دلمه گوجه فرنگی با سبزیجات
مواد لازم:
4 عدد گوجه فرنگی (میتوانید به تعداد نفرات اضافه کنید)
1 عدد پیاز
1 عدد بادمجان
1 عدد کدو (به دلخواه)
1 عدد هویج
فلفل سبز و یا فلفل قرمز
جعفری
سیر
نمک
روغن زیتون
طرز تهیه:
سبزیجات مکعبی خرد شده و روغن را داخل ماهیتابه بریزید و تفت بدید. گوجه فرنگی ها را از قسمت بالا ببرید و با قاشق داخل گوجه فرنگی ها را خالی کنید. مغز گوجه فرنگی های را پوره کنید و به سبزیجات تفت داده شده اضافه کنید. در ماهیتابه را بذارید و 10_5 دقیقه به این شکل بپزید. وقتی سبزیجات خوب نرم شدند داخل گوجه فرنگی ها را با سبزیجات پر کنید. ظرف پیرکس را کمی چرب کنید کف ظرف جعفری خرد شده بپاشید و گوجه فرنگی ها را روی جعفری بچینید. در فر 200 درجه تا وقتی که گوجه فرنگی کاملا نرم شود حدود 30_25 دقیقه بپزید. بعد از پخت میتوانید گرم و یا سرد سرو کنید. میتوانید روی دلمه ها ماست سیر دار بریزید. نوش جان .
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
مواد لازم:
4 عدد گوجه فرنگی (میتوانید به تعداد نفرات اضافه کنید)
1 عدد پیاز
1 عدد بادمجان
1 عدد کدو (به دلخواه)
1 عدد هویج
فلفل سبز و یا فلفل قرمز
جعفری
سیر
نمک
روغن زیتون
طرز تهیه:
سبزیجات مکعبی خرد شده و روغن را داخل ماهیتابه بریزید و تفت بدید. گوجه فرنگی ها را از قسمت بالا ببرید و با قاشق داخل گوجه فرنگی ها را خالی کنید. مغز گوجه فرنگی های را پوره کنید و به سبزیجات تفت داده شده اضافه کنید. در ماهیتابه را بذارید و 10_5 دقیقه به این شکل بپزید. وقتی سبزیجات خوب نرم شدند داخل گوجه فرنگی ها را با سبزیجات پر کنید. ظرف پیرکس را کمی چرب کنید کف ظرف جعفری خرد شده بپاشید و گوجه فرنگی ها را روی جعفری بچینید. در فر 200 درجه تا وقتی که گوجه فرنگی کاملا نرم شود حدود 30_25 دقیقه بپزید. بعد از پخت میتوانید گرم و یا سرد سرو کنید. میتوانید روی دلمه ها ماست سیر دار بریزید. نوش جان .
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#نان_سبزی
مواد لازم:
آرد گندم ۱۸ درصد (بربری) ۲ ل
آرد گندم کامل ۱ ل
نمک ۱ ق چ
زرد چوبه یک دوم ق چ
خمیر مایه ۱ ق غ سفره سر صاف
شکر ۱ ق غ
آب ولرم نصف ل
شیر ولرم نصف ل
روغن مایع ۲ ق س
سبزی نان ۲ ق س
رومال:
زرده تخم مرغ ۱ ع
شیر ۱ ق غ
کنجد
طرز تهیه:
آرد ها و نمک و زرد چوبه رو مخلوط کنید وسطشو گود کنید خمیر مایه، شکر، شیر، آب، روغن و سبزی رو اضافه کنید مخلوط کنید تا خمیر جمع بشه اگه نیاز بود کم کم آب اضافه کنید تا خمیر جمع بشه. خمیر رو ورز بدید تا وقتیکه به دست نچسبه یک ساعت استراحت بدین تا حجمش دو برابر بشه
خمیر رو جمع کنید داخل سینی با دست به ضخامت حدود یک و نیم سانت پهن کنید با دستمال سبک بپوشونید و ۲۰ دقیقه استراحت بدین
بعد از استراحت میتونید روی نون طرح بزنید که من مثل همیشه به روش خودم یعنی دسته قاشق چوبی طرح سنتی مورد علاقم لوزی رو زدم
رومال بزنید و کنجد بپاشید
در فر گرم ۲۰۰ درجه بذارید به مدت ۲۰ دقیقه تا طلایی بشه
فر برقی حرارت پایین با فن بذارید
فر گازی دما رو ۲۰ درجه بیشتر بذارید
بعد از خارج کردن از فر روی توری منتقل کنید تا خنک بشه
سبزی نان رو قبل از استفاده داخل صافی بریزید و آبکشی کنید
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
مواد لازم:
آرد گندم ۱۸ درصد (بربری) ۲ ل
آرد گندم کامل ۱ ل
نمک ۱ ق چ
زرد چوبه یک دوم ق چ
خمیر مایه ۱ ق غ سفره سر صاف
شکر ۱ ق غ
آب ولرم نصف ل
شیر ولرم نصف ل
روغن مایع ۲ ق س
سبزی نان ۲ ق س
رومال:
زرده تخم مرغ ۱ ع
شیر ۱ ق غ
کنجد
طرز تهیه:
آرد ها و نمک و زرد چوبه رو مخلوط کنید وسطشو گود کنید خمیر مایه، شکر، شیر، آب، روغن و سبزی رو اضافه کنید مخلوط کنید تا خمیر جمع بشه اگه نیاز بود کم کم آب اضافه کنید تا خمیر جمع بشه. خمیر رو ورز بدید تا وقتیکه به دست نچسبه یک ساعت استراحت بدین تا حجمش دو برابر بشه
خمیر رو جمع کنید داخل سینی با دست به ضخامت حدود یک و نیم سانت پهن کنید با دستمال سبک بپوشونید و ۲۰ دقیقه استراحت بدین
بعد از استراحت میتونید روی نون طرح بزنید که من مثل همیشه به روش خودم یعنی دسته قاشق چوبی طرح سنتی مورد علاقم لوزی رو زدم
رومال بزنید و کنجد بپاشید
در فر گرم ۲۰۰ درجه بذارید به مدت ۲۰ دقیقه تا طلایی بشه
فر برقی حرارت پایین با فن بذارید
فر گازی دما رو ۲۰ درجه بیشتر بذارید
بعد از خارج کردن از فر روی توری منتقل کنید تا خنک بشه
سبزی نان رو قبل از استفاده داخل صافی بریزید و آبکشی کنید
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#نان سبزی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#دسر_تابستونی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#دسر_تابستونی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#پیراشکی مغزدار بدون فر
پارت اول
موادلازم :
شیر ولرم ۱۵۰ میلی لیتر تقریبا سه پنجم لیوان دسته دار فرانسوی
شکر ۳۵ گرم تقریبا سه ق.غ
خمیر مایه ۵ گرم یک ق.چ
یک عدد تخم مرغ هم دمای محیط
یک ق.غ روغن
آرد الک شده ۳۲۵ گرم تقریبا دو نیم لیوان دسته دار فرانسوی سرخالی (کم کم اضافه کنید )
یک چهارم ق.چ نمک
نصف ق.چ بکینگ پودر
کره ی به دمای محیط رسیده ۱۵ گرم تقریبا یک ق.غ پر
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
پارت اول
موادلازم :
شیر ولرم ۱۵۰ میلی لیتر تقریبا سه پنجم لیوان دسته دار فرانسوی
شکر ۳۵ گرم تقریبا سه ق.غ
خمیر مایه ۵ گرم یک ق.چ
یک عدد تخم مرغ هم دمای محیط
یک ق.غ روغن
آرد الک شده ۳۲۵ گرم تقریبا دو نیم لیوان دسته دار فرانسوی سرخالی (کم کم اضافه کنید )
یک چهارم ق.چ نمک
نصف ق.چ بکینگ پودر
کره ی به دمای محیط رسیده ۱۵ گرم تقریبا یک ق.غ پر
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#پیراشکی_مغزدار
#پارت_دوم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#پیراشکی_مغزدار
#پارت_دوم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#ترفند کار راه بنداز
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#قندگیاهی
مواد لازم برای قند زنجبیلی ،زعفرانی
یک لیوان شکر ،دو ق گلاب ،یک ق زعفران
یک تکه زنجبیل یا یک ق م پودر زنجبیل
مواد لازم قند دارچینی رژیمی
یک لیوان شکر قهوه ای،سه ق گلاب
یک ق غ پودر دارچین
مواد لازم برای قند صورتی
یک لیوان شکر ،سه ق گلاب
دو ق م پودر گل محمدی
مواد لازم برای قند هل
یک لیوان شکر،سه ق گلاب
نصف ق چ بیشتر پودر هل یا وانیل
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
مواد لازم برای قند زنجبیلی ،زعفرانی
یک لیوان شکر ،دو ق گلاب ،یک ق زعفران
یک تکه زنجبیل یا یک ق م پودر زنجبیل
مواد لازم قند دارچینی رژیمی
یک لیوان شکر قهوه ای،سه ق گلاب
یک ق غ پودر دارچین
مواد لازم برای قند صورتی
یک لیوان شکر ،سه ق گلاب
دو ق م پودر گل محمدی
مواد لازم برای قند هل
یک لیوان شکر،سه ق گلاب
نصف ق چ بیشتر پودر هل یا وانیل
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#فست_فود_رژیمی
✍ کامل با تمام نکات
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#فست_فود_رژیمی
✍ کامل با تمام نکات
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#لیدی_فینگر__با_کرم_پسته
مواد لازم:
🔹1 بسته بیسکوئیت لیدی فینگر
🔹نصف پیمانه شیر
🔷مواد لازم برای کرم
🔹خامه 200 سی سی
🔹شکلات سفید 150 تا 180 گرم
🔹پودر پسته 50 گرم
🔹کره 1 قاشق غذاخوری
طرز تهیه
ابتدا خامه را گرم کنید ولی نجوشانید. شکلات ها را اضافه کرده و حل کنید.
کره را حل کرده و پودر پسته را به مواد اضافه کنید.
اول مواد کمی آبکی میشه ولی هر چقدر بیشتر بمونه و سرد بشه سفت تر میشه.
میتونید قبل و بعد از استفاده توی یخچال قرار بدید.
بیسکوئیت ها را خیلی کم با شیر خیس کنید صبر کنید کمی نرم بشه.
بعد روشون با قیف ماسوره کرم پسته بدید و یک بیسکوئیت دیگه بگذارید روش و شکلات آب کرده و پودر کاکائو روی شیرینی ها بریزید.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
مواد لازم:
🔹1 بسته بیسکوئیت لیدی فینگر
🔹نصف پیمانه شیر
🔷مواد لازم برای کرم
🔹خامه 200 سی سی
🔹شکلات سفید 150 تا 180 گرم
🔹پودر پسته 50 گرم
🔹کره 1 قاشق غذاخوری
طرز تهیه
ابتدا خامه را گرم کنید ولی نجوشانید. شکلات ها را اضافه کرده و حل کنید.
کره را حل کرده و پودر پسته را به مواد اضافه کنید.
اول مواد کمی آبکی میشه ولی هر چقدر بیشتر بمونه و سرد بشه سفت تر میشه.
میتونید قبل و بعد از استفاده توی یخچال قرار بدید.
بیسکوئیت ها را خیلی کم با شیر خیس کنید صبر کنید کمی نرم بشه.
بعد روشون با قیف ماسوره کرم پسته بدید و یک بیسکوئیت دیگه بگذارید روش و شکلات آب کرده و پودر کاکائو روی شیرینی ها بریزید.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#لیدی فینگر با کرم پسته
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#خاگینه_رولی
مواد لازم :
تخم مرغ چهار عدد
ماست سه قاشق غذا خوری
آرد چهار قاشق غذا خوری
بکینگ پودر یک قاشق مربا خوری
وانیل نصف قاشق مربا خوری
زعفران یک قاشق غذا خوری
مواد میانی:
گردوی خورد شده سه قاشق غذاخوری
دارچین یک قاشق چایخوری
پودر گل سرخ یک قاشق مربا خوری
شربت به مقدار لازم
مواد لازم برای شربت:
شکر یک لیوان
آب نصف لیوان
زعفران دم کرده دو قاشق غذا خوری
گلاب دو قاشق غذا خوری
طر. تهیه:
مواد خاگینه رو با هم ترکیب میکنیم و در ماهیتابه با دو سه قاشق روغن دو طرفش و سرخ می کنیم و با شربت کمی مرطوب کرده اجازه میدیم از داغی بیوفته،مواد میانی رو روی سطح خاگینه پخش میکنیم و رول کرده و بعد با چاقوی تیز برش میزنیم.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
مواد لازم :
تخم مرغ چهار عدد
ماست سه قاشق غذا خوری
آرد چهار قاشق غذا خوری
بکینگ پودر یک قاشق مربا خوری
وانیل نصف قاشق مربا خوری
زعفران یک قاشق غذا خوری
مواد میانی:
گردوی خورد شده سه قاشق غذاخوری
دارچین یک قاشق چایخوری
پودر گل سرخ یک قاشق مربا خوری
شربت به مقدار لازم
مواد لازم برای شربت:
شکر یک لیوان
آب نصف لیوان
زعفران دم کرده دو قاشق غذا خوری
گلاب دو قاشق غذا خوری
طر. تهیه:
مواد خاگینه رو با هم ترکیب میکنیم و در ماهیتابه با دو سه قاشق روغن دو طرفش و سرخ می کنیم و با شربت کمی مرطوب کرده اجازه میدیم از داغی بیوفته،مواد میانی رو روی سطح خاگینه پخش میکنیم و رول کرده و بعد با چاقوی تیز برش میزنیم.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فيلم_آموزشي
#آموزش_دسر_زبرا_ترکیه_ای
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#آموزش_دسر_زبرا_ترکیه_ای
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#آموزش_اسموتی_موز_و_انگور
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#آموزش_اسموتی_موز_و_انگور
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#طرز_تهیه_خامه_رنگین_کمان_برای_تزیین_انواع_کیک
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#طرز_تهیه_خامه_رنگین_کمان_برای_تزیین_انواع_کیک
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#نان_روغنی_بدون_تخم_مرغ
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#نان_روغنی_بدون_تخم_مرغ
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#آش_گوشت_بوشهری
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#آش_گوشت_بوشهری
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت8 رمان پارادوکس ماشین و جلوی در خونه پارک کردم. با یه بدن کوفته ازش پیاده شدم. تموم جونم درد میکرد. همه تلاشم این بود که تا قبل ازینکه کسی منو با این شرایط ببینه وارد خونه شم. لباسام پاره پوره شده بود و کبودی تو جای جای بدنم خودشو نشون میداد. سمت…
#پارت9
رمان پارادوکس
در حالیکه قطره های اب روی تن داغ از تبم سر میخورد از حموم اومدم بیرون.
یه چیزی تو قلبم سنگینی میکرد. هنوز باورم نشده بود که همچین اتفاقی برام افتاده.
واقعا خارج از تصورم بود. مغزم داشت منفجر میشد. سمت جعبه ی داروها رفتم و دوتا مسکن و یه ارابخش و اوردم بیرون و بدون اب خوردم.
نیاز داشتم که تو عالم بیخبری فرو برم. که حتی شده برای چند ساعت یادم بره چی به سرم اومده. تنم کوره ی اتیش بود اما احساس سرما میکردم.
اروم زیر پتوی نازک قرمز رنگم خزیدم و چشامو رو هم گزاشتم. همش صحنه های دیشب جلوی چشمام بود.
نفهمیدم چیشد که بالاخره ارامبخش اثر خودشو گزاشت و چشام افتاد رو هم.
**
با صدای زنگای پشت سر هم در خواب الود چشمامو باز کردم. هنوزم سر درد داشتم. بی حال مانتومو تنم کردم و شالمو شل انداختم رو سرم.
وضعیت داغونی داشتم. صدای زنگ در واقعا رو اعصابم بود. سرعتمو بیشتر کردم تا زودتر از شر این صدای گوش خراش راحت بشم.
درو که بازکردم چشمم به فاطمه جون افتاد. اصلا نفهمیدم چیشد که یهو کشیده شدم تو بغلش. صدای هق هقش بلند شد.
دستمو پشتش گزاشتم و نوازشش کردم تا اروم بشه. چند دقیقه بعد با صدای خشدارم زیر گوشش شروع کردم به حرف زدن:
_ الهی قربونت برم چرا گریه میکنی؟
سرشو از سینم جدا کرد و با چشمای خیس زل زد تو چشمام:
_ مادر از دیروز جواب تلفنامو نمیدی. اومدم اینجا دیشب اینجا هم نبودی. سکته کردم مادر. نمیگی پس میوفتم؟
شرمنده از بی فکریم دستاشو گرفتمو بردمش تو خونه. حق داشت. کم در حقم مادری نکرده بود.
حالا این حقش نبود که تو این سن که سال با کارام ازارش بدم.
یهو دستمو کشید. مکث کردم. اومد جلوم وایساد و دستشو گزاشت رو پیشونیم. با تعجب گفت:
_ آمین تب داری دخترم.
با صدایی که از زور جیغای دیشب گرفته بود گفتم:
_ فکر کنم سرما خوردم.
_ الهی بمیرم صداتم که گرفته. چشمات هم کاسه خون شده.
به زور لبخند زدم. فاطمه جون نمیدونست دلم دریای خونه. دستامو گرفت و با کمکش برگشتم تو خونه.
خدارو هزار مرتبه شکر که این اتاقک کوچیک من مزاحمی نداشت و خونه ی صاحبخونه جدا ازینجا بود. تو جام خوابوندتم تو جام و پتو رو کشید روم.
_ من خوبم فاطمه جون.
دستمال مرطوبی و سمتم اورد و رو پیشونیم گزاشت. یه لحظه از سرماش به خودم لرزیدم اما حس خوبی بهم داد.
چشامو بستم که حضورشو بالای سرم حس کردم. مشغول نوازش موهام شد. اروم بهم گفت:
_ وقتی بچه بودی هروقت چیزی خیلی اذیتت میکرد، تب میکردی.. از ازار و اذیت بچه ها بگیر تا غصه خوردت بابت نداشتن پدر و مادر.. تک به تک عادتاتو میدونم که وقتی گفتی سرما خوردی باور نکردم.
پیشونیمو بوسید و اروم گفت:
_ چته مادر؟
بغض به گلوم چنگ زد. خواستم بگم کاش غصه ی الانم در حد غصه های بچگیم بود. کاش میتونستم بگم چه بلایی به سرم اومده ولی جز یه سکوت تلخ هیچ کاری نمیتونستم بکنم.
فاطمه جون طاقت نمیاورد. اروم لب زدم:
_چیزیم نیس. غصه نداشتن پدر و مادر دوباره اومد سراغم. چند روز بگذره خوب میشم.
دوباره خم شد پیشونیمو بوسید و حرفی نزد. خوب میدونست تو این حال که باشم فقط سکوته که حالمو خوب میکنه.
کاش حداقل دلیلشو میفهمیدم. این چرا؟ خوره ی جونم شده بود
@kadbanoiranii
رمان پارادوکس
در حالیکه قطره های اب روی تن داغ از تبم سر میخورد از حموم اومدم بیرون.
یه چیزی تو قلبم سنگینی میکرد. هنوز باورم نشده بود که همچین اتفاقی برام افتاده.
واقعا خارج از تصورم بود. مغزم داشت منفجر میشد. سمت جعبه ی داروها رفتم و دوتا مسکن و یه ارابخش و اوردم بیرون و بدون اب خوردم.
نیاز داشتم که تو عالم بیخبری فرو برم. که حتی شده برای چند ساعت یادم بره چی به سرم اومده. تنم کوره ی اتیش بود اما احساس سرما میکردم.
اروم زیر پتوی نازک قرمز رنگم خزیدم و چشامو رو هم گزاشتم. همش صحنه های دیشب جلوی چشمام بود.
نفهمیدم چیشد که بالاخره ارامبخش اثر خودشو گزاشت و چشام افتاد رو هم.
**
با صدای زنگای پشت سر هم در خواب الود چشمامو باز کردم. هنوزم سر درد داشتم. بی حال مانتومو تنم کردم و شالمو شل انداختم رو سرم.
وضعیت داغونی داشتم. صدای زنگ در واقعا رو اعصابم بود. سرعتمو بیشتر کردم تا زودتر از شر این صدای گوش خراش راحت بشم.
درو که بازکردم چشمم به فاطمه جون افتاد. اصلا نفهمیدم چیشد که یهو کشیده شدم تو بغلش. صدای هق هقش بلند شد.
دستمو پشتش گزاشتم و نوازشش کردم تا اروم بشه. چند دقیقه بعد با صدای خشدارم زیر گوشش شروع کردم به حرف زدن:
_ الهی قربونت برم چرا گریه میکنی؟
سرشو از سینم جدا کرد و با چشمای خیس زل زد تو چشمام:
_ مادر از دیروز جواب تلفنامو نمیدی. اومدم اینجا دیشب اینجا هم نبودی. سکته کردم مادر. نمیگی پس میوفتم؟
شرمنده از بی فکریم دستاشو گرفتمو بردمش تو خونه. حق داشت. کم در حقم مادری نکرده بود.
حالا این حقش نبود که تو این سن که سال با کارام ازارش بدم.
یهو دستمو کشید. مکث کردم. اومد جلوم وایساد و دستشو گزاشت رو پیشونیم. با تعجب گفت:
_ آمین تب داری دخترم.
با صدایی که از زور جیغای دیشب گرفته بود گفتم:
_ فکر کنم سرما خوردم.
_ الهی بمیرم صداتم که گرفته. چشمات هم کاسه خون شده.
به زور لبخند زدم. فاطمه جون نمیدونست دلم دریای خونه. دستامو گرفت و با کمکش برگشتم تو خونه.
خدارو هزار مرتبه شکر که این اتاقک کوچیک من مزاحمی نداشت و خونه ی صاحبخونه جدا ازینجا بود. تو جام خوابوندتم تو جام و پتو رو کشید روم.
_ من خوبم فاطمه جون.
دستمال مرطوبی و سمتم اورد و رو پیشونیم گزاشت. یه لحظه از سرماش به خودم لرزیدم اما حس خوبی بهم داد.
چشامو بستم که حضورشو بالای سرم حس کردم. مشغول نوازش موهام شد. اروم بهم گفت:
_ وقتی بچه بودی هروقت چیزی خیلی اذیتت میکرد، تب میکردی.. از ازار و اذیت بچه ها بگیر تا غصه خوردت بابت نداشتن پدر و مادر.. تک به تک عادتاتو میدونم که وقتی گفتی سرما خوردی باور نکردم.
پیشونیمو بوسید و اروم گفت:
_ چته مادر؟
بغض به گلوم چنگ زد. خواستم بگم کاش غصه ی الانم در حد غصه های بچگیم بود. کاش میتونستم بگم چه بلایی به سرم اومده ولی جز یه سکوت تلخ هیچ کاری نمیتونستم بکنم.
فاطمه جون طاقت نمیاورد. اروم لب زدم:
_چیزیم نیس. غصه نداشتن پدر و مادر دوباره اومد سراغم. چند روز بگذره خوب میشم.
دوباره خم شد پیشونیمو بوسید و حرفی نزد. خوب میدونست تو این حال که باشم فقط سکوته که حالمو خوب میکنه.
کاش حداقل دلیلشو میفهمیدم. این چرا؟ خوره ی جونم شده بود
@kadbanoiranii
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت9 رمان پارادوکس در حالیکه قطره های اب روی تن داغ از تبم سر میخورد از حموم اومدم بیرون. یه چیزی تو قلبم سنگینی میکرد. هنوز باورم نشده بود که همچین اتفاقی برام افتاده. واقعا خارج از تصورم بود. مغزم داشت منفجر میشد. سمت جعبه ی داروها رفتم و دوتا مسکن…
#پارت10
رمان پارادوکس
تقریبا غروب شده بود که فاطمه جون راضی شد برگرده پروشگاه. بچه های اونجا بیشتر بهش احتیاج داشتن.
تبم قطع شده بود. وقتی فاطمه جون و بدرقه کردم برگشتم تو خونه. در و دیوار انگار میخواست رو سرم خراب شه.
انقدر گیج و منگ بودم که نمیدونستم باید چیکار کنم. سمت گوشه ترین کنج خونه رفتم و نشستم.
پاهامو کشیدم تو بغلم و سرمو گزاشتم رو زانوهام. یه قطره اشک از چشمم چکید. به چه جرمی این بلا سرم اومده بود؟
به چه گناهی؟ اون عوضی یه عمر منو از خوشبخت بودن محروم کرده بود. تو جامعه ی ما تحمل مرگ اسون تر بود تا اینکه مردم بفهمن بهت تجاوز شده.
تحقیر ها، توهین ها.. و حرفاییکه پشت سرت میزدن.. وای به حالم اگه میفهمیدن که دیگه دختر نیستم.
اخه چجوری میتونستم از حقم دفاع کنم؟ شاید باید پیگیری میکردم. شاید باید شکایت میکردم.
اون هرکسی که بود باید تاوان پس میداد. دستام مشت شد. تو قلبم یه نفرت عمیق و حس کردم.
از جام بلند شدم و سمت کمد لباسام رفتم. باید ازش شکایت میکردم. باید بهش میفهموندم که نمیتونه با ابروی هر دختری بازی کنه و تا هوس خودش ارضا بشه..
با این فکر اومدم از در خارج بشم که یهو مکث کردم. کجا داشتم میرفتم؟؟
میخواستم دختر نبودنمو جار بزنم؟ میخواستم این بی ابرویی و همه بفهمن؟
پلیس چیکار میکرد؟ میوفتاد دنبالش و اگه خیلی شانس میاوردم که پیداش کنه تهش مجبورمون میکردن ازدواج کنیم.
حاضر بودم بمیرم ولی زن اون کثافت عوضی نشم.
اگه فاطمه جون میفهمید سکته میکرد. حمید چی؟ نمیخواستم هیچوقت هیچکس متوجه بشه.
تحمل این بی ابرویی و نداشتم. نمیخواستم فاطمه جون فکر کنه جدا شدنم از اونها منو خراب کرده.
هرچقدرم که توضیح میدادم چطور باور میکرد که من واقعا هیچ گناهی نداشتم؟ بغض بدی به گلوم چنگ زد.
یعنی باید تحمل میکردم و دم نمیزدم؟ یعنی باید تا اخر عمرم با این عذاب زندگی کنم؟
تکیه دادم به در و سر خوردم زمین. صدای هق هقم بلند شد. جوری زار میزدم که دل سنگ هم برام اب میشد.
احساس میکردم زندگیم جهنم شده. تنها امیدم برای خوشبخت بودن از بین رفته بود. کاش خدا جواب این ظلم و میداد. کاش میشد برگردیم عقب. اونوقت شاید هیچوقت سراغ اون مسافر لعنتی نمیرفتم.
بی حال و کلافه اشکای رو صورتمو پاک کردمو از خونه زدم بیرون. تو خونه موندن جز بیشتر شدن غصه هام هیچ فایده ی دیگه ای برام نداشت.
تو همینه نصف روز به شدت عصبی و ساکت شده بودم. کم چیزی نبود. این بی ابرویی هیچ جوری جبران نمیشد.
باید باهاش کنار میومدم . باید باهاش زندگی میکردم. جلوی آژانس زدم رو ترمز.
حتی از طلا هم متنفر شده بودم که باعث شد اونشب برم دنبال اون کثافت..
وارد اژانس که شدم بچه ها داشتن حرف میزدن اما با دیدنم یهو ساکت شدن.
معلوم بود که وضعیت ظاهری مناسب هم ندارم که انقدر تعجب کردن. زیر لب سلامی کردمو رو به طلا گفتم:
_ ادرس نفر بعدی و بهم بده. میرم دنبالش.
درحالی که دنبال یه تیکه کاغذ میگذشت که ادرسو روش بنویسه گفت:
_ آمین جان چیزی شده ؟
بدون اینکه کنترلی رو رفتارم داشته باشم، عصبی گفتم:
_ نه. باید چیزی شده باشه؟
سکوت کرد. کاغذ و به سمتم گرفت که چنگی بهش زدم و از در آژانس خارج شدم. صدای پچ پچاشون بلند شد.
لبخند تلخی رو لبم نشست. از چیزی خبر ندارن و پشتم پچ پچ میکنن. وای به حال اینکه خبر دار شن.
@kadbanoiranii
رمان پارادوکس
تقریبا غروب شده بود که فاطمه جون راضی شد برگرده پروشگاه. بچه های اونجا بیشتر بهش احتیاج داشتن.
تبم قطع شده بود. وقتی فاطمه جون و بدرقه کردم برگشتم تو خونه. در و دیوار انگار میخواست رو سرم خراب شه.
انقدر گیج و منگ بودم که نمیدونستم باید چیکار کنم. سمت گوشه ترین کنج خونه رفتم و نشستم.
پاهامو کشیدم تو بغلم و سرمو گزاشتم رو زانوهام. یه قطره اشک از چشمم چکید. به چه جرمی این بلا سرم اومده بود؟
به چه گناهی؟ اون عوضی یه عمر منو از خوشبخت بودن محروم کرده بود. تو جامعه ی ما تحمل مرگ اسون تر بود تا اینکه مردم بفهمن بهت تجاوز شده.
تحقیر ها، توهین ها.. و حرفاییکه پشت سرت میزدن.. وای به حالم اگه میفهمیدن که دیگه دختر نیستم.
اخه چجوری میتونستم از حقم دفاع کنم؟ شاید باید پیگیری میکردم. شاید باید شکایت میکردم.
اون هرکسی که بود باید تاوان پس میداد. دستام مشت شد. تو قلبم یه نفرت عمیق و حس کردم.
از جام بلند شدم و سمت کمد لباسام رفتم. باید ازش شکایت میکردم. باید بهش میفهموندم که نمیتونه با ابروی هر دختری بازی کنه و تا هوس خودش ارضا بشه..
با این فکر اومدم از در خارج بشم که یهو مکث کردم. کجا داشتم میرفتم؟؟
میخواستم دختر نبودنمو جار بزنم؟ میخواستم این بی ابرویی و همه بفهمن؟
پلیس چیکار میکرد؟ میوفتاد دنبالش و اگه خیلی شانس میاوردم که پیداش کنه تهش مجبورمون میکردن ازدواج کنیم.
حاضر بودم بمیرم ولی زن اون کثافت عوضی نشم.
اگه فاطمه جون میفهمید سکته میکرد. حمید چی؟ نمیخواستم هیچوقت هیچکس متوجه بشه.
تحمل این بی ابرویی و نداشتم. نمیخواستم فاطمه جون فکر کنه جدا شدنم از اونها منو خراب کرده.
هرچقدرم که توضیح میدادم چطور باور میکرد که من واقعا هیچ گناهی نداشتم؟ بغض بدی به گلوم چنگ زد.
یعنی باید تحمل میکردم و دم نمیزدم؟ یعنی باید تا اخر عمرم با این عذاب زندگی کنم؟
تکیه دادم به در و سر خوردم زمین. صدای هق هقم بلند شد. جوری زار میزدم که دل سنگ هم برام اب میشد.
احساس میکردم زندگیم جهنم شده. تنها امیدم برای خوشبخت بودن از بین رفته بود. کاش خدا جواب این ظلم و میداد. کاش میشد برگردیم عقب. اونوقت شاید هیچوقت سراغ اون مسافر لعنتی نمیرفتم.
بی حال و کلافه اشکای رو صورتمو پاک کردمو از خونه زدم بیرون. تو خونه موندن جز بیشتر شدن غصه هام هیچ فایده ی دیگه ای برام نداشت.
تو همینه نصف روز به شدت عصبی و ساکت شده بودم. کم چیزی نبود. این بی ابرویی هیچ جوری جبران نمیشد.
باید باهاش کنار میومدم . باید باهاش زندگی میکردم. جلوی آژانس زدم رو ترمز.
حتی از طلا هم متنفر شده بودم که باعث شد اونشب برم دنبال اون کثافت..
وارد اژانس که شدم بچه ها داشتن حرف میزدن اما با دیدنم یهو ساکت شدن.
معلوم بود که وضعیت ظاهری مناسب هم ندارم که انقدر تعجب کردن. زیر لب سلامی کردمو رو به طلا گفتم:
_ ادرس نفر بعدی و بهم بده. میرم دنبالش.
درحالی که دنبال یه تیکه کاغذ میگذشت که ادرسو روش بنویسه گفت:
_ آمین جان چیزی شده ؟
بدون اینکه کنترلی رو رفتارم داشته باشم، عصبی گفتم:
_ نه. باید چیزی شده باشه؟
سکوت کرد. کاغذ و به سمتم گرفت که چنگی بهش زدم و از در آژانس خارج شدم. صدای پچ پچاشون بلند شد.
لبخند تلخی رو لبم نشست. از چیزی خبر ندارن و پشتم پچ پچ میکنن. وای به حال اینکه خبر دار شن.
@kadbanoiranii
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت10 رمان پارادوکس تقریبا غروب شده بود که فاطمه جون راضی شد برگرده پروشگاه. بچه های اونجا بیشتر بهش احتیاج داشتن. تبم قطع شده بود. وقتی فاطمه جون و بدرقه کردم برگشتم تو خونه. در و دیوار انگار میخواست رو سرم خراب شه. انقدر گیج و منگ بودم که نمیدونستم…
#پارت11
رمان پارادوکس
اومدم سوار ماشین بشم که صدای پروانه رو از پشت سرم شنیدم.
_ آمین؟
حوصله نداشتم. مکث کردم اما به عقب برنگشتم. دختر خوبی بود. گاهی تو زمان بیکاری باهمدیگه حرف میزدیم. شاید میشد گفت تنها دوستی بود که داشتم. امروز اولین باری بود که اصلا بهش توجهی نکرده بودم.
اروم جلوم وایساد. زل زدم تو چشمای بادومی شکلش:
_ آمین جان چیشده؟
کلافه و بی حوصله گفتم:
_ چرا امروز هی سوالای تکراری میپرسین؟
دستای سردمو تو دستاش گرفت. فشاری بهشون داد و گفت:
_ یخ کردی.. میپرسم چون معلومه حالت خوب نیست. رنگ به صورت نداری. چرا یه بار با من حرف نمیزنی؟ من فکر میکردم باهم دوستیم.
داشتم زیر فشار این درد خم میشدم اما نمیشد لب باز کنم. یکم به این دوستانه هاش دلم گرم شد.
لبخند غمگینی رو لبم نشست و گفتم:
_ ممنونم عزیزم. ولی فقط یکم بیحالم. صبح تب داشتم فکر کنم دارم مریض میشم.
با نگرانی نزدیک تر شد و گفت:
_ خوب چرا اومدی آژانس؟ میموندی استراحت میکردی؟
با درد شروع کردم به خندیدن. طعم تلخ این خنده ها تا عمق وجودمو سوزوند.
اگه بخاطر نیاز به پول نبود مجبور نبودم تو اژانس کار کنم که تو یه شب نحس ، زندگیمو به یه کثافت ببازم.
_ اگه نیام سرکار دخل و خرجم باهم نمیخونه. اونوقت تو خرجمو میکشی؟
زل زد تو چشمامو گفت:
_ درسته پول ندارم اما معرفت دارم یه دنیا. از خودم میزنم برای رفیقام. معلومه که خرجتو میدم. این حرفا چیه.
نفسای لرزونمو دادم بیرون. اروم کشیدمش تو بغلمو گفتم :
_ ممنونم پری..
و بعد بدون اینکه بهش اجازه حرف زدن بدم سوار ماشین شدم تا برم سراغ مسافر بعدی. یه ترس عجیب تو دلم بود.
همش استرس اینو داشتم که نکنه یک بار دیگه اون اتفاق تکرار بشه.
همین دلهره باعث شده بود که همش به صورت مسافرام زل میزدم.
درست وقتی که مطمئن شدم خانومه با خیال راحت به مقصدش میرسوندم.
اینبار هم دیر وقت شده بود. نزدیکای 11 شب بود که برگشته بودم اژانس.
باید وسایلمو برمیداشتم و برمیگشتم خونه. طبق معمول هیچکس تو اژانس نبود.
متعجب دنبال طلا میگشتم که با دستای خیس از دست شویی اومد بیرون.
کیفمو برداشتمو گفتم:
_ من دیگه میرم.
لب باز کرد و گفت:
_ آمین جان یه مور...
نزاشتم ادامه بده. همون یکبار برای هفت پشتم بس بود. اخمامو تو هم کشیدم و با حرص گفتم:
_ معذرت میخوام ولی من خستم. امروزم تب داشتم. میخوام زودتر برم خونه.
_ اما پول...
_ نه.. ترجیح میدم برم خونه. فعلا به پولش احتیاجی ندارم.
لبخند گرمی زد و گفت:
_ باشه عزیزم. خسته نباشی.
_ ممنونم. شبتون بخیر
_ شب توام بخیر..
پوزخند زدم. معلوم نبود که دوباره کی شبهام به خیر میشه
@kadbanoiranii
رمان پارادوکس
اومدم سوار ماشین بشم که صدای پروانه رو از پشت سرم شنیدم.
_ آمین؟
حوصله نداشتم. مکث کردم اما به عقب برنگشتم. دختر خوبی بود. گاهی تو زمان بیکاری باهمدیگه حرف میزدیم. شاید میشد گفت تنها دوستی بود که داشتم. امروز اولین باری بود که اصلا بهش توجهی نکرده بودم.
اروم جلوم وایساد. زل زدم تو چشمای بادومی شکلش:
_ آمین جان چیشده؟
کلافه و بی حوصله گفتم:
_ چرا امروز هی سوالای تکراری میپرسین؟
دستای سردمو تو دستاش گرفت. فشاری بهشون داد و گفت:
_ یخ کردی.. میپرسم چون معلومه حالت خوب نیست. رنگ به صورت نداری. چرا یه بار با من حرف نمیزنی؟ من فکر میکردم باهم دوستیم.
داشتم زیر فشار این درد خم میشدم اما نمیشد لب باز کنم. یکم به این دوستانه هاش دلم گرم شد.
لبخند غمگینی رو لبم نشست و گفتم:
_ ممنونم عزیزم. ولی فقط یکم بیحالم. صبح تب داشتم فکر کنم دارم مریض میشم.
با نگرانی نزدیک تر شد و گفت:
_ خوب چرا اومدی آژانس؟ میموندی استراحت میکردی؟
با درد شروع کردم به خندیدن. طعم تلخ این خنده ها تا عمق وجودمو سوزوند.
اگه بخاطر نیاز به پول نبود مجبور نبودم تو اژانس کار کنم که تو یه شب نحس ، زندگیمو به یه کثافت ببازم.
_ اگه نیام سرکار دخل و خرجم باهم نمیخونه. اونوقت تو خرجمو میکشی؟
زل زد تو چشمامو گفت:
_ درسته پول ندارم اما معرفت دارم یه دنیا. از خودم میزنم برای رفیقام. معلومه که خرجتو میدم. این حرفا چیه.
نفسای لرزونمو دادم بیرون. اروم کشیدمش تو بغلمو گفتم :
_ ممنونم پری..
و بعد بدون اینکه بهش اجازه حرف زدن بدم سوار ماشین شدم تا برم سراغ مسافر بعدی. یه ترس عجیب تو دلم بود.
همش استرس اینو داشتم که نکنه یک بار دیگه اون اتفاق تکرار بشه.
همین دلهره باعث شده بود که همش به صورت مسافرام زل میزدم.
درست وقتی که مطمئن شدم خانومه با خیال راحت به مقصدش میرسوندم.
اینبار هم دیر وقت شده بود. نزدیکای 11 شب بود که برگشته بودم اژانس.
باید وسایلمو برمیداشتم و برمیگشتم خونه. طبق معمول هیچکس تو اژانس نبود.
متعجب دنبال طلا میگشتم که با دستای خیس از دست شویی اومد بیرون.
کیفمو برداشتمو گفتم:
_ من دیگه میرم.
لب باز کرد و گفت:
_ آمین جان یه مور...
نزاشتم ادامه بده. همون یکبار برای هفت پشتم بس بود. اخمامو تو هم کشیدم و با حرص گفتم:
_ معذرت میخوام ولی من خستم. امروزم تب داشتم. میخوام زودتر برم خونه.
_ اما پول...
_ نه.. ترجیح میدم برم خونه. فعلا به پولش احتیاجی ندارم.
لبخند گرمی زد و گفت:
_ باشه عزیزم. خسته نباشی.
_ ممنونم. شبتون بخیر
_ شب توام بخیر..
پوزخند زدم. معلوم نبود که دوباره کی شبهام به خیر میشه
@kadbanoiranii