Kash
Reza Bahram
#رضا بهرام
#کاش
روز و شبتان خوش .
شاد باشین و شادی را به دیگران هدیه دهید .☺️🌷
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#کاش
روز و شبتان خوش .
شاد باشین و شادی را به دیگران هدیه دهید .☺️🌷
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
🌈 پارت ۲۸۴
#Part284
📔 رمان " مخمصه ی باران " 💖
به قلم خانم کوثر شاهینی فر 👒
🍃🍁🍂🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁
فقط نگاش میکنم ... هوله ... حس میکنم می خواد حرفی بزنه که از زدنش می ترسه ... تهش نفس عمیقی میکشه و شکلات هارو کنار بسته های دیگه ای که خریده می ذاره لب میزنه :
ـ تا فردین میاد برو خونه ی کامیار ! ...
تعجب نمیکنم ..حتی جا نمی خورم .... توقعش رو داشتم ... فقط دلم برای خودم می سوزه ... لیلا دست بلند میکنه و روسری سرش مونده رو درست می کنه بیخودی ! ... می دونم استرس داره که چطور حرف بزنه اما حرف میزنه :
ـ آیهان به من زنگ زد ... گفت شب امکانش هست دیر بیاد ... گفت بیام مراقب تو باشم ... شرکت به هم ریخته ... منیژه می خواد وکالتی که آقا جون در رابطه با سهام شرکت به آیهان داده رو لغوش کنه ... با سهامدارا جلسه داره ... حرفم ... حرفم اینه که ... که آیهان نه سر قضیه س نه تهش .... اما داره سختش میشه ! ...
کاره خودش رو کرد ... بالاخره ! ... منیژه منو یاد نامادری سیندرلا می ندازه و روی مبلی که کنارمه میشینم ! ... لیلا هنوزم توی آشپزخونه پشت میز ایستاده ... از روی کانتر منو نگاه میکنه ... منی که خیره بهش لب میزنم :
ـ خو ... خودش نمی ذاره ...
دروغ میگم ... نه ، یعنی دروغ نمیگم فقط دلم می خواد به خودِ آیهان چنگ بزنم و لیلا میز رو دور میزنه ... بیرون میاد از آشپزخونه ... کنارم روی مبل میشینه و میگه :
🍃 @Kadbanoiranii ✍
#Part284
📔 رمان " مخمصه ی باران " 💖
به قلم خانم کوثر شاهینی فر 👒
🍃🍁🍂🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁
فقط نگاش میکنم ... هوله ... حس میکنم می خواد حرفی بزنه که از زدنش می ترسه ... تهش نفس عمیقی میکشه و شکلات هارو کنار بسته های دیگه ای که خریده می ذاره لب میزنه :
ـ تا فردین میاد برو خونه ی کامیار ! ...
تعجب نمیکنم ..حتی جا نمی خورم .... توقعش رو داشتم ... فقط دلم برای خودم می سوزه ... لیلا دست بلند میکنه و روسری سرش مونده رو درست می کنه بیخودی ! ... می دونم استرس داره که چطور حرف بزنه اما حرف میزنه :
ـ آیهان به من زنگ زد ... گفت شب امکانش هست دیر بیاد ... گفت بیام مراقب تو باشم ... شرکت به هم ریخته ... منیژه می خواد وکالتی که آقا جون در رابطه با سهام شرکت به آیهان داده رو لغوش کنه ... با سهامدارا جلسه داره ... حرفم ... حرفم اینه که ... که آیهان نه سر قضیه س نه تهش .... اما داره سختش میشه ! ...
کاره خودش رو کرد ... بالاخره ! ... منیژه منو یاد نامادری سیندرلا می ندازه و روی مبلی که کنارمه میشینم ! ... لیلا هنوزم توی آشپزخونه پشت میز ایستاده ... از روی کانتر منو نگاه میکنه ... منی که خیره بهش لب میزنم :
ـ خو ... خودش نمی ذاره ...
دروغ میگم ... نه ، یعنی دروغ نمیگم فقط دلم می خواد به خودِ آیهان چنگ بزنم و لیلا میز رو دور میزنه ... بیرون میاد از آشپزخونه ... کنارم روی مبل میشینه و میگه :
🍃 @Kadbanoiranii ✍
🌈 پارت ۲۸۵
#Part285
📔 رمان " مخمصه ی باران " 💖
به قلم خانم کوثر شاهینی فر 👒
🍃🍁🍂🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁
ـ اون عادتشه .... کسی که ازش کمک بخواد دست رد به سینه ش نمی زنه ... اصلا همین عادتی که داره باعثه این صفحه چیدنا پشت سرش شده ... الانم همه دارن میگن آیهان نمی خواد تو رو ول کنه ... مگه میشه آخه ؟ ... جای بابات نیست اما نمی تونه جای شوهرت هم باشه ... هوم ؟ ...
لیلا دنباله اینه که من مهر تایید بزنم به این که هیچی بین ما نیست و نمی دونه اون گوشه از آشپزخونه ... همون جایی که دیشب عقده خالی کردم و بوسیدمش چقدر خار داره و توی چشمم فرو میره ... که چقدر این دوست داشتن داره از پا درم میاره ! ...
چقدر بی رحمه آخه ؟ .... نگاهه خیره م رو میبینه و میگه : فردین بچه ش رو می خواد ... کوتاه نمیاد ... می خوای آتیش بشی بین برادرا ! ...
خودش می دونه ... مگه می شه ندونه که این برادرا برای آیهان برادر نمیشن ... کسی مثله فرزین یا فردین ... من فهمیدم ، لیلا نفهمیده ؟ ...
با مکث بهم زل زده و بی واکنش بودنم رو که می بینه .. نچ کلافه ای میکشه و این بار بی صفحه چینی و بی مقدمه لب میزنه : دوسش نداشته باش ! ...
اتمامه جمله ش همزمان میشه با چکیدن قطره اشکم ... اون درده منو می دونه ... می دونه که این همه اضطراب داره و تهش بی پرده حرف میزنه ... میگه : کنار تو باشه راحتش نمی ذارن ... تازه از تب و تابه ساره افتادیم ! ... آیهان سختش میشه ...
🍃 @Kadbanoiranii ✍
#Part285
📔 رمان " مخمصه ی باران " 💖
به قلم خانم کوثر شاهینی فر 👒
🍃🍁🍂🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁
ـ اون عادتشه .... کسی که ازش کمک بخواد دست رد به سینه ش نمی زنه ... اصلا همین عادتی که داره باعثه این صفحه چیدنا پشت سرش شده ... الانم همه دارن میگن آیهان نمی خواد تو رو ول کنه ... مگه میشه آخه ؟ ... جای بابات نیست اما نمی تونه جای شوهرت هم باشه ... هوم ؟ ...
لیلا دنباله اینه که من مهر تایید بزنم به این که هیچی بین ما نیست و نمی دونه اون گوشه از آشپزخونه ... همون جایی که دیشب عقده خالی کردم و بوسیدمش چقدر خار داره و توی چشمم فرو میره ... که چقدر این دوست داشتن داره از پا درم میاره ! ...
چقدر بی رحمه آخه ؟ .... نگاهه خیره م رو میبینه و میگه : فردین بچه ش رو می خواد ... کوتاه نمیاد ... می خوای آتیش بشی بین برادرا ! ...
خودش می دونه ... مگه می شه ندونه که این برادرا برای آیهان برادر نمیشن ... کسی مثله فرزین یا فردین ... من فهمیدم ، لیلا نفهمیده ؟ ...
با مکث بهم زل زده و بی واکنش بودنم رو که می بینه .. نچ کلافه ای میکشه و این بار بی صفحه چینی و بی مقدمه لب میزنه : دوسش نداشته باش ! ...
اتمامه جمله ش همزمان میشه با چکیدن قطره اشکم ... اون درده منو می دونه ... می دونه که این همه اضطراب داره و تهش بی پرده حرف میزنه ... میگه : کنار تو باشه راحتش نمی ذارن ... تازه از تب و تابه ساره افتادیم ! ... آیهان سختش میشه ...
🍃 @Kadbanoiranii ✍
🌈 پارت ۲۸۶
#Part286
📔 رمان " مخمصه ی باران " 💖
به قلم خانم کوثر شاهینی فر 👒
🍃🍁🍂🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁
ساره ... ساره ... بدم میاد از این اسم ، از صاحبش ... خودم می دونم نمیشه با آیهان باشم و بودنمون محاله ... آب دهنم رو قورت میدم و میگم : برم ؟ ...
صدام پر از التماسه ... لیلا هم بغض کرده چشماش برق میزنن ... ولی خم میشه .. دستم رو توی دستاش میگیره و میگه : بذار فردین مسئولیت زن و بچه ش رو قبول کنه ...
مهم نیست برام جمله ای که که گفته و کمی دل دل می کنم تا به حرف بیام .. که چیزی که توی سرم مونده رو به زبون بیارم و میارم ... لب میزنم : با ... زن عموش رابطه داره ؟ ...
لیلا اخم میکنه ... می ترسم دعوام کنه ... خودش زن عموی آیهانه ... مرگ یه بار و شیون یه بار ... باز میگم : فر ... فرزین گفت ! ...
لیلا نفس عمیقی میکشه و لب میزنه : من که خودمم دارم میگم تازه از شر ساره و مصیبت هاش راحت شدیم ! ...
دهنم باز می مونه ... من تا همین چند دقیقه ی پیش که این شک به جونم افتاده بود و نمی خواستم باورش کنم داشتم دست و پا می زدم تا لیلا بگه همه ش حرفه مفته اما ... اما ...
زن عموی آیهان یعنی مادرم ؟ ... ساره ؟ ... رنگم میپره ... لیلا می فهمه ... تند میگه : همه ش حرفه دختر ... کیهان آخه ؟ ... مگه میشه ؟ ... نگو که باورت شده ! ...
باورم نشده ... حتی یک درصد اما ... اما به ساره اطمینان ندارم ... می دونم که یه جای کارش نه ، کلا لنگ میزنه ! ... این نفرته کیهان قابل درک میشه ... فکرشو بکن بفهمه من دختر اونم چی ؟ ... پسم میزنه ... دورم می ندازه ...
از جا بلند میشم ... تند ... گریه م بند نمیاد ... حالا اگه لیلا هم ازم نخواد برم خودم میرم ... نه که بخواما ! ... باید برم ... روم نمیشه به کیهان نگاه کنم ... ببینمش ...
🍃 @Kadbanoiranii ✍
#Part286
📔 رمان " مخمصه ی باران " 💖
به قلم خانم کوثر شاهینی فر 👒
🍃🍁🍂🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁
ساره ... ساره ... بدم میاد از این اسم ، از صاحبش ... خودم می دونم نمیشه با آیهان باشم و بودنمون محاله ... آب دهنم رو قورت میدم و میگم : برم ؟ ...
صدام پر از التماسه ... لیلا هم بغض کرده چشماش برق میزنن ... ولی خم میشه .. دستم رو توی دستاش میگیره و میگه : بذار فردین مسئولیت زن و بچه ش رو قبول کنه ...
مهم نیست برام جمله ای که که گفته و کمی دل دل می کنم تا به حرف بیام .. که چیزی که توی سرم مونده رو به زبون بیارم و میارم ... لب میزنم : با ... زن عموش رابطه داره ؟ ...
لیلا اخم میکنه ... می ترسم دعوام کنه ... خودش زن عموی آیهانه ... مرگ یه بار و شیون یه بار ... باز میگم : فر ... فرزین گفت ! ...
لیلا نفس عمیقی میکشه و لب میزنه : من که خودمم دارم میگم تازه از شر ساره و مصیبت هاش راحت شدیم ! ...
دهنم باز می مونه ... من تا همین چند دقیقه ی پیش که این شک به جونم افتاده بود و نمی خواستم باورش کنم داشتم دست و پا می زدم تا لیلا بگه همه ش حرفه مفته اما ... اما ...
زن عموی آیهان یعنی مادرم ؟ ... ساره ؟ ... رنگم میپره ... لیلا می فهمه ... تند میگه : همه ش حرفه دختر ... کیهان آخه ؟ ... مگه میشه ؟ ... نگو که باورت شده ! ...
باورم نشده ... حتی یک درصد اما ... اما به ساره اطمینان ندارم ... می دونم که یه جای کارش نه ، کلا لنگ میزنه ! ... این نفرته کیهان قابل درک میشه ... فکرشو بکن بفهمه من دختر اونم چی ؟ ... پسم میزنه ... دورم می ندازه ...
از جا بلند میشم ... تند ... گریه م بند نمیاد ... حالا اگه لیلا هم ازم نخواد برم خودم میرم ... نه که بخواما ! ... باید برم ... روم نمیشه به کیهان نگاه کنم ... ببینمش ...
🍃 @Kadbanoiranii ✍
🌈 پارت ۲۸۷
#Part287
📔 رمان " مخمصه ی باران " 💖
به قلم خانم کوثر شاهینی فر 👒
🍃🍁🍂🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁
به اتاقم میرم و در اتاق رو به هم می کوبم ... چند دوری بیخود و مریض دور خودم می چرخم ... می شنوم به در میکوبه ... نمی فهمم چی میگه ...
ساره افتاده توی زندگی کوهیار و لیلا ... مامان فرانک همیشه نفرینش میکرد که زندگی لیلا رو خراب کرده اونم با دو تا بچه ... بعد من ... منی که دخترش بودم رو ول کرده دنباله آیهان ؟ ... کوچیکتره ازش ... سه سال فکر کنم ! ... وای ... وای ...
صدای بسته شدن در سالن رو میشنوم ... لیلا رفت ! ... من اما گریه م بند نمیاد ... حس میکنم می خوام منفجر بشم ... چشمام ورم کرده ... اونقدر که تار می بینم ...
حتی مامان فرانک دو سه باری بهم زنگ زده و برنداشتم ... می دونم محمد رفته سراغش ... از اونم خجالت میکشم ...
اصلا زندگیم یه جوری بنا شده که فقط عذاب بکشم ... گریه کنم و چقدر وجودم اضافه س این وسط ! ... صدا در میاد ... نگاهم به ساعت روی عسلی کنار تخت می خوره ... 10 شب ؟! ...
از صبح ؟ ... بیچاره بچه م ... آب میشه کم کم ... حس میکنم از الان اونم مثله من قراره یه بار اضافه باشه ... قرار نیست ... در واقع ما هر دو اضافه ایم ...
ـ باران ...
دلم میره برای این خستگی موج زده توی صداش که احتمالا از سر و کله زدن با منیژه و اون سهامدارا میاد ... دلم میره برای بَم بودنه صداش و من از صبح تا حالا از دلتنگی پُرَم ... می تونم برم ؟ ... که ول کنم این عشقی که به تب و تابم انداخته ؟ ...
ـ باران کجایی ؟ ...
🍃 @Kadbanoiranii ✍
#Part287
📔 رمان " مخمصه ی باران " 💖
به قلم خانم کوثر شاهینی فر 👒
🍃🍁🍂🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁
به اتاقم میرم و در اتاق رو به هم می کوبم ... چند دوری بیخود و مریض دور خودم می چرخم ... می شنوم به در میکوبه ... نمی فهمم چی میگه ...
ساره افتاده توی زندگی کوهیار و لیلا ... مامان فرانک همیشه نفرینش میکرد که زندگی لیلا رو خراب کرده اونم با دو تا بچه ... بعد من ... منی که دخترش بودم رو ول کرده دنباله آیهان ؟ ... کوچیکتره ازش ... سه سال فکر کنم ! ... وای ... وای ...
صدای بسته شدن در سالن رو میشنوم ... لیلا رفت ! ... من اما گریه م بند نمیاد ... حس میکنم می خوام منفجر بشم ... چشمام ورم کرده ... اونقدر که تار می بینم ...
حتی مامان فرانک دو سه باری بهم زنگ زده و برنداشتم ... می دونم محمد رفته سراغش ... از اونم خجالت میکشم ...
اصلا زندگیم یه جوری بنا شده که فقط عذاب بکشم ... گریه کنم و چقدر وجودم اضافه س این وسط ! ... صدا در میاد ... نگاهم به ساعت روی عسلی کنار تخت می خوره ... 10 شب ؟! ...
از صبح ؟ ... بیچاره بچه م ... آب میشه کم کم ... حس میکنم از الان اونم مثله من قراره یه بار اضافه باشه ... قرار نیست ... در واقع ما هر دو اضافه ایم ...
ـ باران ...
دلم میره برای این خستگی موج زده توی صداش که احتمالا از سر و کله زدن با منیژه و اون سهامدارا میاد ... دلم میره برای بَم بودنه صداش و من از صبح تا حالا از دلتنگی پُرَم ... می تونم برم ؟ ... که ول کنم این عشقی که به تب و تابم انداخته ؟ ...
ـ باران کجایی ؟ ...
🍃 @Kadbanoiranii ✍
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#آموزش _شمع_ابی
وسایل مورد نیاز: آب، روغن چراغ یا روغن خوراکی، لیوان شیشه ای، قیچی، فیتیله شمع، یک صفحه شفاف
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
وسایل مورد نیاز: آب، روغن چراغ یا روغن خوراکی، لیوان شیشه ای، قیچی، فیتیله شمع، یک صفحه شفاف
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آموزش بستن #کراوات
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#ایده تزیین
#تخم مرغ هفت سین
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#تخم مرغ هفت سین
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آموزش #صابون مایع
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#دکوپاژشیشه
اول:خب شیشه رو با رنگ آکرولیک رنگ میزنید چند دست رنگ کنید که رده نداشته باشه ویکدست بشه
دوم:قسمتی از نوارحاشیه دستمال طرحدار رو برش میدید وبا چسب چوب به وسط شیشه میچسبونید
سوم:برای درش از کاج های کوچولو یا هرچیزی که دم دست دارید میتونید استفاده کنید
ودرآخر هم از وارنیش استفاده میکنید.
فوروارد کن گلم 🌸❤️
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
اول:خب شیشه رو با رنگ آکرولیک رنگ میزنید چند دست رنگ کنید که رده نداشته باشه ویکدست بشه
دوم:قسمتی از نوارحاشیه دستمال طرحدار رو برش میدید وبا چسب چوب به وسط شیشه میچسبونید
سوم:برای درش از کاج های کوچولو یا هرچیزی که دم دست دارید میتونید استفاده کنید
ودرآخر هم از وارنیش استفاده میکنید.
فوروارد کن گلم 🌸❤️
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تزیین #هویج و #خیار😍
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ایده #تراریوم با بطری 😍
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#سان_شاین
یه دسر خنک و خوشمزه که این روزها خیلی می چسبه
سان شاین ترکیب ژله و بستنی هست و همراه میوه و میوه ها هم کاملا اختیاری و دل به خواهی و شما بقیه چیزهایی که اگه بخواید ترکیب کنین کاملا دل به خواهی هست
چه قدر دل به خواهی شد
برای ۳ نفر
پودر ژله ۳ رنگ به دلخواه (هر کدوم نصف بسته استفاده کردم)
میوه خرد شده به میزان دلخواه
بستنی نصف بسته ( یه پاکت بستنی خانواده ،من وانیلی استفاده کردم)
بستنی شکلاتی در صورت تمایل ۳ تا ۴ اسکوپ
انواع مغری دل به خواه .
یعنی میزان مواد و نوع مواد و اندازه اش یه چیز کاملا دل به خواهی و به میزان لازم هستش 😉😊
من از ۳ رنگ ژله استفاده کردم حتی می تونین تک رنگ استفاده کنین باز میگم همه چی دل به خواهی . با دو سوم لیوان آب جوش به روش بن ماری روی حرارت غیر مستقیم حل کردم و گذاشتم یخچال بسته بشه و بعد خرد کردم .
داخل مخلوط کن نصفی از ژله ها رو ریختم و ۳ تا ۴ اسکوپ بستنی هم ریختم و میکس کردم .
جام ها رو یه چند دقیقه فریزر گذاشتم که خنک باشه و وقتی ژله و بستنی رو می ریزم آب نشه زود .
بعد لایه ها با ژله و ژله و بستنی و میوه های خرد شده و کمی گردو خرد شده پر کردم و اخر هم بستنی شکلاتی به دلخواه استفاده کردم.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
یه دسر خنک و خوشمزه که این روزها خیلی می چسبه
سان شاین ترکیب ژله و بستنی هست و همراه میوه و میوه ها هم کاملا اختیاری و دل به خواهی و شما بقیه چیزهایی که اگه بخواید ترکیب کنین کاملا دل به خواهی هست
چه قدر دل به خواهی شد
برای ۳ نفر
پودر ژله ۳ رنگ به دلخواه (هر کدوم نصف بسته استفاده کردم)
میوه خرد شده به میزان دلخواه
بستنی نصف بسته ( یه پاکت بستنی خانواده ،من وانیلی استفاده کردم)
بستنی شکلاتی در صورت تمایل ۳ تا ۴ اسکوپ
انواع مغری دل به خواه .
یعنی میزان مواد و نوع مواد و اندازه اش یه چیز کاملا دل به خواهی و به میزان لازم هستش 😉😊
من از ۳ رنگ ژله استفاده کردم حتی می تونین تک رنگ استفاده کنین باز میگم همه چی دل به خواهی . با دو سوم لیوان آب جوش به روش بن ماری روی حرارت غیر مستقیم حل کردم و گذاشتم یخچال بسته بشه و بعد خرد کردم .
داخل مخلوط کن نصفی از ژله ها رو ریختم و ۳ تا ۴ اسکوپ بستنی هم ریختم و میکس کردم .
جام ها رو یه چند دقیقه فریزر گذاشتم که خنک باشه و وقتی ژله و بستنی رو می ریزم آب نشه زود .
بعد لایه ها با ژله و ژله و بستنی و میوه های خرد شده و کمی گردو خرد شده پر کردم و اخر هم بستنی شکلاتی به دلخواه استفاده کردم.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم آموزشی
سان شاین
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
سان شاین
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#نان_کرمدار
تخم مرغ 1 عدد
نمک 1 قاشق چ
شکر 40 گرم(حدود 1/4 پیمانه)
روغن مایع 40 گرم(یک پنجم پیمانه)
آب ولرم 1 پیمانه سرخالی
خمیر مایه 1 قاشق غ
آرد حدود 400 گرم(آرد سفید سه صفر)
آرد3 بار الک شود
تخم مرغ+شکر+نمک+روغن مایع را در کاسه با چنگال هم بزنید تا یکدست شود.
خمیر مایه فوری+1قاشق چایخوری شکر+آب ولرم را مخلوط و روی ظرف را بپوشانید و 5 دقیقه صبر کنید تا عمل بیاید
خمیر مایه عمل آمده را به مخلوط تخم مرغ اضافه کنید
آرد را کم کم اضافه و با قاشق چوبی هم بزنید تا خمیرجمع شود
روی سطح کار کمی آرد پاشیده و خمیر را 10 دقیقه ورز دهید تا چسبندگیش برطرف شود(اگر چسبندگی زیاد بود کم کم آرد اضافه و خوب ورز دهید)
میزان آردکاملا تقریبی ست و ممکن است کمتر مصرف شود بنابراین آرد زیاد به خمیر اضافه نکنید وچسبندگی خمیر را با ورز دادن بگیرید
خمیر نهایی نباید خشک و سفت باشد و باید کاملا لطیف بوده در عین حال به دست نچسبد
خمیر را در کاسه چرب قرار داده و یک دور در کاسه بچرخانید تا اطراف آن چرب شود و بعد با کارد روی آن خط ایجاد کرده و سلفون بکشید و 1 تا 1/5 ساعت در جای گرم استراحت دهید تا حجمش 2 برابر شود
کرم:
زرده تخم مرغ 4 عدد
شکر 100 گرم(نصف پیمانه)
آرد 40 گرم(2 قاشق سوپخوری پُر)
کره 30 گرم+وانیل کمی
شیر 2 پیمانه سرخالی
زرده تخم مرغ+نصف شکر را با دور تند همزن بزنید تا کرم رنگ شود
سپس آرد را اضافه و با همزن مخلوط کنید
بقیه شکر +شیر را روی حرارت ملایم قرار دهیدتاشکر حل شود وبعد کم کم به مخلوط زرده اضافه و هم بزنید
مخلوط را درقابلمه روی حرارت ملایم مدام هم زده و وقتی غلیظ شدکره ووانیل رااضافه وحرارت راخاموش کنیدو روی سطحش نایلون بندازید تا نبنددوخنک شود
پف خمیر رابخوابانید واز خمیر گلوله کوچکی برداشته پهن کنیدو1قاشق مرباخوری کرم وسط آن گذاشته و دور خمیر را جمع کرده و آرام توپی کنید و با فاصله در ظرف فر قرار دهید
ظرف 30×40 یا 20×30
روی نانها را پوشانده و دوباره استراحت دهید تا حجمشان2برابر شود
رومال:
با مخلوط1عدد زرده+2قاشق چایخوری خامه رومال کنید
در فر از قبل گرم شده با دمای 180 درجه برای 20 تا 25 دقیقه بپزید و در آخر چند لحظه گریل بزنید تا روی نان طلایی شود
از فر در آورده وبا شربت بار رومال کنید و پودر نارگیل بپاشید
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
تخم مرغ 1 عدد
نمک 1 قاشق چ
شکر 40 گرم(حدود 1/4 پیمانه)
روغن مایع 40 گرم(یک پنجم پیمانه)
آب ولرم 1 پیمانه سرخالی
خمیر مایه 1 قاشق غ
آرد حدود 400 گرم(آرد سفید سه صفر)
آرد3 بار الک شود
تخم مرغ+شکر+نمک+روغن مایع را در کاسه با چنگال هم بزنید تا یکدست شود.
خمیر مایه فوری+1قاشق چایخوری شکر+آب ولرم را مخلوط و روی ظرف را بپوشانید و 5 دقیقه صبر کنید تا عمل بیاید
خمیر مایه عمل آمده را به مخلوط تخم مرغ اضافه کنید
آرد را کم کم اضافه و با قاشق چوبی هم بزنید تا خمیرجمع شود
روی سطح کار کمی آرد پاشیده و خمیر را 10 دقیقه ورز دهید تا چسبندگیش برطرف شود(اگر چسبندگی زیاد بود کم کم آرد اضافه و خوب ورز دهید)
میزان آردکاملا تقریبی ست و ممکن است کمتر مصرف شود بنابراین آرد زیاد به خمیر اضافه نکنید وچسبندگی خمیر را با ورز دادن بگیرید
خمیر نهایی نباید خشک و سفت باشد و باید کاملا لطیف بوده در عین حال به دست نچسبد
خمیر را در کاسه چرب قرار داده و یک دور در کاسه بچرخانید تا اطراف آن چرب شود و بعد با کارد روی آن خط ایجاد کرده و سلفون بکشید و 1 تا 1/5 ساعت در جای گرم استراحت دهید تا حجمش 2 برابر شود
کرم:
زرده تخم مرغ 4 عدد
شکر 100 گرم(نصف پیمانه)
آرد 40 گرم(2 قاشق سوپخوری پُر)
کره 30 گرم+وانیل کمی
شیر 2 پیمانه سرخالی
زرده تخم مرغ+نصف شکر را با دور تند همزن بزنید تا کرم رنگ شود
سپس آرد را اضافه و با همزن مخلوط کنید
بقیه شکر +شیر را روی حرارت ملایم قرار دهیدتاشکر حل شود وبعد کم کم به مخلوط زرده اضافه و هم بزنید
مخلوط را درقابلمه روی حرارت ملایم مدام هم زده و وقتی غلیظ شدکره ووانیل رااضافه وحرارت راخاموش کنیدو روی سطحش نایلون بندازید تا نبنددوخنک شود
پف خمیر رابخوابانید واز خمیر گلوله کوچکی برداشته پهن کنیدو1قاشق مرباخوری کرم وسط آن گذاشته و دور خمیر را جمع کرده و آرام توپی کنید و با فاصله در ظرف فر قرار دهید
ظرف 30×40 یا 20×30
روی نانها را پوشانده و دوباره استراحت دهید تا حجمشان2برابر شود
رومال:
با مخلوط1عدد زرده+2قاشق چایخوری خامه رومال کنید
در فر از قبل گرم شده با دمای 180 درجه برای 20 تا 25 دقیقه بپزید و در آخر چند لحظه گریل بزنید تا روی نان طلایی شود
از فر در آورده وبا شربت بار رومال کنید و پودر نارگیل بپاشید
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم آموزشی
نان کرمدار
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
نان کرمدار
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸
✨خرد هرکجا گنجی آرد پدید
✨زنام خدا سازد آن را کلید
✨به نام خداوند لوح و قلم
✨حقیقت نگار وجود وعدم
✨خدایی که داننده رازهاست
✨نخستین سرآغاز آغازهاست
🌸 الهی به امید تو...... 🌸
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
✨خرد هرکجا گنجی آرد پدید
✨زنام خدا سازد آن را کلید
✨به نام خداوند لوح و قلم
✨حقیقت نگار وجود وعدم
✨خدایی که داننده رازهاست
✨نخستین سرآغاز آغازهاست
🌸 الهی به امید تو...... 🌸
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
Yekio Doost Dashtam
Reza Sadeghi
#یکیو دوست داشتم
#رضا_صادقی
روز و شبتان خوش .
شاد باشین و شادی را به دیگران هدیه دهید .☺️🌷
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#رضا_صادقی
روز و شبتان خوش .
شاد باشین و شادی را به دیگران هدیه دهید .☺️🌷
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
🌈 پارت ۲۸۸
#Part288
📔 رمان " مخمصه ی باران " 💖
به قلم خانم کوثر شاهینی فر 👒
🍃🍁🍂🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁
صدای قدم هاش و بعد بالا پایین شدن دستگیره ای که من قفلش کردم ... تهش باز نشدن در و عصبی شدنش ...
ـ باران باز کن ... باران خوبی ؟...
نمی خوام بیشتر به همش بریزم ... از جا بلند میشم و کلید رو می چرخونم ... در که باز میشه می بینمش ... موهاش تقریبا آشفته س ... اخم داره و آستین پیراهن مردونه ی مشکی رنگش رو تا ساعد تا زده ... با دیدنم جا میخوره .. جلو میاد و کمی خم میکنه گردنش رو ، زل میزنه به من ...
ـ چی شده ؟ ... کسی چیزی گفته ؟ ... کسی اومده ؟ ... چرا خونه تنهایی ؟... لیلـ ...
بین گفته هاش ... خونسرد و ملایم لب میزنم : سلام ! ...
مکث میکنه ... ساکت میشه ... لبخند میزنم و میگم : خونه موندم ... دوست نداشتم جایی برم ... شام خوردی؟
ـ الان وقته از شام حرف زدنه ؟ ... چشات شکل توپه گلف شده و تو از شام حرف میزنی ؟ ....
نگاش پایین میاد تا شکمم ... خیلی وقته خجالت نمیکشم ازش ... اونقدری هوله که نمی فهمه چیکار میکنه ... نمی فهمه و کف دستش رو روی شکمم میذاره ... میگه : چیزیش شده ؟ ....
سرخ میشم ... دست بلند میکنم و مچ دستش رو میکشم تا عقب هلش بدم که در عوض جلو میاد ... عادت شده براش این تکیه دادنه پیشونیم به قفسه ی سینه ش ؟ ... این بغله نصف و نیمه ؟ ..
این بار می فهمم .. حس میکنم ... که روی سرم رو نرم می بوسه ... حس میکنم و دلم میگیره برای خودم ... برای این تکلیفی که مشخص نیست ... میگه :
ـ گریه چرا ؟ ... نگفتم هرچی شد بهم بگو من هستم ؟ ...
دردم خودشه ... درد میکنه جایی بین قفسه ی سینه م ... جایی که قلبم توش خونه داره و توی اون جای آیهانه ! ... عقب میرم ... فاصله میگیرم ازش ... میگم : اذیت شدی ؟ ...
اخم ملایمی میکنه : بابته ؟ ...
🍃 @Kadbanoiranii ✍
#Part288
📔 رمان " مخمصه ی باران " 💖
به قلم خانم کوثر شاهینی فر 👒
🍃🍁🍂🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁
صدای قدم هاش و بعد بالا پایین شدن دستگیره ای که من قفلش کردم ... تهش باز نشدن در و عصبی شدنش ...
ـ باران باز کن ... باران خوبی ؟...
نمی خوام بیشتر به همش بریزم ... از جا بلند میشم و کلید رو می چرخونم ... در که باز میشه می بینمش ... موهاش تقریبا آشفته س ... اخم داره و آستین پیراهن مردونه ی مشکی رنگش رو تا ساعد تا زده ... با دیدنم جا میخوره .. جلو میاد و کمی خم میکنه گردنش رو ، زل میزنه به من ...
ـ چی شده ؟ ... کسی چیزی گفته ؟ ... کسی اومده ؟ ... چرا خونه تنهایی ؟... لیلـ ...
بین گفته هاش ... خونسرد و ملایم لب میزنم : سلام ! ...
مکث میکنه ... ساکت میشه ... لبخند میزنم و میگم : خونه موندم ... دوست نداشتم جایی برم ... شام خوردی؟
ـ الان وقته از شام حرف زدنه ؟ ... چشات شکل توپه گلف شده و تو از شام حرف میزنی ؟ ....
نگاش پایین میاد تا شکمم ... خیلی وقته خجالت نمیکشم ازش ... اونقدری هوله که نمی فهمه چیکار میکنه ... نمی فهمه و کف دستش رو روی شکمم میذاره ... میگه : چیزیش شده ؟ ....
سرخ میشم ... دست بلند میکنم و مچ دستش رو میکشم تا عقب هلش بدم که در عوض جلو میاد ... عادت شده براش این تکیه دادنه پیشونیم به قفسه ی سینه ش ؟ ... این بغله نصف و نیمه ؟ ..
این بار می فهمم .. حس میکنم ... که روی سرم رو نرم می بوسه ... حس میکنم و دلم میگیره برای خودم ... برای این تکلیفی که مشخص نیست ... میگه :
ـ گریه چرا ؟ ... نگفتم هرچی شد بهم بگو من هستم ؟ ...
دردم خودشه ... درد میکنه جایی بین قفسه ی سینه م ... جایی که قلبم توش خونه داره و توی اون جای آیهانه ! ... عقب میرم ... فاصله میگیرم ازش ... میگم : اذیت شدی ؟ ...
اخم ملایمی میکنه : بابته ؟ ...
🍃 @Kadbanoiranii ✍
🌈 پارت۲۸۹
#Part289
📔 رمان " مخمصه ی باران " 💖
به قلم خانم کوثر شاهینی فر 👒
🍃🍁🍂🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁
ـ لیلا گفت که منیـ ...
ـ اون زنیکه سالی یه بار باس سیخ بزنه مارو که منم جا خالی میکنم ... اینکه هنوز هدف قرار ندادمش واسه اینه که هم بالشه بابامه ! ... سخته فهمش برات ؟ ...
ـ به خاطر من اذیت میشی ! ...
اخم میکنه ... فاصله میگیرم ازش ... تکیه دستش روی کمرم و روی شکمم برداشته میشه ... با اخم این فاصله گرفتن رو نگاه میکنه ... من نباید دل می بستم و بستم ... حالا که بستم نباید بذارم بمونه ... باید بِکَنَم ... باید برم ... آیهان چیزی نمیگه و من چونه م می لرزه .... لب میزنم :
ـ دیشب چی شد ؟ ...
ـ چی می خواستی بشه ... هرچی باید میشد ، شد ! ...
ـ آیهان دیشب چی شد ؟ ...
اخم میکنه ... دو سه قدم عقب میره و تهش دور میزنه ... کنار عسلی صبر میکنه و مشغول باز کردن بند ساعتش میشه .. همزمان میگه : نچ ... درد جنابعالی دیشب و امروز نیست ، دردت رو بگو ! ...
ـ بذار برم ! ...
دستش رو بند ساعت می مونه ... مکث میکنه ... بیخیاله باز کردنش میشه و سمت من برمیگرده ... دستاش رو به دو طرف کمرش تکیه میده و با همون اخمهاش میگه : نشنیدم !
شنیده ! ... خوبم شنیده ، از بالا نگاهم میکنه ... می خواد بگه زیادی بهم رو داده ! ... اب دهنم رو قورت میدم ... چشمام رو اشک پر کرده ها ... ولی نمی ذارم پایین بیاد و میگم :
ـ شنیدی ! ...
🍃 @kadbanoiranii ✍
#Part289
📔 رمان " مخمصه ی باران " 💖
به قلم خانم کوثر شاهینی فر 👒
🍃🍁🍂🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁
ـ لیلا گفت که منیـ ...
ـ اون زنیکه سالی یه بار باس سیخ بزنه مارو که منم جا خالی میکنم ... اینکه هنوز هدف قرار ندادمش واسه اینه که هم بالشه بابامه ! ... سخته فهمش برات ؟ ...
ـ به خاطر من اذیت میشی ! ...
اخم میکنه ... فاصله میگیرم ازش ... تکیه دستش روی کمرم و روی شکمم برداشته میشه ... با اخم این فاصله گرفتن رو نگاه میکنه ... من نباید دل می بستم و بستم ... حالا که بستم نباید بذارم بمونه ... باید بِکَنَم ... باید برم ... آیهان چیزی نمیگه و من چونه م می لرزه .... لب میزنم :
ـ دیشب چی شد ؟ ...
ـ چی می خواستی بشه ... هرچی باید میشد ، شد ! ...
ـ آیهان دیشب چی شد ؟ ...
اخم میکنه ... دو سه قدم عقب میره و تهش دور میزنه ... کنار عسلی صبر میکنه و مشغول باز کردن بند ساعتش میشه .. همزمان میگه : نچ ... درد جنابعالی دیشب و امروز نیست ، دردت رو بگو ! ...
ـ بذار برم ! ...
دستش رو بند ساعت می مونه ... مکث میکنه ... بیخیاله باز کردنش میشه و سمت من برمیگرده ... دستاش رو به دو طرف کمرش تکیه میده و با همون اخمهاش میگه : نشنیدم !
شنیده ! ... خوبم شنیده ، از بالا نگاهم میکنه ... می خواد بگه زیادی بهم رو داده ! ... اب دهنم رو قورت میدم ... چشمام رو اشک پر کرده ها ... ولی نمی ذارم پایین بیاد و میگم :
ـ شنیدی ! ...
🍃 @kadbanoiranii ✍
🌈 پارت ۲۹۰
#Part290
📔 رمان " مخمصه ی باران " 💖
به قلم خانم کوثر شاهینی فر 👒
🍃🍁🍂🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁
ـ بر فرض که شنیدم ، این یعنی می خوام نشنیده بگیرم .... شام چی داریم ؟ ...
دو قدم سمت آشپزخونه میره و میگم : لازم نیست نگهم داری ! ...
پشت بهم صبر میکنه ... نفس عمیق کشیدنش رو می بینم ... با مکث سمتم برمیگرده و لب میزنه : تنها توی اون دخمه ( به اتاق اشاره میکنه ) زیادی از مغزت کار کشیدی داره اِرور میده ! ...
صدام خش داره ... میگم : نِمی مونم ! ...
ـ تو گوه می خوری ... دهنه منو باز نکن .. خب ؟ ... من نگهت داشتم ؟ ... گذاشتم فکر کنی خونه ی خودت نیست ؟ ... هر کوفتی خواستی تهیه کردم ، حمایتت کردم ، کسی نمی تونه تو روم بگه بهت بالا چشمت ابروعه ... می تونه ؟ ... چته ؟ ... ها ؟ ... چته که حالا داری ساز نا کوک میزنی ؟! ...
ـ دیگه محمدی نیست که منو بخواد ... که بخوام سرش کلاه بذارمو بمونم ... که تا اون موقع نگهم داری ... توام ... تو خب مجبور نیستی هر غلطی که یکی دیگه کرده رو پاک کنی ...
ـ الان دردت بی شوهریه ؟ ...
لا به لای اشکی که راه میگیره اخم میکنم ... میگم : دردِ من اینه ؟ ...
ـ نچ ... پس کِرم داری ... کِرم داری که می بینی رو پا بند نیستم از خستگی داری نمک میشی ! ...
ـ از وقتی اومدم نفس راحت نکشیدی ! ...
صدا بلند میکنه و نیم قدم تند سمتم میاد و من اون نیم قدم رو ترسیده عقب میرم .... میگه : به توچه ؟ ... هان ؟ ... نفس کشیدنه من به توچه ؟ ... خودت به درک فکره بچه باش ... فک کردی با این بچه می ذارم قدم از قدم برداری ؟ ...
🍃 @Kadbanoiranii ✍
#Part290
📔 رمان " مخمصه ی باران " 💖
به قلم خانم کوثر شاهینی فر 👒
🍃🍁🍂🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁
ـ بر فرض که شنیدم ، این یعنی می خوام نشنیده بگیرم .... شام چی داریم ؟ ...
دو قدم سمت آشپزخونه میره و میگم : لازم نیست نگهم داری ! ...
پشت بهم صبر میکنه ... نفس عمیق کشیدنش رو می بینم ... با مکث سمتم برمیگرده و لب میزنه : تنها توی اون دخمه ( به اتاق اشاره میکنه ) زیادی از مغزت کار کشیدی داره اِرور میده ! ...
صدام خش داره ... میگم : نِمی مونم ! ...
ـ تو گوه می خوری ... دهنه منو باز نکن .. خب ؟ ... من نگهت داشتم ؟ ... گذاشتم فکر کنی خونه ی خودت نیست ؟ ... هر کوفتی خواستی تهیه کردم ، حمایتت کردم ، کسی نمی تونه تو روم بگه بهت بالا چشمت ابروعه ... می تونه ؟ ... چته ؟ ... ها ؟ ... چته که حالا داری ساز نا کوک میزنی ؟! ...
ـ دیگه محمدی نیست که منو بخواد ... که بخوام سرش کلاه بذارمو بمونم ... که تا اون موقع نگهم داری ... توام ... تو خب مجبور نیستی هر غلطی که یکی دیگه کرده رو پاک کنی ...
ـ الان دردت بی شوهریه ؟ ...
لا به لای اشکی که راه میگیره اخم میکنم ... میگم : دردِ من اینه ؟ ...
ـ نچ ... پس کِرم داری ... کِرم داری که می بینی رو پا بند نیستم از خستگی داری نمک میشی ! ...
ـ از وقتی اومدم نفس راحت نکشیدی ! ...
صدا بلند میکنه و نیم قدم تند سمتم میاد و من اون نیم قدم رو ترسیده عقب میرم .... میگه : به توچه ؟ ... هان ؟ ... نفس کشیدنه من به توچه ؟ ... خودت به درک فکره بچه باش ... فک کردی با این بچه می ذارم قدم از قدم برداری ؟ ...
🍃 @Kadbanoiranii ✍