اتاق آینده / شیرعلی‌نیا
45.3K subscribers
16 photos
28 videos
19 files
364 links
دعوتيد به خواندن درباره آینده
ارتباط با مدير كانال:
@jafarshiraliniaa
Download Telegram
چالش آیت‌الله‌های قم با آیت‌الله خمینی
وقتی آذری قمی، قرائتی را از خانه‌اش بیرون انداخت!
آذری قمی در نامه‌اش به امام درباره پیامی که قرائتی از احمد خمینی آورده بود، نوشته بود: «وقتى اين شيخك، اين پيام را ابلاغ كرد، او را با شدت و عصبانيت و ترتيبى كه سزاوارش بود، از خانه بيرون كردم
ماجرا از جلسه 14مرداد63 آغاز شده بود جایی که بنا بود پس از تشکیل مجلس دوم، نخست‌وزیر موسوی از مجلس تازه رای‌اعتماد بگیرد. جلسه رأی‌اعتماد به دولت و حرف‌هایی که میان موافقان و مخالفان زده شد آغاز تنش‌های سنگیني بود. موافقان دولت حمایت‌های امام از دولت را لیست می‌کردند و مخالفان، ناچار امام را وارد مناقشات کردند.
آیت‌الله آذری قمی صریح‌تر از همه سخن گفت و با اشاره به سرنوشت بازرگان، بنی‌صدر و قطب‌زاده گفت که امام آن‌ها را نیز تایید می‌کرد؛ «من اين را با كمال صراحت به شما عرض مي‌كنم، اگر ما در اين‌جا تحقيق نكنيم و به صرف اين مطلب كه ولى فقيه فرموده، پس ما بايد رأى بدهيم، عرض كنم كه فردا خدا، پيغمبر(ص)، ملت و خود امام، ممكن است از ما مؤاخذه كند.»
پس از این سخنان فشار بر آذری قمی زیاد شد و او در نامه‌ای که در آن امام را حاج‌آقا روح‌الله خمینی خطاب کرده بود با اشاره به سخنانش در مجلس نوشت: «اشاراتى به مفهوم واقعى ولايت فقيه داشتم و گفتم ولى فقيه، وظيفه‌اي جز ارشاد، نصيحت و راهنمايى ندارد و در مقامى نيست كه براى قوه مقننه تكليف معلوم كند. علاوه برآن، اضافه كردم كه شخص آقاى روح‌الله خمينى، تاكنون در امور آقايان بازرگان، قطب‌زاده و بني‌صدر به اين عنوان كه آقايان را در 20سال پيش مي‌شناسد و بر ايمان و تقوا و تعهد آن‌ها اطلاع دارد، ما را ناچار از پذيرش اين سه نفر، در بحرانى‌ترين روزهاى انقلاب اسلامى كرده بود، تأكيد كردم كه ولى فقيه، حق تعيين تكليف و صدور احكام براى مجلس را ندارد. دو روز پس از سخنان من در مجلس، شيخكى بنام‏ قرائتى، به خانه‌ام آمد و به روايتى از حاج‌احمد خمينى كه پيام پدرش را به قرائتى ابلاغ كرده بود، به اين مفهوم به من ايفاد كرد: به آقاى آذرى قمى بگويند که نفوذ و مقام ایشان به گردپای نفوذ و مقام شریعتمداری در میان علمای اعلام نمی‌رسد، بهتر آن است، دیگر پا را از گلیم درازتر نکند.» در ادامه‌ي نامه شرح ماجرای بیرون انداختن قرائتی را نوشته بود و این‌که: «پس از آن به تحقيق پرداختم و ديدم كه اين پيام صحت دارد. بنابراين لازم دانستم اين پيام را به شخص آقاى روح‌الله خمينى بنويسم و 30فقره رونوشت آن را براى 30تن از علماى اعلام و دلسوخته‌اي كه در اين پنج سال، شاهد از بين رفتن احكام شرع و التقاط اين احكام و نفوس با فتواهاى نادرست بود[ه]، و دلى خونين دارند، بفرستم.»
11شهريور63 يك ماه پس از ماجراي آذری قمی در مجلس، امام با اعضای شورای نگهبان دیداری داشت و سخنانی گفت که هاشمی معتقد بود اگر کامل منتشر شود ممکن است شوراي نگهبان از هم بپاشد! امام ابتدا درباره حوزه‌ها سخن گفت: «تشريفات حوزه‌هاى روحانيت است كه دارد زياد مى‌شود. وقتى تشريفات زياد شد، محتوا كنار مى‌رود. وقتى ساختمان‌ها و ماشين‌ها و دم و دستگاه‌ها زياد شود، موجب مى‌شود بنيه فقهى اسلام صدمه ببيند، يعنى با اين بساط‌ها نمى‌شود شيخ مرتضى و صاحب جواهر تحويل جامعه داد... بعضى ائمه جمعه و بعضى از علماى بلاد... با دخالت‌هاى بي‌مورد خود در امور دولت، اسباب اين مي‌شوند كه مردم از آن‌ها كنار گيرند... اين مطلب را بارها گفته‌ام كه روحانيون بايد وضعى ارشادى داشته باشند، نه اين‌كه بخواهند حكومت كنند. كارى نبايد بكنيم كه مردم بگويند اين‌ها دستشان به جايى نمي‌رسيد، حالا كه رسيد ديديد اين‌طور شدند. استبداد دينى خود تهمتى است كه از كنارش نبايد گذشت.» بعد هم درباره شورای نگهبان گفت: «من با نهاد شوراى نگهبان صد‌در‌صد موافقم و عقيده‌ام هست كه بايد قوى و هميشگى باشد، ولى حفظ شورا مقدارى به دست خود شماست... روى مواضع اسلام قاطع بايستيد، ولى به‌صورتى نباشد كه انتزاع شود شما در همه‌جا دخالت مي‌كنيد. صحبت‌هاى شما بايد به‌صورتى باشد كه همه فكر كنند در محدوده قانونى خودتان عمل مي‌كنيد.»(صحيفه امام، جلد19، صص42تا45)
نكته‌ي دراماتيك ماجرا اين‌ بود كه آذري قمي از امام مي‌خواست ولي فقيه نقش ارشادي داشته باشد و براي مجلس تعيين تكليف نكند و آيت‌الله خميني نيز از فقهاي شوراي نگهبان و روحانيون مي‌خواست نقش ارشادي داشته باشند و به فكر حكومت‌كردن نباشند!
آيا امام جايگاه اظهارنظرهاي خود را ارشادي مي‌دانست؟ اگر اين‌گونه بود آيا در عمل نيز با نظرات امام اين‌گونه برخورد مي‌شد؟ به‌نظر مي‌رسد نقش روحانيون در حكومتي كه پسوند اسلامي را يدك مي‌كشد چندان مشخص نبوده و تا امروز نيز تعريف مشخصي ندارد. در آينده بيشتر به اين موضوع خواهم پرداخت.
https://t.me/jafarshiralinia
تبديل کلمه ولایت به ولایت مطلقه در بازنگري قانون اساسی
آذری قمی: «آقای هاشمی آهسته به گوشم گفتند: آنچه تو می‌گویی مظفرالدین‌شاه است
آذري قمي مدافع اضافه شدن كلمه مطلقه به ولايت در بازنگري اصل57 قانون اساسي بود و مي‌گويد هاشمي در واكنش به صحبت‌هاي او اين جمله را در گوش او گفته است.
در نگاه سیاه‌وسفید، افراد یا خوب هستند یا بد. به‌عنوان نمونه این روزها آیت‌الله منتظری در نزد برخی اسطوره شجاعت آزادگی و روشن‌بینی است و نزد عده‌ای دیگر مظهر ساده‌لوحی، خیانت و... این نگاه‌ها باعث می‌شود روایت‌گران نیز در تنگنا قرار بگیرند و برای قرارگرفتن در صف‌بندی‌ها تحت فشار باشند. اگر از ضعف‌های آیت‌الله بگویند تمجيد گروهی و خشم گروهي دیگر را به همراه دارد و اگر از قوت‌های او بگویند رابطه عکس می‌شود. این نگاه آسیب‌زاست. در یادداشت پیشین به موضع آذری قمی درباره ولایت فقیه در سال63 اشاره کردم. این روزها آذری قمی برای برخی آزادمرد شناخته می‌شود و برای برخی دیگر آیت‌اللهی منفور و ضدولایت فقیه. گروه اول یک‌سره به نقد برخورد حکومت با او می‌نشینند و برخی نیز تنها او را مي‌كوبند. اگر بناست از تاریخ درس بگیریم باید ضعف و قوت را بگوييم.
آذری قمی سال63 و 64 صریح در برابر نظر امام ایستاد و در نامه‌ای که امام را حاج‌آقا روح‌الله خطاب کرد از اشتباهات امام درباره بنی‌صدر، بازرگان و قطب‌زاده گفت و نوشت: «ولى فقيه، وظيفه‌اي جز ارشاد، نصيحت و راهنمايى ندارد و در مقامى نيست كه براى قوه مقننه تكليف معلوم كند.» سال67 در نامه‌ای که به امام نوشت نظرات متفاوتي از اعتقادش به ولایت فقیه گفت: «من معتقدم فقیه که در زمان غیبت بقیه‌الله‌الاعظم مشابه و تالی تلو معصوم و اشبه‌الناس به آن ذوات مقدسه بوده و در هر زمان مرجع در همه امور مردم نه فقط در احکام و فتاوا می‌باشد...»
امام نیز در جواب نامه از او و سابقه فقهي و مبارزه اش تمجيد كرد.(صحيفه امام، جلد21،ص141)
آذري پاييز74 در مصاحبه با روزنامه سلام در توجیه اين نظر گفت: «ولایت‌ فقیه به این معنی را قبول نداشتیم، حتی اعلامیه هم داده بودیم، اما بحمدالله این ویژگی در من هست که دنبال حرف قدیم خودم لجاجت نمی‌کنم، کم‌کم وقتی دیدم امام قدس‌سره منطق صحیحی ارائه داده خوب من هم قبول کردم.»
امام 4ارديبهشت68 حدود یک ماه پیش از درگذشتش جمعی را مامور بازنگری قانون اساسی کرد. یکی از محورهای بازنگری بحث رهبری بود. مرجعیت از شرایط رهبري در اصل109 قانون اساسی بود. عمر امام به پایان بازنگری کفاف نداد.
به روایت امامی کاشانی در برنامه شناسنامه(شهريور92) روز 14خرداد که بحث جانشینی آیت‌الله خمینی مطرح بود آقای خامنه‌ای روي رهبری آیت‌الله آذری قمی اصرار داشت.(خبرگزاري فارس)
شرایط گونه‌ای دیگر رقم خورد و آیت‌الله خامنه‌ای رهبر شد؛ از آن‌جا که طبق قانون اساسی شرایط رهبری را نداشت به‌عنوان رهبر موقت انتخاب شد. پس از همه‌پرسي بازنگري قانون اساسی، ١٥مرداد٦٨ دوباره در مجلس خبرگان برای رهبری ایشان رای‌گیری شد.
نکته جالب این‌جاست كه در بازنگري قانون اساسی با وجود آن‌که بر اساس نامه 9ارديبهشت68 امام به آيت‌الله مشكيني(رييس شوراي بازنگري) شرط مرجعیت از شرایط رهبری حذف شده بود و شرایط آسان‌تری در نظر گرفته شد اما در اصل57 عنوان «ولایت امر» در قانون پیشین به «ولايت مطلقه امر» تغییر یافت و برخی اختیارات به اختیارات رهبری افزوده شد. به روايت آذری قمي، او بیشترین نقش را در افزودن ولایت مطلقه داشته و عبارتی که در ابتداي يادداشت آوردم در همین باره است كه هاشمي نيز در مصاحبه با زيباكلام به آن اشاره كرده است.
آیا تنظیم‌كنندگان قانون اساسی در سال58 و 68 قانون را بر اساس ولی فقیه موجود تنظیم کردند؟ مثلا اگر در سال58 در میانه جلسات تدوين قانون اساسي امام از دنیا می‌رفت و آیت‌الله منتظری یا شخص دیگری جانشین او می‌شد بحث ولایت فقیه در قانون همان‌گونه تنظیم می‌شد؟ اگر سال68 آیت‌الله گلپایگانی که رای لازم را نیاورد یا آیت‌الله آذری قمی رهبر می‌شدند، اصلاح‌کنندگان قانون اساسی قانون را همین‌گونه اصلاح می‌کردند؟
پس از درگذشت امام فضا تاحدی تغییر کرده بود. برخی طرفداران دوآتشه ولایت فقیه در دوران امام در شرایط جدیدی قرار گرفته بودند. 4اسفند68 آذری قمی در سخنرانی پیش از خطبه‌ها درباره ولایت فقیه سخن گفت و این‌که: «احکامی که به شرایط بستگی دارد، رهبر جدید می‌تواند تغییر دهد و این خمینی‌زدایی نیست.» سران جناح چپ به‌ویژه مهدی کروبی و اسدالله بیات به‌شدت به آذری قمی تاختند که او قصد امام‌زدایی دارد...
در یادداشت ديگري به پرده آخر زندگی آیت‌الله آذری قمی که با حصر خانگي و درگذشتش در سال77 پایان یافت می‌پردازم.

- صحبت ابتدايي آذري در نامه او به رييس‌جمهور خاتمي در آبان76 آمده است.
- ماجراي سخنان آذري در اسفند68 در كتاب خاطرات سال68 هاشمي آمده است.
https://t.me/jafarshiralinia
وقتي خبرگزاري فارس، خودش را تكذيب مي‌كند!
دوستان عزيزم! سلام.
يادداشت امروز با يك اتفاق خوشايند همراه بود.
شكر خدا كه مخاطباني داريم كه به دقت مسايل را پي‌‌گير هستند و موضوعات را زير ذره‌بين مي‌گيرند و باعث قوت مطالب هستند.
برخي دوستان عزيز قطعه‌اي از فيلم مصاحبه آقاي امامي كاشاني با برنامه شناسنامه را فرستادند و گفتند كه با نقل‌قولي كه من در مطلب امروز آورده‌ام هم‌خواني ندارد.
عين گفته‌ي آقاي امامي كاشاني كه از متن فيلم استخراج شده اين‌گونه است:
«البته آقا نمي‌خواستن و مي‌گفتن نه
خيلي هم اصرار مي‌كردن نه
از كساني هم كه از اووَر خيلي اصرار مي‌كردن باشه آقاي آذري قمي بود.
خدا رحمتش كنه
اونم خيلي
و خلاصه اونجا حتي بين آقا و آقاي آذري يك سخن‌هايي رد و بدل شد.»
همان‌گونه كه مي‌بينيد كلام ايشان مبهم است.
برخي دوستان ديگر مسرور از اين‌كه اشتباهي در يكي از حدود ١٥٠ متن من در اين مدت يافته‌اند مرا متهم به روايت تاريخ از روي ويكي‌پديا كردند!
اين كانال يك كانال انتقادي است و اگر خودم از نقد استقبال نكنم فعاليتم صادقانه نيست؛ پس دست تمامي عزيزان منتقد را به گرمي مي‌فشارم و حتي از تخطئه نيز استقبال مي‌كنم؛ ممنونم از توجه تمام عزيزان.
جهت اطلاع دوستان عرض مي‌كنم ويكي‌پديا را رها كنند! خبرگزاري‌هاي فارس، تسنيم، خبرآنلاين، روزنامه‌هاي شرق و اعتماد و ... به‌صورت جداگانه هر كدام همين برداشت را از متن سخنان آيت‌الله امامي كاشاني داشته‌اند و من نيز با توجه به برخي شواهد ديگر برداشت آن‌ها را صحيح ديدم.
البته ممكن است برداشت من و ساير منابعي كه نام بردم اشتباه باشد. اين مطلب از سال ٩٢ تاكنون بارها منتشر شده و چه خوب مي‌شود كه هم‌اكنون كه به بهانه‌ي يادداشت من بسياري به آن حساس شده‌اند دفتر آيت‌الله امامي كاشاني يا شخص ايشان يا ساير افراد مطلع اين موضوع را شفاف كنند.
جالب اين‌جاست كه لحظاتي قبل كانال فارس پلاس مطلبي با عنوان «برداشت مضحك ويكي‌پديايي» در نقد يادداشت من منتشر كرده است و دقت نكرده كه بخشي كه زير سوال برده دقيقا عين متني است كه خبرگزاري فارس در تاريخ 29 شهريور 1392 منتشر كرده است.
متن نقل قول خبرگزاري فارس از آيت‌الله امامي كاشاني:
«شخص مقام معظم رهبری می‌گفتند نه و روی این صحبت خود اصرار داشتند و از آن طرف روی انتخاب مرحوم آذری قمی اصرار داشتند. حتی بین آقا و آقای آذری صحبت‌هایی هم رد و بدل شد اما در نهایت مجلس به مقام معظم رهبری رای داد.»
دوستان به كجا چنين شتابان؟
https://t.me/jafarshiralinia
پیام تند آیت‌الله منتظری به آیت‌الله خامنه‌ای
آيا بيانيه آذري قمي تحت فشار وزارت اطلاعات نوشته شد؟
آبان٧٣ با بستري‌شدن آيت‌الله اراكي بحث مرجعيت آيت‌الله خامنه‌اي داغ شد. آیت‌الله منتظری به رهبری نوشت: «مرجعیت شیعه همواره قدرت معنوی مستقلی بوده. بجاست این استقلال به‌دست شما شکسته نشود و حوزه‌های علمیه جیره‌خوار حکومت نشوند که برای آینده اسلام و تشیع مضر است و هرچند ایادی شما تلاش کنند جناب‌عالی اثباتاً موقعیت علمی مرحوم امام را پیدا نمی‌کنید... به مصلحت اسلام و حوزه‌ها و جنابعالی است که دفتر شما رسما اعلام کند چون ایشان کارشان زیاد است و وظیفه اداره کشور را به دوش دارند از جواب‌دادن مسائل شرعی معذورند.»
14خرداد68 از آن‌جا که آیت‌الله خامنه‌ای شرط مرجعیت را نداشت مجلس خبرگان او را به‌عنوان رهبر موقت انتخاب کرد و پس از همه‌پرسي قانون اساسی دوباره درباره ایشان رای‌گیری شد.حدود 5سال بعد از زمانی که شرط مرجعیت از شرایط رهبری حذف شد، بحث مرجعیت رهبری مطرح شد. حالا برخی معتقد بودند در این پنج‌سال و پس از درگذشت آیت‌الله اراکی، رهبری شرایط مرجعیت را یافته است.
اولین بیانیه در تایید مرجعیت رهبری را تشکل سیاسی جامعه روحانیت مبارز داد، 3 نفر مرجع را اعلام کرد که یکی از آن‌ها رهبری بود. جمعه 11آذر آیت‌الله جنتی در نمازجمعه روی مرجعیت آیت‌الله خامنه‌ای تاکید کرد. همان روز جامعه مدرسین 7 نفر را مرجع اعلام کرد که نام رهبری هم در آن لیست بود. 23آذر رهبری در این‌باره سخن گفت و اعلام کرد بار رهبری سنگین است و با وجود دیگران نیازی نیست رهبری بار مرجعیت را هم به دوش بگیرد و درباره اعلامیه جامعه مدرسین گفت: «اگر از من سئوال مي‌كردند، مي‌گفتم اين كار را نكنيد. بدون اطّلاعِ من اين كار را كردند. بعد از آن‌كه اعلاميه‌شان صادر شده بود، من خبردار شدم؛ و الا نمي‌گذاشتم. حتّى من به تلويزيون اطّلاع دادم و گفتم اگر آقايان ناراضى نمي‌شوند، اعلاميه‌ي آن‌ها را كه مي‌خوانيد، اسم مرا نخوانيد. بعد گفتند كه نمي‌شود؛ تحريفِ اعلاميه است.»
در روز صدور بیانیه جامعه مدرسین، لاریجانی رئیس صداوسیما در قم بود. او در خاطرات منتشرشده‌اش نوشته پس از زیارت حرم؛ «ظهر خدمت مادرم رسیدم. بعد از نماز مغرب و عشا آیت‌الله شرعی آمدند و اطلاعیه جامعه مدرسین را درباره مرجعیت آینده آوردند و نظرشان این بود که در خبر امشب پخش شود.» لاریجانی اشاره‌ای به همراهی ولایتی در سفر قم ندارد اما روز 13آذر73 ولایتی وزیر خارجه به هاشمی گفت با علي لاریجانی به دیدار اعضای جامعه مدرسین رفته‌اند. هاشمی نوشته که ولایتی از؛ «ملاقات با اعضای جامعه مدرسین و باعث‌شدن این‌که اسم آیت‌الله خامنه‌ای را در لیست ذی‌صلاح مرجعیت بگذارند، گزارش داد.» به جاست لاريجاني و ولايتي در اين باره توضيح دهند تا مساله شفاف شود.
برخی بیانیه جامعه مدرسین را سیاسی می‌دانستند.
در دو یادداشت قبلي از مواضع پرفراز و فرود آیت‌الله آذری قمی که از بنیان‌گذاران جامعه مدرسین بود نوشتم. این‌بار آیت‌الله در 14آذر73 بیانیه محکمی در حمایت از مرجعیت آیت‌الله خامنه‌ای نوشت و دلایل مفصلش را برای حمایت از تصمیم جامعه مدرسین اعلام کرد.
هرچند سه سال بعد در آبان76 در چرخشی عجیب در نامه‌ای که پس از پیروزی سید محمد خاتمی در انتخابات ریاست‌جمهوری برای او نوشت به‌شدت از ترویج مرجعیت آیت‌الله خامنه‌ای انتقاد کرد. ثمره این نامه و اتفاقات بعد از آن حمله برخی به جلسه درس او در فيضيه و چندروز بعد دفترش و پس از آن حصر خانگی‌اش بود.
متاسفانه آقاي كديور در كتابي كه پيرامون زندگي آذري قمي نوشته با اشاره‌اي كوتاه از كنار پيام او در آذر ٧٣ گذشته و نوشته: «حتی آیت‌الله آذری قمی هم با فشار اطلاعات با مقداری اما و اگر شهادت‌نامه نوشته است.»
پيام آذري قمي را در پست بعدي قرار داده‌ام، اين بیانیه به‌قدری محکم و بدون اما و اگر نوشته شده که پذیرش ادعای تحت‌فشار نوشته‌شدنش را سخت می‌کند و نمي‌دانم چرا كديور متن بيانيه و يا حتي بخش‌هايي از آن را در كتابش نياورده است! برخي اشكالات تاريخي در كتاب او وجود دارد كه در فرصت ديگري به آن مي‌پردازم.
در دو يادداشت پيشين اشاره كردم كه آيت‌الله آذري قمي رفتارهاي متفاوت و عجيبي داشته اما از سوي ديگر به نظر می‌رسد ورود عوامل سیاسی و غیرحوزوی به مسایل حوزه آسیب‌های زیادی دارد که تاکنون چندان تحلیل نشده است. می‌توان در این فرایند تنها آذری قمی را كه بهمن77 درگذشت محکوم کرد اما منصفانه این است که قضایا با تمام ابعادش بررسی شود.
آیا اگر به نظر رهبری در آن زمان توجه می‌شد و از ترویج مرجعیت ایشان خودداری می‌شد، آسیب‌های زیادی پدید می‌آمد؟

- خاطرات هاشمی از کتاب صبر و پیروزی و خاطرات علی لاریجانی از کتاب هوای تازه آمده است.
https://t.me/jafarshiralinia
متن پيام آيت‌الله آذري قمي در تاييد مرجعيت رهبري، 14 آذر 1373
درگذشت آیت‌الله طالقانی، خوش‌موقع یا بدموقع؟
روایتی عجیب از برکات یک مرگ!
مرحوم سيد منیرالدین حسینی از اعضای تاثیرگذار مجلس خبرگان قانون اساسی در کتاب خاطراتش با اشاره به درگذشت آیت‌الله طالقانی گفته است: «رحلت ایشان برای این کشور و قانون اساسی و نیز خود آن بزرگ‌مرد، برکاتی به همراه داشت
19 شهریور 58 آیت‌الله طالقانی درگذشت و 21 شهریور اصل 5 یکی از چالشي‌ترین اصل‌های قانون اساسی پیرامون ولایت فقیه در جلسه‌ي پانزدهم مجلس خبرگان قانون اساسی تصویب شد.
در خاطرات سيد منیرالدین حسینی که از اعضای فعال مجلس خبرگان قانون اساسی به‌ویژه در بحث‌های مربوط به ولایت فقیه بود به مخالفت‌های کسانی مانند حجتی کرمانی، بنی‌صدر و دیگران با اصل ولایت فقیه اشاره شده. به روايت او حجتی کرمانی خطاب به منیرالدین گفته است: «تو می‌خواهی استبداد سیاه را بار دیگر بر این کشور حاکم کنی.» در ادامه منیرالدین مي‌گويد: «از دیگر مخالفان صاحب‌نام می‌توان به مرحوم طالقانی اشاره کرد.» منیرالدین معتقد بود اگر آیت‌الله طالقانی تا تصویب قانون اساسی و در تمام بحث‌های آن؛ «در قید حیات بودند، شاید به سختی می‌شد کار را پیش برد.» او معتقد بود شیوه کار آیت‌الله طالقانی با سایر مخالفان متفاوت بود؛ «ایشان سعی می‌کرد هیجان‌هاي مجلس را وارد جامعه کند و به سطح توده‌ي مردم بکشاند.»
در ادامه به سخنانی از آیت‌الله طالقانی علیه مجلس خبرگان در آخرین خطبه نماز جمعه پیش از درگذشتش اشاره کرده است و نوشته که آیت‌الله طالقانی گفته: «حضرات در حال دوختن قبایی هستند که برازنده‌ی قد و قامت خودشان باشد.» البته این جمله در خطبه‌ی آخر آيت‌الله طالقانی نیست و احتمالا منيرالدين در جای دیگري این جمله را شنیده است.
آيت‌الله طالقاني روي فعاليت شورايي و حضور مردم در قدرت تاكيد داشت و در آخرين خطبه‌اش در ١٦ شهريور ٥٨ نيز روي همين موضوع دست گذاشت:
«صدها بار من گفتم که مسئله شورا از اساسی‌ترین مسئله[مسائل] اسلامی است، حتی به پیغمبرش با آن عظمت می‌گوید با این مردم مشورت کن، به این‌ها شخصیت بده، بدانند که مسئولیت دارند، متکی به شخص رهبر نباشند، ولی نه این‌که نکردند، می‌دانم که چرا نکردند، هنوز هم در مجلس خبرگان بحث می‌کنند، در این اصل اساسی قرآن، که به چه صورت پیاده بشود: باید، شاید، یا این‌که می‌توانند؟ نه، این اصل اسلامیه. یعنی همه مردم از خانه و زندگی و واحدها باید با هم مشورت کنند در کارشان... شاید بعضی از دوستان ما بگویند آقا شما چرا این مسائل را در میان توده مردم مطرح می‌کنید؟ بیائید در مجلس خبرگان! می‌گویم بین موکلین شما من مطرح می‌کنم، این‌ها هستند که ما را وکیل کردند... باید دردها، اندیشه‌ها، بدبختی‌ها، ناراحتی‌ها، عقب‌ماندگی‌های این مردم را جبران کنیم. با قوانین نجات‌بخش و حیات‌بخش اسلامی. امیدواریم که همه ما هشیار بشویم. فرد، فرد، مسئولیت قبول بکنیم و این مسائل عظیم اسلامی را پیاده بکنیم، خودرأیی و خودخواهی را کنار بگذاریم، گروه‌خواهی، فرصت‌طلبی و تحمیل عقیده یا خدای نخواسته استبداد زیر پرده‌ي دین را کنار بگذاریم و بیاییم با مردم، با دردمندها، با رنج‌کشیده‌ها، با محروم‌ها هم‌صدا بشویم.»
منیرالدین نگران بود كه طالقاني ساير بحث‌ها را نيز به ميان مردم بكشد و پس از اشاره به حمله‌ي طالقاني به مجلس خبرگان در آخرين خطبه او گفته است: «برداشت من این است که اگر رشته حیات ایشان نمی‌گسست، به احتمال بسیار زیاد، مردم را به صحنه می‌کشاند و آنان را علیه مصوبات خبرگان و اصول قانون اساسی می‌شوراند.»
مقصود اين يادداشت بررسي اصل ولايت فقيه در مجلس خبرگان قانون اساسي و ديدگاه آيت‌الله طالقاني در اين باره نيست كه در يادداشت ديگري به اين موضوع خواهم پرداخت.
نوع نگاه مرحوم منيرالدين برايم جالب بود. نگاه او یک نوع برداشت از مرگ آیت‌الله طالقانی است. از سوی دیگر آقای بهشتی وقتی خبر درگذشت طالقانی را شنید بسیار غمگین شد و به روایت بادامچیان چند دقیقه‌ای نتوانست سخن بگوید و بعد گفت: «عجب! عجب! خیلی بد شد! کارهایی به عهده‌ی ایشان بود که فعلا کس دیگری نمی‌تواند آن‌ها را برای انقلاب انجام دهد.»
البته تحلیل منیرالدین حسيني به معنای خوشحالی ایشان از درگذشت آیت‌الله طالقانی نیست اما نگاه او و بهشتي دقیقا با هم متفاوت است. يك نگاه بر ويژگي‌های خوب افراد و تاثیرگذاری‌شان در جهت مثبت تمركز دارد، پس بيشتر براي حفظ آن‌ها مي‌كوشد و نگاهي ديگر نگران تاثيرگذاري منفي كساني است که با مردم پیوند دارند و نگران است گفتگوهاي آن‌ها با مردم به روند كارها آسيب بزند. چنين نگاهي ممكن است چندان به حفظ افراد اهميت ندهد.

- خاطرات سيد منيرالدين حسيني شيرازي توسط مركز اسناد انقلاب اسلامي منتشر شده است.
https://t.me/jafarshiralinia
آخرين وصيت‌هاي آيت‌الله طالقاني
يك قاب از يك گفتگو
١٩ شهريور 1358 كه آيت‌الله طالقاني درگذشت، همسرش براي زيارت به مشهد رفته بود. ٢٠ شهريور روزنامه‌ي اطلاعات گفتگويي با همسر او منتشر كرد كه همانگونه كه در يادداشت ديروز اشاره كردم نشان مي‌دهد بحث‌هاي مجلس خبرگان قانون اساسي در آن مقطع به‌شدت ذهن آقاي طالقاني را درگير كرده بود.
روزنامه اطلاعات نوشته است كه خبرنگاران منتظر بازگشت همسر آيت‌الله از سفر بودند تا از وصيت آقاي طالقاني باخبر شوند. همسرش از وصيت‌نامه‌ي شفاهي آيت‌الله خبر داد و گفت قرار بوده با آقاي طالقاني به مشهد بروند اما؛ «ايشان گفتند نمي‌توانم مجلس خبرگان را رها كنم.»
در ادامه همسرش از يك خواسته‌ي ديگر آقاي طالقاني خبر داد: «از امام هشتم بخواه كه مرا بخواهد و زندگي من به سر آيد زيرا توان برآوردن خواست‌هاي مردم را ندارم و درمانده‌ام.»
همسر آيت‌الله گفت آقاي طالقاني گفته كه پس از مرگش پول‌هايي كه مردم به حساب بانكي‌اش واريز كرده‌اند به بيت‌المال واريز شود كه مال او نيست و به ورثه‌اش نمي‌رسد.
https://t.me/jafarshiralinia
موتور و ماشین‌های بی‌پلاک در دنیای سیاست ایران
روايت مهندس بازرگان از مذاكره‌ي امام حسين و عمر سعد
13 مهرماه 1363 در روز تاسوعا، نهضت آزادی مراسمی داشت که سخنرانش مهدي بازرگان بود. در گزارش شهربانی و سپاه بخشي از سخنان بازرگان آمده که می‌گفت: «امروز در جامعه‌ي ما هر برنامه‌ای رخ دهد، می‌گویند توطئه‌ي آمریکا و انگلیس است. عیب از خود ماست نه توطئه‌ي آن‌ها. امام حسین( ع) نگفت بیایید مرا بکشید، یا شعار جنگ جنگ تا پیروزی بدهد؛ بلکه با عمر سعد مذاکره کرد و آن‌ها قبول نکرده و جنگ رخ داد.»
به گزارش جلد33 كتاب روزشمار سپاه: «پس از سخنرانی بازرگان، حدود ۹۰ نفر موتورسوار و عده‌ای پیاده، در جلوی ساختمان بر علیه نهضت آزادی شعار مرگ بر لیبرال و مرگ بر بازرگان سر دادند که توسط مأموران انتظامی از محل متفرق گرديدند.»
در خاطرات نقل‌شده از اعتراضات سیاسی اجتماعیِ افرادی با نام حزب‌الله در دهه‌های 60 و 70، موتورسواران معترض نقش پررنگی دارند. موتورهايی پرسروصدا که جلوه‌ای خاص به اعتراض‌ها می‌دادند و این روزها اگرچه کمتر از دهه‌های پیشین هستند اما هنوز هم حضور دارند.
شاید بسیاری از کارگردانان سينما برای پرداختن به این موضوعات احساس محدودیت کنند اما ابراهیم حاتمی‌کیا که کارگردانی ارزشی و موردتایید شناخته می‌شود در سکانسی از فیلم آژانس شیشه‌ای نگاهی انتقادی به دوستان موتورسوار حزب‌اللهی را به تصویر کشید. جایی که موتورسواران برای کمک به حاج‌کاظم آمده بودند و حاج کاظم گفت: «دود اون موتوريا امثال منو و عباسو خفه مي‌كنه»
دیروز فیش‌هاي مطالعاتي دهه‌ی 60 را مرور می‌کردم كه به ماجرایی جالب برخوردم. ماجرا مربوط به اولین روز آذر سال 1363 و اخلال در مراسم يادبود رحلت پیامبر(ص) است که توسط نهضت آزادی برگزار شد. آذر این سال بسیار پرماجراست از این اتفاق گرفته تا اتفاق عجیب در بازی فوتبال که پیشتر به آن پرداختم تا اعتراض به بدحجابی و اختلاف پرحاشیه‌ي برخی فرماندهان سپاه با محسن رضایی. در چند یادداشت به حوادث آذر 63 خواهم پرداخت.
امروز بخشی از جلد 33 روزشمار جنگ، منتشر شده توسط مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه مربوط به روز اول آذر63 را عینا می‌آورم:
«امروز مراسمی از سوی نهضت آزادی در تهران برگزار شد که با برخی اقدامات مخالفان آن، منجر به اختلالات و درگیری‌هايی گردید. در این‌باره اداره اطلاعات شهربانی به وزارت اطلاعات گزارش داد:
«حدود ساعت 9 امروز، مراسمی به مناسبت 28 ماه صفر در دفتر نهضت آزادی ایران واقع در خیابان استاد مطهری با حضور مهندس بازرگان، صباغیان، دکتر یزدی، توسلی و با شرکت حدود 500 نفر از هواداران نهضت برگزار شد که از همان ساعت اولیه، حدود 30 الی 40 نفر از برادران کمیته در اطراف محل فوق و نیز ریاست پلیس تهران و عوامل گشت کلانتری، در محل مستقر بودند که در ساعت 10:30 دکتر صدر پیرامون آزادی در اسلام سخنانی ایراد و ساعت 11:30 مراسم خاتمه و از مدعوین جهت صرف ناهار دعوت به عمل آمد. ضمنا عده‌ای از موتورسواران در نبش خیابان مبارزان اقدام به دادن شعار مرگ بر بازرگان نموده و نیز بعد از پایان سخنرانی دکتر صدر، عده‌ای موتورسوار در حالی که روی پلاک‌های خود را پوشانده بودند، از مقابل دفتر فوق عبور و شعار مرگ بر بازرگان سر می‌دادند.»
گزارش دیگری از همین منبع حاکی است:
«روز جاری یک دستگاه اتومبیل مزدا فاقد هرگونه مشخصات به سرنشینی چهار نفر، در خیابان دکتر مفتح(مبارزان) چند نفر از اعضای نهضت آزادی که در جلسه شرکت داشته‌اند را شناسایی و کتک زدند.»
