از دیشب ساعت دوازده من دارم خواب میبینم تا همین الان.حالم داره به هم میخوره از این حجم از خواب دیدن.مگ میشه؟تا خود صبح فیلم سینمایی میدیدم.تفففف به این خواب.
بنده یِ جزئیات
زیبایی های شهر من؛ صبح بخیر
اینجا فصلی به اسم زمستون هیچوقت وجود نداشته.
دیشب نمیدونم دقیق چه ساعتی؛فک کنم چهار و اینا بود یهو بارون شروع شد؛چنان رعد و برقایی میزد که از ترس فقد میدونم گوشیمو زدم حالت پرواز و سرمو بردم زیر پتو.
یه دوش گرفتم و یخورده به خودم رسیدم؛هوا ابری و سرده،خونه تاریکه جون میده کنار بخاری بخوابی تا فردا همین موقع.
بچه ها جون فردا پسفردا یه انلاین شاپ یا یه خوشحالی فروشی کوچیک؛البته فعلا کوچک، راه ميندازم اگه دوس داشتین لینکشو میذارم بیاین.