This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#استـــوری
نزدیکترین زنان به الله جل الله...
📌با اشتراک گذارے لینڪ
با دوستانتان در ثواب جاریه سهیم باشید😊🌹
👇👇👇
@islamiclipshort
نزدیکترین زنان به الله جل الله...
📌با اشتراک گذارے لینڪ
با دوستانتان در ثواب جاریه سهیم باشید😊🌹
👇👇👇
@islamiclipshort
کلیـپ هـای کـوتـاه اسـلامـے
#داستان کوتاه #غرور_بیجا یک روز گرم شاخه ای مغرورانه و با تمام قدرت خودش را تکاند. به دنبال ان برگهای ضعیف جدا شدند و آرام بر روی زمین افتادند. شاخه چندین بار این کار را با غرور خاصی تکرار کرد، تا این که تمام برگها جدا شدند شاخه از کارش بسیار لذت می برد.…
🔴#داستان تربیتی واقعی...
معلّم از دانشآموز سوالی کرد امّا او نتوانست جواب دهد، همه او را تمسخر کردند. معلّم متوجّه شد که او اعتماد به نفس پایینی دارد. زنگ آخر وقتی همه رفتند معلّم، او را صدا زد و به او برگهای داد که بیت شعری روی آن بود و از او خواست آن بیت شعر را حفظ کرده و با هیچکس در این مورد صحبت نکند.
روز بعد، معلّم همان بیت شعر را روی تخته نوشت و به سرعت آن را پاک کرد و از بچّهها خواست هر کس توانسته شعر را سریع حفظ کند، دستش را بالا ببرد. تنها کسی که دست خود را بالا برد و شعر را خواند همان دانش آموز بود. بچّهها از این که او توانسته در فرصت کم شعر را حفظ کند مات و مبهوت شدند.
معلّم خواست برای او دست بزنند. معلّم هر روز این کار را تکرار میکرد و از بچّهها میخواست تشویقش کنند. دیگر کسی او را مسخره نمیکرد و دارای اعتماد به نفس شد و احساس کرد دیگر آن شخصی که همواره او را "خِنگ" مینامیدند، نیست و تمام تلاش خود را میکرد که همیشه احساس خوبِ برتر بودن و باهوش بودن را حفظ کند.
آن سال با معدّلی خوب قبول شد. به کلاسهای بالاتر رفت. وارد دانشگاه شد. مدرک دکترای فوق تخصص پزشکی گرفت و اکنون پدر پیوند کبد جهان است.
معلّم از دانشآموز سوالی کرد امّا او نتوانست جواب دهد، همه او را تمسخر کردند. معلّم متوجّه شد که او اعتماد به نفس پایینی دارد. زنگ آخر وقتی همه رفتند معلّم، او را صدا زد و به او برگهای داد که بیت شعری روی آن بود و از او خواست آن بیت شعر را حفظ کرده و با هیچکس در این مورد صحبت نکند.
روز بعد، معلّم همان بیت شعر را روی تخته نوشت و به سرعت آن را پاک کرد و از بچّهها خواست هر کس توانسته شعر را سریع حفظ کند، دستش را بالا ببرد. تنها کسی که دست خود را بالا برد و شعر را خواند همان دانش آموز بود. بچّهها از این که او توانسته در فرصت کم شعر را حفظ کند مات و مبهوت شدند.
معلّم خواست برای او دست بزنند. معلّم هر روز این کار را تکرار میکرد و از بچّهها میخواست تشویقش کنند. دیگر کسی او را مسخره نمیکرد و دارای اعتماد به نفس شد و احساس کرد دیگر آن شخصی که همواره او را "خِنگ" مینامیدند، نیست و تمام تلاش خود را میکرد که همیشه احساس خوبِ برتر بودن و باهوش بودن را حفظ کند.
آن سال با معدّلی خوب قبول شد. به کلاسهای بالاتر رفت. وارد دانشگاه شد. مدرک دکترای فوق تخصص پزشکی گرفت و اکنون پدر پیوند کبد جهان است.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#کلیپ
خداوند ب قلبهایتان نگاه میکند...
📌با اشتراک گذارے لینڪ
با دوستانتان در ثواب جاریه سهیم باشید😊🌹
👇👇👇
@islamiclipshort
خداوند ب قلبهایتان نگاه میکند...
📌با اشتراک گذارے لینڪ
با دوستانتان در ثواب جاریه سهیم باشید😊🌹
👇👇👇
@islamiclipshort
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#کلیپ
❤️یگانه چیزی که پشیمانی ندارد عبادت الله است...
📌با اشتراک گذارے لینڪ
با دوستانتان در ثواب جاریه سهیم باشید😊🌹
👇👇👇
@islamiclipshort
❤️یگانه چیزی که پشیمانی ندارد عبادت الله است...
📌با اشتراک گذارے لینڪ
با دوستانتان در ثواب جاریه سهیم باشید😊🌹
👇👇👇
@islamiclipshort
کلیـپ هـای کـوتـاه اسـلامـے
🔴#داستان تربیتی واقعی... معلّم از دانشآموز سوالی کرد امّا او نتوانست جواب دهد، همه او را تمسخر کردند. معلّم متوجّه شد که او اعتماد به نفس پایینی دارد. زنگ آخر وقتی همه رفتند معلّم، او را صدا زد و به او برگهای داد که بیت شعری روی آن بود و از او خواست آن…
#داستان
گویند، مردے دو دختر داشت؛
یڪے را به یک ڪشاورز و دیگرے را به یک ڪوزه گر شوهر داد...
چندے بعد همسرش به او گفت :
اے مرد سرے به دخترانت بزن واحوال آنها را جویا شو!
مرد نیز اول به خانه ڪشاوز رفت وجویاے احوال شد؛ دخترک گفت ڪه زمین را شخم ڪرده و بذر پاشیده ایم اگر باران ببارد خیلے خوبست اما اگر نبارد بدبختیم...
مرد به خانه ڪوزه گر رفت، دخترک گفت ڪوزها را ساخته ایم و در آفتاب چیده ایم اگر باران ببارد بدبختیم و اگر نبارد خوبست...
مرد به خانه خود برگشت همسرش از اوضاع پرسید مرد گفت:
چه باران بیاید وچه باران نیاید ما بدبختیم!!!
حالا حڪایت امروز ماست؛
باران ببارد خيلے ها بے خانمان میشوند و خواب ندارد؛ و اگر نبارد خيلے ها آب و غذا ندارند
گویند، مردے دو دختر داشت؛
یڪے را به یک ڪشاورز و دیگرے را به یک ڪوزه گر شوهر داد...
چندے بعد همسرش به او گفت :
اے مرد سرے به دخترانت بزن واحوال آنها را جویا شو!
مرد نیز اول به خانه ڪشاوز رفت وجویاے احوال شد؛ دخترک گفت ڪه زمین را شخم ڪرده و بذر پاشیده ایم اگر باران ببارد خیلے خوبست اما اگر نبارد بدبختیم...
مرد به خانه ڪوزه گر رفت، دخترک گفت ڪوزها را ساخته ایم و در آفتاب چیده ایم اگر باران ببارد بدبختیم و اگر نبارد خوبست...
مرد به خانه خود برگشت همسرش از اوضاع پرسید مرد گفت:
چه باران بیاید وچه باران نیاید ما بدبختیم!!!
حالا حڪایت امروز ماست؛
باران ببارد خيلے ها بے خانمان میشوند و خواب ندارد؛ و اگر نبارد خيلے ها آب و غذا ندارند
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#استوری
کاش بچه بودم...
📌با اشتراک گذارے لینڪ
با دوستانتان در ثواب جاریه سهیم باشید😊🌹
👇👇👇
@islamiclipshort
کاش بچه بودم...
