خاطرات و روزنوشت ها
2.77K subscribers
4.92K photos
2.19K videos
67 files
11K links
اين يك كانال شخصی برای ارائه تحلیل‌ها، تفسیرها، خاطرات، به ويژه يادداشت هاي روزانه درخور توجه، در مسیر دلمشغولی‌های امروز و دغدغه‌های فرداست؛
این جا همچون رسانه های پيشن، تريبونی است برای بازپخش ديدگاه های گوناگون، حتی متضاد و مخالف نظر مالکِ کانال
Download Telegram
اقتصاد ایران به کجا می‌رود؟

علی دینی ترکمانی

داده‌های مرکز آمار ایران نشان می‌دهد خالص رشد منفی و مثبت سال‌های ۱۳۹۱ تا ۱۳۹۷، چهار درصد است. در نه ماه اول سال گذشته، نرخ رشد کلی اقتصادی، منفی ۳/۷ درصد و میزان رشد بخش صنعت منفی ۷/۹ درصد بوده است. با توجه به انقباض اقتصادی ناشی از تحریم نفت و کاهش درآمدهای صادراتی نفتی، انتظار می‌رود که در سال جاری نیز رشد اقتصادی منفی شود. اگر میزان آن حدود ۴ درصد شود، در این صورت، میانگین رشد اقتصادی سال های ۱۳۹۱ تا ۱۳۹۸، صفر خواهد شد. از یک نگاه بلندمدت و تاریخی، در سال‌های ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۷، میزان رشد اقتصادی سالیانه منفی و برابر ۱/۶ درصد است. دهه ۱۳۹۰ نیز بر اثر تحریم‌ها، از دست رفته است. پیامدهای این عملکرد چیست و چه خواهد بود؟
عقب‌ماندگی تمدنی اقتصاد ایران از اقتصادهای دیگر از جمله ترکیه و عربستان. این کشورها با استفاده از امکانات نظام اقتصاد جهانی توانسته‌اند تا حد قابل توجهی خود را با تحولات شتابان مبتنی بر فناوری پیشرفته‌ اطلاعات تطبیق دهند و فاصله‌ی‌ خود را با اقتصاد ایران بسیار زیاد کنند. تولید ترکیه با جمعیتی تقریبا برابر با ایران، حدود ۱۱۰۰ میلیارد دلار و ایران حدود ۴۵۰ تا ۵۰۰ میلیارد دلار (بسته به منابع آماری مختلف) است. تولید عربستان با جمعیتی حدود ۳۳ میلیون نفر ۷۵۰ میلیارد دلار است. با ادامه‌ این روند، چشم‌انداز حاشیه‌ای شدن اقتصاد ایران در آینده وجود دارد.
رشد منفی مذکور همراه با تورم بالا. تورم نقطه به نقطه به ۵۰ درصد رسیده است و با ادامه‌ی‌ این وضع، میانگین کل تورم سال جاری، دست‌کم به همین عدد خواهد رسید. (در محاسبه تورم، افت کیفیت کالاها و خدمات به همراه افت وزن‌شان لحاظ نمی‌شود. روشی که تولیدکنندگان برای کنترل هزینه به‌کار می.برند؛ و اگر محاسبه شود، میزان تورم بیش‌تر از ۵۰ درصد خواهد بود).
در این موقعیت، تورم فزاینده بالا و نااطمینانی زیاد به آینده، انتظار سرمایه‌گذاری از بخش خصوصی، انتظار بی‌معنایی است. از آنجا که درآمدهای نفتی در سال جاری به شدت افت خواهد کرد، توقع تامین مالی پروژه‌های سرمایه‌گذاری توسط دولت نیز بی‌معناست. در بهترین حالت، دولت سعی خواهد کرد تا جایی که ممکن است، هزینه‌های عملیاتی و جاری را پوشش دهد. در نتیجه، چرخ سرمایه‌گذاری کلاً متوقف خواهد شد و با استمرار بازی دومینویی رکودی، رشد اقتصادی منفی ادامه خواهد یافت.
با افزایش نااطمینانی به آینده، چه بر اثر تحریم‌ها و تشدید فشارها و چه بر اثر تورم خیلی بالا برای اقتصاد ایران، بخشی از نقدینگی حدود ۱۷۰۰ هزار میلیارد تومانی جاری در اقتصاد، به سوی دارایی‌های نقدپذیر ارز و طلا حرکت خواهد کرد. در نتیجه، انتظار افزایش نرخ دلار، به رغم همه‌ تلاش‌های بانک مرکزی در کنترل بازار ارز، وجود دارد. بخشی از فشار ارز، ناشی از خروج سرمایه است که به مقصد سرمایه‌گذاری در مستغلات کشورهای گرجستان و ترکیه رخ می‌دهد. با افزایش نرخ دلار، دوباره سطح عمومی قیمت‌ها افزایش خواهد یافت و احتمال حرکت تورم نقطه به نقطه به سوی رکوردهای بیش از ۵۰ درصد وجود دارد.
از نظر ساخت اجتماعی، انتظار می‌رود که طبقه متوسط کوچک‌تر و لایه‌‌های پایینی آن به زیر خط فقر بیفتند و شدت فقر لایه‌های محروم بیش‌تر شود. شرایط تورمی اگر برای گروه‌ها و اقشار اجتماعی فاقد دارایی یا فاقد دارایی‌های قابل توجه، اثر منفی داشته باشد، برای صاحبان سرمایه، اثر مثبت دارد. بنابراین، انتظار می‌رود که توزیع درآمد نابرابرتر شود. این یعنی، حرکت جامعه به سمت پولاریزه (دو قطبی) شدن و در نتیجه احتمال تکرار وقایعی چون دی‌ماه ۱۳۹۶.

در این موقعیت آیا می‌توان کار خاصی انجام داد؟ پاسخ، در نگاهی واقع‌بینانه، منفی است. اقتصاد ایران به درمان اساسی نیاز دارد. تعامل سازنده با اقتصاد جهانی در عرصه سیاست خارجی و ابتنای سیاست داخلی بر الگوی حامی‌پیروی فراگیر، کلید گشایش درها به روی اقتصاد ایران و نوشداروی درمان بیماری از پای درآورنده است. در یک نگاه دیالکتیکی، سیاست خارجی و داخلی، دو روی سکه‌ واحدی به نام نوع نظام حکمرانی است.
موقعیت اقتصادی که همراه با انقباض بودجه است، به معنای کاهش وابستگی به درآمدهای نفتی نیست. این توهم را باید کنار گذاشت. موقعیت فعلی اقتصاد ایران مانند فردی است که دچار خونریزی است و از او انتظار می‌رود که نه تنها بایستد و بر زمین نیافتد بلکه قوی‌تر هم باشد؛ این انتظار، زمانی می‌تواند موجه باشد که در عالم مثال، از قبل ماده‌ای‌ به عنوان جایگزین خون فراهم شده باشد تا به فرد بیمار بتوان تزریق کرد. اقتصاد ایران در سال‌هایی، درآمد نفتی قابل توجه داشت و می‌توانست آن را به ظرفیت‌های تولیدی مولد تبدیل کند و به تدریج از وابستگی به نفت رهایی یابد؛ در گذشته، چنین امکانی فراهم نشد.
در نتیجه، در شرایط فعلی، چیزی برای جایگزین‌سازی درآمدهای نفتی وجود ندارد. بنابراین، یا باید انتظارات تعدیل شوند یا باید سیاست‌ها تغییر یابند. گریزی از این نیست.
بازی میان ایران و آمریکا، تا اینجا، به گونه‌ای پیش آمده است، که نه آمریکا حاضر به عقب‌نشینی از شرایط ۱۲ گانه‌ی‌ اعلام شده‌ خود است و نه ایران به راحتی می‌تواند دست به نرمش بزند و آن شرایط را بپذیرد. آمریکا احساس می‌کند در اعمال تحریم‌ها و همراه کردن اروپا و دیگران با خود، موفق بوده است و نیازی به عقب‌نشینی ندارد. لغو معافیت‌های نفتی کشورهایی چون کره جنوبی، هند، ترکیه و چین، و اعلام آمادگی کشورهای روسیه و عربستان و حتی عراق برای پر کردن جای ایران، انعطاف‌ناپذیری آمریکا را بیشتر می‌کند. در نقطه‌ی‌ مقابل، ایران نیز، بر این باور است که پذیرش شرایط آمریکا، به معنای تسلیم است و در نتیجه از پذیرش آن سرباز می‌زند.
به این اعتبار، تنش پیش‌آمده همچنان ادامه خواهد یافت و اقتصاد در معرض فشارهای بیشتری قرار خواهد گرفت. با این حساب، احتمالاً، نظام کوپنی کالاهای اساسی، برای مدیریت شرایط سخت پیش رو، به صحن اقتصاد ایران بازخواهد گشت.
به چهار دلیل خط قرمز جدید آمریکا علیه ایران شکست خواهد خورد

اریک بروئر/ریچارد نفیو

دولت ترامپ اولین خط قرمز خود درباره برنامه هسته‌ای تهران را اعلام کرد. مقامات آمریکایی هشدار داده اند که فاصله زمانی گریز ایران تا تولید سوخت مورد نیاز برای یک بمب اتمی نباید به زیر یک سال کاهش پیدا کند. جان بولتون، مشاور امنیت ملی ترامپ تهدیدات ایران در مورد شروع مجدد فعالیت‌های غنی سازی را به برنامه این کشور برای کاهش زمان گریز به تسلیحات هسته‌ای نسبت داده است.
ایران ماه گذشته اعلام کرد که برخی تعهدات خود در چارچوب توافق برجام را زیر پا خواهد گذاشت. در صورتی که ایران تهدیدات خود را عملی کند، در نهایت این زمان گریز یک ساله برای تولید بمب اتمی کاهش پیدا خواهد کرد. به همین خاطر احتمال وقوع یک بحران هسته‌ای در آینده نزدیک افزایش یافته است. شاید در نگاه اول این تصمیم دولت ترامپ برای ما محتاطانه به نظر برسد. مقامات آمریکایی دوست ندارند که به خاطر شروع مجدد برنامه هسته‌ای ایران مقصر شناخته شوند. به همین خاطر واشنگتن قصد دارد تهران را به عنوان عامل ایجاد بحران معرفی کند.

اتخاذ یک موضع قاطع درباره تهدیدات ایران می‌تواند دو کشور را از حرکت به سمت مسیری خطرناک‌تر در آینده منصرف کند. اما ما معتقدیم که خط قرمز جدید آمریکا برای ایران به چهار دلیل جواب نخواهد داد:
1⃣ اول، خط قرمز جدید دولت ترامپ با توجه به جزئیات فنی توافق برجام قابل توجیه نیست. باید در ابتدا یادآوری کنیم که توافق برنامه جامع اقدام مشترک با چه هدفی طراحی شد. آمریکا و دیگر کشور‌های غربی طوری توافق برجام را طراحی کردند که چنانچه ایران تعهداتش را زیر پا گذاشت و برنامه تسلیحات هسته‌ای خود را از سر گرفت، حداقل یک سال زمان برای متوقف کردن ایران وجود داشته باشد. تهران پیش از توافق برجام فقط چند ماه تا تولید سوخت مورد نیاز برای یک بمب اتمی فاصله داشت. اما واشنگتن می‌دانست که می‌تواند با اقدام نظامی مانع گریز ایران به سمت سلاح هسته‌ای شود. تصمیم ایران برای از سرگیری برخی فعالیت‌های هسته‌ای خود در نهایت این زمان گریز یک ساله را کاهش خواهد داد. اما حتی در صورتی که زمان گریز ایران به سمت تسلیحات هسته‌ای به کمتر از یک سال کاهش پیدا کند، نمی‌توان نتیجه گیری کرد که آمریکا با یک تهدید قریب الوقوع از طرف ایران مواجه خواهد شد. واشنگتن هنوز زمان کافی برای حل و فصل دیپلمیاتیک این بحران در اختیار خواهد داشت.
2⃣ دوم، توانایی دولت ترامپ برای عملی کردن تهدید خود وابسته به یک شرط اساسی است. آمریکا باید بتواند به طور دقیق تشخیص دهد که ایران چه زمانی در آستانه گریز به سمت ساخت بمب اتمی قرار خواهد گرفت. اما زمان‌های گریز بر اساس طیفی از فرض‌های تقریبی محاسبه می شوند. به همین خاطر تعیین کردن این نقطه آستانه کار آسانی نخواهد بود.
3⃣ سوم، آمریکا برای اجرای خط قرمز خود گزینه‌های زیادی به جز اقدام نظامی در اختیار نخواهد داشت. گفتنی است، دولت ترامپ بیشتر ابزار‌های خود علیه ایران از جمله خروج از برجام و اعمال تحریم‌های اقتصادی را به کار گرفته است. بعید به نظر می‌رسد که کمپین فشار حداکثری ترامپ مانع جدی در مقابل از سرگیری فعالیت‌های هسته‌ای ایران ایجاد کند. تشدید فشار‌ها حتی می تواند انگیزه تهران برای پرهیز از مذاکره با دولت ترامپ را افزایش دهد. بدین ترتیب تنها گزینه پیش رو برای واشنگتن اقدام نظامی خواهد بود. اما با توجه به این موضوع که ایران هنوز در مراحل مقدماتی برنامه هسته‌ای خود قرار دارد، بیشتر کارشناسان معتقدند که اقدام نظامی آمریکا ریسک‌های زیادی به دنبال خواهد داشت.
4⃣ چهارم، کارشناسان هسته‌ای معتقدند که تهران با تاسیسات کنونی خود احتمالا نمی‌تواند به نقطه گریز هسته‌ای برسد. به عبارت دیگر، دولت ترامپ نباید برای جلوگیری از رویدادی دست به اقدام نظامی بزند که احتمال وقوع آن پایین است. رهبران ایران می‌دانند که هر گونه تلاش احتمالی برای حرکت به سمت ساخت بمب اتمی شناسایی خواهد شد. شایان ذکر است که آژانس بین المللی انرژی اتمی می‌تواند در طول چند روز تحرکات ایران را گزارش دهد. به همین خاطر تهدیدات اخیر ایران بیشتر جنبه سیاسی دارند. اما دولت ترامپ در آینده باید به جای تعیین زمان گریز، بیشتر بر روی دسترسی به مراکز هسته‌ای ایران تاکید کند. در این ارتباط باید گفت که سناریوی محتمل‌تر برای حرکت تهران به سمت آستانه گریز این است که مراکز هسته‌ای مخفی در کشور مورد استفاده قرار گیرند.
هیل Hill
جامعه و ساختار قدرت مرد سالار است

پروانه سلحشورى

دنیای زنان: خانم سلحشوری چنان که استحضار دارید و خود شما هم یکی از اصلی ترین بانیان این ماجرا بودید، اواخر فروردین ماه سال جاری اکثریت نمایندگان مجلس شورای اسلامی با اختصاص سهم بیشتر به زنان در فهرست های انتخاباتی رای منفی دادند. ابتدا بفرمایید دلایل این رای منفی چه بود؟
شما در سوال تان به نکته جالبی اشاره کردید. اکثریت مجلس شورای اسلامی را چه جنسیتی تشکیل می دهند؟ آقایان! یعنی در حال حاضر بیش از 90 درصد نمایندگان مجلس شورای اسلامی مرد هستند. یعنی 94 درصد از نمایندگان مجلس را مردان تشکیل می دهند. این ماده ای که ما برای افزایش سهم زنان آورده بودیم، خود من را راضی نمی کرد چرا که ما احزاب را موظف می کردیم که به زنان فقط 15 درصد سهمیه اختصاص بدهند. یعنی درصد بالایی هم نبود و فقط مختص احزاب بود و حتی اگر این سهمیه داخل احزاب به زنان داده می شد بعد از آن، زنان وارد رقابت می شدند تا بعد مشخص شود چند درصد این زنان، وارد مجلس می شوند.
البته در این رابطه پیشنهادهای متفاوتی داشتیم. در مجلسی که 94 درصد مردان حضور دارند، وقتی شما حرف از 15 درصد سهمیه زنان می زنید، به یکبار تعداد زنان چهار برابر می شود.
یعنی کرسی هایی که به مردان تعلق دارد، از آنها میگیرید و به جای آن زن می نشانید. طبعا برای ساختار کنونی جامعه مردسالار ما این قابل تحمل نیست و نمی توانند این را بپذیرند که زنان بخواهند جای مردان را بگیرند. البته مخالفان می گفتند که زنان باید به طور برابر با مردان رقابت کنند و اگر هم رای آوردند، ما مخالفتی نداریم ولی اختصاص سهمیه به زنان کار درستی نیست چرا که اینها در یک رقابت برابر شرکت نمی کنند بلکه اینها از یک امتیاز خاص برخوردار می شوند. در حالی که ما زنان معتقد بودیم ساختار مردسالارانه جامعه و همچنین ساختار مرد سالارانه قدرت، اجازه نمی دهد که زنان ظهور و بروز داشته باشند، به خاطر همین ما مجبور هستیم مانند بقیه کشورهای دنیا عمل کنیم.
در ساختار قدرت، به مادر بودن زن و اولویت خانواده برای یک زن تاکید می کنند. به تدریج اگر درصد زنان بیشتر شود بدین معناست که شما به زنان در حوزه های عمومی و اجتماعی، به خصوص در حوزه فعالیت های مشارکت سیاسی، قدرت بیشتری اعطا کرده اید و ساختار قدرت این را اصلا قبول ندارد.
پس در جامعه و ساختار قدرتی که به صورت پایه ای و اساسی مردسالار است انتظار اینکه زنان بتوانند چنین امتیازی به دست بیاورند، خیلی کم است.
یعنی هم ساختار قدرت این موضوع را پس می زند هم اقشاری از جامعه تمایلی به چنین مسائلی ندارد.
خاطرات و روزنوشت ها pinned «دو زن در کفِ خیابان؛ چرا باید به جان هم بیفتیم؟ یاسر عرب از دیروز چند تن از دوستان ویدئویی برایم ارسال کردند از یک خانم چادری که ظاهرا راجع به حجاب نهی‌ازمنکر کرده و مورد تهدید قرار گرفته و ضربه‌ای خورده و کف خیابان افتاده است. عجیب اینکه دوستان دیگری هم…»
پرسش‌هایی پیرامون نواصولگرایی

