「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
9.84K subscribers
198 photos
35 videos
70 links
Download Telegram
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۵۸ حرکت کردم و داشتم از سوار شدن تو چنین ماشینی لذت می بردم که آقای کاویانی گفت: -پسرم به نظرم حالا که وضعیت زندگیت تغییر کرده خوبه که دوباره به ازدواج فکر کنی. تو الان جوونی نمی فهمی تنهایی آدم رو پیر می کنه. باید یه نفر رو داشته باشی که چراغ…
قسمت ۳۵۹






بالاخره به پاساژ رسیدیم آقای کاویانی با تموم خستگی هاش پا به نام راه می رفت و مدام برام لباس انتخاب می کرد.

ذوقش رو درک می کردم واسه همین حتی اگه اون لباسا سلیقه ام نبود پرو می کردم و تا بیرون می اومدم می دیدم که حساب کرده و برام خریده.

واقعا هیجان انگیز بود که آدم چنین بابایی داشته باشه اینجوری هیچ حسرتی تو دلش نمی موند و هر چی که می خواست رو تو یه لحظه می تونست به دست بیاره.

بعد از حدود دو ساعت خرید خسته شدم و گفتم:
-نظرتون چیه شام بگیریم بریم خونه ی من بخوریم؟

سرشو تکون داد و گفت:
-فکر خوبیه تو اون خونه که کسی منتظرمن نیست.

رهام و زن و بچه اش فکر می کنن نمی فهمم که چون شرکت و کارخونه به ناممه هوای منو دارن.

چند بار می خواستم اموالم رو به نام رهام بزنم تا خیالش راحت بشه اما یه چیزی مانعم می شد.

خوشحالم که این کارو نکردم چون دلم نمی خواد این وسط حق تو ضایع میشه می دونم اگه دارایی هام رو به نام رهام بزنم دیگه حتی بهم نگاه هم نمی کنه چه برسه به این که ازم مراقبت کنه.









.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت ۳۵۹ بالاخره به پاساژ رسیدیم آقای کاویانی با تموم خستگی هاش پا به نام راه می رفت و مدام برام لباس انتخاب می کرد. ذوقش رو درک می کردم واسه همین حتی اگه اون لباسا سلیقه ام نبود پرو می کردم و تا بیرون می اومدم می دیدم که حساب کرده و برام خریده. واقعا…
قسمت۳۶۰








سوار ماشین شدیم و آقای کاویانی به حرفاش ادامه داد.

-من می خوام رابطه ی تو و عموت با هم خیلی خوب باشه.

بعید می دونستم چنین چیزی امکان پذیری باشه رهام به شدت آدم حسودی بود و مطمئن بودم وقتی بفهمه من پسر داداششم این حسادت خیلی بیشتر میشه.

با این حال برای دل خوشی آقای کاویانی سرمو تکون دادم و گفتم:
-من خیلی دوست دارم رابطه ام باهاش خوب باشه.

دلم می خواد با خانواده اش و مخصوصا دختر عموم آشنا بشم.

لبخندی زد و گفت:
-بعید می دونم ماریا آدم خوبی برای آشنایی باشه اون دختر خیلی عجیب و غریبیه.

تیپ و استایل خاص خودشو داره و اصلا شبیه تو نیست.

به نظر من لازم نبود واسه ارتباط داشتن با آدما حتما شبیه اونا باشیم.

مجبور بودم خونه ام رو عوض کنم و دلم می خواست حالا که قراره خونه ام عوض بشه به یه محله ی خیلی بهتر برم.










.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۶۰ سوار ماشین شدیم و آقای کاویانی به حرفاش ادامه داد. -من می خوام رابطه ی تو و عموت با هم خیلی خوب باشه. بعید می دونستم چنین چیزی امکان پذیری باشه رهام به شدت آدم حسودی بود و مطمئن بودم وقتی بفهمه من پسر داداششم این حسادت خیلی بیشتر میشه. با…
قسمت۳۶۱








-راستش من می خوام که خونه ام رو عوض کنم.

-واسه چی می خوای این کار رو انجام بدی امید؟

از خونه و محله ات راضی نیستی؟

اصلا من مگه بهت نگفتم که بیا خونه ی خودمون چرا می خوای خونه عوض کنی باز؟

-اقای کاویانی من می‌خوام یه خونه ی دیگه بگیرم چون آدرس خونه ام رو یه آدمایی دارن که نمی خوام دیگه باهاشون معاشرت کنم.

-باشه پسرم من می سپرم دوستم برات یه خونه ی خوب پیدا کنه تو یه محله ی خوب چیه اینجا هر آن ممکنه یه آدم تا حسابی جلوتو بگیره و خفتت کنه.

نیشخندی زدم دقیقا همین رو می خواستم اما باید بی میل نشون می دادم واسه همین گفتم:
-نه من خودم یه خونه اوکی می کنم نمی خوام به شما زحمت بدم.

-دیگه این حرف رو ازت نشنوم امید من این همه سال نتونستم برای تو کاری انجام بدم حالا حداقل کار اینه که برات یه خونه بخرم.

هر چند من دلم می خواد کنار ما زندگی کنی ولی به نظرم باید یه خونه ی جدا هم داشته باشی.














.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۶۱ -راستش من می خوام که خونه ام رو عوض کنم. -واسه چی می خوای این کار رو انجام بدی امید؟ از خونه و محله ات راضی نیستی؟ اصلا من مگه بهت نگفتم که بیا خونه ی خودمون چرا می خوای خونه عوض کنی باز؟ -اقای کاویانی من می‌خوام یه خونه ی دیگه بگیرم چون…
قسمت۳۶۲









سری تکون دادم و جوری که انگار به خاطر حرف آقای کاویانی این موضوع رو قبول کردم سرمو تکون دادم.

تو راه غذا گرفتم و به خونه رفتیم حس خوبی از این که آقای کاویانی داشت می اومد خونه ام نداشتم.

به نظرم خونه ی من خیلی برای اون معمولی بود اما اون از لحظه ی ورود با اشتیاق به اطرافش نگاه کرد و در آخر گفت:
-برعکس محله ی بدی که دارین به نظرم خونه ی خوب و گرمی داری آدم توش احساس آرامش می کنه.

چای دم کردم و دوتا فنجون برای خودمون ریختم که زنگ در به صدا در اومد‌.

این وقت شب می می تونست باشه!

با فکر این که ممکنه همسایه ها باشن و کاری داشته باشن از جام بلند شدم و سمت آیفون رفتم که چهره ی پروانه تو صفحه نمایش داده شد.

باورم نمیشد یعنی پروانه انقدر پیگیر من بود که حاضر شده بود این وقت شب همه چیز رو بپیچونه و بیاد در خونه ی من!

برگشتم و کنار آقای کاویانی نشستم می دونستم که احتمالا در مورد پروانه ازم سوال می پرسه.












.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۶۲ سری تکون دادم و جوری که انگار به خاطر حرف آقای کاویانی این موضوع رو قبول کردم سرمو تکون دادم. تو راه غذا گرفتم و به خونه رفتیم حس خوبی از این که آقای کاویانی داشت می اومد خونه ام نداشتم. به نظرم خونه ی من خیلی برای اون معمولی بود اما اون…
قسمت۳۶۳







هنوز تو فکرش بودم که گفت:
-کی بود دم در امید چرا درو باز نکردی؟

نمی دونستم چه جوابی باید بهش بدم بعد از این همه مدت خانواده پیدا کرده بودم و باید بابت کارام بهش جواب پس می دادم‌.

-دختر همسایه است یکم عقب مونده است بعضی وقتا میزنه از خونه بیرون زنگ همسایه ها رو می زنه الان خانواده اش میان می برنش.

-خب تو درو براش باز می کردی مگه نمیگی مریضه گناه داره شاید بره تو خیابون گم بشه‌.

نفسمو کلافه بیرون دادم چرا بی خیال نمی شد دروغ به این خوبی پیدا کرده بودم و گفته بودم در لحظه اما حالا آقای کاویانی بی خیال ماجرا نمی شد.

-اخه پسرم گناه داره کاش حداقل بگی من خانواده اش بیان و ببرنش تو کوچه اذیت میشه.

-خانواده اش گفتن درو روش باز نکنم دیگه وند دقیقه بمونه می فهمن خونه نیست میرن دنبالش.

تازه داشت خیالم راحت می شد و فکر می کردم پروانه بی خیال شده که دوباره زنگ در به صدا در اومد این بار آقای کاویانی از جاش بلند شد.











.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۶۳ هنوز تو فکرش بودم که گفت: -کی بود دم در امید چرا درو باز نکردی؟ نمی دونستم چه جوابی باید بهش بدم بعد از این همه مدت خانواده پیدا کرده بودم و باید بابت کارام بهش جواب پس می دادم‌. -دختر همسایه است یکم عقب مونده است بعضی وقتا میزنه از خونه بیرون…
قسمت ۳۶۴








-من نمی تونم اینجا بشینم وقتی اون بچه ی بیچاره دم در خونه است.

اصلا خوب نیست آدم در خونه اش به روی مهمون بسته بمونه من درو براش باز می کنم و میارمش خونه بعدش تو ببرش و تحویل خانواده اش بده.

داشتم فکر می کردم که چجوری منصرفش کنم که شنیدم زیر لب گفت:
-من نمی دونم چجوری یه خانواده می تونن انقدر بیخیال باشن که متوجه نبود بچشون نشن.

اصلا دلم نمی خواست آقای کاویانی با پروانه ملاقات کنه اما اگه بیشتر از این اصرار می کردم شکش بیشتر می شد درو باز کرد که بعد از چند ثانیه زنگ در به صدا در اومد.

پروانه چند ضربه به در زد و گفت:
-امید....امید من که می دونم اون تویی چرا از من فرار می کنی آخه؟

-باور کن دیگه شورشو در نمیارم اصلا هر چی که تو بگی رو قبول می کنم فقط درو باز کن بزار ببینمت خیلی نگرانتم.

کاش می تونستم یه جوری لالش کنم.









.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت ۳۶۴ -من نمی تونم اینجا بشینم وقتی اون بچه ی بیچاره دم در خونه است. اصلا خوب نیست آدم در خونه اش به روی مهمون بسته بمونه من درو براش باز می کنم و میارمش خونه بعدش تو ببرش و تحویل خانواده اش بده. داشتم فکر می کردم که چجوری منصرفش کنم که شنیدم…
قسمت۳۶۵









هر چی بیشتر حرف می زد اوضاع رو بدتر می کرد.

آقای کاویانی درو باز کرد که دست پروانه رو هوا خشک شد.

من بهش دید داشتم اما اون منو نمی دید انگار از دیدن آقای کاویانی تعجب کرد که گفت:
-ببخشید من فکر کنم واحد رو اشتباه اومدم شرمنده.

خواست بره که آقای کاویانی صداشو در آورد و گفت:
-صبر کن دخترم با امید کار داشتی؟

دندونامو روی هم فشار دادم داشتن باهم پاسخ گند زدن به حال من تلاش می کردن و اتفاقا خیلی هم تو این زمینه موفق بودن.

-اره شما امید رو می شناسید؟ می دونید کجا رفته که هیچ خبری ازش نیست من نگرانش شدم.

آقای کاویانی که از حرف های پروانه تعجب کرده بود برگشت و به من نگاه کرد که پروانه از فرصت استفاده کرد و وارد خونه شد‌.

ناباور به من نگاه کرد و گفت:
-امید تو اینجا بودی آخه چرا جواب نمیدی!

چشم هامو تو کاسه چرخوندم از این بدتر ممکن نبود بشه.

بهتر بود خودم باهاشون حرف بزنم تا بیشتر از این گند بالا نیومده.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۶۵ هر چی بیشتر حرف می زد اوضاع رو بدتر می کرد. آقای کاویانی درو باز کرد که دست پروانه رو هوا خشک شد. من بهش دید داشتم اما اون منو نمی دید انگار از دیدن آقای کاویانی تعجب کرد که گفت: -ببخشید من فکر کنم واحد رو اشتباه اومدم شرمنده. خواست بره…
قسمت۳۶۶








سمت آقای کاویانی رفتم و اونو هدایت کردم تا روی مبل بشینه.

جو بدی به وجود اومده بود و هر دو نفر منتظر به من خیره شده بودن تا جوابی بهشون بدم.

رو کردم سمت آقای کاویانی و گفتم:
-بعدا در مورد این موضوع با هم حرف می زنیم.

جلو رفتم و از بازوی پروانه گرفتم و اونو دنبال خودم کشیدم.

آقای کاویانی خواست دخالت کنه که دستمو بالا گرفتم و گفتم:
-لطفا بزارید خودم حلش کنم یه موضوع خصوصیه.

دندونام رو محکم روی هم سابیدم و با خشم گفتم:
-وقتی بهت میگم نیستم یعنی حتی اگه خونه هم هستم دلم نمی خواد تو رو ببینم چرا اینو متوجه نمیشی و میای در خونه ام؟

می دونستم خیلی دارم در حقش نامردی می کنم.

دوباره پروانه رو گول زده بودم و خام خودم کرده بودمش اما به نظر من تقصیر خود احمقش بود که منو باور می کرد و فکر می کرد بهش حسی دارم آخه کی به یه دختر کم سن و سال احمق که عقلش بین پاش بود حس پیدا می کرد؟






.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۶۶ سمت آقای کاویانی رفتم و اونو هدایت کردم تا روی مبل بشینه. جو بدی به وجود اومده بود و هر دو نفر منتظر به من خیره شده بودن تا جوابی بهشون بدم. رو کردم سمت آقای کاویانی و گفتم: -بعدا در مورد این موضوع با هم حرف می زنیم. جلو رفتم و از بازوی…
قسمت۳۶۷








-امید داری چی میگی من با خاطر تو از دانیال گذشتم چون به تو حس داشتم اما تو داری باهام اینجوری حرف می زنی.

آخه من چیکارت کردم که هر چند وقت یه بار میای سراغم و بعد ولم می کنی.

اصلا این مرد کیه که اومده خونه ات مگه تو نگفتی که خانواده ای نداری چرا این مرد بهت میگه پسرم!

دستشو گرفتم و تو راهرو پرتش کردم.

-این فضولی‌ها به تو نیومده دختر جون برو گورتو گم کن دیگه هم سراغ من نیا‌.

نمی خوام دیگه هیچ جایی از زندگیم ببینمت.

خواستم درو ببندم که آقای کاویانی دستشو روی شونه ام گذاشت و گفت:
-امید داری چیکار می کنی تو واسه چی این دختر رو با چشم گریون داری از خونه بیرون می‌کنی؟

می دونی چی به روزت میاد وقتی مهمون رو اینجوری از خونه ات بیرون می کنی!

سرمو تکون دادم و گفتم:
-بزارید خودم حلش کنم این دختر مزاحمه مهمون نیست.

پروانه حمایت آقای کاویانی رو دید جسور شد.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۶۷ -امید داری چی میگی من با خاطر تو از دانیال گذشتم چون به تو حس داشتم اما تو داری باهام اینجوری حرف می زنی. آخه من چیکارت کردم که هر چند وقت یه بار میای سراغم و بعد ولم می کنی. اصلا این مرد کیه که اومده خونه ات مگه تو نگفتی که خانواده ای نداری…
قسمت۳۶۸







-من مزاحمم عوضی!

به این مرد گفتی که با من چیکار کردی؟

گفتی از سادگی و بچگی من سواستفاده کردی و حالا داری مثل اشغال منو دور می اندازی چون برات تکراری شدم.

داد زدم و گفتم:
-خفه شو پروانه گمشو از خونه ی من برو بیرون دیگه هم اطرافم نبینمت خودم به ایشون توضیح میدم لازم نکرده تو توضیحی بدی فقط از اینجا برو آبروی منو بیشتر از این نبر.

آقای کاویانی منو محکم کشید کنار و گفت:
-امید برو تو می خوام با این دختر حرف بزنم.

-خودم براتون توضیح میدم این دختر چرت و پرت میگه هر سوالی دارید از خودم بپرسید.

تیز نگاهم کرد و جدی گفت:
-امید گفتم برو داخل می خوام از زبون این دختر همه چیز رو بشنوم.

انقدر قاطع حرفشو زده بود که رسماً لال شدم و وارد خونه شدم.

می دونستم حرف زدن پروانه با آقای کاویانی اصلا به صلاحم نیست اما نمی تونستم بیشتر از این مقاومت کنم چون ممکن بود آقای کاویانی ازم ناراحت بشه و من اینو نمی خواستم.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۶۸ -من مزاحمم عوضی! به این مرد گفتی که با من چیکار کردی؟ گفتی از سادگی و بچگی من سواستفاده کردی و حالا داری مثل اشغال منو دور می اندازی چون برات تکراری شدم. داد زدم و گفتم: -خفه شو پروانه گمشو از خونه ی من برو بیرون دیگه هم اطرافم نبینمت خودم…
قسمت۳۶۹











قدم های آرومم رو سمت خونه برداشتم.

آقای کاویانی طاقت نیاورد کند کامل برم داخل و رپ به پروانه گفت:
-دخترم بگو ببینم بین تو و امید چیزی هست!

نتونستم بیشتر از این دور بشم رسما داشتم بدبخت می شدم و هیچ کاری از دستم بر نمی اومد که بخوام انجام بدم.

تنها امیدم پروانه بود و امیدوار بودم خریت نکنه و حرف بیخود نزنه.

-شما کی می هستین؟

این دختر ذاتا فضول بود حتی الان که تو موقعیت بدی گیر کرده بودیم بازم می خواست از همه چیز سر در بیاره.

دفعه ی اول هم با همین کاراش منو آلوده به رابطه با خودش کرد.

از جایی که بودم دید خوبی به پروانه داشتم یه لحظه سرشو اورد بالا و نگاهم کرد با چشم و ابرو سعی داشتم بهش بغهمونم که لالمونی بگیره و حرف بیخود نزنه.

انگار کاویانی متوجه نگاه خیره ی پروانه به این طرف شد که برگشت و به عقب نگاه کرد.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۶۹ قدم های آرومم رو سمت خونه برداشتم. آقای کاویانی طاقت نیاورد کند کامل برم داخل و رپ به پروانه گفت: -دخترم بگو ببینم بین تو و امید چیزی هست! نتونستم بیشتر از این دور بشم رسما داشتم بدبخت می شدم و هیچ کاری از دستم بر نمی اومد که بخوام انجام…
قسمت۳۷۰





سریع خودمو پشت دیوار قایم کردم که متوجه نشه دارم به پروانه فشار میارم.

وقتی خیالش راحت شد دوباره برگشتم سرجام و فال گوش ایستادم.

-من بابابزرگ امیدم حالا بگو ببینم تو چه نسبتی با امید داری؟

واسه چی اومدی خونه اش و ازش چی می خواستی؟

پروانه با دهن باز به آقای کاویانی نگاه کرد حق داشت تعجب کنه مدت زیاد همسایمون بودن و خیر داشتن که من خانواده ای ندارم حتی می دونستن که اکثر دعواهای من و ثریا سر همین مسئله است.

دستش را روی دهانش گذاشت و گفت:
-اما امید که کسی رو نداشت اصلا زنش سر همین ول کرد و رفت چون نمی تونست با بی خانواده بودن امید کنار بیاد.

کاویانی ابروهایش را در هم کشید و گفت:
-دختر جون جواب سوال منو بده تو کی هستی و اینجا چی می خوای.

پروانه دوباره مردد نگاهم کرد و گفت:
-من دوست دختر امیدم.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۷۰ سریع خودمو پشت دیوار قایم کردم که متوجه نشه دارم به پروانه فشار میارم. وقتی خیالش راحت شد دوباره برگشتم سرجام و فال گوش ایستادم. -من بابابزرگ امیدم حالا بگو ببینم تو چه نسبتی با امید داری؟ واسه چی اومدی خونه اش و ازش چی می خواستی؟ پروانه با…
قسمت۳۷۱









آقای کاویانی از این حرف پروانه تعجب کرد و چند ثانیه سکوت کرد.

دستم رو مشت کردم و سعی کردم با فشار دادن ناخن هام به پوست دستم عصبانیتم رو کنترل کنم.

دختره ی احمق چون چند بار زیر خواب من شده بود فکر می کرد بهش علاقه دارم و دوست دخترمه.

نمی دونستم آقای کاویانی قراره چه واکنشی نشون بده یا این که به من چه حرفی بزنه اما اینو می دونستم که به موقعش بدجوری حال پروانه رو می گرفتم و بهش نشون می دادم که
زدن این حرفا پیش آقای کاویانی چه عواقبی داره.

بالاخره آقای کاویانی به حرف اومد.

-یعنی چی که دوست دخترشی چرا الکی به چیزی میگی دختر جون امید هم سن بابای توئه.

تو هنوز خیلی بچه ای واسه این که وارد این کارا بشی اونم با یه مردی مثل امید.

اصلا می دونی که امید یه بار ازدواج کرده؟

پوزخندی زدم معلومه که می دونست خودش می خواست که رابطه ام با ثریا خراب بشه که برم با اون.

-دختر با توام میگم می دونستی؟











.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۷۱ آقای کاویانی از این حرف پروانه تعجب کرد و چند ثانیه سکوت کرد. دستم رو مشت کردم و سعی کردم با فشار دادن ناخن هام به پوست دستم عصبانیتم رو کنترل کنم. دختره ی احمق چون چند بار زیر خواب من شده بود فکر می کرد بهش علاقه دارم و دوست دخترمه. نمی…
قسمت۳۷۲







پروانه آروم سرشو تکون داد انگار حتی از به زبون آوردن همچین چیزی می ترسید.

دیگه رسما داشت گند می زد به همه چیز و من نمی تونستم هیچ کاری بکنم اگه می رفتم و می خواستم که بره آقای کاویانی بیشتر کنجکاو می شد و می خواست که از همه چیز سر در بیاره.

به نظرم باید اجازه می دادم همین الان هر چی که می خواد رو بفهمه.

-باهاش رابطه داشتی؟

نفسمو کلافه بیرون دادم این مرد داشت بیش از حد تو زندگی خصوصی من دخالت می کرد.

یکی نبود بهش بگه آخه پیرمرد اگه رابطه نداشتیم دیوونه بودم با همچین دختر کم سن و سالی دوست بشم.

پروانه سرشو بالا آورد این نگاهشو خوب می شناختم.

نگاهی که بلد بود کاری کنه بقیه بهش ترحم کنن.

-اره رابطه داشتیم نوه ی شما خیلی نامرده از من سواستفاده کرده و حالا که خانواده اش رو پیدا کرده و سرش به تنش می ارزه می خواد بی خیالم بشه.

لعنت بهت دختر...لعنت به من که تو رو توی زندگیم راه دادم..







「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۷۲ پروانه آروم سرشو تکون داد انگار حتی از به زبون آوردن همچین چیزی می ترسید. دیگه رسما داشت گند می زد به همه چیز و من نمی تونستم هیچ کاری بکنم اگه می رفتم و می خواستم که بره آقای کاویانی بیشتر کنجکاو می شد و می خواست که از همه چیز سر در بیاره.…
قسمت۳۷۳










دیگه نتونستم بیشتر از این اینجا بمونم باید می رفتم و این دختر رو بدون می کردم تا بیشتر از این به ابرو و خیثیتم پیش آقای کاویانی گند نزده بود.

جلو رفتم و بازوی پروانه رو تو دستم گرفتم.

به سمت پله ها هولش دادم و گفتم:
-برو گورتو واسه همیشه از زندگی من گم کن دختره ی هرجایی.

اینجوری هم واسه بابا بزرگم تعریف نکن انگار مریم مقدس بودی و من اغفالت کردم باید می گفتی که من وقتی زن داشتم تو چشمت دنبالم بود.

باید می گفتی که حاضر بودی زنم باشه فقط بع نیاز های تو هم جواب بدم و هواتو داشته باشم.

پروانه از ترس لال شده بود و آقای کاویانی هم انقدر شوکه شده بود که نمی دونست چه حرفی باید بزنه.

دوباره جلو رفتم و روی سینه اش کوبیدم.

-یه بار دیگه اطراف خودم ببینمت بیچاره ات می کنم پروانه من می خواستم با زبون خوش باهات رفتار کنم اما مثل این که تو زبون خوش حالیت نمیشه.

پروانه چشم هاش اشکی شد اما دیگه هیچی برای من مهم نبود با گندی که امروز زده بود دیگه راه برگشتی برای خودش نزاشته بود.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۷۳ دیگه نتونستم بیشتر از این اینجا بمونم باید می رفتم و این دختر رو بدون می کردم تا بیشتر از این به ابرو و خیثیتم پیش آقای کاویانی گند نزده بود. جلو رفتم و بازوی پروانه رو تو دستم گرفتم. به سمت پله ها هولش دادم و گفتم: -برو گورتو واسه همیشه…
قسمت۳۷۴







-امید بیا با هم حرف بزنیم باور کن من بدون تو نمی تونم.

با بی رحمی تمام چپ چپ نگاهش کردم و گفتم:
-اگه اطراف خودم ببینمت به مامانت میگم پروانه می دونی که چی میشه بعدش.

پروانه از پله ها پایین رفت آقای کاویانی خواست دنبالش بره که مانعش شدم.

-بابا بزرگ لطفا...

اون باید از زندگی من می رفت بیرون به خاطر همون می خوام خونه ام رو عوض کنم من دیگه آدم سابق نیستم.

-باید در این مورد مفصل برام توضیح بدی امید من فکر می کردم تو شبیه باباتی و مردونگی سرت میشه اما مثل این که اشتباه می کرد تو درست تربیت نشدی که اینجوری با یه بچه رفتار می کنی.

خواستم حرفی بزنم که دستمو جلوی بینیش گذاشت و گفت:
-هیس...می دونم که تو پدر و مادر بالای سرت نبوده که درست تربیتت کنه اما تو الان فهمیدی که نوه ی منی پس باید مراقب خودت و کارایی که می کنی باشی.

-اما من نمی خواستم اونو بازی بدم خودش خواست.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۷۴ -امید بیا با هم حرف بزنیم باور کن من بدون تو نمی تونم. با بی رحمی تمام چپ چپ نگاهش کردم و گفتم: -اگه اطراف خودم ببینمت به مامانت میگم پروانه می دونی که چی میشه بعدش. پروانه از پله ها پایین رفت آقای کاویانی خواست دنبالش بره که مانعش شدم. …
قسمت۳۷۵








-یعنی چی که خودش خواست پسر!

تو نمی‌بینی اون چقدر بچه است؟ نمی بینی که فکر می کنه تو دوسش داری و توهم اینو داره که شاید یه روزی با تو ازدواج کنه!

ساکت موندم نمی دونستم باید چی بگم.

شاید حق با آقای کاویانی بود اما من چون پروانه زد فقط برای سرگرمیم می خواستم هیو وقت به این موضوع توجه نکرده بودم.

آقای کاویانی دست منو گرفت و تو خونه کشوند.

روی مبل نشست و درست مثل یه بچه ی خطاکار منو کنار خودش نشوند و گفت:
-باید بری و ازش عذرخواهی کنی.

می دونم که حس و علاقه ای بهش نداری واسه همین میگم که بهتره همین الان رابطه ات رو باهاش تموم کنی اما قبلش باید ازش عذرخواهی کنی و کاری کنی که کثافت کاری هات جبران بشه.

ناباور به آقای کاویانی نگاه کردم فکر نمی کردم بعد از این همه مدت که منو پیدا کرده باهام چنین رفتاری داشته باشه.

می دونستم در مورد پروانه ازم سوال می کنه اما این دیگه زیاده روی بود.