「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
10.4K subscribers
200 photos
21 videos
58 links
Download Telegram
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۷۲ پروانه آروم سرشو تکون داد انگار حتی از به زبون آوردن همچین چیزی می ترسید. دیگه رسما داشت گند می زد به همه چیز و من نمی تونستم هیچ کاری بکنم اگه می رفتم و می خواستم که بره آقای کاویانی بیشتر کنجکاو می شد و می خواست که از همه چیز سر در بیاره.…
قسمت۳۷۳










دیگه نتونستم بیشتر از این اینجا بمونم باید می رفتم و این دختر رو بدون می کردم تا بیشتر از این به ابرو و خیثیتم پیش آقای کاویانی گند نزده بود.

جلو رفتم و بازوی پروانه رو تو دستم گرفتم.

به سمت پله ها هولش دادم و گفتم:
-برو گورتو واسه همیشه از زندگی من گم کن دختره ی هرجایی.

اینجوری هم واسه بابا بزرگم تعریف نکن انگار مریم مقدس بودی و من اغفالت کردم باید می گفتی که من وقتی زن داشتم تو چشمت دنبالم بود.

باید می گفتی که حاضر بودی زنم باشه فقط بع نیاز های تو هم جواب بدم و هواتو داشته باشم.

پروانه از ترس لال شده بود و آقای کاویانی هم انقدر شوکه شده بود که نمی دونست چه حرفی باید بزنه.

دوباره جلو رفتم و روی سینه اش کوبیدم.

-یه بار دیگه اطراف خودم ببینمت بیچاره ات می کنم پروانه من می خواستم با زبون خوش باهات رفتار کنم اما مثل این که تو زبون خوش حالیت نمیشه.

پروانه چشم هاش اشکی شد اما دیگه هیچی برای من مهم نبود با گندی که امروز زده بود دیگه راه برگشتی برای خودش نزاشته بود.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۷۳ دیگه نتونستم بیشتر از این اینجا بمونم باید می رفتم و این دختر رو بدون می کردم تا بیشتر از این به ابرو و خیثیتم پیش آقای کاویانی گند نزده بود. جلو رفتم و بازوی پروانه رو تو دستم گرفتم. به سمت پله ها هولش دادم و گفتم: -برو گورتو واسه همیشه…
قسمت۳۷۴







-امید بیا با هم حرف بزنیم باور کن من بدون تو نمی تونم.

با بی رحمی تمام چپ چپ نگاهش کردم و گفتم:
-اگه اطراف خودم ببینمت به مامانت میگم پروانه می دونی که چی میشه بعدش.

پروانه از پله ها پایین رفت آقای کاویانی خواست دنبالش بره که مانعش شدم.

-بابا بزرگ لطفا...

اون باید از زندگی من می رفت بیرون به خاطر همون می خوام خونه ام رو عوض کنم من دیگه آدم سابق نیستم.

-باید در این مورد مفصل برام توضیح بدی امید من فکر می کردم تو شبیه باباتی و مردونگی سرت میشه اما مثل این که اشتباه می کرد تو درست تربیت نشدی که اینجوری با یه بچه رفتار می کنی.

خواستم حرفی بزنم که دستمو جلوی بینیش گذاشت و گفت:
-هیس...می دونم که تو پدر و مادر بالای سرت نبوده که درست تربیتت کنه اما تو الان فهمیدی که نوه ی منی پس باید مراقب خودت و کارایی که می کنی باشی.

-اما من نمی خواستم اونو بازی بدم خودش خواست.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۷۴ -امید بیا با هم حرف بزنیم باور کن من بدون تو نمی تونم. با بی رحمی تمام چپ چپ نگاهش کردم و گفتم: -اگه اطراف خودم ببینمت به مامانت میگم پروانه می دونی که چی میشه بعدش. پروانه از پله ها پایین رفت آقای کاویانی خواست دنبالش بره که مانعش شدم. …
قسمت۳۷۵








-یعنی چی که خودش خواست پسر!

تو نمی‌بینی اون چقدر بچه است؟ نمی بینی که فکر می کنه تو دوسش داری و توهم اینو داره که شاید یه روزی با تو ازدواج کنه!

ساکت موندم نمی دونستم باید چی بگم.

شاید حق با آقای کاویانی بود اما من چون پروانه زد فقط برای سرگرمیم می خواستم هیو وقت به این موضوع توجه نکرده بودم.

آقای کاویانی دست منو گرفت و تو خونه کشوند.

روی مبل نشست و درست مثل یه بچه ی خطاکار منو کنار خودش نشوند و گفت:
-باید بری و ازش عذرخواهی کنی.

می دونم که حس و علاقه ای بهش نداری واسه همین میگم که بهتره همین الان رابطه ات رو باهاش تموم کنی اما قبلش باید ازش عذرخواهی کنی و کاری کنی که کثافت کاری هات جبران بشه.

ناباور به آقای کاویانی نگاه کردم فکر نمی کردم بعد از این همه مدت که منو پیدا کرده باهام چنین رفتاری داشته باشه.

می دونستم در مورد پروانه ازم سوال می کنه اما این دیگه زیاده روی بود.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۷۵ -یعنی چی که خودش خواست پسر! تو نمی‌بینی اون چقدر بچه است؟ نمی بینی که فکر می کنه تو دوسش داری و توهم اینو داره که شاید یه روزی با تو ازدواج کنه! ساکت موندم نمی دونستم باید چی بگم. شاید حق با آقای کاویانی بود اما من چون پروانه زد فقط برای…
قسمت۳۷۶










ناباور نگاهش کردم.

محال بود من با موقعیت و جایگاهی که الان پیدا کرده بودم از یه دختر دبیرستانی هرجایی عذرخواهی کنم.

وقتی سکوتم طولانی شد آقای کاویانی جدی نگاهم کرد و گفت:
-جوابتو نشنیدم امید من دلم نمی خواد وصله ی ناجور تو خانواده ام باشه.

درسته که رهام آدم درستی نیست اما هیچ وقت به ناموس مردم چشم نداشته و تو این زمینه ها پا کج نذاشته تو هم این بار که این کارو کردی میری و هر جور شده طرف رو راضی می کنی و دفعه ی بعد از این غلطا نمی کنی.

یادت باشه که تو دیگه یه آدم بی پدر و مادر و بی خانواده نیستی تو الان نوه ی کاویانی بزرگ هستی و کاویانی ابروشو از سر راه نیاورده که اجازه بده تو یه روزه به بادش بدی‌.

دیگه داشت از حرفاش بهم بر می خورد اما باید فعلا سکوت می کردم.

نباید به این زودی از خودم ناامیدش می کردم.

تو این مدت خوب شناخته بودمش و می دونستم که الان اصلا وقت مناسبی برای حرف زدن باهاش نیست.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۷۶ ناباور نگاهش کردم. محال بود من با موقعیت و جایگاهی که الان پیدا کرده بودم از یه دختر دبیرستانی هرجایی عذرخواهی کنم. وقتی سکوتم طولانی شد آقای کاویانی جدی نگاهم کرد و گفت: -جوابتو نشنیدم امید من دلم نمی خواد وصله ی ناجور تو خانواده ام باشه.…
قسمت۳۷۷






-همین فردا میری از این دختر عذرخواهی می کنی امید.

شماره اش رو هم به من بده تا اگه موضوعی بود خودم حلش کنم دیگه نمی خوام بعد از فردا به هیچ وجه حتی اتفاقی همدیگه رو ببینید.

شما دوتا اصلا به هم نمی خورید رابطتون از بیخ و بن غلط بوده.

برای من واقعا اهمیتی نداشت.

من می خواستم رابطه ام رو با پروانه تموم کنم و آقای کاویانی هم همینو می خواست اما نمی دونم چرا اصرار داشت که باید کاری که کردم رو براش جبران کنم.

پروانه خودش خواسته بود هم خواب من بشه اون وقت چرا من باید براش جبران می کردم؟

اون دختر دندون گردی بود و می دونستم اگه برم سراغش ازم پول می خواد و رسما می خواد ازم باج بگیره اما آقای کاویانی بدجوری گیر داده بود پس باید حتما انجامش می دادم.

-این دختر غیر از تو با کس دیگه ای هم در ارتباط بود امید؟

منظورم اینه که کارش این بود یا نه فقط با تو خوب بود و می اومد سراغ تو همش!
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۷۷ -همین فردا میری از این دختر عذرخواهی می کنی امید. شماره اش رو هم به من بده تا اگه موضوعی بود خودم حلش کنم دیگه نمی خوام بعد از فردا به هیچ وجه حتی اتفاقی همدیگه رو ببینید. شما دوتا اصلا به هم نمی خورید رابطتون از بیخ و بن غلط بوده. برای من…
قسمت۳۷۸






دروغ که حناق نبود تو گلو گیر کنه شاید اگه بهش دروغ می گفتم از هر شیطون می اومد پایین و بی خیال عذرخواهی می شد.

-معلومه که کارش همینه‌.

این دختر همسایه قبلی ما بود و انقدر به من نخ داد که من کم کم توجهم به ثریا کم شد و باعث جداییمون شد.

به قیافه ی معصومش نگاه نکنید یک مارموزیه که شبیهش نیست.

برای خودم متاسف بودم که به خاطر یه معذرت خواهی داشتم چنین دروغ هایی رو در مورد پروانه می گفتم..

اون همیشه حسش به من یه حس خاص بود و اصلا این کاره نبود بلکه به خاطر من این کاره شده بود.

آقای کاویانی سرشو تکون داد و گفت:
-من این طور به هر حال من می خوام که ازت راضی باشه پس برو و دلشو به دست بیار.

فردا میگم بیان وسایلتو جمع کنن باید همین فردا از اینجا بری که دیگه این دختر و دخترای دیگه که احتمالا بعدا برداره سر و کلشون پیدا بشه نیان اینجا.

بهتره این کاراتو همین جا ببوسی و بزاری کنار و با یه باطن صاف به محله و خونه ی جدیدت بری.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۷۸ دروغ که حناق نبود تو گلو گیر کنه شاید اگه بهش دروغ می گفتم از هر شیطون می اومد پایین و بی خیال عذرخواهی می شد. -معلومه که کارش همینه‌. این دختر همسایه قبلی ما بود و انقدر به من نخ داد که من کم کم توجهم به ثریا کم شد و باعث جداییمون شد. به…
قسمت۳۷۹








باشه ای گفتم اما قرار نبود کاری که اون پیرمرد می خواد رو انجام بدم.

من حالا یه خانواده ی پولدار داشتم و می تونستم کلی عشق و حال کنم و اصلا دلیلی نمی دیدم به خاطر عقاید یه مردی که با من کلی اختلاف نظر داشت خودمو محدود کنم.

اون شب آقای کاویانی پیش من موند و صبح منو به زور مجبور کرد با پروانه تماس بگیرم.

انگار پروانه منتظر همین زنگ بود که بوق اول به دوم نرسیده صدای سر حالش تو گوشی پیچید.

-امید من می دونستم که تو همچین ادمی نیستی و منو اینجوری ول نمی کنی.

حتما به خاطر بابا بزرگت مجبور شدی اون حرفا رو بزنی اشکالی نداره من بهت حق میدم.

پوزخندی زدم این دختر زیادی ساده بود خبر نداشت که زنگ زدن الانم به خاطر بابابزرگمه نه حرف های دیشبم.

-باید همو ببینیم پروانه من می خوام که کارایی که باهات کردم رو برات جبران کنم.

سکوت کرد و فقط صدای نفس هاش بود که به گوشم می خورد.

حتما از حرفام تعجب کرده بود.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۷۹ باشه ای گفتم اما قرار نبود کاری که اون پیرمرد می خواد رو انجام بدم. من حالا یه خانواده ی پولدار داشتم و می تونستم کلی عشق و حال کنم و اصلا دلیلی نمی دیدم به خاطر عقاید یه مردی که با من کلی اختلاف نظر داشت خودمو محدود کنم. اون شب آقای کاویانی…
قسمت۳۸۰







حوصله نداشتم که بیشتر از این منتظرش بمونم واسه همین گفتم:
-ادرس رو برات می فرستم تا یه ساعت دیگه اون جا باش تا اون موقع هم فکر کن ببین چی می خوای که بی خیال من بشی و واسه همیشه از زندگیم بری بیرون.

اجازه ی زدن هیچ حرفی رو بهش ندادم و گوشی رو قطع کردم.

آقای کاویانی نگاهی بهم انداخت و گفت:
-به نظرت یکم تند باهاش حرف نزدی!

این مرد دیگه داشت عصبیم می کرد همیشه از امر و نهی کردن بیزار بودم و دوست نداشتم کسی باهام دستوری حرف بزنه یا این که بگه چی خوبه و چی بده.

چند تا نفس عمیق کشیدم و وقتی خونسردیمو به دست آوردم گفتم:
-اقای کاویانی من که گفتم این دختر کارش همینه نباید پیشش ضعف نشون بدم اینجوری بدتر دندون گرد میشه اگه به خاطر حرف شما نبود من یه قرون هم کف دست این نمی زاشتم.

همون بیرون رفتنایی که با هم رفتیم و چیزایی که براش خریدم زیادشم بود.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۸۰ حوصله نداشتم که بیشتر از این منتظرش بمونم واسه همین گفتم: -ادرس رو برات می فرستم تا یه ساعت دیگه اون جا باش تا اون موقع هم فکر کن ببین چی می خوای که بی خیال من بشی و واسه همیشه از زندگیم بری بیرون. اجازه ی زدن هیچ حرفی رو بهش ندادم و گوشی رو…
قسمت۳۸۱






اما آقای کاویانی بی خیال نمی شد.

بحث کردن با این مرد هیچ فایده ای نداشت به زور راضیش کردم که همراه من نیاد و بهش قول دادم که خودم همه چیز رو حل کنم.

دسته چکش رو بهم داده بود و گفته بود هر چقدر پول لازمه به پروانه بدم تا دست از سرم برداره و حلالم کنه.

واقعا کاراش خنده دار بود آخه من چه نیازی به حلالیت گرفتن داشتم اونم از یه بچه با اون سن و سال که خودش می خارید و بهم پا داده بود.

به کافه ای که باهاش قرار گذاشته بودم رفتم.

حتما از دیدن این کافه تعجب می کرد همیشه محل های قرارمون جاهای معمولی، ساده و ارزون قیمت بود اما حالا به یکی از کافه های لاکچری دعوتش کرده بودم.

هدفم از این کار این بود که بهش بفهمونم من چقدر فرق کردم و دیگه هیچ جوره به هم نمی خوریم.

برعکس همیشه که خیلی زودتر از من سر قرار می اومد این بار بعد از ده دقیقه تاخیر رسید و وقتی منو دید اومد و رو به روم نشست‌.

هر دو سکوت کرده بودیم و منتظر بودیم که اون یکی حرف رو شروع کنه.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۸۱ اما آقای کاویانی بی خیال نمی شد. بحث کردن با این مرد هیچ فایده ای نداشت به زور راضیش کردم که همراه من نیاد و بهش قول دادم که خودم همه چیز رو حل کنم. دسته چکش رو بهم داده بود و گفته بود هر چقدر پول لازمه به پروانه بدم تا دست از سرم برداره و…
قسمت۳۸۲





بالاخره پروانه طاقت نیاورد و به حرف اومد.

-امید اون مرد دیشب تو خونه ی تو چی می گفت!

یعنی چی که تو خانواده دار شدی مگه نگفته بودی که بچه ی پرورشگاهی هستی حالا چه جوری سر و کله ی این آدما تو زندگیت پیدا شد؟

اصلا واسه چی همچین جای گرون قیمتی با من قرار گذاشتی مگه تو چقدر پول داری؟

مکث کوتاهی کرد و بعد از چند ثانیه سوال آخرشو پرسید.

-امید واسه چی می خوای منو ول کنی مگه من چیکارت کردم؟

با کمال خونسردی به صندلیم تکیه دادم و لبخند زدم.

-تو با خانواده داشتن من مشکل داری؟

ناراحتی که بعد از این همه سال دربه دری بالاخره به چیزی که حقم بوده دارم می رسم!

تند تند سرشو تکون داد.

-من امید من خیلی خوشحالم واست فقط نمی فهمم پیدا کردن خانواده ات چه ربطی به رابطه ی ما داره.

خودمو روی میز جلو کشیدم تو چشماش نگاه کردم و در کمال وقاحت گفتم:
-تو فکر کردی من عاشق چشم و ابروت شدم که باهات وارد رابطه شدم؟
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۸۲ بالاخره پروانه طاقت نیاورد و به حرف اومد. -امید اون مرد دیشب تو خونه ی تو چی می گفت! یعنی چی که تو خانواده دار شدی مگه نگفته بودی که بچه ی پرورشگاهی هستی حالا چه جوری سر و کله ی این آدما تو زندگیت پیدا شد؟ اصلا واسه چی همچین جای گرون قیمتی…
قسمت۳۸۳








پروانه ناباور بهم نگاه کرد می دونستم لحنم خیلی بده اما انگار رحم و مروت رو کنار گذاشته بودم و می خواستم هر جوری که شده فقط این دختر رو از خودم جدا کنم.

جوابی نداد که پوزخند زدم.

-نه خانوم خانوما من عاشق تو یه ذره بچه نشدم فقط چون واسه داف و پلنگ ها باید پول می دادم اما نداشتم تو رو واسه خودم نگه داشتم که نیازهامو برطرف کنی.

اما حالا که می تونم برم دنبال آدم های بهتر چرا بمونم و وقتمو با تو هدر بدم.

پروانه بعد از چند ثانیه نگاهش را از من گرفت و به میز دوخت.

-بهم پول بده بابت این مدت که باهام بودی.

نیشخندی زدم پس دردش این بود وقتی پول قرار نبود از حساب من بره چه اهمیتی داشت.

پامو روی پام انداختم و گفتم:
-چقدر می خوای که گورتو واسه همیشه گم کنی از زندگیم؟

بغضشو قورت داد و به سختی لب زد انقدری که بتونم روزای نکبتی که کنار توی لجن حالم خوب بود رو فراموش کنم.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۸۳ پروانه ناباور بهم نگاه کرد می دونستم لحنم خیلی بده اما انگار رحم و مروت رو کنار گذاشته بودم و می خواستم هر جوری که شده فقط این دختر رو از خودم جدا کنم. جوابی نداد که پوزخند زدم. -نه خانوم خانوما من عاشق تو یه ذره بچه نشدم فقط چون واسه داف…
قسمت۳۸۴





در خودکار رو باز کردم و یه چک بیست میلیونی براش نوشتم.

به نظرم براش زیاد بود اما اهمیتی نداشت.

می ارزید به این که دیگه سر و کله اش هیچ کجا از زندگیم پیدا نشه.

چک رو سمتش گرفتم و گفتم:
-بیا این پول رو بگیر و برو...

تا الان هم هرچی برات خریدم یا هر خرجی برات کردم نوش جونت فقط بدون کار دیشبت اصلا درست نبود.

خیلی منو پیش بابا بزرگم خراب کردی واسه همین الان دارم باهات اینجوری رفتار می کنم.

دوباره از جلد اون آدم جدی بیرون اومد و گفت:
-امید اگه مشکلت دیشبه من خودم حلش می کنم و با بابابزرگت حرف می زنم اون آدم خوبی بود مطمئنم منو قبول می کنه و اجازه میده بازم باهم باشیم.

خنده ام گرفته بود.

واقعا فکر می کرد بابا بزرگم می تونه واسه روابط من تصمیم بگیره!

-ببین بچه جون من خودم عقل دارم و در مورد این چیزا خودم تصمیم میگیرم پس اگه بهت گفتم بری یعنی انتخاب من نیستی.

دیگه داشت حوصله ام سر می رفت واسه همین از جام بلند شدم تا برم.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۸۴ در خودکار رو باز کردم و یه چک بیست میلیونی براش نوشتم. به نظرم براش زیاد بود اما اهمیتی نداشت. می ارزید به این که دیگه سر و کله اش هیچ کجا از زندگیم پیدا نشه. چک رو سمتش گرفتم و گفتم: -بیا این پول رو بگیر و برو... تا الان هم هرچی برات خریدم…
قسمت۳۸۵







-امید امیدوارم یه روز تو هم به حال و روز من بیفتی...

همین...تنها حرفی که گفته بود همین بود اونم از جاش بلند شد و زودتر از من از اونجا رفت.

چک رو هم با خودش برده بود.

پوزخندی زدم و گفتم:
-اگه واقعا منو واسه خودم می خواستی پس چرا چک رو برداشتی و رفتی.

حس خوبی از کاری که کرده بودم نداشتم اما دلم نمی خواست روزنو به خاطر اون دختر بچه خراب کنم.

امروز قرار بود آقای کاویانی برام خونه پیدا کنه.

همه چیز رو به خودش سپرده بودم چون مطمئن بودم اون هر انتخاب بدی هم که بکنه از تموم خونه هایی که من تا به حال داخلش زندگی می کردم بهتره.

سوار ماشین شدم و سمت شرکت حرکت کردم دیگه راننده نبودم و لازم نبود حتما سر ساعت سرکار باشم و می تونستم هر وقت که می خوام برم اونجا.

خوشحال از ماشین پیدا شدم و خواستم سمت اتاق آقای کاویانی برم که رهام جلوم رو گرفت.

-به به آقا امید صبر می کردی شب می اومدی مرد حسابی این چه وقت اومدنه بابام یکم بهت رو داده فکر کردی چه خبره.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۸۵ -امید امیدوارم یه روز تو هم به حال و روز من بیفتی... همین...تنها حرفی که گفته بود همین بود اونم از جاش بلند شد و زودتر از من از اونجا رفت. چک رو هم با خودش برده بود. پوزخندی زدم و گفتم: -اگه واقعا منو واسه خودم می خواستی پس چرا چک رو برداشتی…
قسمت۳۸۶






به چشماش نگاه کردم و پوزخندی زدم.

دلم می خواست چهره اش رو وقتی واقعیت رو می فهمه ببینم.

کنارش زدم و گفتم:
-تو رییس من نیستی پس دلیل نمی بینم چیزی رو برات توضیح بدم.

خواستم برم که دوباره سر راهم سبز شد.

-بگو ببینم به بابام چی گفتی که اینجوری خام تو شده و بهت اعتماد داره؟

چیز خورش کردی که تو سفر اصفهان تو رو برده و واسه استانبول هم برنامه داره که با تو بره!

دلم می خواست داد بزنم و بگم آره این کارا رو می کنه چون من نوه اش هستم اما می خواستم این حرف رو آقای کاویانی بهش بزنه و باید تا اومدن جواب آزمایش صبر می کردم واسه همین گفتم:
-برو خودت ببین چیکار کردی که بابات بیشتر از تو به یه آدم غریبه اعتماد داره.

دیگه اجازه ندادم مانعم بشه و وارد اتاق آقای کاویانی شدم.

دسته چک رو روی میز گذاشتم و گفتم:
-این مورد حل شد‌.

-کس دیگه ای که تو زندگیت نیست امید؟

اگه هست همین الان اونم تمومش کن و زندگی سالمت رو شروع کن.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۸۶ به چشماش نگاه کردم و پوزخندی زدم. دلم می خواست چهره اش رو وقتی واقعیت رو می فهمه ببینم. کنارش زدم و گفتم: -تو رییس من نیستی پس دلیل نمی بینم چیزی رو برات توضیح بدم. خواستم برم که دوباره سر راهم سبز شد. -بگو ببینم به بابام چی گفتی که اینجوری…
قسمت۳۸۷








حرفی نزدم واقعیت این بود که هیچ زن دیگه ای توی زندگی من نبود.

اما من نمی تونستم قول بدم که سالم و بدون هیچ حاشیه ای زندگی کنم.

منم آدم بودم و یه سری نیازها داشتم که نمی تونستم ازشون بگذرم.

سکوتم داشت طولانی می شد و نگاه آقای کاویانی هنوز روی من بود که رهام پارت اتاق شد.

نگاه سرزنشگرش رو به من دوخت و بعد شاکی رو به آقای کاویانی گفت:
-پدر به نظرم این آقا رو باید اخراج کنی حد خودش رو نمی دونه و به من بی احترامی می کنه.

همه تو این شرکت به جز این آقا می دونن که حرف اول رو بعد از شما من تو این شرکت و کارخونه می زنم و یه جورایی حرف من حرف شماست اما این آقا خیلی پررو و وقیحانه جلوی من می ایسته و جوابمو میده.

پوزخندی بهش زدم.

قیافه اش وقتی واقعیت رو می فهمید واقعا دیدنی بود فکر می کرد صاحب این مال و اموال فقط خودشه اما کور خونده بود قرار نبود فقط اون از این اموال لذت ببره.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۸۷ حرفی نزدم واقعیت این بود که هیچ زن دیگه ای توی زندگی من نبود. اما من نمی تونستم قول بدم که سالم و بدون هیچ حاشیه ای زندگی کنم. منم آدم بودم و یه سری نیازها داشتم که نمی تونستم ازشون بگذرم. سکوتم داشت طولانی می شد و نگاه آقای کاویانی هنوز…
قسمت۳۸۸







آقای کاویانی اول نگاهی به من و بعد به رهام انداخت.

-بهت قبلا هم گفتم رهام امید کارمند منه پس کاری به کارش نداشته باش من از کارش راضی ام تو برو و با کسایی که تو رو رئیس می دونن کار کن.

-اما پدر من دارم از بی احترامی این مرد حرف می زنم منو جلوی کارگرا سکه ی یه پول کرده اون وقت میگین کاری بهش نداشته باشم!

آقای کاویانی نگاه بدی بهم انداخت و گفت:
-امید احترام امید رو از این به بعد نگه می داری اون پسر منه یادت که نرفته.

می دونستم که می خواد بگه عموته اما جلوی رهام نمی تونه برای همین سرمو پایین انداختم و مظلوم گفتم:
-چشم آقای کاویانی.

مثل بچه مدرسه ای ها که به حرف ناظم مدرسشون گوش می دادن شده بودم.

واسه این خانواده و مال و اموال داشتم هر کاری می کردم و هر خفتی رو به جون می خریدم.

اگه حتی بخشی از این اموال برای من می شد می تونستم تا آخر عمر تو رفاه و آسایش زندگی کنم و آدمای اطرافم بهم احترام بزارن برای همین به نظرم ارزش این کارا رو داشت.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۸۸ آقای کاویانی اول نگاهی به من و بعد به رهام انداخت. -بهت قبلا هم گفتم رهام امید کارمند منه پس کاری به کارش نداشته باش من از کارش راضی ام تو برو و با کسایی که تو رو رئیس می دونن کار کن. -اما پدر من دارم از بی احترامی این مرد حرف می زنم منو جلوی…
قسمت۳۸۹






رهام از اتاق بیرون رفت انگار فقط می خواست همین حرف رو از دهن من بشنوه و حالا خیالش راحت شده بود.

خواستم منم برم بیرون که آقای کاویانی صدام زد.

-امید برو وسایلت رو جمع و جور کن باهم بریم خونه ای که برات گرفتم رو ببینیم.

باورم نمیشد که به این سرعت برام خونه خریده بود.

درسته که دلم می خواست قبل از خریدش خودمم برم و نظر بدم اما همین که الان یه خونه از خودم داشتم هم برام خیلی خوشحال کننده بود.

وسایلمو جمع کردم و با ماشین آقای کاویانی راه افتادیم.

خونه تو یه جای بالاشهر بود و هر چی بهش نزدیک تر می شدیم نیشم بیشتر باز می شد.

به در خونه که رسیدیم نگاهی به ساختمون رو به روم انداختم.

یه ساختمون ده طبقه که نمای خیلی زیبایی داشت و معلوم بود گرون قیمته.

-از نمای خونه و محله اش راضی هستی پسرم!

معلومه که راضی بودم من حتی تو خواب شبمم چنین خونه ای رو نمی دیدم و حالا صاحبش شده بودم.
Forwarded from گسترده نیکآ | Nikã💎•
هشدار! حتما این روزا تبلیغ این کانال رو داخل تلگرام دیدین، این کانال قراره یکی دو روز آینده اقدام به معرفی یه پروژه فیک و اسکم بکنه تا به این وسیله پول شمارو بالا بکشه، این پروژه کاملا دزدی بوده و اصلا بعد از خرید نمیتونید اونو بفروشید و کاملا پولتون از دست میره، مراقب باشید.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۸۹ رهام از اتاق بیرون رفت انگار فقط می خواست همین حرف رو از دهن من بشنوه و حالا خیالش راحت شده بود. خواستم منم برم بیرون که آقای کاویانی صدام زد. -امید برو وسایلت رو جمع و جور کن باهم بریم خونه ای که برات گرفتم رو ببینیم. باورم نمیشد که به این…
قسمت۳۹۰







لبخندی زدم و گفتم:
-خیلی زحمت کشیدین بابابزرگ من اصلا راضی نبودم همچین خونه ی گرون قیمتی رو برام بخرین.

نیشخندی به رفتارهای خودم زدم.

وقتی به نفعم بود می گفتم بابا بزرگ و زمان های دیگه می گفتم آقای کاویانی.

جلو رفت و در ساختمون رو باز کرد.

همه چیز اینجا شیک بود از پله ها و آسانسور گرفته تا در ورودی.

سوار آسانسور شدیم و دکمه ی شماره ی دو رو زد.

در خونه رو با کلید باز کرد و من با دیدن اون خونه ی مبله ی شیک دهنم از تعجب باز موند.

حتی وسایل هم برام خریده بود اونم تو نصف روز.

دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم برگشتم و خواستم دستشو ببوسم که مانعم شد.

-پسرم نیازی به این کارا نیست من بیشتر از اینا باید برای تو هزینه کنم که این سال ها جبران بشه.

تو تنها یادگار رامین خدا بیامرزمی گفتم بچه ها برات یه ماشین هم تو پارکینگ گذاشتن.

سوییچی سمتم گرفت و گفت:
-اینم سوییچش باهاش شرکت نیا فعلا جای دیگه اگه خواستی بری با این ماشین برو.