عباس موسایی

محمدباقر قالیباف، چهره سرشناس اصولگرا، در آخرین کنش سیاسی‌اش، ضمن دعوت از جوانان انقلابی برای حضور در صحنه سیاست و مخصوصا انتخابات آینده مجلس شورای اسلامی، از مفهومی به‌نام "نواصولگرایی" رونمایی کرده است.
قبلا در جرگه اصلاح‌طلبان، دکتر محمدرضا تاجیک از مفهومی مشابه تحت عنوان "نواصلاح‌طلبی" سخن به میان آورده بود.
در قرائت تاجیک از اصلاح‌طلبی، اصول اصلاحات غیرقابل‌خدشه اما متاثر از شرایط روانی، اجتماعی، فرهنگی و... قابل انعطاف‌اند.
از آنجا که گفتمان‌ها زمانه و زمینه پرورده‌اند، نمی‌توانند نسبت به مختصات، الزامات، خصائص، واقعیات سیاسی، آرمان‌ها و... بی‌تفاوت باشند؛ لذا اصلاح‌طلبی برای زنده و پویا ماندن، نیازمند "نو نوشدگی" است.
به‌زعم تاجیک، یک جریان سیاسی- اجتماعی باید بتواند بین آرمان، عقیده و هدف خود و چیزی که مردم به دنبال آن هستند؛ به یک جمع‌بندی برسد.
تاجیک نواصلاح‌طلبی را "عبور از اصلاح‌طلبی" و عبور از نسل اول اصلاحات و راهبران اصلاحات نمی‌داند. او نواصلاح‌طلبی را تقویت شالوده‌های اصلاحات و استمرار و امتداد آن در تاریخ اکنون می‌داند؛ نه برای یک تاریخ خاص بلکه برای اکنون در هر زمان.
به عبارتی، نواصلاح‌طلبی یعنی اصلاح‌طلبی در اکنون. او با مدد از پست‌مدرنیست ها، فراروایت یا روایت فراتاریخی‌ای به‌نام اصلاحات که روایت خدشه‌ناپذیری برای همه دوران‌ها باشد را نمی‌پذیرد. گفتمان‌ها درون تاریخ اند؛ نه سوار بر تاریخ. محصول تاریخ‌اند و نه سازنده آن. بدین‌ترتیب، نواصلاح‌طلبی بازتعریف اصلاحات در تاریخ اکنون است. تفسیر جدیدی است از تفسیر دوم‌خرداد.
نواصلاح‌طلبی مدنظر تاجیک، تفسیرگر محض نیست؛ بلکه رخدادآفرین نیز هست. سلب و ایجاب در این مانیفست در توالی هم می‌آیند. ویرانگر گذشته نیست؛ بلکه اصلاح‌گر آن است.‌
خلاصه آنکه در تفسیر تاجیک از اصلاح‌طلبی، کماکان دال مرکزی حقوق ملت است و دال‌های جانبی همچون حاکمیت قانون، دموکراسی‌خواهی، آزادی و عدالت‌طلبی، الزامات شهروندی و... را شارژ می‌کند.

قرائت قالیباف از نواصولگرایی، اما مشخص نیست که چه نسبتی با اصولگرایی دارد. دیگری آن کیست؟ دال مرکزی این گفتمان چیست؟
اگر تاجیک از نقطه ی عزیمت مبانی اصلاحات و رهایی گفتمان اصلاح.طلبی از نااصلاح‌طلبی، عبور اصلاح‌طلبی از وضعیتی که شرایط زمینه و زمانه بر آن تحمیل کرده است، گذار از اصلاح‌طلبی تهی‌شده از اصلاح‌طلبی، نواصلاح‌طلبی را تئوریزه می‌کند؛ نواصولگرایی مدنظر قالیباف در پاسخ به کدام بحران در اصولگرایی صورت‌بندی شده است؟
پرسیدنی است که نواصولگرایی برای رهایی از کدام فروبستگی در اصولگرایی، رخ نموده است؟ اگر اصلاح‌طلبی در بطن و متن واژگانی و مفهومی خود، گذر به وضع مطلوب را لحاظ کرده است و نواصلاحطلبی، خود امری اصلاح‌طلبانه است؛ اصولگرایی را چه پیش آمده که صلای نواصولگرایی می‌دهد؟
وانگهی پرسیدنی‌تر است که نواصولگرایان چه نسبتی با شخصیت‌هایی که اصولگرایی در مرام ، منش و کنش ایشان متبلور و متجسم شده است، دارند؟ برای مثال، نواصولگرایان نسبت به مانیفست، مرام، گفتار، رفتار و خط‌مشی‌های رییس دولت‌های نهم و دهم و حلقه نزدیک ایشان چه‌نظری دارند؟
اگر اصولگرایی در دهه۸۰ در پیوند پوپولیسم و اقتدارگرایی و اپوزیسیون‌نمایی جعلی، حول "معجزه هزاره سوم" دولت‌سازی کرد؛ نواصولگرایی نسبت به اپوزیسیون‌نمایی، ژست مخالفت با وضع موجود و رادیکالیزم عوام‌فریب و پارادوکسیکال این فرقه چه موضعی دارد؟
از نظر و منظری دیگر، پرسیدنی است که منادیان نواصولگرایی، نسبت به منافع و مصالح ملی چگونه می‌اندیشند؟ نواصولگرایی در تعریف، تبیین استراتژی و راهبرد نسبت به مصالح و منافع ملی، چه نسبتی با اصولگرایی دارد؟
به نظر می‌رسد نواصولگرایی، همچون هر گفتمان دیگر نیازمند ایضاح، تبیین چرایی، الزامات، مرزبندی و مبانی شکل‌گیری خود است.

اگر اصلاح‌طلبی واقعا موجود، نونو شدگی را در ارجاع به مبانی هویتی خود حول حقوق ملت پیگیری می‌کند؛ نو نو شدگی اصولگرایی با ارجاع به مبانی هویتی خود، به قول فقها سالبه به انتفاء موضوع است؛ زیرا ارجاع به مبانی هویتی اصولگرایی که در بطن و متن خود حقوق ملت را نشانه رفته، نه‌تنها نو نوشدگی و هویت‌سازی برای اصولگرایی نیست، که امری هویت‌سوز برای این گفتمان تلقی می‌شود.
نواصولگرایان، اما در مسیری دیگر می‌توانند به شکل‌گیری سیاست مبتنی بر حقوق‌ملت و مصالح‌ملی در ایران‌امروز مدد برسانند، مسیری که ترجیح مصالح و منافع‌ملی بر مصالح جناحی و شخصی ایشان باشد.
.درصورتی که قصدشان گام‌نهادن دراین مسیر باشد، کاری کرده‌اند کارستان؛ به شرطی که نامی بامسماتر از نواصولگرایی برای خود برگزینند.
راهبرد
اخلاق علیه عدالت

محمدمهدی مجاهدی

اخلاق مدرن که با کوشش‌های مارکس و نیچه و وبر بنیان گذاشته شد، یک سره در نفی برداشت مسیحی است هم از امر اخلاقی، هم از امر اجتماعی، و هم از نسبت میان این دو امر. مثلاً، نقد نیچه بر اخلاق فردمحورانه‌ی مسیحی نشان داد که چنین فهمی از اخلاق، که مستلزم تحمل و تحمل‌پذیر کردن رنج و ضعف و درد ناشی از تبعیض است، خود ریشه‌ی همه‌ی بی‌اخلاقی‌ها ست. اخلاق انظلام (یعنی ستم‌پذیری) روی دیگر سکه‌ی ستم‌گری است و ستم‌پذیر شریک جرم ستم‌گر است. اخلاق نجات، که اخلاق فردمحورانه‌ی مسیحی است، اخلاق تزهد و تنزه از سیاست و اجتماع و ستایش‌گر درون‌گرایی و خودخواهی حتی در مقام کمک به مستمندان است. اخلاق به این معنا یعنی اخلاق ضعفا، اخلاق ضعیف‌پرور و ستم‌گرپسند. معلمان اخلاق دوران مدرن، نوابغی مانند داستایفسکی، کوشیده‌اند نقاب معصومیت را از چهره‌ی ضدبشری چنین اخلاقی بردارند. 
در برابری‌طلبانه‌ترین اشکال دموکراسی هم در عین تمهید نظام تأمین خدمات عمومی و رفاه اجتماعی (به‌ویژه با وضع مالیات‌های پلکانی بر سرمایه و درآمد و مصرف، ارائه‌ی آموزش مهارت‌‌های متنوع زندگی، تضمین شفافیت و انضباط مالی)، تفاوت‌های باقی‌مانده میان گروه‌‌های مختلف مردم با یک‌دیگر نه از راه تشویق کردن اغنیا به خودفقیرنمایی، بل‌که از راه منطقی و معقول و آسان کردن شیوه‌ی زیست صرفه‌جویانه، پر یا «پوشانده» می‌شود. مثلاً، در این کشورها، استفاده‌ی مسؤولان و ثروتمندان از وسائل حمل و نقل عمومی مطلقا از باب هم‌دردی با فقرا یا خودفقیرنمایی نیست. نظام شهرسازی و سامان رفت‌وآمد شهری در برخی کشورهای شمال و غرب اروپا طوری مهندسی شده است که در اغلب موارد استفاده از وسایط نقلیه‌ی عمومی یا دوچرخه یکی از معقول‌ترین (امن‌ترین، سریع‌ترین، ارزان‌ترین) راه‌های ممکن برای رفت‌وآمد است، برای همه و نشانی است از «منطقی و معقول و آسان کردن شیوه‌ی زیست صرفه‌جویانه.» 
این نمونه‌ای از عدالت اجتماعی نهادینه و ساخت‌یافته است که فارغ از اراده‌ی اخلاقی تک‌تک افراد، عمل می‌کند. به این معنا، جامعه می‌تواند حتی در غیاب اراده‌ی اخلاقی تک‌تک افراد، در مقیاسی کلان اخلاقی باشد.  
مردم در این کشورها «تفاوت» تراز زندگی را کاملاً به رسمیت می‌شناسند، اما احساس «تبعیض» نمی‌کنند، نه به این دلیل که مسؤولان سوار اسکوتر، دوچرخه، مترو، یا اتوبوس می‌شوند. بلکه به دو دلیل دیگر: اولاً، توزیع و بازتوزیع رقابتی و مشارکتی امکان‌‌ها و فرصت‌ها، و ثانیاً شفافیت و آزادی اطلاعات و ارتباطات بر ضد فساد. این‌چنین، امکان تفاوت‌های تبعیض‌آمیز به حداقل می‌رسد، لذا تفاوت‌های موجود تحمل‌پذیر به نظر می‌رسند.

