This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#ترشک خونگی
تا وقتشه درست کنید
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#ترشک خونگی
تا وقتشه درست کنید
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#۱۳ ...... باید به مامان بزرگ حتما زنگ میزدم شمارشو گرفتم دعا دعا میکردم که جواب بده بالاخره جواب داد _بله _مگه نگفتی منو بیشتر از نوه هات دوست داری حتی بیشتر از حنا ...پس چی شد مامان بزرگ هان خودت خوب میدونی امیر علی چه ادم کثیفیه برا چی وارد زندگیم کردیش…
#14
.....
حرفای مامان بزرگ همش تو فکرم بود
شاید اگه به طور جدی بهش این زندگی نگاه کنم
بشه این ازدواج رو ابدی کنم
ولی امیر علی دلش بایکی دیگه اس
یا شاید مامان بزرگ راست بگه هوس باشه
باصدای در به خودم اومدم
ساعت یازده نیم بود
صدای بلند بلند خندیدنش توجهمو جلب کرد
از اتاق زدم بیرون
منو دید
باخنده گفت
_توله تو که بیداری...قبلنا زود میخوابیدیا
درست نمیتونست راه بره
چشماش قرمز بود
مست بود
ولی اون که اهل مستی نبود
داشت میخورد زمین که سریع به سمتش اومدم
دستشو گرفتم
بانگرانی گفتم
_مستی
_کوچولو گناه نباشه دست نامحرمو گرفتی
خندید
_اِ یادم نبود شوهرتم
بازم خندید
میدونستم باید ببرمش زیر دوش اب سرد تا مستیش بپره
به سمت حموم بردمش
خواست دستشو از دستم بیرون بیاره
نذاشتم
عصبی شد
باعربده گفت
_ولم کنم
_نمیشه..دست خودت نیست ...میفتی زمین یه چیزی میشه
_میخوای نشون بدی دوستم داری
وایسادم
به چشاش خیره شدم
_ندارم
اونم خیره شد بهم
_پس اینکارا رو برا چی میکنی
_نمیتونم بی تفاوت باشم ..منو تو یه سال قراره باهم توی این خونه باشیم اگه تو بی تفاوتی به من مربوط نیست ولی من نمیتونم
واینستادم حرف بزنه
در حموم باز کردم
وارد حموم شدیدم
نه حرف میزد نه حرکتی میکرد
به سمت دوش بردمش
خواست حرفی بزنه
که دوش رو روشن کردم اب سرد ریخت روش
خواستم از حموم برم بیرون
دستمو گرفت
یهو کشوند سمت خودش
توی بغلش پرت شدم
از سرد بودن اب
لرزیدم به خودم
دوتا دستاشو
دورم اورد
بغلم کرد
خواستم جدا بشم ازش
نذاشت
مجبورم کرد باهاش بشینم
خیره بهم بود
صورتشو کم کم اورد جلو
ناخود اگاه چشمامو بستم
لباشو روی لبم قرار داد
انگار بهمبرق ۲۵۰ ولتی وصل کردن
خواستم جدا بشم
ازش
فهمید دستشو رو گردنم گذاشت
اجازه نداد
چشامو باز کردم چشماش بسته بود
دستمو روی سینه اش گذاشتم
کمی هلش دادم
جدا شدم ازم
با دستش دوش رو بست
دستشو زیر پاهام و گردنم گذاشت بلندم کرد
اعتراض کردم
_بزارم پایین
توجهی نکرد
به سمت اتاقم منو برد
روی تخت گذاشت
خودشم باهمون لباسای خیس بغلم دراز کشید
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
.....
حرفای مامان بزرگ همش تو فکرم بود
شاید اگه به طور جدی بهش این زندگی نگاه کنم
بشه این ازدواج رو ابدی کنم
ولی امیر علی دلش بایکی دیگه اس
یا شاید مامان بزرگ راست بگه هوس باشه
باصدای در به خودم اومدم
ساعت یازده نیم بود
صدای بلند بلند خندیدنش توجهمو جلب کرد
از اتاق زدم بیرون
منو دید
باخنده گفت
_توله تو که بیداری...قبلنا زود میخوابیدیا
درست نمیتونست راه بره
چشماش قرمز بود
مست بود
ولی اون که اهل مستی نبود
داشت میخورد زمین که سریع به سمتش اومدم
دستشو گرفتم
بانگرانی گفتم
_مستی
_کوچولو گناه نباشه دست نامحرمو گرفتی
خندید
_اِ یادم نبود شوهرتم
بازم خندید
میدونستم باید ببرمش زیر دوش اب سرد تا مستیش بپره
به سمت حموم بردمش
خواست دستشو از دستم بیرون بیاره
نذاشتم
عصبی شد
باعربده گفت
_ولم کنم
_نمیشه..دست خودت نیست ...میفتی زمین یه چیزی میشه
_میخوای نشون بدی دوستم داری
وایسادم
به چشاش خیره شدم
_ندارم
اونم خیره شد بهم
_پس اینکارا رو برا چی میکنی
_نمیتونم بی تفاوت باشم ..منو تو یه سال قراره باهم توی این خونه باشیم اگه تو بی تفاوتی به من مربوط نیست ولی من نمیتونم
واینستادم حرف بزنه
در حموم باز کردم
وارد حموم شدیدم
نه حرف میزد نه حرکتی میکرد
به سمت دوش بردمش
خواست حرفی بزنه
که دوش رو روشن کردم اب سرد ریخت روش
خواستم از حموم برم بیرون
دستمو گرفت
یهو کشوند سمت خودش
توی بغلش پرت شدم
از سرد بودن اب
لرزیدم به خودم
دوتا دستاشو
دورم اورد
بغلم کرد
خواستم جدا بشم ازش
نذاشت
مجبورم کرد باهاش بشینم
خیره بهم بود
صورتشو کم کم اورد جلو
ناخود اگاه چشمامو بستم
لباشو روی لبم قرار داد
انگار بهمبرق ۲۵۰ ولتی وصل کردن
خواستم جدا بشم
ازش
فهمید دستشو رو گردنم گذاشت
اجازه نداد
چشامو باز کردم چشماش بسته بود
دستمو روی سینه اش گذاشتم
کمی هلش دادم
جدا شدم ازم
با دستش دوش رو بست
دستشو زیر پاهام و گردنم گذاشت بلندم کرد
اعتراض کردم
_بزارم پایین
توجهی نکرد
به سمت اتاقم منو برد
روی تخت گذاشت
خودشم باهمون لباسای خیس بغلم دراز کشید
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#14 ..... حرفای مامان بزرگ همش تو فکرم بود شاید اگه به طور جدی بهش این زندگی نگاه کنم بشه این ازدواج رو ابدی کنم ولی امیر علی دلش بایکی دیگه اس یا شاید مامان بزرگ راست بگه هوس باشه باصدای در به خودم اومدم ساعت یازده نیم بود صدای بلند بلند خندیدنش توجهمو…
#۱۵
دستشو دور شکمم انداخت
بوسه های ریزی از گونه ام و گردنم میگرفت
حس خوبی داشتم؛ حسی که تاحالا تجربه اش نکرده بودم
از سرما به خودم لرزیدم
ارورم در گوشم گفت
_سردته
سرمو به نشون بله تکون دادم
منو بیشتر تو بغلش فرو برد
دستش به سمت دکمه لباسام برد
دستمو روی دستم گذاشتم
مانعش شدم
باصدای ارومی گفتم
_نه..تو مستی..کارات دست خودت نیست
_نیستم
_هستی
با اروم اما عصبی گفت
_میگم نیستم
_مگه نگفتی کاری باهام نداری
_اره..ولی من امشب من میخوامت
_بخاطر مستیته
_دِمیگم نیست
_دوست دخترت چی پس
_تو ازکجا میدونی
_اون روز شنیدم داشتی باهاش حرف میزدی
تک خنده کرد
دستمو پس زد شروع کرد به باز کردن دکمه های لباسم
این بار مانعش نشدم
منم توی این لحظه میخواستمش
......
بادرد چشمامو باز کردم
صورتم روبه رو به صورت امیر علی بود
هنوز خواب بود
شاید بزرگترین اشتباه زندگیم بود
اما پشیمون نشدم
اون لحظه منم این مرد دوست داشتنی رو خواستم
خواستم ازبغلش بیرون بیام
باتکون خوردنای من اونم بیدار شد
اروم چشماشو باز کرد
نگاهم کرد
باصدای خواب الودی گفت
_انقدر وُل نخور ...دیشبم نذاشتی بخوابم ...الان بزار بخوابیم دیگه
باتعجب گفتم
_من نذاشتم
_ اوهوم تو ....الانم.. انقدرحرف نزن بخواب که خستم
_بزار برم
_تا موقعی که من نزارم حق نداری جای بری
_خودخواه
_هیس..بچه پرو...یه کلمه دیگه حرف بزنی دهنتو چسب میزنما
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
دستشو دور شکمم انداخت
بوسه های ریزی از گونه ام و گردنم میگرفت
حس خوبی داشتم؛ حسی که تاحالا تجربه اش نکرده بودم
از سرما به خودم لرزیدم
ارورم در گوشم گفت
_سردته
سرمو به نشون بله تکون دادم
منو بیشتر تو بغلش فرو برد
دستش به سمت دکمه لباسام برد
دستمو روی دستم گذاشتم
مانعش شدم
باصدای ارومی گفتم
_نه..تو مستی..کارات دست خودت نیست
_نیستم
_هستی
با اروم اما عصبی گفت
_میگم نیستم
_مگه نگفتی کاری باهام نداری
_اره..ولی من امشب من میخوامت
_بخاطر مستیته
_دِمیگم نیست
_دوست دخترت چی پس
_تو ازکجا میدونی
_اون روز شنیدم داشتی باهاش حرف میزدی
تک خنده کرد
دستمو پس زد شروع کرد به باز کردن دکمه های لباسم
این بار مانعش نشدم
منم توی این لحظه میخواستمش
......
بادرد چشمامو باز کردم
صورتم روبه رو به صورت امیر علی بود
هنوز خواب بود
شاید بزرگترین اشتباه زندگیم بود
اما پشیمون نشدم
اون لحظه منم این مرد دوست داشتنی رو خواستم
خواستم ازبغلش بیرون بیام
باتکون خوردنای من اونم بیدار شد
اروم چشماشو باز کرد
نگاهم کرد
باصدای خواب الودی گفت
_انقدر وُل نخور ...دیشبم نذاشتی بخوابم ...الان بزار بخوابیم دیگه
باتعجب گفتم
_من نذاشتم
_ اوهوم تو ....الانم.. انقدرحرف نزن بخواب که خستم
_بزار برم
_تا موقعی که من نزارم حق نداری جای بری
_خودخواه
_هیس..بچه پرو...یه کلمه دیگه حرف بزنی دهنتو چسب میزنما
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#۱۵ دستشو دور شکمم انداخت بوسه های ریزی از گونه ام و گردنم میگرفت حس خوبی داشتم؛ حسی که تاحالا تجربه اش نکرده بودم از سرما به خودم لرزیدم ارورم در گوشم گفت _سردته سرمو به نشون بله تکون دادم منو بیشتر تو بغلش فرو برد دستش به سمت دکمه لباسام برد دستمو…
#۱۶
وقتی خوابش عمیق بود
تونستم از بغلش بیام بیرون
به سمت حموم رفت....
....
وقتی از حموم اومدم بیرون
به اتاقم رفتم
اتاقم خالی بود
لبخند غمگینی زدم پس رفته بود
میدونستم فقط همون دیشب برای هم بودیم
دوباره باز شده بود
همون امیرعلی
نباید دیشب رو به روش میوردم
......
باصدای کلید در متوجه شدم اومد
خودمو به سمت در رفتم
از چشماش خستگی می بارید
_سلام
نگاه کوتاهی بهم کرد
_سلام
_شام حاضره
_بیرون یه چیزی خوردم
از کنارم رد شد
به سمت اتاقش رفت
اشک روی گونه امو پاک کردم
دورغگو اکه نگم از دیشب تاالان یه حسی بهش پیدا کردم
باصداش به خودم اومدم
جلوی در اتاقش وایساده بود
_نفس
_بله
_یه قرص مسکن برام بیار
_الان میارم
رفت توی اتاقش
به سمت اشپزخونه رفتم
قرص مسکن رو از یخچال برداشتم
به همراه یه لیوان روی بشقاب گذاشتم
وبه سمت اتاقش بردم
...
تقه ای به در اتاقش زدم
در رو باز کرد
بشقاب رو ازم گرفت
خواست در اتاق رو ببنده که وایساد
_امروز مامان بزرگ بهم زنگ زد
_خب
چشماشو ریز کرد و گفت
_تو که چیزی بهش نگفتی
دورغ گفتن برام سخت بود
باهزار بدبختی فقط تونستم سرمو تکون بدم
پوزخندی زد
_میدونی که هیچ وقت دورغگوی خوبی نبودی
ضرف رو پرت کرد روی زمین
صورتش از عصبانیت قرمز قرمز بود
خواستم به سمت اتاقم فرار کنم که موهامو از پشت محکم گرفت و کشید سمت خودش
باتمام توانش پرتم کرد روی زمین
ضربه ای محکمی به پهلوم زد
با داد گفت
_مگه نگفتم به هیشکی نگو هان
از درد سرم و پهلوم حتی نمیتونستم حرف بزنم
با هزار بدبختی گفتم
_من نتونستم بهش دورغ بگم
بااین حرفم عصبی تر شد..دستش به سمت کمربندش رفت توی یه حرکت در اورد
دور دستش پیچید گفت
_الان بهت یاد میدم که چطور مثل بلبل دورغ بگی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
وقتی خوابش عمیق بود
تونستم از بغلش بیام بیرون
به سمت حموم رفت....
....
وقتی از حموم اومدم بیرون
به اتاقم رفتم
اتاقم خالی بود
لبخند غمگینی زدم پس رفته بود
میدونستم فقط همون دیشب برای هم بودیم
دوباره باز شده بود
همون امیرعلی
نباید دیشب رو به روش میوردم
......
باصدای کلید در متوجه شدم اومد
خودمو به سمت در رفتم
از چشماش خستگی می بارید
_سلام
نگاه کوتاهی بهم کرد
_سلام
_شام حاضره
_بیرون یه چیزی خوردم
از کنارم رد شد
به سمت اتاقش رفت
اشک روی گونه امو پاک کردم
دورغگو اکه نگم از دیشب تاالان یه حسی بهش پیدا کردم
باصداش به خودم اومدم
جلوی در اتاقش وایساده بود
_نفس
_بله
_یه قرص مسکن برام بیار
_الان میارم
رفت توی اتاقش
به سمت اشپزخونه رفتم
قرص مسکن رو از یخچال برداشتم
به همراه یه لیوان روی بشقاب گذاشتم
وبه سمت اتاقش بردم
...
تقه ای به در اتاقش زدم
در رو باز کرد
بشقاب رو ازم گرفت
خواست در اتاق رو ببنده که وایساد
_امروز مامان بزرگ بهم زنگ زد
_خب
چشماشو ریز کرد و گفت
_تو که چیزی بهش نگفتی
دورغ گفتن برام سخت بود
باهزار بدبختی فقط تونستم سرمو تکون بدم
پوزخندی زد
_میدونی که هیچ وقت دورغگوی خوبی نبودی
ضرف رو پرت کرد روی زمین
صورتش از عصبانیت قرمز قرمز بود
خواستم به سمت اتاقم فرار کنم که موهامو از پشت محکم گرفت و کشید سمت خودش
باتمام توانش پرتم کرد روی زمین
ضربه ای محکمی به پهلوم زد
با داد گفت
_مگه نگفتم به هیشکی نگو هان
از درد سرم و پهلوم حتی نمیتونستم حرف بزنم
با هزار بدبختی گفتم
_من نتونستم بهش دورغ بگم
بااین حرفم عصبی تر شد..دستش به سمت کمربندش رفت توی یه حرکت در اورد
دور دستش پیچید گفت
_الان بهت یاد میدم که چطور مثل بلبل دورغ بگی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⭐️شب بخیر یعنی
✨سپردن خود به خدا
⭐️و آرامش درنگاه خدا
✨یعنی سیراب شدن در
⭐️دستان و آغوش خدا
✨شب بخیر یعنی
⭐️شکوفایی روزت سرشار
✨از عشـق به خدا
🌙شبتون بخیر
@kadbanoiranii
✨سپردن خود به خدا
⭐️و آرامش درنگاه خدا
✨یعنی سیراب شدن در
⭐️دستان و آغوش خدا
✨شب بخیر یعنی
⭐️شکوفایی روزت سرشار
✨از عشـق به خدا
🌙شبتون بخیر
@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💫 «أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ»💫
🌸آرامش یعنی؛
✨قایق زندگیتان را،
🌸دست کسی بسپارید که،
✨صاحب ساحل آرامش است...
🌸در این روز زیبای تابستانی
✨ از خدای مهربان ...
🌸قشنگترین، آرامشبخشترین،
✨و بهترین اتفاقها را برایتان آرزومندم..
🌸آمین یا رب العالمین
🌸الهـی به امیــد خـودت
🕊♥️ @kadbanoiranii ♥️🕊
🌸آرامش یعنی؛
✨قایق زندگیتان را،
🌸دست کسی بسپارید که،
✨صاحب ساحل آرامش است...
🌸در این روز زیبای تابستانی
✨ از خدای مهربان ...
🌸قشنگترین، آرامشبخشترین،
✨و بهترین اتفاقها را برایتان آرزومندم..
🌸آمین یا رب العالمین
🌸الهـی به امیــد خـودت
🕊♥️ @kadbanoiranii ♥️🕊
ℳ𝓪𝓱𝓪𝓴 @Mah_ghoo
زانیازخسروی_یه ستاره
جدید♥️🤞
#زانیار خسروی 🎙
#یه ستاره 🎸
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#زانیار خسروی 🎙
#یه ستاره 🎸
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#آموزش_رایگان_نان_خرمایی
مواد لازم:
آرد : چهار پیمانه
تخم مرغ : دو عدد
شکر : دو قاشق سوپخوری
نمک : یک قاشق چایخوری
روغن یا کره گیاهی: نصف پیمانه
شیر : یک لیوان
مایه خمیر : دو قاشق چایخوری
مواد میانی #نان خرمایی:
خرما هسته گرفته و پوست کنده سیصد الی چهار صد گرم
مغز گردو : یک لیوان
هل : یک قاشق چایخوری
پودر دارچین یا پودر زنجبیل: یک قاشق چایخوری
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
مواد لازم:
آرد : چهار پیمانه
تخم مرغ : دو عدد
شکر : دو قاشق سوپخوری
نمک : یک قاشق چایخوری
روغن یا کره گیاهی: نصف پیمانه
شیر : یک لیوان
مایه خمیر : دو قاشق چایخوری
مواد میانی #نان خرمایی:
خرما هسته گرفته و پوست کنده سیصد الی چهار صد گرم
مغز گردو : یک لیوان
هل : یک قاشق چایخوری
پودر دارچین یا پودر زنجبیل: یک قاشق چایخوری
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG