@jamtorbat
راستش رو به من بگو کارلو!
چون اگه دروغ بگی
احساس می کنم که
به شعورم توهین می شه!
@jamtorbat
راستش رو به من بگو کارلو!
چون اگه دروغ بگی
احساس می کنم که
به شعورم توهین می شه!
@jamtorbat
@jamtorbat
حدود 250 نفر مرده دردنیا به سفارش خودشان منجمد شده اند انها معتقد هستند با پیشرفت تکنولوژی شانس برگشت به زندگی در اینده وجود دارد
@jamtorbat
حدود 250 نفر مرده دردنیا به سفارش خودشان منجمد شده اند انها معتقد هستند با پیشرفت تکنولوژی شانس برگشت به زندگی در اینده وجود دارد
@jamtorbat
@jamtorbat
بی تو هم میشود زندگی کرد
قدم زد
چای خورد
فیلم دید
سفر رفت
فقط بی تو
نمیشود به خواب رفت !
#رضا_کاظمی
@jamtorbat
بی تو هم میشود زندگی کرد
قدم زد
چای خورد
فیلم دید
سفر رفت
فقط بی تو
نمیشود به خواب رفت !
#رضا_کاظمی
@jamtorbat
@jamtorbat
بیایید با کلام زیبا
در دلهای هم بذر مهربانی
و عشق بیافشانیم.
با محبت فضای قلبهایمان را
عطراگین کنیم
و نیش زبان را
در سیاه چال تاریکی
مدفون گردانیم.
@jamtorbat
بیایید با کلام زیبا
در دلهای هم بذر مهربانی
و عشق بیافشانیم.
با محبت فضای قلبهایمان را
عطراگین کنیم
و نیش زبان را
در سیاه چال تاریکی
مدفون گردانیم.
@jamtorbat
@jamtorbat
اگر فرزندتان از شما پرسيد
بدترين كاری كه میتواند انجام بدهد چيست ؟
بگوييد اين است كه بدون فكر كردن سخن بگويد ....!!
@jamtorbat
اگر فرزندتان از شما پرسيد
بدترين كاری كه میتواند انجام بدهد چيست ؟
بگوييد اين است كه بدون فكر كردن سخن بگويد ....!!
@jamtorbat
بار الها،
از کوی تو بیرون نرود پای خیالم
چه برانی
چه بخوانی
چه به اوجم برسانی
چه به خاکم بکشانی
نه من آنم که برنجم
نه تو آنی که برانی...
@jamtorbat
از کوی تو بیرون نرود پای خیالم
چه برانی
چه بخوانی
چه به اوجم برسانی
چه به خاکم بکشانی
نه من آنم که برنجم
نه تو آنی که برانی...
@jamtorbat
@jamtorbat
زنبق، جارو برقی هوا
میتوان این گل را کاشت و به صورت گلدان در خانه نگهداری کرد به این گیاه جاروبرقی هوا می گویند ترکیب های خطرناکی مانند تری کلرواتیلن، فرمالدئید و بنزن را جذب میکند
زنبق، جارو برقی هوا
میتوان این گل را کاشت و به صورت گلدان در خانه نگهداری کرد به این گیاه جاروبرقی هوا می گویند ترکیب های خطرناکی مانند تری کلرواتیلن، فرمالدئید و بنزن را جذب میکند
شعری طنز در مورد گازرسانی به یادگار( علیخواجه پایین جام )
«گاز شهري» مي رسد آخر به سامان غم مخور
مي کني اي دل! وداع، با گاز بوتان غم مخور
گر که عمري کرده اي کپسول ها را جابه جا
مي رسد اين وضعِ بد، آخر به پايان غم مخور
با «اميد» و «پرسي» و «بوتان» و صد گاز دگر
نيستي اين روزها شادان و خندان غم مخور
گفته اند شايد بيايد سوي ما گازي عزيز!
کو ندارد بوي بد، چون بوي بوتان، غم مخور
«گاز شهري» نام دارد با کلاس و خوشکل است!
مي شود همراز ما، اندر زمستان غم مخور
گر شب يلدا بلند و سرد و ديجور و بد است
گاز شهري مي کند آن را گلستان غم مخور
خواب ديدم «خواجه ي شيراز» گفتم: گاز نيست
گفت: يارا! مي رسيد گاز فراوان غم مخور
گفتمش: امسال هم چون سال هاي قبل رفت
گفت: چندين سال بعد، آيد خرامان غم مخور
چون چهل، پنجاه سال از عمر تو بي گاز رفت
گر رسيد اين زندگي، بي گاز پايان غم مخور
گر چه منزل سرد و جاهاي دگر يخ بسته است
هيچ راهي نيست کان را نيست پايان غم مخور
در زمستان گر به شوق گاز خواهي زد قدم
سرزنشها گر کند باران و طوفان غم مخور
گفتمش: اين گاز چندين سال با ما ناز کرد
گفت نازش را بکش! بي آه و افغان غم مخور
گفتمش: کي مي رسد آخر به اين روستاي ما؟
گفت: چند سال دگر، از راه کرمان غم مخور
@jamtorbat
بهترینها در شهر عرفان
«گاز شهري» مي رسد آخر به سامان غم مخور
مي کني اي دل! وداع، با گاز بوتان غم مخور
گر که عمري کرده اي کپسول ها را جابه جا
مي رسد اين وضعِ بد، آخر به پايان غم مخور
با «اميد» و «پرسي» و «بوتان» و صد گاز دگر
نيستي اين روزها شادان و خندان غم مخور
گفته اند شايد بيايد سوي ما گازي عزيز!
کو ندارد بوي بد، چون بوي بوتان، غم مخور
«گاز شهري» نام دارد با کلاس و خوشکل است!
مي شود همراز ما، اندر زمستان غم مخور
گر شب يلدا بلند و سرد و ديجور و بد است
گاز شهري مي کند آن را گلستان غم مخور
خواب ديدم «خواجه ي شيراز» گفتم: گاز نيست
گفت: يارا! مي رسيد گاز فراوان غم مخور
گفتمش: امسال هم چون سال هاي قبل رفت
گفت: چندين سال بعد، آيد خرامان غم مخور
چون چهل، پنجاه سال از عمر تو بي گاز رفت
گر رسيد اين زندگي، بي گاز پايان غم مخور
گر چه منزل سرد و جاهاي دگر يخ بسته است
هيچ راهي نيست کان را نيست پايان غم مخور
در زمستان گر به شوق گاز خواهي زد قدم
سرزنشها گر کند باران و طوفان غم مخور
گفتمش: اين گاز چندين سال با ما ناز کرد
گفت نازش را بکش! بي آه و افغان غم مخور
گفتمش: کي مي رسد آخر به اين روستاي ما؟
گفت: چند سال دگر، از راه کرمان غم مخور
@jamtorbat
بهترینها در شهر عرفان
@jamtorbat
هر حیوان كه از دور دیدی و ندانستی سگ و گرگ است یا آهو، ببین رو به سمت مرغزار و سبزینه است یا لاشه و استخوان؟!
آدمی را نیز چون نشناسی، ببین به كدام سوی میرود؟!
@jamtorbat
هر حیوان كه از دور دیدی و ندانستی سگ و گرگ است یا آهو، ببین رو به سمت مرغزار و سبزینه است یا لاشه و استخوان؟!
آدمی را نیز چون نشناسی، ببین به كدام سوی میرود؟!
@jamtorbat
@jamtorbat
غم دنيا نخواهد يافت پايان
خوشا در بر رخ شادی گشايان
خوشا دلهای خوش،
جانهای خرسند
خوشا نيروی هستی زای لبخند
#فریدون_مشیری
@jamtorbat
غم دنيا نخواهد يافت پايان
خوشا در بر رخ شادی گشايان
خوشا دلهای خوش،
جانهای خرسند
خوشا نيروی هستی زای لبخند
#فریدون_مشیری
@jamtorbat
@jamtorbat
سود کردن بدون ریسک
تجربه کردن بدون خطر
پاداش گرفتن بدون تلاش
به این می ماند که بدون اینکه متولد شوید
انتظار زندگی کردن رو داشته باشید...
@jamtorbat
سود کردن بدون ریسک
تجربه کردن بدون خطر
پاداش گرفتن بدون تلاش
به این می ماند که بدون اینکه متولد شوید
انتظار زندگی کردن رو داشته باشید...
@jamtorbat
@jamtorbat
بگذارید
هر کسی به آیین خودش باشد
زنان را گرامی بدارید
فرودستان را دریابید و
هرکسی به تکلم قبیله ی
خویش سخن بگوید
آدمی
تنها در مقام خویش به
منزلت خواهد رسید
#کوروش_کبیر
بگذارید
هر کسی به آیین خودش باشد
زنان را گرامی بدارید
فرودستان را دریابید و
هرکسی به تکلم قبیله ی
خویش سخن بگوید
آدمی
تنها در مقام خویش به
منزلت خواهد رسید
#کوروش_کبیر
✅ روزی به کریم خان زند گفتند، یک فردی یک هفته است میخواهد شما را ببیند و مدام گریه میکند . کریم خان آن شخص را به حضور طلبید، ولی آن شخص بشدت گریه میکرد و نمی توانست حرف بزند.
کریم خان گفت "وقتی گریه هایش تمام شد بیارین پیش من" بعد از ساعت ها گریه کردن شخص ساکت شد و شرف حضور یافت .گفت قربان من کور مادر زاد بودم به زیارت قبر پدر بزرگوار شما رفتم و شفا یم را از اوگرفتم .
شاه دستور داد سریع چشم های این فرد را کور کنید! تا برود دوباره شفایش را بگیرد !
اطرافیان به شاه گفتند قربان این شفا گرفته پدر شماست. ایشان را به پدرتان ببخشید.
وکیل الرعایا گفت: پدر من یک دزد بود من نمیدانم قبرش کجاست و من به زور این شمشیر حکمران شدم!!!
پدر من چگونه می تواند شفا دهنده باشد؟؟؟
اگر متملقین میدان پیدا کنند دین و دنیای مان را به تباهی می کشند!
@jamtorbat
کریم خان گفت "وقتی گریه هایش تمام شد بیارین پیش من" بعد از ساعت ها گریه کردن شخص ساکت شد و شرف حضور یافت .گفت قربان من کور مادر زاد بودم به زیارت قبر پدر بزرگوار شما رفتم و شفا یم را از اوگرفتم .
شاه دستور داد سریع چشم های این فرد را کور کنید! تا برود دوباره شفایش را بگیرد !
اطرافیان به شاه گفتند قربان این شفا گرفته پدر شماست. ایشان را به پدرتان ببخشید.
وکیل الرعایا گفت: پدر من یک دزد بود من نمیدانم قبرش کجاست و من به زور این شمشیر حکمران شدم!!!
پدر من چگونه می تواند شفا دهنده باشد؟؟؟
اگر متملقین میدان پیدا کنند دین و دنیای مان را به تباهی می کشند!
@jamtorbat
Nega (10).mp4
13.2 MB
@jamtorbat
بابا لیلی
خواننده شیرمحمد بستانی
نوازنده دوتار استاد محمد قاسم زاده
تولید رویا فیلم جام
بهترینها در شهر عرفان
بابا لیلی
خواننده شیرمحمد بستانی
نوازنده دوتار استاد محمد قاسم زاده
تولید رویا فیلم جام
بهترینها در شهر عرفان
@jamtorbat
ﺩﺭ ﻗﻄﺐ ﺷﻤﺎﻝ ﮔﺮﮒ ﻫﺎ ﺭﺍ اینگونه ﺷﮑﺎﺭ می کنند:
ﺭﻭﯼ ﺗﯿﻐﻪ ﺍﯼ برنده مقداری ﺧﻮﻥ می ریزند ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﺎﻟﺐ ﯾﺨﯽ ﻗﺮﺍﺭ داده ﻭ ﺩﺭ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺭﻫﺎ می کنند. ﮔﺮﮒ ﺁﻥ ﺭﺍ می بیند، یخ را به طمع ﺧﻮﻥ ﻟﯿﺲ ﻣﯿﺰﻧﺪ.
ﯾﺦ روی تیغه کم کم ﺁﺏ می شود ﻭ ﺗﯿﻐﻪ ی تیز، ﺯﺑﺎﻥ سرد و بی حس شده ﮔﺮﮒ ﺭﺍ می بُرد. ﮔﺮﮒ ﺧﻮﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ می بیند ﻭ به ﺗﺼﻮﺭ و خیال این که ﺷﮑﺎﺭ و طعمه ﺧﻮﺑﯽ پیدا کرده ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻟﯿﺲ می زند اما نمی داند یا نمی خواهد بداند که با آن حرص وصف ناشدنی و شهوت سیری ناپذیر، دارد ﺧﻮﻥ ﺧﻮﺩش ﺭﺍ می خورد!
ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﺍﺯ آن ﮔﺮﮒ زبان بسته ﺧﻮﻥ می رود تا به دست خودش کشته می شود.
نه گلوله ای شلیک می شود، و نه حتی نیزه ای پرتاب! اما گرگ با همه غرورش سرنگون ميشود..
طمع، پول، قدرت ، تكبر ،فخرفروشی، خيانت ، جنايت ،حب جاه و مقام و احساس بى نيازى و بی مسئولیتی درقبال هم نوع ميتواند هر انسانى را به سرنوشت این گرگ قطب گرفتار كند.
هلاکت به دست خودش ،نه گلوله ای ، نه نیزه ای ...
@jamtorbat
ﺩﺭ ﻗﻄﺐ ﺷﻤﺎﻝ ﮔﺮﮒ ﻫﺎ ﺭﺍ اینگونه ﺷﮑﺎﺭ می کنند:
ﺭﻭﯼ ﺗﯿﻐﻪ ﺍﯼ برنده مقداری ﺧﻮﻥ می ریزند ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﺎﻟﺐ ﯾﺨﯽ ﻗﺮﺍﺭ داده ﻭ ﺩﺭ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺭﻫﺎ می کنند. ﮔﺮﮒ ﺁﻥ ﺭﺍ می بیند، یخ را به طمع ﺧﻮﻥ ﻟﯿﺲ ﻣﯿﺰﻧﺪ.
ﯾﺦ روی تیغه کم کم ﺁﺏ می شود ﻭ ﺗﯿﻐﻪ ی تیز، ﺯﺑﺎﻥ سرد و بی حس شده ﮔﺮﮒ ﺭﺍ می بُرد. ﮔﺮﮒ ﺧﻮﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ می بیند ﻭ به ﺗﺼﻮﺭ و خیال این که ﺷﮑﺎﺭ و طعمه ﺧﻮﺑﯽ پیدا کرده ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻟﯿﺲ می زند اما نمی داند یا نمی خواهد بداند که با آن حرص وصف ناشدنی و شهوت سیری ناپذیر، دارد ﺧﻮﻥ ﺧﻮﺩش ﺭﺍ می خورد!
ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﺍﺯ آن ﮔﺮﮒ زبان بسته ﺧﻮﻥ می رود تا به دست خودش کشته می شود.
نه گلوله ای شلیک می شود، و نه حتی نیزه ای پرتاب! اما گرگ با همه غرورش سرنگون ميشود..
طمع، پول، قدرت ، تكبر ،فخرفروشی، خيانت ، جنايت ،حب جاه و مقام و احساس بى نيازى و بی مسئولیتی درقبال هم نوع ميتواند هر انسانى را به سرنوشت این گرگ قطب گرفتار كند.
هلاکت به دست خودش ،نه گلوله ای ، نه نیزه ای ...
@jamtorbat