📌با اشتراک گذارے لینڪ
با دوستانتان در ثواب جاریه سهیم باشید😊🌹
👇👇👇
@islamiclipshort
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#استوری
بیا همدیگر را ملاقات کنیم .. 🍒✨
📌با اشتراک گذارے لینڪ
با دوستانتان در ثواب جاریه سهیم باشید😊🌹
👇👇👇
@islamiclipshort
بیا همدیگر را ملاقات کنیم .. 🍒✨
📌با اشتراک گذارے لینڪ
با دوستانتان در ثواب جاریه سهیم باشید😊🌹
👇👇👇
@islamiclipshort
💞فضیلت صلوات درشب وروز جمعه💞
پیامبر ﷺ فرمودند:
💖در روز و شب جمعه بر من صلوات بفرستید، و هر کس بر من صلوات بفرستد، خداوند ۱۰ بار بر او صلوات میفرستد.» [رواه بيهقی/5994]💖
💞اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّد، كَمَا صَلَّيْتَ عَلَى إِبْرَاهِيْمَ وَعَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيد
اللَّهُمَّ بَارِكْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّد، كَمَا بَارَكْتَ عَلَى إِبْرَاهِيْمَ وَعَلَى آل إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيد💕
پیامبر ﷺ فرمودند:
💖در روز و شب جمعه بر من صلوات بفرستید، و هر کس بر من صلوات بفرستد، خداوند ۱۰ بار بر او صلوات میفرستد.» [رواه بيهقی/5994]💖
💞اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّد، كَمَا صَلَّيْتَ عَلَى إِبْرَاهِيْمَ وَعَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيد
اللَّهُمَّ بَارِكْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّد، كَمَا بَارَكْتَ عَلَى إِبْرَاهِيْمَ وَعَلَى آل إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيد💕
کلیـپ هـای کـوتـاه اسـلامـے
#داستان گویند، مردے دو دختر داشت؛ یڪے را به یک ڪشاورز و دیگرے را به یک ڪوزه گر شوهر داد... چندے بعد همسرش به او گفت : اے مرد سرے به دخترانت بزن واحوال آنها را جویا شو! مرد نیز اول به خانه ڪشاوز رفت وجویاے احوال شد؛ دخترک گفت ڪه زمین را شخم ڪرده و بذر پاشیده…
#داستان: دختر زیبای چوپان و پسر پادشاه
( تله برای دختر زیبای چوپان )
چوپانى دختر زيبائى داشت. پسر پادشاه خواستگار دختر بود. اما هر چه به خواستگارى مىرفت دختر مىگفت که بايد صنعت و حرفهاى ياد بگيرد. پسر پادشاه رفت و حرفهٔ فرشبافى ياد گرفت. بعد دختر زن او شد. بعد از چند روز دختر و پسر رفتند گردش کنند. سر راهشان به قهوهخانهاى رسيدند، رفتند آنجا غذا بخورند. جلوى در قهوهخانه يک فرش انداخته بودند، پسر و دختر تا پايشان را روى فرش گذاشتند افتادند توى يک زير زمين.
نگاه کردند ديدند گوش تا گوش پر از جوانهائى است که گرفتار شدهاند.
هر روز چند نفر مىآمدند و سه چهار نفر از جوانها را انتخاب مىکردند، مىکشتند، گوشتهايشان را کباب مىکردند و مىدادند به کسانى که برايشان کار مىکردند تا زور و قوتشان زياد شود و بيشتر کار کنند.
پسر پادشاه فکرى به نظرش رسيد به افراد قهوهچى گفت: مرا نکشيد، در عوض من برايتان فرشهائى مىبافم که با فروش هر کدام پنجهزار تومان گيرتان مىآيد.
قهوهچى ابزار و لوازم کار را آماده کرد. پسر يک فرش بافت و روى آن نشانى محلى که در آن گرفتار بودند نوشت.
بعد فرش را به قهوهچى داد و گفت: اين فرش خيلى خوب يافته شده آنرا براى پادشاه ببريد. انعام خوبى به شما مىدهد.
آنها فرش را براى پادشاه بردند.
پادشاه انعام خوبى به قهوهچى داد.
بعد فرش را باز کردند ديدند پسر پادشاه پيغام فرستاده. از روى نشانى قهوهخانه را پيدا کردند. پسر و دختر و ديگران را آزاد کردند و قهوهچى را کشتند.
همه جا حرفه و کاری بلد باشی بکارت میاد حتی اگه پسر پادشاه باشی
( تله برای دختر زیبای چوپان )
چوپانى دختر زيبائى داشت. پسر پادشاه خواستگار دختر بود. اما هر چه به خواستگارى مىرفت دختر مىگفت که بايد صنعت و حرفهاى ياد بگيرد. پسر پادشاه رفت و حرفهٔ فرشبافى ياد گرفت. بعد دختر زن او شد. بعد از چند روز دختر و پسر رفتند گردش کنند. سر راهشان به قهوهخانهاى رسيدند، رفتند آنجا غذا بخورند. جلوى در قهوهخانه يک فرش انداخته بودند، پسر و دختر تا پايشان را روى فرش گذاشتند افتادند توى يک زير زمين.
نگاه کردند ديدند گوش تا گوش پر از جوانهائى است که گرفتار شدهاند.
هر روز چند نفر مىآمدند و سه چهار نفر از جوانها را انتخاب مىکردند، مىکشتند، گوشتهايشان را کباب مىکردند و مىدادند به کسانى که برايشان کار مىکردند تا زور و قوتشان زياد شود و بيشتر کار کنند.
پسر پادشاه فکرى به نظرش رسيد به افراد قهوهچى گفت: مرا نکشيد، در عوض من برايتان فرشهائى مىبافم که با فروش هر کدام پنجهزار تومان گيرتان مىآيد.
قهوهچى ابزار و لوازم کار را آماده کرد. پسر يک فرش بافت و روى آن نشانى محلى که در آن گرفتار بودند نوشت.
بعد فرش را به قهوهچى داد و گفت: اين فرش خيلى خوب يافته شده آنرا براى پادشاه ببريد. انعام خوبى به شما مىدهد.
آنها فرش را براى پادشاه بردند.
پادشاه انعام خوبى به قهوهچى داد.
بعد فرش را باز کردند ديدند پسر پادشاه پيغام فرستاده. از روى نشانى قهوهخانه را پيدا کردند. پسر و دختر و ديگران را آزاد کردند و قهوهچى را کشتند.
همه جا حرفه و کاری بلد باشی بکارت میاد حتی اگه پسر پادشاه باشی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
صلوات بر 💛 پیامبرمان 💛
هم سبب تمام شدن غم هایت میشود
و هم سبب آمرزش گناهانت❣
اللَّهُــمَّ ᷂صَلِّ ᷂وَسَـــلِّمْ ᷂وَبَارِك ᷂على ᷂نَبِيِّنَـــا ᷂مُحمَّدﷺ
📌با اشتراک گذارے لینڪ
با دوستانتان در ثواب جاریه سهیم باشید😊🌹
👇👇👇
@islamiclipshort
هم سبب تمام شدن غم هایت میشود
و هم سبب آمرزش گناهانت❣
اللَّهُــمَّ ᷂صَلِّ ᷂وَسَـــلِّمْ ᷂وَبَارِك ᷂على ᷂نَبِيِّنَـــا ᷂مُحمَّدﷺ
📌با اشتراک گذارے لینڪ
با دوستانتان در ثواب جاریه سهیم باشید😊🌹
👇👇👇
@islamiclipshort
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#استوری
گاهی بایدسکوت کرد ...
📌با اشتراک گذارے لینڪ
با دوستانتان در ثواب جاریه سهیم باشید😊🌹
👇👇👇
@islamiclipshort
گاهی بایدسکوت کرد ...
📌با اشتراک گذارے لینڪ
با دوستانتان در ثواب جاریه سهیم باشید😊🌹
👇👇👇
@islamiclipshort
کلیـپ هـای کـوتـاه اسـلامـے
#داستان: دختر زیبای چوپان و پسر پادشاه ( تله برای دختر زیبای چوپان ) چوپانى دختر زيبائى داشت. پسر پادشاه خواستگار دختر بود. اما هر چه به خواستگارى مىرفت دختر مىگفت که بايد صنعت و حرفهاى ياد بگيرد. پسر پادشاه رفت و حرفهٔ فرشبافى ياد گرفت. بعد دختر…
داستان: ناتوانی پدر در نجات پسر:
روایت است که شخصی با پسرش از نزد کلیسای در حال عبور بود که ناگهان چشم پسرش به مجسمه ای منسوب به عیسی علیه السلام خورد و در حال از پدرش پرسيده گفت: پدر جان این چیست؟
پدر جواب داده گفت: اين پسر خدا و إله ما است
پسر گفت: چرا او به دار آویخته شده است؟ و در بدنش خون دیده میشود و شکل اش بسیار ضعیف به نظر می خورد، و دلم برايش سوخت.
پدر گفت: اورا بعض مجرمانی که به او ایمان نداشتند به این سرنوشت دچار کردند
پسر گفت: چرا پدرش از او دفاع نکرد و چرا اورا نجات نداد؟
اگر او إله نیرومند بود چرا از خود دفاع نکرد؟
پدر گفت: إله خودش اين را انتخاب نمود تا کفاره ای گناهان ما شود زیرا او زمانی که به به دار آویختن پسرش راضی شد، خواست که پسرش را فدای ما و کفاره گناهان ما سازد.
پسر گفت: پدر جان آیا شما راضی می شوید که مرا به دار بی آویزند؟ و بخاطر دیگران مورد تعذیب قرار گیرم و در حالیکه توانایی دفاع از من را دارید؟
پدر گفت: طبعأ راضی نمی شوم
پسر گفت: پس چرا خداوند بزرگ راضی شد که در حق پسرش چنین کاری را انجام بدهند؟ و در حالیکه او قادر و توانا به آمرزش گناهان بندگان اش، بدون تعذیب پسرش و ذلیل ساختن او در بين مردمان، است؟
در نهايت پدر می گويد: اين گفتگو با پسرم، نخستین راهی برای هدایت من به اسلام بود.
تبصره: چند سوال طفل معصوم باعث شد که پدر را به اسلام رهنمایی کند و چگونه عقل بشری راضی می شود که به آن قانع شود و ایمان بياورد؟
پس ما بايد به نعمت اسلام دایما شاکر و سپاسگذار باشيم که به سبب آن از فکر عالی و عقل رسا برخوردار هستيم.
فالحمد لله على فطرة الإسلام ..
ربنا آمنا فاغفر لنا ذنوبنا وارحمنا وقنا عذاب النار وأدخلنا برحمتك الجنة مع عبادك الصالحين.
آمین
روایت است که شخصی با پسرش از نزد کلیسای در حال عبور بود که ناگهان چشم پسرش به مجسمه ای منسوب به عیسی علیه السلام خورد و در حال از پدرش پرسيده گفت: پدر جان این چیست؟
پدر جواب داده گفت: اين پسر خدا و إله ما است
پسر گفت: چرا او به دار آویخته شده است؟ و در بدنش خون دیده میشود و شکل اش بسیار ضعیف به نظر می خورد، و دلم برايش سوخت.
پدر گفت: اورا بعض مجرمانی که به او ایمان نداشتند به این سرنوشت دچار کردند
پسر گفت: چرا پدرش از او دفاع نکرد و چرا اورا نجات نداد؟
اگر او إله نیرومند بود چرا از خود دفاع نکرد؟
پدر گفت: إله خودش اين را انتخاب نمود تا کفاره ای گناهان ما شود زیرا او زمانی که به به دار آویختن پسرش راضی شد، خواست که پسرش را فدای ما و کفاره گناهان ما سازد.
پسر گفت: پدر جان آیا شما راضی می شوید که مرا به دار بی آویزند؟ و بخاطر دیگران مورد تعذیب قرار گیرم و در حالیکه توانایی دفاع از من را دارید؟
پدر گفت: طبعأ راضی نمی شوم
پسر گفت: پس چرا خداوند بزرگ راضی شد که در حق پسرش چنین کاری را انجام بدهند؟ و در حالیکه او قادر و توانا به آمرزش گناهان بندگان اش، بدون تعذیب پسرش و ذلیل ساختن او در بين مردمان، است؟
در نهايت پدر می گويد: اين گفتگو با پسرم، نخستین راهی برای هدایت من به اسلام بود.
تبصره: چند سوال طفل معصوم باعث شد که پدر را به اسلام رهنمایی کند و چگونه عقل بشری راضی می شود که به آن قانع شود و ایمان بياورد؟
پس ما بايد به نعمت اسلام دایما شاکر و سپاسگذار باشيم که به سبب آن از فکر عالی و عقل رسا برخوردار هستيم.
فالحمد لله على فطرة الإسلام ..
ربنا آمنا فاغفر لنا ذنوبنا وارحمنا وقنا عذاب النار وأدخلنا برحمتك الجنة مع عبادك الصالحين.
آمین
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#کلیپ
الحمدلله در هر حال 🤍
#فهد_البشاره 🎙
📌با اشتراک گذارے لینڪ
با دوستانتان در ثواب جاریه سهیم باشید😊🌹
👇👇👇
@islamiclipshort
الحمدلله در هر حال 🤍
#فهد_البشاره 🎙
📌با اشتراک گذارے لینڪ
با دوستانتان در ثواب جاریه سهیم باشید😊🌹
👇👇👇
@islamiclipshort
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#استوری
ای جماعت مسلمین!
برادران فلسطینی خود را نجات دهید💔😔
📌با اشتراک گذارے لینڪ
با دوستانتان در ثواب جاریه سهیم باشید😊🌹
👇👇👇
@islamiclipshort
ای جماعت مسلمین!
برادران فلسطینی خود را نجات دهید💔😔
📌با اشتراک گذارے لینڪ
با دوستانتان در ثواب جاریه سهیم باشید😊🌹
👇👇👇
@islamiclipshort
کلیـپ هـای کـوتـاه اسـلامـے
داستان: ناتوانی پدر در نجات پسر: روایت است که شخصی با پسرش از نزد کلیسای در حال عبور بود که ناگهان چشم پسرش به مجسمه ای منسوب به عیسی علیه السلام خورد و در حال از پدرش پرسيده گفت: پدر جان این چیست؟ پدر جواب داده گفت: اين پسر خدا و إله ما است پسر گفت: چرا…
📚*داستان کوتاه و آموزنده*📚
زن سالخورده ای میگوید :
سه تا پسر دارم که همه ی آنها ازدواج کرده اند .روزی به دیدن پسر بزرگتر رفتم وقصدم این بود که شب نزد او بمانم ؛ صبح از همسرش ( عروسم) خواستم برایم آب وضو بیاورد .. وضو ساخته ونماز خواندم وآب باقی مانده را بر بستره ای که شب برآن خوابیده بودم ریختم ؛ هنگامیکه عروسم چایی آورد به او گفتم : دخترم ! این وضع بزرگسالان است .. دیشب بر فراشم ادرار کردم .
او برافروخته شد وکلمات بسیار زشتی را نثار من کرد ودستورم داد تا آنجا را شسته وسپس خشک نمایم ..
باتظاهر خشمم را فرو بردم وبستره را شسته وخشک کردم ..
شب بعد به خانه پسر دوم رفتم وعین همان کار را تکرار نمودم... واکنش عروس دوم نیزمشابه واکنش عروس اول بود . وقتی با شوهرش درموردبرخورد زنش حرف زدم عکس العملی ازخود نشان نداد ..
سرانجام نوبت به پسر کوچکتر رسید وهمان کاری را که در خانه دوتا برادرش انجام داده بودم اینجا نیز انجام دادم . صبحگاه وقتی که عروسم چایی آورد گفتم : دخترم ! متاسفانه دیشب بر فراشم ادرار کردم . و اوگفت : مادرجان هیچ اشکالی ندارد . همه ی افراد مسن این وضعیت را دارند ؛ ما هم درسن خردسالی بر لباس وبدن شما ادرار میکردیم .. سپس بر خاست و آنجا راشست وخشک نمود .
آنگاه من به عروسم گفتم :
دخترم ! من دوستی دارم که مقداری پول به من داده تا برایش النگو وجواهرات بخرم ، اما من سایز دستش را نمیدانم ولی سایز دست او اندازه سایز دست توست ؛ بنابراین سایز خودت را بده تا برایش بخرم ..
سپس پیرزن ثروتمند به بازار رفت وبا همه پولش طلا وزیور آلات خرید وروزی هرسه فرزند را به همراه همسرانشان به خانه اش دعوت نمود .. طلاها را درآورد وبه آنها گفت : درآن شبها برفراش آب ریخته ام واصلا ادراری در کار نبوده است .. و طلاها را در دست عروس کوچکترش گذاشت
وگفت : این همان دختری است که من بزودی نزد او پناه می برم و باقیمانده عمرم را در کنارش خواهم گذراند .
در این لحظه پسرهای اولی ودومی سرگیجه شدند وازرفتار خود پشیمان گشتند .
مادر به آنها گفت : نتیجه عمل تان را خواهید دید وقطعا فرزندان شما نیز باشما چنین رفتار خواهند کرد . ولی برادر کوچکتر شمامحفوظ خواهد ماند وبا خوشحالی پروردگارش را ملاقات خواهد کرد ؛ واین همان چیزی است که زنانتان شما را از آن محروم کردند ، زیرا شما به آنان آموزش نداده اید که مادر چه گوهر ارزشمندی است..
زن سالخورده ای میگوید :
سه تا پسر دارم که همه ی آنها ازدواج کرده اند .روزی به دیدن پسر بزرگتر رفتم وقصدم این بود که شب نزد او بمانم ؛ صبح از همسرش ( عروسم) خواستم برایم آب وضو بیاورد .. وضو ساخته ونماز خواندم وآب باقی مانده را بر بستره ای که شب برآن خوابیده بودم ریختم ؛ هنگامیکه عروسم چایی آورد به او گفتم : دخترم ! این وضع بزرگسالان است .. دیشب بر فراشم ادرار کردم .
او برافروخته شد وکلمات بسیار زشتی را نثار من کرد ودستورم داد تا آنجا را شسته وسپس خشک نمایم ..
باتظاهر خشمم را فرو بردم وبستره را شسته وخشک کردم ..
شب بعد به خانه پسر دوم رفتم وعین همان کار را تکرار نمودم... واکنش عروس دوم نیزمشابه واکنش عروس اول بود . وقتی با شوهرش درموردبرخورد زنش حرف زدم عکس العملی ازخود نشان نداد ..
سرانجام نوبت به پسر کوچکتر رسید وهمان کاری را که در خانه دوتا برادرش انجام داده بودم اینجا نیز انجام دادم . صبحگاه وقتی که عروسم چایی آورد گفتم : دخترم ! متاسفانه دیشب بر فراشم ادرار کردم . و اوگفت : مادرجان هیچ اشکالی ندارد . همه ی افراد مسن این وضعیت را دارند ؛ ما هم درسن خردسالی بر لباس وبدن شما ادرار میکردیم .. سپس بر خاست و آنجا راشست وخشک نمود .
آنگاه من به عروسم گفتم :
دخترم ! من دوستی دارم که مقداری پول به من داده تا برایش النگو وجواهرات بخرم ، اما من سایز دستش را نمیدانم ولی سایز دست او اندازه سایز دست توست ؛ بنابراین سایز خودت را بده تا برایش بخرم ..
سپس پیرزن ثروتمند به بازار رفت وبا همه پولش طلا وزیور آلات خرید وروزی هرسه فرزند را به همراه همسرانشان به خانه اش دعوت نمود .. طلاها را درآورد وبه آنها گفت : درآن شبها برفراش آب ریخته ام واصلا ادراری در کار نبوده است .. و طلاها را در دست عروس کوچکترش گذاشت
وگفت : این همان دختری است که من بزودی نزد او پناه می برم و باقیمانده عمرم را در کنارش خواهم گذراند .
در این لحظه پسرهای اولی ودومی سرگیجه شدند وازرفتار خود پشیمان گشتند .
مادر به آنها گفت : نتیجه عمل تان را خواهید دید وقطعا فرزندان شما نیز باشما چنین رفتار خواهند کرد . ولی برادر کوچکتر شمامحفوظ خواهد ماند وبا خوشحالی پروردگارش را ملاقات خواهد کرد ؛ واین همان چیزی است که زنانتان شما را از آن محروم کردند ، زیرا شما به آنان آموزش نداده اید که مادر چه گوهر ارزشمندی است..
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#استوری✨
غمگین مباش...
📌با اشتراک گذارے لینڪ
با دوستانتان در ثواب جاریه سهیم باشید😊🌹
👇👇👇
@islamiclipshort
غمگین مباش...
📌با اشتراک گذارے لینڪ
با دوستانتان در ثواب جاریه سهیم باشید😊🌹
👇👇👇
@islamiclipshort
کلیـپ هـای کـوتـاه اسـلامـے
📚*داستان کوتاه و آموزنده*📚 زن سالخورده ای میگوید : سه تا پسر دارم که همه ی آنها ازدواج کرده اند .روزی به دیدن پسر بزرگتر رفتم وقصدم این بود که شب نزد او بمانم ؛ صبح از همسرش ( عروسم) خواستم برایم آب وضو بیاورد .. وضو ساخته ونماز خواندم وآب باقی مانده را بر…
📚 #داستان_زیبای_آموزنده
هزارپایی بود وقتی می رقصید جانوران جنگل گرد او جمع می شدند تا او را تحسین کنند؛ همه، به استثنای یکی که ابداً رقص هزارپا را دوست نداشت.
یک لاک پشت حسود... او یک روز نامه ای به هزارپا نوشت :
ای هزارپای بی نظیر! من یکی از تحسین کنندگان بی قید و شرط رقص شماهستم. و می خواهم بپرسم چگونه می رقصید. آیا اول پای ۲۲۸ را بلند می کنید و بعد پای شماره ۵۹ را؟ یا رقص را ابتدا با بلند کردن پای شماره ۴۹۹ آغاز می کنید؟ در انتظار پاسخ هستم. با احترام تمام، لاک پشت. هزار پا پس از دریافت نامه در این اندیشه فرو رفت که بداند واقعا هنگام رقصیدن چه می کند؟ و کدام یک از پاهای خود را قبل از همه بلند می کند؟
و بعد از آن کدام پا را؟ متاسفانه هزار پا بعد از دریافت این نامه دیگر هرگز موفق به رقصیدن نشد.
سخنان بیهوده دیگران ازروی بدخواهی وحسادت؛ می تواند بر نیروی تخیل ماغلبه کرده ومانع پیشرفت وبلند پروازی ما شود .
هزارپایی بود وقتی می رقصید جانوران جنگل گرد او جمع می شدند تا او را تحسین کنند؛ همه، به استثنای یکی که ابداً رقص هزارپا را دوست نداشت.
یک لاک پشت حسود... او یک روز نامه ای به هزارپا نوشت :
ای هزارپای بی نظیر! من یکی از تحسین کنندگان بی قید و شرط رقص شماهستم. و می خواهم بپرسم چگونه می رقصید. آیا اول پای ۲۲۸ را بلند می کنید و بعد پای شماره ۵۹ را؟ یا رقص را ابتدا با بلند کردن پای شماره ۴۹۹ آغاز می کنید؟ در انتظار پاسخ هستم. با احترام تمام، لاک پشت. هزار پا پس از دریافت نامه در این اندیشه فرو رفت که بداند واقعا هنگام رقصیدن چه می کند؟ و کدام یک از پاهای خود را قبل از همه بلند می کند؟
و بعد از آن کدام پا را؟ متاسفانه هزار پا بعد از دریافت این نامه دیگر هرگز موفق به رقصیدن نشد.
سخنان بیهوده دیگران ازروی بدخواهی وحسادت؛ می تواند بر نیروی تخیل ماغلبه کرده ومانع پیشرفت وبلند پروازی ما شود .
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#کلیپ
بر حذر باش که از صبر و شکیبایی خسته نشوی...🌼🍃
📌با اشتراک گذارے لینڪ
با دوستانتان در ثواب جاریه سهیم باشید😊🌹
👇👇👇
@islamiclipshort
بر حذر باش که از صبر و شکیبایی خسته نشوی...🌼🍃
📌با اشتراک گذارے لینڪ
با دوستانتان در ثواب جاریه سهیم باشید😊🌹
👇👇👇
@islamiclipshort
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#استوری✨
به بندگان مومن بگو ...
📌با اشتراک گذارے لینڪ
با دوستانتان در ثواب جاریه سهیم باشید😊🌹
👇👇👇
@islamiclipshort
به بندگان مومن بگو ...
📌با اشتراک گذارے لینڪ
با دوستانتان در ثواب جاریه سهیم باشید😊🌹
👇👇👇
@islamiclipshort