از سوی دیگر امروز تلکسی از طرف ناطق نوری وزیر کشور برای فرماندهی کل سپاه، مخابره شد که در آن آمده است: «با توجه به ناهماهنگی‌های اخیر در امر انتظامات شهر تهران و حساسیت‌های به‌وجود آمده در پرسنل انتظامی و سپاه و سوءاستفاده عوامل فرصت‌طلب و متخلف از این موقعیت، مقتضی است به منظور جلوگیری از تداخل وظایف و رعایت مسوولیت‌های قانونی، دستور فرمایند گشت ثارالله سپاه تهران در سطح شهر تهران از روز شنبه 3-9-63 کلا جمع‌آوری گردد. بدیهی است کمیته‌های انقلاب اسلامی و شهربانی جمهوری اسلامی ایران نسبت به انجام وظایف قانونی خود اقدام خواهند نمود. مورخ1-9-63، والسلام. رئیس شورای امنیت کشور، علی‌اکبر ناطق نوری»
اما این پایان ماجرا نبود.
https://t.me/jafarshiralinia
نامه‌ي تكان‌دهنده‌ي تعدادي از فرماندهان سپاه درباره‌ي اوضاع نابسامان سپاه و جنگ
هاشمي گفته بود امضايتان باشد اذيتتان مي‌كنند
مدتي پس از عمليات سخت و پرتلفات خيبر، جلسات نقد روند جنگ توسط برخي فرماندهان لشكر ١٠ سيدالشهدا و همچنين رايزني آنان با مسؤولان كشور به نامه‌اي طولاني در سال63 ختم شد.
نامه بخش‌هاي مختلفي داشت. در بخش خصوصيات مسوولين اجرايي اداره‌كننده‌ي جنگ نوشته بودند:
- فقدان علم و تجربه كافي از جنگ نوين در جهان امروز( تصميمات غيرعلمي و ...)
- با شعار اين‌كه توكل براي پيروزي كافي است، شديدا تدبير و تعقل را از صحنه بيرون كرده‌اند.
- به دليل اين‌كه جواب تبليغات خارجيان را مي‌دهيم و براي حفظ روحيه مردم، دروغ‌هاي بزرگي را در رده‌هاي مختلف اجرايي مي‌گويند كه نه تنها نتيجه عكس مي‌دهد بلكه مردم را گيج كرده و در ذهن آن‌ها سوال ايجاد مي‌كند.
درباره طرح و برنامه نكاتي نوشته بودند از جمله اين‌كه:
- تفكر مسوولين اجرايي عمدتا يك‌بعدي و بيشتر معطوف به عمليات ساده نظامي است تا عمليات پيچيده و همه‌جانبه‌ي سياسي اقتصادي نظامي.
درباره ساختارهاي مربوط به جنگ، از شوراي عالي دفاع تا سازمان سپاه را دقيق نقد كرده بودند. درباره رابطه نهادهاي مهم كشور و جنگ نوشته بودند:
«مجلس شوراي اسلامي در جنگ فعال نيست و اكثر نمايندگان مردمي كه درگير جنگ هستند، از مسايل جنگ بي‌خبرند... قوه قضاييه در جنگ فعاليت اصولي و مستمر ندارد، به همين دليل: ضعيفان حسابرسي دقيق مي‌شوند اما فرماندهان رده بالا حسابرسي نمي‌شوند و به تخلفات احزاب و سازمان‌ها در جنگ رسيدگي نمي‌گردد... براي توجيه نارسايي‌ها و ضعف‌ها از اعتبار حضرت امام خرج مي‌كنند... در جمهوري اسلامي مانند قارچ از زمين انواع قرارگاه به بهانه اداره جنگ سبز مي‌شوند. تب قرارگاه مملكت را تسخير نموده و براي انجام هر كاري قرارگاه احداث مي‌كنند.»
درباره اختلاف نيروهاي نظامي نوشته بودند: «دشمنان خط امام بين تمام نهادهاي نظامي انتظامي جمهوري اسلامي اختلاف انداخته‌اند و جريان حاكم بر سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، سرمنشا اين اختلاف‌اندازي‌هاست.»
نامه درباره فرمانده كل سپاه و وزير سپاه نيز انتقادهاي تندوتيزي داشت: «فرمانده كل سپاه، عمده قواي گمنام سپاه را آدم حساب نمي‌كند. اطاعت بي‌چون و چرا از فرمانده و شوراي عالي در همه زمينه‌ها خط مشي كلي سپاه است كه توسط فرماندهي دنبال مي‌گردد.»
«با آن‌كه حضرت امام(ارواحنا فداه) فرموده‌اند ولايت اداري نداريم، مسؤولان و فرمانده كل سپاه از هر طريق كوشش مي‌كنند ولايت خود را اثبات كنند... هركس ولايت فرمانده كل سپاه را قبول نداشته باشد منزوي و سركوب مي‌شود.»
اين نامه علاوه بر انتقاد، پيشنهادهاي زيادي براي تغيير اوضاع جنگ داشت؛ از جمله تعيين فرمانده‌اي عالي كه تمام وقتش صرف جنگ شود و تشكيل ستادي براي ساماندهي نيروهاي مسلح. هر دو مورد در ماه‌هاي پاياني جنگ عملي شد كه ديگر دير شده بود. همچنين پيشنهادهايي داشتند براي حضور اثرگذار دولت و ساير بخش‌هاي كشور از مجلس گرفته تا نهادهايي مانند شوراي انقلاب فرهنگي در جنگ. و پيشنهادهايي درباره سپاه: «هر چه سريع‌تر بايد فرمانده و وزير سپاه تعويض شوند، زيرا خودشان عامل اصلي ضعف‌ها و نارسايي‌ها هستند.»
تحليل جالبي درباره فرسايشي‌شدن جنگ نوشته بودند: «جنگ فرسايشي و غيرقاطع با صلح فرقي ندارد و هر دو دشمنان انقلاب اسلامي را به مقصود خود مي‌رساند... استراتژي كلي جمهوري اسلامي گيج و در ابهام است. بايد استراتژي كلي(عمومي و بزرگ) بر اساس پيروزي در جنگ به‌روشني تهيه و تدوين گردد: بر اساس تصرف بغداد تدوين گردد.»
پيش‌بيني كرده بودند عراق جنگ شيميايي و جنگ شهرها را گسترش مي‌دهد و پيشنهاد دادند كه در ساخت انواع موشك و تقويت پدافند هوايي سرمايه‌گذاري شود.
اين نامه بسيار طولاني بود كه بخش‌هايي از آن در كتاب «مردان رستگار» منتشر شده است. جالب اين‌جاست كه اين نامه به امضاي فرماندهاني از سپاه تهيه شده بود كه برخي از آن‌ها چندي بعد در جنگ شهيد شدند و از نيروهاي باسابقه سپاه بودند.
نويسندگان نامه ديدار و گفتگويي چالشي با هاشمي داشتند و هاشمي گفته بود نامه را به محسن رضايي مي‌دهد اما فرماندهان امضاهايشان را بردارند. اما آن‌ها گفته بودند ارزش نامه به امضاي فرماندهاني است كه خودشان از استخوان‌خردكرده‌هاي جنگ هستند.
اين نامه و امضاكنندگانش دچار جرياناتي مي‌شوند كه سيد محمد ابوترابي از امضاكنندگان نامه و راوي كتاب مردان رستگار در خاطراتش مي‌نويسد: «رويه‌اي در پيش گرفته شد كه آقاي هاشمي بابتش هشدار داده بود: اگر امضايتان پاي نامه باشد، اذيت‌تان مي‌كنند.»
جريان نوشته‌شدن اين نامه و حوادث پس از آن ماجراي مفصلي است كه در يادداشت روز شنبه به آن مي‌پردازم.
- كتاب مردان رستگار توسط انتشارات يا زهرا در سال95 منتشر شده است.
https://t.me/jafarshiralinia
سرنوشت عجيب يك نامه‌ي انتقادي در زمان جنگ
قسمت اول: طرح آتش به جاي خون
پس از آزادي خرمشهر عمليات‌ها سخت و تلخ پيش مي‌رفت. تير و مرداد ١٣٦١ كمتر از دو ماه پس از آزادي خرمشهر عمليات رمضان در هواي داغ خوزستان با تلخي تمام و پرتلفات پايان يافت. هرچند پس از آن عمليات‌هاي محدود مسلم و محرم موفقيت‌هايي داشت اما در عمليات محرم كه آبان٦١ انجام شد سيل در رودخانه‌ي دويرج تلفات عجيبي از ايراني‌ها گرفت. در بهمن‌ماه اين سال عمليات پرحاشيه‌ي والفجر پرتلفات و با صحنه‌هاي دردناكي همراه بود و پس از شكست، نامش را والفجر مقدماتي گذاشتند.
اختلاف فرماندهان ارتش و سپاه اوج گرفته بود و صياد شيرازي پس از اين عمليات در توضيح طرح عمليات پيشنهادي‌اش طرح را آتش به جاي خون توصيف كرد كه حاشيه‌ساز شد. اين طرح نيز با نام والفجر١ در فروردين ٦٢ اجرا شد كه عملياتي شكست‌خورده شد.
زمستان٦٢ در حالي فرا رسيد كه محسن رضايي اميدوار بود با شناسايي‌هايي كه در منطقه دست‌نخورده‌ي هورالهويزه انجام داده بودند ارتش صدام را غافلگير كنند و پس از چندين عمليات به يك موفقيت بزرگ برسند. بسياري در پيروزي اين طرح ترديد داشتند و شكست تلخي را پيش‌بيني مي‌كردند. عمليات در هور سختي‌هاي زيادي داشت و پشتيباني از نيروها سخت‌تر از عمليات‌هاي قبلي بود. عمليات خيبر نيز علي‌رغم شروع خوب به سختي‌هاي عجيبي خورد و يك ناهماهنگي عجيب در انتقال خبر، ٤ گردان خط‌شكن از لشكرهاي ٣١ عاشورا و ٨ نجف را به قتلگاه برد. نيروهاي تهران نيز تلفات عجيبي دادند كه در يادداشتي ديگر به اين تلفات و گزارش تكان‌دهنده‌ي رضا دستواره از فرماندهان لشكر ٢٧ و اوضاع غم‌انگيز محمد ابراهيم همت فرمانده لشكر ٢٧ در اين عمليات مي‌پردازم.
هرچند محسن رضايي و ساير فرماندهان ارشد سپاه در گزارش‌هايشان بيشتر عدم پشتيباني و نبود امكانات را عامل شكست‌ها معرفي مي‌كردند اما حقيقت اين بود كه عامل‌هاي زيادي نيز تاثير داشت كه به نيروهاي نظامي، طراحي‌ها و اختلافاتشان باز مي‌گشت.
تعدادي از فرماندهان قديمي نيروهاي تهران كه در عمليات خيبر در لشكر ١٠ سيدالشهدا جمع بودند در نقد و بررسي عمليات خيبر علاوه بر مشكلات بخش‌هاي ديگر كشور، به مشكلات داخلي سپاه در جنگ نيز توجه كردند. حرف‌هايشان را يك‌كاسه كردند و پيگير شدند تا امام را ببينند. محمد ابوترابي مي‌گويد با احمد خميني صحبت كردند. او گفت بروند مسايل را با آيت‌الله منتظري در ميان بگذارند. آقاي منتظري كه توضيحاتشان را شنيد از آن‌ها خواست نظرات و پيشنهادهايشان را در جزوه‌اي تدوين كنند؛ چنين كردند كه جزوه‌اي ٩٠صفحه‌اي شد. آيت‌الله منتظري گفت اين جزوه را به مسوولين كشور برسانند؛ رساندند. ديداري هم با هاشمي داشتند كه در يادداشت قبلي به آن اشاره كردم. هاشمي گفته بود نامه را به محسن رضايي مي‌دهد اما امضاهايشان را بردارند ولي قبول نكردند.
همان‌طور كه در يادداشت قبلي به بخش‌هايي از نامه اشاره كردم اين نامه انتقادها و پيشنهادهايي داشت كه قابل‌بحث و پيگيري بود اما محمد ابوترابي از نويسندگان نامه مي‌گويد: «جزوه پيگيري شد، اما نه با رويكرد اصلاح ايرادات، بلكه از سر عناد و با نيت برخورد با عوامل تنظيم و تدوينش.»
در سال ٦٣ كه اين نامه تدوين شده بود محسن رضايي فرمانده سپاه چالش‌هاي مختلفي داشت، البته نه از سوي مسوولين درجه ١ نظام و به دليل ناكامي عمليات‌هاي جنگي. او چالشي جدي با آقاي محلاتي نماينده امام در سپاه درباره حدود اختياراتشان داشت كه مي‌توانيد در جاي‌جاي خاطرات سال ٦٣ هاشمي اين اختلافات و تلاشي كه براي حل آن انجام شده را ببينيد و همچنين اختلافات با صياد شيرازي. علاوه بر آن در داخل سپاه نيز به‌ويژه در تهران محسن رضايي مخالفاني داشت. در خاطرات ١ آذر ٦٣ هاشمي مي‌نويسد محسن رضايي در ديدار با او؛ «از تحرك مخالفانش در سپاه و كارشكني در منطقه تهران عليه فرماندهي اظهار ناراحتي شديد و درخواست اجازه برخورد خشن‌تر و تنبيه مخالفان را داشت.» در همين ايام در تهران و كرمانشاه برخي جلسات محسن رضايي با رزمندگان و فرماندهان به تشنج كشيده شد.
مشكل اين‌جا بود كه نامه فرماندهان لشكر ١٠ نيز در همين ايام نوشته شد و مسايلش با ساير مسايل مخلوط شد. شايد فرماندهي سپاه اين ماجراها را به هم مرتبط مي‌ديد. از سوي ديگر يكي از احتمال‌هايي كه به ذهن نويسندگان نامه آمده بود اين بود كه تشنج‌هاي اين ايام برنامه‌ريزي‌شده و براي بدنام‌كردن نويسندگان نامه طراحي شده است. محمد ابوترابي: «شاهد بوديم فرماندهي وقت سپاه قدم در مسيري مي‌گذارد كه قلب امام امت را به درد خواهد آورد.»
(ادامه‌ي اين ماجرا را در پست بعدي كانال بخوانيد.)
https://t.me/jafarshiralinia
سرنوشت عجيب يك نامه‌ي انتقادي در زمان جنگ
قسمت دوم: اعتراض به محسن رضايي
(ادامه‌ي پست قبلي كانال)
نامه و انتقادها و پيشنهادهايش وارد فضايي پرهياهو شده بود. به نظر مي‌رسد دادن نامه‌اي كه در آن به صراحت و شدت از محسن رضايي و رفيق‌دوست انتقاد شده و پيشنهاد بركناري آن‌ها داده شده به خود آن‌ها توسط هاشمي كار جالبي نبود و بهتر بود هاشمي به‌عنوان فرمانده جنگ مساله را پيگيري مي‌كرد.
از سويي نويسندگان نامه در جلساتي با نمايندگان مجلس تعدادي از آن‌ها را نيز با خود همراه كرده بودند. به روايت هاشمي بنا مي‌شود فرمانده سپاه و منتقدانش با امام ديدار كنند و در حضور امام حرف‌ها مطرح شود. ٢٢ آذر هاشمي مي‌نويسد كه به او خبر دادند كه امام با آن‌ها ديدار نمي‌كند و هاشمي موضوع را پي‌گيري كند. هاشمي نوشته رييس‌جمهور درباره اين ديدار نظر مخالف داده و امام از ديدار منصرف شده‌اند.
٢٥ آذر، ٩٠ نماينده مجلس به هاشمي نامه نوشتند كه معترضين اعتراض‌هايشان را درباره فرماندهي سپاه در حضور نمايندگان مجلس مطرح كنند. ماجرا ابعاد پيچيده‌اي پيدا كرده بود. اما همين روز هاشمي پيامي براي نمايندگان مخالف فرماندهي سپاه داشت. هاشمي: «پيغام شفاهي امام را قبل از شروع جلسه به نمايندگان گفتم كه امام از دخالت بعضي از نمايندگان در امور سپاه و همراهي با مخالفان فرماندهي ابراز نارضايتي كرده بودند. براي خواباندن سر و صداها خيلي موثر افتاد؛ گرچه آن‌ها را خيلي دمق كرد.»
همين روز هاشمي با رييس‌جمهور و شوراي سپاه جلسه گرفتند و تصميم گرفتند از امام بخواهند شبيه پيامي كه هاشمي به مجلسيان گفت پيامي هم براي منتقدان سپاهي محسن رضايي بدهد. پيامي شفاهي كه آقاي محلاتي نماينده امام در سپاه آن را 28 آذر 1363 در جمع منتقدان خواند.
محلاتي از قول امام به دشمني‌ها اشاره كرد و اين‌كه دشمنان به دنبال اختلاف در سپاه هستند. گفت امام از هياهو عليه فرماندهان سپاه انتقاد كرده است و گفته اگر در سپاه اختلاف شود جمهوري اسلامي از بين خواهد رفت. گفت امام گفته است امروز هيچ‌يك از افرادي را كه در راس امور هستند امكان ندارد برداريم؛ با هياهو آقا محسن و آقاي رفيق‌دوست برداشته نمي‌شوند. امام گفته بود اگر بعد از اين پيام كاري كنند به‌عنوان مخالف اسلام معرفي مي‌شوند.
حسن بهمني و كاظم نجفي رستگار از امضاءكنندگان نامه بودند و نزد بقيه‌ي امضاكنندگان احترام زيادي داشتند. گفتند كه امام تكليف همه را روشن كرده و ما وظيفه‌مان رساندن مشكلات به مسوولين كشور بود كه انجام شد. امضاءكنندگان اين نامه علاوه بر بهمني و رستگار كه دو ماه پس از اين جريانات در اسفند 1363در عمليات بدر شهيد شدند، عبارتند از محمد ابوترابي، بهرام ميثمي، منصور كوچك‌محسني، تقي محقق، حسين اسكندرلو، احمد غلامي، عباس نجف‌آبادي و قاسم گلريز كه برخي از آن‌ها نيز شهيد شده‌اند.
هرچند روايت ابوترابي امضاءكنندگان نامه را از جريانات اعتراض‌هاي ميداني به محسن رضايي بي‌خبر نشان مي‌دهد اما روايت‌هايي وجود دارد كه نيروهاي لشكر 10 و فرماندهانشان را در اين اعتراضات مؤثر مي‌دانند. شايد بدون اين اعتراض‌ها انتقادها جواب بهتري مي‌گرفت و مسوولين به دليل نگراني از افزايش ناآرامي‌ها ماجرا را ختم كردند. البته از سويي مسوولين نيز نبايد تحت‌تاثير حاشيه، اصل انتقادها را ناديده بگيرند.
در يادداشت روز دوشنبه به روايت عجيب مطبوعات داخلي از جنگ مي‌پردازم كه جذابيت و درس‌هاي فراواني دارد.
- روايت‌هاي آقاي ابوترابي از كتاب مردان رستگار، سخنان هاشمي از خاطرات سال ٦٣ و پيام امام برگرفته از يادداشت شهيد رستگار است كه آقاي داوودآبادي در اختيار نگارنده قرار داده است.
https://t.me/jafarshiralinia
شكست در ميدان جنگ، پيروزي در تيتر روزنامه‌ها
اطلاع‌رساني غيرواقعي سرمايه اعتماد مردم را نابود مي‌كند
عمليات كربلاي٤ يكي از سخت‌ترين و تلخ‌ترين شكست‌هاي جنگ براي ايران بود اما 6دي65 سه روز از عمليات مي‌گذشت كه روزنامه‌جمهوري‌اسلامي از متن سخنان رييس‌جمهور اين تيتر را انتخاب كرد: «رزمندگان اسلام در عمليات كربلاي4 چنان پاسخي به شرارت‌هاي دشمن دادند كه تا مدت‌ها قادر به جبران آن نخواهد بود
با نگاهي به روزنامه‌هاي ايام كربلاي‌٤ تيترهاي پيروزمندانه از اين شكست توجه شما را جلب خواهد كرد.
تحليل‌هاي زيادي در كنار اين تيترها ابعاد پيروزي ايران را تشريح مي‌كرد. كمال خرازي سرپرست ستاد تبليغات جنگ روز ١٠دي‌ماه65 تبليغات عراق و رسانه‌هاي خارجي را بازي تبليغاتي اعلام كرد و عمليات كربلاي٤ را با وجود آن همه تبليغاتي كه ايران در آن سال انجام داده بود عملياتي انهدامي و محدود معرفي كرد و گفت رزمنده‌هاي ايراني از اروندرود گذشته و بعد از ورود به جزيره ام‌الرصاص و نابودكردن تجهيزات دفاعي و نيروهاي دشمن و گرفتن تعدادي اسير به مواضع اوليه بازگشتند. او گفت در اين عمليات حدود ٦هزار نفر از نيروهاي ايراني شركت كردند. اين در حالي است كه فقط تلفات اين عمليات بسيار بيشتر از اين نيروهايي بود كه خرازي مي‌گفت. هاشمي رفسنجاني در خاطرات همين روز مي‌نويسد شمخاني گزارشي از تلفات كربلاي٤ به او داده است: «١٠٠٠ شهيد، ٣٩٠٠ مفقودالاثر داشتيم كه اكثر آن‌ها را بايد شهيد حساب كرد و حدود ١١هزار مجروح»
اين نوع تبليغات مخصوص عمليات كربلاي٤ نبود. از آزادي خرمشهر(خرداد61) تا پايان جنگ، ٦سال طول كشيد. ايران از سال٦٢ عمليات‌هاي بزرگ و اصليش را در زمستان هر سال انجام مي‌داد. در اين ٦سال عمليات والفجر8 كه با فتح فاو به پايان رسيد و عمليات كربلاي٥ با قدري پيشروي به سمت بصره همراه شد. به غير از اين دو عمليات، عمليات‌هاي بزرگ زمستاني ايران در جبهه جنوب با ناكامي‌هاي بزرگي همراه بود و دستاوردهايي اندك داشتند.
سال 61 و 62 نيز عمليات‌هاي رمضان، والفجر مقدماتي و خيبر، ناكام و پرتلفات بودند كه در مطبوعات همچنان پيروز جلوه داده مي‌شدند؛ با تيترهايي حماسي.
در‌حالي‌كه در عمليات والفجر مقدماتي(بهمن61) رزمندهاي ايراني در محاصره وحشتناك ارتش دشمن به تلخي شكست خورده بودند، از سخنان امام تيتر زدند كه: «پيروزي‌هاي اسلام را به تمام نيروهاي مسلح تبريك مي‌گويم.» و از قول رييس مجلس تيتر زدند كه: «امروز رزمندگان ما عيد دهه فجر را مضاعف كرده‌اند.»
در‌حالي‌كه عمليات بدر(اسفند63) يكي از تلخ‌ترين صحنه‌هاي عقب‌نشيني سال‌هاي جنگ را رقم زده بود روزنامه تيتر مي‌زد: «نيروهاي اسلام دژهاي مستحكم قواي كفر بعثي در خاك عراق را يكي پس از ديگري فتح مي‌كنند.» و «نتايج عمليات پيروزمندانه بدر اعلام شد.»
چند نكته:
١. سال65 در ميانه‌ي تصميم‌گيري براي عمليات كربلاي٥ كه هاشمي در جبهه حضور داشت بنا مي‌شود براي مشكوك‌نشدن دشمن، خبري از حضور هاشمي در تهران منتشر شود. تصميم مي‌گيرند خبر غيرواقعي از ملاقات هاشمي با امام منتشر كنند كه امام با پخش خبر غيرواقعي از ملاقات مخالفت مي‌كند.
شايد موضع‌گيري مسوولين كه در بالا اشاره شد به‌دليل نرسيدن اطلاعات دقيق باشد(جالب است حتي تيتري كه روزنامه جمهوري از سخنان رييس جمهور انتخاب كرده است در متن سخنان منتشر شده وجود ندارد)اما آيا آن‌چه روزنامه‌ها نوشته‌اند دروغ محسوب مي‌شود؟ آيا به‌راحتي مي‌توان اين حجم اطلاع‌رساني غيرواقعي را توجيه كرد؟
٢- مردم بايد از چه طريقي در جريان تحولات جنگ قرار مي‌گرفتند؟ آيا مي‌توان در اين شرايط نظر مردم درباره جنگ را دريافت و اگر به طريقي نظر مردم ارزيابي شود، نظري كه بر پايه اطلاعات غيرواقعي باشد تا چه حد ارزش دارد؟ آيا شايسته است مردمي كه اصلي‌ترين تامين‌كنندگان جنگ محسوب مي‌شدند مخاطب حجم عظيمي از خبرهاي غيرواقعي باشند؟ آيا مردم حق نداشتند بدانند در صحنه واقعي جنگ چه مي‌گذرد؟
٣. شايد اگر مردم در جريان عمق صحنه‌هاي فاجعه‌بار عمليات‌هايي مانند والفجر مقدماتي قرار مي‌گرفتند، جنگ تحت تاثير افكار عمومي زودتر پايان مي‌پذيرفت؟
٤. بررسي مسايل جنگ اغلب محدود به مسايل نظامي و خاطرات حماسي شده است و بسياري از بخش‌ها پاسخگويي مناسبي ندارند از جمله همين موضوع تبليغات جنگ.
٥. بزرگ‌ترين قرباني اطلاع‌رساني غيرواقعي، سرمايه اعتماد مردم است. معتقدم يكي از دلايل اصلي تشنگي مردمي براي شنيدن ناگفته‌ها و زواياي پنهان جنگ و رواج عبارت‌هايي مانند راز و ناگفته، همين اطلاع‌رساني‌هاي غيرواقعي در سال‌هاي جنگ و پس از آن است. تلاش داخلي براي روايت واقعيت‌هاي جنگ تلاش براي افزايش سرمايه اعتماد مردم است و كوتاهي درباره آن و سپردن روايت ناگفته‌ها به بيرون مرزها تلاش براي كاستن از سرمايه اعتماد مردم.
@jafarshiralinia

http://s8.picofile.com/file/8306714900/63122801.jpg
سلام دوستان
فردا بناست در خانه‌ي انديشمندان علوم انساني درباره‌ي امام خميني و جنگ صحبت كنم.
دوستاني خواسته بودند اگر جايي صحبتي دارم، اطلاع‌رساني كنم؛ هرچند اين اتفاق خيلي كم مي‌افتد.
زمان: چهارشنبه ٢٩ شهريور ساعت ١٧
آدرس: تهران، خيابان استاد نجات‌اللهي، نبش خيابان ورشو، خانه‌ي انديشمندان علوم انساني
تفاوت‌های عجیب اولین و آخرین پیام امام خمینی در جنگ
وقتی فریادهای بلند تاثیر زیادی ندارد
28 فروردین 1367 ارتش صدام با قدرت فاو را از ایران پس گرفت. پس از این شکست، جبهه ایران به نوعی دچار ازهم‌پاشیدگی شد. ارتش عراق ابتکار میدان نبرد را در دست گرفته بود. 4 خرداد شلمچه را پس گرفت و 4 تیر جزایر مجنون را. فضای جامعه سرشار از تردید بود، خیلی‌ها سقوط فاو را معامله‌ای برای پایان جنگ می‌دانستند.
آشفتگی جبهه ایران شباهت‌هایی با غافلگیری ایران در ابتدای جنگ داشت. در ابتدای جنگ آیت‌الله خمینی در پیام‌ها و سخنان متعدد و تاثیرگذاری با مردم سخن گفت اما در انتهای جنگ این پیام‌ها و سخنان به اندازه ابتدای جنگ نیست. آخرین پیام امام قبل از پذیرش قطعنامه مربوط به 13تیر67 است، پیامی که در جواب تسلیت آیت‌الله منتظری درباره واقعه هدف قرارگرفتن هواپیمای مسافربری ایران به دست آمریکایی‌ها صادر شد.
مقایسه آخرین و اولین پیام امام در جنگ نکات جالبی دارد:
اولین پیام روز 31 شهریور ساعت 7 بعدازظهر پس از حمله عراق، به مناسبت آغاز سال تحصیلی نوشته شده و شروعش در همین باره بود. پیام درباره آغاز جنگ نکات آرامش‌بخشی دارد. امام تاکید کرد که مردم خونسردی خودشان را حفظ کنند و نوشته بود جنگ‌های زیادی در جهان بوده که حالا یکی هم نصیب ایران شده و چیز مهمی نیست. تعبیر دزدی آمده سنگی انداخته و فرار کرده در این پیام معروف شد.
در آخرین پیام ماجرا فرق دارد. امام صریحا می‌گوید: «امروز ترديد به هر شكلى خيانت به اسلام است، غفلت از مسائل جنگ، خيانت به رسول‌اللَّه (صلى‌اللَّه‌عليه‌و‌آله‌و سلم‌) است.»
اما نکته مهم‌تر این‌جاست که گویا ماهیت جنگ نیز فرق کرده است. در پیام اول یک تعریف ساده از جنگ مانند تمام جنگ‌های دنیا ارایه شده است: دشمنی حمله کرده است و باید دفاع کرد و او را سر جای خود نشاند. اما در پیام آخر تعریف از جنگ متفاوت است: «جنگ امروز ما جنگ با عراق و اسرائيل نيست. جنگ ما، جنگ با عربستان و شيوخ خليج‌فارس نيست. جنگ ما جنگ با مصر و اردن و مراكش نيست؛ جنگ ما جنگ با ابرقدرت‌هاى شرق و غرب نيست. جنگ ما جنگ مكتب ماست عليه تمامى ظلم و جور. جنگ ما جنگ اسلام است عليه تمامى نابرابري‌هاى دنياى سرمايه‌دارى و كمونيزم. جنگ ما جنگ پابرهنگى عليه خوش‌گذراني‌هاى مرفهين و حاكمان بى‌درد كشورهاى اسلامى است. اين جنگ سلاح نمى‌شناسد، اين جنگ محصور در مرز و بوم نيست، اين جنگ خانه و كاشانه و شكست و تلخى كمبود و فقر و گرسنگى نمي‌داند. اين جنگ جنگ اعتقاد است. جنگ ارزش‌هاى اعتقادى انقلابى عليه دنياى كثيف زور و پول و خوش‌گذرانى است. جنگ ما جنگ قداست عزت و شرف و استقامت عليه نامردمي‌هاست.»
با وجود این‌که این پیام به‌شدت مهیج‌تر از پیام اول به نظر می‌رسد اما بررسی‌های میدانی نشان می‌دهد به‌هیچ‌وجه تاثیرگذاری پیام اول را ندارد و تاثیر چندانی در مهار آشفتگی جبهه‌ی ایران ندارد. تنها چند روز پس از این پیام ارتش عراق که پیش از اين، مناطقی را که ایران گرفته بود پس گرفته بود این بار 21 تیر تا عمق خاک ایران تا منطقه دهلران پیشروی کرد و اسرای زیادی از ایران گرفت و چند روز پس از آن ایران قطعنامه598 را در 27 تير پذیرفت.
عوامل متعددی در این موضوع تاثیر دارد اما یکی از آن‌ها تفاوت نگاه به جنگ و هدف از جنگ در مقاطع مختلف است. در ابتدای جنگ تا فتح خرمشهر جنگ هدف‌های مشخص، دقیق و قابل‌درکی دارد. ابتدا دفاع و جلوگیری از پیشروی دشمن و پس از آن تلاش برای آزادی زمین‌های اشغالی. پس از آزادی خرمشهر هدف تنبیه متجاوز نیز هدف مشخصی است اما به‌تدریج با طولانی شدن روند جنگ و مطرح شدن بحث‌های متعددی مانند تشکیل حکومت اسلامی در عراق و یا فتح قدس و ... قدری ماجرا پیچیده می‌شود. هدف‌های بزرگی که با پیشروی‌های کند در جبهه‌ی جنگ همخوانی ندارد. پیام آخر امام نیز با وجود محکم و مهیج بودن تعریف قابل درکی از جنگ ارایه نمی‌دهد. جالب است دو هفته بعد از این پیام، ایران قطعنامه598 را می‌پذیرد. بعد از پذيرش قطعنامه وقتی ارتش صدام و نیروهای مجاهدین خلق(منافقین) حمله‌های بزرگی انجام می‌دهند مردم به جبهه‌ها سرازیر می‌شوند. به نظر می‌رسد یکی از دلایل این حضور این است که جنگ دوباره شرایط قابل درک و هدف‌های مشخصی پیدا کرده است.
در سخنرانی امروز عصر در خانه‌ی اندیشمندان علوم اسلامی به ابعاد دیگری از موضوع امام و جنگ خواهم پرداخت. در سه یادداشت روزهاي زوج هفته آینده به سه مقطع مهم جنگ: 1. آغاز، 2. ادامه پس از فتح خرمشهر و 3. پایان جنگ مي‌پردازم.
- منبع پيام اول: صحيفه امام، جلد13، صفحه221
- منبع پيام آخر: صحيفه امام، جلد21، صفحه68
https://t.me/jafarshiralinia
واكنش دفتر آيت‌الله امامي كاشاني به مطلب كانال نكته‌هاي تاريخي
در يادداشتي با عنوان «تبديل کلمه ولایت به ولایت مطلقه در بازنگري قانون اساسی» سخني از آيت‌الله امامي كاشاني در برنامه‌ي شناسنامه آوردم كه به نقل از خبرگزاري فارس بود و در خبرگزاري‌ها و جرايد نيز عينا منتشر شده بود.
ديروز دفتر آيت‌الله امامي كاشاني توضيحي در اين باره براي كانال نكته‌هاي تاريخي ارسال كرده است. هر چند بهتر آن بود كه در نامه‌ي دفتر آيت‌الله به انتشار اين متن در چهار سال گذشته در منابع مختلف اشاره مي‌شد كه با سكوت دفتر ايشان همراه بود. اما جاي خوشوقتي است كه مطلب كانال نكته‌هاي تاريخي باعث توضيح ايشان در اين باره شد.
براي آگاهي دوستان، تصوير اين نامه را ضميمه مي‌كنم.
http://s8.picofile.com/file/8307018026/photo_2017_09_21_09_12_31.jpg
وقتي يك خبرگزاري خبر چهار سال پيشش را تغيير مي‌دهد
دوستان عزيزم
سلام
حقيقتا علاقه‌اي به ورود به برخي مناقشه‌ها ندارم.
از ظهر دوستاني پيام مي‌دهند كه به خبر خبرگزاري فارس درباره‌ي روايت آيت‌الله امامي كاشاني از جلسه‌ي خبرگان در برنامه‌ي شناسنامه مراجعه كرده‌اند اما مطلب مورد ادعاي من در متن خبر اين خبرگزاري موجود نيست.
متاسفانه خبرگزاري فارس پس از چند سال خبر قديمي خود را تغيير داده بدون آن‌كه مخاطبانش در جريان اين تغيير قرار گيرند.
به تصاوير زير كه توسط يكي از مخاطبان كانال تهيه شده توجه كنيد:
تصوير اول، متن خبر فارس در سال ٩٢ است كه عينا بحث پيشنهاد رهبري آقاي آذري قمي از سوي آيت‌الله خامنه‌اي به نقل از آقاي امامي كاشاني آمده است. كه متاسفانه در اين چند سال تكذيب نشد.
تصوير دوم حاصل جستجو در گوگل است و تاريخ سال ٩٢ را دارد و متن نيز همان متن اوليه است.(به تاريخ ميلادي دقت كنيد.)
تصوير سوم متن خبر پس از اصلاحي است كه جديدا انجام گرفته و دوستان جزييات اين اديت و تاريخش را استخراج كرده‌اند كه در صورت لزوم اطلاع‌رساني مي‌شود.
http://s9.picofile.com/file/8307045626/photo_2017_09_22_12_48_55_2_.jpg
تاريخ درباره‌ي اين تهمت‌ها چه قضاوتي خواهد كرد؟
آيا انقلاب اسلامي همين است كه اين مدعيان مي‌گويند؟
در اين مدت از هيچ تهمتي دريغ نكرده‌اند، حتي اتهام جاسوسي زدند. نوشتند از اين و آن پول مي‌گيرد. پروژه‌هايي به نام من ثبت كردند كه روحم از آن‌ها خبر نداشت. با هر مطلبي كه مي‌نويسم نسبتي جديد و نو نثارم مي‌شود. برخي هم بعد از هر مطلبي كه مي‌نويسم، مي‌خواهند در همان موضوع با من مناظره كنند!
حالا حرفشان چيست؟ آخرين نوشته‌اي كه در يكي از همين كانال‌ها منتشر شده را بخوانيد:


- جواب نمی‌دهد آقای شیرعلی‌نیا!
- معرکه‌گیری؛ استراتژی تکراریِ تاریخ‌نویسان هاشمی
- دفتر آیت‌الله امامی کاشانی اطلاعیه داده است و ادعاهای جعفر شیرعلی‌نیا، تاریخی‌نویسِ هاشمی رفستجانی را تکذیب کرده است. پروژه شیرعلی‌نیا با این اطلاعیه، کامل و احتمالا او به هدف خود دست پیدا کرده است.
- از همان ابتدا هم روشن بود که برداشت فوقِ عجیب و مبتدیانه شیرعلی‌نیا از صحبتهای آقای امامی، بیش از آنکه ناشی از ناتوانیهای شنیداری یا بینایی او باشد، پروژه جدیدی است که آقای ژورنالیست، برای دم دادن دیگِ کار و کاسبی‌اش راه انداخته است. هر کودک کلاس چندمی هم میتوانست با یک دور خواندن یا شنیدن اظهارات آقای امامی بفهمد که ماجرا چیست، چه رسد به تاریخی‌نویسی که از قِبَل رانت‌خوری‌های فله‌ای‌اش از آرشیو و اسناد تاریخی، اصلا نیازی به شنیدن این حرفها ندارد و با یک اشاره می‌تواند به فیلم کامل اجلاسیه خبرگان دست پیدا کند.
- اما خاصیت و نیاز یک تاریخی‌نویسی جناحی همین است. شخص مذکور مجبور است که برای تامین نیاز اربابِ جناح یادشده است و یا حب و بغض‌های متورم نفسانی خود، هر واقعیت تاریخی را به ضرب و زورِ چوب و چکش، تحریف کند. در این روند معلوم است که نتیجه کار، در نزد مورخان کاربلد و آشنایان با تحولات تاریخی، چقدر ناچیز و خنده‌آور خواهد بود. برای همین هم تاریخی‌نویس ما مجبور می‌شود که معرکه راه بیندازد و زنجیر پاره کند تا لااقل عوام‌الناس را هیجان‌زده و قدری به افاضات خود متمایل کند.
- آقای شیرعلی‌نیا، دقیقا به این مرحله از فعالیت ژورنالیستی خود رسیده. بعد از تالیف مشتی کتاب، که همه آنها زندگی و زمانه هاشمی رفسنجانی بود، حتی کتابهای زندگی و زمانه آیت‌الله خامنه‌ای، امام و حتی تاریخ دفاع مقدس، حالا فهمیده که متاعش خریداری ندارد و باید شامورتی‌بازی درآورد.
- اما همین کار را نه با تاریخ انقلاب، که تاریخی‌نویسِ دیگر هاشمی رفسنجانی یعنی صادق زیباکلام هم سعی کرد که با تاریخ پهلوی بکند. مخاطبان، خود می‌توانند قضاوت کنند که شأن و جایگاه آقای زیباکلام در نزد دانشمندان تاریخ معاصر چقدر است. آقای شیرعلی‌نیا هم سعی کند به جای آنکه بخواهد نقاط ضعف هاشمی رفسنجانی در تاریخ انقلاب را با حمله به آیت‌الله خامنه‌ای پنهان کند، همین قدر رانت‌خوری و مداحی را کافی بداند و از این به بعد تاریخ را اگر توانست "روایت" کند نه "عمارت".


شما باشيد چه جوابي مي‌دهيد؟
هميشه شبيه اين حرف‌ها را درباره‌ي برخي مي‌شنيدم و با خود مي‌گفتم آيا مي‌تواند همه‌ي اين حرف‌ها دروغ باشد؟ حالا مي‌بينم چه دروغ‌ها كه عليه من منتشر نمي‌كنند.
من بناي ورود به اين بحث‌ها و پاسخ‌دادن ندارم و جهت اطلاع شما، آخرين نقد را كه مرتبط با مباحث امروز است در كانال قرار مي‌دهم و از روز شنبه به بحث‌هاي خودمان باز خواهيم گشت.
ان‌شاءالله.
https://t.me/jafarshiralinia
آيا سخنان تحريك‌آميز امام‌خميني در آغاز جنگ مؤثر بود؟
توصيه‌ي صدام به فرح پهلوي
اولین سخنانی که آیت‌الله خمینی پس از پیروزی انقلاب علیه صدام گفت در فروردین 1359 بود. حدود پنج ‌ماه قبل از شروع جنگ. 19فروردین59 همزمان با ایجاد درگیری‌های مرزی و اخراج گسترده ایرانی‌های مقیم عراق توسط صدام گفت: «امیدواریم كه نابودی سرسپردگانی مثل سادات و صدام‌حسین به زودی انجام گیرد... ملت شریف عراق! شما اخلاف آنان هستید که انگلیس را از عراق راندند؛ بپا خیزید‌‎ ‌‏و قبل از آنکه این رژیم فاسد همه‌چیز شما را تباه کند، دست جنایتکار او را از کشور‌‎ ‌‏اسلامی خود قطع کنید... ای ارتش عراق! اطاعت از این مخالف اسلام و قرآن نکنید و به ملت بگرایید و دست‌‎ ‌‏امریکا را که از آستین صدام بیرون آمده است قطع کنید.»
در این‌که در ماه‌های پیش از آغاز جنگ در ایران و عراق سخنان و رفتارهای تحریک‌آمیز وجود داشته است شکی نیست. پاسخ آیت‌الله خمینی به پیام تبریک حسن‌البکر (رئیس‌جمهور عراق قبل از صدام) در فروردين58 خالي از تحريك نيست. حسن‌البکر چند روز پس از رفراندوم جمهوری اسلامی پیام تبریکی برای امام فرستاد و امام در جواب از پيامش تشكر كرد اما نكته‌اي ديگر هم در پيام بود: «نهضت انفجاری ایران در اثر دیکتاتوری و اختناق و فشار رژیم پهلوی هشداری بود برای همه مستکبرین در مقابل مستضعفین... عاقبت اختناق‌ها انفجار است.» يا اين‌كه ٢6آذر58 در مصاحبه با خبرنگاران خارجي گفت: «اگر سرنیزه را از این ملت‌ها بردارند، از عراق بردارند، از - نمی‌دانم - ترکیه بردارند، از جاهای دیگر بردارند، همه یک‌صدا با ما موافقند. سرنیزه جلو را گرفته است. منتها ایران سرنیزه را شکست. ایران ایستاد.»
سخناني كه مشابهش را چند بار ديگر هم گفت.
اما بايد به اين نكته توجه داشت كه آن‌چه یک جنگ را قطعی می‌کند اراده‌ای قوی و قطعی برای آغاز جنگ است و آن‌چه از جنگ جلوگیر می‌شود نشان‌دادن قدرت و عواقب سخت جنگ به طرفی است که اراده‌ي آغاز جنگ دارد.
به گفتگوهای دیپلماتيك حتي اگر ظاهري دوستانه داشته باشد نمي‌توان دل بست. شهریور 58 یک سال قبل از آغاز جنگ که هنوز دولت موقت سرکار بود و سفارت آمریکا نیز اشغال نشده بود، دکتر یزدی وزیر خارجه ایران با صدام رئیس‌جمهور تازه‌ي عراق در حاشيه اجلاس غيرمتعهدها در هاوانا ديدار کرد. یزدی با واسطه صلاح‌عمر‌علی نماينده‌ي دائم عراق در سازمان ملل دیدار و مذاکره‌ای با صدام انجام داد. صلاح كه در اين ديدار حضور داشت سال ٢٠٠٣ در گفتگو با شبكه‌ي الجزیره از گفتگویش با صدام پس از این دیدار نكات جالبي گفت.
او كه از نتيجه ديدار راضي بود مي‌گويد به صدام گفته است از اين‌كه به زودي مشكل دو كشور حل مي‌شود خوشحال است. صدام به او گفت كه ديپلماسي او را خراب كرده است؛ «کدام صلح؟ کدام حل مشکل بین ما و ایران؟ صلاح، این فرصت شاید در هر قرن یک‌بار اتفاق بیفتد. اهواز را از ما گرفتند، شط‌العرب را از ما گرفتند، به ما تعدی کردند، تهدیدمان می‌کنند. الان ما فرصت مناسب داریم. آن‌ها فروپاشیده‌اند، ارتششان تکه‌پاره است، نیروهایشان پراکنده شده، بین خودشان درگیرند، برخی‌ها برخی دیگر را می‌کشند، الان فرصتی تاریخی داریم که حق‌مان را بازگردانیم. و این را به تو می‌گویم، خودت را به‌عنوان نماینده عراق آماده کن. می‌خواهم بروم و به آن‌ها ضربتی بزنم که همه صدایش را بشنوند.»
سید‌حسین‌نصر قبل از انقلاب(انتهاي آبان سال57) به همراه فرح پهلوی در سفر عراق و ديدارش با صدام (معاون رييس‌جمهور وقت) و ديدار پرحاشيه‌اش با آيت‌الله خويي حضور داشت. او می‌گوید صدام از ملکه حال شاه را پرسید و گفت به برادرم شاه بگویید تانک‌ها را به خیابان بیاورند و معترضان را سركوب كند و جمله‌ی عجیبی هم گفت: «بهتر این است که سیصد نفر الان بمیرند تا یک میلیون ایرانی و عراقی بعدا بمیرند.»
نشانه‌هاي ديگري نيز از اراده‌ي قطعي صدام براي آغاز جنگ از مدت‌ها قبل وجود دارد.
هرچند شاید در آن هنگامه اگر سخنان تحریک‌آمیز گفته نمی‌شد بهتر بود اما این‌ها و فراتر از آن هیچ‌گاه باعث آغاز جنگ نمی‌شود. همچنان كه همواره سخنان تحريك‌آميز ميان كشورها وجود دارد اما جنگي در نمي گيرد. از سوي ديگر آن روزها فعاليت‌ها و سخنان تحريك‌آميز و ايجاد درگيري‌هاي مكرر مرزي از سوي عراقي‌ها بيشتر بود و عراق مقدمات جنگ را اماده كرده بود.
نکته‌ي مهم پيش از آغاز جنگ جدی‌نگرفتن تهدید عراق و به كار نگرفتن تلاش كافي براي جلوگيري از جنگ بود كه در موقعيت ديگري به آن مي‌پردازم.

- سخن آغازين امام: صحيفه‌امام، جلد12،ص233و234
- پيام امام به حسن‌البكر: صحيفه‌امام، جلد7،ص32
- مصاحبه امام با خبرنگاران خارجي: صحيفه امام، جلد11، ص290
- سخنان صلاح‌عمر‌علي از فيلم مصاحبه او با الجزيره(برنامه شاهد‌علي‌العصر) ترجمه شده است.
- سخنان سيد‌حسين‌نصر از كتاب حكمت‌و‌سياست آمده است.
https://t.me/jafarshiralinia
دستخط بد تلویزیون درباره جنگ
سخنی صریح با سردار نجات(جانشین رئیس سازمان اطلاعات سپاه)
سردار نجات در برنامه دستخط ديشب گفت ارتش و سپاه هیچ‌وقت با هم اختلافی نداشتند و اگر اختلافی هم بود روی شیوه عملیات بود. بعد به‌نوعی این اختلاف را هم به اختلاف‌افکنی سیاسیون نسبت داده به‌ویژه آقای هاشمی.
سردار عزیز! کتابی توسط مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس سپاه منتشر شده که چندین ساعت مصاحبه راویان دفتر سیاسی سپاه با سردار رضایی در سال65 است، این کتاب در کتابفروشی این مرکز به فروش می‌رسد. مطالعه این کتاب که مصاحبه‌اش در میانه جنگ انجام شده نشان می‌دهد که سخنان شما درباره اختلاف ارتش و سپاه به‌هیچ‌وجه دقیق نیست. آن‌‌جا رضایی توضیح می‌دهد که ریشه اختلافات با بحث وحدت فرماندهی که صیاد مطرح کرد از قبل از عملیات فتح‌المبین در سال61 شروع شد و در ادامه پیش از عملیات بیت‌المقدس نیز به این موضوع اشاره کرده و همچنین رمضان و می‌گوید در سال61 صیاد؛ «مرتبا با گوشه و کنایه می‌گفت که این‌طوری کارکردن مشکل است.» در ادامه رضایی می‌گوید پس از والفجر مقدماتی، در اسفند61؛ «ایشان آمد و نشست و گفت آره اگر شما نپذیرید که وحدت فرماندهی در جنگ حاصل شود ما ول می‌کنیم و می‌رویم و چکار می‌کنیم و فلان می‌کنیم. ما گفتیم اصلا این حرف بی‌خودی و بی‌ربطی است.»
می‌دانید در این زمان هنوز سیاسیون وارد جنگ نشده بودند و اگر ادامه این مصاحبه طولانی را بخوانید کاملا به‌صورت شفاف اختلافات سپاه و ارتش را می‌بینید. در این مصاحبه مشخص است که مسوولان سیاسی تمام تلاششان را برای رفع اختلاف‌ها به کار گرفته‌اند و نه تحریک آن‌ها.
سردار نجات از سردار غلامعلی رشید نقل کرده که نخست‌وزیر در جلسه‌ای به فرماندهان سپاه گفته نیروهایی را که درخواست کرده‌اید حتی بند پوتین آن‌ها را هم نمی‌توانیم بدهیم.
سردار نجات عزيز! سردار رشید خود این موضوع را در جلسات مختلف گفته‌اند و اتفاقا در برخی جلسات از روی یادداشت هم خوانده‌اند. اما رشيد تصریح دارد که این جمله معروف درباره بند پوتین را هاشمی گفته است. چرا در مصاحبه خود این موضوع را به مهندس موسوی نسبت می‌دهید؟
سردار به نوعي آشفتگي نيروهاي نظامي در پايان جنگ را رد مي‌كند و در جواب مجری که دلیل پیشروی عراقی‌ها پس از پذیرش قطعنامه را پرسید، گفت چون فکر می‌کردند عراق با توجه به این‌که قطعنامه را از قبل پذیرفته است، به عهدش پایبند است و رزمندگان این تصوری را که آن‌ها خلاف عهدشان را بکنند نداشتند.
می‌توانم بپرسم اگر دلیل موفقیت حمله‌های عراق پس از قطعنامه، اشتباه شما در اعتماد به قول دشمن بوده است، دلیل شکست‌های پی‌در‌پی قبل از پذيرش قطعنامه چه بوده است؟
در این‌باره نیز خاطرات فرماندهان و رزمندگان درباره بهار67 گویای مساله است و نشان از وضعیت آشفته سپاه و ارتش در ماه‌های پایانی جنگ دارد. پیشتر در همین کانال به برخی از این خاطرات اشاره کرده‌ام و این‌بار به چند نکته از کتاب تک آخر که خلاصه‌ای از یادداشت‌های روزانه شهید غلامرضا صالحی(جانشين وقت لشكر27) است اشاره می‌کنم. او در یادداشت 29فروردین67 پس از سقوط فاو می‌نویسد: «به اعتقاد من هر کس از شنیدن این خبر سکته کند حق دارد.» در ادامه به حجم نیرو و توانایی‌های دشمن در این عملیات اشاره می‌کند اما می‌نویسد که این توانایی‌ها دلیل سقوط فاو نبود؛ «بلکه همه ضعف‌ها و نارسایی‌ها، مربوط به خود ما می‌باشد. ضعف پدافندی، فرماندهی و هوشیاری ما بود که دشمن را به چنین پیروزی فاجعه‌آمیزی رساند. من که به نوبه خود دیوانه شده‌ام و نمی‌دانم افسوس بخورم یا گریه کنم... هزاران افسوس که متاسفانه ما همیشه با ساده‌نگری، بی‌قیدی، عدم هوشیاری اساسی و عدم آمادگی همیشگی شرایطی را به‌وجود آوردیم که به این سادگی... چنین ضربه بزرگی را متحمل شدیم.» 4خرداد پس از سقوط شلمچه می‌نویسد: «این خبر همانند پتکی بر سرم فرود آمد و این ضربه آن‌قدر سنگین بود که نمی‌توانستم تجزیه و تحلیل کنم که چه اتفاقی افتاده است.» 22خرداد67 درباره آخرین عملیات تهاجمی ایران در جنگ نوشته: «باز هم طبق معمول چشم‌ها را بستیم و با پشت پا زدن به همه تجربیات و درس‌های گذشته، بدون‌توجه به نکات مهم رزم، حفاظت، توان، مانور و... خود را آماده عملیات ساختیم. بدین امید که خداوند با امدادهای غیبی خود، پیروزی و نصرت نصیب رزمندگان اسلام کند. متاسفانه به دلیل کوتاهی ما، دشمن از شب قبل متوجه تحرکات ما شده و به شدت آتش می‌ریزد.»
و شما خود تلخی‌های این عملیات را می‌دانید.
با توجه به جايگاه خطير شما در سازمان اطلاعات سپاه انتظار بيشتري در نقل دقيق حوادث وجود دارد.

- سردار رشيد ماجراي بند پوتين را در كتاب مصاحبه راويان دفتر سياسي سپاه با محسن رضايي ص٨٦ نوشته است.
-متن كامل سخنان سردار نجات امروز در خبرگزاري تسنيم منتشر شده است.
https://t.me/jafarshiralinia
شرایط عجیب ایران برای پایان جنگ پس از آزادی خرمشهر
جنگ برای نبرد با اسراییل
4خرداد61 یک روز پس از آزادی خرمشهر دکوییار دبیرکل سازمان ملل برای روسای‌جمهور ایران و عراق نامه نوشت تا میانجی صلح باشد. پرز به نکات جالبی از نامه رئیس‌جمهور ایران در جواب نامه‌ي خود اشاره می‌کند و درباره شرط‌های ایران درباره پایان جنگ علاوه بر عقب‌نشینی کامل عراق و پرداخت خسارت و بازگشت عراقی‌های تبعیدی به دو شرط دیگر نيز اشاره می‌کند؛ یکی تاسیس حکومت اسلامی در عراق و برکناری صدام و دیگری این‌که عراق معبري برای عبور نيروهاي ايراني براي جنگ با اسراییل باز کند. هاشمی رفسنجانی در مصاحبه‌ای که روز 22خرداد61 در روزنامه جمهوری اسلامی منتشر شد رسما به شرط جديد ایران برای پایان جنگ اشاره کرد و گفت چون ما به اسراییل راه نظامی نداریم عراق باید به ما راه بدهد تا بتوانیم نیروهای زرهی‌مان را به سرعت به سوریه برسانیم.
پیشتر در یادداشت‌هايی به ماجرای ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر و روایت‌هایی از مخالفت امام اشاره کردم. اما در نهایت، امام نظر کارشناسان نظامی و سیاسی را برای ادامه جنگ پذیرفت. نکته مهم این‌جاست که آن‌چه از استدلال‌هایی که برای قانع‌کردن امام برای ادامه جنگ روایت شده برمی‌آید این است که در آن جلسات محور بحث یک استدلال نظامی بوده است. بر اساس دیدگاه نظامی ایستادن در خط دفاعی فعلی توجیه نظامی نداشت و پرهزینه بود و ایران باید برای یافتن جای پای محکم، پیشروی‌اش را ادامه می‌داد و به ساحل رودخانه شط‌العرب در نزدیکی بصره می‌رسید تا هم موقعیت دفاعی مستحکمی پیدا می‌کرد و هم می‌توانست عراق را برای پذیرش شرایطش تحت فشار قرار دهد. استدلالی که کاملا منطقی به نظر می‌رسید.
در این میانه اتفاق دیگری افتاد که امام معتقد بود ایران در آن ماجرا بازی خورد. حدود دو هفته پس از فتح خرمشهر اسراییل به جنوب لبنان حمله کرد که بازتاب زیادی در ایران داشت. مسوولان سیاسی نظامی بدون آن‌که امام را در جریان جزییات ماجرا قرار دهند برای جنگ با اسراییل یگان‌های نظامی به سوریه اعزام کردند.
جو شديد مبارزه با اسراييل حتي مسؤولان را با خود برده بود. شرطی که در نامه به خاویر پرز مطرح شده و شواهد دیگر از همین موضوع حکایت می‌کند. ٢٢ خرداد سخن آيت‌الله منتظري در روزنامه جمهوري چنين تيتر شده بود: یقین دارم ملت مسلمان و مظلوم عراق آمادگی کامل دارد تا ملت مسلمان و نیروهای رزمنده ایران با عبور از خاک آن کشور مسجدالاقصی را نجات دهند.
امام 31خرداد در یک سخنرانی با اشاره به ماجراي لبنان گفت تمام رسانه‌ها و صحبت‌ها درباره لبنان و اسراييل شده و درباره جنگ عراق و ايران صحبت نمي‌كنند و گفت مقدمه نجات لبنان نجات عراق است و نبايد مقدمه را رها كنيم و بي‌ربط سراغ لبنان برويم و رسما اعلام کرد: «در اين توطئه ما هم يك‌قدري بازي خورديم.»(صحيفه امام، ج16،ص351)
امام در ديدار با فرماندهان نظامي گفته بود اگر خون از دماغ نیروها بریزد مسوولیت قبول نمی‌کند و خواست نيروها سريع برگردند. امام با استدلال‌های نظامی و این‌که راه پشتیبانی برای جنگ با اسراییل مهیا نیست ایران را از حضور نظامی در کشوری دیگر رها کرد.
امام ماجرایی تعریف کرده بود از کسی که با دزدی که قصد سرقت از مغازه‌ای را داشت درگیر شده بود. صاحب مغازه سررسیده بود. دعوا طول کشیده بود، هلشان داد که دعوای خود را جای دیگر ببرید. گفته بود مواظب باشید ماجرای سوریه این‌طور نشود.
آیت‌الله خمینی در جلسات تصمیم‌گیری درباره ادامه جنگ و ورود به خاک عراق نگرانی‌هايی مطرح کرده بود و می‌گفت که اتحاد برای مقابله با ایران در سطح جهانی و کشورهای عربی بیشتر می‌شود. اما سخنان مسوولان در آن روزها به جای کاستن از این نگرانی‌ها آن را تقویت می‌کرد و حتی می‌توانست مردم عراق را برای مقابله با ایران متحد کند.
ایران بر اساس یک استدلال نظامی تصمیم به ادامه جنگ قرار گرفته بود اما این مسایل سیاسی به‌تدریج بر جنگ سایه انداخت. 28تير61 در حين عمليات رمضان روزنامه‌ جمهوري از سخنان هاشمي تيتر زد:
یکپارچه‌کردن جبهه شرقی جنگ با اسراییل جزء اهداف استراتژیک عملیات رمضان است.
شکست تلخ عملیات رمضان در تیر و مرداد61 نشان داد دستیابی به هدف استدلال نظامی برای ادامه جنگ و رسیدن به نزدیکی بصره بسیار سخت است اما با مطرح شدن حرف‌ها و اهداف بسیار بزرگ‌تر از این استدلال نظامی، بازگشت از ایده ادامه جنگ خیلی سخت بود. ایران در 6سال بعدی به مناطقی رفت که برخي از آن‌ها هیچ ارتباطی با استدلال نظامی مطرح‌شده برای ادامه جنگ نداشت و وقتی به پایان جنگ رضایت داد که در شرایط بسیار سخت و غیرقابل‌ادامه‌دادنی گرفتار شد.
- سخنان خاویر پرز در کتاب خاطرات او با نام به‌سوی‌صلح آمده است.
- مخالفت‌های امام را در کتاب عبور از مرز و كتاب روند جنگ از انتشارات مرکز مطالعات سپاه ببینید.
https://t.me/jafarshiralinia
IMG_2682.mov
39 MB
ديروز در برنامه حالا خورشيد در شبكه ٣ درباره جنگ حرف زديم
https://t.me/jafarshiralinia