مردی درحال مرگ بود، وقتیکه متوجه مرگش شد خدا را با جعبه ای در دست دید،
خدا: وقت رفتنه.
مرد: به این زودی؟ من نقشه های زیادی داشتم
خدا: متاسفم، ولی وقت رفتنه
مرد: درجعبه ات چی دارید؟
خدا: متعلقات تو را
مرد: متعلقات من؟ یعنی همه چیزهای من؛
لباسهام، پولهایم و ....
خدا: آنها دیگر مال تو نیستند آنها متعلق به زمین هستند
مرد: خاطراتم چی؟
خدا: آنها متعلق به زمان هستند
مرد: خانواده و دوستانم؟
خدا: نه، آنها موقتی بودند
مرد: زن و بچه هایم؟
خدا: آنها متعلق به قلبت بود
مرد: پس وسایل داخل جعبه حتما بدنم هستند؟
خدا :نه؛ آن متعلق به گردوغبار هستند
مرد: پس مطمئنا روحم است؟
خدا: اشتباه می کنی، روح تو متعلق به من است
مرد با اشک در چشمهایش و باترس زیاد جعبه در دست خدا را گرفت و بازکرد؛ دید خالی است!
مرد دل شکسته گفت: من هرگز چیزی نداشتم؟
خدا : درسته، تومالک هیچ چیز نبودی!
مرد: پس من چی داشتم؟
خدا: لحظات زندگی مال تو بود ؛
هرلحظه که زندگی کردی مال تو بود
زندگی فقط لحظه ها هستند
قدر لحظه ها را بدان و لحظه ها را دوست داشته باش
آنچه از سر گذشت، شد سر گذشت ...
حیف، بی دقت گذشت، اما گذشت !
تا که خواستیم یک دو روزی فکر کنیم،
بر در خانه نوشتند: "در گذشت"
دەگاو جــــــــۆڵانـــــــــــدێ
@joolandeh
خدا: وقت رفتنه.
مرد: به این زودی؟ من نقشه های زیادی داشتم
خدا: متاسفم، ولی وقت رفتنه
مرد: درجعبه ات چی دارید؟
خدا: متعلقات تو را
مرد: متعلقات من؟ یعنی همه چیزهای من؛
لباسهام، پولهایم و ....
خدا: آنها دیگر مال تو نیستند آنها متعلق به زمین هستند
مرد: خاطراتم چی؟
خدا: آنها متعلق به زمان هستند
مرد: خانواده و دوستانم؟
خدا: نه، آنها موقتی بودند
مرد: زن و بچه هایم؟
خدا: آنها متعلق به قلبت بود
مرد: پس وسایل داخل جعبه حتما بدنم هستند؟
خدا :نه؛ آن متعلق به گردوغبار هستند
مرد: پس مطمئنا روحم است؟
خدا: اشتباه می کنی، روح تو متعلق به من است
مرد با اشک در چشمهایش و باترس زیاد جعبه در دست خدا را گرفت و بازکرد؛ دید خالی است!
مرد دل شکسته گفت: من هرگز چیزی نداشتم؟
خدا : درسته، تومالک هیچ چیز نبودی!
مرد: پس من چی داشتم؟
خدا: لحظات زندگی مال تو بود ؛
هرلحظه که زندگی کردی مال تو بود
زندگی فقط لحظه ها هستند
قدر لحظه ها را بدان و لحظه ها را دوست داشته باش
آنچه از سر گذشت، شد سر گذشت ...
حیف، بی دقت گذشت، اما گذشت !
تا که خواستیم یک دو روزی فکر کنیم،
بر در خانه نوشتند: "در گذشت"
دەگاو جــــــــۆڵانـــــــــــدێ
@joolandeh
🔴 روز یکشنبە، ٢٧ شهریور ١٤٠١ صورت گرفت
🔻بازدید ریاست سازمان مدیریت و برنامەریزی استان کردستان به همراه نماینده مردم فهیم شهرستانهای مریوان و سروآباد در مجلس شورای اسلامی از پروژههای عمرانی شهرستان سروآباد....
🔸 حضور مهندس ازهاری، ریاست #سازمان_مدیریت_و_برنامهریزی استان به دعوت و همراهی دکتر #شیوا_قاسمیپور نماینده مردم فهیم #مریوان_و_سروآباد در شهرستان سروآباد که در جریان آن تعدادی از پروژەهای عمرانی و راهسازی سطح شهرستان #سروآباد مورد بازدید قرار گرفتند.
🔹پروژەهای مورد بازدید در این سفر عبارتند از:
-جادە روستایی #جولانده و #دیوزناو
-پروژه #پرورش_ماهی روستای #دیوزناو و زیرساختهای استقرار و احداث #فاز دو آن
-جاده #تفین به #پایگلان
-جاده روستای #گواز
-جاده روستای #نسنار
-اجرای #طرح_هادی روستای #چشمیدر
دەگاو جــــــۆلانــــــــدێ
@joolandeh
🔻بازدید ریاست سازمان مدیریت و برنامەریزی استان کردستان به همراه نماینده مردم فهیم شهرستانهای مریوان و سروآباد در مجلس شورای اسلامی از پروژههای عمرانی شهرستان سروآباد....
🔸 حضور مهندس ازهاری، ریاست #سازمان_مدیریت_و_برنامهریزی استان به دعوت و همراهی دکتر #شیوا_قاسمیپور نماینده مردم فهیم #مریوان_و_سروآباد در شهرستان سروآباد که در جریان آن تعدادی از پروژەهای عمرانی و راهسازی سطح شهرستان #سروآباد مورد بازدید قرار گرفتند.
🔹پروژەهای مورد بازدید در این سفر عبارتند از:
-جادە روستایی #جولانده و #دیوزناو
-پروژه #پرورش_ماهی روستای #دیوزناو و زیرساختهای استقرار و احداث #فاز دو آن
-جاده #تفین به #پایگلان
-جاده روستای #گواز
-جاده روستای #نسنار
-اجرای #طرح_هادی روستای #چشمیدر
دەگاو جــــــۆلانــــــــدێ
@joolandeh
حکایتی بسیار زیبا و خواندنی !
در روزگاران قدیم دختری که تازه ازدواج کرده بود با شوهرش سر موضوعی بحث شان شد ؛ دختر هم قهر کرد آمد خانه پدرش واز شوهر خود شروع کرد به بد گفتن که پدر جان شوهر من چنینه وچنانه .
پدر بعد از اینکه به حرفهای دخترش گوش داد گفت باشه عزیز دل بابا با شوهرت صحبت می کنم .
پدر دختر تمام مردهای فامیل که به دختر محرم بودند را به خانه اش دعوت کرد و به هر یک عبایی داد
بعد به زنش گفت دختر را نیمه عریان کرده داخل اتاق بفرستد
مادر دختر دستور شوهرش را اطاعت کرده دخترش را نیمه عریان به اتاق فرستاد.
دختر تا وارد اتاق شد از خجالت سرخ شد وداشت نگاه می کرد ، پدرش عبایش را کنار زد گفت : بیا زیر عبای من
دختر نرفت ،
برادرانش گفتند بیا زیر عبای ما اما نرفت خلاصه در آن جمع سریع رفت زیر عبای شوهرش پناه گرفت .
بعد پدر دختر گفت دیدی دخترم محرمتر از شوهرت کسی نیست پس بهتر است بروی زندگی کنی او عیبهای تو را بپوشاند تو نیز عیبهای شوهرت را بپوشان .
او از خطای تو بگذرد تو از اشتباهات شوهرت چشم پوشی کن.
آری دونفری که با هم ازدواج میکنند
کامل کامل نیستند
ولی می توانند همدیگر را کامل کنند !
دەگاو جــــــــۆڵانــــــــــدێ
@joolandeh
در روزگاران قدیم دختری که تازه ازدواج کرده بود با شوهرش سر موضوعی بحث شان شد ؛ دختر هم قهر کرد آمد خانه پدرش واز شوهر خود شروع کرد به بد گفتن که پدر جان شوهر من چنینه وچنانه .
پدر بعد از اینکه به حرفهای دخترش گوش داد گفت باشه عزیز دل بابا با شوهرت صحبت می کنم .
پدر دختر تمام مردهای فامیل که به دختر محرم بودند را به خانه اش دعوت کرد و به هر یک عبایی داد
بعد به زنش گفت دختر را نیمه عریان کرده داخل اتاق بفرستد
مادر دختر دستور شوهرش را اطاعت کرده دخترش را نیمه عریان به اتاق فرستاد.
دختر تا وارد اتاق شد از خجالت سرخ شد وداشت نگاه می کرد ، پدرش عبایش را کنار زد گفت : بیا زیر عبای من
دختر نرفت ،
برادرانش گفتند بیا زیر عبای ما اما نرفت خلاصه در آن جمع سریع رفت زیر عبای شوهرش پناه گرفت .
بعد پدر دختر گفت دیدی دخترم محرمتر از شوهرت کسی نیست پس بهتر است بروی زندگی کنی او عیبهای تو را بپوشاند تو نیز عیبهای شوهرت را بپوشان .
او از خطای تو بگذرد تو از اشتباهات شوهرت چشم پوشی کن.
آری دونفری که با هم ازدواج میکنند
کامل کامل نیستند
ولی می توانند همدیگر را کامل کنند !
دەگاو جــــــــۆڵانــــــــــدێ
@joolandeh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 مرگ غمانگیز ٣ عضو یک خانواده بر اثر تصادف
🚑 تصادف تویوتا با تریلی در اقلیم کردستان جاده #ههولێر_سلێمانی باعث مرگ ٣ نفر از اعضای یک خانواده مریوانی شد.
🖤 متاسفانه در این حادثه پدر، مادر و دختر ١٦ ساله این خانواده مریوانی جان خود را از دست دادند و تنها دختر بچهی ٤ ساله آنها جان سالم به در برد.
🖤 این حادثه ۵ کشته برجای گذاشت.
دەگاو جــــــــۆڵانــــــــدێ
@joolandeh
🚑 تصادف تویوتا با تریلی در اقلیم کردستان جاده #ههولێر_سلێمانی باعث مرگ ٣ نفر از اعضای یک خانواده مریوانی شد.
🖤 متاسفانه در این حادثه پدر، مادر و دختر ١٦ ساله این خانواده مریوانی جان خود را از دست دادند و تنها دختر بچهی ٤ ساله آنها جان سالم به در برد.
🖤 این حادثه ۵ کشته برجای گذاشت.
دەگاو جــــــــۆڵانــــــــدێ
@joolandeh
داستان کوتاه
روزی حاکمی همراه با وزیر حکیمش ،از کنار روستایی می گذشتند.خانه های روستا خراب و ویران شده و مردمش آواره شده بودند.صدای آواز دو جغد به گوش حاکم و وزیرش رسید.
حاکم از وزیر پرسید:« به نظر تو این دو جغد باهم چه می گویند؟»
وزیر که همیشه می خواست حاکم را متوجه وظیفه و مسئولیت هایش نماید از فرصت استفاده کرد و پاسخ داد:« ای حاکم بزرگ ، یکی از این دوجغد دارد دختر جغد دیگر را برای پسرش خواستگاری می کند.»
حاکم خندید و گفت:«چه جالب!مگرجغدها هم شیربها و مهریه می گیرند و دخترشان را شوهر می دهند؟»
وزیر پاسخ داد:« بله این دوجغد هم دارند برسر شیربها چانه می زنند.»
حاکم با کنجگاوی پرسید:« خوب چه می گویند؟»
وزیر گفت:«جغدی که دختر دارد به آن یکی می گوید اگر میخواهی دخترم را به پسرت بدهم باید چندین روستای خراب و ویران را به عنوان شیربها به من بدهی.»
حاکم خندید و گفت:«چرا روستای خراب و ویران؟»
وزیر گفت:«چون جغدها به خرابه ها علاقه دارند.هرجا خرابه ای باشد جغد در آن زندگی می کند و آنجا را به عنوان خانه اش انتخاب می کند.»
حاکم گفت:«جغد دومی پیشنهاد او را قبول کرد؟»
وزیر گفت:« آری قبول کرد.او به جغد اولی گفته که اگر حاکم به همین شکل که امروز دارد بر مردم حکومت می کند به کارش ادامه دهد،کم کم تمام روستاها به ویرانه تبدیل می شوند و ساکنان آنها آواره می شوند.
آن وقت ویرانه های زیادی برجا می ماند و من تمام آن خانه های خراب و ویران را به عنوان شیربها و مهریه ی دخترت به تو می دهم.می گوید:
گر ملک اینست و همین روزگار
زین ده ویران دهمت صدهزار
دەگاو جـــــــــــۆڵانـــــــــدێ
@joolandeh
روزی حاکمی همراه با وزیر حکیمش ،از کنار روستایی می گذشتند.خانه های روستا خراب و ویران شده و مردمش آواره شده بودند.صدای آواز دو جغد به گوش حاکم و وزیرش رسید.
حاکم از وزیر پرسید:« به نظر تو این دو جغد باهم چه می گویند؟»
وزیر که همیشه می خواست حاکم را متوجه وظیفه و مسئولیت هایش نماید از فرصت استفاده کرد و پاسخ داد:« ای حاکم بزرگ ، یکی از این دوجغد دارد دختر جغد دیگر را برای پسرش خواستگاری می کند.»
حاکم خندید و گفت:«چه جالب!مگرجغدها هم شیربها و مهریه می گیرند و دخترشان را شوهر می دهند؟»
وزیر پاسخ داد:« بله این دوجغد هم دارند برسر شیربها چانه می زنند.»
حاکم با کنجگاوی پرسید:« خوب چه می گویند؟»
وزیر گفت:«جغدی که دختر دارد به آن یکی می گوید اگر میخواهی دخترم را به پسرت بدهم باید چندین روستای خراب و ویران را به عنوان شیربها به من بدهی.»
حاکم خندید و گفت:«چرا روستای خراب و ویران؟»
وزیر گفت:«چون جغدها به خرابه ها علاقه دارند.هرجا خرابه ای باشد جغد در آن زندگی می کند و آنجا را به عنوان خانه اش انتخاب می کند.»
حاکم گفت:«جغد دومی پیشنهاد او را قبول کرد؟»
وزیر گفت:« آری قبول کرد.او به جغد اولی گفته که اگر حاکم به همین شکل که امروز دارد بر مردم حکومت می کند به کارش ادامه دهد،کم کم تمام روستاها به ویرانه تبدیل می شوند و ساکنان آنها آواره می شوند.
آن وقت ویرانه های زیادی برجا می ماند و من تمام آن خانه های خراب و ویران را به عنوان شیربها و مهریه ی دخترت به تو می دهم.می گوید:
گر ملک اینست و همین روزگار
زین ده ویران دهمت صدهزار
دەگاو جـــــــــــۆڵانـــــــــدێ
@joolandeh
تـەن، کـە خـەمـیـاوە یـانـێ دەسـتـوورەن
وادەی هـۆرێـزنـای گـیـان ئـەو حـزوورەن
#مەولەوی
دەگاو جـــــــــۆڵانــــــــــدێ
@joolandeh
وادەی هـۆرێـزنـای گـیـان ئـەو حـزوورەن
#مەولەوی
دەگاو جـــــــــۆڵانــــــــــدێ
@joolandeh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دڵی سۆتەی موازۆ و چن خەمێ تەر
دڵی عاشق هەزار زامی و کەمێ تەر
شەماڵێو پەی دەڵی تەنگی حەجێوا
هەواڵێو بەی بە بێ دەنگی حەجێوا
مەنەی بێ تۆ مەزانی هیچ مەئێژۆ
کەسـم بێ تــاقــەتی ڕۆحی بڕێژۆ
جـە نسڵوو وێرەگانەو دڵ خەمینا
تۆ بەشکەم بەی بەرەو شاڐی نەبینا
هـــەزار دانێ ســەعاتێ ئێنتێزاری
کەرۆ بەڵگێو جە عەشق و بی قەراری
دڵێو داخـی نەواتێ سەر شەوانەی
خەیاڵێ و سەرجە نۆ گێرتەی بەهانەی
قەسەم دای من بە نامێ تۆ شەوانی
وەشـەسیایی چ زەجرێوا مەزانی
لـوا چـێروو ســوالــێ دڵ وەشیما
تەماشێو تا بە کەی حەر بێ بەشیما
شەو و ڕۆ با بە یۆ وەختێ نیەنی
نە کـفرا من چــەمێوی سیر دیەنی
تصویر،صدا و تدوین :شهرام غلامی،تاڤگە فیلم
شعر و دکلمە :خەمیار هەورامی
چەمەرایی چەم
دەگاو جـــــــــۆڵانــــــــدێ
@joolandeh
دڵی عاشق هەزار زامی و کەمێ تەر
شەماڵێو پەی دەڵی تەنگی حەجێوا
هەواڵێو بەی بە بێ دەنگی حەجێوا
مەنەی بێ تۆ مەزانی هیچ مەئێژۆ
کەسـم بێ تــاقــەتی ڕۆحی بڕێژۆ
جـە نسڵوو وێرەگانەو دڵ خەمینا
تۆ بەشکەم بەی بەرەو شاڐی نەبینا
هـــەزار دانێ ســەعاتێ ئێنتێزاری
کەرۆ بەڵگێو جە عەشق و بی قەراری
دڵێو داخـی نەواتێ سەر شەوانەی
خەیاڵێ و سەرجە نۆ گێرتەی بەهانەی
قەسەم دای من بە نامێ تۆ شەوانی
وەشـەسیایی چ زەجرێوا مەزانی
لـوا چـێروو ســوالــێ دڵ وەشیما
تەماشێو تا بە کەی حەر بێ بەشیما
شەو و ڕۆ با بە یۆ وەختێ نیەنی
نە کـفرا من چــەمێوی سیر دیەنی
تصویر،صدا و تدوین :شهرام غلامی،تاڤگە فیلم
شعر و دکلمە :خەمیار هەورامی
چەمەرایی چەم
دەگاو جـــــــــۆڵانــــــــدێ
@joolandeh
( #پاییز )🍂🍁
زیزم
لە دەست ئەوانەی وا
پێنووسیان
دەستەمۆ دەکەن و لە گۆڕەپانی
خەیاڵ دا تاو دەدەن
بۆ داڕشتنی شێعرێک کە هەڵدەکشێ بە
بە سەر پاییزدا
ڕەنگامەیە وەرزی پاییز
دڵڕفێنە و گەلێك ئازیز
بووکە نەخشینەکەی ساڵە
هاندەری هەست و خەیاڵە
چەندم لا جوانە خەزانی
شەوانە، هەورو بارانی
شەوگاری درێژ و دووری
خۆشەویستی بێ سنووری
دڵڕفێنە کاتێ کە وا
هەڵدەکا پەڵە و بارانی
گەڵا لە دار دادەورێ و
دەخشێتە سەر ئاوی کانی
کاتێ کە وا خشەی گەڵا و
خرمەی باران
دەبێ بە سەمفۆنیایێک و
دەبزوێنێ هەست و خەیاڵی
هەستیاران
هەستیاران
ئێوەو خواتان
کەم بگرن یەخەو بەرۆکی
مەنووسن شێعری ناکۆکی
خەم و چەرمەسەری خۆتان
مەکەن بە ملوانکەی شێعر و
هەڵمەواسن بە ملیدا
پێتان ناڵێم نامۆ و ون
ئێوەیش وەرن وەکوو من بن
شەختە مەخەنە سەر پاییز
پاییزتان لە لا ئازیز بێ
ئەویندار وەرزی زەرد بن
ئەدی ئێوەیش وەکوو من بن
ئەمە سکاڵای دڵم بوو
✍ #سۆهراب_مورادنیا
(سیاوکام هەورامی)
دەگاو جـــــۆڵانـــــــــدێ
@joolandeh
زیزم
لە دەست ئەوانەی وا
پێنووسیان
دەستەمۆ دەکەن و لە گۆڕەپانی
خەیاڵ دا تاو دەدەن
بۆ داڕشتنی شێعرێک کە هەڵدەکشێ بە
بە سەر پاییزدا
ڕەنگامەیە وەرزی پاییز
