جمعیت امام علی(ع) کرمانشاه

🔹توزیع 35 کیسه از 650 کیسه طرح #کوچه_گردان_عاشق در بین خانواده های مورد حمایت جمعیت در جوانرود

@jamiatkermanshah

335 viewsedited 10:20

‍ 🟣روزی در شهری پیرزنی از بی سرپناهی در بیغوله ای در حاشیه شهر سکنی گزیده بود. کوخ نشینی که چند روزی در کلبه ای که به دست خودش ساخته بود ساکن شده، که ترس بی سرپناهی را که کم مانده بود به آن دچار شود را به آرامش مبدل کند.
روزی ماموران شهر از مقابل کلبه محقر او عبور کردند و از دیدن اتاقکی سیمانی در این نقطه حاشیه شهر، سخت برآشفتند. او هیچ مجوزی برای ساخت اتاقک ده متریش نگرفته بود. حکم ماموران شهر قطعی بود. اگر با این پیرزن و نوه و دخترش کنار می آمدند هرج و مرج در شهر رخ میداد. روح قوانین خدشه دار می شد و بی قانونی تمام آن سرزمین رادرمی نوردید. دستور تخریب آن کلبه همانجا صادر شد. پیرزن اما گویی برایش قیامت شده باشد،یا آنکه به آخرین ثانیه های پایان امید رسیده باشد. مانند مرگ زده ای که در چشم بر هم زدنی کل خاطرات تمام عمرش جلوی چشمش بیاید، همه رنج ها، تلخی ها و فشارها و عذاب هایی که دنیا به او داده بود مقابلش ظاهر شد. گویی خون به مغزش نمی رسید و اکسیژن هوا داشت تمام میشد. بعد از آنکه صاحبخانه رهن و اجاره را چند برابر کرده و فرصت تخلیه تعیین کرده بود از گرگ بی عدالتی به اینجا پناه آورده بود. خودش را جلوی بیل و کلنگ ماموران انداخت و فریادش را به سوی آسمان بلند کرد. اما گویی گوش فلک هم حتی کر شده بود. یا شاید فرشته ها صدای آسمان را به زمین نمی رساندند.و یا شاید آسمان و زمین با آن زن هم ناله شده بودند، اما گوش زمینیان از شنیدنش کر شده بود.
پیر زن دیگر هرگز تحمل نداشت که از اول شروع کند. برای او خراب شدن آن کلبه انتهای دیوار دنیا بود. یاد ثانیه به ثانیه بلوک هایی که روی هم با ترس و امید گذاشته بود افتاد.
مامورین اما باید استقامتش را می شکستند. دختر مطلقه و نوه پیرزن که با او زندگی می کردند داخل اتاقک رفتند تا مبادا تخریب شود. ماموران شهرداری آنقدر اسپری فلفل داخل اتاق ریختند که دو نفر از اتاقک بیرون بزنند. زن اما هرچقدر تلاش کرد به ماموران بفهماندحال مساعدی ندارد توجه نکردند. اسپری داخل صورتش پاشیده شد و زن مانند دختر و نوه اش به سرفه زدن افتاد. آنها را به بهانه دیدار شهردار و حل مشکل با همان حال سوار ماشین کردند اما قصد جای دیگری بود. آنها را به سوی اردوگاه معتادین و متکدیان بردند تا برچسب دروغین اعتیاد را به اتهام زمین خواری!! او اضافه کنند. در راه چشم هایشان از سوزش هیچ جا را نمیدید. هرچقدر گفتند حال مادر خراب است توجهی نکردند. نرسیده به اولین چهارراه مادر دیگر نفس نمیکشید اما ماشین به جای حرکت به سمت بیمارستان راه اردوگاه را در خارج از شهر ادامه داد. در اردوگاه زن را به پتویی پیچیدند و گفتند اورژانس را خبرکرده ایم که بیاید. روح زن که سالها از ناراحتی قلبی خفیف رنج میبرد از بالا میدید که اورژانس را بیهوده خبرکرده اند و کار از کار گذشته است.
او باید می رفت چون در این دنیا سهم و حقی از عدالت نداشت. روح پیرزن قصه ما همان شب زمین را با مردمانش برای همیشه تنها گذاشت و رفت تا ما بمانیم و بدانیم که تا وقتی هر چیزی سرجای خودش قرارنگیرد(عدالت) باز هم شاهد اینچنین صحنه هایی خواهیم بود.
#روایت_اول
شرح این مطلب ادامه دارد ...

✔️گزارش از جمعیت امام علی(ع) کرمانشاه

@jamiatkermanshah

0:38

attach 📎

665 views19:03