تفاوت می‌تواند سبب احساس نا‌خوش‌آیند فرودستان شود. برای رفع این «احساس» ناخوش‌آیند چه می‌توان کرد؟ 
احساس وازنش نسبت به تفاوت‌ها تا جایی و فقط تا جایی به‌جاست که مربوط به تفاوت‌هایی باشد که توأمان دو ویژگی دارند: اولاً، زدودنی و ثانیاً، تبعیض‌آلود و/یا ناشی از تبعیض اند. تفاوت‌های نازدودنی و غیرتبعیض‌آمیز را باید بی‌هیچ سرزنش یا وازنشی پذیرفت. رنج کشیدن از چنین تفاوت‌هایی ناشی و نشانه‌ای از رذیلت‌هایی ضداجتماعی است. فردی که از چنین تفاوت‌‌هایی رنج می‌برد، باید برای رفع آن رذیلت‌ها از ذهن و ضمیر خود بکوشد. برای کمک به چنین افرادی شاید مؤثرترین راه فراهم آوردن مشاوره های روانی و آموزش برای تصحیح نگاه ایشان درباره‌ی انواع تفاوت‌ها ست. 
تفاوت می‌تواند ناشی از انواع ستم‌ها باشد،‌ به‌ویژه ناشی از سیاه‌ستمِ تبعیض. در این صورت نباید این تیرگی را پوشاند یا رنج ناشی از آن را تسکین داد. بلکه باید مردم را هشیار کرد تا برای رفع آن مسؤولانه اقدام کنند. تفاوت البته می‌تواند ناشی از عواملی دیگر، از جمله سستی و کاهلی و مسؤولیت‌ناپذیری برخی افراد فرودست باشد، یا ناشی از انحراف‌های روانی-اجتماعی مثل اعتیاد، یا ناشی از کارافتادگی و دیگر عوامل خارج از اختیار افراد. هریک از این تفاوت‌ها حکمی متفاوت دارد. ولی به هر تقدیر، خودفقیرنمایی قدرتمندان و ثروتمندان نه‌تنها چاره‌ی کار در هیچ‌یک از این موارد نیست، بلکه ممکن است به تبعیض‌ها دامن بزند، چون خود به‌آسانی می‌تواند به تظاهر و تزویر و ریا دگردیسی کند که رذیلت‌هایی ضد شفافیت اند، و شفافیت یکی از کانونی‌ترین ارزش‌های ضدتبعیض در سیاست مدرن است. 
ولی تفاوت‌های تبعیض‌آلود یا برآمده از تبعیض را نباید پوشاند، یا تحمل یا تحمل‌پذیر کرد. تبعیض ام‌الرذایل است. تبعیض را باید با شفافیت، آشکارا رسوا کرد، و از راه بازتوزیع، زدود. نباید کاری کرد که مردم از تبعیض غافل شوند یا تغافل کنند یا آن را تحمل‌پذیر بیابند. 
علوم انسانی و اجتماعی پس از مارکس بسیج شده است تا تبعیض را بزدایند.
اخلاق مدرن که با کوشش‌های مارکس و نیچه و وبر بنیان گذاشته شد، یک سره در نفی برداشت مسیحی است هم از امر اخلاقی، هم از امر اجتماعی، و هم از نسبت میان این دو امر. مثلاً، نقد نیچه بر اخلاق فردمحورانه‌ی مسیحی نشان داد که چنین فهمی از اخلاق، که مستلزم تحمل و تحمل‌پذیر کردن رنج و ضعف و درد ناشی از تبعیض است، خود ریشه‌ی همه‌ی بی‌اخلاقی‌هاست.
اخلاق انظلام (یعنی ستم‌پذیری) روی دیگر سکه‌ی ستم‌گری است و ستم‌پذیر شریک جرم ستم‌گر است. اخلاق نجات، که اخلاق فردمحورانه‌ی مسیحی است، اخلاق تزهد و تنزه از سیاست و اجتماع و ستایش‌گر درون‌گرایی و خودخواهی حتی در مقام کمک به مستمندان است. اخلاق به این معنا یعنی اخلاق ضعفا، اخلاق ضعیف‌پرور و ستم‌گرپسند. معلمان اخلاق دوران مدرن، نوابغی مانند داستایفسکی، کوشیده‌اند نقاب معصومیت را از چهره‌ی ضدبشری چنین اخلاقی بردارند.
آمریکا در تدارک حملات هوایی سه‌­روزه علیه ایران

اسفندیار خدایی

دولت ترامپ از تمام گزینه­‌های روی میز و زیر میز علیه ایران استفاده کرده است، فقط مانده گزینه حمله نظامی، که این روزها جنگ­‌طلبانی همچون بولتون بی‌­صبرانه بدنبال آنند و خود را در یک قدمی می‌بینند. دولت ترامپ برجام را دوسال تحمل کرد تا شاید با تلاشهای دیپلماتیک قدرتهای بزرگ و افکار عمومی را با خود همراه سازد. اما سرانجام بهتر آن دید که خود را از قید و بندهای برجام رها کند تا با فراغ بال از تمام تحریمهای اقتصادی ممکن بر ایران فشار وارد کند و فروش نفت ایران را کاهش دهد و با تحریمهای بانکی و بخشهای مختلف صنعتی همچون پتروشیمی، فلج کردن دولت ایران هدف گرفت. سپاه پاسداران را در لیست گروههای تروریستی گنجاند و با سر و صدای فراوان، ناوهای جنگی را به منطقه گسیل داد تا زمینه روانی و نظامی تهاجم نظامی فراهم شود.
اکنون در ذهن ترامپ و بولتون چه می­گذرد؟ دستاوردهای یک جنگ کوتاه مدت هوایی برای نابودی زیرساختهای نظامی، اقتصادی و هسته‌­ای ایران و سپس برداشتن پرچم صلح سناریوی مطلوبی به‌ نظر می‌رسد. آمریکا در مدت 72 ساعت مراکز هسته­‌ای، نظامی، تاُسیسات نفتی، گازی و پالایشگاهی، نیروی دریایی، بندرگاهها، فرودگاهها و حتی پل‌های استراتژیک و صنایع عمده ایران را بمباران می­کند. سپس زیرکانه پرچم صلح را برمی‌دارد و قبل از آنکه ایران پاسخ داده باشد، ندای صلح و مذاکره سر می‌دهد و دولت خود را اهل منطق و گفتگو می‌نمایاند.
بدین ترتیب، پس از این حملات هوایی کوتاه‌مدت و هدفمند، ایران تبدیل می‌شود به یک خطر کوچک و درجه دو همچون انصارالله یمن و حزب الله لبنان. چندسال بعد همانند سناریو عراق، با ادامه فشار تحریمهای همه جانبه، نارضایتی عمومی و شورشها و اختلافات داخلی زمینه را برای یک یورش تمام‌کننده برای پایان جمهوری اسلامی و احتمالاً تجزیه ایران فراهم می‌کند.

موانع اجرای این سناریو:
الف- افکار عمومی آمریکا: برای ترامپ مهم است که در انتخابات 2020 پیروز میدان باشد تا عرصه را به رقیب واگذار نکند. ترامپ با شعار تمرکز بر منافع آمریکا و پرهیز از ماجراجویی­ خارجی به قدرت رسیده است. اما پس از برجام، مردم آمریکا، ایران را یک خطر جدی احساس نمی­کنند. لذا ضروری است با کمک افراطیون ایدئولوژیک و جنگ‌­طلب ایرانی و آمریکایی این احساس بوجود آید. وجود دولتی عاقل در ایران و چهره­ای اهل مذاکره همچون ظریف از موانع اجرای این سناریو است.