دڵڕفێنە و گەلێك ئازیز
بووکە نەخشینەکەی ساڵە
هاندەری هەست و خەیاڵە
چەندم لا جوانە خەزانی
شەوانە، هەورو بارانی
شەوگاری درێژ و دووری
خۆشەویستی بێ سنووری
دڵڕفێنە کاتێ کە وا
هەڵدەکا پەڵە و بارانی
گەڵا لە دار دادەورێ و
دەخشێتە سەر ئاوی کانی
کاتێ کە وا خشەی گەڵا و
خرمەی باران
دەبێ بە سەمفۆنیایێک و
دەبزوێنێ هەست و خەیاڵی
هەستیاران
هەستیاران
ئێوەو خواتان
کەم بگرن یەخەو بەرۆکی
مەنووسن شێعری ناکۆکی
خەم و چەرمەسەری خۆتان
مەکەن بە ملوانکەی شێعر و
هەڵمەواسن بە ملیدا
پێتان ناڵێم نامۆ و ون
ئێوەیش وەرن وەکوو من بن
شەختە مەخەنە سەر پاییز
پاییزتان لە لا ئازیز بێ
ئەویندار وەرزی زەرد بن
ئەدی ئێوەیش وەکوو من بن
ئەمە سکاڵای دڵم بوو
✍ #سۆهراب_مورادنیا
(سیاوکام هەورامی)
دەگاو جـــــۆڵانـــــــــدێ
@joolandeh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پەی ولەکێم....🌸....💔😔💔
ئای دڵم بێ تۆ وشەکە ساڵیشا
تەژنەو وارانوو نەو وەهاریشا
سەعاتێ ژیوایم جە پای کەوتێنێ
پەپوولێ تاسەیم یانە سۆتێنێ
تۆ نەبی چەمێ فرە بێ هازێنێ
دەلاقیێ عەشقی ئای بێ نازێنێ
کۆگای قەراری چ بێ دەنگێنێ
هەسارێ ژیوای چ بێ ڕەنگێنێ
تۆ نەبی گۆڵم سەرکەلێ ماتێ
ئارام مەگێروو پەی تەنیا ساتێ
تۆیچ زانە گۆڵم زمسانم نەلان
وەهارو شادٚیم خەیلێن کەلەلان
#حۆسهین_خوورا
دەگاو جـــــــۆڵانــــــــدێ
@joolandeh
ئای دڵم بێ تۆ وشەکە ساڵیشا
تەژنەو وارانوو نەو وەهاریشا
سەعاتێ ژیوایم جە پای کەوتێنێ
پەپوولێ تاسەیم یانە سۆتێنێ
تۆ نەبی چەمێ فرە بێ هازێنێ
دەلاقیێ عەشقی ئای بێ نازێنێ
کۆگای قەراری چ بێ دەنگێنێ
هەسارێ ژیوای چ بێ ڕەنگێنێ
تۆ نەبی گۆڵم سەرکەلێ ماتێ
ئارام مەگێروو پەی تەنیا ساتێ
تۆیچ زانە گۆڵم زمسانم نەلان
وەهارو شادٚیم خەیلێن کەلەلان
#حۆسهین_خوورا
دەگاو جـــــــۆڵانــــــــدێ
@joolandeh
پاییز وە بێ تۆ ناوەشا لامەو
ئەسیرنا دەسوو باروو خەمامەو
خیاڵم غافڵ مەبــــۆ جە یادٚت
ساتێ لامەشی وەروو چەمامەو
#سۆهراب_مورادنیا_سیاوکام
دەگاو جــــــــۆڵانــــــــدێ
@joolandeh
ئەسیرنا دەسوو باروو خەمامەو
خیاڵم غافڵ مەبــــۆ جە یادٚت
ساتێ لامەشی وەروو چەمامەو
#سۆهراب_مورادنیا_سیاوکام
دەگاو جــــــــۆڵانــــــــدێ
@joolandeh
سەرێ نەزانێ سەرداری چۆنە
تێر بێ و نەزانی هەژاری چۆنە
هەرگیز نەیدیبێ خەمباری چۆنە
مەس بێ و نەزانی هەژاری چۆنە
لە خوا ئەخوازم کە بە بڕین چێ
تا دوا هەناسەی بە زار و شین چێ
✍ #قانێع
دەگاو جـــــــــۆڵانــــــــــدێ
@joolandeh
تێر بێ و نەزانی هەژاری چۆنە
هەرگیز نەیدیبێ خەمباری چۆنە
مەس بێ و نەزانی هەژاری چۆنە
لە خوا ئەخوازم کە بە بڕین چێ
تا دوا هەناسەی بە زار و شین چێ
✍ #قانێع
دەگاو جـــــــــۆڵانــــــــــدێ
@joolandeh
♦️مرگ دختر جوان حین عمل زیبایی؛ عوامل کلینیک جسد را آتش زدند!
🔹افرادی که در یک اقدام جنون آمیز جسد یک دختر جوان (که به دلیل ایست قلبی در حین عمل جراحی جان باخته بود) را سوزانده بودند، توسط پلیس آگاهی شهرستان نظرآباد شناسایی و دستگیر شدند.
🔹رئیس پلیس آگاهی استان البرز میگوید: در پی کشف یک جسد نیمه سوخته در بیابانهای اطراف آزادراه غدیر در شهرستان نظرآباد، رسیدگی به موضوع در دستور کار پلیس آگاهی این شهرستان قرار گرفت. در ادامه کاراگاهان با انجام اقدامات پلیسی و بررسی سوابق افراد مفقود کشور متوجه شدند که جسد متعلق به دختر جوان ساکن تهران بوده که مدتی پیش خبر مفقود شدنش به پلیس اعلام شده است.
🔹با شناسایی هویت جسد و با انجام اقدامات پلیسی اطلاعاتی مشخص شد که مقتول در روز اعلام مفقودی برای انجام عمل زیبایی به یک کلینیک در استان تهران مراجعه و پس از آن خبری از وی دریافت نشده است.
🔹پس از بررسیهای تکمیلی مشخص شد که مقتول در حین انجام عمل زیبایی دچار ایست قلبی شده و عوامل کلینیک با انتقال جسد او به بیابانهای اطراف نظرآباد اقدام به آتش زدن آن کردند.
#کانال_روستای_جولانده
@joolandeh
🔹افرادی که در یک اقدام جنون آمیز جسد یک دختر جوان (که به دلیل ایست قلبی در حین عمل جراحی جان باخته بود) را سوزانده بودند، توسط پلیس آگاهی شهرستان نظرآباد شناسایی و دستگیر شدند.
🔹رئیس پلیس آگاهی استان البرز میگوید: در پی کشف یک جسد نیمه سوخته در بیابانهای اطراف آزادراه غدیر در شهرستان نظرآباد، رسیدگی به موضوع در دستور کار پلیس آگاهی این شهرستان قرار گرفت. در ادامه کاراگاهان با انجام اقدامات پلیسی و بررسی سوابق افراد مفقود کشور متوجه شدند که جسد متعلق به دختر جوان ساکن تهران بوده که مدتی پیش خبر مفقود شدنش به پلیس اعلام شده است.
🔹با شناسایی هویت جسد و با انجام اقدامات پلیسی اطلاعاتی مشخص شد که مقتول در روز اعلام مفقودی برای انجام عمل زیبایی به یک کلینیک در استان تهران مراجعه و پس از آن خبری از وی دریافت نشده است.
🔹پس از بررسیهای تکمیلی مشخص شد که مقتول در حین انجام عمل زیبایی دچار ایست قلبی شده و عوامل کلینیک با انتقال جسد او به بیابانهای اطراف نظرآباد اقدام به آتش زدن آن کردند.
#کانال_روستای_جولانده
@joolandeh
(پیڕۆسەم)
یاران پیڕۆسـەم، یاران پیڕۆسەم
ئارۆ ڕاگەم کەوت، من بە پیڕۆسەم
یانێ هەوارگەی هەورامان مەشهوور
چوون قوببەی قەندیل دیارەن جە دوور
وانام تەعریفات ئەو مەکان بە دەم
دیام بە غەمگین نماناش بە چەم
واتم ئەی گۆڵشەن جەنەت ئەلماوا
وای ناموراد٘ی ڪەی بە تۆ یاوا؟
پەی چێش ڕۆخسارت تۆزینی گەردەن؟
هەناسەت چوون بای زەمهەریر سەردەن!
وات: ئەی ڕاویار بێ خەبەر جە دەرد
نەزانات فەڵەک چێشش بە من کەرد
نازاران پەی کۆچ قەسدشان کەردەن
پایەی بۆڵەندیم پەستشان کەردەن
چەرخ کەجڕەفتار پێچ ئاوردەوە
زامانی ڪۆنەم تازە ڪەردەوە
توانا و تاقەت نەمەندەن جە تەن
باربەند٘یشانەن، مـشان نەوەتەن
من مەندم چەنی هەناسانی سەرد
ڕەنگم چوون خەزان گێڵیان بە زەرد
هەوارنشینان چەندێ جەی وەرتەر
بە زار و زویر پەنەش دان خەبەر
دەم بە شکایەت گەرمای گەرمیان
هەر ساڵه بەی تەور وە لای من میان
شەرارەی شیددەت گەرمیان مەسکەن
توانا و تاقەت بێزار کەرد جە تەن
زیندەگی و حەیات پەرێ نازاران
نەگرتەن قەرار جە سایەی داران
مەگەس چوون عەقرەب زەهرئالووی پەڕ نێش
جە زەنبوور بەد٘تەر ئێش مەد٘ا وە نێش
دڵ بە هەوای سەرد وەش گەوارەوە
ڕوو نیان وە ڕای ئەی هەوارەوە
مێمانداری خاس بکەردام لێشان
ئیجازەی ئامای کۆچ بد٘ام پێشان
بە ئامای یاران شاد٘ی وەسف ئەلحاڵ
ئەمر کەرد فەڕاش یانێ بای شەماڵ
فەرشی عەترئامێز سەتحی هەواران
پەخشان کەرد پەرێ جەلەسەی یاران
مەئمووران ئەمر بادی هەواڕێژ
یانێ ترازوو و ڪۆ و گەلاوێژ
پەرێ بادئەفشان زوڵفان دڵبەر
هەوای وەش نەسیم جە سوبحی سەحەر
بۆی عەتری گۆڵان چنوور و شەوبۆ
دید٘ەی نازاران هێــمای جە خەو بۆ
جوانان یەکسەر گرد مەستی خاوەن
موستەغرەق جە بۆی عەتر و گوڵاوەن
من بەی تەور خزمەت بکردام پێشان
ئەوان چەنی من وێنەی بەد٘کێشان
شەرتەن جە هیجران ئەی نائومێدی
بپۆشوو نە تەن کاڵای سفیدی
شەرتەن جە تەنخوای بێ وەفای یاران
قەتعئەلتەریق کەم جە گوزاران
وێنەی شمرشەڕ یەزید٘ئاسا کەم
ئەی چەشمە و سەراو وە کەربەلا کەم
وێنەی ئەسکەند٘ەر سەدی یەئجووج کەم
سەد گوزەرگای هەوارگە و کۆچ کەم
مەر بە ڕاگوزەر گوزەر نەکەران
جە بای قەهری من گیان بەر مەبەران
(سەعد) هەراسان جە هەراسی وێش
مەشغوڵ بە تەحریر دەنگ و باسی وێش
کۆڵ بە کۆڵ تەناف مەینەت جە مل بێ!
تاریخ جە هەزارسێسەد٘ و چل بێ
#میرزا_سەعدوڵڵا_خەدیری_هەجیجی
۱۳۴۰٫٦٫۵ کۆچی ڕۆجیاری
دەگاو جــــــــۆڵانـــــــــدێ
@joolandeh
یاران پیڕۆسـەم، یاران پیڕۆسەم
ئارۆ ڕاگەم کەوت، من بە پیڕۆسەم
یانێ هەوارگەی هەورامان مەشهوور
چوون قوببەی قەندیل دیارەن جە دوور
وانام تەعریفات ئەو مەکان بە دەم
دیام بە غەمگین نماناش بە چەم
واتم ئەی گۆڵشەن جەنەت ئەلماوا
وای ناموراد٘ی ڪەی بە تۆ یاوا؟
پەی چێش ڕۆخسارت تۆزینی گەردەن؟
هەناسەت چوون بای زەمهەریر سەردەن!
وات: ئەی ڕاویار بێ خەبەر جە دەرد
نەزانات فەڵەک چێشش بە من کەرد
نازاران پەی کۆچ قەسدشان کەردەن
پایەی بۆڵەندیم پەستشان کەردەن
چەرخ کەجڕەفتار پێچ ئاوردەوە
زامانی ڪۆنەم تازە ڪەردەوە
توانا و تاقەت نەمەندەن جە تەن
باربەند٘یشانەن، مـشان نەوەتەن
من مەندم چەنی هەناسانی سەرد
ڕەنگم چوون خەزان گێڵیان بە زەرد
هەوارنشینان چەندێ جەی وەرتەر
بە زار و زویر پەنەش دان خەبەر
دەم بە شکایەت گەرمای گەرمیان
هەر ساڵه بەی تەور وە لای من میان
شەرارەی شیددەت گەرمیان مەسکەن
توانا و تاقەت بێزار کەرد جە تەن
زیندەگی و حەیات پەرێ نازاران
نەگرتەن قەرار جە سایەی داران
مەگەس چوون عەقرەب زەهرئالووی پەڕ نێش
جە زەنبوور بەد٘تەر ئێش مەد٘ا وە نێش
دڵ بە هەوای سەرد وەش گەوارەوە
ڕوو نیان وە ڕای ئەی هەوارەوە
مێمانداری خاس بکەردام لێشان
ئیجازەی ئامای کۆچ بد٘ام پێشان
بە ئامای یاران شاد٘ی وەسف ئەلحاڵ
ئەمر کەرد فەڕاش یانێ بای شەماڵ
فەرشی عەترئامێز سەتحی هەواران
پەخشان کەرد پەرێ جەلەسەی یاران
مەئمووران ئەمر بادی هەواڕێژ
یانێ ترازوو و ڪۆ و گەلاوێژ
پەرێ بادئەفشان زوڵفان دڵبەر
هەوای وەش نەسیم جە سوبحی سەحەر
بۆی عەتری گۆڵان چنوور و شەوبۆ
دید٘ەی نازاران هێــمای جە خەو بۆ
جوانان یەکسەر گرد مەستی خاوەن
موستەغرەق جە بۆی عەتر و گوڵاوەن
من بەی تەور خزمەت بکردام پێشان
ئەوان چەنی من وێنەی بەد٘کێشان
شەرتەن جە هیجران ئەی نائومێدی
بپۆشوو نە تەن کاڵای سفیدی
شەرتەن جە تەنخوای بێ وەفای یاران
قەتعئەلتەریق کەم جە گوزاران
وێنەی شمرشەڕ یەزید٘ئاسا کەم
ئەی چەشمە و سەراو وە کەربەلا کەم
وێنەی ئەسکەند٘ەر سەدی یەئجووج کەم
سەد گوزەرگای هەوارگە و کۆچ کەم
مەر بە ڕاگوزەر گوزەر نەکەران
جە بای قەهری من گیان بەر مەبەران
(سەعد) هەراسان جە هەراسی وێش
مەشغوڵ بە تەحریر دەنگ و باسی وێش
کۆڵ بە کۆڵ تەناف مەینەت جە مل بێ!
تاریخ جە هەزارسێسەد٘ و چل بێ
#میرزا_سەعدوڵڵا_خەدیری_هەجیجی
۱۳۴۰٫٦٫۵ کۆچی ڕۆجیاری
دەگاو جــــــــۆڵانـــــــــدێ
@joolandeh
ده گاو نوینی سلام حیدری پاییز 401
@NevinHawraman ده گاو نوینی
دەگاو نوێنی مهر 401
☘گورانیێوە تازێ فرە وەشە (کراویدول)
🎤دەنگ: #سەلام_حەیدری
1401/07/07
دەگاو جــــــــۆڵانــــــــدێ
@joolandeh
☘گورانیێوە تازێ فرە وەشە (کراویدول)
🎤دەنگ: #سەلام_حەیدری
1401/07/07
دەگاو جــــــــۆڵانــــــــدێ
@joolandeh
مراقب رخنه دیگران در روابط خانوادگیات باش
دوستی نقل میکرد که پدرِ بسیار بهانهگیر و بدخلق و بددهان و بداخلاقی داشتم. روزی پدرم در خانۀ من میهمان بود. خانواده همسرم هم بودند. همسرم برای او چای آورد و او شروع به ایراد گرفتن کرد که چرا چای کمرنگ آورده است.
ناراحت شد. قهر کرد و بعد از کلی فحش و ناسزا خواست که برود. دستش را بوسیدم و التماس کردم ببخشد، اما پدرم پیش همه سیلی محکمی بر گوشم زد و گفت: تو پسر من نیستی و... با این شرایط نتوانستم مانع رفتنش شوم.
پدرزنم که از این اتفاق زیاد هم ناراحت نبود، به من گفت: واقعا تحمل زیادی داری، با این پدر بداخلاق و بددهان چگونه میسازی؟اجازه ندادم حرفش را ادامه دهد و گفتم: اشک چشم شور است و نمک هم شور؛ اما اشک چشم چون از خود چشم تراوش میکند، هرگز چشم را نمیسوزاند!
فحش و ناسزا و سیلی پدرم که من شیرۀ جان او هستم هرگز مرا نسوزاند، اما این کلام تو مانند شوری نمک بود که از بیرون در چشم من ریختی!شرمنده شد و تا پایان میهمانی سکوت کرد. ما هرگز نباید اجازه دهیم دیگران بین ما و والدین و خواهر و برادرانمان رخنه و شکاف ایجاد کنند. باید هوشیار باشیم. هرگز بین دو سنگ آسیاب که روی هم میچرخند، انگشت فرو نکنیم.
دەگاو جــــــــۆڵانــــــــدێ
@joolandeh
دوستی نقل میکرد که پدرِ بسیار بهانهگیر و بدخلق و بددهان و بداخلاقی داشتم. روزی پدرم در خانۀ من میهمان بود. خانواده همسرم هم بودند. همسرم برای او چای آورد و او شروع به ایراد گرفتن کرد که چرا چای کمرنگ آورده است.
ناراحت شد. قهر کرد و بعد از کلی فحش و ناسزا خواست که برود. دستش را بوسیدم و التماس کردم ببخشد، اما پدرم پیش همه سیلی محکمی بر گوشم زد و گفت: تو پسر من نیستی و... با این شرایط نتوانستم مانع رفتنش شوم.
پدرزنم که از این اتفاق زیاد هم ناراحت نبود، به من گفت: واقعا تحمل زیادی داری، با این پدر بداخلاق و بددهان چگونه میسازی؟اجازه ندادم حرفش را ادامه دهد و گفتم: اشک چشم شور است و نمک هم شور؛ اما اشک چشم چون از خود چشم تراوش میکند، هرگز چشم را نمیسوزاند!
فحش و ناسزا و سیلی پدرم که من شیرۀ جان او هستم هرگز مرا نسوزاند، اما این کلام تو مانند شوری نمک بود که از بیرون در چشم من ریختی!شرمنده شد و تا پایان میهمانی سکوت کرد. ما هرگز نباید اجازه دهیم دیگران بین ما و والدین و خواهر و برادرانمان رخنه و شکاف ایجاد کنند. باید هوشیار باشیم. هرگز بین دو سنگ آسیاب که روی هم میچرخند، انگشت فرو نکنیم.
دەگاو جــــــــۆڵانــــــــدێ
@joolandeh
شلێر🖤
مەرحەبا خاتوون حووری کوردەوار
هەر بە وێت گنۆ حورمەت و ویقار
بێ شک مەقامت سایەی بەرینەن
مەبارەکت بۆ سایەی ئێفتیخار
نامێت سەبتەنە جە ڕێزوو خاسا
شەهید نامەنی بە واتەی سەردار
زەمزەمەو پاکیت شایێستەی حوورەن
سەرەت خەم نەکەرد جە دامی نەیار
#فەریبا_زەندی🌸
گەڵا ژانی🌷
دەگاو جــــــــۆڵانــــــــدێ
@joolandeh
مەرحەبا خاتوون حووری کوردەوار
هەر بە وێت گنۆ حورمەت و ویقار
بێ شک مەقامت سایەی بەرینەن
مەبارەکت بۆ سایەی ئێفتیخار
نامێت سەبتەنە جە ڕێزوو خاسا
شەهید نامەنی بە واتەی سەردار
زەمزەمەو پاکیت شایێستەی حوورەن
سەرەت خەم نەکەرد جە دامی نەیار
#فەریبا_زەندی🌸
گەڵا ژانی🌷
دەگاو جــــــــۆڵانــــــــدێ
@joolandeh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
جە خەموو ئی شەوە تاڵاو وەتەنی کەی بۆ بزانی
جە زەمانی ، تۆ جە شەرموو کەفەنی کەی بۆ بزانی
گەلەوەرگێ چە فرێنێ بە ونەو ئێمە مژیوا
جە دڵێوی کە خەما کەردٚ تەوەنی کەی بۆ بزانی
شەرەفوو تەرسێ بەرانێ کە بە گیان، چێگە بڵاهەر
بێخەبەر مەر ونی دارۆ چەمەنی، کەی بۆ بزانیە
کەڵەداخێوە چەنی کریۆ دەوا، هەو خەفەتێ ڕۆ
تۆ بە هامدەردٚی مزانانێ هەنی، کەی بۆ بزانی
یەهەروو ئێمە پڕووزیا بە دەسوو شێرە پیایا
لوە ئێتر بە خەمەت ڕۆحی جەنی، کەی بۆ بزانی
خەفەتوو ئی شەوە بێڕۆحە غەریبا کۆ بەریما
جە سەبووری دڵوو ئێمە کەمەنی، کەی بۆ بزانی
خەمیار هەورامی
دەگاو جــــــــۆڵانــــــــــدێ
@joolandeh
جە زەمانی ، تۆ جە شەرموو کەفەنی کەی بۆ بزانی
گەلەوەرگێ چە فرێنێ بە ونەو ئێمە مژیوا
جە دڵێوی کە خەما کەردٚ تەوەنی کەی بۆ بزانی
شەرەفوو تەرسێ بەرانێ کە بە گیان، چێگە بڵاهەر
بێخەبەر مەر ونی دارۆ چەمەنی، کەی بۆ بزانیە
کەڵەداخێوە چەنی کریۆ دەوا، هەو خەفەتێ ڕۆ
تۆ بە هامدەردٚی مزانانێ هەنی، کەی بۆ بزانی
یەهەروو ئێمە پڕووزیا بە دەسوو شێرە پیایا
لوە ئێتر بە خەمەت ڕۆحی جەنی، کەی بۆ بزانی
خەفەتوو ئی شەوە بێڕۆحە غەریبا کۆ بەریما
جە سەبووری دڵوو ئێمە کەمەنی، کەی بۆ بزانی
خەمیار هەورامی
دەگاو جــــــــۆڵانــــــــــدێ
@joolandeh
📌این داستان عزیز نسین خیلی خوبه🤦♂😂
«هوس زن گرفتن به سرم زده بود. دوست داشتم وضع مالی خانوادهی همسرم پایینتر از خانوادهی خودم باشد تا بتوانم زندگی بهتری برایش فراهم کنم. مادرم چنین دختری برایم در نظر گرفته بود نمیدانم این خبر چگونه به گوش رئیسم رسید چون به صرف نهار دعوتم کرد تا نصیحتم کند. اسم رئیس من علی است اما کارمندان به او میگویند: علی جورابی!
سر ساعت به رستوران رفتم. رئیس تا مرا دید گفت: چون جوان خوب و نجیب و سربهراهی هستی میخوام نصیحتت کنم. و بعد هم گفت: مبادا به سرت بزنه و بخوای واسه زنت وضع بهتری فراهم کنی! و ادامه داد: اگه به حرفم گوش نکنی مثل من بدبخت میشی. همونطور که من بدبخت شدم و حالا بهم میگن علی جورابی!
پرسیدم: جناب رییس چرا شما رو علی جورابی صدا میکنن؟ جواب داد: چون بدبختی من از یه جفت جوراب شروع شد. و بعد داستان زندگی اش را برایم تعریف کرد: وقتی خواستم زن بگیرم با خودم گفتم باید دختری از خانوادهی طبقهی پایین بگیرم که با دار و ندارم بسازه و توقع زیادی نداشته باشه. واسه همین یه دختر ۲۱ ساله به اسم صباحت انتخاب کردم. جهیزیه نداشت. خانوادهاش ساده بودند. چهرهی بدی هم نداشت و من به خاطر انتخابم خوشحال بودم.
فکر کردم صباحت زن زندگی است .
بهش میگفتم امشب بریم رستوران؟ میگفت نه چرا پول خرج کنیم؟ میگفتم: صباحت جان لباس بخرم؟ میگفت: مگه شخصیت آدم به لباسه؟
تا اینکه براش به زور یه جفت جوراب خوشگل خریدم. دو ماه گذشت اما همسرم جوراب نو رو نپوشید. یهروز گفتم عزیزم چرا جوراب تازهات رو نمیپوشی؟ با خجالت جواب داد: آخه این جورابا با کفشای کهنهام جور در نمیاد! به زور بردمش بیرون و براش یه جفت کفش نو خریدم. فرداش که می خواستیم بریم مهمونی باز کفش و جوراب رو نپوشید. بهش گفتم چرا تو کفش و جورابتو گذاشتی توی صندوق و نمیپوشی؟ جواب داد: آخه لباسام با کفش و جورابم جور در نمیاد! همون روز یک دست لباس براش گرفتم.
اما همسرم باز نپوشید. دلیلش هم این بود: این لباسا با بلوز کهنه جور درنمیان!
رفتم دوتا بلوز خوب هم خریدم. ایندفعه روسری خواست. روسری رو که خریدم . دیگه چیزی کم و کسر نداشت اما این تازه اول کار بود! چون جوراباش کهنه شدن و پیرهنش هم از مد افتاده. از اول شروع کردم به خریدن کم و کسریهای خانوم! تا اینکه یهروز دیدم اخماش رفته تو هم. پرسیدم چته؟ گفت این موها با لباسام جور نیست. قرار شد هفتهای یه بار بره آرایشگاه. بعد از مدتی دیدم صباحت به فکر رفته. بهم گفت: اسباب و اثاثیهی خونه قدیمی شده و با خودمون جور درنمیاد. عوض کردن اثاثیه خونه ساده نبود اما به خاطر همسر کم توقعم عوضش کردم. مبل، پرده و میز ناهارخوری و خلاصه همه اثاثیه خونه عوض شد!
چند روز بعد از قدیمی بودن خونه و کثیفی محله حرف زد. یک آپارتمان شیک تو یکی از خیابونای بالاشهر گرفتم. اما این بار اثاثیه با آپارتمان جدید جور نبود!
دوباره اثاثیه رو عوض کردم. بعد از دو سه ماه دیدم صباحت باز اخم کرده. پرسیدم دیگه چرا ناراحتی؟ طبق معمول روش نمیشد بگه اما یه جورایی فهموند که ماشین میخواد! با کلی قرض و قوله یه ماشین هم واسه خانوم خریدم.
حالا دیگه با اون دختری که زمانی زن ایدهال من بود نمیشد حرف هم زد! از همهی خوشگلا خوشگلتر بود! کارش شده بود تنیس و پارتی وسیـگار! و مدام زیر لب میگفت: آدم باید همه چیزش با هم متناسب باشه! اوایل نمیدونستم منظورش چیه چون کم و کسری نداشت.
خونه، زندگی، ماشین، اثاثیه و بقیه چیزا رو که داشت. اما بعد از مدتی فهمیدم چیزی که در زندگی صباحت خانوم کهنه شده و با بقیهی چیزا جور درنمیاد خودم هستم! مجبور شدم طلاقش بدم. خانه و ماشین و اثاثیه و هرچی که داشتم با خودش برد.
تنها چیزی که برام موند همین لقب علی جورابی بود! یه جفت جوراب باعث شد که همه چی به هم بخوره. کاش دستم میشکست و براش جوراب نمیگرفتم!
دەگاو جــــــــۆڵانـــــــــدێ
@joolandeh
«هوس زن گرفتن به سرم زده بود. دوست داشتم وضع مالی خانوادهی همسرم پایینتر از خانوادهی خودم باشد تا بتوانم زندگی بهتری برایش فراهم کنم. مادرم چنین دختری برایم در نظر گرفته بود نمیدانم این خبر چگونه به گوش رئیسم رسید چون به صرف نهار دعوتم کرد تا نصیحتم کند. اسم رئیس من علی است اما کارمندان به او میگویند: علی جورابی!
سر ساعت به رستوران رفتم. رئیس تا مرا دید گفت: چون جوان خوب و نجیب و سربهراهی هستی میخوام نصیحتت کنم. و بعد هم گفت: مبادا به سرت بزنه و بخوای واسه زنت وضع بهتری فراهم کنی! و ادامه داد: اگه به حرفم گوش نکنی مثل من بدبخت میشی. همونطور که من بدبخت شدم و حالا بهم میگن علی جورابی!
پرسیدم: جناب رییس چرا شما رو علی جورابی صدا میکنن؟ جواب داد: چون بدبختی من از یه جفت جوراب شروع شد. و بعد داستان زندگی اش را برایم تعریف کرد: وقتی خواستم زن بگیرم با خودم گفتم باید دختری از خانوادهی طبقهی پایین بگیرم که با دار و ندارم بسازه و توقع زیادی نداشته باشه. واسه همین یه دختر ۲۱ ساله به اسم صباحت انتخاب کردم. جهیزیه نداشت. خانوادهاش ساده بودند. چهرهی بدی هم نداشت و من به خاطر انتخابم خوشحال بودم.
فکر کردم صباحت زن زندگی است .
بهش میگفتم امشب بریم رستوران؟ میگفت نه چرا پول خرج کنیم؟ میگفتم: صباحت جان لباس بخرم؟ میگفت: مگه شخصیت آدم به لباسه؟
تا اینکه براش به زور یه جفت جوراب خوشگل خریدم. دو ماه گذشت اما همسرم جوراب نو رو نپوشید. یهروز گفتم عزیزم چرا جوراب تازهات رو نمیپوشی؟ با خجالت جواب داد: آخه این جورابا با کفشای کهنهام جور در نمیاد! به زور بردمش بیرون و براش یه جفت کفش نو خریدم. فرداش که می خواستیم بریم مهمونی باز کفش و جوراب رو نپوشید. بهش گفتم چرا تو کفش و جورابتو گذاشتی توی صندوق و نمیپوشی؟ جواب داد: آخه لباسام با کفش و جورابم جور در نمیاد! همون روز یک دست لباس براش گرفتم.
اما همسرم باز نپوشید. دلیلش هم این بود: این لباسا با بلوز کهنه جور درنمیان!
رفتم دوتا بلوز خوب هم خریدم. ایندفعه روسری خواست. روسری رو که خریدم . دیگه چیزی کم و کسر نداشت اما این تازه اول کار بود! چون جوراباش کهنه شدن و پیرهنش هم از مد افتاده. از اول شروع کردم به خریدن کم و کسریهای خانوم! تا اینکه یهروز دیدم اخماش رفته تو هم. پرسیدم چته؟ گفت این موها با لباسام جور نیست. قرار شد هفتهای یه بار بره آرایشگاه. بعد از مدتی دیدم صباحت به فکر رفته. بهم گفت: اسباب و اثاثیهی خونه قدیمی شده و با خودمون جور درنمیاد. عوض کردن اثاثیه خونه ساده نبود اما به خاطر همسر کم توقعم عوضش کردم. مبل، پرده و میز ناهارخوری و خلاصه همه اثاثیه خونه عوض شد!
چند روز بعد از قدیمی بودن خونه و کثیفی محله حرف زد. یک آپارتمان شیک تو یکی از خیابونای بالاشهر گرفتم. اما این بار اثاثیه با آپارتمان جدید جور نبود!
دوباره اثاثیه رو عوض کردم. بعد از دو سه ماه دیدم صباحت باز اخم کرده. پرسیدم دیگه چرا ناراحتی؟ طبق معمول روش نمیشد بگه اما یه جورایی فهموند که ماشین میخواد! با کلی قرض و قوله یه ماشین هم واسه خانوم خریدم.
حالا دیگه با اون دختری که زمانی زن ایدهال من بود نمیشد حرف هم زد! از همهی خوشگلا خوشگلتر بود! کارش شده بود تنیس و پارتی وسیـگار! و مدام زیر لب میگفت: آدم باید همه چیزش با هم متناسب باشه! اوایل نمیدونستم منظورش چیه چون کم و کسری نداشت.
خونه، زندگی، ماشین، اثاثیه و بقیه چیزا رو که داشت. اما بعد از مدتی فهمیدم چیزی که در زندگی صباحت خانوم کهنه شده و با بقیهی چیزا جور درنمیاد خودم هستم! مجبور شدم طلاقش بدم. خانه و ماشین و اثاثیه و هرچی که داشتم با خودش برد.
تنها چیزی که برام موند همین لقب علی جورابی بود! یه جفت جوراب باعث شد که همه چی به هم بخوره. کاش دستم میشکست و براش جوراب نمیگرفتم!
دەگاو جــــــــۆڵانـــــــــدێ
@joolandeh