تا ز خود بیرون نیایی،
خویش را نتوان شناخت
عیب تیـــــر کج،
در آغوش کمـــان معلوم نیست
#صائب_تبریزی
🆔 @jamshidfarahmand
خویش را نتوان شناخت
عیب تیـــــر کج،
در آغوش کمـــان معلوم نیست
#صائب_تبریزی
🆔 @jamshidfarahmand
انواع رابطه واژه ها در زبان فارسی
دو کلمه در زبان فارسی می توانند نسبت های مختلفی با هم داشته باشند که معمولا این نسبت ها و تشخیص آن از موارد به کار رفته در آزمون های تشریحی و تستی بوده است.
انواع نسبت واژه ها:
1. هم خانواده : در عربی کلماتی که یک ریشه سه حرفی مشترک داشته باشند و البته ترتیب حروف ریشه و معنای ان نیز حفظ شود هم خانواده هستند. مثال : جلیل – تجلیل – مجلل
در فارسی کلماتی که از بن ماضی-بن مضارع مربوط به یک مصدر ساخته شده باشند هم خانواده هستند.
مثال: دیده – بینا – بینش – بیننده – دیدار
2. مترادف ( هم معنی ) : کلماتی که از نظر نوشتن و خواندن با هم فرق دارند اما از نظر معنی مشترک هستند؛ بعضی کلمات چند مترادف دارد.
مانند: عطوفت: مهربانی / مراد : خواسته / جمال : زیبایی
3. دو تلفظی : برخی از واژه ها در زبان فارسی به دو صورت تلفظ می شود.
مثال: باغبان و باغِبان / مهرَبان و مهربان / مستمند و مُستَمَند
4. مخفف : شاعران گاه کلمه ها را به شکل کوتاه شده یا مخفف در شعر می آورد.
مثال:
سحرگهان: سحرگاهان / برون : بیرون / نکو: نیکو / ار: اگر/ سپه : سپاه
5. هم آوا : کلماتی که تلفظ یکسانی دارند اما املا و معنایشان متفاوت است.
مثال: خار / خوار - اساس / اثاث - حیات /حیاط - خاست / خورد – خرد
6. متضاد : دو کلمه که از جهت معنا مخالف هم هستند.
درشت / ریز استوار / سست خنده / گریه کافر / مسلمان
7. تغییر معنا با تشدید : در زبان فارسی بعضی واژه ها شکل نوشتاری یکسانی دارند اما در تلفظ و معنا متفاوت هستند. ( یکی تشدید دارد و دیگری نه. )
مقدّم : برتر بودن / مَقدَم : قدم گذاشتن
مُسلم : مسلمان / مُسَلّم : قطعی
8. هم نویسه : واژه های دارای املای یکسان بدون ارتباط در تلفظ و معنی.
مثال: حُسن / حَسَن
شُکر / شِکَر
9. تضمّن : رابطه تضمن همان رابطه زیر مجموعه ای است. یعنی یک کلمه در معنا زیر مجموعه کلمه دیگر است.
فصل / پاییز
رنگ / آبی
10. نشانه های اختصاری : گاهی برای نوشتن برخی از عبارات و جملات از حروفی که مختصرِ آن کلمات است استفاده می شود.
مانند:
«رض» : رضی الله عنه
«س» : سلام الله علیه ( یا علیها )
ه. ش. : هجری شمسی
ه. ق. : هجری قمری
م. : میلادی
پ. م. : پیش از میلاد مسیح
🆔 @jamshidfarahmand
دو کلمه در زبان فارسی می توانند نسبت های مختلفی با هم داشته باشند که معمولا این نسبت ها و تشخیص آن از موارد به کار رفته در آزمون های تشریحی و تستی بوده است.
انواع نسبت واژه ها:
1. هم خانواده : در عربی کلماتی که یک ریشه سه حرفی مشترک داشته باشند و البته ترتیب حروف ریشه و معنای ان نیز حفظ شود هم خانواده هستند. مثال : جلیل – تجلیل – مجلل
در فارسی کلماتی که از بن ماضی-بن مضارع مربوط به یک مصدر ساخته شده باشند هم خانواده هستند.
مثال: دیده – بینا – بینش – بیننده – دیدار
2. مترادف ( هم معنی ) : کلماتی که از نظر نوشتن و خواندن با هم فرق دارند اما از نظر معنی مشترک هستند؛ بعضی کلمات چند مترادف دارد.
مانند: عطوفت: مهربانی / مراد : خواسته / جمال : زیبایی
3. دو تلفظی : برخی از واژه ها در زبان فارسی به دو صورت تلفظ می شود.
مثال: باغبان و باغِبان / مهرَبان و مهربان / مستمند و مُستَمَند
4. مخفف : شاعران گاه کلمه ها را به شکل کوتاه شده یا مخفف در شعر می آورد.
مثال:
سحرگهان: سحرگاهان / برون : بیرون / نکو: نیکو / ار: اگر/ سپه : سپاه
5. هم آوا : کلماتی که تلفظ یکسانی دارند اما املا و معنایشان متفاوت است.
مثال: خار / خوار - اساس / اثاث - حیات /حیاط - خاست / خورد – خرد
6. متضاد : دو کلمه که از جهت معنا مخالف هم هستند.
درشت / ریز استوار / سست خنده / گریه کافر / مسلمان
7. تغییر معنا با تشدید : در زبان فارسی بعضی واژه ها شکل نوشتاری یکسانی دارند اما در تلفظ و معنا متفاوت هستند. ( یکی تشدید دارد و دیگری نه. )
مقدّم : برتر بودن / مَقدَم : قدم گذاشتن
مُسلم : مسلمان / مُسَلّم : قطعی
8. هم نویسه : واژه های دارای املای یکسان بدون ارتباط در تلفظ و معنی.
مثال: حُسن / حَسَن
شُکر / شِکَر
9. تضمّن : رابطه تضمن همان رابطه زیر مجموعه ای است. یعنی یک کلمه در معنا زیر مجموعه کلمه دیگر است.
فصل / پاییز
رنگ / آبی
10. نشانه های اختصاری : گاهی برای نوشتن برخی از عبارات و جملات از حروفی که مختصرِ آن کلمات است استفاده می شود.
مانند:
«رض» : رضی الله عنه
«س» : سلام الله علیه ( یا علیها )
ه. ش. : هجری شمسی
ه. ق. : هجری قمری
م. : میلادی
پ. م. : پیش از میلاد مسیح
🆔 @jamshidfarahmand
📚 فنون تست زنی سر جلسه آزمون
تکنیکهای تست زنی، یکی ازمهارتهای لازم در آمادگی آزمونها است. تسلط بر چند نکته و تکنیک در تست زنی که درموفقیت آزمونها تاثیر غیرقابل انکاری دارد :
۱. همیشه خودتون رو برای برخورد با هر نوع سوالی در آزمون آماده کنید ( به عبارتی با این ذهنیت در آزمون شرکت نکنید که همه سوالات رو باید قبلا دیده باشید ) و باید در سر جلسه آزمون با ذهنی باز و با قدرت خلاقیت حضور پیدا کنید که اگر سوالی دیدید که به چشمتون کمتر خورده بود بتونید با دانش کسب شده راه حل رو پیدا کنید ( به دانشی که کسب کردید شک نکنید )
۲. توصیه می کنیم در چند دوره به سوالات پاسخ بدید و در دور اول صرفا سوالات ساده هر درس ( که شاید در حدود ۲۵-۳۰% سوالات باشند ) رو پاسخ بدید... اینجوری هم ذهنتون رو گرم کردید برای دوره دوم و پاسخ به سوالات متوسط و هم خودتون رو درگیر یک درس خاص نکردید و تا آخر آزمون هم اسیر سوالات سخت نمیشید.
۳. جسور باشید !!! واقعا باید در سرجلسه آزمون از برخی سوالات عبور کنید ، چرا که طراحان اغلب در هر درسی از این سوالات قرار میدند برای اینکه وقت شما رو بگیرند،
۴. در تست هایی که در مورد گزینه صحیحشون شک دارید، فقط زمانی ریسک کنید که تعداد این توع تست ها حدود ۴-۵ تست باشه و در مواردی که اطمینان دارید ۲ گزینه کاملا غلط داره، بین دو گزینه دیگه یکی رو انتخاب کنید... به عبارتی در تست هایی که واقعا از غلط بودن دو گزینه مطمئن نیستید اصلا ریسک نکنید...
۵. به شدت ریزبین باشید... خیلی از دوستان به خاطر بی دقتی سوال رو خراب می کنند... همیشه از سوالاتی که خیلی ساده به نظر می رسند بترسید و از سوالاتی که قیافه بدی دارند اصلا نترسید .
۶. سعی کنید قبل از حل سوال، یکبار روش حلی که می خواید شروع به نوشتنش کنید رو در ذهنتون مرور کنید.
۷. اصلا قرار نیست همه سوالاتی که حل می کنید زمان مساوی داشته باشند، برخی سوالات زمان بر هستند و برخی سوالات رو حتی میشه بصورت چشمی پاسخ دارد
🆔 @jamshidfarahmand
تکنیکهای تست زنی، یکی ازمهارتهای لازم در آمادگی آزمونها است. تسلط بر چند نکته و تکنیک در تست زنی که درموفقیت آزمونها تاثیر غیرقابل انکاری دارد :
۱. همیشه خودتون رو برای برخورد با هر نوع سوالی در آزمون آماده کنید ( به عبارتی با این ذهنیت در آزمون شرکت نکنید که همه سوالات رو باید قبلا دیده باشید ) و باید در سر جلسه آزمون با ذهنی باز و با قدرت خلاقیت حضور پیدا کنید که اگر سوالی دیدید که به چشمتون کمتر خورده بود بتونید با دانش کسب شده راه حل رو پیدا کنید ( به دانشی که کسب کردید شک نکنید )
۲. توصیه می کنیم در چند دوره به سوالات پاسخ بدید و در دور اول صرفا سوالات ساده هر درس ( که شاید در حدود ۲۵-۳۰% سوالات باشند ) رو پاسخ بدید... اینجوری هم ذهنتون رو گرم کردید برای دوره دوم و پاسخ به سوالات متوسط و هم خودتون رو درگیر یک درس خاص نکردید و تا آخر آزمون هم اسیر سوالات سخت نمیشید.
۳. جسور باشید !!! واقعا باید در سرجلسه آزمون از برخی سوالات عبور کنید ، چرا که طراحان اغلب در هر درسی از این سوالات قرار میدند برای اینکه وقت شما رو بگیرند،
۴. در تست هایی که در مورد گزینه صحیحشون شک دارید، فقط زمانی ریسک کنید که تعداد این توع تست ها حدود ۴-۵ تست باشه و در مواردی که اطمینان دارید ۲ گزینه کاملا غلط داره، بین دو گزینه دیگه یکی رو انتخاب کنید... به عبارتی در تست هایی که واقعا از غلط بودن دو گزینه مطمئن نیستید اصلا ریسک نکنید...
۵. به شدت ریزبین باشید... خیلی از دوستان به خاطر بی دقتی سوال رو خراب می کنند... همیشه از سوالاتی که خیلی ساده به نظر می رسند بترسید و از سوالاتی که قیافه بدی دارند اصلا نترسید .
۶. سعی کنید قبل از حل سوال، یکبار روش حلی که می خواید شروع به نوشتنش کنید رو در ذهنتون مرور کنید.
۷. اصلا قرار نیست همه سوالاتی که حل می کنید زمان مساوی داشته باشند، برخی سوالات زمان بر هستند و برخی سوالات رو حتی میشه بصورت چشمی پاسخ دارد
🆔 @jamshidfarahmand
با درود
۱- اضافهی استعاری:
در اضافهی استعاری، گوینده بر اساس یک تشببه ذهنی، عضو، جزء یا ویژگی مشبّهٌبه، را به مشبّه اضافه میکند:
* آغوش خوشبختی: خوشبختی به انسان تشبیه شده است.
(آغوش: ویژگی مشبّهٌبه / خوشبختی: مشبّه)
* دست سرنوشت (سرنوشت به انسان تشبیه شده که دست دارد.)
* میوهی دوستی (دوستی به درخت تشبیه شده و از درخت، میوهی آن، به دوستی اضافه شدهاست.)
🔺همانطور که میبینید در اضافهی استعاری، گوینده بر اساس ادّعا -نه واقعیّت- مضاف را به مضافٌالیه نسبت میدهد؛ مثلاً: وقتی میگوید: «دستِ سرنوشت»، این که سرنوشت، دست داشته باشد، ادّعای گوینده است، نه واقعیّت...
۲- اضافهی اقترانی:
اقتران به معنی همراهی است.
اضافهی اقترانی، ظاهراً شبیه اضافهی استعاری است؛ یعنی معمولاً عضو انسان به چیز دیگری، اضافه میشود:
سرِ تعظیم، زانوی غم، دستِ دعا، پای بطلان، گردن استکبار و...
امّا برخلاف اضافهی استعاری، در اضافهی اقترانی، گوینده این ادّعا را ندارد که مضافٌالیه، دارندهی مضاف است؛ مثلاً در ترکیب «دستِ دعا»، گوینده ادّعا ندارد که «دعا، دست دارد» بلکه منظورش «دستی است که برای دعا» بالا رفته است.
دکتر یعقوب کیانی شاهوندی
🆔 @jamshidfarahmand
۱- اضافهی استعاری:
در اضافهی استعاری، گوینده بر اساس یک تشببه ذهنی، عضو، جزء یا ویژگی مشبّهٌبه، را به مشبّه اضافه میکند:
* آغوش خوشبختی: خوشبختی به انسان تشبیه شده است.
(آغوش: ویژگی مشبّهٌبه / خوشبختی: مشبّه)
* دست سرنوشت (سرنوشت به انسان تشبیه شده که دست دارد.)
* میوهی دوستی (دوستی به درخت تشبیه شده و از درخت، میوهی آن، به دوستی اضافه شدهاست.)
🔺همانطور که میبینید در اضافهی استعاری، گوینده بر اساس ادّعا -نه واقعیّت- مضاف را به مضافٌالیه نسبت میدهد؛ مثلاً: وقتی میگوید: «دستِ سرنوشت»، این که سرنوشت، دست داشته باشد، ادّعای گوینده است، نه واقعیّت...
۲- اضافهی اقترانی:
اقتران به معنی همراهی است.
اضافهی اقترانی، ظاهراً شبیه اضافهی استعاری است؛ یعنی معمولاً عضو انسان به چیز دیگری، اضافه میشود:
سرِ تعظیم، زانوی غم، دستِ دعا، پای بطلان، گردن استکبار و...
امّا برخلاف اضافهی استعاری، در اضافهی اقترانی، گوینده این ادّعا را ندارد که مضافٌالیه، دارندهی مضاف است؛ مثلاً در ترکیب «دستِ دعا»، گوینده ادّعا ندارد که «دعا، دست دارد» بلکه منظورش «دستی است که برای دعا» بالا رفته است.
دکتر یعقوب کیانی شاهوندی
🆔 @jamshidfarahmand
#نکته_ها_ی_آرایه_ی_ی
#تشبیه_یک_چیز_به_خودش
چیزی را به خودش تشبیه كردن و گفتن كه ”این آینه مثل آینه“ است یا ”این چراغ مثل چراغ است“ چه لطفی دارد؟ این كه نوعی تحصیلِ حاصل و به اصطلاحِ توتولوژی Tautology است..
در بلاغتِ هند (سانسكریت) چشماندازهای دیگری در باب تقسیمات تشبیه وجود دارد كه اولین آنها همین مسئلۀ ”تشبیهِ یك چیز به خودش“ است به گونهای كه ”مُشبَّه“ و ”مشبَّهُبه“ یكی باشد، اینگونه تشبیه در ادبیات فارسی سابقه دارد، چنانكه مولانا فرموده است::
صبحدمی، همچو صبح، پردۀ ظلمت درید
نیم شبی ناگهان صبح قیامت دمید.
در زَهْرُالربیع سیدنعمتالله جزایری (1050-1112ق/1640-1701م) شاعری آب را به آب تشبیه كرده است و قصدش از این كار ظاهراً طعن و طنزی بوده است نسبت به چنین هنر سازهای:
كأنَّنا و الماءُ مِنْ حَوْلِنا
قومٌ جُلُوسٌ حَولَهُم ماءُ[v]
كه ترجمهاش در این حدود است: حالِ ما، در آن هنگام كه آب گرد ما را گرفته بود، مثل این بود كه گروهی باشند و آب گرد ایشان را گرفته باشد. شاعرِ معروف در حق گویندۀ این بیت به شوخی و طنز گفته است:
و شاعِرٌ اَوَقَدَ الطَبْعَ الذُكاءُ لَهُ
فكادَ یحْرِقُهُ مِنْ فَرْطِ اِذكاءِ
اَقـامَ یـجـهِدُ اَیـّاماً قَریـحَـتَهُ
وَ شَبَّه الماءَ، بَعْد الجَهْدِ، بالماءِ[vi]
كه ترجمهاش در این حدود است: شاعری كه از فرطِ تیزی ذوق نزدیك بود كه آتش بگیرد، چندین روز قریحۀ خویش را به رنج افكند و زحمت كشید تا آب را به آب تشبیه كرد.
شاعر فارسیگوی هند در قرن دوازدهم، در قطعهای عربی گفته است:
اَلا لِكُلِّ حُسَینِ الوَجْهِ اَشباهُ
و لانظیرَ لِمَنْ اَهْواهُ اِلاّهُ[ii]
كه ترجمهاش در این حدود است: ”از برای هرزیباچهرهای همانندی است و آن را كه من دوست دارم، جز خود همانندی ندارد. “
- استاد محمدرضا شفیعی کدکنی
- نوعی ساختارِ مبالغه در زبان فارسی كهن
مطلب ارسالی از : محمود علی اصغری ؛ گروه ادبیات استان آذربایجان شرقی
🆔 @jamshidfarahmand
#تشبیه_یک_چیز_به_خودش
چیزی را به خودش تشبیه كردن و گفتن كه ”این آینه مثل آینه“ است یا ”این چراغ مثل چراغ است“ چه لطفی دارد؟ این كه نوعی تحصیلِ حاصل و به اصطلاحِ توتولوژی Tautology است..
در بلاغتِ هند (سانسكریت) چشماندازهای دیگری در باب تقسیمات تشبیه وجود دارد كه اولین آنها همین مسئلۀ ”تشبیهِ یك چیز به خودش“ است به گونهای كه ”مُشبَّه“ و ”مشبَّهُبه“ یكی باشد، اینگونه تشبیه در ادبیات فارسی سابقه دارد، چنانكه مولانا فرموده است::
صبحدمی، همچو صبح، پردۀ ظلمت درید
نیم شبی ناگهان صبح قیامت دمید.
در زَهْرُالربیع سیدنعمتالله جزایری (1050-1112ق/1640-1701م) شاعری آب را به آب تشبیه كرده است و قصدش از این كار ظاهراً طعن و طنزی بوده است نسبت به چنین هنر سازهای:
كأنَّنا و الماءُ مِنْ حَوْلِنا
قومٌ جُلُوسٌ حَولَهُم ماءُ[v]
كه ترجمهاش در این حدود است: حالِ ما، در آن هنگام كه آب گرد ما را گرفته بود، مثل این بود كه گروهی باشند و آب گرد ایشان را گرفته باشد. شاعرِ معروف در حق گویندۀ این بیت به شوخی و طنز گفته است:
و شاعِرٌ اَوَقَدَ الطَبْعَ الذُكاءُ لَهُ
فكادَ یحْرِقُهُ مِنْ فَرْطِ اِذكاءِ
اَقـامَ یـجـهِدُ اَیـّاماً قَریـحَـتَهُ
وَ شَبَّه الماءَ، بَعْد الجَهْدِ، بالماءِ[vi]
كه ترجمهاش در این حدود است: شاعری كه از فرطِ تیزی ذوق نزدیك بود كه آتش بگیرد، چندین روز قریحۀ خویش را به رنج افكند و زحمت كشید تا آب را به آب تشبیه كرد.
شاعر فارسیگوی هند در قرن دوازدهم، در قطعهای عربی گفته است:
اَلا لِكُلِّ حُسَینِ الوَجْهِ اَشباهُ
و لانظیرَ لِمَنْ اَهْواهُ اِلاّهُ[ii]
كه ترجمهاش در این حدود است: ”از برای هرزیباچهرهای همانندی است و آن را كه من دوست دارم، جز خود همانندی ندارد. “
- استاد محمدرضا شفیعی کدکنی
- نوعی ساختارِ مبالغه در زبان فارسی كهن
مطلب ارسالی از : محمود علی اصغری ؛ گروه ادبیات استان آذربایجان شرقی
🆔 @jamshidfarahmand
#نکته_ها_ی_آرایه_ای
#جانوران_و_نمادین_بودن_آنها_در_ادبیات
آهو ( آزادگی و بی گناهی )
اسب (نجابت و هوشیاری )
پلنگ ( تکبر و بلند پروازی )
پشه ( ضعف و ناتوانی )
جغد ( دانایی و تیزبینی و قصه گویی )
باز ( فال نیک )
الاغ ( کودنی و صبوری )
بره ( معصومیت )
خرس ( پر خوری )
بلبل (بی توجهی، عاشقی و دلباختگی )
خرگوش ( غفلت )
بوقلمون ( چند رنگی و بی ثباتی )
روباه ( مکر و حیله )
بزغاله ( شیطنت )
بز ( دانایی )
سگ ( وفاداری و دوستی )
ببر ( ضعیف کشی )
شیر ( پادشاهی و شجاعت و قدرت )
شتر مرغ ( بهانه جویی )
بوتیمار ( غم خوردن )
پرستو ( فال نیک و بهار )
شتر ( کینه توزی )
طوطی ( تقلید )
عقاب ( خودپسندی )
کرکس ( مفت خوری )
لک لک (شادی و نشاط )
کبک ( خوش خرامی و طنازی )
زرافه ( بلندی و نشخوارگی )
کلاغ ( شومی و سخن چینی )
ماهی ( زیبایی و امید و پویایی)
گربه ( بی وفایی و بی چشم و رویی )
گوسفند ( حماقت و خونسردی )
فیل ( یکدلی و قدرت )
گرگ ( زرنگی و تجاوز )
نهنگ (عظمت و درندگی )
موش ( حقارت و موذیگری )
کفتار ( دزدی و نحسی )
میمون ( تقلید و اطوار )
مار ( ظاهر خوش و باطن بد)
عقرب ( زیرکی و خودنمایی )
قناری ( خوش آوازی )
قورباغه ( زشتی )
هدهد ( مژده دهی و رهبری )
کرگدن ( تنومندی و پرزوری )
طاووس ( زیبایی و غرور )
عقاب ( بلند پروازی )
شیر ( شجاعت )
ملخ ( بی خیالی و راحت طلبی )
خفاش ( جهل و نادانی و شیطان )
🆔 @jamshidfarahmand
#جانوران_و_نمادین_بودن_آنها_در_ادبیات
آهو ( آزادگی و بی گناهی )
اسب (نجابت و هوشیاری )
پلنگ ( تکبر و بلند پروازی )
پشه ( ضعف و ناتوانی )
جغد ( دانایی و تیزبینی و قصه گویی )
باز ( فال نیک )
الاغ ( کودنی و صبوری )
بره ( معصومیت )
خرس ( پر خوری )
بلبل (بی توجهی، عاشقی و دلباختگی )
خرگوش ( غفلت )
بوقلمون ( چند رنگی و بی ثباتی )
روباه ( مکر و حیله )
بزغاله ( شیطنت )
بز ( دانایی )
سگ ( وفاداری و دوستی )
ببر ( ضعیف کشی )
شیر ( پادشاهی و شجاعت و قدرت )
شتر مرغ ( بهانه جویی )
بوتیمار ( غم خوردن )
پرستو ( فال نیک و بهار )
شتر ( کینه توزی )
طوطی ( تقلید )
عقاب ( خودپسندی )
کرکس ( مفت خوری )
لک لک (شادی و نشاط )
کبک ( خوش خرامی و طنازی )
زرافه ( بلندی و نشخوارگی )
کلاغ ( شومی و سخن چینی )
ماهی ( زیبایی و امید و پویایی)
گربه ( بی وفایی و بی چشم و رویی )
گوسفند ( حماقت و خونسردی )
فیل ( یکدلی و قدرت )
گرگ ( زرنگی و تجاوز )
نهنگ (عظمت و درندگی )
موش ( حقارت و موذیگری )
کفتار ( دزدی و نحسی )
میمون ( تقلید و اطوار )
مار ( ظاهر خوش و باطن بد)
عقرب ( زیرکی و خودنمایی )
قناری ( خوش آوازی )
قورباغه ( زشتی )
هدهد ( مژده دهی و رهبری )
کرگدن ( تنومندی و پرزوری )
طاووس ( زیبایی و غرور )
عقاب ( بلند پروازی )
شیر ( شجاعت )
ملخ ( بی خیالی و راحت طلبی )
خفاش ( جهل و نادانی و شیطان )
🆔 @jamshidfarahmand
✔️ آسمان را در زبردستی بداشت
خاک را در غایت پستی بداشت
عطار در این مناجات زیبا تمام مفاهیمی را که بر زبان می اورد از قرآن می گیرد برای این مفاهیم هم می توان به این آیات تمسک جست
والسماء رفعها و وضع الميزان»
ترفیع آسمان در این آیه مورد اشاره است
در مصراع دوم نيز مفهومی قرآنی تأثير مستقيم بر انديشه عطار داشته است که:
«هو الذي مدّ الارض و جعل رواسي و انهارا»
«الم نجعل الارض مهاداً»
از طرفی آسمان مظهر پاکی و مظهر اقتدار هم هست و زمین افتادگی و ناتوانی
گستردگی زمین در برابر ترفیع و افراستگی آسمان است.
مد الارض:زمین را گسترد.
استاد سابق خسروی
گروه دبیران ادبیات کشور
🆔 @jamshidfarahmand
خاک را در غایت پستی بداشت
عطار در این مناجات زیبا تمام مفاهیمی را که بر زبان می اورد از قرآن می گیرد برای این مفاهیم هم می توان به این آیات تمسک جست
والسماء رفعها و وضع الميزان»
ترفیع آسمان در این آیه مورد اشاره است
در مصراع دوم نيز مفهومی قرآنی تأثير مستقيم بر انديشه عطار داشته است که:
«هو الذي مدّ الارض و جعل رواسي و انهارا»
«الم نجعل الارض مهاداً»
از طرفی آسمان مظهر پاکی و مظهر اقتدار هم هست و زمین افتادگی و ناتوانی
گستردگی زمین در برابر ترفیع و افراستگی آسمان است.
مد الارض:زمین را گسترد.
استاد سابق خسروی
گروه دبیران ادبیات کشور
🆔 @jamshidfarahmand
✔️ آن یکی را جنبش مادام داد
وان دگر را دایما آرام داد
این بیت به اعتقاد قدما اشاره دار که زمین را ساکن فرض می کردند و آسمان را در جنبش و حرکت.
مبحثی که خلافش بعدها ثابت شد و تا اثبات آن سرهای زیادی زیر خاک رفت و مسلما در عهد عطار هنوز خورشید را در حرکت و زمین را ثابت می دانستند
✔️ آسمان چون خیمهٔ برپای کرد
بی ستون کرد و زمینش جای کرد
اشاره دارد به افراشتن آسمان بدون ستون و عمودی و اینکه زمین در زیر این خیمه گسترده شده است
کرد در شش روز هفت انجم پدید
وز دو حرف آورد نه طارم پدید
براي خلقت شش روز کاينات در قرآن اشاره هاي فراواني وجود دارد که: در مصراع اول بدان اشاره دارد «هو الذي خلق السموات و الارض في ستة ايام»
منظور از دو حرف امر "کن" است که
اذا اراد امرا ان یقول له کن فیکون.
استاد سابق خسروی
گروه دبیران ادبیات کشور
🆔 @jamshidfarahmand
وان دگر را دایما آرام داد
این بیت به اعتقاد قدما اشاره دار که زمین را ساکن فرض می کردند و آسمان را در جنبش و حرکت.
مبحثی که خلافش بعدها ثابت شد و تا اثبات آن سرهای زیادی زیر خاک رفت و مسلما در عهد عطار هنوز خورشید را در حرکت و زمین را ثابت می دانستند
✔️ آسمان چون خیمهٔ برپای کرد
بی ستون کرد و زمینش جای کرد
اشاره دارد به افراشتن آسمان بدون ستون و عمودی و اینکه زمین در زیر این خیمه گسترده شده است
کرد در شش روز هفت انجم پدید
وز دو حرف آورد نه طارم پدید
براي خلقت شش روز کاينات در قرآن اشاره هاي فراواني وجود دارد که: در مصراع اول بدان اشاره دارد «هو الذي خلق السموات و الارض في ستة ايام»
منظور از دو حرف امر "کن" است که
اذا اراد امرا ان یقول له کن فیکون.
استاد سابق خسروی
گروه دبیران ادبیات کشور
🆔 @jamshidfarahmand
✔️ دام تن را مختلف احوال کرد
مرغ جان را خاک در دنبال کرد
در این بیت اشاره دارد به اینکه تن انسان همچون قفسی است و جان چون پرنده ای که در این دام آرام گرفته است و این مفهوم را هم سعدی در بوستان و هم مولانا در مثنوی آورده اند.
دنبال کرد:
جانی که افلاکی است به خاک وابسته می شود و در این سرای خاکی ماندگار است.دنباله رو خاک که همان تن است می شود
✔️ بحر را بگذاشت در تسلیم خویش
کوه را افسرده کرد از بیم خویش
تلمیحی بسیار زیبا که البته بیشتر ناظر به داستان حضرت موسی و قوم بنی اسراییل دارد و شکافتن دریا و به رقص آمدن کوه طور
براي تسلط بر آب و خشکي و بحر و بر آيات فراواني در قرآن هست که به نمونه اي چند اشاره مي شود:
«هو الذي سخر البحر لتأکلو منه لحماً طرياً»
«و النجوم مسخرات بامره ان في ذلک لآيات لقوم يعقلون»
اما مصراع دوم بيت به پاره پاره شدن کوه سينا به هنگام جلوه نور حق براي موسي اشاره دارد که از موارد بسيار بحث انگيز قرآن است و کتابهاي صوفيه به ويژه «مرصاد العباد» نجم الدين رازي نکته هاي بسيار در اين موضوع دارد:
«لما جاء موسي لميقاتنا و کلمه ربه، قال رب أرني انظر اليک، قال لن تراني ولکن انظر الي الجبل فان استقر مکانه فسوف تراني، فلما تجلي ربه للجبل جعلنا دکا و خر موسي صعقا، فلما افاق قال سبحانک تبت اليک و انا اول المؤمنين»
استاد سابق خسروی
گروه دبیران ادبیات کشور
🆔 @jamshidfarahmand
مرغ جان را خاک در دنبال کرد
در این بیت اشاره دارد به اینکه تن انسان همچون قفسی است و جان چون پرنده ای که در این دام آرام گرفته است و این مفهوم را هم سعدی در بوستان و هم مولانا در مثنوی آورده اند.
دنبال کرد:
جانی که افلاکی است به خاک وابسته می شود و در این سرای خاکی ماندگار است.دنباله رو خاک که همان تن است می شود
✔️ بحر را بگذاشت در تسلیم خویش
کوه را افسرده کرد از بیم خویش
تلمیحی بسیار زیبا که البته بیشتر ناظر به داستان حضرت موسی و قوم بنی اسراییل دارد و شکافتن دریا و به رقص آمدن کوه طور
براي تسلط بر آب و خشکي و بحر و بر آيات فراواني در قرآن هست که به نمونه اي چند اشاره مي شود:
«هو الذي سخر البحر لتأکلو منه لحماً طرياً»
«و النجوم مسخرات بامره ان في ذلک لآيات لقوم يعقلون»
اما مصراع دوم بيت به پاره پاره شدن کوه سينا به هنگام جلوه نور حق براي موسي اشاره دارد که از موارد بسيار بحث انگيز قرآن است و کتابهاي صوفيه به ويژه «مرصاد العباد» نجم الدين رازي نکته هاي بسيار در اين موضوع دارد:
«لما جاء موسي لميقاتنا و کلمه ربه، قال رب أرني انظر اليک، قال لن تراني ولکن انظر الي الجبل فان استقر مکانه فسوف تراني، فلما تجلي ربه للجبل جعلنا دکا و خر موسي صعقا، فلما افاق قال سبحانک تبت اليک و انا اول المؤمنين»
استاد سابق خسروی
گروه دبیران ادبیات کشور
🆔 @jamshidfarahmand
#منطقالطیر
جلسه دوم کارگاه منطق الطیر 98/4/4
قبل از شروع ابیات یک حکایت از منطق الطیر تقدیمتان می کنم تا برای بیان مطالب آماده شویم
منطِقُالطَّیِّر یا مقاماتالطیور منظومهای است از عطار نیشابوری که به زبان فارسی و در قالب مثنوی در بحر رمل مسدس مقصور (محذوف) سروده شدهاست. کار سرودن این مثنوی در قرن ششم هجری قمری (۱۱۷۷ میلادی) پایان یافتهاست. ابیات این مثنوی را معمولاً بین ۴۳۰۰ تا ۴۶۰۰ بیت دانستهاند، از مثنویهای تمثیلی عرفان اسلامیبهشمار میآید. مراحل و منازل در راه پوییدن و جُستنعرفان یعنی شناختن رازهای هستی در منطقالطّیر عطار هفت منزل است. او این هفت منزل را هفت وادی یا هفت شهر عشق مینامد.
هفت وادی به ترتیب چنین است: طلب، عشق، معرفت،استغنا، توحید، حیرت، و فقر که سرانجام به فنا میانجامد. در داستان منطقالطّیر، گروهی از مرغان برای جستن و یافتن پادشاهشان سیمرغ، سفری را آغاز میکنند. در هر مرحله، گروهی از مرغان از راه بازمیمانند و به بهانههایی پا پس میکشند، تا اینکه پس از عبور از هفت مرحله، از گروه انبوهی از پرندگان تنها «سی مرغ» باقی میمانند و با نگریستن در آینه حق درمییابند که سیمرغ در وجود خود آنهاست. در نهایت با این خودشناسی مرغان جذب جذبه خداوند میشوند و حقیقت را در وجود خویش مییابند.
پیتر بروک از نامدار ترین کارگردانان تئاتر جهان، در جشن هنر شیراز نمایشی بر اساس منطق الطیر عطار اجرا کرد.
استاد سابق خسروی
گروه دبیران ادبیات کشور
🕊
🆔 @jamshidfarahmand
جلسه دوم کارگاه منطق الطیر 98/4/4
قبل از شروع ابیات یک حکایت از منطق الطیر تقدیمتان می کنم تا برای بیان مطالب آماده شویم
منطِقُالطَّیِّر یا مقاماتالطیور منظومهای است از عطار نیشابوری که به زبان فارسی و در قالب مثنوی در بحر رمل مسدس مقصور (محذوف) سروده شدهاست. کار سرودن این مثنوی در قرن ششم هجری قمری (۱۱۷۷ میلادی) پایان یافتهاست. ابیات این مثنوی را معمولاً بین ۴۳۰۰ تا ۴۶۰۰ بیت دانستهاند، از مثنویهای تمثیلی عرفان اسلامیبهشمار میآید. مراحل و منازل در راه پوییدن و جُستنعرفان یعنی شناختن رازهای هستی در منطقالطّیر عطار هفت منزل است. او این هفت منزل را هفت وادی یا هفت شهر عشق مینامد.
هفت وادی به ترتیب چنین است: طلب، عشق، معرفت،استغنا، توحید، حیرت، و فقر که سرانجام به فنا میانجامد. در داستان منطقالطّیر، گروهی از مرغان برای جستن و یافتن پادشاهشان سیمرغ، سفری را آغاز میکنند. در هر مرحله، گروهی از مرغان از راه بازمیمانند و به بهانههایی پا پس میکشند، تا اینکه پس از عبور از هفت مرحله، از گروه انبوهی از پرندگان تنها «سی مرغ» باقی میمانند و با نگریستن در آینه حق درمییابند که سیمرغ در وجود خود آنهاست. در نهایت با این خودشناسی مرغان جذب جذبه خداوند میشوند و حقیقت را در وجود خویش مییابند.
پیتر بروک از نامدار ترین کارگردانان تئاتر جهان، در جشن هنر شیراز نمایشی بر اساس منطق الطیر عطار اجرا کرد.
استاد سابق خسروی
گروه دبیران ادبیات کشور
🕊
🆔 @jamshidfarahmand
#منطقالطیر
شروع جلسه را با حکایتی دلنشین از منطق الطیر آغاز می کنیم.
محمود غزنوی به شکار می رفت کخه ناگهان از لشکر خود جداشد. و خود را در بیابان دید بار پیرمرد خارکشی از خرش افتاده بود و مرد هراسان و درمانده سر می خارید و اطراف را می نگریست و به ظاهر چاره ای نبود.
دید محمودش چنان درماندهای
خار او افتاده و خر ماندهای
سلطان ماجرا را فهمید، پیش رفت و گفت: چرا نگرانی؟کمک می خواهی؟ مرد بیچاره گفت :معلومه که کمک می خواهم اگر در حقم لطفی کنی من به راحتی می رسم و تو رنجی نمی بری. ظاهرت چنان است که آدم خوبرویی هستی و از خوبان خوبی کردن بعید نیست.
ازنکو روبیت میبینم نصیب
لطف نبود از نکو رویان غریب
سلطان از اسب پیاده شد و با دست خویش بار خار را بر الاغ نهاد و آنگاه خود بر اسب نشست و به سوی یاران و لشکریان آمد به لشکریان خویش گفت: که پیرمردی خارکش الان به این حوالی می آید، از هر سو راه بر او بگیرید به طوریکه مجبور شود به سوی من بیاید و از نزدیک مرا ببیند.چنین شد و لشکر جلوی پیرمرد را گرفتند و راهی برایش نماند و در دل به لشکریان بد و بیراه می گفت تا این که خود را مقابل شاه دید و موکب و عظمت او را مشاهده کرد و از شرم بر خود لرزید
آن خرک می راند تا نزدیک شاه
چون بدید او را خجل شد پیر راه
دید زیر چتر، روي آشنا
در عنایت اوفتاد و در عنا
گفت: خداوندا! من چگونه بگویم که چه اشتباهی کردم که پادشاهی چون محمود را حمّال کردهام. شاه رنج و شرم پیرمرد را فهمید و گفت: ای درویش گرفتاری حال تو چیست؟ مترس و پیش من بازگوی. پیرمرد گفت: تو خود کار مرا و حال مرا خوب می دانی خود را به آن راه مزن من چه بگویم که تو از خودم به حالم آگاهتری.
گفت: میدانی تو کارم کج مباز
خویشتن را اعجمی مذهب مساز
خار بفروشم خَرَم نانی تهی
می توانی گر مرانانی دهی
گفت من خارکش ناتوان و درمانده ام و این خار را می فروشم و کفاف زندگیم را تهیه می کنم از تو می خواهم که امروز خرجم را تامین کنی
سلطان گفت: ای پیر،حال که چنین است بار امروزت را می خرم .لطف قیمتش را بگو و پول خویش را بگیر. گفت: ای پادشاه! این خار را از من ارزان مخر و بدان که به کمتر از کیسهای زر نمی فروشم. همیانی زر بده تا بفروشم.
گفت شاها! این زِ مَن ارزان مَخر
کم بنفروشم بده همیان بِخر
لشکریان به طعنه و با خندهگفتند: به به!عجب پیر مرد ارزان فروشی! ای مرد نادان این بار خار تو به دو به سکه می ارزدنه بیشتر. پیرمرد گفت: درست است این بار به دو سکه بی ارزش میارزد،اما چنین مشتری خوش برخورد و خوش اخلاق و کریم هر روز که برای من پیدا نمی شود.
چون نیکبختی دست در بار من زده
خار من خود گلزاری شده
اصلا سلطان دست به این خار زده و از آن روز که سلطان آن را لمس کرده است با ارزش گشته
هر که خواهد کاین چنین خاری خرد
هر بُنِ خاری به دیناری خرد
اگرچه این خار است و ارزان ارزد این
چون زده ست او دست صد جان ارزد این
پروردگار خار ما را گلزار کن و با لطف خویش از ما بخر و ما قلب ما را به نقد خویش از ما بپذیر.
استاد سابق خسروی
گروه دبیران ادبیات کشور
🕊
🆔 @jamshidfarahmand
شروع جلسه را با حکایتی دلنشین از منطق الطیر آغاز می کنیم.
محمود غزنوی به شکار می رفت کخه ناگهان از لشکر خود جداشد. و خود را در بیابان دید بار پیرمرد خارکشی از خرش افتاده بود و مرد هراسان و درمانده سر می خارید و اطراف را می نگریست و به ظاهر چاره ای نبود.
دید محمودش چنان درماندهای
خار او افتاده و خر ماندهای
سلطان ماجرا را فهمید، پیش رفت و گفت: چرا نگرانی؟کمک می خواهی؟ مرد بیچاره گفت :معلومه که کمک می خواهم اگر در حقم لطفی کنی من به راحتی می رسم و تو رنجی نمی بری. ظاهرت چنان است که آدم خوبرویی هستی و از خوبان خوبی کردن بعید نیست.
ازنکو روبیت میبینم نصیب
لطف نبود از نکو رویان غریب
سلطان از اسب پیاده شد و با دست خویش بار خار را بر الاغ نهاد و آنگاه خود بر اسب نشست و به سوی یاران و لشکریان آمد به لشکریان خویش گفت: که پیرمردی خارکش الان به این حوالی می آید، از هر سو راه بر او بگیرید به طوریکه مجبور شود به سوی من بیاید و از نزدیک مرا ببیند.چنین شد و لشکر جلوی پیرمرد را گرفتند و راهی برایش نماند و در دل به لشکریان بد و بیراه می گفت تا این که خود را مقابل شاه دید و موکب و عظمت او را مشاهده کرد و از شرم بر خود لرزید
آن خرک می راند تا نزدیک شاه
چون بدید او را خجل شد پیر راه
دید زیر چتر، روي آشنا
در عنایت اوفتاد و در عنا
گفت: خداوندا! من چگونه بگویم که چه اشتباهی کردم که پادشاهی چون محمود را حمّال کردهام. شاه رنج و شرم پیرمرد را فهمید و گفت: ای درویش گرفتاری حال تو چیست؟ مترس و پیش من بازگوی. پیرمرد گفت: تو خود کار مرا و حال مرا خوب می دانی خود را به آن راه مزن من چه بگویم که تو از خودم به حالم آگاهتری.
گفت: میدانی تو کارم کج مباز
خویشتن را اعجمی مذهب مساز
خار بفروشم خَرَم نانی تهی
می توانی گر مرانانی دهی
گفت من خارکش ناتوان و درمانده ام و این خار را می فروشم و کفاف زندگیم را تهیه می کنم از تو می خواهم که امروز خرجم را تامین کنی
سلطان گفت: ای پیر،حال که چنین است بار امروزت را می خرم .لطف قیمتش را بگو و پول خویش را بگیر. گفت: ای پادشاه! این خار را از من ارزان مخر و بدان که به کمتر از کیسهای زر نمی فروشم. همیانی زر بده تا بفروشم.
گفت شاها! این زِ مَن ارزان مَخر
کم بنفروشم بده همیان بِخر
لشکریان به طعنه و با خندهگفتند: به به!عجب پیر مرد ارزان فروشی! ای مرد نادان این بار خار تو به دو به سکه می ارزدنه بیشتر. پیرمرد گفت: درست است این بار به دو سکه بی ارزش میارزد،اما چنین مشتری خوش برخورد و خوش اخلاق و کریم هر روز که برای من پیدا نمی شود.
چون نیکبختی دست در بار من زده
خار من خود گلزاری شده
اصلا سلطان دست به این خار زده و از آن روز که سلطان آن را لمس کرده است با ارزش گشته
هر که خواهد کاین چنین خاری خرد
هر بُنِ خاری به دیناری خرد
اگرچه این خار است و ارزان ارزد این
چون زده ست او دست صد جان ارزد این
پروردگار خار ما را گلزار کن و با لطف خویش از ما بخر و ما قلب ما را به نقد خویش از ما بپذیر.
استاد سابق خسروی
گروه دبیران ادبیات کشور
🕊
🆔 @jamshidfarahmand
#منطقالطیر
عقل سرکش را به شرع افکنده کرد
تن به جان و جان به ایمان زنده کرد
کوه را هم تیغ داد و هم کمر
تا به سرهنگی او افراخت سر
گاه گل در روی آتش دسته کرد
گاه پل بر روی دریا بسته کرد
نیم پشه بر سر دشمن گماشت
بر سر او چار صد سالش بداشت
عنکبوتی را به حکمت دام داد
صدر عالم را درو آرام داد
بست موری را کمر چون موی سر
کرد او را با سلیمان در کمر
خلعت اولاد عباسش بداد
طاء و سین بیزحمت طاسش بداد
پیشوایانی که ره بین آمدند
گاه و بیگاه از پی این آمدند
جان خود را عین حیرت یافتند
هم ره جان عجز و حسرت یافتند
درنگر اول که با آدم چه کرد
عمرها بر وی در آن ماتم چه کرد
بازبنگر نوح را غرقاب کار
تا چه برد از کافران سالی هزار
باز ابراهیم را بین دل شده
منجنیق و آتشش منزل شده
باز اسمعیل را بین سوگوار
کبش او قربان شده در کوی یار
باز در یعقوب سرگردان نگر
چشم کرده در سر کار پسر
باز یوسف را نگر در داوری
بندگی و چاه و زندان بر سری
باز ایوب ستمکش را نگر
مانده در کرمان و گرگان پیش در
باز یونس را نگر گم گشته راه
آمده از مه به ماهی چند گاه
باز موسی را نگر ز آغاز عهد
دایه فرعون و شده تابوت مهد
باز داود زرهگر را نگر
موم کرده آهن از تف جگر
باز بنگر کز سلیمان خدیو
ملک وی بر باد چون بگرفت دیو
باز آن را بین که دل پر جوش شد
اره بر سر دم نزد خاموش شد
باز یحیی را نگر در پیش جمع
زار سر بریده در طشتی چو شمع
باز عیسی را نگر کز پای دار
شد هزیمت از جهودان چند بار
باز بنگر تا سر پیغامبران
چه جفا و رنج دید از کافران
تو چنان دانی که این آسان بود
بلکه کمتر چیز ترک جان بود
چند گویم چون دگر گفتم نماند
گر گلی کز شاخ میرفتم نماند
استاد سابق خسروی
گروه دبیران ادبیات کشور
🕊
🆔 @jamshidfarahmand
عقل سرکش را به شرع افکنده کرد
تن به جان و جان به ایمان زنده کرد
کوه را هم تیغ داد و هم کمر
تا به سرهنگی او افراخت سر
گاه گل در روی آتش دسته کرد
گاه پل بر روی دریا بسته کرد
نیم پشه بر سر دشمن گماشت
بر سر او چار صد سالش بداشت
عنکبوتی را به حکمت دام داد
صدر عالم را درو آرام داد
بست موری را کمر چون موی سر
کرد او را با سلیمان در کمر
خلعت اولاد عباسش بداد
طاء و سین بیزحمت طاسش بداد
پیشوایانی که ره بین آمدند
گاه و بیگاه از پی این آمدند
جان خود را عین حیرت یافتند
هم ره جان عجز و حسرت یافتند
درنگر اول که با آدم چه کرد
عمرها بر وی در آن ماتم چه کرد
بازبنگر نوح را غرقاب کار
تا چه برد از کافران سالی هزار
باز ابراهیم را بین دل شده
منجنیق و آتشش منزل شده
باز اسمعیل را بین سوگوار
کبش او قربان شده در کوی یار
باز در یعقوب سرگردان نگر
چشم کرده در سر کار پسر
باز یوسف را نگر در داوری
بندگی و چاه و زندان بر سری
باز ایوب ستمکش را نگر
مانده در کرمان و گرگان پیش در
باز یونس را نگر گم گشته راه
آمده از مه به ماهی چند گاه
باز موسی را نگر ز آغاز عهد
دایه فرعون و شده تابوت مهد
باز داود زرهگر را نگر
موم کرده آهن از تف جگر
باز بنگر کز سلیمان خدیو
ملک وی بر باد چون بگرفت دیو
باز آن را بین که دل پر جوش شد
اره بر سر دم نزد خاموش شد
باز یحیی را نگر در پیش جمع
زار سر بریده در طشتی چو شمع
باز عیسی را نگر کز پای دار
شد هزیمت از جهودان چند بار
باز بنگر تا سر پیغامبران
چه جفا و رنج دید از کافران
تو چنان دانی که این آسان بود
بلکه کمتر چیز ترک جان بود
چند گویم چون دگر گفتم نماند
گر گلی کز شاخ میرفتم نماند
استاد سابق خسروی
گروه دبیران ادبیات کشور
🕊
🆔 @jamshidfarahmand
#منطقالطیر
بررسی ابیات را شروع می کنیم
عقل سرکش را به شرع افکنده کرد
تن به جان و جان به ایمان زنده کرد
برای عقل صفت سرکش آورده است و این حقیفتا همان عقل معاش است که سر تسلیم فرود نمی آورد مگر اینکه آدمی تابع قوانین و اوامر الهی شود
در مصرع دوم ارزش تن انسان را وابسته به جان می داند و ارزش هر کس به جان اوست و جان گوهری است الهی.
جان انسان هیچ وزنی ندار در پیشرفته ترین آزمایشگاهها به این نتیجه رسیدند که جان فاقد وزن است یعنی فردی در حال احتضار قبل و بعد مرگ وزنش تغیری نمی کند اما به محض بیرون رفتن جان از تن این تن فاقد ارزش می شود
توجه کنید فرد تا زمانی که جان در بدن دارد محبوب است و دارای ارزش و ابهت با خروج جان این تن باید زود دفن شود زیرا ارزش خود را از دست داده است و این جان هم با ایمان دارای ارزش است.جانهای فاقد ایمان و باور در حقیقت مرده اند و این را عطار از قرآن گرفته است که کافران به ظاهر زنده اند اما جانشان از نور ایمان بی بهره است
در کل عطار ایمان را عامل تازگی و ارزشمندی جان می داند.
استاد سابق خسروی
گروه دبیران ادبیات کشور
🕊
🆔 @jamshidfarahmand
بررسی ابیات را شروع می کنیم
عقل سرکش را به شرع افکنده کرد
تن به جان و جان به ایمان زنده کرد
برای عقل صفت سرکش آورده است و این حقیفتا همان عقل معاش است که سر تسلیم فرود نمی آورد مگر اینکه آدمی تابع قوانین و اوامر الهی شود
در مصرع دوم ارزش تن انسان را وابسته به جان می داند و ارزش هر کس به جان اوست و جان گوهری است الهی.
جان انسان هیچ وزنی ندار در پیشرفته ترین آزمایشگاهها به این نتیجه رسیدند که جان فاقد وزن است یعنی فردی در حال احتضار قبل و بعد مرگ وزنش تغیری نمی کند اما به محض بیرون رفتن جان از تن این تن فاقد ارزش می شود
توجه کنید فرد تا زمانی که جان در بدن دارد محبوب است و دارای ارزش و ابهت با خروج جان این تن باید زود دفن شود زیرا ارزش خود را از دست داده است و این جان هم با ایمان دارای ارزش است.جانهای فاقد ایمان و باور در حقیقت مرده اند و این را عطار از قرآن گرفته است که کافران به ظاهر زنده اند اما جانشان از نور ایمان بی بهره است
در کل عطار ایمان را عامل تازگی و ارزشمندی جان می داند.
استاد سابق خسروی
گروه دبیران ادبیات کشور
🕊
🆔 @jamshidfarahmand
#منطقالطیر
کوه را هم تیغ داد و هم کمر
تا به سرهنگی او افراخت سر
در توحید حضرت باری می گوید و یکی از مظاهر قدرت خدا را افراشتگی کوهها می داند که چه قدرتی آنگونه با ابهت این کوهها را بر افراشته است و سربلندیشان را جلوه گر نموده.
کمر می توتند ایهام داشته باشد و تیغ دادن و کمر دادن به کوه تشخیصی زیبا آفریده است
گاه گل در روی آتش دسته کرد
گاه پل بر روی دریا بسته کرد
شيخ عطار در اين بيت با مختصر ترين کلام همين اسطوره ابراهيم را که قرآن از آن ياد مي کند؛ به همراه داستان گذر قوم موسي از دريا، و فرار بني اسرائيل دست فرعون و فرعونيان، بيان کرده است. در واقع معجزه در بيان عيني يعني همين. براي مصراع اول در قرآن ضمن مخالفت ابراهيم با بت هاي ريز و درشت زمان خود که منجر به در آتش افکنده شدن وي مي شود و آتش براي ابراهيم سرد و سلامت مي شود چنين مي فرمايد:
«... قالوا حرقوه و انصر وا الهتکم ان کنتم فاعلين قلنا يا نارکوني برداً و سلاماً علي ابراهيم»
نیم پشه بر سر دشمن گماشت
بر سر او چار صد سالش بداشت
تلمیحی زیبا به داستان نابودی نمرود که بعد از آن همه غرور چگونه توسط پشه ای نابود شد و شاعران از این مورد الهام گرفته اند که جنود خدا فراوانند اما عبرت پذیران اندکند
توصیه می کنم دوستان عزیز شعر فوق العاده زیبای پروین اعتصامی را با عنوان "لطف حق" که به این موضوع اشاره دارد مطالعه فرمایند.
در مثنوی ها با عنوان
مادر موسی چو موسی را به نیل
در فکند از گفته رب جلیل.
استاد سابق خسروی
🕊
🆔 @jamshidfarahmand
کوه را هم تیغ داد و هم کمر
تا به سرهنگی او افراخت سر
در توحید حضرت باری می گوید و یکی از مظاهر قدرت خدا را افراشتگی کوهها می داند که چه قدرتی آنگونه با ابهت این کوهها را بر افراشته است و سربلندیشان را جلوه گر نموده.
کمر می توتند ایهام داشته باشد و تیغ دادن و کمر دادن به کوه تشخیصی زیبا آفریده است
گاه گل در روی آتش دسته کرد
گاه پل بر روی دریا بسته کرد
شيخ عطار در اين بيت با مختصر ترين کلام همين اسطوره ابراهيم را که قرآن از آن ياد مي کند؛ به همراه داستان گذر قوم موسي از دريا، و فرار بني اسرائيل دست فرعون و فرعونيان، بيان کرده است. در واقع معجزه در بيان عيني يعني همين. براي مصراع اول در قرآن ضمن مخالفت ابراهيم با بت هاي ريز و درشت زمان خود که منجر به در آتش افکنده شدن وي مي شود و آتش براي ابراهيم سرد و سلامت مي شود چنين مي فرمايد:
«... قالوا حرقوه و انصر وا الهتکم ان کنتم فاعلين قلنا يا نارکوني برداً و سلاماً علي ابراهيم»
نیم پشه بر سر دشمن گماشت
بر سر او چار صد سالش بداشت
تلمیحی زیبا به داستان نابودی نمرود که بعد از آن همه غرور چگونه توسط پشه ای نابود شد و شاعران از این مورد الهام گرفته اند که جنود خدا فراوانند اما عبرت پذیران اندکند
توصیه می کنم دوستان عزیز شعر فوق العاده زیبای پروین اعتصامی را با عنوان "لطف حق" که به این موضوع اشاره دارد مطالعه فرمایند.
در مثنوی ها با عنوان
مادر موسی چو موسی را به نیل
در فکند از گفته رب جلیل.
استاد سابق خسروی
🕊
🆔 @jamshidfarahmand
#منطقالطیر
عنکبوتی را به حکمت دام داد
صدر عالم را درو آرام داد
تلمیح دارد به داستان هجرت پیامبر اسلام و اقامت در غار ثور همراه ابوبکر صدیق و تنیدن تار عنکبوت در دهانه غار و نجات پیامبر از دست مشرکان.
در بیت قبل پشه عامل نابودی یکی از جباران شد و در این بیت عنکبوت عامل نجات خیر البشر.
خدا اگر بخواهد قدرت خود را در موجودات ضعیف نشان می دهد
در ادامه ذکر قدرت حضرت حق به داستان جالبی می رسد و البته کلامش کمی هنری هم می شود:
بست موری را کمر چون موی سر
کرد او را با سلیمان در کمر
خلعت اولاد عباسش بداد
طاء و سین بیزحمت طاسش بداد
در بیت اول به ماجرای گفت و گوی مورچه و حضرت سلیمان اشاره دارد که در سوره نمل آمده است و البته حکایت دلنشینی است.آنجا که مورچه به مورچه های دیگر می گوید فرار کنید و به خانه هایتان بروید مباد لشکر سلیمان شما را زیر بگیرد و سلیمان لشکر را تا عبور مورچه ها متوقف می کند.
اشاره ای به ضعف مورچه دارد که چون موی سر باریک اندام است و البته سیاهی آن هم مد نظر است
در بیت دوم ماجرا جالبتر می شود:
چون در قرآن، سوره نمل با حروف مقطعه «طس» آغاز مي شود و سوره اي در قرآن به نام مورچه نازل شده و اين امر دليل بر اهميت زندگي و هوش مورچه و در نتيجه توجه حضرت حق به اين موجود به ظاهر کوچک دارد، جا دارد که به اين نکته اشاره کند که مورچه از نظر اجتماع و تعاون و همبستگي افراد آن از نشانه هاي بارز هشياري و دقت و تحمل و صبر و انجام کارهاي سخت و طاقت فرساست، چنان که مي تواند براي اجتماعات انساني نمونه اي بهتر، از نظر کار و تلاش بوده باشد لذا عطار آغاز سوره را با «طس!» دليل بر اهميت خلقت و مقام مورچه مي داند.
اما در مصرع اول که به خلعت اولاد عباس اشاره رفته است، اشاره به سياه پوشيدن پيروان بني عباس دارد و لباس سياه از زمان عباسيان در تمدن اسلامي رايج شده است.
حال که به اینجا رسیدیم حکایتی برایتان بازگو می کنم
مردی وارد مجلس درس امام اعظم ابوحنیفه که خود از شاگردان امام صادق بوده است وارد می شود و شروع می کند به لاف زدن که ابوحنیفه چیزی بلد نیست و هر سوالی دارید از من بپرسید.
ابوحنیفه هم فوری می گوید من یک سوال دارم.آن مرد گفت هر سوالی را جواب خواهم گفت.
پرسید مورچه ای که با سلیمان نبی حرف زد نر بود یا ماده؟
طرف آشفته شد که این چه سوالی است؟
استاد سابق خسروی
🕊
🆔 @jamshidfarahmand
عنکبوتی را به حکمت دام داد
صدر عالم را درو آرام داد
تلمیح دارد به داستان هجرت پیامبر اسلام و اقامت در غار ثور همراه ابوبکر صدیق و تنیدن تار عنکبوت در دهانه غار و نجات پیامبر از دست مشرکان.
در بیت قبل پشه عامل نابودی یکی از جباران شد و در این بیت عنکبوت عامل نجات خیر البشر.
خدا اگر بخواهد قدرت خود را در موجودات ضعیف نشان می دهد
در ادامه ذکر قدرت حضرت حق به داستان جالبی می رسد و البته کلامش کمی هنری هم می شود:
بست موری را کمر چون موی سر
کرد او را با سلیمان در کمر
خلعت اولاد عباسش بداد
طاء و سین بیزحمت طاسش بداد
در بیت اول به ماجرای گفت و گوی مورچه و حضرت سلیمان اشاره دارد که در سوره نمل آمده است و البته حکایت دلنشینی است.آنجا که مورچه به مورچه های دیگر می گوید فرار کنید و به خانه هایتان بروید مباد لشکر سلیمان شما را زیر بگیرد و سلیمان لشکر را تا عبور مورچه ها متوقف می کند.
اشاره ای به ضعف مورچه دارد که چون موی سر باریک اندام است و البته سیاهی آن هم مد نظر است
در بیت دوم ماجرا جالبتر می شود:
چون در قرآن، سوره نمل با حروف مقطعه «طس» آغاز مي شود و سوره اي در قرآن به نام مورچه نازل شده و اين امر دليل بر اهميت زندگي و هوش مورچه و در نتيجه توجه حضرت حق به اين موجود به ظاهر کوچک دارد، جا دارد که به اين نکته اشاره کند که مورچه از نظر اجتماع و تعاون و همبستگي افراد آن از نشانه هاي بارز هشياري و دقت و تحمل و صبر و انجام کارهاي سخت و طاقت فرساست، چنان که مي تواند براي اجتماعات انساني نمونه اي بهتر، از نظر کار و تلاش بوده باشد لذا عطار آغاز سوره را با «طس!» دليل بر اهميت خلقت و مقام مورچه مي داند.
اما در مصرع اول که به خلعت اولاد عباس اشاره رفته است، اشاره به سياه پوشيدن پيروان بني عباس دارد و لباس سياه از زمان عباسيان در تمدن اسلامي رايج شده است.
حال که به اینجا رسیدیم حکایتی برایتان بازگو می کنم
مردی وارد مجلس درس امام اعظم ابوحنیفه که خود از شاگردان امام صادق بوده است وارد می شود و شروع می کند به لاف زدن که ابوحنیفه چیزی بلد نیست و هر سوالی دارید از من بپرسید.
ابوحنیفه هم فوری می گوید من یک سوال دارم.آن مرد گفت هر سوالی را جواب خواهم گفت.
پرسید مورچه ای که با سلیمان نبی حرف زد نر بود یا ماده؟
طرف آشفته شد که این چه سوالی است؟
استاد سابق خسروی
🕊
🆔 @jamshidfarahmand
#منطقالطیر
پیشوایانی که ره بین آمدند
گاه و بیگاه از پی این آمدند
پیامبران خداوند که حقیقت را می دانستند و از طرف خدا مبعوث شده بودند برای بیان این حقیفت می آمدند که ای انسان راه حقیقت در توکل و تکیه بر پروردگار است
در ادامه ابیات عطار از مصایب و سختی هایی که برای انبیا پیش آمده است سخن به میان می آورد که ای انسان بدان که دوستان خدا از سختی ها هراسی ندارند
جان خود را عین حیرت یافتند
هم ره جان عجز و حسرت یافتند
در دریای حیرت غرق بودند و محرومیت و سختی و حسرت در زندگیشان ملموس بود.
ناز پرورد تنعم نبرد ره به دوست
عاشقی شیوه مردان بلاکش باشد
در ادامه ابیات از حضرت آدم تا پیامبر خاتم چند مورد از بلاهایی که بر سر انبیا امده است را ذکر می کند
درنگر اول که با آدم چه کرد
عمرها بر وی در آن ماتم چه کرد
بازبنگر نوح را غرقاب کار
تا چه برد از کافران سالی هزار
باز ابراهیم را بین دل شده
منجنیق و آتشش منزل شده
باز اسمعیل را بین سوگوار
کبش او قربان شده در کوی یار
باز در یعقوب سرگردان نگر
چشم کرده در سر کار پسر
باز یوسف را نگر در داوری
بندگی و چاه و زندان بر سری
باز ایوب ستمکش را نگر
مانده در کرمان و گرگان پیش در
باز یونس را نگر گم گشته راه
آمده از مه به ماهی چند گاه
باز موسی را نگر ز آغاز عهد
دایه فرعون و شده تابوت مهد
باز داود زرهگر را نگر
موم کرده آهن از تف جگر
باز بنگر کز سلیمان خدیو
ملک وی بر باد چون بگرفت دیو
باز آن را بین که دل پر جوش شد
اره بر سر دم نزد خاموش شد
باز یحیی را نگر در پیش جمع
زار سر بریده در طشتی چو شمع
باز عیسی را نگر کز پای دار
شد هزیمت از جهودان چند بار
باز بنگر تا سر پیغامبران
چه جفا و رنج دید از کافران
اینها نمونه ای است از مصایب پیامبران و عاشقان کوی دوست با سختی و حرمان رابطه ای دیرینه دارند.
تو چنان دانی که این آسان بود
بلکه کمتر چیز ترک جان بود
راه عشق راه دشواری است.ترک جان قدم اول است.
در ره منزل لیلی که خطرهاست به جان
شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
استاد سابق خسروی
گروه دبیران ادبیات کشور
🕊
🆔 @jamshidfarahmand
پیشوایانی که ره بین آمدند
گاه و بیگاه از پی این آمدند
پیامبران خداوند که حقیقت را می دانستند و از طرف خدا مبعوث شده بودند برای بیان این حقیفت می آمدند که ای انسان راه حقیقت در توکل و تکیه بر پروردگار است
در ادامه ابیات عطار از مصایب و سختی هایی که برای انبیا پیش آمده است سخن به میان می آورد که ای انسان بدان که دوستان خدا از سختی ها هراسی ندارند
جان خود را عین حیرت یافتند
هم ره جان عجز و حسرت یافتند
در دریای حیرت غرق بودند و محرومیت و سختی و حسرت در زندگیشان ملموس بود.
ناز پرورد تنعم نبرد ره به دوست
عاشقی شیوه مردان بلاکش باشد
در ادامه ابیات از حضرت آدم تا پیامبر خاتم چند مورد از بلاهایی که بر سر انبیا امده است را ذکر می کند
درنگر اول که با آدم چه کرد
عمرها بر وی در آن ماتم چه کرد
بازبنگر نوح را غرقاب کار
تا چه برد از کافران سالی هزار
باز ابراهیم را بین دل شده
منجنیق و آتشش منزل شده
باز اسمعیل را بین سوگوار
کبش او قربان شده در کوی یار
باز در یعقوب سرگردان نگر
چشم کرده در سر کار پسر
باز یوسف را نگر در داوری
بندگی و چاه و زندان بر سری
باز ایوب ستمکش را نگر
مانده در کرمان و گرگان پیش در
باز یونس را نگر گم گشته راه
آمده از مه به ماهی چند گاه
باز موسی را نگر ز آغاز عهد
دایه فرعون و شده تابوت مهد
باز داود زرهگر را نگر
موم کرده آهن از تف جگر
باز بنگر کز سلیمان خدیو
ملک وی بر باد چون بگرفت دیو
باز آن را بین که دل پر جوش شد
اره بر سر دم نزد خاموش شد
باز یحیی را نگر در پیش جمع
زار سر بریده در طشتی چو شمع
باز عیسی را نگر کز پای دار
شد هزیمت از جهودان چند بار
باز بنگر تا سر پیغامبران
چه جفا و رنج دید از کافران
اینها نمونه ای است از مصایب پیامبران و عاشقان کوی دوست با سختی و حرمان رابطه ای دیرینه دارند.
تو چنان دانی که این آسان بود
بلکه کمتر چیز ترک جان بود
راه عشق راه دشواری است.ترک جان قدم اول است.
در ره منزل لیلی که خطرهاست به جان
شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
استاد سابق خسروی
گروه دبیران ادبیات کشور
🕊
🆔 @jamshidfarahmand