ب- پاسخ نظامی ایران: نگرانی عمده جنگ­‌طلبان آمریکا از هزینه‌­های سنگینی است که بخصوص متوجه متحدان آمریکا یعنی عربستان، اسرائیل و امارات است. امنیت اسرائیل برای آمریکا بسی مهمتر از متحدان عربی است و این همان چیزی است که اعراب بدان توجه ندارند. برای آمریکا مهم نیست که امارات همان نقش کویت در جنگ عراق را در این سناریو ایفا کند و کاخهای ابوظبی و دبی تبدیل به خرابه هایی شوند که دنیا را علیه ایران متحد و با آمریکا همراه سازند و عربستان نیز هزینه‌های لازم را بپردازد مشابه همان نقش در جنگ عراق.
اما منافع اسرائیل همچون منافع آمریکا برای دولت ترامپ اهمیت دارد. اسرائیل حتی در مقابل موشکهای ابتدائی حماس هم آسیب‌­پذیر است، تا چه رسد به حملات موشکی حزب‌­الله لبنان و پایگاههای ایران در سوریه. وسعت جغرافیایی اسرائیل اندک است و از سه جانب، حماس، حزب‌­الله و پایگاههای ایران در سوریه در محاصره قرار دارد. مشکل اساسی این سناریو آن است که ایران برای حملات کوتاه‌­مدت آمادگی کافی دارد و می‌تواند در همان سه روز نیز خسارتهای هنگفتی بر متحدان آمریکا بخصوص اسرائیل وارد کند.

ایران امروز با عراق تحت حاکمیت صدام دو تفاوت عمده دارد: اولاً، صدام با حمله به کویت، زمینه ائتلاف جهانی علیه خود را فراهم کرد، اما ایران با پذیرش برجام، از لحاظ منطقی و جهانی در جایگاه برتر نشسته است و این آمریکاست که با خروج از برجام، طغیان کرده است. ثانیاً، ایران با داشتن قدرت موشکی و متحدانی چون حزب الله و پایگاههایی در سوریه، با عراق صدام متفاوت است.
ایران باید آمادگی لازم برای پاسخ به تهاجم نظامی کوتاه­‌مدت را حفظ کند اما از حرکات تحریک‌­آمیز نظامی و شعارهای جنگ­‌طلبانه پرهیز کند و فریب وسوسه‌­های افراطیون که منطقی جز شعارهای ایدئولوزیک پوچ ندارند را نخورد. جنگ­‌طلبان آمریکا می‌دانند که سه روز حمله هوایی برای تخریب زیرساختهای نظامی و اقتصادی ایران کافی است. اینجاست که گشودن باب مذاکره در شرایط کنونی نه تنها خطری برای ایران ندارد، بلکه مذاکرات طولانی، فرصت ارزشمندی است تا ابرهای تیره جنگ کنار بروند و طوفان جنگ طلبان بخوابد و آسمان آبی آرامش رخ بنماید.
گرچه حکایت همچنان باقی است و دشمن اصلی در درون ماست و آن عبارت است از فساد ساختاری سیاسی و اقتصادی که مجال بحث دیگری می‌طلبد.
سازمان زندانها و قوه قضاییه مسئول قتل علی رضا شیر محمدعلی هستند

نرگس محمدی

خبر کشته شدن زندانی سیاسی جوان با ۳۰ضربه چاقو در زندان فشافویه ، توسط مجرمان و زندانیان عادی، بار دیگر بی کفایتی مسئولان سیستم قضایی و سازمان زندانها را اثبات و ضرورت نظارت نهادهای مستقل و بی طرف را یادآور نمود. در این راستا اشاره به چند نکته ضروری است،
۱- علیرغم اینکه طی سالیان اخیر بارها شاهد مرگ مشکوک و قتل زندانیان سیاسی در زندان ها و بازداشتگاههای کشور بوده ایم، تاکنون هیچ دادگاه بیطرف و صالحی به منظور بررسی جوانب و علل بروز آنها تشکیل نشده است، که خود گواهی از نبود سیستم قضایی مستقل و عادلانه در کشور است.
۲- علاوه بر عدم پیگیری و تعقیب قضایی ، انچه نگران کننده است، تداوم چنین قتل ها و مرگ هایی است که با عدم نظارت و بازرسی نهادهای نظارتی مستقل و مردمی بر سازمان زندانها و سیستم قضایی، قطعا تداوم خواهد یافت.
۳-قتل علی رضا در حالی اتفاق افتاده که او در بند زندانیان عادی در حال سپری کردن حبس خود بوده و این امر در مورد دهها زندانی دیگر نیز صادق است. زینب جلالیان زن کرد جوان محبوس در زندان عمومی در کردستان، سپیده قلیان دختر جوان ۲۲ساله، زنان دراویش، مرجان داوری و... در زندان قرچک در میان زنان با اتهامات عادی نگهداری میشوند که بارها نسبت به آن تذکر داده و درخواست بازگرداندن انها به بند زنان اوین داده شده، اما اعتنایی نشده است. این مسئله در مورد مردان دراویش در فشافویه و زندانیان سیاسی در رجایی شهر نیز وجود دارد و تخلف اشکار مسئولان سازمان زندانها و قوه قضاییه است.
چک‌وبالانس در تنش میان ایران و آمریکا

مهدی فتاح

درحالیکه تنش های اخیر در منطقه خلیج فارس نگرانی ها درباره وقوع جنگ را افزایش داده است، تحلیل‌های مختلفی ناظر به خط مشی های سیاسی و امنیتی ایران منتشر می‌شود که ظاهرا به دنبال کاهش ایجاد تنش هستند.
غالب تحلیل هایی که سیاست ضدجنگ و کاهش تنش را دنبال می کنند؛ وجهی از ماجرا را نادیده می‌گیرند که ما در مدیریت دولتی و خط مشی گذاری عمومی از آن تحت‌عنوان "چک و بالانس" یاد می‌کنیم.
به صورت مختصر، چک و بالانس میان خط‌مشی‌های مختلف بازیگران متعدد تعادلی ایجاد می‌کند که برآیند نیروها به صفر نزدیک شود و بازیگران متعدد یک نظم و ثبات نسبی را بپذیرند.
اما آن اشتباهی که غالبا به وجود می‌آید؛ اشتباه گرفتن برآیند نیروها با مقدار نیرو و جهت برداری است که هر بازیگر می‌بایست برای حفظ تعادل وارد سازد.

سیاست مبتنی بر چک و بالانس که در مدیریت دولتی در حوزه‌های اجتماعی میان خط‌مشی‌های اقتصادی و اجتماعی تعادل ایجاد می کند؛ در حوزه های امنیتی نیز می بایست میان خط‌مشی‌های نظامی و دیپلماتیک تعادلی برقرار سازد.
در واقع ما با یک بازی پیچیده در خلیج‌فارس مواجهیم که هر اقدامی در اینجا باید دیپلماسی بین‌المللی منطقه‌ای، دیپلماسی با اتحادیه اروپا و چین و روسیه را لحاظ کند و همزمان تدابیر نظامی امنیتی لازم و متناسب را به اجرا بگذارد.
همچنان که از مفهوم چک و بالانس پیدا است نه اتکای صرف بر خط‌مشی‌های دیپلماتیک و نه تکیه مطلق بر اقدامات و خط‌مشی‌های نظامی و امنیتی قادر به برقراری این تعادل است.
خطایی که در غالب تحلیل‌های متمایل به تنش‌زدایی وجود دارد اتکای صرف بر دیپلماسی و پرهیز از هرگونه اقدام نظامی و دفاعی است و البته روشن است که چنین تحلیل‌هایی در واکنش به تندروی گروه‌هایی است که صرفا بر اقدام نظامی و دفاعی تاکید کرده و هرگونه دیپلماسی را نفی می کنند.
مفهوم چک و بالانس به خوبی نقصان های توصیه های سیاستی و اقدامات این گروه را نیز آشکار می سازد.
گروه های متخاصم خارج از ایران چه در دولت ترامپ و چه در کشورهای امارات و عربستان سعودی می کوشند این تعادل را با اقدامات مختلفی برهم بزنند و ماجرای انفجار نفتکش‌ها در روز حضور نخست‌وزیر ژاپن در ایران اوج تلاش آنها برای خنثی‌سازی مولفه دیپلماتیک در بردار متعادل‌ساز ایران (بردار با جهت و اندازه متناسب برای پیگیری سیاست چک و بالانس) دانست.
اما تجاوز پهباد آمریکایی به مرزهای سرزمینی ایران و احتمالا تداوم آن در آینده نزدیک می تواند در راستای خنثی‌سازی بعد نظامی سیاست چک و بالانس ایران ارزیابی شود.
سیاست چک و بالانس سیاستی است که در چارچوب مشروع بین المللی دنبال می شود و واقع‌گرایی سیاسی را ذیل حقوق بین‌الملل دنبال می کند.
از این جهت دستگاه دیپلماسی ایران و آمریکا متقابلا یکدیگر را به بازی در خارج از این قواعد متهم می سازند. به همین سبب هر یک تلاش می کنند نشان دهند که اقدامات نظامی خود را خارج از این چارچوب مشروع (ذیل امنیت بین‌المللی و حفاظت از حاکمیت ملی) انجام نمی دهند.

نهایتا و به طور خلاصه، به اعتقاد نگارنده ساقط‌سازی پهباد در حریم سرزمینی ایران در چارچوب سیاست چک و بالانس ایران ارزیابی می‌شود و در صورت پیگیری بعد دیپلماتیک بردار تعادل نه‌تنها اقدامی در جهت جنگ نیست؛ بلکه گامی در جهت تثبیت سیاست چک و بالانس محسوب می‌شود.
تاکید آمریکایی ها بر ساقط شدن پهباد در آب‌های بین‌المللی و اقدام وزارت‌خارجه در اثبات تجاوز به حریم سرزمینی ایران نشان می‌دهد که وزارت خارجه و تیم دکتر ظریف به خوبی بر ابعاد ماجرا آگاه هستند و می‌دانند اثبات نقض حریم سرزمینی در مجامع بین‌المللی و افکار عمومی منطقه و جهان چگونه وجه دیپلماتیک بردار چک و بالانس را در اندازه و موقعیت متناسب قرار می‌دهد.
به خاطر داشته باشیم که بازیگران مختلف این سیاست چک و بالانس باید برای ماه‌های آینده نیز هوشمندانه و فعالانه نیروهای لازم و کافی در جهت متناسب را وارد سازند تا مانع از وقوع جنگ و تشدید فشارها بر کشور شوند.
خاطرات و روزنوشت ها pinned «سازمان زندانها و قوه قضاییه مسئول قتل علی رضا شیر محمدعلی هستند نرگس محمدی خبر کشته شدن زندانی سیاسی جوان با ۳۰ضربه چاقو در زندان فشافویه ، توسط مجرمان و زندانیان عادی، بار دیگر بی کفایتی مسئولان سیستم قضایی و سازمان زندانها را اثبات و ضرورت نظارت نهادهای…»
هرشب ستاره ای به زمین می کشند و باز
این آسمان غمزده غرق ستاره هاست

بیان‌نامه ۱۰ زندانی سیاسی زندان رجایی‌شهر در واکنش به قتل علیرضا شیرمحمدعلی

هفته گذشته در روز ملاقات خبر قتل علیرضا شیرمحمدعلی و تصور مادری سیاهپوش و عزادار که عزیز دربندش در زندان به قتل رسیده وجودمان را اندوهگین کرد، قتل این زندانی سیاسی اولین و آخرین نمونه ی اینگونه قتلها نبوده است.
چندی پیش همبندی سابقمان وحیدصیادی نصیری به دلیل اعتصاب غذا و بی توجهی مسئولین زندان قم نسبت به خواسته های به حقش مظلومانه جان باخت و علیرضا نیز با وجود اینکه دهها روز را در اعتصاب غذا به سر برده بود نهایتا در قتلی کاملا مشکوک جان باخت.
برای ما زندانیانی که خود مدتی در بندهای عادی و حتی انفرادی زندان بوده ایم کاملا واضح است که باز بودن در سلولهای انفرادی برای زندانیان ممنوع است چه برسد به همراه داشتن تیزی و چاقو در سلول انفرادی!!!
و همین‌طور ادعای سراسر کذب سازمان زندانها در توجیه این قتل و منکر شدن نگهداری زندانیان سیاسی و عقیدتی در بین زندانیان جرایم خطرناک، درحالی‌که هم اکنون دهها زندانی سیاسی دیگر از جمله اسماعیل بخشی، امیر امیرقلی، جعفر عظیم زاده و... در زندان اوین و خانم‌ها منیره عربشاهی، یاسمن آریانی، صبا کردافشار، شکوفه یداللهی، سپیده مرادی، الهام احمدی، مرضیه امیری، عاطفه رنگریز، ندا ناجی، سپیده قلیان و ... در زندان قرچک و نیز دهها تن از دراویش گنابادی ،سهیل عربی، اکبر باقری و ... در زندان فشافویه و دیگر زندانیان سیاسی محبوس در اکثر زندانهای شهرستانها سند رد ادعاهای کذب مطرح شده از طرف مسئولین سازمان زندانها می‌باشند.
ادعاهای کذبی که در طول تمام این سالیان در پی مرگ زندانیان سیاسی همچون زهرا کاظمی، اکبر محمدی، ولی الله فیض مهدوی، عبدالرضا رجبی، امیدرضا میرصیافی، هدی صابر، ستار بهشتی، شاهرخ زمانی، سارو قهرمانی، سینا قنبری و ... مطرح شده است.
لذا ما تنی چند از زندانیان سیاسی زندان گوهردشت کرج ضمن ابراز همدردی با خانواده این عزیز جانباخته که همچون قتل دولتی برادران سربدار و سرافرازمان زانیار و لقمان مرادی وجودمان را اندوهگین کرد از خانواده وی و تمامی وجدانهای بیدار درخواست داریم که برای پایمال نشدن خون علیرضا و احقاق حقوق ابتدایی و انسانی سایر زندانیان سیاسی گمنام در زندانهای سراسر کشورسکوت نکنند و بجای تقلیل و انحراف ماجرا به یک درگیری عادی بین دو زندانی، خواهان مجازات آمرینی باشند که این قتل را علیرغم اعتصاب غذا و درخواستهای مکرر آن جانباخته برای انتقال به بند زندانیان سیاسی در زندانی دیگر،از پیش زمینه سازی و برنامه‌ریزی کرده بودند.

آرش صادقی
ابراهیم فیروزی
پیام شکیبا
حسن صادقی
سعید شیرزاد
سعید صفایی
سعید ماسوری
مجید اسدی
محمد بنازاده امیرخیزی
محمد علی منصوری

چهارشنبه۲۹خرداد۹۸
زندان گوهردشت کرج
چه فرقی می‌کند؟!

مجید یونسیان

آقای مرعشی ودوستانش در حزب کارگزاران سازندگی از اینکه برخی از اصلاح‌طلبان از مشارکت فعال در انتخابات آتی مجلس ابراز تردید کرده‌اند، احساس نگرانی می‌کنند و هشدار می‌دهند که ممکن است سعید جلیلی رییس‌مجلس شود و پایدارچی‌ها حاکم مطلق بر سرنوشت ما.
می‌توان از آقای مرعشی پرسید که اگر قرار است در بر همین پاشنه بچرخد که این هشت‌سال چرخید؛ چه فرقی می‌کند که جلیلی رییس‌مجلس باشد یا لاریجانی یا عارف؟ چه فرقی می‌کند فراکسیون امید و اصلاح‌طلب در مجلس حاکم باشد یا به‌قول آقای مرعشی پایداری‌چی‌ها؟
وقتی هیچ اراده‌ای برای تغییر نیست، وقتی گوش شنوایی برای حل مشکلات نیست؛ لیست دادن به چه دردی می‌خورد؟ تازه از کجا می‌دانید که در این فضا امثال جلیلی برای برخی از مردم مفیدتر نیستند؟
حداقل چیزی که از به‌قول آقای مرعشی از ریاست امثال جلیلی به دست می‌آید، این است که آنها خود را در برابر واقعیت‌های جامعه می‌بینند و اگر حتی پاسخگوی مطالبات همه مردم هم نباشند؛ حداقل توان و شعارها و افکارشان در معرض قضاوت قرار می‌گیرد و این، به اصلاح‌طلبان واقعی فرصت می‌دهد که خود را دوباره بازسازی کنند، صفشان را از نامزدهای همیشگی و دائمی پست‌ها ونان‌به‌نرخ‌روزخورها جدا کنند.

اصلاح‌طلبان به پوست‌اندازی نیاز دارند. باید ضرورت و نیاز فرارسیدن زمان تغییر نسل را درک کنند.
قبول کنید که مردم عادی از اسم‌های تکراری خسته شده‌اند. جوان‌ها که هم ایده‌های بهتری دارند و هم انگیزه و توانایی بیشتر؛ تا کی باید زیر سایه این نام‌های تکراری به‌سر ببرند؟
اصلاح‌طلبان برای تغییر در جامعه باید از خود شروع کنند. پیشنهاد می‌کنم پیشکسوتان و بزرگان اصلاح‌طلب همچون سیدمحمد خاتمی، سیدهادی خامنه‌ای، سیدمحمد موسوی‌خوئینی و... یک اتاق فکر تشکیل دهند برای تدوین اصول و مواضع کلی.
امثال بهزاد نبوی‌ها، کرباسچی‌ها، مرعشی‌ها، تاج‌زاده‌ها، میردامادی‌ها و... گروه‌ها و کارگروه‌های راهبردی تشکیل دهند و به تدوین سیاست و برنامه بپردازند.
کنش‌گری فعال اجتماعی را بسپارند به جوانان و زنان، پسران و دختران تحصیلکرده، باانگیزه و پرتوان که الی‌ماشاءالله آنقدر زیادند که ده‌ها صفحه می‌توان لیست کرد.
یکی از چالش‌های بزرگ گروه‌ها و دستجات سیاسی در ایران که صرفا مخصوص اصلاح‌طلبان هم نیست؛ نداشتن خصلت سازماندهی حزبی است.
اینکه چگونه بیاندیشیم، چگونه این اندیشه تبدیل به برنامه شود و چگونه آن را اجرایی کنیم و به چه نیرویی متکی باشیم؟

فرد محوری موجب شده که اصلاح‌طلبان همیشه خود را نیازمند اسامی افراد خاص ببینند؛ نه نیازمند اندیشه و برنامه. همین پاشنه آشیل آنهاست.
وقتی رقیب این افراد را با ابزار نظارت استصوابی حذف می‌کند؛ اصلاح‌طلبان زمین‌گیر می‌شوند و سال‌ها وقت صرف می‌کنند و هزینه می‌دهند تا این مانع را بردارند.
درحالیکه اگر اصلاح‌طلبان به جای وابستگی به افراد، به برنامه و سازماندهی و اندیشه و سیاست راهبردی و تربیت نیرو در این چارچوب وابسته بودند؛ نظارت استصوابی هیچ کاربردی نداشت.
چون اصلاحات آنقدر سرمایه جوان و کارآمد دارد که با کاری درست و بابرنامه به‌راحتی می‌توان بر این مشکلات فائق آمد.
راهبرد
آیا جمهوری اسلامی به استقبال جنگ می‌رود؟

جمشید برزگر

مجموعه حوادث اخیر می‌تواند به این گمان دامن بزند که جمهوری اسلامی به این نتیجه رسیده‌ که اگر قرار است جنگی دربگیرد، بهتر است این جنگ امروز رخ دهد.
روند نحولات در هفته‌های اخیر، از تلاش‌های دیپلماتیک گرفته تا حمله به نفتکش‌ها و در تازه‌ترین رویداد سرنگون ساختن یک پهپاد ارتش آمریکا، می‌تواند به این گمان دامن بزند که ظاهرا رهبران جمهوری اسلامی به این نتیجه رسیده‌اند که اگر قرار است جنگی دربگیرد، بهتر است این جنگ امروز رخ دهد.
ناکامی تلاش‌های دیپلماتیک، از جمله سفر ناموفق وزیر امور خارجه آلمان و نخست وزیر ژاپن به ایران، دو کشوری که در تاریخ معاصر طعم جنگ با آمریکا را چشیده‌اند، نشان داد که حتی اگر آمریکا واقعا در پی مذاکراتی جدید و نه جنگ با حکومت ایران باشد، قانع ساختن رهبران جمهوری اسلامی به نشستن بر سر یک میز با دونالد ترامپ در شرایط فعلی کاری بسیار دشوار است.
همزمان، حمله به شش نفتکش در کمتر از یک ماه و مهم‌تر از آن، سرنگون کردن یک پهپاد تجسسی آمریکا نشان می‌دهد که رویارویی نظامی تا چه اندازه محتمل است و بستر آغاز یک جنگ تا چه حد فراهم شده است.

ر چنین شرایطی، به‌طور طبیعی، هر دو طرف درگیری که دست کم در حرف از عدم تمایل خود به جنگ سخن می‌گویند، باید در عمل نیز احتیاط پیشه کنند.
اما به نظر می‌رسد که دستکم رهبران جمهوری اسلامی، چندان هم بی‌علاقه نیستند که نشان دهند حالا که امیدی به رفع تحریم‌ها نیست، آنها هم بیم چندانی از وقوع یک درگیری نظامی احتمالا محدود ندارند.
شاید تجربه صدام حسین، آنها را در رسیدن به چنین تصمیمی ترغیب کرده باشد. مطلقا غیرمعقول به نظر نمیرسد که رهبران جمهوری اسلامی به این نتیجه رسیده باشند اگر فصل بعدی تحریم‌های فراگیر و بی‌سابقه و سیاست فشار حداکثری آمریکا، حمله نظامی باشد، چرا ایران خود زمان و مکان این درگیری را تعیین نکند؟ چرا باید صبر کرد زمانی این جنگ شروع شود که تحریم‌ها تاثیرات ویرانگر خود را برجای گذاشته‌اند، حکومت  ضعیف‌تر از همیشه شده و مردم ایران ناراضی‌تر و ناشکیباتر از حال، حتی جنگ را گزینه ضرورتا بدی برای تغییر وضعیت نمی‌انگارند؟
اگر محاسبات رهبران و فرماندهان نظامی جمهوری اسلامی بر چنین مبنایی استوار شده باشد، و از نگاه آنان وقوع جنگ با آمریکا یا متحدانش در منطقه درنهایت غیرقابل اجتناب تصور شده باشد، در این صورت بعید نیست که آنها وقوع زودتر جنگ را به سود خود بدانند چرا که در ارزیابی آنان، جمهوری اسلامی در مقایسه با یکی دو سال دیگر، در شرایط فعلی از توان بیشتری برای پاسخگویی و زدن ضربه متقابل برخوردار است.
اصرار دونالد ترامپ در هفته‌های  اخیر مبنی بر اینکه خواهان جنگ با ایران نیست، و خویشتنداری ارتش آمریکا از نشان دادن هر واکنشی به رویدادهای اخیر، علی‌رغم هشدارهای شدید پیشین، می‌تواند در ترغیب جناح تندرو در جمهوری اسلامی برای در پیش گرفتن رویکردی تهاجمی نقشی جدی بازی کرده باشد.
ممکن است عدم واکنشی جدی به حملات اخیر حوثی‌ها و نیز حمله به شش نفتکش و حتی سرنگون شدن پهپاد آمریکایی، به این تصور در ایران دامن زده باشد که نه آمریکا و نه متحدانش در منطقه، در عمل قادر به شروع جنگ با ایران نیستند و به این ارزیابی رسیده‌اند که توانایی این کشور در زدن ضربه متقابل آن قدر هست که هزینه یک جنگ احتمالی را چنان بالا ببرد که آمریکا، اسراییل و عربستان سعودی را از خیال هر حمله نظامی منصرف کرده باشد.
از نگاه کسانی که خط مشی جمهوری اسلامی را در این روزها تعیین می‌کنند، در چنین حالتی، رد مذاکره و در پیش گرفتن رویکردی تهاجمی، نه تنها باعث فرو ریختن هیبت آمریکا می‌شود، بلکه درعمل موجب خواهد شد که این کشور در سیاست "فشار حداکثری" خود تجدیدنظر کند و دست کم در یکی دو حوزه اصلی، یعنی فروش نفت و پیوستن به نظام بانکی، تحریم‌های خود را لغو کند یا آنها را کاهش دهد.

اما این رویکرد آمریکا می‌تواند تاکتیکی باشد و به اشتباه محاسباتی رهبران جمهوری اسلامی بینجامد و پیامدهایی را به دنبال داشته باشد که آنها نه تصورش را کرده‌اند و نه آرزویش را دارند.
هشدارهای صریح هایکو ماس و شینزو آبه، در این باره که خطر جنگ به هیچ‌وجه برطرف نشده و یک حادثه پیش‌بینی نشده می‌تواند آتش یک جنگ را شعله‌ور کند، دست کم فعلا بر حکومت ایران بی‌تاثیر بوده است.
با این همه، اگر روزنه‌های دیپلماسی به‌راستی بسته شوند، امکان اینکه مسیر آینده در میدان عمل، در جایی در خلیج فارس و نه پشت میز مذاکره تعیین شود و سرنوشت تصمیمات به حوادث و نه به تدابیر گره بخورد، بیش از گذشته افزایش خواهد یافت.
بهانه بس است: مذاکره کنید

یدالله کریمی پور- پرستو موفقیان

درست یا نادرست، همایون یا شوم، جمهوری‌اسلامی ایران به دلیل انهدام پهباد استراتژیک امریکا، وارد شدن اتهام حمله به شناورها ی سنگین در فجیره و شمال اقیانوس هند، توان موشکی زبانزد، نفوذ در یمن، لبنان، عراق، سوریه، افغانستان، موقعیت استراتژیک و لولایی کم مانند، اتکا به خویش و... امروز در موضع قدرت است.
به عنوان مجتهدین ژئوپولتیک اعلام داشته و گردنمان را گروگان این تحلیل می گذاریم که چنان چه در این شرایط ایران وارد عرصه گفتگو با آمریکا شود، قطعا بیشتر برگ های برنده را در اختیار خواهد داشت و به نتایج خیره کننده ای دست خواهد یافت؛ نتایجی که در ۴۰ سال گذشته بی مانند است. چرا که جمهوری اسلامی ایران در موضع قدرت است.

استراتژیست ها باورمندند :
برنده ترین شمشیر، شمشیر در نیام است.
پس بگذارید اقتدار ایران سرمایه ما در مذاکرات باشد. بیش از این زمینه شوربختی مردم را مهیا نسازیم. چنین اقتداری در جنگ کم رنگ‌خواهد شد.
تا چندی دیگر عراق طرح توسعه میادین نفتی اش، از جمله میدان های نفتی مشترک با ایران را به ارزش۵۳ میلیارد دلار با کمپانی اکسون موبیل، دومین شرکت نفتی جهان ( تگزاس آمریکا) امضاء خواهد کرد.
قطر نیز در میدان مشترک با ما، دهها برابر بیشتر برداشت کرده و بانی های کلفت و پرشمار، دارد تقریبا همه ی ذخایر گاز-نفت در لیوان مشترک هیدروکربنی را بالا می کشد و به بزرگترین صادر کننده گاز مایع جهان تبدیل شده است.
بحرین، امارات، عمان، کویت، عربستان و ترکیه هم برای سال ها از ما جلو زده و صاحب دولت رفاه شده اند.

جمهوری اسلامی ایران برای بازپس گیری جایگاهش و تبدیل شدن به قدرت نخست اقتصادی منطقه، نیازمند دستیابی به رشد سالیانه ۷ تا ۸ درصدی است.
می دانیم و کوچکترین تردیدی نداریم که در نهایت شما درب گفتگو را باز خواهید کرد، ولی چه بهتر و برتر که امروز در جایگاه قدرت به این عرصه ورود کنید. تا ایران در موضع قدرت است فرصت را از دست ندهید.
به ایران، سرنوشت و ته نوشتش بیندیشیم
رویارویی نظامی آمریکا و ایران اجتناب‌ناپذیر است
 
یرواند آبراهامیان

کسانی که در کاخ سفید مستقر‌ند اساسا به دنبال نابودی جمهوری اسلامی یا شاید به‌ دنبال نابودی ایران هستند.
از نظر من، برنامه درازمدت کاخ سفید، شاید نه خود ترامپ اما با حضور بولتون و پمپئو این است که آنها اساسا خواستار نابودی جمهوری اسلامی یا خواستار نابودی دولت یا شاید خواستار نابودی ایران هستند. این موضوع تاریخ طولانی دارد، آنها اساسا در حال به اجرا گذاشتن این برنامه‌اند.
البته ترامپ اساسا برنامه کارزار ریاست‌جمهوری‌اش را با این نیت خوب آغاز کرد و در کارزار انتخاباتی او موضوع جنگ کم‌اهمیت‌ترین نقش ممکن را داشت.
من تعجب کردم که چند روز پیش او آمد و گفت که یک برنامه سری دارد که با آن مسائل و اختلافات با ایران را حل خواهد کرد. او این برنامه سری را بعد از انتخابات رو می‌کند؛ درحالیکه ما هنوز از این برنامه سری چیزی نشنیده‌ایم.
ما نمی‌دانیم که ترامپ شخصا جنگ می‌خواهد یا نه؛ اما من فکر نمی‌کنم این موضوع اهمیتی داشته باشد. بخاطر اینکه کسانی که به سیاست‌های کاخ سفید جهت می‌دهند یا تصمیم‌گیران سیاسی، در واقع خیلی مصمم هستند که اختلافاتشان را با ایران حل کنند.
الان زیاد درباره بحران نفکتش‌ها و پهپاد می‌شنویم؛ ولی اختلاف میان آمریکا و ایران از زمانی آغاز شد که ترامپ برجام را نه‌تنها توافقی بد که بدترین توافق توصیف کرد و از آن خارج شد تا توافق بهتری با ایران امضا کند.
اما اگر شما توافق جدیدی می‌خواهید؛ معمولا باید درهای مذاکره را برای توافق تازه باز بگذارید. اما پمپئو با مطرح کردن ۱۲دستور برای ایران در اصل درهای مذاکره را بست.
این ۱۲تقاضا کاملا بی‌معنی هستند؛ زیرا هیچ راهی وجود ندارد که ایران این ۱۲تقاضا را اجرا کند. شروط آمریکایی‌ها معادل این است که رهبر ایران به ترامپ بگوید اگر می‌خواهی مذاکره کنیم، باید این مثلا ۱۲شرط را انجام دهید اول اینکه باید بنشینید و بطور جدی با جنبش "زندگی سیاهان اهمیت دارد" مذاکره کنی و اگر به توافق رسیدی بعد ما می‌توانیم گفتگو کنیم. یا دموکراسی شما نقص دارد و درست کار نمی‌کند زیرا درصد مشارکت‌کنندگان در انتخابات آمریکا پایین است و باید کاری انجام دهی که مشارکت انتخاباتی بیشتر شود تا بعد با هم مذاکره کنیم. این نوع تقاضاها بی‌معنی‌اند.
شروطی که پمپئو از ایران تقاضا می‌کند، بی‌معنی است و شروطی برای مذاکره نیست؛ بلکه آنها اساسا می‌خواهند ایران تسلیم شود و به تقاضاهای پمپئو گردن نهد و در اصل دست به خودکشی بزند.
این خواسته به‌سادگی برای هر رژیمی غیرقابل پذیرش است؛ زیرا هر رژیمی می‌خواهد باقی بماند.

بر این اساس می‌خواهم بگویم برخی اشکال رویارویی نظامی میان آمریکا و ایران غیرقابل اجتناب است؛ حال ممکن است هفته بعد اتفاق بیافتد یا هفته بعدش یا حتی بعد از انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا (اگر ترامپ دوباره انتخاب شود).
به نظر من، این رویارویی در برنامه آمریکایی‌هاست و راهی وجود ندارد که از رویارویی نظامی میان دو طرف اجتناب شود.
در اين شرايط مذاكره بي‌معناست

عباس عبدی

تنش در روابط ايران و آمريكا به‌سرعت در حال افزايش است. اين روند قابل پيش‌بینی بود. زيرا بر یک زورگویی آشکار از سوی ترامپ استوار بود.
گرچه بنده نسبت به سياست خارجی ايران نقدهایی دارم؛ ولی درباره برجام هيچ حقی برای ايالات متحده وجود نداشت كه بدون هيچ توجيهی و به صورت یک‌سويه از آن خارج شود و بدترين نوع تحريم يا تروريسم اقتصادی را علیه ایران برقرار كند و از همه مسخره‌تر اينكه اراده ايران برای افزايش غنی‌سازی را مخالف همان برجامی بداند كه پيشتر خودش آن را پاره كرده و كنار گذاشته است.
در این میان و متأسفانه برخی نيز ساده‌انگارانه می‌گويند كه با ترامپ مذاکره شود؛ درحالیکه ايران پيشتر درباره موضوع موردنظر ترامپ مذاكره موثر و نتیجه‌بخش كرده و به‌اصطلاح پرونده آن از خلال توافق برجام مختومه شده است و تاکنون نیز هيچ اتفاقی كه فاسدكننده توافق برجام باشد؛ رخ نداده بود و دنيا در حال استفاده از نتایج یک توافق منصفانه بود كه به یک‌باره آقای ترامپ وارد كاخ سفيد شد و به خيال خود تصمیم گرفت که چرخ سیاست را از نو اختراع كند و كل قواعد روابط بين‌الملل را ناديده گرفته و قلدرمآبانه دستور خروج از برجام و ارسال شماره تلفن کاخ سفید را می‌دهد تا بلکه به اهدافش برسد.
واقعيت اين است كه توصیف وضعيت موجود و ارائه راه‌حل را نمی‌توان با شمارش عوارض یک سوی ماجرا تحليل و نتيجه‌گیری كرد.

بسياري می‌گويند ادامه اين وضع منجر به جنگ خواهد شد و در صورت جنگ، ايران طرف اصلی زيان‌كننده است. فارغ از اينكه اين تحليل درست باشد يا غلط، یک نكته مهم است و آن اين است كه در چنین شرایطی مذاكره نيز بی‌معناست.
هيچ دستوري برای مذاكره نيست. هيچ چشم‌اندازی برای رسیدن به یک تفاهم وجود ندارد. مذاكره در چنين شرايطی و تداوم آن عوارض کمتری برای ايران ندارد.
چرا مذاكره بی‌معناست؟ آغاز هر مذاكره‌ای در این شرایط به معنای پذيرفتن ادعاهای زورگويانه و غیرمنطقی طرف مقابل است و هيچ دستاوردي نخواهد داشت.
ايران تاكنون بارها در امور گوناگون با آمریکایی‌ها مذاكره كرده است. درباره عراق، درباره افغانستان و درباره مساله هسته‌ای.
بنابراين، ايران نبوده كه ميز مذاكره را ترک كرده است. كسی دارد شعار درخواست مذاكره را می‌دهد كه پيشتر نتايج مهم‌ترين مذاكرات سياسی در قرن۲۱ را پاره كرده و به آن ملتزم نيست. اين را مذاكره نمی‌گویند. اگر اسمش را مذاکره بگذارند؛ رسمش تسلیم است.
اينكه ترامپ اين حرف پوچ را می‌زند، چندان غیرمنتظره نيست؛ ولی اينكه عده‌ای ايرانی و غیرايرانی آن را تكرار می‌كنند، مساله اصلی است.
ديگران نبايد بگويند در این وضع با ترامپ مذاكره كنيد. آنها یا باید ترامپ را محکوم کنند و یا بايد بگويند برويد تسليم او شويد. اين توصیه قابل‌فهم است كه بگويند، ولي نمی‌توانند حد تسليم را تعيين كنند که حدی جز نابودی به دست خود ندارد.
سیاست ايالات متحده به تبعيت از اسراييل و عربستان به چیزی جز تجزيه ايران قانع نيست. هر اشكالی هم ما داشته باشيم، به جای خود قابل بحث است؛ ولی مستلزم تن دادن به اين خواست آمريكا نیست.

اكنون چه بايد كرد؟ به نظر بنده، ايران بايد صريح و روشن اعلام كند كه بدون انجام تعهدات طرف مقابل در برجام، حاضر به ايفای تعهدات برجامی‌اش نيست. تنها راه مذاكره نيز گفتگو در همان قالب ۵+۱ است، به شرطی كه همه طرف‌های مذاكره ابتدا به تعهدات خود ملتزم باشند.
برای ايران در درجه اول اقناع افكار عمومی مردم و سپس افكار عمومی جهان بايد مهم باشد. كشورهای اروپایی و جهان نمی‌توانند شاهد نقض تعهدات از سوی آمریکا باشند و ايران را به خويشتن‌داری دعوت كنند. پذیرش این فرآیند در شان هیچ کشور و مردمی نیست.

روزنامه ایران
خاطرات و روزنوشت ها pinned «رویارویی نظامی آمریکا و ایران اجتناب‌ناپذیر است   یرواند آبراهامیان کسانی که در کاخ سفید مستقر‌ند اساسا به دنبال نابودی جمهوری اسلامی یا شاید به‌ دنبال نابودی ایران هستند. از نظر من، برنامه درازمدت کاخ سفید، شاید نه خود ترامپ اما با حضور بولتون و پمپئو این…»