نقد دین اسلام
573 subscribers
15.9K photos
10.1K videos
1.5K files
9.42K links
هیچ امر مقدسی وجود ندارد. همه چیز و همه کس قابل نقد هستند.
Download Telegram
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️ چرا اسلام را كنار گذاشتم؟

#قسمت_پانزدهم

آيا جان سرنشینان کشتی ہر امرار معاش دو نفر ارجعیت داشت؟ مگر امرار معاش راهی برای زنده ماندن نیست؟
اين منطق ناقص و احمقانه، منطق خداى خالق است؟
#موسی از علت قتل پسر بچه می رسد، او در پاسخ می گوید: این پسر پدر و مادر صالحی داشت، من ترسیدم که این پسر آنها را گمراه کند.
به این وسيله خواستم خداوند فرزندی صالح به آنها عطا کند. آیا کشتن آن پسر، قبل از این که کاری بکند درست بود؟ آيا والدين آن پسره فقط با مرگ پسرشان می توانستند صاحب فرزند صالح شوند؟
مگر نه اينكه خدا همان پسر را خلق كرده بود؟ چرا بايد خدا كسى را كه باعث گمراهى شود را خلق كند و چرا يك انسان بايد جان يك انسان را بگيرد؟ مگر خود خدا عقلش نميرسيد كه جان او را بستاند؟
٤٣) آیات ٨٥ و ٨٦ همین #سوره(كهف) می خوانیم:
راهی را دنبال کرد تا هنگامی که به غروبگاه خورشید (مغرب) رسيد و جایی که خورشید را چنين يافت که در چشمه اى گل آلود و سياه غروب می کند و نزديك آن طایفه ای را يافت، فرموديم اگر #ذوالقرنين [اختيار با توست يا عتاب می کنی یا در میانشان (روش) نیکویی پیش می گیری، به نظر شما غروب خورشید که ما هر روز شاهدش هستیم بر اثر چرخش زمین و دور شدن طرفی از آن که ما در آن زندگی می کنیم از خورشید است یا این که در مغرب زمین چشمهای گل آلود وجود دارد که خورشید درون آن می رود؟!
این طور که از این آیه پیداست جواب شما غلط است! در ضمن در نزدیکی همان چشمه سیاه طایفه ای بوده که الله در موردشان فرموده اختيار به دست خودت، هر کاری دلت خواست بکن. اگر خواستی عذابشان ده و اگر هم خواستی با آنها خوب برخورد کن.
ولی به چه جرمی؟ یا به پاداش چه کاری؟ معلوم نیست؟
آيا اين آيات مبهم و بى سر و ته و غير منطقى ميتواند از سوى خداى خالق باشد؟
آيا با وجود اين آيات در #قرآن ميتوان ادعا كرد اين كتاب بليغ و فصيح و كامل است؟؟

ادامه دارد ....
https://t.me/naghde_eslamm/33552
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️ چه كسانى قرآن را نوشته و هدفشان چه بوده است؟

#قسمت_پانزدهم

▪️بحثى در مورد ملحقات قرآن
ما در ادامه بحث، فرضیه چهارم را می‌پذیریم و تحلیل خود را براساس این فرضیه ادامه می‌دهیم.
در متن، بارها به قرآن، ذکر، قرآن مبین، کتاب، کتاب مبین، کتاب حکیم، فرقان و… اشاره می‌شود.
مفسرین اسلامی تمامی این کلمات را یکسان تعبیر کرده و آنرا همین متنی می‌دانند که تحت عنوان قرآن در دست ماست زيراه قادر به توضيح چيز بهترى نشده اند و متن مبهم همين قرآن هم هيچ كمكى به آنها نميكند
اما با دقت در همين متن ميتوان ديد كه خود همين متن موجود بوضوح بین قرآن و کتاب تفاوت می‌گذارد. در یک جا گفته می‌شود که قرآن فرستاده شده است و در جای دیگر ميگويد كتاب فرستاده شده.
بعنوان مثال:
١) وكذلك أنزلنا إليك الكتاب الذين آتيناهم الكتاب يؤمنون به ومن هؤلاء من يؤمن به وما يجحد بآياتنا إلا الكافرون.
٢) وما كنت تتلو من قبله من كتاب ولا تخطه بيمينك إذا گازتاب المبطلون.
٣) بل هو آيات بينات في صدور الذين أوتوا العلم وما يجحد بآياتنا إلا الظالمون.
٤) وقالوا لولا أنزل عليه آيات من ربه قل إنما الآيات عند الله وإنما أنا نذير مبين.
٥) أولم يكفهم أنا أنزلنا علیک الكتاب يتلى عليهم إن في ذلك الرحمة وذكرى لقوم يؤمنون (سوره ۲۹، آیات ۴۷ الی ۵۱)
#ترجمه:
و همچنین ما قرآن را براى تو فرستاديم پس آنان که بدیشان کتاب داده‌‌ایم بدان ایمان می‌آورند و از میان اینان کسانی‌‌اند که به آن می‌گروند و جز کافران [کسی] آیات ما را انکار نمی‌کند و تو هیچ کتابی را پیش از این نمی‌خواندی و با دست خود [کتابی] نمی‌نوشتی(يعنى اكنون قادر به خواندن و نوشتن هستى) و گرنه باطل اندیشان قطعا به شک می‌افتادند.
بلکه [قرآن] آیاتی روشن در سینه‌های کسانی است که علم یافته‌‌اند و جز ستمگران منکر آیات ما نمی‌شوند. و گفتند چرا بر او از جانب پروردگارش نشانه‌هایی [معجزه گون] فرستاده نشده است، بگو آن نشانه‌ها پیش الله است و من تنها هشدار دهنده‌‌ای آشکارم آیا برای ایشان بس نیست که این کتاب را که بر آنان خوانده می‌شود بر تو فرو فرستادیم در حقیقت در این [کار] برای مردمی که ایمان دارند رحمت و یادآوری است.» (ترجمه فولادوند)
مترجم، کتاب را همان #قرآن ترجمه کرده است. اما در اینجا ذکر می‌شود که محمد از روی یک کتاب برای مردم تلاوت و یا آنرا حفظ و تکرار می‌کرده است!
همچنین گفته می‌شود که اینها آیاتی روشن در سینه‌های کسانی است که علم یافته اند. در سینه چه کسانی؟
مگر نه اینکه ادعا می‌شود الله از طریق جبرئیل این آیات را به محمد وحی کرده است؟ اگر فرضیه چهارم را بپذیریم، منظور سینه کسانی است که این آیات یا نوشته‌ها را به صورت نامه‌‌ای مکتوب برای محمد ارسال کرده‌اند.

ادامه دارد .....
https://t.me/naghde_eslamm/33824
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️ چه کسی قرآن را نوشته است؟!

#قسمت_پانزدهم

در اینجا گوینده یادآوری می‌نماید که تنها باید الله را مورد ستایش قرار داد و از ستایش دیگران خودداری نمود:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ (فاتحه/١)
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ (فاتحه/٢)
ستایش مخصوص خداوندی است که پروردگار جهانیان است.
در ادامه‌ی آیات، همین سیاق ادامه پیدا می‌کند؛
یعنی گوینده خطاب به الله می‌گوید که ما تنها تو را می‌پرستیم و تنها از تو یاری و مدد می‌جوئیم، پس تو ما را به راه راست هدایت بفرما، راه آن کسانی که آنان را هدایت نمودی، نه راه غضب شدگان بارگاه الهی و نه راه گمراهانی که خود الله آنان را گمراه نموده است:
الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ (فاتحه/٣)
(خداوندی که) بخشنده و بخشایشگر است
مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ (فاتحه/٤)
(خداوندی که) مالک روز جزاست.
إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ (فاتحه/٥)
(پروردگارا!) تنها تو را می‌پرستیم؛ و تنها از تو یاری می‌جوییم.
اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ (فاتحه/٦)
ما را به راه راست هدایت کن...
صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلَا الضَّالِّينَ (فاتحه/٧)
راه کسانی که آنان را مشمول نعمت خود ساختی؛ نه کسانی که بر آنان غضب کرده‌ای؛ و نه گمراهان.
با توجه به سبک این سوره، به نظر می‌رسد که محمد دعائی را از قول الله به پیروانش یاد می‌دهد و آنچنان تحت تأثیر این دعا قرار گرفته که دستور داده است در تمام رکعت‌های نماز (١٧ بار) در شبانه‌روز خوانده شود. اگر گفته شود که سوره‌های آخر قرآن که با "قُلْ" آغاز شده اند، دعاء و یا جملاتی است که الله به محمد یاد داده تا به مردم یاد دهد، بدین خاطر است که با "قُلْ" آغاز شده است؛
پس چرا سوره ی حمد که دقیقا دعاست، با "قُلْ" آغاز نشده است؟

▪️اوج ادبیات چاله میدانی الله در قرآن:
جملات مشخص شده در زیر نشان دهنده عمق ادبیان چاله میدانی الله است، شاید گفته شود که در آن زمان چنین ادبیاتی رایج بوده اگر چنین است پس باید پذیرفت که قرآن هم مخصوص همان زمان و قومی است که برای آنان بیان شده نه کل بشریت:
حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ وَبَنَاتُكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ وَعَمَّاتُكُمْ وَخَالَاتُكُمْ وَبَنَاتُ الْأَخِ وَبَنَاتُ الْأُخْتِ وَأُمَّهَاتُكُمُ اللَّاتِي أَرْضَعْنَكُمْ وَأَخَوَاتُكُم مِّنَ الرَّضَاعَةِ وَأُمَّهَاتُ نِسَائِكُمْ وَرَبَائِبُكُمُ اللَّاتِي فِي حُجُورِكُم مِّن نِّسَائِكُمُ اللَّاتِي دَخَلْتُم بِهِنَّ فَإِن لَّمْ تَكُونُوا دَخَلْتُم بِهِنَّ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ وَحَلَائِلُ أَبْنَائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلَابِكُمْ وَأَن تَجْمَعُوا بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ إِلَّا مَا قَدْ سَلَفَ ۗ إِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَّحِيمًا (نساء/٢٣)
[نكاح اينان‌] بر شما حرام شده است: مادرانتان، و دخترانتان، و خواهرانتان، و عمه‌هايتان، و خاله هايتان، و دختران برادر، و دختران خواهر، و مادرهايتان كه به شما شير داده‌اند، و خواهران رضاعى شما، و مادران زنانتان، و دختران همسرانتان كه [آنها دختران‌] در دامان شما پرورش يافته‌اند و زنانتان كه داخلشان کردید و اگر داخلشان نکردید (ترجمه مودبانه: با آن همسران همبستر شده‌ايد -پس اگر با آنها همبستر نشده‌ايد) بر شما گناهى نيست [كه با دخترانشان ازدواج كنيد]- و زنان پسرانتان كه از پشت خودتان هستند، و جمع دو خواهر با همديگر -مگر آنچه كه در گذشته رخ داده باشد- كه خداوند آمرزنده مهربان است

ادامه دارد .....
https://t.me/naghde_eslamm/34733
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️چه كسى مذهب شيعه، خرافى ترين و ضدبشرى ترين آئين جهان را بوجود آورد؟

#قسمت_پانزدهم

▪️روايت عبدالجبار همدانى درباره ي موقف ابن سبأ
عبدالجبار همدانى معتزلى متوفي سال ٤١٥ هجرى هنگام سخن از نحوه ي رفتار على با ابن سبأ و گروه سبأيه گفته: اميرالمؤمنين از آنان توبه خواست اما توبه نكردند، پس آنها را سوزاند.
آنان عده ی كمى بودند، على ابن سبا را به مدائن تبعيد كرد. هنگام كشته شدن على به ابن سبا گفته شد: على كشته شد و مرده و دفن شد، آنچه كه هنگام بازگشت او به شام ميگفتي كجا است؟ ابن سبا گفت: من از على شنيدم كه ميگفت: من نميميرم تا اينكه با پاى خود بخشى از صحراى كوفه را بكوبم و از آن امنيت و آرامش را استخراج ميكنم، سپس به دمشق ميروم و آنها را به مسجد دمشق هدايت ميكنم.
آن دسته از شيعيانى هم كه معتقد به باورهاى ابن سبأ هستند اكنون در كوفه بسيارند و در صحراى كوفه و عراق همه شيعيان ميگويند كه على از گفتار ابن سبأ خشنود بود و دليل سوزاندن آن دسته اين بود كه آنان اسرار را فاش نمودند. اما على بعداً آنها را زنده كرد و دليلش هم آن است كه چرا ابن سبأ را نسوزاند؟.
ما در پاسخ ميگوئيم: زيرا او نزد على به اين مسئله و اسرار اقرار نكرد، اما چون وى را متهم كرد، پس او را تبعيد كرد و اگر هم او را ميسوزاند شما دليلى به دست نداشتيد و ميگفتيد كه به خاطر اظهار سر او را سوزانده است.
(#منبع: تثبیت دلائل النبوة، ج ٢ ، صص ٥٣٩ و ٥٥٠)
▪️موضعگيرى پيروان ابن سبأ با خبر كشته شدن علی
ياران ابن سبا نه تنها خبر كشته شدن او را تكذيب كردند بلكه به كوفه رفتند و عقايد استاد خود را اظهار كردند. سعد بن عبدالله قمى صاحب «المقالات والفرق» كه شخص مورد اعتماد شيعه است روايت كرده كه سبأيت به كسى كه خبر قتل على را آورد گفتند: اي دشمن خدا دروغ گفتى، به خدا قسم اگر مغز او را برايمان بياورى و هفتاد انسان عادل را به شهادت گيرى تو را تصديق نميكنيم و يقين داريم كه او نمرده و كشته نشده و تا زمانى كه عرب را با عصايش رهبرى نكند و زمين را در اختيار نگيرد نخواهد مرد آنان همان روز حركت كردند تا اينكه به در خانه ى على رسيدند و همانگونه كه در حال حيات از او اجازه ميخواستند، كسب اجازه كردند. اما از جانب اهل و اصحاب و فرزندان على جواب رسيد: سبحان الله آيا شما نميدانيد كه على كشته شده است؟
گفتند: ما ميدانيم كه كشته نميشود و نميميرد تا اينكه عرب را با شمشير و تازيانه اش همانند دليل و برهان، رهبرى كند، و او نجوى را ميشنود و از زير خاك سنگين، اشياء را ميشناسد و در تاريكى مي درخشد مانند شمشيري كه صاف است و تيز و براق.
(#منبع: المقالات و الفرق، سعدبن عبدالله قمی، تاریخ ٣٠١ هجرى، ص ٢١، چاپ تهران)

ادامه دارد.....
https://t.me/naghde_eslamm/34793
Telegram : @Archive_Reza_Fazeli
Telegram : @Archive_Reza_Fazeli
پرونده‌ی شنیداری: زنده‌یاد رضا فاضلی

بخش- دوم
#قسمت_پانزدهم

با به اشتراک گذاشتن این سخنرانی، در روشنگری و ستیز براى زدودن نادانی و یاوه‌ها در جامعه هم‌دست باشید.
@Naghde_Eslamm
www.eslam.nu
Telegram : @Archive_Reza_Fazeli
Telegram : @Archive_Reza_Fazeli
پرونده‌ی شنیداری: زنده‌یاد رضا فاضلی

بخش- دوم
#قسمت_پانزدهم

با به اشتراک گذاشتن این سخنرانی، در روشنگری و ستیز براى زدودن نادانی و یاوه‌ها در جامعه هم‌دست باشید.
@Naghde_Eslamm
www.eslam.nu
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️امامزاده تراشی و ترويج خرافات توسط ملاها

#قسمت_پانزدهم(آخر)

ملا توتی جلو می آمد و کف می ریخت و با نگاه یاري طلبش از مردم استمداد می کرد، اما مردم همچنان ساکت مانده بودند و مردد، که صداي سید نومیدونی از گوشۀ صفۀ دیگري در فضا پیچید که :
".ایها الناس! آهاي ملت بی غیرت سیرجون! این ناسید خدانشناس داره کفر کافرین میگه و شما واستادین نگاهش می کنین؟ این سید هرهري مذهب سگ بابی منکر معجزه شده، میگه پیر و پیغمبري نیست، ابلفرض للعباسی نیست، خدایی نیست، قرآنی نیست، آنوقت شما مثل بره سرتونه انداختین پایین؟ میگه امام رضا به دیدن امامزاده علی نیامده است." و در حالیکه کف می ریخت رویش را به طرف سید کرد و نعره زد که :
".سید جد به کمر زده! چطور من با این پاي لنگم، تو با آن قوز نکبت هفت منی ات می تونیم به زیارت امامزاده علی بیاییم و امام رضا، پسر موسی بن جعفر، ضامن آهو نمی تونه از مشهد تا سیرجون بیایه؟ اي لعنت خدا به همان شیري که خوردي، با شمر و سنان بن جوشن محشور بشی مردکۀ هرهري
مذهب؛ طفل معصوم نظر کردة امام رضا را بردي توي اطاق و حرف توي دهنش گذاشتی که جدت به کمرت بزنه."
ظاهرا شیوة استدلال سید نومیدونی در حال اثر گذاشتن بود و جمعیت حیرت زده در آستانۀ خروشیدن که بار دیگر صداي خستۀ سید در صحن زیارتگاه پیچید که ". :مردم! اما رضا از پسر عمویش جدا نیست که بخواهد به دیدنش برود، این دید و بازدیدها مخصوص ما مردم حسابگر است، چه نسبت خاك را با عالم پاك"،
و سپس در حالیکه نگاهش را به طرف زاویه اي از صحن زیارتگاه متوجه کرده بود فریاد زد :
".مشدي ابو تراب! به جده ام فاطمۀ زهرا فرداي قیامت سر پل صراط دامنت را می گیرم اگر آنچه پریشب براي من تعریف کردي براي این فلک زده هاي خوشباور تعریف نکنی. بگو، بله براي اینها بگو که چطور شب قبل از خواب نما شدن عیسی مریدبان اربابت به سراغش فرستاده بود، بگو چطوري با دو تا بار گندم این مرد بدبختِ خسر الدنیا و الآخره را فریب دادي و خوابنمایش کردي، بگو اگر این سیل جمعیت از شهر راه نمی افتادند و به زیارت نمی آمدند خروارها هندوانۀ اربابت روي زمین می ماند و می پوسید، بگو چرا اربابت دو روز پیش از خوابنما شدن مشدي عیسی به رعیتهایش دستور داده بود هندوانه ها را به شهر نفرستند و بیاورند جلو زیارتگاه خرمن کنند." کلام سید ادامه داشت و مشدي ابوتراب چون گنه کاران سرش را پایین انداخته بود که از دم دروازة زیارتگاه صداي عیساي مریدبان سرهاي خلایق را به چرخش واداشت. بله این مشدي عیسی بود که اشک می ریخت و فریاد می زد که " مردم !حق با آسید مصطفی است، اي مرده شور دو تا بار گندم ارباب را ببرد که باعث شد من دین و ایمانم را بفروشم. مردم، به آبروي همین بزرگواري که آنجا، توي حرم خوابیده قسم که قصۀ خوابنما شدن من از سر تا پایش دروغ بود، من طاقت صحراي محشر و فرداي قیامت را ندارم، گولتان زده ام، همینجا بریزید و تکه تکه ام کنید."
اما مردم کج سلیقه بجاي مجازات عیساي دروغگو، بی هیچ تحریک و اشاره اي، دو دسته شدند، دسته اي به طرف هندوانه هاي بر زمین خرمن شده هجوم بردند، و دسته اي چون سیل بلا به سمت صحراي سرسبز قبطیه سرازیر گشتند. هنوز سایه هاي سنگین شب، آفاق ِ دشتِ گسترده را نپوشانده بود که اثري نه از توده هاي هندوانه باقی بود و نه از خیارستان صد هکتاري قبطیه . خوب، می دانم که می خواهید بپرسید این همه روده درازي چه ربطی به سخن ناشر کتابت داشت و کمیابی و گرانی کاغذ؟ عجب از عقل شما؛ فکرش را بکنید، اگر آن روز آسیدمصطفایی از راه نرسیده بود و مرا وادار به اعترافی ابلهانه و زیان خیز نکرده و بساط تقدس فروشی و نظر کردگیم را برهم نزده
بود، امروز چونین وضع و حالی داشتم که مجبور باشم طعنه هاي دلازار ناشر کتابم را تحمل کنم و ناشر کج سلیقۀ آثارم مجبور باشد کاغذ بندي دو هزار و پانصد تومان بخرد؟ اگر سید لجباز، بجاي آنکه آبرویم را ببرد و هالۀ تقدس را از دور سرم بردارد، مثل ملاتوتی و سید نومیدونی در سایۀ علمم سینه زده بود، امروز کمترین بندگان آستانم با یک تلفن صدها تن کاغذِ بندي صد و نود تومان می گرفتند و به دیگران می فروختند و در هر بندي دو هزار و سیصد و ده تومان خالص فایده می بردند و این درآمد باد آورده را صرف بهبود زندگی صیغه هاي متعددشان می کردند. جمعی به نوایی می رسیدند ؛ و من نیز هم.

نويسنده: علی اکبر سعیدي سیرجانی
https://t.me/naghde_eslamm/37009
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️دگردیسی عیسی بن مریم به مُحَمَد بن عبدالله در گذر تاريخ

#قسمت_پانزدهم

٣.٤) پرستشگاهِ مدینه
این گرایش دینی را همچنین میتوان بر دیوارهایِ پرستشگاهِ مدینه مشاهده کرد(٤٣). این پرستشگاه در سال ١٣٥ هجرى عربی (٧٥٦ میلادی) ساخته شد، یعنی پس از آغازِ دوران فرمانروایی عباسیان. به هر روی آدم باید نُخستین دهه پس از پایانِ فرمانروایی دودمان اموی را بسان یک دورانِ گُذار نگاه کند که در آن باورهای مذهبی و آیین هایی که از سوی امویان منتقل شده بودند، نگهداشته شده، ولی هماهنگ با قانون های حقوقیِ عرب هایِ خاور ِمیانرودان که سخت متاثر از فرهنگ ایرانی بودند، کامل ُشدند(٤٤).
پس از گواهی دادن به یگانگی خدا و رد شریک داشتن او، از راه تکرار پاژنام هایِ ستایش کُننده و ارج دارنده که ویژۀِ آیینِ مسیحیت هستند، بر مسیحی بودنِ فضایِ پیرامون این نوشته تاکید میشود، همانگونه که نوشته های دیواریِ قبه الصخره و ساختمان مقدس امویان در دمشق نشان میدهند. سوایِ فرنام هایِ «مُحمَد» و «رسول» که در دمشق بکاربُرده شده اند، در اینجا فرنام «عبدالله» نمایان میشود. در اینجا نیز همانند اورشلیم و دمشق، دعای خیر برای پیامبر پس از ستایش از او میآید. ولی در تفاوت با قبه الصخره، همچنین بخش بیرونی دیوارِ پرستشگاه دمشق، نام «عیسی مسیح»، پسر «مریم» وجود ندارد. آنکسی که مسئول نگارش این نوشته بوده است، از بیان نام خودش خودداری کرده است، ولی عنوانش را بیان میکند که «عبدالله (خدمتکار خدا)» را هم شامل میشود.
اکنون این پُرسش پیش میآید که آیا در این نوشتۀِ دیواری منظور از اسلام، یک دین خودسالار و تازه است یا اینکه منظور یک باور مذهبی است که هنوز در سایۀِ ادامۀِ تاثیرات و اندیشه های مسیحی ایستاده است، و این پرسش را هم میشود دربارۀِ «کتاب الله»، و سنت رسول الله پیشکیشد(٤٥).
تا زمانیکه «عبدالله (بنده خدا)»، در جایگاه فرنام (نه تنها با خلیفه یا فرمانروا بلکه) با «مُحَمَد» در پیوند است و هنوز تبدیل به نام پدرِ پیامبر نشده است، منظور از «عبدالله»، «عیسی» است:
بُرهان های بسیار خوبی در تایید این ادعا وجود دارند که منظور عیسی است -یعنی هنوز اسلام در سایۀِ مسیحیت ایستاده است-. «زمانی میتوان پذیرفت که منظور از «مُحَمَد» پیامبر عرب هاست که نوشته های دیواری در پیوند با او دیگر فرنام «عبدالله (بنده خد)» را بکار نبرند»(٤٦).
پیش از همه دلائل، دلیل های دینی وجود دارند: هماهنگی آشکار این چهار نوشتۀِ رسمی دیواری که همانند یکدیگر جمله بندی شده اند، نشان میدهد که آنها یک برنامۀِ دینی/سیاسی را مُستند ساخته اند، از اورشلیم تا مدینه؛ مسئله عبارت است از آموزش دربارۀِ خدا و عیسی شناسی. این چهار نوشتۀِ دیواری در بخش اندرونی و بیرونی قبه الصخره، در دمشق و مدینه برنامۀِ دینی/سیاسی خلفا یا فرمانروایان را در یک زمان ویژه به آگاهی همگانی میرسانند

ادامه دارد ....
https://t.me/naghde_eslamm/37400
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️نگاهى به سرچشمه هاى اصلى قرآن

#قسمت_پانزدهم

هیچ نیازی به گفتن نیست که این کتاب های کیش های گُمراه مسیحی هیچگاه از سوی خط اصلی کلیسای مسیحی پذیرفته نشدند و دارای هیچگونه وزن و بار کارشناسانه نیستند، با آنکه برخی از آنها در یک زمانی در میان توده هایِ ناآگاه با درجه قابل توجه ای، توده پسند بودند. برخی از این افسانه ها زمان درازی است که شناخته شده اند، و برخی دیگر پس از اینکه برای سده ها ناپدید شُده بودند، بتازگی کشف شده اند.
اینکه آیا مسلمان ها گزارش دربارۀِ درخت توبا را از افسانه های زرتُشتی وام گرفته اند و یا از افسانه های یهودی، و یا اینکه از هر دو، (با توجه به هم ریشه بودن این افسانه ها) هیچ تاثیری بر این داستان ندارد، و ما نیازی به ادامۀِ پژوهش دربارۀِ آن نداریم. آن چهار رودخانه ای که مسلمان ها میگویند «محمد در بهشت دید،» همان رودخانه ها در «رویای پاولوس» هستند، و اینکه این رودخانه های بهشتی با رودخانه های «باغ عدن» همانند هستند، اشتباهی است که مسلمان ها را وام دار (مدیون) رونوشت برداری ساده دلانه از کتاب هایِ کیش های گُمراه مسیحی کرده است، که دربالا به آن اشاره کردیم. شاید پُرسیده شود که آیا گزارش «کتاب مقدس» دربارۀِ سفر «أخنوخ يا خنوخ»، «ایلیا (Elijah)» و مسیح به آسمان و بازدید «پاولوس مقدس» از آسمان سوم [٣٠] ، سرچشمۀِ این همه افسانه ها نیست که ما در بالا بررسی کردیم [٣١]؟
پاسخ به این پُرسش دشوار است، و در پیوند با افسانه های پارسی و هندی نیازی به چنین گمانه زنی نیست، هرچند که این افسانه ها سرچشمۀِ کتاب های کیش های گُمراه مسیحی در پیوند با سفرهای آسمانی بودند. ولی با این گمانه زنی، ما درخواهیم یافت که گُزارش مسلمان ها دربارۀِ سفر آسمانی محمد، و بسیاری از افسانه های دیگر دربارۀِ محمد [٣٢]، برپایۀِ دیگر گُزارش های افسانه ای همانند «ارداویراف نامه» بافته شده اند. و هدف از ساختن این افسانه ها برای محمد این بود که نشان دهند که جایگاه محمد از یک نگاه ویژه، برتر از عیسی مسیح و دیگر پیامبرانی بود که پیش از او پدیدار شده بودند.
دوم: بهشت مسلمانان و حوری های بهشتی
در بهشتِ مسلمان ها میتوان در کنارِ حوریان از غُلمان ها، جن ها و فرشتۀِ مرگ نیز نام بُرد؛ قرآن بهشت را اینگونه نشان میدهد [٣٣]: سوره ٥٥ «الرحمان» آيه ٤٦ آمده است: «و به کسیکه از دادگاه الهی میترسد دو تا باغ خواهیم بخشید با جویبارها.
در هرکدام از این باغ ها چشمه هایِ آب روان هستند. در هرکدام از این باغ ها از هر درختِ میوه دو گونه وجود دارد. آنها روی نیمکت های پوشیده با پارچه های ابریشمی، لمیده و میآسایند؛ و میوه های این دو باغ از درخت ها آویزان و در دسترس آنهاست. در آن باغ ها دوشیزگانی هستند که نگاهشان را از دیگران میگیرند، و تاکنون دست هیچ انسان یا جنی به آنها نرسیده است.

ادامه دارد ......
https://t.me/naghde_eslamm/37960
Forwarded from نقدى بر اسلام
چه کسانی قرآن را نوشته اند؟

#قسمت_پانزدهم

در مورد سوم: پیرامونِ پدید آمدن آیه های ٢ تا ٤ و آیه ٢٠ باید جدا از آیه های دیگر باشد. نخست به نظر میآید که این آیه ها در پیرامونِ راهبه ای مسیحی پدید آمده باشند، همانند «گروهی از آنها که با تو هستند.» برخاستنِ شبانه برای نیایش کردن از دو سوم شب تا یک دوم و یا یک سوم شب یک رفتار روامند (عادی) نیست. هدفِ ویرایشگر از بهینه سازی (اصلاح) دستورهای پیشین، آسان کردن این دستورها برای یک جامعۀِ عادی و کوچک مذهبی است که شاید برای زمان درازی وجود داشته ولی از دستورهای سخت و بنیادگرانۀِ نخستین، در رنج بوده است. او میداند که این دینباوران توانایی انجام این دستورهای دینی سخت و بنیادگرایانه را ندارند، به ویژه بیماران، مسافران و جنگجویان. از اینرو او به نام خدا میگوید که خدا بیشتر از روخوانیِ قرآن، یک نیایش ساده، و صدقه دادن و انجام رفتارهای خوب، چیز دیگری از شما نمیخواهد.
آن گروهی که در آغاز طرف سخن بود، وابسته به یک جامعۀِ کوچک مذهبی است؛ شاید راهبه ای مسیحی یا کسانی که با گوشه نشینی زندگی میکردند. ولی طرف سخن آیه ٢٠ یک جامعه عادی مذهبی است که هنوز نمیتوان به گونه رسمی از آن به نام جامعه اسلامی یاد کرد. واپسین جمله از آیه ٢٠ بخشی از یک آیین مسیحی است که چشم پوشی از گناه را درخواست میکند. مسئله عبارت است از یک انجمنی از جنبش قرآنی است که شاید در پایان سده ٧ یا در آغاز سده ٨ میلادی پدیدار شد، که هنوز خودش را بخشی از جامعه مسیحی میداند.
خیلی از نوشته های قرآنی که در آنجا از خدا در جایگاهِ سوم شخص مفرد نام برده شده است، سرنوشت مشابهی همانند آیه های بالا دارند. اکثرا مسئله عبارت است از افزودنِ
تفسیرهای ویرایشگر / رونوشت بردار به نوشته های قرآنی است که بدست او رسیده است (برای نمونه سوره ٦ آيات ١٣٦-١٤٤ ...).
در بسیاری از موارد بازشناسیِ تفاوت میان یک نوشته که در جایگاهِ آیه آسمانی پذیرفته شده است، با یک تفسیر که یک ویرایشگر به قرآن افزوده است، ساده نیست، مگر در سوره ٧٣. برای نمونه در سوره ٤٨ گوینده که نخستین شخص جمع («ما») است، در تفسیری که سپس تر بخشی از آیه شده است، تبدیل به نخستین شخص مفرد («او») . در این سوره، آیه نخست ( که فاعل آن«ما» است) در پایان این آیه یعنی در آیه های ٢ تا ٧ تفسیر ؛ سپس آیه های ٨ تا ١٢ (ما) در آیههای ١٣ تا ٢٩ تفسیر میشوند. در اینجا به آیه ٢٩ که به گونه ناهنجار گسترده و دارای درونمایۀِ پُرمحتوای مذهبی است، یک نقش استثنایی داده. به نظر میآید که این آیه بازدۀِ تفسیرهای گوناگونِ ویرایشگرانِ متفاوتی است که با هدف ها و دلبستگی هایِ ویژه و گوناگون، اندیشه های خودشان را به آن نخستین آیه افزوده اند که از آن به نام آیه آسمانی یاد میکنند. افزون بر این، به نظر میآید که همانگونه که با نوشتن تفسیر بر «سخنان الله» در آیه نخستِ این سوره، آیه های ٢ تا ٧ پدید آمدند، آیه های ٨ تا ١٢ هم نتیجه تفسیرهایی باشند که بر آیه های ٢ تا ٧
نوشته اند.
در قرآن این موارد کم نیستند که یک گزارش دو یا چندبار با اندکی دگرگونی بازگویی شده باشند. این نابهنجاریهای شگفت انگیز که در تورات هم پیش میآید، نشانه ای از این راستی است که با گذشت زمان روایتهای گوناگونی که دارای چندین سرچشمه بوده اند، در قرآن پذیرفته شده اند، ولی یک احساس آمیخته از ترس و ارج در برابر این نوشته ها، از پاک کردن نوشته های تکراری یا ایجاد پیوستگی میان آنها پیشگیری کرده
است..


ادامه دارد ….