کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
29.4K videos
95 files
43.7K links
Download Telegram
✾࿐༅༅࿐✾

رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی


پارتِ : 66

نفسمو حبس کردم و وارد خونه شدم.
یه خونهی کاملا سنتی و قشنگ داشتن!
یه طرفش پُشتی چیده شده بود و یه طرفش مبالی راحتی...
سبک و چیدمان خونشون به نوع خودش جالب بود!
برگه ها و جزوه هایی که تو دستم بود سنگینی میکرد و عصابمو خورد میکرد.
این هویجم که انگار نه انگار بیاد اینارو از من بگیره!
با صدای خانومی سرمو بلند کردم و با یه زن میانسال رو به روشدم.
+سلام خوش اومدین.
لبخند زورکی زدم و گفتم: سلام ممنون، ببخشید مزاحم شدم.
لبخند مهربونی زد و گفت:خواهش میکنم این حرفا چیه...
نگاهم به رادمان افتاد که چقدر ساکت و مودب و جدی نشسته بود روی مبل.
یه تغییر 180 درجهی برگ ریزون کرده بود!
داشتم با تعجب نگاهش میکردم که سرشو و برگردوند و نگاهم کرد
یه نگاه کاملا متفاوت!
قضیه چیه؟
_رادمان جان خانوم دکتر و به اتاقت راهنمایی کن زشته وایستادن اینجا
_چشم،بابا کجاست؟
_تازه خوابید
رادمان سرشو تکون داد و از جاش بلند شد بعدم بدون نگاه به من به جلو اشاره کرد و خیلی
مودب گفت
_بفرمایید استاد
دیگه نزدیک بود دوتا شاخ بالاسرم در بیاد
یعنی برای مامانش اینطوری میکرد؟خانوادش خبر ندارن چقدر اتیش میسوزونه؟
شونه به شونش رفتیم سمت اتاقش در و باز کرد و منتظر نگاهم کرد
نفسمو بیرون دادم و رفتم داخل اتاقش
و...
هیچوقت فکرشو نمیکردم بخواد این همه خوش سلیقه باشه و شگفت زدم کنه!
یه اتاق فوق العاده زیبا با ترکیب تم شکلاتی ،شیری
یجورایی فضاش بهت ارامش میداد و همه چیز خیلی مرتب چیده شده بود
تو اتاق چندتا گلدون گل طبیعی بود و پر از تابلوهای عکاسی و هنری
نمیدونم چرا یهو تو ذهنم اومد حتما روحیه ی خیلی لطیفی داره!درحالی که اصلا ،بهش نمیاد
_استاد نمیخواید بشینید؟
رد نگاهشو دنبال کردم و به میز مطالعه رسیدم کیفمو رو میز گذاشتم و یکی از صندلی
هارو عقب کشیدم و روش نشستم
همش احساس میکردم الان که نشستم رو صندلیش کثیف میشه
همیشه فکر میکردم من وسواسی و تمیزم ولی حالا رادمان!!
کاپشنشو دراورد و سرجاش گذاشت بعد از اینکه دستی به موهاش کشید اومد و کنارم نشست
فاصله صندلی ها خیلی نبود میشه گفت اصلا فاصله ای نبود بینشون و یکم معذبم کرد
+خب چون خیلی وقت نداریم تا روز ازمونت سوالات بپرس تا بهت توضیح بدم
ابرویی بالا انداخت و متفکر جزوشو ورق زد
انگار خودشم نمیدونست مشکلش کجاست!
دیگه حوصلم داشت سر میرفت که دستشو رو یه سوال گذاشت
انصافا سوال سختی بود
برگه سفید و جلوم گذاشتم و مشغول توضیح شدم
رادمان سرشو کج کرده بود به سمتم هی یه نگاه به من مینداخت و هی یه نگاه به برگه
بخاطر سنگینی نگاهش نفسام یکی درمیون شده بود و حس میکردم کم کم دارم سرخ میشم
خواستم بهش گیر بدم که دوباره یه سوال پرسید از خود توضیحاتم
پس حواسش هست!
داشتم فکر میکردم که جواب سوالش چی هست اصلا با توجه به سطحش واقعا سوال
تخصصی پرسیده بود که خودمم گیج شده بودم
طبق عادتم سر خودکار و گذاشتم گوشه لبم و اروم اروم رو لبم کشیدمش
تو اون فاصله کم نگاه رادمان بهم کامال مشهود بود ولی واسم جواب دادن به سوالش مهم تر
بود
یکم خودمو جلو تر کشیدم تا تمرکزم بهتر بشه
باصدای ضعیفی گفت
_چیشد؟
+خب...
دستشو اورد سمتم و خیلی اروم خودکار و از دستم کشید بیرون
با تعجب نگاهی بهش انداختم که نگاهشو دزدید ازم
و خودش خیلی روان مشغول جواب دادن به سوال خودش شد
وقتی بلد بود پس چرا ازم پرسید؟اونم سوالی که حتی خودمم بلد نبودم!
یکم گذشته بود که صدای در اومد و رادمان کمی خودشو و عقب کشید و گفت بفرمایید
مامانش که وارد اتاق شد سریع از جاش بلند شد و سینی و از دستش گرفت
_شما چرا؟خودمو صدا میزدید میاوردم
_شما حواستو به درست بده پسرم مگه من خودم دست ندارم که بیارم براتون
نگاه ناراحت رادمان به مادرش برام عجیب بود
احساس میکردم یه چیزی این وسط هست که خبر ندارم...
مامانش لبخندی به من زد که جوابشو با لبخند دادم و از اتاق رفت بیرون
میوه و چایی و جلوم گذاشت و برای خودشم گذاشت اومد نشست
تشکری کردم و دوباره مشغول کارم شدم
درس دادن کلا برام کار لذت بخشی بود ولی نگاهای طولانی و خیره رادمان یکم اذیتم
میکرد
هربارم که میومدم مچشو بگیرم سریع یه سوال میپرسید و وانمود میکرد حواسش به برگست
نه من!
بعد دوساعت کارم تموم شد و از جام بلند شدم
+جلسه امروز واست مفید بود؟
_اره خیلی خوب بود
+خب به نظر خودت ازمون و چیکار میکنی؟
یهو از جاش بلند شد که باعث شد سینه به سینه هم بشیم
قلبم محکم کوبید به سینم و لرزون یه قدم رفتم عقب که پام به صندلی گیر کرد و نزدیک بود
با مغز برم رو زمین که رادمان خم شد و کمرمو محکم چسبید و منو نزیک خودش نگه
داشت.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii
✾࿐༅༅࿐✾

رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی


پارتِ : 67

وقتی مطمعن شدم دیگه قرار نیست بیوفتم خودمو از بغلش کشیدم بیرون
همینطوریش قلبم داشت میزد بیرون از سینم دیگه چه برسه تو بغلشم باشم!!!
_خوبی؟
چرا انقد نگرانه؟
+خوبم
کیفمو برداشتم و از اتاقش زدم بیرون ولی با چیزی که دیدم دوباره یه ُشک بزرگ دیگه بهم
وارد شد...
با دیدن مرد میانسالی که روی ویلچر نشسته بود یه لحظه شوکه شدم ولی بعد به حالت عادی
برگشتم.
یعنی ایشون بابای رادمان بود؟!
از شوکه شدنم خجالت کشیدم! اخه چه چیزی واسه شوک بود؟! حرکاتم جدیدا خیلی بی
معنیان.
صدامو صاف کردم و سلام کردم که مرده با تکون دادن چرخای ویلچرش با دستش برگشت.
به صورت غیر قابل باوری شبیه رادمان بود!
انگار که رادمان و از باباش کپی کردن ولی یه ورژن جوونتر!
لبخند ملیحی زدم که متقابلا جواب لبخندم و داد و با مهربونی سلام کرد.
میشد فهمید چه پدر و مادر گلی داره!
متوجه نگاهای زیر زیرکی رادمان شدم.
با صدای پدر رادمان سرمو بالا گرفتم و نگاهش کردم: تدریستون تموم شده ؟
+بله ، الان داشتم رفع زحمت میکردم.
- ماشالله ...چه زحمتی دخترم کاری نکردیم که...
لبخندی زدم که رادمان جفت پا پرید وسط و گفت: ببخشید بابا من باید استاد و برسونم
خونشون مثل اینکه قرار مهمی دارن.
خوبه حالا اینم وقت گیر اورده!
برام جای تعجب بود چرا بابای رادمان باید روی ویلچر بشینه؟
همچین پیر هم نبود! درواقع نه مادرش نه پدرش.
با اجازه ای گفتم و با فکری درگیر کفشامو پام کردم و رفتم سمت در حیاط.
یکم معذب بودم که اومدم خونه‌ی دانشجوم برای تدریس!
ولی چیکار میشه کرد؟
رادمانم پشت سرم اومد و نشستیم تو ماشین.
متفکر به رو به روم خیره شده بودم که رادمان برگشت سمتم و گفت: فردا هم کلاس خونه‌ی
ماست دیگه درسته؟!
دستی به مقنعم کشیدم و گفتم: من هنوزم معتقدم که تو نیازی به کلاس نداری! همه چیو بلدی
اخه... و بنظرم اینکه کلاس و خونه‌ی شما برگزار کنیم یکم برای من معذب کنندست!
ابروشو بالا انداخت و گفت: اول از همه که چون چند تا مسئله رو بلدم دلیل نمیشه که همهی
مسئله هارو بلد باشم! غیر از اون چه معذبی استاد؟ پدر و مادر من مشکلی ندارن با این
قضیه.
اخه یکی نیست بگه والا از اول کلاسامون هرچی مسئله دادم حل کردی ولکن دیگه!
کلافه دستی به ابروم کشیدم و گفتم: فردا بعدازظهر کلاستو برگزار میکنیم... تو همون
خونهی خودتون دیگه چیکار میشه کرد.
از گشنگی رو به موت بودم!
هروقت صدای شکمم میخواست در بیاد یه سرفه مصلحتی میکردم...
اخرشم سوء تغذیه میگیرم با این وضع غذا خوردنم!
رادمان مشکوک نگاهم کرد و گفت: حالت خوبه؟
الان قابلیت اینو داشتم که از گشنگی پاچهی یکیو بگیرم!
اروم گفتم: اره چیزیم نیست.
دستشو اورد جلوی صورتم و بشکنی زد که حواسم جمعش شد.
چشماشو ریز کرد و موشکافانه گفت: رنگت پریده!
نگاهی به ساعت روی گوشیش انداخت و با تعجب گفت: ساعت 2 ظهره! ناهار هم که
نخوردی... شاید واسه همونه رنگت پریده.
عصبیم میکرد وقتی یبار منو جمع صدا میکرد و یبار مفرد!
اصال تکلیفش با خودشم مشخص نیست!
یکدفعه چشماش رنگ شیطنت گرفت و استارت زد.
بعد چند دقیقه با لحن شیطون گفت: بریم یه رستورانی چیزی پیدا کنیم ببعیمون غذا بخوره!
با شنیدن اسم ببعی انگار سیمای مخم قاطی کرد!
چشم غره ای بهش رفتم و با حرص غریدم: به من نگو ببعی...
نگاه خاصی به چهره‌ی عصبیم انداخت و مردونه خندید.
یه لحظه احساس کردم ته دلم لرزید.
این مزخرفات چیه میگم؟!
هوف کلافه ای کشیدم که با همون لحن شیطنتوارش گفت:سریعتر دنبال رستوران بگردیم تا
ببعیمون مارو به جای علفش اشتباه نگرفته و نخوردتمون!
با لحن تهدیدواری گفتم: دفعه دیگه به من بگی ببعی هرچی دیدی از چشم خودت دیدی!
مرتیکه بز!
انگار من باهاش شوخی دارم..
سرشو تکون داد و با خنده گفت: اها بعد دقیقا چه کاری قراره از دستتون بربیاد جناب استاد
ببعی؟
چیکار میخواستم بکنمش؟



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
✾࿐༅༅࿐✾

رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی


پارتِ : 68

بزنمش؟
تخریب شخصیتی؟
حیف که زورم بهش نمیرسه وگرنه...
حرصی گفتم: حیف ... حیف که دستم بستس.
نگاهی به دستام کرد و برای حرص دادنم گفت: دستاتون که بازه بازه!
یهو لبخند خیلی ملیحی نشوندم رو لبم و با ناز موهای فرمو پشت گوشم دادم
یکم چرخیدمو و خودمو بهش نزدیک کردم و دستمو رو بازوش گذاشتم و خیلی اروم با نوک
انگشتام تا روی ساعدش کشیدم
انگار نفسش رفته بود چون قفسه سینش با برخورد انگشتام بهش دیگه بالا و پایین نرفت
با تن صدای اروم و پر نازی گفتم
+دست کمم نگیر اقا رادمان
زیرچشمی نگاهی بهم انداخت و منم با همون حالت صاف نشستم سرجام
سریع از اینه بهش نگاه کردم مات به جلوش خیره شده بود
حقشه...منو اذیت میکنه منم بلدم خب فکر کرده چون زورم نمیرسه بهش قرار نیست
هیچکار کنم
لبخندی رو لبم نشست که سرمو به سمت مخالف چرخوندم مثال حواسم به بیرونه پشت
چراغ قرمز وایستاد و برگشت نگاه طولانی بهم انداخت و بعد راه افتاد در طول مسیر دیگه
حرفی نزد و اصلا نگاهی بهم ننداخت بچه تو شوکه فکر کنم
منم که دستم رو شکمم بود بس هی میپیچید از گشنگی
بلاخره به رستوران منتخب اقا رادمان رسیدیم فکر کنم برای حرص دادنم انقد چرخوندم تو
خیابونا
منتظر بودم که ماشین و پارک کنه یهو یه صدایی از شکمم اومد بیرون
تنها کاری که تونستم بکنم با لبام یه صدایی در بیارم از خودم که به گوش رادمان نرسه ولی
متاسفانه دیر شده بود
اه لعنت به این شانس
با صدای خندش همینطور که لبامو غنچه کرده بودم و داشتم از خودم صدا در میاوردم بهش
نگاه کردم
سرشو به نشونه تاسف تکونی داد و از ماشین پیاده شد
همش تقصیر خودشه بیا ابرومم پیشش رفت
با لب و لونچه اویزون وارد رستوران شدیم
لعنتی انقد جای شیکی بود که احساس کردم من اونجا شبیه گداها ظاهر شدم
ببین خودش تیپ زده بعد من با این لباسا میدونم فقط میخواد حرصم بده
خواستم صندلی و بکشم عقب که اومد و سمتم و تقریبا از پشت کاملا بهم نزدیک شد طوری
که اگه یه تکون کوچیک میخوردم بهش میچسبیدم
ضربان قلبم رفت بالا وقتی صندلی و برام عقب کشید با ماتی نگاهش کردم
_بفرمایید بانو بشینید
هیچ شیطنتی تو چشماش نبود و کاملا جدی بود
داشت تلافی میکرد؟
ازم که فاصله گرفت تازه به خودم اومدم نشستم سرجام
منورو برداشتم و نگاه سرسری انداختم بهش این دفعه تقصیر خودمه نمیتونم بهش هیچی بگم
چون خودم کردم که لعنت بر خودم باد
_چی میخوری؟
+جوجه
_جوجه؟
سرمو تکون ارومی دادم چرا تعجب میکنه؟
با دستش اشاره ای کرد و گارسون به سمتمون اومد خودش یه پرس ماهیچه سفارش داد و
برای منم جوجه
چون نمیخواستم باهاش صحبت کنم گوشیمو در اوردم و خودمو مشغول به اون نشون دادم
درحالی که فقط انگشتمو بالا و پایین میکردم کل حواسم جای دیگه ای بود
حس میکردم خیلی ضایع دارم رفتار میکنم.
شده بودم شبیه دخترای 16 - 17 ساله!
صدامو صاف کردم و گوشیمو کنار گذاشتم.
اونم که داشت دور و بر و دید میزد توجهش سمتم جلب شد.
سوالی نگاهم کرد که دستمو زدم زیر چونم و گفتم: یه سوال؟
مثل خودم دستشو زیر چونش گذاشت و منتظر نگاهم کرد.
میدونستم سوالی که میکنم ربطی به من نداره ولی خیلی کنجکاو بودم.
خوبه باز بزنه تو پرم بگه به تو ربطی نداره!
+میگم که...شنیدم چند سالی دانشگاه نبودی...تو که موقعیتت خوب بوده هوشتم که دیگه



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
✾࿐༅༅࿐✾

رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی


پارتِ : 69

خودت میدونی....
نذاشت ادامه حرفمو بزنم و همینطور که خیره شده بود بهم گفت: برات سواله که چرا انقدر
دیر اومدم دانشگاه و یه مدت درس و ول کردم اره؟
سری تکون دادم که نفس کلافه ای کشید.
سریع گفتم: اگه نمیخوای بگی نگو من فقط محض کنج...
+ نه، پدرمو که دیدی روی ویلچر بود درسته؟
اوهومی گفتم که ادامه داد: چند سال پیش پدرم توی یه سانحه تصادف پاهاشو از دست داد...
از کمر به پایین فلج شد! یکی دو سالیو بخاطر اون صبر کردم،دیگه پدرم روی ویلچر
مینشست و درواقع نمیتونست بره سرکار، از اونجاییم که من پسر ارشد خانواده بودم پس
باید یه کاری میکردم...خواهرمم اون زمان دانشجو بود و دیگه منم برای تهیه شهریهی
دانشگاهش و خرجیه خونه باید میرفتم سرکار...نمیگم دستمون به دهنمون نمیرسید نه! ولی
ادم تو این مواقع باید خودی نشون بده.پس ترجیح دادم تا وقتی اوضاع سر و سامون بگیره
خودم دانشگاه نرم... بعد از اونم که مجبور شدم برم خدمت! خدمت مقدس سربازی...دو سالم
علاف اون بودم و دیگه موقعیت پیش اومد تا دوباره بتونم بیام درس و از سر شروع کنم.
با اینکه نسبتا خلاصه گفت ولی کنجکاویم خوابیده بود.
اهانی گفتم و متفکر به یه گوشه خیره شدم تا وقتی که غذامونو اوردن.
هروقت نگاهم میکرد سریع نگاهمو میدزدیدم.
فاز منم مشخص نیست واقعا...
این رفتارای عجق وجق چیه از خودم درمیارم؟
کلافه نفسی بیرون دادم تا بالاخره غذاهامونو اوردن.
از گشنگی داشتم میمردم...دهنم خشک شده بود.
تا گذاشتن روی میز سریع به غذام حمله کردم و تا جایی که میتونستم تند تند خوردم.
فعلا رفتار خانوم منشانه و نمیدونم از اینجور چیزا منو سیر نمیکرد! فقط غذا!
یهو یه تیکه ماهیچه پرت شد روی برنجام که با تعجب سرمو بلند کردم.
یه ابرومو انداختم بالا که بی توجه به من مشغول غذا خوردنش شد...
این چرا اینجور عجیب و غریب رفتار میکنه؟!
+این چیه؟
متعجب سرشو بلند کرد و گیج نگاهم کرد
_چی چیه؟
+همینکه انداختی تو بشقابم دیگه
نگاهش رو بشقابم چرخید
_خب گوشته دیگه!
وا بچه خنگ شده چرا
+بابا منظورم اینه چرا انداختیش؟
ابروهاش به حالت عادی برگشت و دوباره سرشو کرد تو بشقابم و همینطور که قاشقشو پر
میکرد گفت
_برای اینکه بخوریش
+خودم غذا گرفتم ماهیچه میخواستم سفارش میدادم
اومدم با قاشق و چنگالم بردارم بندازمش تو بشقابش که با صدای خیلی جدی گفت شهرزاد
بخورش
یکم مکث کردم چیو بخورم؟ سرمو تکونی دادم اه لعنت به این ذهن منحرف من با فهمیدن
اینکه ماهیچه رو میگه دوباره گوشتو گذاشتم تو قاشقم و با چنگال گرفتمش خواستم بندازمش
تو بشقابش که یهو دستش نشست رو دستم
سرمو و بلند نکردم و همونطور به دست مردونش نگاه کرد که رو دستای سفید و ظریفم جا
گرفته بود
دلم خواست قاشق و چنگال و ول کنم و به جاش با دستم رگای بیرون زده از دستشو ناز کنم
سریع گوشت و ول کردم تو بشقابم و دستمو از زیر دستش کشیدم بیرون
الان میگه دختره مشکل داره با خودشم درگیره
ولی نمیدونم این چه حسیه!چرا اینطوری میشم با یکم نزدیکی بهش شاید مشکل از خودمه و
قضیه رادمان نیست
خواستم فکر کنم زمانی که محمد بهم نزدیک میشه چطوریه حالتام که جفت پا اومد تو
تصوراتم
_واقعا درکت نمیکنم یهو میری تو فضا انگار با تواما شهرزاد چرا جواب نمیدی صد دفعه
صدات زدما
+عهه خب دیگه چقد حرف میزنی غذاتو بخور
از حالت چهرش خندم گرفته بود ولی محلش ندادم و تند تند غذامو خوردم
و خیلی پروئانه سر جام نشستم تا خودش حساب کنه
این همه درسش میدم رایگان یه غذارو حساب کنه دلم نسوزه حداقل
ولی خب اونم بدبخت حرفی نزد و خودش رفت حساب کرد
بعدم منو رسوند خونم
چیز دیگه ای نگفت فقط وقتی پیاده شد گفت فردا نمیخواد ماشین بیارم و خودش میاد دنبالم
خواستم مخالفت کنم که رفت
بی شخصیت به این میگن نمونه کامل یه آدم بی شخصیته
به سمتی که رفته بود چشم غره ای رفتم.
ماشین پارک کردم و رفتم داخل خونه و دوباره با دیدن پنی که تنها داشت برای خودش
بازی میکرد دلم کباب شد
لباسامو در و اوردم و تصمیم گرفتم کل امشبو به پنی اختصاص بدم و یکم باهاش بازی کنم
و تقویتش کنم
کاش یه فکری به حالش بکنم مریض نشه یه وقت
پنی و ناز میکردم که تلفنم زنگ خورد
به هوای اینکه محمده دیگه نگاهی به اسمش نکردم و جواب دادم
+جانم عزیزم
صبر کردم ولی جوابی نیومد
+الو،
_سلام خوبی؟
با شنیدن صدای رادمان هینی کشیدم و محکم دستمو کوبیدم روی دهنم
شوخی میکنی نه؟الان چی فکر میکنه با خودش؟

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.
✾࿐༅༅࿐✾

رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی


پارتِ : 70

+عه ... سلام اقای ملکی ، فکر کردم یکی دی...
پرید بین حرفمو گفت: اشکال نداره، فقط اینکه شهرزاد کتاب تست من پیش توعه؟
نگاه حالا هرچی من رسمی صحبت میکنم و جمع میبندم این بیشتر خودمونی میشه!
از پشت گوشی چشم غره ای بهش رفتم و گفتم: یدقه صبر کنین ببینم.
پاشدم و رفتم سمت کتابایی که از خونش اورده بودم.
با دیدن کتاب تستی که اصلا شبیه کتابایی که داشتم نبود با شک نگاهی بهش انداختم و با
دیدن اسم رادمان بعد کمی مکث گفتم: اره، مثل اینکه اشتباهی از خونتون اوردم اینجا.
اهانی گفت و بعد لحظه ای مکث گفت: خب الان خونه ای بیام بگیرم؟
با تردید نگاهی به ساعت کردم که 8 شب و نشون میداد.
+ اره خونهم.
- قرارت کنسل شد؟
وای نگاه تروخدا بچه پررو!
انگار باید همه چیو بهش توضیح میدادم!
با حرص گفتم: چه فرقی میکنه؟ بیاین کتابتونو بگیرین.
میتونستم صورت خبیثشو حتی از پشت تلفن هم ببینم!
با صدایی از ته مایه خنده گفت: باشه، نیم ساعت دیگه اونجام.
با عصبانیت گوشیو قطع کردم و اخمی کردم.
معلوم نیست هم من چه مرگمه هم اون!
کلافه از این همه سردرگمی مشغول قهوه درست کردن واسه خودم شدم.
یکم هم با پنی بازی کردم تا جناب تشریفشونو بیارن.








ادامه دارد....




رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
شب⭐️
فرصتی ست
که به آمال و آرزوهای
دست نیافتنی⭐️
فکر می کنید
به امید فردایی که⭐️
محال ترین آرزوهایتان
برآورده شود..🙏

شبتون بخیر
آرامش شب نصیبتان
و فرداتون عالی
⭐️



@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌹باسلام و دعا🌹


@kadbanoiranii 🦋 💙👈

🦋🌧🌧🌧🦋
💖 تو شادترین
انسان خواهی بود..
اگر فراموش نکنی
از تو فقط یکی
و از خدایت هم
یکی در دنیا وجود دارد...

💖 یک آدمِ خاص و
یک خدای بی نظیر
کافی‌اند برای ساختن
یک دنیای خارق العاده...

💖 بهترین روز را
توأم با یاد خدای مهربون
براتون
آرزومندم ..

⚪️سلام
🌸صبح زیباتون بخیر
⚪️و دلتون سرشار از عشق و یاد الهی
🌸 @kadbanoiranii

🧿🦋🦋🌧🌧🌧🦋🦋🧿
Soltane Ghalbam 2
Ahmad Solo
عشقم #شدی_سلطان_قلبم

#احمد_سلو

یک فنجان موسیقی تقدیم نگاهتون
‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‎‌‌‌‎‌‎❤️❤️❤️❤️❤️
@kadbanoiranii
#خاگینه_نارگیلی

تخم مر غ :۴عدد
پودر نارگیل :۱لیوان
روغن :نصف لیوان ،ماست نصف لیوان
آرد :۱لیوان
وانیل :کمی
بکینگ پودر :۱قاشق چ
برای شربت :۱لیوان شکر
نصف لیوان آب ؛نصف لیوان گلاب وزعفران
ابتدا شکروآب را مخلوط کرده با حرارت ملایم میگذاریم تا چن دقیقه بجوشه بعد زعفران وگلاب رو اضافه کرده و بعد از دو دقیقه جوشیدن خاموش میکنیم تا شربت خنک بشه
تخم مرغاروبا وانیل باهمزن میزنیم تا حسابی کف کنه بعد پودرنارگیل رو اضافه کرده وبعداز کمی زدن روغن رانیز اضافه میکنیم ودر آخر آرد رابا بکینگ پودر الک کرده وبه موادمان اضافه کرده یا همش رو در قالب بریزین وبذارین تو فر دمای ۱۷۰ درجه یا نصف موادرو ریخته و وسطش گردو وپودرهل و پودر گل سرخ ریخته ونصف دیگش رو بریزین روش وبذارین تو فر (من وسطش از پودر گردو وهل وکمی پودر گل محمدی (سرخ )زدم
بعد از بیست دقیقه که از فردراوردین بیرون بذارین کمی از دما بیفته وشربت خنک رو روش بریزین ،طعمش عالیه

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات حر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#سوپ_شیر


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اگر جایی نیاز به دستگاه آبمیوه گیری داشتید به کمک بطری آب معدنی میتوانید این مشکل را حل کنید


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #پاستا_گوجه ای‌
غذا_فوری

فقط بگم که من انقدر خوشم اومد که حاضرم
هر روز درستش کنم🙈

برای دو نفر البته بازم بستگی به خوراکتون‌داره

پاستا ۱ لیوان
پیاز ۱ عدد
رب گوجه ۱ الی ۲ ق غ
پوره گوجه ۱/۵ لیوان
ریحان یا اسفناج مقداری دلخواه
پنیر پارمسان ۲  ق غ (پنیر شوره حواستون به نمک غذا باشه)
نمک‌فلفل‌اویشن‌پودر سیر و پاپریکا

پاستا رو چون نمیخوایم دم بزاریم دیگه کامل بپزین اما خیلی زیاد هم‌نپزین که یه ۱۰ دقیقه هم‌تو سس گوجه ای میپزیم دیگه له نشه


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#کرمفیل_صنعتی

یک کرمفیل عالی که براحتی قابل فریز هم هست وخیلی خوشمزه با خیال راحت درست کنید وداخل کیک وشیرینی وتزیین وحتی ماسوره استفاده کنید خیلی خوشمزه تراز برندهای معروف هم هست
شکر۱۰۰ گرم
کره۵۰ گرم
خامه قنادی۷۰ گرم
گلوکز۱۵ گرم
وانیل ۱/۴ قاشق چایخوری
گلاب۲ قاشق سوپ خوری
شیر ۱ پیمانه و۱/۴ پیمانه
اردذرت۱۵ گرم
ارد قنادی ۵۰ گرم
بجای وانیل میتوانید توت فرنگی ، کارامل،قهوه،یا ……استفاده کنید
درظرفی ارد واردذرت وشکر باهم ترکیب کنیدشیر را کم کم اضافه وبا مفتول هم بزنید تا کامل بازشودوصاف ویکدست شود کره وگلاب رااضافه وروی حرارت ملایم بگذارید ومرتب هم زده تا پخته وغلیظ شود ووطعم خامی ندهد وپخته شود گلوکز وخامه را اضافه ودورانی هم زده تا غلیظ وکشدارشود زیاد روی حرارت نماند بعد سرد شدن سفت تر میشود روی کرم را سریع کیسه فریزر چسبانده تا رویه نبندد وصبرکنید خنک شود حتما درظرف با حجم مناسب بریزید ودریخچال بگذارید
من از شیر لبنیاتی استفاده کردم خوشمزه ترمیشود خامه قنادی هم فرم لازم نیست من با طعم قهوه وکارامل وتوت فرنگی ووانیل درست کردم

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#دسر_شیک_کادایف

مواد لازم:

250 گرم کادایف تازه
100 گرم کره ذوب شده
2 قاشق غذاخوری شکر
(شکر را به کره آب شده اضافه کرده و مخلوط کنید)
برای کرم
( لیوان 200 میلی لیتری یا معادل چهار پنجم لیوان فرانسوی)
3لیوان شیر
نصف لیوان  شکر
نصف لیوان  آرد
1 عدد تخم مرغ
1 قاشق چایخوری وانیل
1 پاکت پودر کرم شانتی یا همون پودر خامه

🟣پارت اول


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#دسر_شیک_کادایف

🟣پارت دوم


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴#فیلم_آموزشی

#تزیین_کیک
#ایزومالت
#برگ_ایزومالتی
#تزیین_کیک_با_برگ_ایزومالتی

فیلم‌آموزشی یک ترفند جدید با ایزومالت
واسه درست کردن این برگ های خوشگل و ناز باید از ایزومالت استفاده کنید
پودر ایزومالت رو بریزید روی قالبتون و در فر با دمای 180 درجه سانتیگراد به مدت 5دقیقه بگذارید

کپی ممنوع⛔️است✔️با لینک فوروارد کنید


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#رولت_خامه_ای ( خانم #نجمه_درویش)


.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#آموزش_خامه_کشی
#تزیین_کیک
#تزیین_کیک_مدرن


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#تزیین_کیک_مدرن
#خامه_کشی_کیک_مدرن

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#آموزش_خامه_کشی
#تزیین_کیک
#تزیین_کیک_مدرن

.

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر