کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
29.2K videos
95 files
43.5K links
Download Telegram
اگر روی شیرینی‌تان پخته ولی داخل آن خمیر مانده، یکی از دلایلش این است که حرارت فر زیاد بوده. یک تکه فویل را چندلایه کنید، روی شیرینی‌ها بیندازید و دوباره شیرینی‌ها را در فر بگذارید. این کار باعث می‌شود خمیر وسط شیرینی‌ هم پخته شود.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم آموزشی

#پلو_یمنی

برای سس مرغ:
مرغ ۳۰۰ گرم
پیاز داغ ۳ ق غ سرپر
سیر ۲ عدد
زنجبیل یک بند انگشت
ماست یک پیمانه
زردچوبه یک ق چ
هل، دارچین، زیره، فلفل سیاه از هر کدام نصف ق چ
نمک
برای برنج:
برنج ۲ پیمانه
هل ۳ عدد
میخک ۴ عدد
چوب دارچین ۲ بند انگشت
پیاز داغ ۲ ق غ
گشنیز خرد شده ۳ ق غ
نمک
روغن


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم آموزشی

#سالاد_میوه

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#غذا_خوشمزه

خمیر هزارلا
جعفری ساطوری نصف پیمانه
سیر رنده شده ۴ عدد
روغن زیتون یک چهارم پیمانه
شیر برای رومال خمیر
نمک


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#بادمجان_پلو

برای ۳ نفر
بادمجان ۳ عدد(حدودا نیم کیلو)
برنج ۳ پیمانه
گوشت چرخ کرده ۱۵۰ گرم
پیاز ۱ عدد
سیر ۲ حبه
گوجه فرنگی ۲ عدد
نمک و فلفل و زردچوبه به میزان لازم

برنج رو شستم و با کمی نمک خیس کردم .
بادمجون ها رو پوست کندم من به حالت شیاردار پوست کندم طرح دار بشه و توی پلو خوشگل تر نشون داده بشه . بعد حلقه ای خرد کردم مقداری نمک پاشیدم و گذاشتم کمی موند . می تونید داخل آب نمک قرار بدین .
بعد داخل تابه مقداری روغن ریختم و سرخ کردم . در تابه رو هم می تونید بزارید تا روعن کمتری استفاده کنید .
پیاز رو خلالی کردم و با روعن تفت دادم و سیر خرد شده رو اصافه کردم و بعد گوشت چرخ کرده رو اصافه کردم و تفت دادم و بعد از اون نمک و فلفل و زردچوبه و رب گوجه ریختم و بعد کمی تفت از حرارت برداشتم .
گوجه ها رو هم حلقه ای کردم و کمی سرخ کردم .
برنج رو داخل آب جوش ریختم و وقتی نیم پز شد آبکش کردم .
کف قابلمه ته دیگه دلخواه تون رو قرار بدین من از سیب زمینی استفاده کردم و مقداری برنج رو ریختم و بعد روش بادمجون و گوجه و بعد مواد گوشتی رو ریختم و بعد دوباره باز برنج و بادمجون و گوجه و مواد گوشتی . لا به لا پلو این مواد رو ریختم و بعد دم کنی قرار دادم و روی حرارت ملایم رو به کم قرار دادم تا دم بکشه .
توجه کنید برنج رو کمی زنده آبکش کنید چون بادمجون و گوجه وقتی لای پلو میرن آب می اندازن و برنجتون شفته و نرم نشه.

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی


بادمجان پلو


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم آموزشی

#آب_دوغ_خیار، غذای نوستالژی



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#شکلات رویایی


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم آموزشی

#کاچی زعفرانی


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم آموزشی

#دمی لَخلاخ

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت_صدوشانزاده ..... باصداي زنگ تلفن از جام بلند شدمو به سمتش رفتم _بله اما جواب نداد چندربارپشت هم الو گفتم اما جوابي نشنيدم خواستم قطع كنم كه باصداش اشكام گونه هامو خيس كرد _عطيه..... الو پشت خطي _اره؛ _توي لامصب چي داري كه همش جلو چشمامي هان…
#پارت_صدوهفده

از عصبانيت به نفس نفس افتاده بودم باورم نميشد يه ادم ميتونست انقدر عوضي باشه

_گوشيتو بده من يه زنگ بهش بزنم تا حاليش كنم

_تو صبر كن پشت تلفن نميشه... قراره بياد اينجا... رو در رو باهاش صحبت كنيم بهتره...

_چقدر يه ادم ميتونه عوضي باشه به جاي اينكه كاري كنه داداشش برگرده سرخونه زندگيش... بدتر داره فراريش ميده

اون چي فكر ميكنه؛ هنوز انقدر بدبخ نشده ام كه بخوام زن اون بشم...


_اون هميشه به علي حسوديش ميشد.. تو كه از گذشته ها خبري نداري نميدوني امير سر اون علي بدبخت چه بلاهايي كه در نيورده... نصف افسردگي علي فقط بخاطر اون اميره


با بغض ادامه داد توي غذا يا نوشيدني هاي امير قرص ميريخت كه اون علي بدبخت نزديك چند ماه تو سن15 سالگي تو تيمارستان بستريش كردن

و گرنه علي اصلا انقدرها هم نامرد نبود
الان هم معلوم نيست چه كاري داره ميكنه كه علي حتي جواب تلفن هاي منو مادرشو به زور ميده


_ازش ميترسم.. نكنه يه بلاي سرمون بياره

_از اون امير هر چي بگي بر مياد... بايد خيلي مواظب خودتو بچه ها باشي...


......

هر روز ترسم نسبت به امير بيشتر ميشد


نگاهي به بچهام كه امروز 20روز شده بودن كردم


هرچقدر كه بزرگتر ميشدن شباهت رهام به علي بيشتر ميشد... حتي بوي علي رو ميداد هرموقع دلم هواي علي رو ميكرد بغلش ميكردمو بوش ميكردم



برعكس دخترم كه مثل خودم بود اروم بي سرصدا.... اما من دوست نداشتم مثل خودم بشه... ميخوام يه دختر قوي بشه


....

مهسا ازصبح دانشگاه بود قراربو ظهر بياد تا با بچه ها بريم خونه خودشون


ساعت 12 بود الانا بود كه پيداش بشه

باصداي در به سمت در رفتم بدون هيچ حرفي بازش كردم

اما به جاي مهسا امير بود تاخواستم حرفي بزنم زود اومد داخل در رو بست

يه ابروشو داد بالا گفت

_منتظر كسي ديگه اي بودي


به خودم اومدم اخمي بهش كردمو گقتم

_بيرون لطفا

_از وقتي كه با مهسا ميگردي زبون دراوردي

اينبار باصداي بلند تري گفتم

_ميري بيرون يازنگ بزنم پليس بياد

_مهسا پيشنهادمو گفت

تمام نفرتمو نسبت بهش جمع كردم سيلي محكمي بهش زدم

چون كارم يهويي بود تعادلش بهم ريخت

اما يهو به خودش اومد با چشمايي مه تبديل به خون شده بود به طرفم اومد


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت_صدوهفده از عصبانيت به نفس نفس افتاده بودم باورم نميشد يه ادم ميتونست انقدر عوضي باشه _گوشيتو بده من يه زنگ بهش بزنم تا حاليش كنم _تو صبر كن پشت تلفن نميشه... قراره بياد اينجا... رو در رو باهاش صحبت كنيم بهتره... _چقدر يه ادم ميتونه عوضي باشه به جاي…
#پارت_صدوهجده

يقه پيراهنمو محكم گرفت به سمت خودش كشيد فاصلمون كمتر از بند يه انگشت بود

از ترس به خودم ميلرزيدم

باداد گفت
_چه غلطي كردي هان... ميخواي همينجا بدبختت كنم هان

باصداي گريه بچه ها زود به خودم اومدمو گفتم

_تروخدا ولم كن بچه هام دارن گريه ميكنن

به چشمام خيره شد... نميدونم تو چشمام چي ديد


محكم پرتم كرد روي زمين بخاطر اين كه كارش يهويي بود


تمام بدنم درد گرفت...

........

_مهسا بايد اينجا رو بفروشيم... بريم يه جا ديگه...من از امير ميترسم...

_از امير هرچي بگي بر مياد...سند خونه به اسم كيه

_به اسم خودمه... عموم بخاطر طلبكارش اينجارو به اسم من كرد


_خب پس خوبه... بعد ظهر ميريم اينجارو به بنگاه ميسپارم.... وسايل اينجاهم كه ديگه قديميه زياد به درد نميخوره.. ميديم به سمساري... پس فردا... ميريم خونه داداش من؛ البته الان ايران نيست و قراره نيست حالا حالا ها برگرده

_نه؛ من اندازه كافي مزاحم تو خانواده ات شدم... با پولي كه علي برام گذاشته ميتونم يه خونه رو اجاره كنم


-

_نخير همينكه من گفتم..


.......

_خب اينم از خونه برادر ما


نگاهي به خونه كردم.. يه خونه 100 متري بود


...
_خب عطيه من ميرم يه ذره خريد كنم... توهم قشنگ لباس ايناتو توي اتاق سمت راستي بچين


....

به سما اتاق رفتم، دراتاق رو كه باز كردم روي ديوار يه عكس بزرگ از يه پسر بود

حتما برادر مهسا بود.... پسر زيبايي بود... خيلي هم زيبا بود
يه پسر چشم ابرو مشكي... با قد بلند و هيكل ورزشي


بيخيال عكس شدمو.. مشغول چيدن لباس ها توي اتاق شدم


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت_صدوهجده يقه پيراهنمو محكم گرفت به سمت خودش كشيد فاصلمون كمتر از بند يه انگشت بود از ترس به خودم ميلرزيدم باداد گفت _چه غلطي كردي هان... ميخواي همينجا بدبختت كنم هان باصداي گريه بچه ها زود به خودم اومدمو گفتم _تروخدا ولم كن بچه هام دارن گريه ميكنن…
#پارت_صدونوزده

..
_خوشگله... نانازي.. وايي كه تو چقدر خوردني

فكر ميكردم دارم خواب ميبينم اما صداي مردي همش واضح تر ميشد برام

كه باصداي گريه رهام سريع از خواب بيدار شدم

اما اين صداها خواب نبود، مردي نفسو تو بغلش گرفته بود

_سلام خانوم

باترس گفت..

_
توكي تو خونه من چيكار ميكني بچه امو بده

_اولا من مهديم دوماكه اينجا خونه منه نه شما سوما بفرما دخترت از نف نق ميكرد من بغلش كردم تا اروم بشه

تازه متوجه شدم كه اين دادش مهساست

_وايي ببخشيد من تازه فهميدم شما كيد.. اما مهسا گفته بود كه خارجيد و حالا حالا ايران نميان

_يه مرخصي سه ماه دادن بهم براي همين برگشتم

_منم الان وسايلمو جمع ميكنم ميرم تا شما راحت باشيد

نفس روي زمين گذاشتم تاخواستم بلند شم مچ دستمو گرفت نذاشت بلند شم

_من نيومدم كه تو بخواي بري... من يه چند وقت اينجامو ميرم، مهسا از قبل بهم گفته بود كه ميخواين بياين اينجا


_ولي اينطوري كه نميشه... شمااومديد استراحت كنيد اما با وجود منو بچه هام
نميشه

_كي گفته نميشه مامان كوچولو

چقدر اين پسر پررو بود

باصداي چرخش كيلد وصداي مهسا تند از جام بلند شدم

_عطيه بيداري

مهسا با ديدن برادرش زود به سمت برادرش دويد
.....
توي اشپز خونه مشغول درست كردن ناهار بودم
كه صداي صحبتاشونو ميشنيدم

_چرا انقدر بي خبر اومدي مهدي اخه

_بخدا همه چيز يهويي شد

_حداقل به مامان بابا خبر ميدادي كه مياي اونا نميرفتن شمال

_گفتم كه خودم تا سه روز پيش نميدونستم دارم ميام... توهم چيزي نگو بهشون دوست ندارم مسافرتشون بخاطر من بهم بخوره.. تا اخر ماه ميان

_چشم خان داداش

_افرين خواهر كوچيكه

_از علي چه خبر

با اوردن اسم علي دستام شروع به لرزيدن كرد

_چه خبر ميخواي بشه ديونه بود ديونه ترشده... هرشب بايد از يه عرق خونه جمش ميكردم

بيماريش دوباره برگشته بود مجبور شدم اين چند وقت كه نيستم بزارمش


مهسا با صداي كه پر از استرس گفت

_كجا گذاشتيش

_تيمارستان

ظرف بزرگ شيشه اي از دستم افتاد هنوز تو بهت حرفاشون بودم يعني الان علي من توي تيمارستانه

دوتاشون بدو وارد اشپز خونه شدن

_چيشد عطيه

ميون گريه هام با هق هق گفتم

_مهسا داداشت چي ميگه علي من كجاس مگه ديونه است كه گذاشتنش تيمارستان هان


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت_صدونوزده .. _خوشگله... نانازي.. وايي كه تو چقدر خوردني فكر ميكردم دارم خواب ميبينم اما صداي مردي همش واضح تر ميشد برام كه باصداي گريه رهام سريع از خواب بيدار شدم اما اين صداها خواب نبود، مردي نفسو تو بغلش گرفته بود _سلام خانوم باترس گفت.. _ توكي…
#پارت_صدونوزده

..
_خوشگله... نانازي.. وايي كه تو چقدر خوردني

فكر ميكردم دارم خواب ميبينم اما صداي مردي همش واضح تر ميشد برام

كه باصداي گريه رهام سريع از خواب بيدار شدم

اما اين صداها خواب نبود، مردي نفسو تو بغلش گرفته بود

_سلام خانوم

باترس گفت..

_
توكي تو خونه من چيكار ميكني بچه امو بده

_اولا من مهديم دوماكه اينجا خونه منه نه شما سوما بفرما دخترت از نف نق ميكرد من بغلش كردم تا اروم بشه

تازه متوجه شدم كه اين دادش مهساست

_وايي ببخشيد من تازه فهميدم شما كيد.. اما مهسا گفته بود كه خارجيد و حالا حالا ايران نميان

_يه مرخصي سه ماه دادن بهم براي همين برگشتم

_منم الان وسايلمو جمع ميكنم ميرم تا شما راحت باشيد

نفس روي زمين گذاشتم تاخواستم بلند شم مچ دستمو گرفت نذاشت بلند شم

_من نيومدم كه تو بخواي بري... من يه چند وقت اينجامو ميرم، مهسا از قبل بهم گفته بود كه ميخواين بياين اينجا


_ولي اينطوري كه نميشه... شمااومديد استراحت كنيد اما با وجود منو بچه هام
نميشه

_كي گفته نميشه مامان كوچولو

چقدر اين پسر پررو بود

باصداي چرخش كيلد وصداي مهسا تند از جام بلند شدم

_عطيه بيداري

مهسا با ديدن برادرش زود به سمت برادرش دويد
.....
توي اشپز خونه مشغول درست كردن ناهار بودم
كه صداي صحبتاشونو ميشنيدم

_چرا انقدر بي خبر اومدي مهدي اخه

_بخدا همه چيز يهويي شد

_حداقل به مامان بابا خبر ميدادي كه مياي اونا نميرفتن شمال

_گفتم كه خودم تا سه روز پيش نميدونستم دارم ميام... توهم چيزي نگو بهشون دوست ندارم مسافرتشون بخاطر من بهم بخوره.. تا اخر ماه ميان

_چشم خان داداش

_افرين خواهر كوچيكه

_از علي چه خبر

با اوردن اسم علي دستام شروع به لرزيدن كرد

_چه خبر ميخواي بشه ديونه بود ديونه ترشده... هرشب بايد از يه عرق خونه جمش ميكردم

بيماريش دوباره برگشته بود مجبور شدم اين چند وقت كه نيستم بزارمش


مهسا با صداي كه پر از استرس گفت

_كجا گذاشتيش

_تيمارستان

ظرف بزرگ شيشه اي از دستم افتاد هنوز تو بهت حرفاشون بودم يعني الان علي من توي تيمارستانه

دوتاشون بدو وارد اشپز خونه شدن

_چيشد عطيه

ميون گريه هام با هق هق گفتم

_مهسا داداشت چي ميگه علي من كجاس مگه ديونه است كه گذاشتنش تيمارستان هان


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت_صدونوزده .. _خوشگله... نانازي.. وايي كه تو چقدر خوردني فكر ميكردم دارم خواب ميبينم اما صداي مردي همش واضح تر ميشد برام كه باصداي گريه رهام سريع از خواب بيدار شدم اما اين صداها خواب نبود، مردي نفسو تو بغلش گرفته بود _سلام خانوم باترس گفت.. _ توكي…
#پارت_صدوبيست

_تروخدا برو علي بيار؛ علي جاش اونجا نيست

_اون كه قرار نيست براهميشه اونجا بمونه؛ يه چند وقت بايد بمونه تا خوب بشه... بار اولش نيست كه همچين جاهايي ميمونه... اون اونجا به دور از همه چيه...قول بهت ميدم حالش بهتر بشه

_اما من ميدونم اون حالش اونجا خوب نيست...

_عطيه تو يك سال خورده ايي كه علي رو ميشناسي... اما من از همون بچگيش ميشناسمش... اون تويكي از بهتربيمارستان هاي اونجاس..

_ميشه يه كاري كني باهاش حرف بزنم

_ممكنه حالش بد بشه

_نه، نميشه.. تروخدا بزارباهاش حرف بزنم

مهدي هوفي كشيد گفت

_مهسا اون موبايل منو برو از اتاق بيار

مهسا كه ازاشپزخونه رفت مهدي گفت

_يعني انقدر دوسش داري

_بيشتر از اون كه فكرشو بكني

_شبا كه كه مست ميكرد از تو برام ميگفت..

تك خنده اي كرد گفت
_جوري كه منم نديده عاشقت شدم...

با تعجب به مهدي خيره شدم

تعجبمو كه ديد خنديد

خواست حرفي بزنه كه مهسا وارد اشپزخونه شد
.....
همينكه گوشي رو داد بغصم تركيد

_الو علي

صداش غم بزرگي داشت

_نميخواي دستم از سرم برداري

_همه ميگن دوسم داري.. اما من ميدونم تو دوسم نداري..

_پس چرا انقدر پيگيرمي

_بخاطراينكه دوست دارم.. من مثل تو بي معرفت نيستم

چيزي نگفت

_جات اونجا خوبه علي، اذيت كه نميشي

_تو چي فكر ميكني... از صبح تاشب با قرصاشون فقط ميخوابنن منو ديگه زمان از دستم در رفته نميدونم الان روزه شبه


_برگرد علي... اصلا پيش من نيا برو پيش مادرت بااون باش.. اون فقط ميتونه حالتو خوب كنه

_حالا حالا بر نميگردم

_راستي پسرم شبيه خود خودته قيافش حتي اخلاقاش.. اما نفس كپ خودمه... ميدوني چيه خوشحالم كه رهام مثل تو شد.. اينجوري كمترحسرت نداشتنتو ميخورم


_د لعنتي من اين همه بلا سرت اوردم چرا ازم متنفر نميشي..

_نميتونم... بخدا نميتونم

باشنيدن صداي بوق حالم بدتر شد.. گوشي رو روم قطع كرد

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
💫شب ها آرامشی دارند
🌸از جنـس خـــدا

💫پـروردگـارت همواره
🌸با تـو هـمراه اسـت

💫امشب از همان شبهایی ست
🌸کـه بـرایت یـک
💫شـب بخیر خــدایی آرزو کردم

#شـب_بـهاریتون_زیبـا

@kadbnoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سـر آغاز
هر نامه نام خداست
که بی نام او
نامه یکسر خطاست

🌸بِسْمِ‏ اللَّهِ‏ الرَّحْمنِ‏ الرَّحِیم🌸

الهی به امید تو

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🥀⃟❥ᬉᭂ🌹ᬉᭂᭂ❥⃟🥀


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🦚🕋🦚پیشاپیش حلول ماه رمضان بر شما مبارک باد🌿 سلام عاقبتتان بخیر

🌼بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ‌🌼
🌺اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمّد وَعَجِّل فَرَجَهُم 🌺
🌼اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌼

@kadbanoiranii
امیر قمی - مال خوده من باش ( خود )
@ey_elahe_naz
#امیر قمی

#مال خوده من باش

🌺🍃


شاد باش و شادی ات را باب ڪن

اخم را در چھــره ها ڪمیاب ڪن

آنقــدر با مردمان خوش باش ڪہ

غصہ را در ذهنِ مردم خواب ڪن


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#مچبوس_زعفرانی

اول یه توضیح کوچیک بدم راجب این مچبوس زعفرانی که قرار بود قالبی درش بیارم ولی متاسفانه موقع برگردون از دستم در رفت و توی ظرف بهم ریختخب پسر گلم کلی دلداریم داد گفت که اولا ما نمیخوایم غذا رو سالم بخوریمش دوما اگه فالورات کارتو دوس داشته باشن حتما اینم دوس دارن، اصل موضوع اینه که خوشمزه س( قربونش بشم ) خب روحیه گرفتم تزیینش کردم کلی به به و چه چه کرد. حالا بریم سراغ رسپی این غذای خوشمزه. اول مرغ رو نیم پز کردم اونم با پیاز فراوون ونمک زعفران(فقط) مرغ هارو از آب جدا کردم گذاشتم کنار. حالا برنج خوش عطر ایرانی رو بعد از شستن به آب مرغ اصافه کردم(حتما به ازای یک پیمونه دو پیمونه آب مرغ بزارید) کمی نمک زدم و یه مقدار دیگه زعفران و کمی روغن (مثل کته) وقتی آبش کشیده شد برنج رو به یه ظرف دیگه منتقل کردم ته دیگ رو کمی روغن ریختم مرغ هارو کف قابلمه چیدم و برنج رو روی مرغ ها ریختم و با پشت قاشق منسجم کردم و گذاشتم دم بیاد. حالا یه پیاز داغ با زرچوبه و کمی دارچین، گردو و کشمش پلویی تفت دادم و زرشک رو با کمی شکر و کره یه تفت چند ثانیه ای دادم حالا قابلمه رو برگردونید


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#مچپوس_زعفرانی


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG