کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
28.6K videos
95 files
42.8K links
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴#فیلم_آموزشی

#کیک_لوف_شکلاتی


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
✾࿐༅༅࿐✾

رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی


پارتِ : 21

با سگرمه های درهم سرمو از پنجره ماشین بیرون کردم و گفتم: اقای ملکی یه عینک برای
خودت بگیر حتما! نمیبینی دارم میرم یهو میپری جلوی ماشین؟
بامزه خندید و گفت: حالتون خوبه استاد ببعی؟
+شمارو نمیبینم بهترم، مثل اینکه شما حالتون خوش نیست! به شما یاد ندادن یهو نپری
جلوی ماشین؟
مرتیکه مثل بزکوهی میمونه همینطور یهو زرتی میاد جلوی ماشین.
_دارین تشریفتونو میبرید استاد؟
+بله اقای ملکی بفرمایید چیزی شده؟
_یه لحظه اجازه بدید
از جلو ماشین خیلی سریع اومد سمت پنجره منو و سرشو اورد تو
که بخاطر حرکتش شک زده شدم و خودمو عقب کشیدم
+چیکار میکنید اقای ملکی؟
به پشت سرم نگاه میکرد و میخندید
تا خواستم برگردم سری بهم نگاه کرد و گفت
_والا بچه ها منو فرستادند از اونجایی که منو و شما رابطه بسیار خوبی باهم داریم گفتن بیام
حرف بزنم باهاتون و راضیتون کنم
انقد صورتش بهم نزدیک بود که وقتی حرف میزد نفساش که بوی نعنام میداد به صورتم
میخورد و رو مخم میرفت
+اول یکم عقب برید،راجب چی حرف بزنید؟
نگاهی به فاصله بینمون انداخت و کمی خودشو عقب کشید
_راجب کوییزی که برای فردا گذاشتید خیلی سنگینه نمیتونن بخونن
پوزخندی رویه لبم اومد و با تمسخر بهش گفتم
+مطمعنی از طرف بچه ها اومدی؟یا شایدم خودت بلد نیستی و...؟
خیلی معمولی بهم نگاه میکرد
_من چیزی نیست که بلد نباشم استاد اگرم اینجام بخاطر اصرار اوناییه که پشت سرتون
دارن بال بال میزنن
رد نگاهشو دنبال کردم
حق با اون بود چندتا از دانشجو ها جمع شده بودن و خیره خیره نگاهمون میکردن
+پس با نتیجه کوییز فردا حرفتونو اثبات کنید
یه ابروشو انداخت بالا و عقب رفت
منم بی وقفه پامو رو گاز فشار دادم و ماشین از جاش کنده شد
دلم میخواست برای اینکه درستی حرفمو ثابت کنم سخت ترین امتحان و ازشون بگیرم
بااینکه از قبل سوالاتو مشخص کرده بودم ولی ترجیح دادم دوباره همه رو بنویسم اونم با
چند درجه سخت تر
بهار چنددفعه بهم زنگ زد که رد تماس دادم
بااینکه خیلی ناراحت نبودم بالاخره هرکس زندگی شخصی خودشو داره ولی خب حوصله
جواب دادن نداشتم
اخر شب بود که بالخره از سوالایی که طرح کرده بودم راضی شدم و با لبخند خبیثی برگه
رو داخل کیفم گذاشتم
بزار ببینم هنوزم همه چی بلدی اقای ملکی؟!
خیره به دو تا اتیش پاره ای نگاه کردم که منتظر نگاهم میکردن.
عین دو تا پسربچه تخس اونور میز وایستاده بودن و منم شاکی نگاهشون میکردم.
من که میدونم یه ریگی به کفش این دوتا هست!
من که میدونم این رادمان ملکی الکی میگه بلدم بلدم!
گندشون رو شده!
همه که امتحان و داغون کردن غیر از این دوتا بزکوهی همه زیر 10 شدن!
یکدفعه ای در کلاس باز شد و بهار مثل این آمازونیا وارد کلاس شد.
تا چشمش به رادمان و سامیار افتاد عین میخ ، صاف ایستاد و دستی به مقنعش کشید و سلام
داد.
قشنگ انگار تو چشماش پروژکتور کار گذاشتن از صد کیلومتری برق میزد!
پشت چشمی براش نازک کردم و با تمسخر برگه این دوتا بزکوهی رو گرفتم جلوشون و
گفتم: میدونین چی جالبه برام؟ همه‌ی کلاس این کوئیز و افتادن غیر شما دوتا! حالا این که
هیچی! جالبتر اینجاست که جوابای هردوتون درست شبیه همه!
سامیار با استرس خندید و گفت: خب استاد هردومون خوندیم دیگه نمرمون خوب شد.
اینا فکر کردن من خرم! چنان کوئیزی نشونتون بدم اون سرش پیدا...
دستمو زدم زیر چونم و گفتم: عجب! ماشالله تله پاتیتونم قویه! هم جوابای غلطتون مثل هم
دیگست،هم علائم نگارشیتون...
رادمان که کلافه شده بود نگاهی به برگه ها انداخت که رو بهش گفتم: اینا براتون خیلی
آسون بود آقای ملکی که تقلب کردین؟ ماشاهلل به هوشتون!
با خونسردی خندید و گفت: راستش استاد توی زرنگی و درسخون بودن من که شکی نیست!
این وسط حالا چند تا جمله و علائم نگارشی شبیه همدیگست دلیل نمیشه که تقلب باشه.
برگه هارو برداشتم و وسایلمو جمع کردم و لحظه اخری که میخواستم برم بیرون گفتم: به
هر حال این کوئیز و افتادین! یه نمره از ترمتون کم شد! حداقل تقلبم میخواین بکنین اینقدر
واضح و آشکارا تقلب نکنین.
رادمان بازم با خنده حرص دراری گفت: چشم استاد دفعه بعد حواسمونو جمع میکنیم مثل هم
ننویسیم!
مرتیکه خجالتم نمیکشه! میگه دفعه بعد حواسمو جمع میکنم ... خجالت پیش این شرمندست
چشم غره ای بهش رفتم و نگاهی به بهار کردم که دنبالم میومد.
وایستادم و با جدیت گفتم: چیه افتادی دنبال من؟!
مثل خر شرک خودشو زد به مظلومیت و گفت: شهرزاد جونم ... از من ناراحتی؟
+نخیر.
با هیجان گفت:میدونی چیشده؟
با تعجب نگاهش کردم و خواستم بگم چیشده که خودش پیش دستی کرد و ارنجمو گرفت و
کشید سمت محوطه و گفت: بیا بریم تو راه برات تعریف میکنم این پت و مت واسه کوئیز
چیکار کردن!



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

@kadbanoiranii
✾࿐༅༅࿐✾

رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی


پارتِ : 22

دستم کشیده شد و تقریبا نزدیک محوطه بودیم که استاد سبحانی جلومونو گرفت . .
+سلام خانوم فرهمند خوب هستین؟
دستمو از بین دستای بهار کشیدم بیرون و لبخندی به استاد سبحانی زدم و گفتم: ممنون
استاد...شما خوبین؟
+شکر ،،، میگذره ... راستش قرار شد برای دانشجوهای دامپزشکی یه اردوی علمی-
تفریحی بزاریم با سرپرستی شما و چند تا از اساتید مربوطه.
با شنیدن اسم اردو خوشحال شدم ... واقعا یه سفر لازم بود! هم از لحاظ علمی هم از لحاظ
تفریحی.
+اینا اسامی دانشجوهایی هستن که برای اردو باید بیان! دیگه سرپرستیش با شما و استاد
احمدیه...
با تعجب گفتم: استاد احمدی چرا؟
خندید و با لحنی که انگار بگه(من میدونم بین شما چخبره) گفت: استاد احمدی خیلی تلاش
داشتن خودشونو توی این اردو جا بدن! جزئی از رشته ای هم که تدریس میکنن به این سفر
مربوطه ولی اومدنشون الزامی نبود که دیگه ...
خندم گرفته بود !
با لبخند برگه ای که دست استاد بود و گرفتم و اسامی و خوندم.
با دیدن اسم رادمان لب و لوچم وا رفت و دمغ زل زدم به لیست!
اخه این الان باید بیاد؟ کل این سفر و که زهرمارم میکنه... تف به شانس.
استاد سبحانی بعد تمام تذکراتی که داد رفت سر کار خودش.
بهار دمغ نگاهم کرد و گفت: حیف شد من نمیتونم بیام.
با کنایه بهش گفتم: الان ناراحتی که نمیتونی با من بیای یا ناراحتی که سامی جونت ازت
دور میشه یه چند روزی؟
پشت چشمی نازک کرد و گفت: خب حالا اینم چقدر به دل گرفته!
دوباره با شور و شوق گفت: خب داشتم میگفتم،شهرزاد این رادمان و دست کم نگیریاااا این
یه خرخون به تمام معناست! باور کن اگه المپیاد دامپزشکی داشتیم این اول میشد.
بعد عاقل اندر سفیه نگاهم کرد و گفت: داریم المپیاد دامپزشکی؟
خدایا یه عقلی به این دختر بده منو راحت کن!
چرا هرچی اصگله گیر من میوفته؟
پوکر نگاهش کردم و گفتم: خب؟
+هیچی دیگه! این سامی که خنگه! یعنی این رادمان نباشه سامی همینطور پشت سرهم ترما
رو میوفته میره پی کارش...
-خب که چی؟
زیر زیرکی نگاهم کرد و گفت: هیچی بابا ، حالا بیا منو بخور! میخواستم برات توضیح بدم
که قشنگ واضح بشه!
- شفاف سازیتونو کردین بهار خانوم؟ حالا اجازه بدین من برم پی زندگیم کلی بدبختی
دارم...
دلخور نگاهم کرد و گفت: چرا اینجوری میکنی شهرزاد! بدم میاد الکی ازم ناراحتی.
وسایلمو گذاشتم داخل و ماشین و گفتم: بهار خیلی رو اعصابمیا!
ناراحت شد و خواست قهر کنه و بره که گوشه مانتوشو گرفتم.
چقدرم زود به تیریش قباش برمیخوره!
- خیله خب حالا تو نمیخواد برای من طاقچه بالا بزاری! بیا بریم خونه ما امشب و حسابی
کیف کنیم.
میدونست من آدمی نبودم که وقت و بی وقت بیکار باشم و دنبال عشق و حال واسه همون
چشماش برق زد و با خنده گفت: یکی از عجایب هشتگانه جهان! شهی جونم میخواد یه شب
کارشو بزاره کنار بره تو خط عشق و حال.
تو ماشین که بودم مامان زنگ زد و بهارم انقدر جیغ جیغ کرد که مامان کاملا باهاش اشنا
شد و کلیم خندید بهمون
و مثل همیشه کلی توصیه کرد بهم گفت حتما یه سر برم پیششون بابام بیرون بود و نتونستم
صحبت کنم باهاش
از طرفی چون رانندگی میکردم زود قطع کردم
+دودقیقه ساکت باش ابروت پیش مامان من نرفته بود که اونم به باد دادی
_این چیزا از نظر تو ابرو رفتنه وگرنه برای من که مشکلی نیست
+دیوونه ای بس که میگم چقدر به سامیار میای
جیغ بلندی کشید و رو صندلی خودشو محکم تکون داد
که با لحن تمسخر امیز و شیطونی ادامه دادم
+بیا اینم اثباتش
_باش شهرزاد خانوم ما دیوونه تو و اقا محمدتون چی؟ماشالله یکی از یکی بدعنق تر و اخمو
تر میگن خدا در و تخته رو خوب باهم جور میکنه
به حرفش خندیدم
راست میگفت محمد حدودا شبیه من بود من که مشکلی نمیدیدم تو این مورد...
از سوپری کلی تنقلات خریدم و دوتا پیتزام گرفتم و رفتیم خونه
شب خوبی داشتیم بعد مدت ها یه شب دخترونه المان که بودم از این کارام زیاد میکردم ولی
از وقتی اومدم ایران روال زندگیم به کل عوض شده
اخر شب بهار فیلم ترسناکی که از سامیار گرفته بود و گذاشت و دیدیم "ارتش مردگان"
کلی سرش خندیدم بهار عین بید میلرزید و منم بیشتر بهش کرم میریختم
از اخرم طاقت نیاورد و بعد کلی فوش دادن به من و سامیار تلوزیون و خاموش کرد و رفت
تو اتاق
نگاهم به پنی افتاد که مظلوم به تلوزیون نگاه میکرد
اخی بچم ترسید
+من نمیدونم انگار مجبوری چیزی و که ازش میترسی ببینی والا درک نمیکنم
صدای غرغرای بلندش از اتاق میومد
یاد اون اردو افتادم چقدر خوشحال شدم اولش ولی حالا باوجود اون پسره بی عقل کامال
مشخصه قراره کوفتم بشه




رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  بدون لینک ما حرام است
✾࿐༅༅࿐✾

رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی


پارتِ : 23

با دیدن بهار که هیجان زده به سمتم حمله ور شد ترسیده یه قدم عقب رفتم که پام به مبل گیر
کرد و افتادم روپای پنی بدبخت
هم داد اون بلند شد هم داد من بهارم که ترکید
+کوفت چته عین وحشیا رم میکنی زهرم ترکید اخ اخ پنی پاش کاری نشده باشه
بلندش کردم و پاشو ماساژ دادم
سمت بهار پارسی کرد
+ببین اینم میفهمه دیوونه ای
_واای دلم خنک شد یعنی کیف کردم حالا حق پنی که نبود ولی به تو خوب شد
چشم غره ای بهش رفتم
_اینارو ولش فردا که کلاس نداری؟
+چرا
_اووو از کی تا کی؟
مشکوک نگاش کردم
+چرا؟
_بگو تو
+از7ونیم تا10...چرا؟
همینطور که عقب عقب میرفت گفت
_قراره با بچهای دانشگاه ظهر بریم ناهار من گفتم تورم میارم
خم شدمو خیلی سریع دمپاییمو از پام در اوردم و به سمتش پرت کردم که کلا یه سمت دیگه
رفت
_ایول الله به این نشونه گیریت
بی خیال لنگ کفش گفتم
+تو غلط کردی به جای من حرف زدی یعنی چی با چندتا دانشجو هی منو میبری بیرون
انگار نه انگار استادم
_من حرفمو زدم شهرزاد توام فردا با ما میای...
بندای کتونیمو با غرغر بستم که صدای بلند بهار از جا پروندم:هم عین پیرزنای نود ساله
بشین غر بزن! یه ناهاره دیگه اینهمه بدعنقی نداره...
از حرصم دوباره دمپاییه گوشه خونه رو پرت کردم سمتش که ایندفعه خداروشکر خطا
نرفت و قشنگ خورد به کمرش.
جیغی زد که گفتم: متاسفانه من دلیلشم بهت بگم تو عقلت نمیکشه درکش کنی!
شیشه آب و به دهنش کشید و گفت: عمت عقلش نمیکشه! نمیشه که بخاطر اینکه استادی
خودتو محدود کنی و با کسی نگردی...
صورتمو مچاله کردم و گفتم: اون شیشه آب و با خودت ببر خونتون من دیگه ازش استفاده
نمیکنم... چندش!
لبخند دندون نمایی زد و گفت: ای جان چندشت شد؟ دهن من و تو نداریم که...
عین فشنگ اومد سمتم و بند کیفمو گرفت و کشید که دنبالش برم ولی با مخ خوردم زمین.
دستمو به سرم گرفتم و جد و آباد بهار و مورد عنایت قرار دادم.
از خنده روی زمین ریسه میرفت .
پوکر نگاهش کردم ... اینم چل میزد!
چنان از خنده غش کرده بود انگار چه چیز خنده داری رخ داده بود!
زدم به پاش و گفتم: کم نیشتو باز کن پاشو بریم دیرمون نشه! خوشم نمیاد دیر برسیم.
همینطور که میخندید کولشو برداشت و همراه با من اومد بیرون.



****




تقریبا نیم ساعت تو راه بودیم و بعد کلی ترافیک بالاخره رسیدیم.
ایناهم دلشون خوش بود واقعا!
هی هر روز هر روز رستوران و پارک و شهربازی و ...
طبق محاسباتم سامیار صد درصد هست و یعنی اون پسره خل و چلم باهاشونه.
نمیدونم این چه زندگیه من همش باید اینو تحمل کنم!



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
✾࿐༅༅࿐✾

رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی


پارتِ : 24

با بهار وارد رستوران شدیم که کل اکیپ زل زدن به ما.
یه لحظه به خودم شک کردم نکنه سوتیای چیزی دادم؟!
یه نگاه به خودم کردم که نه دیدم همه چی اوکیه.
یهو صدای همشون بلند شد که گفتن سلام استاد.
دستی به لبم کشیدم تا از خنده منفجر نشم!
یاد کلاسای درسی که داشتیم میوفتادم
بهار مثل کش تنبون دستمو کشید و با خودش برد سمت میز ...
با اومدنم سر میز به وضوح نگاه خیره و شیطون رادمان و میتونستم حس کنم.
اخ دلم میخواست چشاشو از کاسه دربیارم!
چشم غره ای بهش رفتم و خیلی مودبانه به همه سلام دادم.
دورترین صندلی از رادمان و انتخاب کردم و نشستم.
به خاطر وجود من جو یکم سر سنگین و حوصله سر بر بود!
یکدفعه ای صدای شیطون رادمان بلند شد: شما چیزی سفارش نمیدین استاد؟
سری تکون دادم و منو رو برداشتم.
احساس غریبگی میکردم توی اون جمع همشون یه مقدار سنگین باهام رفتار میکردن و مثلا
میخواستن احترام نگه دارن!
بین خودشون حرف میزدن و من فقط گوش میدادم.
بعد از چنددقیقه غذارو آوردن و همه مشغول شدیم
داشتم غذا میخوردم که سمیرا یکی از دانشجوهام پرسید چند سالمه؟
_راستش خیلی جوون میزنید ما هممون تعجب کردیم اولش بخاطر چهرتون چطوری تو این
رشته به این سختی دانشجو شدید؟
نگاه همه بچه ها کنجکاوانه روم میچرخید
_وقتی از خانواده همین رشته باشی زود میتونی مدرکتم توش بگیری دیگه چون همه چیو
راجب حیوانات به خوبی میدونی
اخ دلم میخواست زبون این پسره الاغ و از تو دهنش بکشم بیرون
نیشخند رو لب بچه ها رو مخم بود
_خیر اقا رادمان شهرزاد مخیه برای خودش بخاطر جهشی خوندن های پی در پیش الان
شده استادتون
از بهار ممنون بودم که پشتم بود منم هیچ توجهی دیگه به اون بی خاصیت نکردم
+راستش سمیرا جان من 25سالمه، چون المان درس خوندم از بچگی و بخاطر علاقه و
هوش بالام تونستم زودتر فارغ التحصیل بشم از طرفی درس خوندنم تو بهترین دانشگاه
آلمان یه پوئن مثبت شد تا بتونم استاد بشم تو ایران
_پس بااین وجود تفاوت سنی زیادی نداریم باهم استاد تازه بزرگ تر از شمام تو جمع ما
هست
متعجب به سیاوش نگاه میکردم
+واقعا؟
_اره چندتا از بچه ها هستن که یا کنکور قبول نشدن یا یه سری شرایط خاص داشتن نمونش
رادمان و نگار سلطانی که نیومده امروز
نگاه من و رادمان همزمان بهم گره خورد
این پسره بیشتر بهش میخورد نوجوون باشه تا اینکه بخواد سنشم زیاد باشه
پس راست میگن عقل به سن نیست
با بلند شدن خنده بچه ها فهمیدم بلند فکر کردم و رادمانم چشم غره ای بهم رفت
دیگه حرفی بینمون رد و بدل نشد و ناهارمونو خوردیم
بعد از ناهار بچه ها مشغول شوخی شدن منم چون از فضای بیرون خوشم اومده بود بلند
شدم تا یکم قدم بزنم
بهار و سامیار بعد از تموم شدن ناهار رفته بود قدم بزنن مثلا!
ولی خب تو محوطه باغ خبری ازشون نبود
چندتا پسر داشتن باهم صحبت میکردن که با بیرون اومدن من نگاهشون خیره بهم شد...
محلی نکردم و به سمت پایین تر باغ رفتم که گل های مختلف و با طرحای متفاوت چیده
بودن
نمای خیلی زیبا و دلنشینی داشت
حواسم پرت پنی شد
بچم همش تو خونه تنهاست از اخر افسردگی نگیره یه وقت؟
برم یه سگ نرم بخرم باهم تو خونه خوش بگذرونن من که نیستم
-به چهرتون میخوره علاقه به طبیعت خیلی دارید
از فکر بیرون اومدم و به پسر قد بلندی که کنارم وایستاده بود نگاه کردم
یکی از همونایی بود که وقتی داشتم میومدم دیدمشون
چهره خیلی جذاب و مردونه ای داشت و بهش میخورد حداقل30باشه
دست به سینه شدمو و گفتم
+فکر نمیکردم از چهرم علاقیات مشخص باشه
_بستگی به وارد بودن شخص داره من کلا شخصیت شناسیم خیلی خوبه
یه ابروم رفت بالا چه اعتماد به نفسی!
خواستم برم که سریع اومد جلوم و نزدیک بهم وایستاد
_کجا؟
چشمام گرد شد
_نه،منظورم اینه مشخص نیست میخوام باهاتون صحبت کنم
+خب مشخص نیست من نمیخوام این کار و بکنم؟
لبخندی زد
_نمیدونم چرا ازتون خوشم اومده اگه تمایل داشته باشید...
+خیر تمایل ندارم بفرما کنار
اومدم از کنارش رد بشم که بازومو گرفت
دیگه واقعا رفت رو مخم
+چه غلطی داری میکنی تو مرتیکه؟دستتو بکش ببینم
_چرا داغ میکنی عزیزم دارم میگم میخوام باهات حرف بزنم فقط
دستمو کشیدم ولی خب اون زورش خیلی بیشتر بود
کثافت
دهنمو باز کردم که فوشش بدم ولی بجاش تن صدای مردونه ای تو فضا پیچید که باعث
تعجم شد
_دستت و برمیداری یا خودم بردارمش؟
هم من هم پسره به رادمانی نگاه کردیم که در ظاهر خونسرد نگاهش به پسره بود




رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.
✾࿐༅༅࿐✾

رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی


پارتِ : 25

_بتوچه
خیلی یهویی دست پسره رو گرفت و بدون اینکه مجال فکر به دوتامون بده دستشو از رو
بازوم و برداشت و پیچوندش
_یاد بگیر با این هیکل گندت حق نداری بی اجازه دستتو هرز ببری
حدودا هم قد و هیکل بودن ولی رادمان بلندتر بود ازش
الان این چرا اومد دخالت کرد مگه من خودم نمیتونستم از پس خودم بربیام؟
اب دهنمو قورت دادم و به پسره نگاه کردم که گفت: خیله خب بابا ولم کن توهم فاز سوپر
من گرفتی!
رادمان با شدت ولش کرد که چند قدم به عقب برداشت و پا به فرار گذاشت.
ادب حکم میکرد ازش عذرخواهی کنم ولی این روی دنده لج بودنم جلوی حکم ادبمو
میگرفت!
دستی به مانتوم کشیدم و با لحن منظور داری گفتم: خودمم میتونستم از پسش بربیام نیاز به
دخالت نبود ولی بازم ممنون...
پوزخندی زد و با حداقل فاصله ازم ایستاد که حس معذب بودن کردم!
اومد منو نجات بده یا خودش خفتَم کنه؟!
با خونسردی گفت: مطمعنی میتونستی از پسش بربیای؟
مطمعنه مطمعن که نبودم! ولی اونم نمیتونست غلطی بکنه به هرحال خونه خاله که نیست!
کمی مکث کردم و گفتم: اصلا شما اینجا چیکار میکردین؟
یه تای ابروشو بالا انداخت و نگاهی به اطراف انداخت و گفت: ببخشید نمیدونستم اینجارو
خریدی!
پشت چشمی براش نازک کردم.
جوری بلبل زبونی میکرد و جواب میداد که آدم فکر میکرد دختره! دست صد تا دختر و از
پشت بسته بود!
جوابشو ندادم و راهمو کشیدم که برم یکدفعه ای استین مانتومو گرفت و گفت: چرا امتحانش
نکنیم؟! فکر کن من اون پسرم! چجوری از پسش برمیومدی؟
پوکر نکاهش کردم و گفتم: چرا الان باید تصور کنم شما اونی؟
گردنشو کج کرد و گفت: ببعی جان تو که خنگ نبودی! گفتم که میخوام بدونم چجوری از
خودت دفاع میکردی؟
تا خواستم چیزی بگم یکدفعه ای مچ دستم و گرفت که از حرکت یهوییش سیخ وایستادم و
حیرت زده نگاهش کردم!
سریع خواستم دستمو عقب بکشم که محکم تر گرفتش و گفت: همین؟
این پسره فکر کرده من شیر برنجم؟
شیطونه میگه بزن َشتَ کش کن دیه شم نده!
پامو اوردم بالا بکوبم به وسط پاش که از دنیا ساقط شه و دلم خنک شه ولی با یه حرکت با
دستش ضربمو رفع کرد.
ابرویی بالا انداخت و با خنده و منظور دار گفت: این حرکتت دیگه زیادی کلیشه و قابل پیش
بینی بود!
سریع دستمو اوردم بالا که بکوبم تو صورتش که دقیقا تو کمترین فاصله از صورتش مچ
اون یکی دستمو هم گرفت!
بلند خندید و مچ دو تا دستمو با یه دستش قفل کرد و گفت: یه کلاس دفاع شخصی حتما برو
استاد ببعی!
سعی کردم نگاهمو زوم برگای درخت بالا سرمون بکنم تا از شدت ضایع بودن سرمو نکوبم
به دیوار!
مثل خودم نگاهشو به بالا دوخت و گفت: داری کلروفیل برگارو میسنجی استاد؟
لبمو گاز گرفتم که صدای خندم بلند نشه ولی با جدیت دستامو تکون دادم و گفتم: ول کن
دستامو.
یه چند لحظه مکث کرد و بعد با شیطنت ولشون کرد.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
مرحمم باش
آرکان
#مرحمم_باش

#آرکان

یک جرعه دلخوشی تقدیم نگاهتون

روز و شبتان خوش

@kadbanoiranii
🍂بسم الله الرحمن الرحیم🍂

🍂خــدا تنــها
امیــدیست ڪه ؛
وقتے همه رفتند می‌ماند

🍂وقتے همه
تنهایت گذاشتند ؛
محــرمت میــشود

🍂وقتے همه
دشــمنی ڪردند او
مےبخشد..

خــدا را برایتان آرزو میڪنم👌♥️


     ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌🧿@kadbanoiranii
ما دیگه اون نوجوونای قدیم نیستیم که با شنیدن سینوس و کسینوس خندمون بگیره؛ بزرگ شدیم نه!؟
بچه کوچیکا بهمون میگن خاله، عمو...
قدمون چند هوا بلندتر شده؛ دیگه دستمون به کابینت بلندای آشپزخونه میرسه.
پامون به گازو کلاچ بعضیامون رفتن پِیِ سیگار بعضیامونم نه.
دیدن غم و قصشون دود کردنی نیست نشستن خوردنش.
ما دیگه روزای برفی لیز نمی‌خوریم؛ نه که زمین یخ نزده باشه‌ها، فقط یاد گرفتیم با احتیاط قدم برداریم تا با مُخ نریم تو زمین.
قلبامون چی‌شد راستی!؟
بعضیامون دل شکستن؛ بعضیامون دل شکسته‌ان؛ بعضیامون دل‌باخته و بعضیامون دلتنگ؛ ما خیلی وقته که دیگه بچه نیستیم.
ولی پیر شدیم یا بزرگ؟
اینه که جای بحث داره...

@kadbanoiranii
Cheshme Ma Roshan
Hamed Homayoun
#چشم ما روشن 🥀❤️‍🔥

#حامد همایون


#یک_فنجان_موسیقی تقدیم نگاهتون

روز و شبتان خوش

@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#سوپ_شیر

• راحترین و خوشمزه ترین و مقرون بصرفه ترین سوپ واست آوردم😋
.
موادلازم:( برای ۵ نفر)
جو ۴ ق غ
هویج متوسط ۱ عدد
پیاز بزرگ ۱ عدد
سیر ۱ حبه
پودر زنحیبل ۱.۲ ق چ
آرد ۱ ق غ
کره ۱ ق م
شیر ۱ لیوان
خامه ۱ ق غ

.
ابتدا پیاز و سیر خرد شده را با مقداری خییییلی کم روغن تف بده تا سبک بشه بعد جو و هویج و زنجیبل اضافه کن و ۳ لیوان آب بریز را بپزه.
.
آرد تف بده با حرارت ملایم تا بوی آرد بلند بشه کره رو اضافه کن وبعد شیر کم کم اضافه کن و مخلوط کن که یکدست بشه حالا خامه ونمک و فلفل اضافه کن وحسابی مواد یکدست بشه و به سوپ اضافه کن و اجازه بده تا سوپ جا بیفته.
.
♦️جو رو ۲۴ ساعت خیس کنید.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#حلوا_بیسکویتی

یکی از خوشمزه ترین حلواهای عمرتون و درست کنید
اونم فقط با ۴قلم‌مواد اونم سه سوته
ببین یه بار درست کنید عاشقش میشید اینقدر که خوشمزه اس و طعم فوق‌العاده ای داره
یه طعم بیسکویتی همراه گلاب و زعفرون ها
خودتون دیگه تصور کنید چی میشه

بریم سراغ مواد اولیه این حلوای خوشمزه:
بیسکویت پتی بور اسیاب شده(1پیمانه)
روغن مایع(1/3پیمانه)
کره(25گرم)
شیر(1پیمانه)
شکر(1/2پیمانه)
هل(1ق.چ)
زعفران دم کرده(به مقدار لازم+
گلاب(1/4پیمانه)

حتما بیسکویت پودر شده رو از الک رد کنید

شیره حلوا به هیچ عنوان نجوشه،همین که شکر حل بشه کافیه


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#مرغ_ترش_شمالی


فیله ی مرغ ۶ عدد
  رب انار ملس ۳ ق غذاخوری
گردو ۳ ق غذاخوری
سبزی گشنیز و جعفری  ۳ ق غذاخوری(اگر سبزی شمالی شامل زلنگ و اناریجه داشتین هم یک ق بریزین)
نمک و فلفل و زردچوبه
پیاز یک عدد متوسط

حرارت کم باشه و اجازه بدین فیله ها هم بپزه و  هم سرخ بشن
.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#میلک_شیک_رنگی

#شیک_میکس_تابستانی

مواد لازم: توت فرنگی:۲۵۰ گرم کیوی:۴ عدد بستنی:۱/۵ پیمانه بستنی توت فرنگی ۱/۵ پیمانه بستنی وانیلی شیر:مقداری دانه چیا:۲ قاشق موز:نصف ۱ عدد ___ طرز تهیه: اول دانه چیا رو با ۱/۲ لیوان شیر مخلوط کنید نیم ساعت بذارین تو یخچال تا خوب پف کنه بعد موز و توت فرنگی یخ زده رو همراه با مقداری بستنی و شیر بریزین تو مخلوط کن. دیواره های لیوان رو توت فرنگی ورقه شده بچینید و اول شیک توت فرنگی رو بریزین بعد دانه چیا رو بریزن و دیواره هارو کیوی ورقه شده بچینید و شیک کیوی رو بریزین روش. ⠀ برای لیوان بعدی اول کیوی رو ورقه کنید رو دیواره های لیوان بچینید و شیک کیوی رو بریزین روش دانه چیا بریزین و توت فرنگی های ورقه ایی رو بچینید دیواره لیوان و در آخر شیک توت فرنگی رو روش بریزین😍 نکته:برای اینکه میوه ها به لیوان بچسبه حتما لیوانو خیس کنید


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است
#شیرین_عسل

موادلازم::

ژله طعم دلخواه ۱بسته
آب ۱/۳پیمانه
عسل ۱ ق غذاخوری
بیسکویت گرد به میزان لازم
شکلات شیری ۱۵۰گرم
روغن مایع ۲۵گرم



طرزتهیه::

پودر ژله را با آب مخلوط کنید.
۲دقیقه استراحت دهید.
ظرف را روی حرارت بنماری قرار داده و هم بزنید تا ذرات ژلاتین حل شده و مایع روان شود(۲۵دقیقه).
عسل را اضافه کرده و از روی حرارت بردارید و ۲دقیقه کنار بگذارید تا کمی خنک شود.
با همزن مواد را بزنید تا فرم بگیرد.
مواد را داخل قیف ریخته و وسط بیسکویت ها پایپ کنید و بیسکویت دوم را روی آن قرار داده و به هم فیکس کنید و ۵دقیقه داخل یخچال استراحت دهید.
شکلات را بنماری کرده و روغن را اضافه کنید.
شیرین عسل ها را داخل شکلات غلطانده تا کامل پوشش شکلاتی ایجاد شود و سپس روی توری قرار داده تا شکلات اضافی آن جداشود.
۵دقیقه در یخچال قرار داده تا شکلات ببندد.
نوش جان


نکات::

_میتوانید از رنگ های خوراکی مصنوعی یا طبیعی(پودرلبو،اسفناج و..)برای رنگی کردن مواد فومی وسط استفاده کنید.
_میتوانید بیسکویت را خانگی نیز تهیه کنید.
_برای شکلات رویه میتوانید بحای روغن مایع از روغن صاف قنادی استفاده کنید که شکلات حاصله چسبناک نباشد و درجای گرم ماندگاری بیشتری دارد.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ایده تزیینات 🌻
مهمون داشتین از این خلاقیتا استفاده کنین 😍


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#خشک_کردن_آلبالو

اول اینکه نمیزارم زیاد خشک و سفت بشن کافیه ۳/۴ روز جلوی نور قرار بگیره و خشک در حدی که رویه شون چروکیده بشه و بعد میارم ميشورم ، گرد و خاكى كه روش نشيته تميز شه و ابكش كرده ، آبش که رفت دوباره تو‌سینی پهن میکنم و دوباره نمك ريز ميزنم میزارم تو هوای ازاد خشک بشه و یک روز تو دمای خونه نگه میدارم تا گرمای بیرون رو از دست بده و تو درب بسته در یخچال نگهداری میکنم، اگر البالوها زیاد بودن فریز کرده و هر بار برای مصرف بیرون اورده و‌نوش جان کرده

در ظرف بسته در یخچال به این روش اصلا نه خراب نه کپک میزنه و همیشه هم تازگی خودش رو داره


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#حلوا_بوتیکی_نوتلا

یک پیمانه آرد سبوسدار
پودر قند یک قاشق غذاخوری پر 
روغن و کره دو قاشق غذاخوری از هر کدوم 
نوتلا یه قاشق غذا خوری 
شکلات تخته ای تلخ یک قاشق غذا خوری
آرد رو تف می دهیم مخلوط روغن و کره رو بعد از اینکه رنگ آرد برگشت بهش اضافه می کنیم و کمی تف می دهیم .بعد شعله رو خانوش می کنیم و پودر قند رو بهش اضافه می کنیم در این حالت یه خمیر سفت باید داشته باشیم اگه خیلی سفت بود کمی روغن و اگر شل بود کمی آرد تف داده شده بهش اضافه می کنیم در آخر هم نوتلا و شکلات دارک بن ماری شده رو بهش اضافه می کنیم و در قالب های سیلیکونی یا بشقاب می ریزیم و می زاریم توی فریزر به مدت یک ساعت تا ببنده .اگه توی بشقاب ریختیم می تونیم بصورت لوز برش بزنیم.
این حلوا رو می تونید با نوتلا خالی درست کنید که رنگش روشن تر میشه یا با شکلات


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#سرخ_کردن_بادمجان

چطوری با روغن کم بادمجون سرخ کنیم؟


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#دسر_شیر_کاکائو

،به همین راحتی،به همین خوشمزگی

مواد لازم:

دو لیوان شیر
نصف لیوان شکر
نصف بسته خامه صبحانه(صد گرم خامه لازم داریم)
دو قاشق غذاخوری سر پر پودر ژلاتین
نصف لیوان آب سرد برای حل کردن ژلاتین
نصف قاشق چای خوری وانیل
دو الی سه قاشق غذاخوری پودر کاکائو(بهتره الک کنید تا گلوله گلوله نشه)

طرز تهیه:

پودر ژلاتین و آب سرد رو مخلوط کنید و کنار بذارید تا اسفنجی بشه
خامه صبحانه رو روی حرارت کم قرار بدید تا آب بشه،بعد شیر و شکر و وانیل و پودرکاکائو رو اضافه کنین و هم بزنین تا شکر کاملا حل بشه،دقت کنین شیر نباید بجوشه و فقط روی حرارت کم شکر داخلش حل بشه،بعد ژلاتین حل شده رو اضافه کنین و هم بزنین تا حل بشه،بعد شعله رو خاموش کنین و دسر روی توی قالب بریزین و جند ساعت تو یخچال بذارین تا کامل ببنده و سفت بشه،بعد هم کناره های دسر رو از قالب جدا کنین و طبق فیلم داخل ظرف سروتون برگردونین
خیلی خوشمزه س،امیدوارم درست کنین و نوش جان کنین

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری بدون لینک ما حرام است
#نان_خامه ای

مواد لازم:

آب : 200 گرم (یک پیمانه)
کره : 50 گرم
آرد : 125 گرم (یک پیمانه)
تخم مرغ : 4 عدد
وانیل : یک چهارم قاشق چای خوری
بکینگ پودر : یک چهارم قاشق چای خوری
خامه قنادی : حدودا نیم کیلو

طرز تهیه خمیر:

آب و کره را نون خامه ای های دوست ها این پست مخصوص شماست.

مواد لازم:

آب : 200 گرم (یک پیمانه)
کره : 50 گرم
آرد : 125 گرم (یک پیمانه)
تخم مرغ : 4 عدد
وانیل : یک چهارم قاشق چای خوری
بکینگ پودر : یک چهارم قاشق چای خوری
خامه قنادی : حدودا نیم کیلو

طرز تهیه خیمر:

آب و کره را که به دمای محیط رسیده اند را میزاریم روی شعله کم تا کره آب بشه. همین که بجوش اومد سریع همه آرد را بریزد داخلش و حدود پنج دقیقه مدام رو شعله کم هم بزنید. حالا خمیررا میزاریم کنار تا به دمای محیط برسه سپس تخم مرغ ها را تک تک اضافه کنید و هم بزنید غلظت خمیر را کنترل کنید بسته به سایز تخم مرغ گاهی سه تا هم برای این حجم موارد کافی. سپس خمیر با کمک قیف شیرینی پزی و ماسوره شوکفه ای داخل سینی فر روی کاغذ روغنی بزارید. فر را از قبل روشن کنید که گرم باشه. بمدت سی دیقیه با دمای 180 درجه بزارید بپزه . از اینجا به بعد در فر را باز نکنید نگاه کنید اگه پخت بیشتر نیاز داشت اجازه بدید بیشتر تو فر بمونه ولی پای کار باشید که نسوزه یک دفعه.


طرز تهیه خامه:

خامه قنادی را قبل از شروع کار باید از فریزر درش بیارین و بزارین یه مقدار آب بشه. یعنی اطراف خامه یه کم نرم بشه ولی آب آب هم نشه. سپس خامه را هشت دقیق با سرعت کم همزن و سپس حدود هشت دقیقه با سرعت زیاد بزنید تا سفت بشه.
نون خامه ای ها را هم حدود یک ساعت بزارید کنار تا خنک بشه سپس با کمک قیف شیرینی پزی داخلشون را از خامه پر کنید.

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر