This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
لحظه ریزش دوباره متروپل آبادان!
یک کارگر زیر آوار متروپل مانده
دەگاو جـــــــــۆڵانـــــــــدێ
@joolandeh
یک کارگر زیر آوار متروپل مانده
دەگاو جـــــــــۆڵانـــــــــدێ
@joolandeh
#حکایت_آموزنده
مردی سراسیمه صبح ، نزد قاضی شهر آمد و از همسایه خود شکایت کرد و گفت: دیروز در خانه نبودیم. دیشب خانه رسیدیم و دیدیم دزد هر چه داشتیم و نداشتیم با خود برده است.
و من می دانم کار همسایه من است که یک یهودی است. قاضی گفت: از کجا چنین مطمینی؟ گفت: چون به من سلام نمی دهد دوم این که، نیازمند است و شب ها دیده ام بسیار گرسنه خوابیده است .
مرد شاکی گفت: آقای قاضی برخیز و ماموری به من بده تا او را دست ببندد و نزد تو آورند. قاضی اهمیتی نداد. مرد شاکی در التماس خود شدت کرد و اشکی ریخت و گفت: به خدا قسم من مرد مسلمان مومنی هستم و همه در محل مرا به نیک نامی یاد می کنند. آیا تو هنوز در سخنان من شک داری؟؟!!!
قاضی گفت: در این که داشته هایت را آن یهودی ببرد شک دارم ولی در این که این چنین ندیده به او تهمت دزدی زدی، در بردن نداشته هایت ( ایمان، صداقت، خدا ترسی و....) هیچ شکی ندارم.
دەگاو جــــــــۆڵانـــــــــدێ
@joolandeh
مردی سراسیمه صبح ، نزد قاضی شهر آمد و از همسایه خود شکایت کرد و گفت: دیروز در خانه نبودیم. دیشب خانه رسیدیم و دیدیم دزد هر چه داشتیم و نداشتیم با خود برده است.
و من می دانم کار همسایه من است که یک یهودی است. قاضی گفت: از کجا چنین مطمینی؟ گفت: چون به من سلام نمی دهد دوم این که، نیازمند است و شب ها دیده ام بسیار گرسنه خوابیده است .
مرد شاکی گفت: آقای قاضی برخیز و ماموری به من بده تا او را دست ببندد و نزد تو آورند. قاضی اهمیتی نداد. مرد شاکی در التماس خود شدت کرد و اشکی ریخت و گفت: به خدا قسم من مرد مسلمان مومنی هستم و همه در محل مرا به نیک نامی یاد می کنند. آیا تو هنوز در سخنان من شک داری؟؟!!!
قاضی گفت: در این که داشته هایت را آن یهودی ببرد شک دارم ولی در این که این چنین ندیده به او تهمت دزدی زدی، در بردن نداشته هایت ( ایمان، صداقت، خدا ترسی و....) هیچ شکی ندارم.
دەگاو جــــــــۆڵانـــــــــدێ
@joolandeh
اگاهی فروش وام فرزند اوری 60میلیون بە فروش میرسدکسی خواست با شمارە زیر تماس بگیرد
09189852663
دەگاو جـــــــــۆڵانـــــــــدێ
@joolandeh
09189852663
دەگاو جـــــــــۆڵانـــــــــدێ
@joolandeh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 لە سلێمانی دوو هاوسەر دوای سێ ساڵ بۆیان دەرکەوت کە خوشک و بـــران😔😱
دەگاو جــــــــۆڵانـــــــــدێ
@joolandeh
دەگاو جــــــــۆڵانـــــــــدێ
@joolandeh
♦️حجم بستهها و سرعت اینترنت واقعی نیست
سیاهکلی، نماینده مجلس:
🔹 سازمان تنظیم مقررات باید شیوه کنترل عملکرد اپراتورها در ارائه بستههای اینترنت را اعلام کند تا مردم به راحتی با نرمافزارهای کنترلی این موضوع را پیگیری کنند.
🔹برداشت این است که حجم بستهها و سرعت اینترنت واقعی نیست بنابراین وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات باید درباره این موضوع شفافسازی کند.
#کانال_روستای_جولانده
@joolandeh
سیاهکلی، نماینده مجلس:
🔹 سازمان تنظیم مقررات باید شیوه کنترل عملکرد اپراتورها در ارائه بستههای اینترنت را اعلام کند تا مردم به راحتی با نرمافزارهای کنترلی این موضوع را پیگیری کنند.
🔹برداشت این است که حجم بستهها و سرعت اینترنت واقعی نیست بنابراین وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات باید درباره این موضوع شفافسازی کند.
#کانال_روستای_جولانده
@joolandeh
🔷خانواده مهسا امینی: از کسی نمیترسیم؛ شکایت میکنیم/ ما خانه اعتکاف داریم؛ کسی نیستیم که بخواهند به ما آموزش حجاب بدهند؛ اینها خودشان باید تربیت و ادب یاد بگیرند
🔹هم میهن نوشت: ساعت 13:10 دقیقه ظهر است. مهسا امینی (ژینا)، دختر جوان و زیبای کرد در طبقه سوم بیمارستان کسری در بخش مراقبتهای ویژه روی تخت خوابیده است. بیصدا، بیحرکت. سطح هوشیاریاش تنها سه درصد است. اما همین سه درصد، رشته امید مادر و پدری است که اتاق دخترشان را طواف میکنند و با خون دل هنوز امیدوارند به زندگی برگردد.
چند دختر و پسر جوان در اطراف بیمارستان پرسه میزنند. نگهبانها سختگیرند و به راحتی اجازه ورود نمیدهند.
🔹آسانسور باز میشود و مرد جوانی برون میآید. دایی مهساست. پریشان و خسته است و چشمهایش کاسه خون. اما سرش بلند است، باکی از حرف زدن ندارد و به «هممیهن» میگوید: «از کسی نمیترسیم. اما مثل مرغ سربریدهایم. وضعیت ژینا اصلا خوب نیست. این رسم مهماننوازی بود؟»
🔹دایی مهسا میگوید که در پرونده پزشکی او علت حادثه را سکته اعلام کردهاند. اما «مهسا بیماری قلبی نداشت. علت حادثه مثل روز روشن است. وقتی با این ارعاب و وحشت دختر مردم را میگیرند و میچپانند در ماشین معلوم است چه میشود؟ این چه احقاق حقی است؟ اینها نه اسلام را میشناسند، نه انسانیت. ژینا سالمِ سالم بود. در کردستان همه خانواده ما را میشناسند. پدربزرگم در همه استانهای ایران مرید داشت. ما خانه اعتکاف داریم. کسی نیستیم که بخواهد به ما آموزش حجاب بدهند. اینها خودشان باید تربیت و ادب یاد بگیرند. بهشان گفتهام که ما گدا گشنه نیستیم که بخواهید به ما ناهار و شام بدهید! ما از روی سفره پر بلند شدهایم.»
🔹عائلی، دایی مهسا میگوید که تازه دانشگاه قبول شده بود. «قبلا هم کنکور داده بود، اما پدر و مادرش نمیگذاشتند برود شهر دیگر. خیلی مواظبش بودند. ژینا فقط یک برادر دارد. مغازهای داشت در سقز. تهران که رسیدیم، با برادرش رفت کرج خانه خواهرم. برگشته بودند برویم بگردیم که بازداشتش کردند.»
🔹نگهبان بیمارستان تشر میزند و دایی دخترک را به داخل بیمارستان هدایت میکند. اما او برایش مهم نیست: «دختر ما مگر علف هرز است. شکایت کردهایم. به هر جایی که لازم باشد شکایت کردهایم. ما نه به دنبال این هستیم که مبالغه کنیم و نه میخواهیم حق دخترمان ضایع شود.»
🔹در گوشه دیگری از لابی، زنی سیاهپوش و خسته نشسته است. او مادربزرگ مهسا است. با لهجه کردی، به فارسی میگوید: «از این جماعت چه انتظاری میشود داشت؟ چطور میخواهند آبروی خودشان را بخرند وقتی اینطور بیآبرویی میکنند. این بلا سر طفل معصوم ما آمده، اما فقط نوه من نیست. هزار طفل معصوم دیگر هم همینطور است. به ما میگویند کاری با دخترتان نکردیم. مگر باور میکنیم؟ با برادرش بود که این بلا را سرش آوردند.»
🔹مادر بزرگ هنوز امید داشت که ژینا برگردد. دستش را به آسمان گرفته بود: «خدا اگر بخواهد، مرده را هم زنده میکند.» اما ساعت 15 و 40 دقیقه بود و زور مرگ از امیدِ مادر و پدر و مادربزرگ ژینا بیشتر است؛ «ژینا تمام کرد.»
دەگاو جـــــــــۆڵانــــــــدێ
@joolandeh
🔹هم میهن نوشت: ساعت 13:10 دقیقه ظهر است. مهسا امینی (ژینا)، دختر جوان و زیبای کرد در طبقه سوم بیمارستان کسری در بخش مراقبتهای ویژه روی تخت خوابیده است. بیصدا، بیحرکت. سطح هوشیاریاش تنها سه درصد است. اما همین سه درصد، رشته امید مادر و پدری است که اتاق دخترشان را طواف میکنند و با خون دل هنوز امیدوارند به زندگی برگردد.
چند دختر و پسر جوان در اطراف بیمارستان پرسه میزنند. نگهبانها سختگیرند و به راحتی اجازه ورود نمیدهند.
🔹آسانسور باز میشود و مرد جوانی برون میآید. دایی مهساست. پریشان و خسته است و چشمهایش کاسه خون. اما سرش بلند است، باکی از حرف زدن ندارد و به «هممیهن» میگوید: «از کسی نمیترسیم. اما مثل مرغ سربریدهایم. وضعیت ژینا اصلا خوب نیست. این رسم مهماننوازی بود؟»
🔹دایی مهسا میگوید که در پرونده پزشکی او علت حادثه را سکته اعلام کردهاند. اما «مهسا بیماری قلبی نداشت. علت حادثه مثل روز روشن است. وقتی با این ارعاب و وحشت دختر مردم را میگیرند و میچپانند در ماشین معلوم است چه میشود؟ این چه احقاق حقی است؟ اینها نه اسلام را میشناسند، نه انسانیت. ژینا سالمِ سالم بود. در کردستان همه خانواده ما را میشناسند. پدربزرگم در همه استانهای ایران مرید داشت. ما خانه اعتکاف داریم. کسی نیستیم که بخواهد به ما آموزش حجاب بدهند. اینها خودشان باید تربیت و ادب یاد بگیرند. بهشان گفتهام که ما گدا گشنه نیستیم که بخواهید به ما ناهار و شام بدهید! ما از روی سفره پر بلند شدهایم.»
🔹عائلی، دایی مهسا میگوید که تازه دانشگاه قبول شده بود. «قبلا هم کنکور داده بود، اما پدر و مادرش نمیگذاشتند برود شهر دیگر. خیلی مواظبش بودند. ژینا فقط یک برادر دارد. مغازهای داشت در سقز. تهران که رسیدیم، با برادرش رفت کرج خانه خواهرم. برگشته بودند برویم بگردیم که بازداشتش کردند.»
🔹نگهبان بیمارستان تشر میزند و دایی دخترک را به داخل بیمارستان هدایت میکند. اما او برایش مهم نیست: «دختر ما مگر علف هرز است. شکایت کردهایم. به هر جایی که لازم باشد شکایت کردهایم. ما نه به دنبال این هستیم که مبالغه کنیم و نه میخواهیم حق دخترمان ضایع شود.»
🔹در گوشه دیگری از لابی، زنی سیاهپوش و خسته نشسته است. او مادربزرگ مهسا است. با لهجه کردی، به فارسی میگوید: «از این جماعت چه انتظاری میشود داشت؟ چطور میخواهند آبروی خودشان را بخرند وقتی اینطور بیآبرویی میکنند. این بلا سر طفل معصوم ما آمده، اما فقط نوه من نیست. هزار طفل معصوم دیگر هم همینطور است. به ما میگویند کاری با دخترتان نکردیم. مگر باور میکنیم؟ با برادرش بود که این بلا را سرش آوردند.»
🔹مادر بزرگ هنوز امید داشت که ژینا برگردد. دستش را به آسمان گرفته بود: «خدا اگر بخواهد، مرده را هم زنده میکند.» اما ساعت 15 و 40 دقیقه بود و زور مرگ از امیدِ مادر و پدر و مادربزرگ ژینا بیشتر است؛ «ژینا تمام کرد.»
دەگاو جـــــــــۆڵانــــــــدێ
@joolandeh
در گورستان:
بر مزار بی خانه ای نوشته بودند:
شکر خدا بالاخره
صاحبِ خانە و مکان خویش شدم.
بر سنگ قبر فقیری نوشته بودند:
پا برهنه به دنیا آمدم، پابرهنه زیستم
و پا برهنه به آخرت برگشتم.
روی سنگ ثروتمندی خواندم:
همه کس را با پول راضی کردم
اما فرشته مرگ را نتوانستم راضی کنم.
بر مزار دلشکسته ای چنین نگاشته شده بود:
قیامتی هست، تلافی می کنم.
بر گور جوانی چنین خواندم:
یکدیگر را نیازارید
به خدا قسم پشیمان خواهید شد.
بر قبر کودکی نوشته بودند:
خوشحالم بزرگ نشدم
تا به درنده ای تبدیل شوم.
بر مزار مادری نگاشته بودند:
تو رو خدا مواظب بچه هایم باشید.
بر قبر دیوانه ای نوشته بودند:
هوشیار به دنیا آمدم، هوشیار زیستم
اما بخاطر رفتارهایتان خودم را به
دیوانگی زده بودم.
بر سنگ قبر دکتری چنین خواندم:
همه چیز چاره و درمانی دارد غیر از مرگ!
دنیا مزرعه ی آخرت است به عاقبت خود
بیندیشیم که چه کاشته ایم، چون به جز
آن درو نخواهیم کرد...
از مکافاتِ عمل غافل مَشو
گندم از گندم بروید... جُو ز جُو
دەگاو جـــــــــۆڵانـــــــــدێ
@joolandeh
بر مزار بی خانه ای نوشته بودند:
شکر خدا بالاخره
صاحبِ خانە و مکان خویش شدم.
بر سنگ قبر فقیری نوشته بودند:
پا برهنه به دنیا آمدم، پابرهنه زیستم
و پا برهنه به آخرت برگشتم.
روی سنگ ثروتمندی خواندم:
همه کس را با پول راضی کردم
اما فرشته مرگ را نتوانستم راضی کنم.
بر مزار دلشکسته ای چنین نگاشته شده بود:
قیامتی هست، تلافی می کنم.
بر گور جوانی چنین خواندم:
یکدیگر را نیازارید
به خدا قسم پشیمان خواهید شد.
بر قبر کودکی نوشته بودند:
خوشحالم بزرگ نشدم
تا به درنده ای تبدیل شوم.
بر مزار مادری نگاشته بودند:
تو رو خدا مواظب بچه هایم باشید.
بر قبر دیوانه ای نوشته بودند:
هوشیار به دنیا آمدم، هوشیار زیستم
اما بخاطر رفتارهایتان خودم را به
دیوانگی زده بودم.
بر سنگ قبر دکتری چنین خواندم:
همه چیز چاره و درمانی دارد غیر از مرگ!
دنیا مزرعه ی آخرت است به عاقبت خود
بیندیشیم که چه کاشته ایم، چون به جز
آن درو نخواهیم کرد...
از مکافاتِ عمل غافل مَشو
گندم از گندم بروید... جُو ز جُو
دەگاو جـــــــــۆڵانـــــــــدێ
@joolandeh
به حاڵی كورد فهلهک حهیران دهبینم
ژیانی كورد وهكوو زیندان دهبینم
ههموو دنیا خهریكی كهیفی خۆیان
بهڵام كورد بێكهس و وهیلان دهبینم
ههتاومان تا بهكهی خامۆش و سهرده
ههتا كهی ئهم گهله ناڵان دهبینم
مناڵانی جیهان سهرگهرمی كایەن
مناڵی كورد هیلاكی نان دهبینم
له سهر گۆڕی شههیدی خاك و گهلدا
كچه كوردێك لەسهر جێژوان دەبینم
له خوێنی سووری لاوی نیشتیمانم
سهراسهر كوردهواری جوان دهبینم
وهكوو زهرده گهڵایێك وا له سهر ئاو
گهلی كورد وێڵ و سهرگهردان دهبینم
ئیتر ناگاته گوێم ئاههنگی شادی
بۆ ههر لایێك دهڕۆم گریان دهبینم
دڵم تهنگ و سهرم شێت و لهشم سهرد
كه دهردی كورد به بێ دهرمان دهبینم
بهسهرهاتی گهلی كوردان له مێژوو
چیرۆكی ئاگر و خهرمان دهبینم
به حاڵی كورد و خاكی كوردهواری
دڵی هیوا وهها بریان دهبینم
#مامۆستا_قانع
دەگاو جـــــــۆڵانــــــــدێ
@joolandeh
ژیانی كورد وهكوو زیندان دهبینم
ههموو دنیا خهریكی كهیفی خۆیان
بهڵام كورد بێكهس و وهیلان دهبینم
ههتاومان تا بهكهی خامۆش و سهرده
ههتا كهی ئهم گهله ناڵان دهبینم
مناڵانی جیهان سهرگهرمی كایەن
مناڵی كورد هیلاكی نان دهبینم
له سهر گۆڕی شههیدی خاك و گهلدا
كچه كوردێك لەسهر جێژوان دەبینم
له خوێنی سووری لاوی نیشتیمانم
سهراسهر كوردهواری جوان دهبینم
وهكوو زهرده گهڵایێك وا له سهر ئاو
گهلی كورد وێڵ و سهرگهردان دهبینم
ئیتر ناگاته گوێم ئاههنگی شادی
بۆ ههر لایێك دهڕۆم گریان دهبینم
دڵم تهنگ و سهرم شێت و لهشم سهرد
كه دهردی كورد به بێ دهرمان دهبینم
بهسهرهاتی گهلی كوردان له مێژوو
چیرۆكی ئاگر و خهرمان دهبینم
به حاڵی كورد و خاكی كوردهواری
دڵی هیوا وهها بریان دهبینم
#مامۆستا_قانع
دەگاو جـــــــۆڵانــــــــدێ
@joolandeh
بازدید حسن زارعی فرماندار سروآباد به همراه مهندس ازهاری رئیس سازمان مدیریت و برنامه ریزی استان کردستان ، دکتر شیوا قاسمی پور نماینده مردم شهرستانهای سروآباد و مریوان در مجلس شورای اسلامی و جمعی از مدیران شهرستانی از پروژه آسفالت روستاهای جولانده، دیوزناو، تفین-پایگلان و نسنار
دەگاو جـــۆڵانــــدێ
@joolandeh
دەگاو جـــۆڵانــــدێ
@joolandeh
قەڵەم پەڕ ناوەشەن حاڵش، کتێب و دەفتەرش مێشۆ
جەنازەو ئاوەزی کەوتەن، حەماقەت جەوهەرش مێشۆ
نەمەن سۆماو چەموو هەڵسێ، دەموو ئاخی تەڵەش تەقیان
سەرەی ئاور لەمێشەش هەن، جە مەژگی سەرتەرش مێشۆ
جەنایەت بانەکەو هوونیش بە دین و شەرعە وەش ناوان
دەلاقەو باوەڕی مەڕیا و بەرەو دینی بەرش مێشۆ
قوماروو خەڵوەتی باوەن به پارێزوو حەیاو نەردی
خیانەت دووششێ مارۆ و ئەمانەت ششدەرش مێشۆ
شەل و کۆر و کەڕ و لاڵەن ئەجۆ ئی پیره کۆمەڵگا
جه پا کەوتەن، چەم و گۆش و زوانی سەروەرش مێشۆ
بەراسانەو وەفای چۆڵەن، جەسەو ڕەحمی وناڵینەن
کوڕوو حەفلەو جەفای ئارۆ پیاڵە و ساغەرش مێشۆ
زەمین هەم ناوەشەن حاڵش، زەمەن زار و زەبوون کەوتەن
خەجاڵەت ئاوەڕووش مجیا و عەداڵەت مەحشەرش مێشۆ
✍ #جەماڵ_قادرپوور
دەگاو جـــــــۆڵانـــــــــدێ
@joolandeh
جەنازەو ئاوەزی کەوتەن، حەماقەت جەوهەرش مێشۆ
نەمەن سۆماو چەموو هەڵسێ، دەموو ئاخی تەڵەش تەقیان
سەرەی ئاور لەمێشەش هەن، جە مەژگی سەرتەرش مێشۆ
جەنایەت بانەکەو هوونیش بە دین و شەرعە وەش ناوان
دەلاقەو باوەڕی مەڕیا و بەرەو دینی بەرش مێشۆ
قوماروو خەڵوەتی باوەن به پارێزوو حەیاو نەردی
خیانەت دووششێ مارۆ و ئەمانەت ششدەرش مێشۆ
شەل و کۆر و کەڕ و لاڵەن ئەجۆ ئی پیره کۆمەڵگا
جه پا کەوتەن، چەم و گۆش و زوانی سەروەرش مێشۆ
بەراسانەو وەفای چۆڵەن، جەسەو ڕەحمی وناڵینەن
کوڕوو حەفلەو جەفای ئارۆ پیاڵە و ساغەرش مێشۆ
زەمین هەم ناوەشەن حاڵش، زەمەن زار و زەبوون کەوتەن
خەجاڵەت ئاوەڕووش مجیا و عەداڵەت مەحشەرش مێشۆ
✍ #جەماڵ_قادرپوور
دەگاو جـــــــۆڵانـــــــــدێ
@joolandeh
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مهسا(ژینا) امینی دو ماه پیش برسر مزار حسن زیرک خواننده مشهور کرد در بوکان..
دەگاو جــــــــۆڵانــــــــدێ
@joolandeh
دەگاو جــــــــۆڵانــــــــدێ
@joolandeh
#حکایت
مردی دو پسر داشت. یکی درسخوان اما تنبل و تن پرور و دیگری اهل فن و مهارت که همه کارهای شخصی خودش و تعمیرات منزل را خودش انجام می داد و دائم به شکلی خودش را سرگرم می کرد.
روزی آن مرد شیوانا را دید و راجع به پسرانش سر صحبت را بازکرد و گفت: «من به آینده پسر اولم که درس می خواند و یک لحظه از مطالعه دست برنمی دارد بسیار امیدوارم. هر چند او به بهانه درس خواندن و وقت کم داشتن تنبل است و بیشتر کارهایش را من و مادر و خواهرانش انجام می دهیم اما چون می دانم که این زحمت ها بالاخره روزی جواب می دهد لذا به دیده منت همه تنبلی هایش را قبول می کنیم. اما از آینده پسر کوچکم خیلی می ترسم. او در درس هایش فردی است معمولی و بیشتر در پی کسب مهارت و کارهای عملی است و عاشق تعمیر وسایل منزل و رفع خرابی هایی است که در اطراف خود می بیند. البته ناگفته نماند که او اصلا اجازه نمی دهد کسی کارهای شخصی اش را انجام دهد و تمام کارهایش را از شستن لباس گرفته تا تمیزکردن اتاق و موارد دیگر را خودش با حوصله و ظرافت انجام می دهد. اما همانطوری که گفتم او در درس یک فرد خیلی معمولی است و گمان نکنم در دستگاه امپراتور به عنوان یک فرد تحصیل کرده بتواند برای خودش شغلی دست و پا کند!»
شیوانا لبخندی زد و گفت: «برعکس تو به نظر من پسر دوم ات موفق تر است! البته شاید درس خواندن باعث شود پسر اول تو شغلی آبرومند برای خود در درستگاه امپراتور پیدا کند اما در نهایت همه آینده او همین شغل است که اگر روزی به دلیلی از او گرفته شود به روز سیاه می نشیند. اما پسر دوم تو خودش تضمین موفقیت خودش است و به هنگام سختی می تواند راهی برای ترمیم اوضاع خودش و رفع مشکلش پیدا کند. من جای تو بودم بیشتر نگران اولی بودم!»
دەگاو جـــــــۆڵانــــــــدێ
@joolandeh
مردی دو پسر داشت. یکی درسخوان اما تنبل و تن پرور و دیگری اهل فن و مهارت که همه کارهای شخصی خودش و تعمیرات منزل را خودش انجام می داد و دائم به شکلی خودش را سرگرم می کرد.
روزی آن مرد شیوانا را دید و راجع به پسرانش سر صحبت را بازکرد و گفت: «من به آینده پسر اولم که درس می خواند و یک لحظه از مطالعه دست برنمی دارد بسیار امیدوارم. هر چند او به بهانه درس خواندن و وقت کم داشتن تنبل است و بیشتر کارهایش را من و مادر و خواهرانش انجام می دهیم اما چون می دانم که این زحمت ها بالاخره روزی جواب می دهد لذا به دیده منت همه تنبلی هایش را قبول می کنیم. اما از آینده پسر کوچکم خیلی می ترسم. او در درس هایش فردی است معمولی و بیشتر در پی کسب مهارت و کارهای عملی است و عاشق تعمیر وسایل منزل و رفع خرابی هایی است که در اطراف خود می بیند. البته ناگفته نماند که او اصلا اجازه نمی دهد کسی کارهای شخصی اش را انجام دهد و تمام کارهایش را از شستن لباس گرفته تا تمیزکردن اتاق و موارد دیگر را خودش با حوصله و ظرافت انجام می دهد. اما همانطوری که گفتم او در درس یک فرد خیلی معمولی است و گمان نکنم در دستگاه امپراتور به عنوان یک فرد تحصیل کرده بتواند برای خودش شغلی دست و پا کند!»
شیوانا لبخندی زد و گفت: «برعکس تو به نظر من پسر دوم ات موفق تر است! البته شاید درس خواندن باعث شود پسر اول تو شغلی آبرومند برای خود در درستگاه امپراتور پیدا کند اما در نهایت همه آینده او همین شغل است که اگر روزی به دلیلی از او گرفته شود به روز سیاه می نشیند. اما پسر دوم تو خودش تضمین موفقیت خودش است و به هنگام سختی می تواند راهی برای ترمیم اوضاع خودش و رفع مشکلش پیدا کند. من جای تو بودم بیشتر نگران اولی بودم!»
دەگاو جـــــــۆڵانــــــــدێ
@joolandeh
Audio
🎧گۆرانیێوە وەشە و دڵنشینە:
#ئێنه_وەشی_تۆن_مارۆ_ئاوازم
#دووربای_تۆ_نەبی_کێ_کێشۆ_نازم
🎙دەنگ:
#هوشیار_نۆتشی
#حەمە_نۆتشی
پێشکەشتا بۆ ئازیزا....💐
دەگاو جـــــــۆڵانـــــــــدێ
@joolandeh
#ئێنه_وەشی_تۆن_مارۆ_ئاوازم
#دووربای_تۆ_نەبی_کێ_کێشۆ_نازم
🎙دەنگ:
#هوشیار_نۆتشی
#حەمە_نۆتشی
پێشکەشتا بۆ ئازیزا....💐
دەگاو جـــــــۆڵانـــــــــدێ
@joolandeh
Audio
🎧گۆرانیێوە ئارامە و دڵنشینە:
#دەنگەکەیت_چڕیا
🎙دەنگ:
#گیسیا_هەورامی
دەگاو جــــــۆڵانــــــــدێ
@joolandeh
#دەنگەکەیت_چڕیا
🎙دەنگ:
#گیسیا_هەورامی
دەگاو جــــــۆڵانــــــــدێ
@joolandeh
مردی درحال مرگ بود، وقتیکه متوجه مرگش شد خدا را با جعبه ای در دست دید،
خدا: وقت رفتنه.
مرد: به این زودی؟ من نقشه های زیادی داشتم
خدا: متاسفم، ولی وقت رفتنه
مرد: درجعبه ات چی دارید؟
خدا: متعلقات تو را
مرد: متعلقات من؟ یعنی همه چیزهای من؛
لباسهام، پولهایم و ....
خدا: آنها دیگر مال تو نیستند آنها متعلق به زمین هستند
مرد: خاطراتم چی؟
خدا: آنها متعلق به زمان هستند
مرد: خانواده و دوستانم؟
خدا: نه، آنها موقتی بودند
مرد: زن و بچه هایم؟
خدا: آنها متعلق به قلبت بود
مرد: پس وسایل داخل جعبه حتما بدنم هستند؟
خدا :نه؛ آن متعلق به گردوغبار هستند
مرد: پس مطمئنا روحم است؟
خدا: اشتباه می کنی، روح تو متعلق به من است
مرد با اشک در چشمهایش و باترس زیاد جعبه در دست خدا را گرفت و بازکرد؛ دید خالی است!
مرد دل شکسته گفت: من هرگز چیزی نداشتم؟
خدا : درسته، تومالک هیچ چیز نبودی!
مرد: پس من چی داشتم؟
خدا: لحظات زندگی مال تو بود ؛
هرلحظه که زندگی کردی مال تو بود
زندگی فقط لحظه ها هستند
قدر لحظه ها را بدان و لحظه ها را دوست داشته باش
آنچه از سر گذشت، شد سر گذشت ...
حیف، بی دقت گذشت، اما گذشت !
تا که خواستیم یک دو روزی فکر کنیم،
بر در خانه نوشتند: "در گذشت"
دەگاو جــــــــۆڵانـــــــــــدێ
@joolandeh
خدا: وقت رفتنه.
مرد: به این زودی؟ من نقشه های زیادی داشتم
خدا: متاسفم، ولی وقت رفتنه
مرد: درجعبه ات چی دارید؟
خدا: متعلقات تو را
مرد: متعلقات من؟ یعنی همه چیزهای من؛
لباسهام، پولهایم و ....
خدا: آنها دیگر مال تو نیستند آنها متعلق به زمین هستند
مرد: خاطراتم چی؟
خدا: آنها متعلق به زمان هستند
مرد: خانواده و دوستانم؟
خدا: نه، آنها موقتی بودند
مرد: زن و بچه هایم؟
خدا: آنها متعلق به قلبت بود
مرد: پس وسایل داخل جعبه حتما بدنم هستند؟
خدا :نه؛ آن متعلق به گردوغبار هستند
مرد: پس مطمئنا روحم است؟
خدا: اشتباه می کنی، روح تو متعلق به من است
مرد با اشک در چشمهایش و باترس زیاد جعبه در دست خدا را گرفت و بازکرد؛ دید خالی است!
مرد دل شکسته گفت: من هرگز چیزی نداشتم؟
خدا : درسته، تومالک هیچ چیز نبودی!
مرد: پس من چی داشتم؟
خدا: لحظات زندگی مال تو بود ؛
هرلحظه که زندگی کردی مال تو بود
زندگی فقط لحظه ها هستند
قدر لحظه ها را بدان و لحظه ها را دوست داشته باش
آنچه از سر گذشت، شد سر گذشت ...
حیف، بی دقت گذشت، اما گذشت !
تا که خواستیم یک دو روزی فکر کنیم،
بر در خانه نوشتند: "در گذشت"
دەگاو جــــــــۆڵانـــــــــــدێ
@joolandeh
🔴 روز یکشنبە، ٢٧ شهریور ١٤٠١ صورت گرفت
🔻بازدید ریاست سازمان مدیریت و برنامەریزی استان کردستان به همراه نماینده مردم فهیم شهرستانهای مریوان و سروآباد در مجلس شورای اسلامی از پروژههای عمرانی شهرستان سروآباد....
🔸 حضور مهندس ازهاری، ریاست #سازمان_مدیریت_و_برنامهریزی استان به دعوت و همراهی دکتر #شیوا_قاسمیپور نماینده مردم فهیم #مریوان_و_سروآباد در شهرستان سروآباد که در جریان آن تعدادی از پروژەهای عمرانی و راهسازی سطح شهرستان #سروآباد مورد بازدید قرار گرفتند.
🔹پروژەهای مورد بازدید در این سفر عبارتند از:
-جادە روستایی #جولانده و #دیوزناو
-پروژه #پرورش_ماهی روستای #دیوزناو و زیرساختهای استقرار و احداث #فاز دو آن
-جاده #تفین به #پایگلان
-جاده روستای #گواز
-جاده روستای #نسنار
-اجرای #طرح_هادی روستای #چشمیدر
دەگاو جــــــۆلانــــــــدێ
@joolandeh
🔻بازدید ریاست سازمان مدیریت و برنامەریزی استان کردستان به همراه نماینده مردم فهیم شهرستانهای مریوان و سروآباد در مجلس شورای اسلامی از پروژههای عمرانی شهرستان سروآباد....
🔸 حضور مهندس ازهاری، ریاست #سازمان_مدیریت_و_برنامهریزی استان به دعوت و همراهی دکتر #شیوا_قاسمیپور نماینده مردم فهیم #مریوان_و_سروآباد در شهرستان سروآباد که در جریان آن تعدادی از پروژەهای عمرانی و راهسازی سطح شهرستان #سروآباد مورد بازدید قرار گرفتند.
🔹پروژەهای مورد بازدید در این سفر عبارتند از:
-جادە روستایی #جولانده و #دیوزناو
-پروژه #پرورش_ماهی روستای #دیوزناو و زیرساختهای استقرار و احداث #فاز دو آن
-جاده #تفین به #پایگلان
-جاده روستای #گواز
-جاده روستای #نسنار
-اجرای #طرح_هادی روستای #چشمیدر
دەگاو جــــــۆلانــــــــدێ
@joolandeh