کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.83K subscribers
23.1K photos
28.9K videos
95 files
43.1K links
Download Telegram
🌈 پارت۴۰۸
#Part408

📔 رمان " مخمصه ی باران " 💖

به قلم خانم کوثر شاهینی فر 👒

🍃🍁🍂🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁

فردین ولی با همون لبخند میگه : یه باره ها ... چند بار یه نفر عروس میشه مگه ؟! ...
آیهان نگاهش رو برمیگردونه ... سمت پسرم .. پسری که دلم می خواد اسمش رو بذارم آریان ! ... آیهان ، آریان ... دلم این اسمو می خواد و با خودم مطمئن شدم که آرزو می مونه ... واقیعت نمیشه ... فردین موضع خودش رو مشخص کرده ... به جنگ ایستاده با آیهانی که خیلی وقته تسلیمه ....
هر سه راه می افتیم ... من کنار فردین می شینیم و آیهان رو می بینم که تنهایی سوار ماشینش میشه .. از آینه ی بغل به ماشینش که پشت سرمون مونده نگاه میکنم ... فردین میگه :
ـ زیادی صمیمی هستین انگاری ! ...
چیزی نمیگم ... آیهان روشن میکنه و از کنارمون می گذره ... فردین دنبالش راه می افته ... باز میگه : البته آیهان کلا با جنش مونث خوب جوش می خوره ... فک کنم مادرت برات تعریف کرده باشه ! ...
ابروهام در هم میشه و سمت فردین برمیگردم ... با اخم میگم : میدونم که آیهان کاری نکرده ! ...
فردین پوزخند میزنه و حرفی نمیزنه ... تهش کنار ماشین آیهان نگه می داره ... همون محضری که صیغه خونده اومدیم تا باطل بشه ..
حالم خوب نیست ... یه کلمه هم حرف نمیزنم ... آیهان رو نگاه نمیکنم ... حتی وقتی صیغه خونده میشه ... حتی وقتی بیرون میزنیم ... انگاری دو تا غریبه ایم ...
آیهان می ذاره میره ... کلافه و آشفته میره ... از پا درمیاد ... من اینو میدونم ... اون عاشقه .. عینه من ... نمی تونه منکرش بشه ، حداقل پیشه خودش ! ... این اعتراف به خودش از پا درش میاره ... حسودیم میشه به اون دختری که شاهین دیشب گفت مانی که هفته ی آینده بیاد میریم سراغش ! ...
جلوی ویلا نگه می داره ... میگه :
ـ قضیه عقد و اینا نیست ، رابطه ای هم نبوده ، پس عده و اینا هم نداریم !


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG