ : 75

چند وقت بود طرف بازی و اینا نرفته بودم و درواقع یکم شک داشتم تو بردنم.
ولی من نمیزارم این ببره که!
انقدر ُکری های جورواجوری واسه هم میخوندیم که حد نداشت!
انگار هردومون از دنیا غافل شده بودیم و تموم هموغممون شده بود بازی که کدوممون
میبره!




...




باورم نمیشد ازش باختم!
لعنتی خیلی ماهرتر از اونی بود که فکرشو میکردم.
درواقع من دسته کمش گرفته بودم.
کلافه دسته رو انداختم روی مبل و به رادمان نگاه کردم که مثل پسربچه ها ذوق زده بود و
برام ُکری میخوند.
+چیشد استاد؟ اخرشم که 3 به 2 باختین. این بود اون همه مهارتتون توی گیم؟
پشت چشمی براش نازک کردم و گفتم: خوبه حالا با یدونه اختلاف !
خندید و درحالی که کنسول و خاموش میکرد گفت: اینو نگی چی بگی؟
حرصم میگرفت که حتی نتونستم یه بازی رو ازش ببرم!
هوف کلافه ای کشیدم و کنجکاو بودم شرطشو بدونم.
طی مدتی که بازی میکردیم خیلی رو مخم بود بدونم شرطش چیه!
درحالی مثال سعی داشتم خودمو زیاد کنجکاو نشون ندم گفتم: خب شرطت چیه؟
مشکوکانه نگاهم کرد و گفت: الان نمیگم! به وقت مناسب.
- وقت مناسبش کیه دقیقا؟
وقتی دم و دستگاهشو جمع کرد اومد پشت میزش و بازم مثل همیشه تو حلقم نشست و با
شیطنت گفت: صبر پیشه کن استاد! به وقتش میگم.
جزوه رو باز کردم و درحالی که سعی میکردم بیخیال باشم گفتم: هرجور مایلی.
خیلی رو مخم بود بدونم شرطش چیه.
اینم که خدای کرم ریزیه! میدونه کنجکاوم و هی میگه بعدا!
+خب...بسه دیگه هرچقدر بازی کردیم، حالا یکم این جزوه رو بگرد شاید یه چیزی پیدا
کردی توش مشکل داشتی.
_ساعت و ندیدین استاد؟این وقت شب میخواین درس کارکنین والا که من دیگه مخم کار
نمیکنه
گیج گوشیمو برداشتم و به ساعت نگاه کردم
باورم نمیشد ساعت9شب بود،دقیقا3ساعته داریم بازی میکنیم!چطوری متوجه گذر زمان
نشدم!!
+کی ساعت نه شد؟
لبخندی زد و بعد مکثی آروم گفت
_منم نفهمیدم کی گذشت...
در اتاق زده شد که با بفرمایید رادمان مادرش اومد داخل اول نگاهی به رادمان و بعد به من
انداخت
علاوه بر لبخند روی لبش نگاهش پر از خنده بود و خیلی عجیب بهم نگاه میکرد!
_شام آمادست دخترم،هروقت کارتون تموم شد بیاید شام بخورید
شرمنده از جام بلند شدم و دستامو بهم گره زدم و گفتم
+خیلی ممنون زحمت کشیدید ولی من میرم خونه دیروقتم هست
_این چه حرفیه الان که دیگه درست کردم شامتو نخوری بری ناراحت میشم به خانواده خبر
بده نگران نشن یه وقت
رادمان پرید بین حرفمو رو به مادرش گفت
_شهرزاد خانوم اینجا تنهان...خانوادشون خارج از کشور زندگی میکنن
_پس دیگه حرفی نیست میخوای تنها بری تو خونه چیکار کنی؟رادمان جان کارتون تموم شد
شهرزاد خانوم و بیار
_چشم
لبخند عمیق رو لب رادمان نه از چشم من پنهان موند نه مادرش
با بسته شدن در نگاهمو به رادمان دوختم که شیطون نگاهم میکرد
یه لحظه فکر کردم نکنه عیب و ایرادی داره ظاهرم که اینطوری نگاهم میکنن!؟
دستمو بلند کردم و رو سرم کشیدم ولی با دیدن شالم که دور گردنم افتاده بود و موهای
پریشون فرم که ازادانه رو کمرم ریخته بودن هینی کشیدم
ناخوداگاه مظلوم رو به رادمان گفتم
+خیلی بد شد نه؟حواسم نبود اصلا
_برای چی بد باشه؟مو به این قشنگی
برای اولین بار حرص نخوردم و خندیدم انقد با ذوق گفت قشنگه که خودمم ذوق کردم از
تعریفش
شالمو برداشتم و رو سرم انداختم هنوز موهام از زیر شال زده بود بیرون ولی محل ندادم و
رو زمین نشستم و تکیه دادم به دیوار
رادمان داشت نگاهم میکرد
یهو چشمم به زیر تخش افتاد و ابروهام پرید بالا
+چخبره این همه کادو؟
زیر تختش پر از جعبه های شیک و باکلاس بود که در بعضیاشونم باز بود و مشخص بود
که کادوان
_دیگه خوشگلیه و هزار تا دردسر خاطرخواها صف میکشن.
با اینکه لحن شوخش مشخص بود ولی نمیدونم چرا خوشم نیومد و قیافم رفت توهم
خیره شده بودم به جعبه ها.
خوشرنگ و رنگارنگ.
یعنی چند تا دوست دختر داشته که اینهمه کادو گرفته؟!
درحال محاسبه بودم که یهو از روی صندلی بلند شد و مثل خودم روی زمین نشست.
خم شد سمت تختش و گفت: اگه میخوای نشونت بدم؟
خب حالا انگار چه تحفه ایه!
بدون اینکه ببینه پشت چشمی براش نازک کردم و اونم مثل بچه های کوچیک دونه دونه



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یک شب پر از آرامش
یک دل شاد و بی غصه
یک زندگی آروم وعاشقانه
ویک دعای خیر ازته دل
نصیب لحظه هاتون

شبتون خوش🌹

─┅─═इई❄️ईइ═─┅─
‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌     @kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌈بنام خداوند رنگین کمان🌈


🌸خداوندا..!!
حکمت قدم هايی را که
🌸برايمان بر ميداری بر ما
آشکار کن، تا درهايی را
🌸که به ‌سويمان ميگشايی،
ندانسته نبندیم و درهایی
🌸که به رويمان ميبندی،
به اصرار نگشایيم..
🌸مهربانا،
در این روزها
🌸امیدمان تویی ما را
از لطف و رحمت خود
🌸بی نصیب نذار و
از درگاهت ناامید بر
نگردان..



@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کیک_تیرامیسو


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#کیک_تیرامیسو

فیلم آموزشی مراحل پخت کیک تیرامیسو با یک تزیین خیلی راحت و شیک که دوس داشتم با فیلم بهتون آموزش دادم
کیک اسفنجی رو هم بدون جدا کردن زرده سفیده درست کردم
برای هر یدونه تخم مرغ 30 گرم آرد 30 گرم شکر
(برای 8 تخم مرغ حدود دو لیوان آرد یک لیوان شکر)
تنها نکته اینکه تخم مرغهارو بیست دقیقه تا نیم ساعت قبل بشکنید بذارید به دمای محیط برسن
اگه ماسکارپونه نزنید هم مشکلی نیست ولی دیگه تیرامیسو نمیشه

.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزش

#کیک_تیرامیسو


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کیک_تیرامیسو


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کیک_تیرامیسو


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#گرفتن_نفخ_حبوبات با فلاسک😍



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#لازانیای_قارچ_و_گوشت

با تمام فوت و فن هاش😋
😍

مواد لازم :

لازانیا ۱ بسته
پیاز ۱عدد
گوشت چرخ شده ۲۰۰ گرم
قارچ خرد شده ۱ پیمانه
رب ۲ ق غ
پنیر ۱ پیمانه
شیر ۱ پیمانه
آرد ۲ ق غ
کره ۲ ق غ


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#اسنک

اسنک یکی از خوشمزه ترین ساندویچ هاست😍😋



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#بستنی_سنتی بدون یخی شدن

پارت اول

مواد لازم :
شیر پرچرب ۱ لیتر
پودر ثعلب یک و نیم ق چ
شکر ۴۰۰ گرم
گلاب ۱/۴ پیمانه
آب ۱/۳ پیمانه
زعفرون دم کرده ۳ تا ۴ ق غ
خامه صبحانه ۳۰۰ گرم


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#بستنی سنتی بدون یخی شدن

پارت دوم


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر