This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#پاستا_اسفناج
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پاستا_اسفناج
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#پاستا_اسفناج
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پاستا_اسفناج
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#پاستا_اسفناج
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پاستا_اسفناج
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#پاستا_اسفناج
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پاستا_اسفناج
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#پاستا_اسفناج
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پاستا_اسفناج
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#پاستا_اسفناج
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پاستا_اسفناج
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#موچی_کره_ای
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#موچی_کره_ای
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#شربت_گل_محمدی
بهار و تابستون که میشه فصل درست کردن شربت و مرباهای خوشمزه س 😋
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#شربت_گل_محمدی
بهار و تابستون که میشه فصل درست کردن شربت و مرباهای خوشمزه س 😋
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#شربت_گل_محمدی
دقت کنید موقع خرید گل ،یه گلبرگ مزه کنید تلخ نباشه ،گلهای سمت گرمسیر تلخه و برای گلاب گیری کاربرد داره 🌹
گل محمدی نیم کیلو
شکر دو کیلو
اب دو لیتر
جوهر لیمو یک چهارم ق چ
گلاب دو ق غ
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#شربت_گل_محمدی
دقت کنید موقع خرید گل ،یه گلبرگ مزه کنید تلخ نباشه ،گلهای سمت گرمسیر تلخه و برای گلاب گیری کاربرد داره 🌹
گل محمدی نیم کیلو
شکر دو کیلو
اب دو لیتر
جوهر لیمو یک چهارم ق چ
گلاب دو ق غ
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#شربت_گل_محمدی
گلها رو پرپر کنید بشورید و روی پارچه پهن کنید کامل خشک بشه
داخل ظرف گودی بریزید و روی اون رو آب صد در صد جوش بریزد با یه دمکنی ۲۴ ساعت بزارید کنار
بعد داخل ابکش بریزید گلهارو فشار ندید شربت تار میشه و بعد با شکر بزارید بجوشه تا قوام بیاد ده دقیقه اخر گلاب و جوهر لیمو رو اضافه کنید و خاموش کنید اگر دوست داشتید رنگ داشته باشه یک قطره رنگ صورتی بزنید.من از اول اضافه کردم چون رنگ گلم کمرنگ بود
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#شربت_گل_محمدی
گلها رو پرپر کنید بشورید و روی پارچه پهن کنید کامل خشک بشه
داخل ظرف گودی بریزید و روی اون رو آب صد در صد جوش بریزد با یه دمکنی ۲۴ ساعت بزارید کنار
بعد داخل ابکش بریزید گلهارو فشار ندید شربت تار میشه و بعد با شکر بزارید بجوشه تا قوام بیاد ده دقیقه اخر گلاب و جوهر لیمو رو اضافه کنید و خاموش کنید اگر دوست داشتید رنگ داشته باشه یک قطره رنگ صورتی بزنید.من از اول اضافه کردم چون رنگ گلم کمرنگ بود
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#فالوده_شیرازی
من از رشته فالوده شیرازی خشک میکلا استفاده کردم که فوق العاده بود ولی رشته فالودده چینی اصلا مناسب نیست قیمتشم خیلی بالاست ، رشته فالوده میکلا رو از لوازم قنادی ها میتونین تهیه کنین
#فالوده
مواد لازم برای شربت
رشته فالوده یک بسته برای ۸ نفر
یک لیتر اب ولرم
۷۰۰ گرم شکر
نصف لیوان گلاب
👈شکر و گلاب رو با آب ولرم مخلوط کنید تا شکر حل بشه بعد بزارید توی فریزر حداقل ۱۰ ساعت بمونه تا یخ بزنه
👈رشته فالوده رو با اب جوش ۱۵ دقیقه بجوشونید و آبکش کنید بعد بریزید توی ظرف آب و یخ و ۱۵ دقیقه بزارید بمونه
👈بعد دوباره آبکش کنید و بزارید کاملا آبش کشیده بشه
👈با شربت یخ زده مخلوط کنید تا رشته ها کاملا سفید و یخ زده بشن و بعد با شربت البالو و اب لیمو نوش جان کنید
👈میتونید اصافه اش رو بزارید فریزر و بعدا هرموقع دلتون خواست بزارید بیرون کمی باز شه بعد سرو کنید
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال
#فالوده_شیرازی
من از رشته فالوده شیرازی خشک میکلا استفاده کردم که فوق العاده بود ولی رشته فالودده چینی اصلا مناسب نیست قیمتشم خیلی بالاست ، رشته فالوده میکلا رو از لوازم قنادی ها میتونین تهیه کنین
#فالوده
مواد لازم برای شربت
رشته فالوده یک بسته برای ۸ نفر
یک لیتر اب ولرم
۷۰۰ گرم شکر
نصف لیوان گلاب
👈شکر و گلاب رو با آب ولرم مخلوط کنید تا شکر حل بشه بعد بزارید توی فریزر حداقل ۱۰ ساعت بمونه تا یخ بزنه
👈رشته فالوده رو با اب جوش ۱۵ دقیقه بجوشونید و آبکش کنید بعد بریزید توی ظرف آب و یخ و ۱۵ دقیقه بزارید بمونه
👈بعد دوباره آبکش کنید و بزارید کاملا آبش کشیده بشه
👈با شربت یخ زده مخلوط کنید تا رشته ها کاملا سفید و یخ زده بشن و بعد با شربت البالو و اب لیمو نوش جان کنید
👈میتونید اصافه اش رو بزارید فریزر و بعدا هرموقع دلتون خواست بزارید بیرون کمی باز شه بعد سرو کنید
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#فالوده_شیرازی
پارت دوم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#فالوده_شیرازی
پارت دوم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#خورش_ریواس
.
مواد لازم :
گوشت خورشتی ۴۰۰ گرم
ریواس ۴۰۰ گرم
سبزی جعفری ۲۰۰ گرم پاک کرده
سبزی نعنا ۵۰ گرم پاک کرده
رب گوجه فرنگی ۱ ق.غ
نمک ۱ ق.چ
فلفل قرمز یا سیاه ⅓ ق.چ
زردچوبه ۱ ق.چ
پیاز ۱ عدد
.
نکات لازم :
مدت زمان تفت دادن ریواس تا زمانیکه رنگش طلایی بشه و در حد ۵ دقیقه داخل خورشت بماند . و سریع سرو شود .
سبزی ها هر چه بیشتر تفت بخوره تیره تر میشود .
زمانیکه گوشت ۹۰ درصد پخت کرد سبزی باید اضافه بشه . مدت زمان پخت سبزی با گوشت ۳۰ تا ۴۰ دقیقه .
.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
.
مواد لازم :
گوشت خورشتی ۴۰۰ گرم
ریواس ۴۰۰ گرم
سبزی جعفری ۲۰۰ گرم پاک کرده
سبزی نعنا ۵۰ گرم پاک کرده
رب گوجه فرنگی ۱ ق.غ
نمک ۱ ق.چ
فلفل قرمز یا سیاه ⅓ ق.چ
زردچوبه ۱ ق.چ
پیاز ۱ عدد
.
نکات لازم :
مدت زمان تفت دادن ریواس تا زمانیکه رنگش طلایی بشه و در حد ۵ دقیقه داخل خورشت بماند . و سریع سرو شود .
سبزی ها هر چه بیشتر تفت بخوره تیره تر میشود .
زمانیکه گوشت ۹۰ درصد پخت کرد سبزی باید اضافه بشه . مدت زمان پخت سبزی با گوشت ۳۰ تا ۴۰ دقیقه .
.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#کیک_اسفنجی_عالی
بهجرات میگم بهترین ، راحتترین، خوشطعمترین،خوشبافتترین و صافترین کیک اسفنجی رو یادتون دادم
موادلازم:
تخممرغ ۴عدد
آرد ۱۰۰گرم
شکر ۱۰۰گرم
بکینگپودر ۱/۴قچایخوری
وانیل ۱/۴ قاشق چایخوری
🔴 نکات مهم 🔴
-اگر این دستور رو با طعم شکلاتی خواستید درست کنید ، بهازای ۴تخممرغ ۸۵گرم آرد و ۱۵ گرم پودرکاکائو بزنید
-برای محاسبه راحتتر مواد این نکته رو بدونید که بهازای هر تخممرغ ۲۵گرم آرد و ۲۵گرم شکر اضافه میکنیم
-اگر مقدار مواد خیلی زیاد بود ، مدت زمان پخت رو افزایش میدیم اما دما رو تغییر نمیدیم
-دمای استاندارد پخت این کیک ۱۷۵ درجه هست اما شما باتوجه به حرارت فر خودتون باید دمای فرتون رو پیداکنید
-سطح این کیک همیشه صاف هست ، اگر احیانا گنبدی شد قطعا دمای فر بالا بوده
و اگر فرورفته شد چندعلت داره
۱-دمای فر تنظیم نبوده
۲-آرد باکیفیت نبوده
۳-مقدار بکینگپودر رو زیاد ریختید یا بکینگپودر تازه نبوده
-اگر کیک رو وانیلی درست کردید،
دستور ۳تخممرغی قالب ۱۵
۴تخممرغی قالب ۱۸
۶تخممرغی قالب ۲۰
۸تخممرغی قالب ۲۳ دایره یا مستطیل ۲۵*۳۵
۱۰تخممرغی قالب ۲۵
-اگر شکلاتی درست کردید ،
دستور ۴تخممرغی قالب ۱۵
۶تخممرغی قالب ۱۸
۸تخممرغی قالب ۲۰
۱۰تخممرغی قالب ۲۳
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
بهجرات میگم بهترین ، راحتترین، خوشطعمترین،خوشبافتترین و صافترین کیک اسفنجی رو یادتون دادم
موادلازم:
تخممرغ ۴عدد
آرد ۱۰۰گرم
شکر ۱۰۰گرم
بکینگپودر ۱/۴قچایخوری
وانیل ۱/۴ قاشق چایخوری
🔴 نکات مهم 🔴
-اگر این دستور رو با طعم شکلاتی خواستید درست کنید ، بهازای ۴تخممرغ ۸۵گرم آرد و ۱۵ گرم پودرکاکائو بزنید
-برای محاسبه راحتتر مواد این نکته رو بدونید که بهازای هر تخممرغ ۲۵گرم آرد و ۲۵گرم شکر اضافه میکنیم
-اگر مقدار مواد خیلی زیاد بود ، مدت زمان پخت رو افزایش میدیم اما دما رو تغییر نمیدیم
-دمای استاندارد پخت این کیک ۱۷۵ درجه هست اما شما باتوجه به حرارت فر خودتون باید دمای فرتون رو پیداکنید
-سطح این کیک همیشه صاف هست ، اگر احیانا گنبدی شد قطعا دمای فر بالا بوده
و اگر فرورفته شد چندعلت داره
۱-دمای فر تنظیم نبوده
۲-آرد باکیفیت نبوده
۳-مقدار بکینگپودر رو زیاد ریختید یا بکینگپودر تازه نبوده
-اگر کیک رو وانیلی درست کردید،
دستور ۳تخممرغی قالب ۱۵
۴تخممرغی قالب ۱۸
۶تخممرغی قالب ۲۰
۸تخممرغی قالب ۲۳ دایره یا مستطیل ۲۵*۳۵
۱۰تخممرغی قالب ۲۵
-اگر شکلاتی درست کردید ،
دستور ۴تخممرغی قالب ۱۵
۶تخممرغی قالب ۱۸
۸تخممرغی قالب ۲۰
۱۰تخممرغی قالب ۲۳
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#کیک_اسفنجی از استاد زهرا صالحی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#کیک_اسفنجی از استاد زهرا صالحی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
✾࿐༅༅࿐✾
رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی
پارتِ : 6
خاله دعا کن یذره
خاله خداکنه بگه بل...
+ مگه اینجا عروسیه ؟
با صدای من همه برگشتن طرفم.
کنترل کردن خندم خیلی سخت بود ولی عصبانیتم از دست ملکی بهش غلبه کرد.
ملکی از میز اومد پایین و گفت :خسته نباشید استاد با زحمتای ما ...
پوزخندی زدم و درحالی که میرفتم سمت میز گفتم : برگه هاتونو دربیارین میخوام کوئیز
بگیرم ... ببینم جواب دادنتونم اندازه اهنگ خوندنتونم خوبه ؟
بین تک تک بچه ها راه میرفتم و حواسم به همشون بود که تقلب نکنن.
کاوه رو دم در دیدم که داشت اشاره میکرد بیا بیرون.
رفتم دم در و گفتم :دارم کوئیز میگیرم نمیشه بیام ...
بیا نیکا با تو کار داره میگه جواب نمیدی کار مهمت داره ، من بالا سرشون وایمیستم.
باشه ای گفتم و تلفن و گرفتم : جانم نیکا ؟
ناله وار گفت : شهرزاد تروخدا حواست به کاوه باشه شوهرمو اغفال نکنن مخشو بزنن ...
یکی زدم تو پیشونیم و پوفی کردم.
باز هورمونای این بهم ریخته بود ، حرصی گفتم : بخاطر همین منو از سرکلاسم کشوندی ؟
+ شهرزاد به دلم بد افتاده قول بده حواست بهش هست ...
- اخه روان پریش اگه عاشقت نبود و دوست نداشت یه چیزی ، چرا انقدر چرت و پرت
میگی ...
_کجایه کاری دختر یجوری مخشو میزنن که عشق و عاشقی یادش بره اینارو نمیشناسی تو
واای شهرزاد قول بده مراقب شوم هستی
+باشه نیکاجان باشه انقدر حرص نخور دو روز دیگه که بچت به دنیا اومد مثل خودت اینجوری کم نداشته باشه
با صدای جیغش گوشیو از گوشم فاصله دادم
+من برم نیکا باشه حواسم هست به شوهرعزیزت
_مرسی عشقمم
+خداحافظ
_بای
گوشیو قطع کردم و رفتم تو کلاس بچها سرشون گرم امتحان دادن بود
+بیا کاوه گوشیت،انقدرم به زنت استرس نده معلوم نیست باز چیکار کردی که فکر میکنه
قراره بهش خیانت کنی
_ای بابا از وقتی حامله شده بند و بسات ما همینه
کلافه چشمامو چرخوندم
_اوکی من برم تو به کلاست برس بعد باهم حرف میزنیم
+باشه فعلا
کاوه رفت و منم برگشتم به حالت جدی خودم و حواسمو دادم به بچها که تقلب نکنن
تنها چیزی که برام خیلی عجیب بود رفتار رادمان بود نمیدونم چرا توقع داشتم ازش کلی
تقلب بگیرم و بازم بندازمش بیرون از کلاس ولی خب اصلا سرشو از رو برگش بلند نکرد
و تند تند داشت جواب میداد!
حتی چندبارم رفتم بالا سرش شاید یه وقت برگه تقلب وجایی قایم کرده بود ولی خب نوچ
خبری نبود!
سر نیم ساعت برگه هارو جمع کردم که صدای غر غر چندنفر بلند شد ولی محل نذاشتم این
دانشجوها کال مدلشونه نمیتونن غر نزنن
خب الان وقت جبران کردن بود لبخند کوچیکی اومد رو لبم که سریع جمعش کردم
+خب حالا میریم سر درس امروز...
فیلمی که جلسه قبل گذاشته بودم و پلی کردم و برگه اسامی و دستم گرفتم و سرسری نگاهی
انداختم
_اقایه ملکی بفرمایید بیاید این فیلم و توضیح بدید
رادمان نگاهی گیج به تابلو انداخت
_استاد مگه نباید اول خودتون شرح بدینش؟
+من جلسه پیش این فیلم و توضیح دادم حالا میخوام شما بیای و یه خالصه بگی تا برای
بچهام مرور شه
اخمای رادمان توهم رفته بود و برخلاف قبلش خیلی جدی شده بود ...
_ولی خودتون میدونید که من جلسه پیش نبودم پس چطوری میتونم اینو براتون توضیح بدم؟
با دستم ضربه ای رو میزم زدم و جدی گفتم
+این که دانشجو من تو کلاس حضور داشته یا نداشته به من ربطی نداره وظیفه من اینه که
مطمعن شم درسمو میخونه و یاد میگیره
خیلی جدی تو چشمای هم زل زدیم
خوردی بخور اقایه ملکی تا تو باشی بخوای ماشین منو با اشغال بشوری
دانشجوها صداشون درنمیومد که گله کنن خداروشکر همون روز اول فهمیدن شوخی ندارم
بااین چیزا
رادمانم که نشوندمش سرجاش
+خانوم فریهان بیا اینو توضیح بده
....
+خسته نباشید همگی جلسه بعدی کوییز داریم یادتون نره...
مثل همیشه با غرغر کلاس و ترک کردن
و منم مشغول جمع کردن وسایلم شدم
کلاس خالی شده بود و فقط ملکی نشسته بود رو صندلیش
وسایلمو که جمع کردم بدون توجه بهش خواستم برم بیرون که گفت
_بد بازی و شروع کردین خانوم فرهمند حالا که اینطوری ناعادلانه کردیش بچرخ تا
بچرخیم
برگشتم به سمتش چرا این بشر تمومش نمیکرد؟من فکر کردم نشوندمش سرجاش
+من وقت ندارم برای بازی های بچگانت اقایه ملکی اون کسیم که اینو شروع کرد من
نبودم،ولی حالا که خیلی دلت میخواد ادامه پیدا کنه من تا اخرش هستم ولی از الان خودتو
بازنده فرض کن
پوزخندی زد و دوباره شد همون ادم شیطون قبل
اومد جلوم وایستاد و چون قدم کوتاه تر ازش بود رو صورتم خم شد و زمزمه کرد
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد
رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی
پارتِ : 6
خاله دعا کن یذره
خاله خداکنه بگه بل...
+ مگه اینجا عروسیه ؟
با صدای من همه برگشتن طرفم.
کنترل کردن خندم خیلی سخت بود ولی عصبانیتم از دست ملکی بهش غلبه کرد.
ملکی از میز اومد پایین و گفت :خسته نباشید استاد با زحمتای ما ...
پوزخندی زدم و درحالی که میرفتم سمت میز گفتم : برگه هاتونو دربیارین میخوام کوئیز
بگیرم ... ببینم جواب دادنتونم اندازه اهنگ خوندنتونم خوبه ؟
بین تک تک بچه ها راه میرفتم و حواسم به همشون بود که تقلب نکنن.
کاوه رو دم در دیدم که داشت اشاره میکرد بیا بیرون.
رفتم دم در و گفتم :دارم کوئیز میگیرم نمیشه بیام ...
بیا نیکا با تو کار داره میگه جواب نمیدی کار مهمت داره ، من بالا سرشون وایمیستم.
باشه ای گفتم و تلفن و گرفتم : جانم نیکا ؟
ناله وار گفت : شهرزاد تروخدا حواست به کاوه باشه شوهرمو اغفال نکنن مخشو بزنن ...
یکی زدم تو پیشونیم و پوفی کردم.
باز هورمونای این بهم ریخته بود ، حرصی گفتم : بخاطر همین منو از سرکلاسم کشوندی ؟
+ شهرزاد به دلم بد افتاده قول بده حواست بهش هست ...
- اخه روان پریش اگه عاشقت نبود و دوست نداشت یه چیزی ، چرا انقدر چرت و پرت
میگی ...
_کجایه کاری دختر یجوری مخشو میزنن که عشق و عاشقی یادش بره اینارو نمیشناسی تو
واای شهرزاد قول بده مراقب شوم هستی
+باشه نیکاجان باشه انقدر حرص نخور دو روز دیگه که بچت به دنیا اومد مثل خودت اینجوری کم نداشته باشه
با صدای جیغش گوشیو از گوشم فاصله دادم
+من برم نیکا باشه حواسم هست به شوهرعزیزت
_مرسی عشقمم
+خداحافظ
_بای
گوشیو قطع کردم و رفتم تو کلاس بچها سرشون گرم امتحان دادن بود
+بیا کاوه گوشیت،انقدرم به زنت استرس نده معلوم نیست باز چیکار کردی که فکر میکنه
قراره بهش خیانت کنی
_ای بابا از وقتی حامله شده بند و بسات ما همینه
کلافه چشمامو چرخوندم
_اوکی من برم تو به کلاست برس بعد باهم حرف میزنیم
+باشه فعلا
کاوه رفت و منم برگشتم به حالت جدی خودم و حواسمو دادم به بچها که تقلب نکنن
تنها چیزی که برام خیلی عجیب بود رفتار رادمان بود نمیدونم چرا توقع داشتم ازش کلی
تقلب بگیرم و بازم بندازمش بیرون از کلاس ولی خب اصلا سرشو از رو برگش بلند نکرد
و تند تند داشت جواب میداد!
حتی چندبارم رفتم بالا سرش شاید یه وقت برگه تقلب وجایی قایم کرده بود ولی خب نوچ
خبری نبود!
سر نیم ساعت برگه هارو جمع کردم که صدای غر غر چندنفر بلند شد ولی محل نذاشتم این
دانشجوها کال مدلشونه نمیتونن غر نزنن
خب الان وقت جبران کردن بود لبخند کوچیکی اومد رو لبم که سریع جمعش کردم
+خب حالا میریم سر درس امروز...
فیلمی که جلسه قبل گذاشته بودم و پلی کردم و برگه اسامی و دستم گرفتم و سرسری نگاهی
انداختم
_اقایه ملکی بفرمایید بیاید این فیلم و توضیح بدید
رادمان نگاهی گیج به تابلو انداخت
_استاد مگه نباید اول خودتون شرح بدینش؟
+من جلسه پیش این فیلم و توضیح دادم حالا میخوام شما بیای و یه خالصه بگی تا برای
بچهام مرور شه
اخمای رادمان توهم رفته بود و برخلاف قبلش خیلی جدی شده بود ...
_ولی خودتون میدونید که من جلسه پیش نبودم پس چطوری میتونم اینو براتون توضیح بدم؟
با دستم ضربه ای رو میزم زدم و جدی گفتم
+این که دانشجو من تو کلاس حضور داشته یا نداشته به من ربطی نداره وظیفه من اینه که
مطمعن شم درسمو میخونه و یاد میگیره
خیلی جدی تو چشمای هم زل زدیم
خوردی بخور اقایه ملکی تا تو باشی بخوای ماشین منو با اشغال بشوری
دانشجوها صداشون درنمیومد که گله کنن خداروشکر همون روز اول فهمیدن شوخی ندارم
بااین چیزا
رادمانم که نشوندمش سرجاش
+خانوم فریهان بیا اینو توضیح بده
....
+خسته نباشید همگی جلسه بعدی کوییز داریم یادتون نره...
مثل همیشه با غرغر کلاس و ترک کردن
و منم مشغول جمع کردن وسایلم شدم
کلاس خالی شده بود و فقط ملکی نشسته بود رو صندلیش
وسایلمو که جمع کردم بدون توجه بهش خواستم برم بیرون که گفت
_بد بازی و شروع کردین خانوم فرهمند حالا که اینطوری ناعادلانه کردیش بچرخ تا
بچرخیم
برگشتم به سمتش چرا این بشر تمومش نمیکرد؟من فکر کردم نشوندمش سرجاش
+من وقت ندارم برای بازی های بچگانت اقایه ملکی اون کسیم که اینو شروع کرد من
نبودم،ولی حالا که خیلی دلت میخواد ادامه پیدا کنه من تا اخرش هستم ولی از الان خودتو
بازنده فرض کن
پوزخندی زد و دوباره شد همون ادم شیطون قبل
اومد جلوم وایستاد و چون قدم کوتاه تر ازش بود رو صورتم خم شد و زمزمه کرد
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد
✾࿐༅༅࿐✾
رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی
پارتِ : 7
_من هیچوقت بازنده نبودم و نخواهم بود پس بهتره شما خودتونو اماده کنید استااد
نفساش به صورتم میخورد کمی خودمو به عقب خم کرده بود که یکم فاصله بینمون بیشتر
شه حداقل
یه دسته از موهای فوق العاده فرم سر خورد بود رو یکی از چشمام افتاد
نگاهی بهش کرد و بعد مکثی با انگشتش بدون اینکه تماسی باهام داشته باشه دادش تو مغنعم
و لبخند شیطونی زد
_میگم چطوره که انقدر به حیوانات علاقه دارید نه؟
گیج نگاهش کردم
+اخه خیلی شبیهشونین برای همون دوسشون دارین
کثافـــت
با کیفم محکم هولش دادم عقب که دو قدمی ازم فاصله گرفت
+خوبه که انقدر آشنایی دارید باهاشون هرچی نباشه از یه خانواده اید دیگه همتون یه نژاد
دارین درسته اقایه ملکی؟
لبخندی به قیافه وا رفتش زدم و بی اهمیت ازش سری از کلاس زدم بیرون
وای چقدر بی دقتی کردم من اگه کسی تو اون وضع میدیدمون معلوم نبود چه شایعاتی که
میساختن برامون
رفتم تو دفتر اساتید و برای کلاس بعدم خودمو اماده کردم
وقتی داشتم میرفتم تو کلاس استاد احمدی و دیدم که اونم با دیدنم وایستاد و لبخندعمیقی زد
_حالتون چطوره خانوم فرهمند؟
+خیلی ممنونم شما چطورید؟
_به خوبی شما خوبم
یکی از ابروهام پرید بالا
+ببخشید من کلاس دارم باید برم
_بله بله بفرمایید موفق باشید
+ممنون
وقتی به یکیشون یکم رو میدی همین میشه دیگه سری میخوان خودشونو پسرخالت کنن
*
بعد پایان کلاسم خواستم به کاوه زنگ بزنم که یادم اومد کلاس اون امروز زودتر از من تموم شده و قطعا رفته بود...
داشتم میرفتم سمت پارکینگ اساتید که چشمم به ملکی افتاد رو به رو یه یک دختر که
نمیشناختمش وایستاده بود و داشتن خیلی صمیمی باهم صحبت میکردن
از حرکاتش معلوم بود که داشت دختر بیچاررو مخ میکرد البته همچینم بیچاره نبود وگرنه با
اون وضع نمیومد دانشگاه
حالا درسته من تو دانشگاه المان درس خوندم ولی همه به قوانینی که داشت احترام میذاشتن
ولی اینجا...
ملکی که چشمش بهم خورد بدون اینکه فاصله شو با اون دختر کم کنه چشمکی بهم زد
پسره رو اعصاب منم محلش ندادم انگار که ندیدمش اصال تا خوب ضایع شه
لبخندی اومد رو لبم و سوار ماشینم شدم
تو راه بودم و داشتم میرفتم که گوشیم زنگ خوردش
"بهار"
+جانم؟
_علیک سلام شهرزاد خانوم دیگه از وقتی استاد شدی مارو تحویل نمیگیریا حواست که
هست؟
+سلام بهار خانوم والا شما کم پیدایی نمیبینمت معلوم نیست با کیا سرت گرمه الکی ننداز به
پایه من
_اره اره خودتو خوب جلوه بده و منو تقصیر کار،شمایی که یجوری میای دانشگاه که کسی
نبینت و یجوریم میری که دیده نشی
+والا من که مثل ادم میرم مثل ادمم میام غیب شدن خودتو تقصیر من نندازا
_گفتم استاد میشی ادم میشی که دیدم نه نکبت تر از قبلت شدی
بلند خندیدم
+خدالعنتت نکنه بهار چیکار داشتی مزاحم شدی؟
_ببند از نیش بازت مشخصه مزاحم شدم شب چیکاره ای بریم بیرون؟
+شب بیکارم ولی خب کلی برگست که باید امضاشون کنم
_دیگه به من ربطی نداره اون برگه هات پس شب بیا دنبالم ساعتای۷خوبه +خودت برای خودت میبری و میدوزی و تنم میکنی پس الان زنگ زدنت دقیقا برای چی
بود؟
_هیچی دیگه خواستم لباسی که برات دوختمو تنت کنم
رسیدم جلو خونه و با ریموت در و باز کردم و رفتم تو پارکینگ
+کم نیاری یه وقتا هرجور شده یه چرت و پرتی از خودت درمیاری میگی
صدای خندش از پشت تلفن اومد
_حرفام به اون خوبی و پر مفهومی اینکه تو چرت و پرت میبینیشون دیگه مشکل از مغز
خودته
+باشه بهار خانوم حالا شب میبینمت دیگه من برم کار نداری فعلا؟
_نوچ شب میبینمت هفت اینجا باشی و مثل پیرزنام نیای خوشگل میکنی چندتا هلو تور کنیم
+هر وقت میریم بیرون قصد داری هلو تور کنی ولی خب خودت میدونی نتیچش چی میشه
دیگه
_ایندفعه حتما میشه یه حسی بهم میگه
خندیدم
+اوکی فعلا پس
_فعلا
گوشیو قطع کردم و رفتم تو خونه
سوت و کور همونطوری که صبح ازش زدم بیرون مونده بود بدون هیچ تغییری
دلم برای خانوادگی زندگی کردن تنگ شده بودش خسته شده بودم از این تنهایی
لباسامو عوض کردمو و مایع کتلت ودراوردم و شروع کردم به پختنش فکرم رفت سمت
ملکی
معلوم نیست اینبار میخواد چه بلایی سرم بیاره یادم باشه به نگهبان پارکینگ بگم حواسش به
ماشینم باشه باز نزنه یه بالیی سر اون بیاره پسره بااون سنش خجالت نمیکشه عین بچها
رفتار میکنه خوبه از من بزرگترم هست فکرکنم البته، هیکلش که اینجوری میگه...!
غذام که اماده شد خوردمش و دور برم و جمع کردم و نصف برگه هارو امضا کردم که
مال ملکی توشون نبودش
بعدم ساعت شیش و نیم رفتم اماده شم
حق با بهار بود خیلی خودمو ول کرده بودم باید یه تیپ خیلی خاص بزنم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی
پارتِ : 7
_من هیچوقت بازنده نبودم و نخواهم بود پس بهتره شما خودتونو اماده کنید استااد
نفساش به صورتم میخورد کمی خودمو به عقب خم کرده بود که یکم فاصله بینمون بیشتر
شه حداقل
یه دسته از موهای فوق العاده فرم سر خورد بود رو یکی از چشمام افتاد
نگاهی بهش کرد و بعد مکثی با انگشتش بدون اینکه تماسی باهام داشته باشه دادش تو مغنعم
و لبخند شیطونی زد
_میگم چطوره که انقدر به حیوانات علاقه دارید نه؟
گیج نگاهش کردم
+اخه خیلی شبیهشونین برای همون دوسشون دارین
کثافـــت
با کیفم محکم هولش دادم عقب که دو قدمی ازم فاصله گرفت
+خوبه که انقدر آشنایی دارید باهاشون هرچی نباشه از یه خانواده اید دیگه همتون یه نژاد
دارین درسته اقایه ملکی؟
لبخندی به قیافه وا رفتش زدم و بی اهمیت ازش سری از کلاس زدم بیرون
وای چقدر بی دقتی کردم من اگه کسی تو اون وضع میدیدمون معلوم نبود چه شایعاتی که
میساختن برامون
رفتم تو دفتر اساتید و برای کلاس بعدم خودمو اماده کردم
وقتی داشتم میرفتم تو کلاس استاد احمدی و دیدم که اونم با دیدنم وایستاد و لبخندعمیقی زد
_حالتون چطوره خانوم فرهمند؟
+خیلی ممنونم شما چطورید؟
_به خوبی شما خوبم
یکی از ابروهام پرید بالا
+ببخشید من کلاس دارم باید برم
_بله بله بفرمایید موفق باشید
+ممنون
وقتی به یکیشون یکم رو میدی همین میشه دیگه سری میخوان خودشونو پسرخالت کنن
*
بعد پایان کلاسم خواستم به کاوه زنگ بزنم که یادم اومد کلاس اون امروز زودتر از من تموم شده و قطعا رفته بود...
داشتم میرفتم سمت پارکینگ اساتید که چشمم به ملکی افتاد رو به رو یه یک دختر که
نمیشناختمش وایستاده بود و داشتن خیلی صمیمی باهم صحبت میکردن
از حرکاتش معلوم بود که داشت دختر بیچاررو مخ میکرد البته همچینم بیچاره نبود وگرنه با
اون وضع نمیومد دانشگاه
حالا درسته من تو دانشگاه المان درس خوندم ولی همه به قوانینی که داشت احترام میذاشتن
ولی اینجا...
ملکی که چشمش بهم خورد بدون اینکه فاصله شو با اون دختر کم کنه چشمکی بهم زد
پسره رو اعصاب منم محلش ندادم انگار که ندیدمش اصال تا خوب ضایع شه
لبخندی اومد رو لبم و سوار ماشینم شدم
تو راه بودم و داشتم میرفتم که گوشیم زنگ خوردش
"بهار"
+جانم؟
_علیک سلام شهرزاد خانوم دیگه از وقتی استاد شدی مارو تحویل نمیگیریا حواست که
هست؟
+سلام بهار خانوم والا شما کم پیدایی نمیبینمت معلوم نیست با کیا سرت گرمه الکی ننداز به
پایه من
_اره اره خودتو خوب جلوه بده و منو تقصیر کار،شمایی که یجوری میای دانشگاه که کسی
نبینت و یجوریم میری که دیده نشی
+والا من که مثل ادم میرم مثل ادمم میام غیب شدن خودتو تقصیر من نندازا
_گفتم استاد میشی ادم میشی که دیدم نه نکبت تر از قبلت شدی
بلند خندیدم
+خدالعنتت نکنه بهار چیکار داشتی مزاحم شدی؟
_ببند از نیش بازت مشخصه مزاحم شدم شب چیکاره ای بریم بیرون؟
+شب بیکارم ولی خب کلی برگست که باید امضاشون کنم
_دیگه به من ربطی نداره اون برگه هات پس شب بیا دنبالم ساعتای۷خوبه +خودت برای خودت میبری و میدوزی و تنم میکنی پس الان زنگ زدنت دقیقا برای چی
بود؟
_هیچی دیگه خواستم لباسی که برات دوختمو تنت کنم
رسیدم جلو خونه و با ریموت در و باز کردم و رفتم تو پارکینگ
+کم نیاری یه وقتا هرجور شده یه چرت و پرتی از خودت درمیاری میگی
صدای خندش از پشت تلفن اومد
_حرفام به اون خوبی و پر مفهومی اینکه تو چرت و پرت میبینیشون دیگه مشکل از مغز
خودته
+باشه بهار خانوم حالا شب میبینمت دیگه من برم کار نداری فعلا؟
_نوچ شب میبینمت هفت اینجا باشی و مثل پیرزنام نیای خوشگل میکنی چندتا هلو تور کنیم
+هر وقت میریم بیرون قصد داری هلو تور کنی ولی خب خودت میدونی نتیچش چی میشه
دیگه
_ایندفعه حتما میشه یه حسی بهم میگه
خندیدم
+اوکی فعلا پس
_فعلا
گوشیو قطع کردم و رفتم تو خونه
سوت و کور همونطوری که صبح ازش زدم بیرون مونده بود بدون هیچ تغییری
دلم برای خانوادگی زندگی کردن تنگ شده بودش خسته شده بودم از این تنهایی
لباسامو عوض کردمو و مایع کتلت ودراوردم و شروع کردم به پختنش فکرم رفت سمت
ملکی
معلوم نیست اینبار میخواد چه بلایی سرم بیاره یادم باشه به نگهبان پارکینگ بگم حواسش به
ماشینم باشه باز نزنه یه بالیی سر اون بیاره پسره بااون سنش خجالت نمیکشه عین بچها
رفتار میکنه خوبه از من بزرگترم هست فکرکنم البته، هیکلش که اینجوری میگه...!
غذام که اماده شد خوردمش و دور برم و جمع کردم و نصف برگه هارو امضا کردم که
مال ملکی توشون نبودش
بعدم ساعت شیش و نیم رفتم اماده شم
حق با بهار بود خیلی خودمو ول کرده بودم باید یه تیپ خیلی خاص بزنم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
✾࿐༅༅࿐✾
رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی
پارتِ : 8
جلو کمدم وایستادم و به لباسام نگاه کردم
یه شلوار لی ابی تیره چسب ومانتو لی کوتاه و چسب که برعکس ساده بودنش خیلی جذاب
بود یه شال ابی هم رنگ شلوار لیم بالا سرم محکم بستم و فقط دو تا دسته کوچیک انداختم
تویه صورتم با یه ارایش تم ابی ولی بیحال در حدی که چهرمو جذاب کرده بود فقط
کفشای ال استارمم پوشیدم و عطر و ساعتمم بستم
بانگاه کردن تو اینه فهمیدم چقدر دلم برای خودم تنگ شده بود از وقتی اومده بودم ایران به
کل خودمو فراموش کرده بودم یه چشمکی تو اینه به خودم زدم کیف و سوییچو برداشتم و
رفتم پایین
پنج مین مونده بود به هفت باز جیغ این بهار بلند میشد اگه دیر میرسیدم گازو گرفتم و یه
اهنگم پلی کردم
"مو مشکی از گرشا رضایی"
عشق یعنی روزهای طالیی
یه شب خوب دوتایی
من کنارت بی قرارم بی قرارم
عشق خودتی با موی مشکی
نگم از تو خود عشقی
نگم از حالی که دارم بی قرارم
ای وای از تو دلشو ندارم بری
من مگه میذارم بری امشب
ای وای از تو دلمو کجا میبری
کاشکی تو بمونی نری امشب
ای وای از تو دلشو ندارم بری
من مگه میذارم بری امشب
ای وای از تو دلمو کجا میبری
کاشکی تو بمونی نری امشب
امشب دستای تو مثل رقص یک پرندس
میخندی تو برام خنده های تو کشندس
هیچکی جز خودمون نمیدونه که چمونه
عشقم کاره دل منو سمتت میکشونه
هفت و پنج دقیقه بود که رسیدم جلو خونشون بهار وایستاده بود جلو در داشت با تلفن حرف
میزد منو که دید همینطور اومد سوار ماشین شد
+اره عالیه اصلا نه بابا چرا بد باشه هرچی بیشتر بهتر
+نهه غلط میکنه بخواد بگه نه اررهه +حله دیگه میبینیمتون پس فقط پایه باشن همه کوفتمون نشه یه بیرون رفتنمون
بادستم کوبیدم به بازوش که چشم غره ای بهم رفت
لب زدم
_باکی حرف میزنی؟
مثل خودم جوابمو داد
+ببند دو دقیقه
اوووف معلوم نیست باز داره چیکار میکنه این دختره
بالاخره تصمیم گرفت قطع کنه این تلفن کوفتیو جونم به لبم رسید
+نمیخای بگی با کی حرف میزدی؟باز برنامه چی میچیدی؟
_خبر دارم خبر مشتلوق دار
همینطور که ماشینو روشن میکردم زیر چشمی نگاهش کردم که دیدم با نیش باز بهم زل
زده
+اره مشخصه که برای من چه خبر توپیه با اون نیش بازت بگو دیگه ...
_هیچ قرار شد بچه های دانشگاهم پاشن بیان اکیپی باشین امشب
چشمام گرد شدش جیغ زدم
+دیوونه شدی تو نه من مگه دانشجوام؟؟؟
_خنک نکن خودتو دانشجو و استاد نداره مهم سنه که فعلا تو کوچیکه ای پس لازم نیست
الکی کلاس بزاری
+بهاار اعصاب منو خورد نکن بعد دو روز دیگه میرن پشت سرم میشینن حرف میزنن
دیگم کسی ازم حساب نمیبره
_شهرزاد والا بخوای خودتو عن کنی دیگه باهات حرف نمیزنما
چپ چپ نگاهش کردم و دیگه حرفی نزدم ولی خب بهار پرو تر از این حرفاست برایه
خودش اهنگ گذاشت و شروع کرد به بلند بلند خوندن نگاه کل مردم به ما بود منم سعی
کردم گند نزنم به امشبو و یکم همراهیش میکردم
بعد گذروندن یه ترافیک وحشتناک بالاخره رسیدیم تو یکی از رستوراناش قرار گذاشته بودن
فقط نیم ساعت دنبال رستورانه بودیم دلم میخواست موهای این بهار و بکنم با این ادرس
دادنش فقط میگفت برو اینجا نیست ای بابا نکنه اینه چرا اسمش یادم رفته و...
دیوونم کرد قشنگ و بالاخره رسیدیم یه رستوران فوق العاده شیک و بزرگ قبل پیاده شدن
یکم پیشونیمو ماساژ دادم تا اروم شم بهارم مشغول تمدید ارایش شده بود
+بسه دیگه انقدر به خودت مالیدی شناخته نمیشی
_تو یکی ساکت باش که انقدر به خودت رسیدی یکی باید به خودت بگه
+من ارایشم محوه چشمات مشکل داره ایا؟
دستشو به معنی ببند دهنتو جلوم تکون داد و دوباره مشغول شدش
منم محلش ندادم و از ماشین پیاده شدم و نفس عمیقی کشیدم
چقدر اب و هوایه اینجا خوبه اصال دلت باز میشه
بالاخره بهار کارش تموم شد و رضایت داد از تو ماشین دل بکنه درارو قفل کردم و رفتیم تو
رستوران
+کدوم تخت هستن حالا ؟
_گفت تخت55
از یکی از گارسوناش پرسیدیم و راهنماییمون کرد سمت تخت
نه خب خوبه حداقل سلیقه به خرج دادن وکنار اب تخت و رزرو کردن فقط خداکنه بچه
هاش پایه و خوب باشن کوفتم نشه امشب
بهار کفشاشو دراورد و رفت بالا تخت من چون کفشام کتونی بود یکم بیشتر طول کشید تا
درشون بیارم پلاستیک و زدم کنار رفتم تو با دیدن کسی که وایستاده بود و داشت با بهار
سلام و احوال پرسی میکرد اخمام تو هم رفت اونم که چشمش بهم افتاد لبخندی رو لبش جا
گرفت بخشکی شانس ...
+ تو اینجا چیکار میکنی ؟
با همون نیش بازش گفت : تا گفتن استاد فرهمند هم میاد منم به علت شوق دیدار دوباره شما
قدم سر چشم همه گذاشتم و اومدم ...
ای تف به قبرت بهار با این اکیپ درست کردنت.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری حرامست
رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی
پارتِ : 8
جلو کمدم وایستادم و به لباسام نگاه کردم
یه شلوار لی ابی تیره چسب ومانتو لی کوتاه و چسب که برعکس ساده بودنش خیلی جذاب
بود یه شال ابی هم رنگ شلوار لیم بالا سرم محکم بستم و فقط دو تا دسته کوچیک انداختم
تویه صورتم با یه ارایش تم ابی ولی بیحال در حدی که چهرمو جذاب کرده بود فقط
کفشای ال استارمم پوشیدم و عطر و ساعتمم بستم
بانگاه کردن تو اینه فهمیدم چقدر دلم برای خودم تنگ شده بود از وقتی اومده بودم ایران به
کل خودمو فراموش کرده بودم یه چشمکی تو اینه به خودم زدم کیف و سوییچو برداشتم و
رفتم پایین
پنج مین مونده بود به هفت باز جیغ این بهار بلند میشد اگه دیر میرسیدم گازو گرفتم و یه
اهنگم پلی کردم
"مو مشکی از گرشا رضایی"
عشق یعنی روزهای طالیی
یه شب خوب دوتایی
من کنارت بی قرارم بی قرارم
عشق خودتی با موی مشکی
نگم از تو خود عشقی
نگم از حالی که دارم بی قرارم
ای وای از تو دلشو ندارم بری
من مگه میذارم بری امشب
ای وای از تو دلمو کجا میبری
کاشکی تو بمونی نری امشب
ای وای از تو دلشو ندارم بری
من مگه میذارم بری امشب
ای وای از تو دلمو کجا میبری
کاشکی تو بمونی نری امشب
امشب دستای تو مثل رقص یک پرندس
میخندی تو برام خنده های تو کشندس
هیچکی جز خودمون نمیدونه که چمونه
عشقم کاره دل منو سمتت میکشونه
هفت و پنج دقیقه بود که رسیدم جلو خونشون بهار وایستاده بود جلو در داشت با تلفن حرف
میزد منو که دید همینطور اومد سوار ماشین شد
+اره عالیه اصلا نه بابا چرا بد باشه هرچی بیشتر بهتر
+نهه غلط میکنه بخواد بگه نه اررهه +حله دیگه میبینیمتون پس فقط پایه باشن همه کوفتمون نشه یه بیرون رفتنمون
بادستم کوبیدم به بازوش که چشم غره ای بهم رفت
لب زدم
_باکی حرف میزنی؟
مثل خودم جوابمو داد
+ببند دو دقیقه
اوووف معلوم نیست باز داره چیکار میکنه این دختره
بالاخره تصمیم گرفت قطع کنه این تلفن کوفتیو جونم به لبم رسید
+نمیخای بگی با کی حرف میزدی؟باز برنامه چی میچیدی؟
_خبر دارم خبر مشتلوق دار
همینطور که ماشینو روشن میکردم زیر چشمی نگاهش کردم که دیدم با نیش باز بهم زل
زده
+اره مشخصه که برای من چه خبر توپیه با اون نیش بازت بگو دیگه ...
_هیچ قرار شد بچه های دانشگاهم پاشن بیان اکیپی باشین امشب
چشمام گرد شدش جیغ زدم
+دیوونه شدی تو نه من مگه دانشجوام؟؟؟
_خنک نکن خودتو دانشجو و استاد نداره مهم سنه که فعلا تو کوچیکه ای پس لازم نیست
الکی کلاس بزاری
+بهاار اعصاب منو خورد نکن بعد دو روز دیگه میرن پشت سرم میشینن حرف میزنن
دیگم کسی ازم حساب نمیبره
_شهرزاد والا بخوای خودتو عن کنی دیگه باهات حرف نمیزنما
چپ چپ نگاهش کردم و دیگه حرفی نزدم ولی خب بهار پرو تر از این حرفاست برایه
خودش اهنگ گذاشت و شروع کرد به بلند بلند خوندن نگاه کل مردم به ما بود منم سعی
کردم گند نزنم به امشبو و یکم همراهیش میکردم
بعد گذروندن یه ترافیک وحشتناک بالاخره رسیدیم تو یکی از رستوراناش قرار گذاشته بودن
فقط نیم ساعت دنبال رستورانه بودیم دلم میخواست موهای این بهار و بکنم با این ادرس
دادنش فقط میگفت برو اینجا نیست ای بابا نکنه اینه چرا اسمش یادم رفته و...
دیوونم کرد قشنگ و بالاخره رسیدیم یه رستوران فوق العاده شیک و بزرگ قبل پیاده شدن
یکم پیشونیمو ماساژ دادم تا اروم شم بهارم مشغول تمدید ارایش شده بود
+بسه دیگه انقدر به خودت مالیدی شناخته نمیشی
_تو یکی ساکت باش که انقدر به خودت رسیدی یکی باید به خودت بگه
+من ارایشم محوه چشمات مشکل داره ایا؟
دستشو به معنی ببند دهنتو جلوم تکون داد و دوباره مشغول شدش
منم محلش ندادم و از ماشین پیاده شدم و نفس عمیقی کشیدم
چقدر اب و هوایه اینجا خوبه اصال دلت باز میشه
بالاخره بهار کارش تموم شد و رضایت داد از تو ماشین دل بکنه درارو قفل کردم و رفتیم تو
رستوران
+کدوم تخت هستن حالا ؟
_گفت تخت55
از یکی از گارسوناش پرسیدیم و راهنماییمون کرد سمت تخت
نه خب خوبه حداقل سلیقه به خرج دادن وکنار اب تخت و رزرو کردن فقط خداکنه بچه
هاش پایه و خوب باشن کوفتم نشه امشب
بهار کفشاشو دراورد و رفت بالا تخت من چون کفشام کتونی بود یکم بیشتر طول کشید تا
درشون بیارم پلاستیک و زدم کنار رفتم تو با دیدن کسی که وایستاده بود و داشت با بهار
سلام و احوال پرسی میکرد اخمام تو هم رفت اونم که چشمش بهم افتاد لبخندی رو لبش جا
گرفت بخشکی شانس ...
+ تو اینجا چیکار میکنی ؟
با همون نیش بازش گفت : تا گفتن استاد فرهمند هم میاد منم به علت شوق دیدار دوباره شما
قدم سر چشم همه گذاشتم و اومدم ...
ای تف به قبرت بهار با این اکیپ درست کردنت.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری حرامست
✾࿐༅༅࿐✾
رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی
پارتِ : 9
شیطونه میگفت پاشو برو پشت سرتم نگاه نکن.
بی توجه به حرفی ک زد از کنارش رد شدم و تو دورترین نقطه ازش نشستم.
تقریبا ۲ یا ۳ نفرشون دانشجوهای خودم بودن بقیه رو نمیشناختم.
همون ۲ - ۳ نفر هم خیلی سرسنگین باهام برخورد میکردن.
گارسون اومد و سفارش گرفت .
یه ابمیوه سفارش دادم چون خیلی تشنم بود بقیه هم هرچی دلشون میخواست.
نگاهای خبیثانه رادمان بدجوری رو مخ بود میخواستم سر پسره رو بکوبم تو دیوار .
ن ی ابمیومو به دهن گرفتم و به بحث بچه ها گوش میکردم.
یهو بهار محکم زد به پشتم که ابمیوه پرید تو گلوم.
همینطور که داشتم خفه میشدم بریده بریده گفتم: خدا ... لع...نتت کنه... بهار .
محکم میزد پشتم که جیغ کشیدم : شکستی استخونمو ولم کن بیشعور.
بچه ها میخندیدن و من به جون بهار غر میزدم.
یکیشون که پسر بود و نمیشناختمش گفت : استاد شما چند سالتونه ؟
شالمو کشیدم جلوتر و گفتم : منم تقریبا همسنای شمام ، 25 سالمه.
یکی دیگشون که دختر بود گفت : استاد چجوری تو 25 سالگی استاد دانشگاه شدین ؟
لبخندی بهش زدم و گفتم : بیرون دانشگاه نمیخواد بهم بگین استاد ، بگین شهرزاد ، من خیلی
تو خارج درس خوندم ، پی در پی جهشی میزدم ! بالاخره هم نتیجشو دیدم.
دختره اومد حرفی بزنه که رادمان مثل قاشق نَ ُشسته پرید وسط و گفت : خب حالا اکیپی
اومدیم بیرون باز بحث درس و دانشگاهو شروع کنین ... بیاین یه بازی کنیم الکی که نیومدیم
بیرون !
منتظر نظر بقیه بودم که موافقت کردن.
رادمان یه بطری از پشت سرش اورد و گفت : کی جرعت و حقیقت پایست ؟
همه موافقت کردن که منم موافقت کردم.
الان وقت تلافیه دیگه اقای ملکی ! منتظر باش فقط . من تا نریزم از اینجا بیرون نمیرم.
همه به صورت گرد نشستن و رادمان بطری رو چرخوند.
بعد چندبار چرخوندن یه سرش افتاد به یه دختره که اسمش نگین بود و یه سرشم افتاد به یه
دختره دیگه که اسمش همتا بود.
همتا: جرعت یا حقیقت ؟
نگین : حقیقت .
همتا بعد کمی فکر کردن و مشورت با بغل دستیش گفت : بزرگترین فوبیات ؟
- ارتفاااااع ، لعنتی خیلی ترسناکه.
چند بار بطری هارو چرخوندن که بعد قرنی به من افتاد !
من و یه پسره دیگه به اسم بهرام .
لبخندی زد و گفت : جرعت یا حقیقت ؟
بعد کمی مکث گفتم : حقیقت !
+ تاحالا عاشق شدین یا تو رابطه بودین ؟
خندیدم و گفتم: نه وقتشو داشتم نه حوصلشو !
سری تکون داد و دوباره بطری چرخید و چرخید تا بالاخره افتاد به من و رادمان.
ههههههه ! گاوم زاییدست !
خونسرد نگاهش کردم که شیطون نگاهم کرد و گفت : جرعت یا حقیقت ؟
- جرعت !
پاشد رفت سمت حوض وسط رستوران و یه لیوان پلاستیکیو اب کرد.
اومد نشست و لیوان و داد سمتم .
سوالی نگاهش کردم که گفت : حداقلش دو قلوپ ازش بخور.
همه اه و اوهشون بلند شد ولی من جدی زل زدم بهش ! نوبت منم میرسه رادمان خان !
لیوان و از دستش گرفتم و با تردید نگاهی بهش کردم !
بهار دم گوشم گفت : من جای تو بودم همچین کاری نمیکردم ! لعنتی این خیلی چندشه ...
زیر لب گفتم : باید روی این بچه پررو رو کم کنم .
یه نفس دو قلوپ دادم بالا که حالت تهوع گرفتم.
سریع پاشدم رفتم سمت سطل آشغال و عوق زدم.
دهنتو سرویس میکنم رادمان .
ای که بالی جون بگیری پلشت ...
رفتم سمت دستشور توی رستوران و چند بار اب قرقره کردم تا از میکروب نمیرم ...
با تنفر و چندش به قیافه شیطونش نگاه کردم که ابروهاشو برام بالا پایین میکرد.
پسره ایکبیری.
دوباره چند دست چرخوندن و باز به بچه های دیگه افتاد.
خدایی از هیچی شانس نداریم ...
دیگه بازی داره تموم میشه و من حال اینو نگرفتم ایش .
اخرین دست و بطری رو چرخوندن که ملتمسانه به بطری نگاه کردم.
عین دیوونه ها !
وای خدایاشکرت میتونم این پسر و بشونم سرجاش.
خبیث نگاهش کردم و گفتم : جرعت یا حقیقت ؟
- جرعت .
دم گوش بهار گفتم : برو لوازم ارایشیاتو بیار .
سریع پرید رفت اوردشون.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی
پارتِ : 9
شیطونه میگفت پاشو برو پشت سرتم نگاه نکن.
بی توجه به حرفی ک زد از کنارش رد شدم و تو دورترین نقطه ازش نشستم.
تقریبا ۲ یا ۳ نفرشون دانشجوهای خودم بودن بقیه رو نمیشناختم.
همون ۲ - ۳ نفر هم خیلی سرسنگین باهام برخورد میکردن.
گارسون اومد و سفارش گرفت .
یه ابمیوه سفارش دادم چون خیلی تشنم بود بقیه هم هرچی دلشون میخواست.
نگاهای خبیثانه رادمان بدجوری رو مخ بود میخواستم سر پسره رو بکوبم تو دیوار .
ن ی ابمیومو به دهن گرفتم و به بحث بچه ها گوش میکردم.
یهو بهار محکم زد به پشتم که ابمیوه پرید تو گلوم.
همینطور که داشتم خفه میشدم بریده بریده گفتم: خدا ... لع...نتت کنه... بهار .
محکم میزد پشتم که جیغ کشیدم : شکستی استخونمو ولم کن بیشعور.
بچه ها میخندیدن و من به جون بهار غر میزدم.
یکیشون که پسر بود و نمیشناختمش گفت : استاد شما چند سالتونه ؟
شالمو کشیدم جلوتر و گفتم : منم تقریبا همسنای شمام ، 25 سالمه.
یکی دیگشون که دختر بود گفت : استاد چجوری تو 25 سالگی استاد دانشگاه شدین ؟
لبخندی بهش زدم و گفتم : بیرون دانشگاه نمیخواد بهم بگین استاد ، بگین شهرزاد ، من خیلی
تو خارج درس خوندم ، پی در پی جهشی میزدم ! بالاخره هم نتیجشو دیدم.
دختره اومد حرفی بزنه که رادمان مثل قاشق نَ ُشسته پرید وسط و گفت : خب حالا اکیپی
اومدیم بیرون باز بحث درس و دانشگاهو شروع کنین ... بیاین یه بازی کنیم الکی که نیومدیم
بیرون !
منتظر نظر بقیه بودم که موافقت کردن.
رادمان یه بطری از پشت سرش اورد و گفت : کی جرعت و حقیقت پایست ؟
همه موافقت کردن که منم موافقت کردم.
الان وقت تلافیه دیگه اقای ملکی ! منتظر باش فقط . من تا نریزم از اینجا بیرون نمیرم.
همه به صورت گرد نشستن و رادمان بطری رو چرخوند.
بعد چندبار چرخوندن یه سرش افتاد به یه دختره که اسمش نگین بود و یه سرشم افتاد به یه
دختره دیگه که اسمش همتا بود.
همتا: جرعت یا حقیقت ؟
نگین : حقیقت .
همتا بعد کمی فکر کردن و مشورت با بغل دستیش گفت : بزرگترین فوبیات ؟
- ارتفاااااع ، لعنتی خیلی ترسناکه.
چند بار بطری هارو چرخوندن که بعد قرنی به من افتاد !
من و یه پسره دیگه به اسم بهرام .
لبخندی زد و گفت : جرعت یا حقیقت ؟
بعد کمی مکث گفتم : حقیقت !
+ تاحالا عاشق شدین یا تو رابطه بودین ؟
خندیدم و گفتم: نه وقتشو داشتم نه حوصلشو !
سری تکون داد و دوباره بطری چرخید و چرخید تا بالاخره افتاد به من و رادمان.
ههههههه ! گاوم زاییدست !
خونسرد نگاهش کردم که شیطون نگاهم کرد و گفت : جرعت یا حقیقت ؟
- جرعت !
پاشد رفت سمت حوض وسط رستوران و یه لیوان پلاستیکیو اب کرد.
اومد نشست و لیوان و داد سمتم .
سوالی نگاهش کردم که گفت : حداقلش دو قلوپ ازش بخور.
همه اه و اوهشون بلند شد ولی من جدی زل زدم بهش ! نوبت منم میرسه رادمان خان !
لیوان و از دستش گرفتم و با تردید نگاهی بهش کردم !
بهار دم گوشم گفت : من جای تو بودم همچین کاری نمیکردم ! لعنتی این خیلی چندشه ...
زیر لب گفتم : باید روی این بچه پررو رو کم کنم .
یه نفس دو قلوپ دادم بالا که حالت تهوع گرفتم.
سریع پاشدم رفتم سمت سطل آشغال و عوق زدم.
دهنتو سرویس میکنم رادمان .
ای که بالی جون بگیری پلشت ...
رفتم سمت دستشور توی رستوران و چند بار اب قرقره کردم تا از میکروب نمیرم ...
با تنفر و چندش به قیافه شیطونش نگاه کردم که ابروهاشو برام بالا پایین میکرد.
پسره ایکبیری.
دوباره چند دست چرخوندن و باز به بچه های دیگه افتاد.
خدایی از هیچی شانس نداریم ...
دیگه بازی داره تموم میشه و من حال اینو نگرفتم ایش .
اخرین دست و بطری رو چرخوندن که ملتمسانه به بطری نگاه کردم.
عین دیوونه ها !
وای خدایاشکرت میتونم این پسر و بشونم سرجاش.
خبیث نگاهش کردم و گفتم : جرعت یا حقیقت ؟
- جرعت .
دم گوش بهار گفتم : برو لوازم ارایشیاتو بیار .
سریع پرید رفت اوردشون.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
✾࿐༅༅࿐✾
رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی
پارتِ : 10
دونه به دونه خط چشم و ریمل و رژ لب و رژگونه رو دراوردم.
همینطور هم میگفتم : ارایشت میکنم تا وقتی که هم بخوایم بریم خونه پاکشون نمیکنی .
قیافه شیطونشو حفظ کرده بود ولی نگاه حرصیشو میشد قشنگ دید.
با پوزخند رفتم کنارش و روی زانوهام وایستادم و خم شدم روش.
با دقت براش خط چشم میکشیدم البته بیشتر تر زدم به صورتش.
هی وول میخورد یه جا اروم نمیگرفت.
هر چیزی که روی صورتش میکشیدم صدای بلند خنده بچه ها بلند میشد.
با اعتماد به نفس به هنر دستم نگاه کردم.
با شیطنت گفتم : چه جیگری شدی به چشم خواهری ...
نمایشی پشت چشمی نازک کرد و گفت : جیگر بودم کی بود که ببینه ؟
زیر لب گفتم :اره ارواح عمت !
خوردی؟ بخور رادمان خان نوش جونت.
رادمان عصبی به بچه هایی نگاه میکرد که بخاطر قیافش از خنده ریسه میرفتن.
منم بدون اینکه کسی بفهمه یه چند تا عکس ازش گرفتم تا آتو داشته باشمشون.
بهار زد به پهلوم و گفت : عجب چیزی دراوردی ماشالله دست و پنجه.
بادی به غبغب انداختم و گفتم: دیگه ما لولو رو تبدیل به هلو میکنیم چه میشه کرد ...
رادمان با شیطنت گفت : خوبه حالا من لولوعم ، تو که ببعی هستی چی ؟
با این حرفش همه زدن زیر خنده که پشت چشمی براش نازک کردم.
پسره بُز به من میگه ببعی !
حالا خوبه خودش کمی از گوسفند نداره !
اونشبم بعد کلی کرم ریختن و انتقام های پی در پی تموم شد
****
+ خسته نباشید بچه ها ...
یه سری از دانشجوها دورم جمع شدن و شروع کردن به سوال کردن.
با حوصله به تک تک سوالاشون جواب دادم و رفتم دفتر استراحت.
کنار کاوه نشستم و راجب امروز حرف زدم.
+ هورمونای نیکا دیگه شورشو دراوردن ! امروز میخواستم بیام دانشگاه باور نمیکنی
شهرزاد عین بچه ها نشسته بود رو زمین گریه میکرد که اخرش تورو مخ میکنن منو طلاق
میدی با این بچه تو شکمم ... اصلا دیوونم کرده شهرزاد ، این دوست دیوونت چی بود قالب
ما کردی ...
خندیدم و مشتی به بازوی عضلانیش زدم و گفتم: هوی درمورد دوست من درست صحبت
کناااا ، دیگه اونم بارداره و موقع بارداری خیلی چیزاش تغییر میکنه ! چار روز دیگه که
بچتون به دنیا بیاد به همه اینا میخندین ...
برگشتم به سمت دیگه که استاد احمدی نشست کنارم.
اقای احمدی یکی از استادای مرد جوون اینجا بود و از طرفی خیلی خوش برخورد و مودب
بود که همه تعریفشو میکردن
دستش یه لیوان چای بود و میخواست بدش به من .
با یه لبخند تصنعی کوچیکی ازش گرفتم و تشکری کردم.
کاوه مشغول حرف زدن با اساتید دیگه شد و احمدی هم مخ منو به کار گرفته بود ...
+ خانوم فرهمند شما و آقای نعیمی زن و شوهرین ؟
تک خنده ای کردم و گفتم : نه ! کاوه پسر عممه ! گذشته از همه اینا خودش همسر داره و
کم کم داره پدر میشه !
چشماش برقی زد و لبخندش بزرگتر شد و گفت : آهان ...
با لبخند سری براش تکون دادم که بعد کمی مکث گفت : الان تو رابطه هستین ؟
با این حرفش کلا مطمعن شدم که میخواد مخمو بزنه ...
البته پسر بدیم به نظر نمیومد ! خوش قیافه و خوش استایل بود و کمی هم با نمک.
یکم از چایمو خوردم و گفتم : راستش نه ! حوصله یه ادم جدید و توی زندگیم ندارم ...
به افق خیره شد و سری تکون داد.
بعد یکم گپ زدن و ... رفتم سر کلاس بعدیم که اونم به خیر و خوشی تموم شد !
****
قدم زنان رفتم سمت ماشینم که یه برگه روی برف پاک کنش بود.
برش داشتم و خوندمش ....
(امیدوارم از هدیه لذت ببری ببعی جون ، تالفی جرعت و حقیقت تو رستوران)
اخمامو تو هم کشیدم.
دور و بر و نگاهی انداختم که چیزی نبود !
پس منظورش از هدیه چی بود ؟
بیخیال کاغذ ، مچالش کردم و انداختمش تو داشبورد.
استارت زدم که ماشینم روشن نشد.
یه بار ... دوبار ... سه بار ...
لعنتی ! پس منظورش از هدیه این بود ؟
عصبانی و با حرص از ماشین پیاده شدم و لگدی به لاستیکش زدم که پای خودم داغون شد.
ای خدا لعنتت کنه رادمان که هوا به این گرمی من و بدون ماشین گزاشتی !
پسره بیشعور بی فکر .
جیغ خفه ای از حرص کشیدم که ماشین احمدیو پشت سرم دیدم ...
+ چیشده خانوم فرهمند ؟
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی
پارتِ : 10
دونه به دونه خط چشم و ریمل و رژ لب و رژگونه رو دراوردم.
همینطور هم میگفتم : ارایشت میکنم تا وقتی که هم بخوایم بریم خونه پاکشون نمیکنی .
قیافه شیطونشو حفظ کرده بود ولی نگاه حرصیشو میشد قشنگ دید.
با پوزخند رفتم کنارش و روی زانوهام وایستادم و خم شدم روش.
با دقت براش خط چشم میکشیدم البته بیشتر تر زدم به صورتش.
هی وول میخورد یه جا اروم نمیگرفت.
هر چیزی که روی صورتش میکشیدم صدای بلند خنده بچه ها بلند میشد.
با اعتماد به نفس به هنر دستم نگاه کردم.
با شیطنت گفتم : چه جیگری شدی به چشم خواهری ...
نمایشی پشت چشمی نازک کرد و گفت : جیگر بودم کی بود که ببینه ؟
زیر لب گفتم :اره ارواح عمت !
خوردی؟ بخور رادمان خان نوش جونت.
رادمان عصبی به بچه هایی نگاه میکرد که بخاطر قیافش از خنده ریسه میرفتن.
منم بدون اینکه کسی بفهمه یه چند تا عکس ازش گرفتم تا آتو داشته باشمشون.
بهار زد به پهلوم و گفت : عجب چیزی دراوردی ماشالله دست و پنجه.
بادی به غبغب انداختم و گفتم: دیگه ما لولو رو تبدیل به هلو میکنیم چه میشه کرد ...
رادمان با شیطنت گفت : خوبه حالا من لولوعم ، تو که ببعی هستی چی ؟
با این حرفش همه زدن زیر خنده که پشت چشمی براش نازک کردم.
پسره بُز به من میگه ببعی !
حالا خوبه خودش کمی از گوسفند نداره !
اونشبم بعد کلی کرم ریختن و انتقام های پی در پی تموم شد
****
+ خسته نباشید بچه ها ...
یه سری از دانشجوها دورم جمع شدن و شروع کردن به سوال کردن.
با حوصله به تک تک سوالاشون جواب دادم و رفتم دفتر استراحت.
کنار کاوه نشستم و راجب امروز حرف زدم.
+ هورمونای نیکا دیگه شورشو دراوردن ! امروز میخواستم بیام دانشگاه باور نمیکنی
شهرزاد عین بچه ها نشسته بود رو زمین گریه میکرد که اخرش تورو مخ میکنن منو طلاق
میدی با این بچه تو شکمم ... اصلا دیوونم کرده شهرزاد ، این دوست دیوونت چی بود قالب
ما کردی ...
خندیدم و مشتی به بازوی عضلانیش زدم و گفتم: هوی درمورد دوست من درست صحبت
کناااا ، دیگه اونم بارداره و موقع بارداری خیلی چیزاش تغییر میکنه ! چار روز دیگه که
بچتون به دنیا بیاد به همه اینا میخندین ...
برگشتم به سمت دیگه که استاد احمدی نشست کنارم.
اقای احمدی یکی از استادای مرد جوون اینجا بود و از طرفی خیلی خوش برخورد و مودب
بود که همه تعریفشو میکردن
دستش یه لیوان چای بود و میخواست بدش به من .
با یه لبخند تصنعی کوچیکی ازش گرفتم و تشکری کردم.
کاوه مشغول حرف زدن با اساتید دیگه شد و احمدی هم مخ منو به کار گرفته بود ...
+ خانوم فرهمند شما و آقای نعیمی زن و شوهرین ؟
تک خنده ای کردم و گفتم : نه ! کاوه پسر عممه ! گذشته از همه اینا خودش همسر داره و
کم کم داره پدر میشه !
چشماش برقی زد و لبخندش بزرگتر شد و گفت : آهان ...
با لبخند سری براش تکون دادم که بعد کمی مکث گفت : الان تو رابطه هستین ؟
با این حرفش کلا مطمعن شدم که میخواد مخمو بزنه ...
البته پسر بدیم به نظر نمیومد ! خوش قیافه و خوش استایل بود و کمی هم با نمک.
یکم از چایمو خوردم و گفتم : راستش نه ! حوصله یه ادم جدید و توی زندگیم ندارم ...
به افق خیره شد و سری تکون داد.
بعد یکم گپ زدن و ... رفتم سر کلاس بعدیم که اونم به خیر و خوشی تموم شد !
****
قدم زنان رفتم سمت ماشینم که یه برگه روی برف پاک کنش بود.
برش داشتم و خوندمش ....
(امیدوارم از هدیه لذت ببری ببعی جون ، تالفی جرعت و حقیقت تو رستوران)
اخمامو تو هم کشیدم.
دور و بر و نگاهی انداختم که چیزی نبود !
پس منظورش از هدیه چی بود ؟
بیخیال کاغذ ، مچالش کردم و انداختمش تو داشبورد.
استارت زدم که ماشینم روشن نشد.
یه بار ... دوبار ... سه بار ...
لعنتی ! پس منظورش از هدیه این بود ؟
عصبانی و با حرص از ماشین پیاده شدم و لگدی به لاستیکش زدم که پای خودم داغون شد.
ای خدا لعنتت کنه رادمان که هوا به این گرمی من و بدون ماشین گزاشتی !
پسره بیشعور بی فکر .
جیغ خفه ای از حرص کشیدم که ماشین احمدیو پشت سرم دیدم ...
+ چیشده خانوم فرهمند ؟
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر