ایران بریفینگ
6.12K subscribers
14.2K photos
24K videos
26.7K links
هدف ما؛اطلاع رسانی نقض حقوق بشر توسط نهادهای امنیتی و نظامی درایران است.
سایت:
www.irbr.news


توییتر:
twitter.com/irbriefing

ارتباط با مخاطبین در تلگرام :

@iranbriefing
Download Telegram
«علی زارع»، جوان ۲۳ ساله اهل اردبیل و ساکن «نازی‌آباد» تهران، یکی از آن‌هایی است که کارش را از دست داده، او با کارگری در بازار روزگار می‌گذراند، اما از دست دادن چشم‌اش، به از دست دادن کارش هم انجامید.
۱۵مهر بود. پسر جوانی که خیال هم نمی‌کرد شش ماه پر از درد و تنهایی را تجربه کند، در «نازی آباد» تهران قدم به خیابان گذاشت. جمعه شبی بود که او کار نمی‌کرد. «علی زارع»، کارگری در بازار تهران بود. آن شب مثل شب‌های قبل، در اعتراضات شکل‌گرفته در تهران حضور داشت. نیروهای سرکوب شروع به شلیک کردند. گلوله به سمت‌اش شلیک شد. گوشه چشم‌اش خراش خورد. خون ریخت. اما انگار فقط یک نشانه بود برای شلیک بعدی.
یکی از حاضران در تجمع، علی را به خانه‌اش برد و صورت خراش‌‌خورده‌اش را شست. علی به خیابان برگشت و همراه رفیقش به سمت «ولیعصر» تهران رفت. ولیعصر در آن هفته‌های نخست، مرکز اعتراضات در تهران بود. آن‌ها در پیاده‌رو بودند، درست روبه‌رو دانشگاه. دود بود و آتش، شعار بود و نیروهای سرکوب.
نیروهای سرکوب، زنی را گرفته بودند که با خود ببرند. تعدادی از معترضان جوان به سمت نیروهای سرکوب رفتند، علی هم میان آن‌ها بود. بینی آن زن، خونین شده بود. جمعیت جوان توانستند آن زن را از دست سرکوبگران بیرون بکشند و خودشان هم عقب‌تر بروند. علی پشت سطل‌ زباله‌ای که آتش زده بودند، پناه گرفته بود. کمی که فضا آرام گرفت و نیروهای سرکوب هم عقب نشستند، می‌خواست اطراف را بسنجد تا جایش را تغییر دهد، از پشت سطل زباله آتش‌گرفته، سرک کشید. همین‌که سرش را بیرون برد، گلوله ساچمه‌ای پلاستیکی چشم‌اش را شکافت. علی روی زمین افتاد. از درد فریاد می‌کشید.
معترضان او را عقب کشیدند. دست علی روی چشم‌اش بود. دستش را برداشت، یک لخته خون ریخت کف دستش. ترسید. چشم‌اش بود؟ از فردی که کنارش بود پرسید. پاسخ شنید: «نه داداش، چشم‌ت سر جاشه.»
پزشکان همان‌وقت به او گفته بودند که اگر زودتر مراجعه کرده بود، احتمال بازگشت بینایی وجود داشت. دومین جراحی چشم، در اول اسفند انجام شد،اما بینایش بازنگشت…
بالای صفحه علی در اینستاگرام نوشته شده است: «چشمم فدای آزادی کشورم.»
#چشم_برای_آزادی #شلیک_به_چشم_معترضان #علیه_فراموشی

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
حسین جعفری نیز یکی از ده‌ها معترضی است که او نیز در جریان اعتراضات، از ناحیه بینی و چشم هدف اصابت گلوله‌های ساچمه‌ای نیروهای سرکوبگر قرار گرفته اگرچه بینایی او آسیب ندیده است، اما همچنان شش گلوله ساچمه‌ای در صورت و بینی او باقی مانده است و‌خطر نابینا شدن چشم راستش همچنان یک تهدید است.
این جوان معترض در چند ماه گذشته از همراهان آسیب‌دیدگان چشم بوده است. او پیش‌تر در صفحه اینستاگرام خود نوشته بود: «به نام انسانیت و شرافت برای حق خودم رفتم و جوابم شلیک به سمتم بود. ۹ عدد ساچمه وارد بدنم شد و سه عدد خارج شد.»

#حسین_جعفری با تاکید بر اینکه کوشیده است «کمکی باشد برای آسیب‌دیدگان چشم»، نوشت که «شش ساچمه» در بدنش مانده است که برای بیرون آوردن آن‌ها به «عمل جراحی نیاز» دارد.

این معترضان آسیب‌دیده در حالی بازداشت شده‌اند که دستگاه‌های امنیتی و اطلاعاتی جمهوری اسلامی در چند هفته اخیر، تعداد دیگری از آسیب‌دیدگان چشم را نیز احضار و بازجویی و تهدید کرده‌اند.
#چشم_برای_آزادی #شلیک_به_چشم_معترضان #علیه_فراموشی

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
🔖سجاد رحمتی، جوان ٢۶ ساله اهل آبدانان از توابع استان ایلام که در میانه اعترضات مردمی این شهر مجروح شده بود؛ در نهایت چشم چپ خود را تخلیه کرده و بینایی آنرا از دست داده است.
#سجاد_رحمتی فارغ التحصیل مهندسی نرم افزار- دانشگاه امیرکبیر اراک بوده و پس از انجام دو عمل جراحی بر اثر پارگی عصب مرکزی و جداشدگی شبکیه بینایی چشم چپ از دست داده است.
سجاد با وجود آسیب‌دیدگی و از دست دادن بینایی، به عنوان پرسنل یک تعمیرگاه خودرو کار روزانه خود را به صورت پیگیر ادامه داده است.
وی روز ٢۵ مهر ماه ١٤٠١، در میدان بسیج شهر آبدانان پس از ضرب‌وشتم با شلیک تعمدی و‌از فاصله بسیار نزدیک گلوله ساچمه‌ای نیروهای لباس شخصی سپاه پاسداران از ناحیه صورت و چشم و‌گلو بشدت زخمی شد اما سرکوبگران به این بسنده نکردند و اقدام به بازداشت وی کردند اما پس از گذشت سه روز و وخیم شدن جراحات وی ، بدون انجام اقدامات درمانی وی را در حالت بیهوشی در خیابان رها کرده‌اند و‌ رفتند که توسط مردم به بیمارستان منتقل شده که پزشکان گفته‌اند به علت تاخیر در درمان و‌عفونت ساچمه‌ها در چشمش مجبور به تخلیه یک چشم وی شدند.
#چشم_برای_آزادی #شلیک_به_چشم_معترضان #علیه_فراموشی

🌐 irbr.news
✅️ @irbriefing
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
عسل جزیده‌، دانش‌آموز اهل لشت‌ نشا، ۹ مهر ۱۴۰۱، در اعتراضات #زن_زندگی_آزادی مقابل دانشگاه علوم پایه رشت، هدف گلوله مأموران حکومتی قرار گرفت و چشمانش آسیب دید.
او در رشته توئیتی جزئیات لحظات بعد از اصابت تیر به صورتش هم‌چنین مراحل دشوار درمان چشم و دندان‌های خود را نوشته است.
#عسل_جزیده گفته است که در یک سال گذشته به‌دلیل روند درمانش نتوانست دوران تحصیل خود را کامل در مدرسه بگذراند.
او که علاوه بر آسیب جسمی دچار «تروما» نیز شده است و می‌گوید: «صدای بلند، جمعیت و موتور، جزو فوبیاهام شده بود و اوضاع طوری بود که می‌ترسیدم حتی از خونه برم بیرون.»
ماموران حکومتی در جریان تجمع اعتراضی مردم رشت در روز ۹ مهر ۱۴۰۱ مقابل دانشگاه علوم پایه این شهر، به چشم‌های عسل جزیده شلیک کردند.
میترا طاهرنژاد، مادر عسل جزیده که خود او هم هدف اصابت گلوله‌های ساچمه‌ای قرار گرفته، درباره این ماجرا در شبکه اجتماعی اکس نوشت: «به سمت دخترم می‌رفتم که دیدم ساچمه‌ها به‌صورتش پاشید، دندان جلویش شکست و چشمان و صورت و سرش پر از ساچمه شد.»
بر اثر این شلیک‌ها، چشم چپ این نوجوان که آن زمان دانش‌آموز مدرسه‌ای بود، تخلیه می‌‌شود و چشم راست او نیز چند بار تحت عمل جراحی قرار می‌گیرد و یکی از گلوله‌ها از جمجه‌اش خارج می‌شود.

عسل جزیده درباره وضعیت بینایی چشم راست خود در اینستاگرامش نوشت: «این اواخر به‌خاطر آب مروارید و دو ساچمه‌ای که به خاطر ریسک افزود جراحی هنوز در چشمم است، بینایی‌ام کمتر شده.»

این معترض جوان همچنین گفت که چند روز پیش برای از دست ندادن کامل بینایی‌اش در نهایت از ایران خارج شده است.

عسل جزیده یادآور شد که در یک سال گذشته به دلیل جراحی‌های متوالی و اوضاع سلامتی خود نتوانسته به صورت مرتب در کلاس‌های مدرسه شرکت کند.

با وجود این مشکلات اما او در اینستاگرام خود نوشت: ‏«عمل، درد، عمل... چون نمی‌تونستن تیرهای تو سر و صورتم رو در بیارن، قیافه‌ام خیلی بد شده بود و روزی نبود و نیست که سمت چپ صورتم رو با موهام نپوشونم. اما پشیمون نیستم. به زن زندگی آزادی، مردم و این انقلاب ایمان دارم... به امید آزادی و پیروزی هرچه زودتر نور، بر تاریکی.»
#چشم_برای_آزادی #شلیک_به_چشم_معترضان #علیه_فراموشی

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
🔖«محسن کفشگر» از اعضای جمعیت «امام علی» یکی از قربانیان شلیک سرکوب‌گران به چشم‌های معترضان در اعتراضات سراسری ۱۴۰۱ است.
در ۱۹ آبان ۱۴۰۱ چشم‌اش هدف شلیک سرکوب‌گران قرار گرفت.
او نوشته است: «درسته عادت چیز عجیبیه و من دیگه یادم نمیاد با هر دو تا چشمم چجوری می‌دیدم ولی هیچ وقت به این‌که یه طرف صورتم تاریکه عادت نمی‌کنم. چون عادت کردن یعنی تموم شدن.»
#محسن_کفشگر در شهر «آمل» هدف گلوله‌های سرکوب‌گران قرار گرفت و برای همیشه یک طرف صورتش تاریک شد. به نوشته خودش، گلوله‌ای که نور از چشم او ربود، ساچمه بوده است.
در همان شهر آمل بود که دختران و پسران جوان مقابل نیروهای سرتابه‌پا مسلح روی زمین زانو زدند، دست‌های خود را گشودند و سینه‌ سپر کردند مقابل گلوله‌هایی که جان صدها معترض را فقط در این اعتراضات گرفت.
محسن عضوی از جمعیت «امام علی» است. نهادی که در اسفند ۱۳۹۹ به حکم قوه قضاییه جمهوری اسلامی بعد از ۲۴ سال فعالیت میدانی و مردمی، منحل شد. حکم نهایی انحلال این نهاد مردمی در خرداد سال جاری ابلاغ شد.
تصاویر محسن در میانه سیل و ویرانی که بر سر مردمان ایران آوار می‌شود، گویای فعالیت‌های او است.
محسن ۳۱ ساله، وقتی تنها هجده سال داشت، پدرش را در ۱۶ تیر ۱۳۸۸ از دست داد. مروری در صفحه خودش ما را به آغوش پدر و مادرش می‌برد و سوگی که حالا تقریبا نیمی از عمرش را با آن سپری کرده است. اولین عکسی که او در صفحه اینستاگرامش منتشر کرده هم مربوط به نوجوانی پدرش است.
حالا چند ماه از وقتی محسن دو چشمش نور داشت می‌گذرد. محسن در بیشتر پست‌ها و نوشته‌هایش از دیگران می‌نویسد و درد و رنج مردم را منعکس می‌کند. او در آخرین استوری که تا لحظه انتشار این گزارش، منتشر کرده است، از قول «نیکا شاکرمی» خطاب به «مهسا امینی» می‌گوید که «فکر کنم ما رو یادشون رفت...»
#چشم_برای_آزادی #شلیک_به_چشم_معترضان #علیه_فراموشی

🌐 irbr.news
✅️ @irbriefing
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🔖«بهزاد همراهی» مردی ۴۳ ساله که چشم چپ‌اش را برای همیشه از دست داد، اما در صفحه اینستاگرام خود نوشت: «چشمم را نشانه گرفتی، ولی قلبم هنوز می‌تپد.» 
سالگرد کشتار معترضان در آبان۱۳۹۸ بود و پایان دومین ماه از اعتراضات سراسری در پی کشته شدن «مهسا امینی.» 
ساعت هفت و نیم شب بود. نیروهای سرکوبگر برای پراکنده‌ کردن معترضان به آن‌ها هجوم بردند. ده‌ها نفر از جمله «بهزاد همراهی» به داخل کوچه دویدند و در پارکینگ ساختمان‌ها پناه گرفتند.
«…در پارکینگ باز بود که به ما حمله و شروع به کتک زدن کردند. از پشت سر موهای یک دختری را گرفتند و کشیدند تا او را با خود ببرند. نتوانستم تحمل کنم، دختر را از دست آن‌ها رها کردم اما ناگهان یک نفر از پشت دست‌هایم را گرفت و قفل کرد. سرم را که بالا آوردم، لوله تفنگ جلوی چشمانم بود. از فاصله یک وجبی با گلوله پینت‌بال زد توی چشمم.» 
#بهزاد_همراهی عینک به چشم داشت. شیشه عینک خرد شد و به داخل چشمش رفت. در آن لحظه فقط توانست بگوید که «وای کور شدم.» و همان‌جا نشست. نیروهای مسلح یگان‌ویژه با آن‌ کلاه‌کشی‌هایی که فقط چشم‌ها و لب‌شان معلوم است، کلاه کاپشن را بر سر او انداختند و بهزاد را در پارکینگ روی زمین کشیدند و هم‌زمان با لگد و باتوم او را کتک می‌زدند. 
«نمی‌دانم چرا من را ول کردند. شاید چون چشمم خونریزی شدیدی داشت.» 
او چند قدم که جلو رفت، روی زمین افتاد. ماموران رفته بودند که زن و مرد جوانی زیر بغل بهزاد را گرفتند و او را به داخل خانه‌شان بردند. او توانست با خانواده‌اش تماس بگیرد و پزشکی از آشنایان خبر کنند که بیاید و حداقل خرده‌های شیشه را از چشمانش خارج کند. 
این آخرین‌باری بود که بهزاد در تظاهرات شرکت کرد. پس از آن، در پی درمان بود.
#چشم_برای_آزادی #شلیک_به_چشم_معترضان #علیه_فراموشی

🌐 irbr.news
✅️ @irbriefing
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🔖بنیتا کیانی شاید اولین کودکی باشد در دنیا که پلیس یک‌ کشور چشمان او‌را کور کرده است، دختری ۵ ساله از قربانیان شلیک هدفمند به چشم ها که نامش را بسیاری نشنیده‌اند ، دختری که او را بی رحمانه و البته عامدانه هدف قرار داده‌اند.
#بنیتا_کیانی و خانواده اش روز ۲۴ آبان ۱۴۰۱ وقتی همه خانواده در خانه پدربزرگ و مادر بزرگ در ملک شهر اصفهان جمع بودند یکباره با اوج گرفتن سر و صداها در جریان اعتراضات همراه با پسردایی اش از سر کنجکاوی به بالکن میروند مادرش به دنبال آنها میرود تا آنها را به خانه برگرداند که یکباره بنیتا با فریاد و جیغ سوختم سوختم به خانه بر می گردد.
به گفته شاهدان ماموران وقتی صدای جیغ و‌ فریاد کودکانه آنها را شنیدند هدفمند تفنگ خود را به سمت بالکن خانه در طبقه دوم و‌سمت آنها گرفتند و به سوی بنیتا شلیک کردند.
بیش از ۲۰ ساچمه بر سر و صورت بنیتای کوچک اصابت کرده است ، بالغ بر ۱۶ تای آن در سر بنیتا است یکی از ساچمه ها از راه بینی وارد و به پشت شبکیه چشم راست بنیتا رسیده و چشم راست او را نابینا کرده است یکی هم به جمجمه او وارد شده است.
حالا چشمان بنیتا هم در جزو قربانیان شلیک به چشم است.
خانواده #بنیتا_کیانی_فلاورجانی از همان روزهای نخست تحت بدترین فشارها برای عدم اطلاع رسانی بوده و هستند.
#چشم_برای_آزادی #شلیک_به_چشم_معترضان #علیه_فراموشی


🌐 irbr.news
✅️ @irbriefing
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🔖متولد «سردشت» است و بزرگ‌شده «مهاباد»؛ پسر جوانی که برای خارج شدن از ایران و رسیدن به رویاهایش، راهی جز رفتن به سربازی اجباری نداشت تا بتواند پاسپورت بگیرد. به ناگهان ایران به اعتراض برخاست، از سربازی در مرز مرخصی گرفت.
یک هفته از آغاز دوره مرخصی سربازی محمد می‌گذشت. همان یک هفته‌ای که او در اعتراضات خیابانی مشارکت داشت. محمد یکی از همان جوان‌هایی است که در سال گذشته، در صف نخست تجمعات مردمی بود و وقتی خیابان به خون می‌نشست و فریادهای اعتراضی ساکت می‌شد، او و دوستانش به برنامه‌ریزی برای شب‌های بعد مشغول بودند؛ از شعارنویسی و اعلامیه پخش کردن، تا شکستن چراغ‌های کوچه برای جلوگیری از شناسایی و دستگیری معترضان.

هفتم آبان رسید، حدود ساعت ۱۰ شب بود، نیروهای مسلح و امنیتی شهر را قرق کرده بودند؛ فضا امنیتی بود. در مناطقی که محمد و دوستانش فعالیت داشتند، خبری نبود. چندین بار کوچه‌ها را گشتند، اما فقط خودروهای امنیتی بود که در شهر چرخ می‌زدند. سر کوچه‌ای جلوی یک مغازه ایستادند. یک خودرو امنیتی با فاصله از آن‌ها توقف کرد، سه نفر پیاده شدند. یکی از آن‌ها سرباز وظیفه بود، مامور دیگر لباس نیروهای انتظامی بر تن داشت و نفر سوم، لباس محلی کردی پوشیده بود. از سرباز تا نیروی انتظامی و لباس شخصی، کنار هم و مسلح، قدم‌به‌قدم به محمد و دوستانش نزدیک می‌شدند.

قدم‌های ماموران سرعت گرفت. محمد و دوستانش برای فرار مردد بودند. مامور نیروی انتظامی سلاح خود را بدون هیچ هشداری به نشانه‌گیری بالا بردشروع کردند به تیراندازی. شلیک اول را سمت چپ من به زمین زدند. نایستادم. من دویدم. پنج بار دیگر هم شلیک کردند. همه شلیک‌ها مستقیم از پشت‌سر به خودم خورد. همان لحظه احساس کردم که دست چپم دیگر تکان نمی‌خورد».
محمد به سربازی بازنگشت. خانواده‌اش زیر ضرب تهدیدها مقاومت می‌کردند. تا در نهایت تصمیم بر آن شد که محمد ایران را ترک کند.
#محمد_خضری می‌گوید:«روزی همه ما در خاک وطن خودمان جمع خواهیم شد و دور هم جشن پیروزی و آزادی‌مان را برگزار خواهیم کرد. به شما قول می‌دهم»
#چشم_برای_آزادی #شلیک_به_چشم_معترضان #علیه_فراموشی

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
روز ۲۷ آبان ۱۴۰۱، ساعت هشت شب، سیدمحمد حسینی پاییز، به بالکن خانه‌اش در محله صیاد شیراز می‌آید که یکباره مأموری با دستور فرمانده‌اش، چشمان او را نشانه می‌گیرد.»
‏⁧ #سید_محمد_حسینی⁩ ، تدوینگر سینما ، در آن شب، برای همیشه چشمان خود را از دست می‌دهد .
‏او پس از یکسال روایت خود را در صفحه‌اش این گونه آغاز می‌کند:«پرونده من مختومه شد»
‏این روایت تلخ را محمد اینگونه ادامه می‌دهد که :«جمعه۲۷آبان۱۴۰۱ساعت۸شب در حالی که در بالکن خونه‌م در محله صیاد مشهد بودم و به پایین نگاه می کردم، به دستور فرمانده میدان یگان انتظامی و با شلیک مستقیم و عامدانه مامور یگان ویژه، با اسلحه ساچمه ای، چشم راستمو از دست دادم.
‏با همسر و پسر یک ساله م ، اون شب اومدیم بیرون و تا سه ماه به خونه بر نگشتیم؛ خونه نبودم که آثار جنایت از در و دیوار پاک نشه؛ شاید از دادگاه بیان و ببینن و حقیقت روشن بشه؛ حقیقتی که در این یک سال، در دادگاه ها و دادسرا ها پیگیرش بودم.
‏رفتم دادگاهی که اون سه ماه حتی یک نفر رو برای راستی آزمایی به خونه م نفرستاد؛
‏همون دادگاهی که پیگیر دوربین های روبروی خونه م نشد؛
‏همون دوربین های مسجدی که بسیج و اطلاعات سپاه می تونستن بهش دسترسی داشته باشن؛
‏همون دوربین هایی که آقای مسئول با ورودش به ماجرا، به اطلاع ما رسوند که فیلم دوربین ها پاک شده.
‏حالا من بعد یکسال و با پیگیری قانونی و حضور دو شاهد به اینجا رسیدم که ضارب شناسایی نشد !!!
‏اگر از من بپرسی می گم این اتفاق هم تلخ بود و هم شیرین؛
‏تلخ بود چون تا دلت بخواد کام مون تلخ شد،
‏تلخی دیدم، تلخی شنیدم،
‏تو این یکسال چیزهایی دیدم که فقط با این جنایت می تونستم ببینم؛
‏آدم هایی اسم خودشونو گذاشته بودن رفیق که تو این مدت حتی یکبار و به قدر یک پیام حالی نپرسیدن؛
‏آدم هایی حقیر زیادی رو دیدم؛
‏بودن کسایی که یک عمر شعار می دادن و دم از شعائر می زدن، اما جاش که رسید سکوت کردن...
‏و شیرین بود چون چشم سرمو ازم گرفتن و چشم دلم باز شد؛
‏آدم های با معرفتی دیدم که دنیا بخاطر داشتن شون باید به خودش بباله؛
‏دوستای تازه ی دیده و نادیده ای که عظمت روح و قلب های بزرگ شون آدمو به تعظیم وادار می کنه.
‏اگر این بار یکی بهت گفت اینایی که پارسال آسیب دیدن، (به تعبیر خودشون) می خواستن کشورو بهم بریزن، اینا ایرانی نبودن، مسلمون نبودن، به نیروی انتظامی حمله کردن و هزارتا تهمت دیگه، عکس منو بهش نشون بده
‏بگو این مرد تو خونه ش بوده و پسر یک ساله معصومش، صورت باباشو پر خون دیده؛
‏پدرش بخاطر این داغ سکته کرده
‏همسر و مادر و خانواده‌ش دلشون خونه
‏این پدر و مادر همون پدر و مادری‌ن که روزگار جنگ، دست سه تا بچه شونو گرفتن و رفتن زیر بمب بارون ایستادن تا یه روز دشمن نیاد به مردم‌ و خانواده شون آسیب بزنه
‏اما حالا مزدشونو اینجوری دادن
‏بگو این آدمی که می بینی سعی می کنه جلوی چشم خانواده ش نباشه که مبادا داغ خانواده رو تازه کنه؛
‏در آخر به اون حقیری که جنایتو مرتکب شد، این قولو می‌دم که نمی میری تا با ذلت، ظلمی رو کردی رو به چشم ببینی….
#چشم_برای_آزادی #شلیک_به_چشم_معترضان #علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
دانیال در یکی از فراخوان‌های آذر، هنگام اعتراضات، سوار بر خودرو خود بود که سرکوبگران به داخل ماشین او بمب صوتی پرتاب کردند، شیشه جلوی ماشین خرد شد و خون سر و صورتش را پر کرد.
دانیال ۴۸ ساله که از آذر۱۴۰۱ تا به امروز، نه فقط شغل خود را از دست داد، بلکه زندگی تمامی خانواده‌اش، از مادر و همسر تا فرزندان و دیگر اعضای خانواده‌اش تغییر کرده است.
خودرو آن‌ها تازه چراغ سبز را رد کرده بود که ناگهان «بمب صوتی به سمت ما زدند. شیشه سمت راننده شکست. بمب صوتی داخل ماشین وارد شد و زیر آینه منفجر شد. صحنه وحشتناکی بود.»
درد امان از دانیال گرفت. صورت دوست دانیال پر از خراش از خرده‌های شیشه بود و خودش هم خون از زیر چشم‌اش می‌ریخت. دانیال خودرو را نگه داشت، پیاده شد، دست روی سرش گذاشت و فریاد کشید که درد دارد.
مردم به دور او جمع شدند. کمکش کردند که کنار جدول کمی بنشیند. نیروهای سرکوب در لباس‌های خاکی بسیجی با موتورهای‌شان سر رسیدند. دوره‌اش کردند. چشم چپ دانیال درد داشت و لای چشم راستش را باز کرد و دید و شنید که می‌گویند: «این‌که داره زجر می‌کشه، یکی خلاصش کنه.»
باز هم مردم بودند که به فریاد برآمدند و بسیجی‌های موتورسوار او را ترک کردند و دانیال از حال رفت و روی زمین افتاد. وقتی چشم‌هایش را باز کرد، در بیمارستان بود.
دانیال را هنوز وارد بیمارستان نکرده بودند که یک نفر به‌سراغش آمد و مشخصاتش را نوشت. دانیال فکر می‌کرد که پرسنده سوال، مسوول بخش اورژانس است و تمامی مشخصات خود را عنوان کرد. ناگهان به دستانش دستبند زدند. دانیال صداها را دنبال می‌کرد.

پزشکی در بخش اورژانس بیمارستان از بازداشت دانیال ممانعت کرد، با این توضیح که مصدوم ساچمه نخورده است: «مامور امنیتی می‌گفت ساچمه خورده و آن پزشک اصرار داشت که ساچمه نیست. ناگهان دست برد خرده شیشه‌ای که از پوست گردن دانیال کند و با لحن تندی به مامور گفت: «نگاه کن، شیشه است، ساچمه نیست.»
مامور امنیتی منصرف شد و دانیال تا ساعت ۳ صبح تحت نظر بود که خونریزی چشمش را بند بیاورند.بخش‌های آسیب‌دیده چشم‌اش بخیه خورد و پلک‌ چشم‌ او را پیوند زدند.
دانیال راننده بازنشسته بی‌آر‌تی است و سال‌ها از جمله فعالان کارگری این صنف بوده است.
#چشم_برای_آزادی #شلیک_به_چشم_معترضان #علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
🔖فریده صلواتی پور اهل سنندج با شلیک مستقیم گلوله‌های ساچمه‌ای نابینا شده است.
هر دو چشم وی در ٢۶ آبان ١۴٠١ مورد اصابت ده گلوله ساچمه‌ای قرار گرفت و تاکنون درمان او با موفقیت انجام نشده است.
براساس اطلاعات بە دست آمدە پزشک‌ها نابینا شدن او را تایید کرده‌اند.
پس از هدف قرار دادن افراد بە قصد کشت، شلیک به چشمان افراد یکی از کارهایی است که نیروهای سرکوب در آن مهارت دارند و از انجام آن هیچ ابایی نداشته‌اند.
#فریده_صلواتی_پور حدودا چهل ساله و اهل سنندج که خبر زخمی شدن چشمانش بسیار کم مورد توجه رسانه‌ها قرار گرفته تنها قربانی گمنام جمهوری اسلامی نیست که از ناحیه چشم مورد اصابت قرار می‌گیرد و رسانه‌ای نمی‌شود.
فریده در ماه‌های گذشته متاسفانه مجبور به تخلیه هر دو چشم شده‌است.
#چشم_برای_آزادی #شلیک_به_چشم_معترضان #علیه_فراموشی

🌐 irbr.news
✅️ @irbriefing
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
«چیزی که آدمو نکشه، قوی‌ترش می‌کنه» این جمله‌ای است که «علی محمدی»، یکی از آسیب‌دیدگان چشمی در بالای صفحه اینستاگرام خود نوشته است.این نوشته را می‌توان در برخی از پست‌ها و استوری‌های او نیز مشاهده کرد.
#علی_محمدی ۳۰شهریور در تجمعات اعتراضی استان همدان از ناحیه سر مورد هدف نیروهای سرکوب قرار گرفت و یک چشم خود را از دست داد. ساچمه‌ای که چشم‌‌ علی را از او گرفت، آن‌قدر عمیق به داخل چشم چپ‌اش رفته است که هم بینایی‌اش را از او گرفت، و هم به گفته پزشکان قابل خارج کردن از چشمانش نیست.
یکی از نزدیکان علی می‌گوید که خودش به یاد ندارد دقیقا در لحظه واقعه چه اتفاقی برای او افتاد، انگار که یک بمب صوتی کنار سرش منفجر شده باشد، صورتش پر از ساچمه شد و خون از چشم چپ‌اش شره کرد. ساعت ۶ عصر ۳۰شهریور بود؛ همدان، خیابان طالقانی.
علی را برای ۲۴ ساعت در بیمارستان نگه داشتند و انگار که در کما بود. به گفته نزدیکانش، او پس از ۲۴ ساعت متوجه شد که بینایی‌اش از بین رفته است و دچار چنان شوکی شد که هیچ به‌یاد نمی‌آورد؛ هنوز هم جزییات آن واقعه در یاد علی نیست.
او در ابتدا فکر کرده بود که چشم‌اش ورم کرده است و بعد از مدتی بهبود می‌یابد، اما خانواده‌اش در جریان قرار داشتند. حالا چشم چپ او انحراف پیدا کرده است. مردمک چشم‌اش همیشه باز است و چشم آسیب‌دیده‌اش، کوچک‌تر از قبل شده است.
علی آرایشگر است و از پانزده سالگی قدم به جهان کار گذاشته. پسری که به تنهایی عادت کرده است و گویی خودساخته بار آمد و حالا هم با آسیبی که به همراه خود دارد، می‌سازد.
مثل آخرین پستی که در اینستاگرامش گذاشته است: «نور چشم برای رهایی» علامت پیروزی و مشتی گره شده.
#چشم_برای_آزادی #شلیک_به_چشم_معترضان #علیه_فراموشی

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
«حصین عابدینی»یک دهه هشتادی و یکی از صدها معترضی که طی اعتراضات سراسری ۱۴۰۱ در پی قتل «مهسا امینی»، یک چشم خود را از دست داده است. چشم نابینای او تنها چیزی نیست که او در این مدت از دست داده است؛ او را از دانشگاه هم اخراج کردند، در خیابان کتک زدند، بازداشتش کردند و به زندان «فشافویه» انداختند. او یکی از ده‌ها آسیب‌دیده از ناحیه چشم است که سکوت نکرد و به افشاگری کور کردن هدفمند و گسترده معترضان پرداخت و از دیگر آسیب‌ دیده‌ها نوشت.
سی‌ام شهریور بود. نخستین روزهای شکل‌گیری اعتراضات سراسری ۱۴۰۱ در ایران. ساعت هشت‌و‌نیم شب بود که حصین عابدینی همراه با تعدادی از دوستانش به قصد پیوستن به معترضان، قدم به خیابان گذاشت. شاید او هم مثل صدها معترض دیگر، هیچ‌گاه فکر نمی‌کرد که نیروهای جمهوری اسلامی چشم او را هدف قرار دهند و زیبایی، تحصیل و کارش را از او بگیرند.
بعدازظهر بود و هسته‌های نخست اعتراضات در یکی از مناطق تهران شکل می‌گرفت.حصین میان معترضان بود و شعار می‌داد.
موتورهای یگان‌ویژه از راه رسیدند.چشم‌هایش رو موتورسواری که ترک‌نشین بود، خیره ماند. سلاح ساچمه‌ای با لیزر سبز، از سمت چپ حصین، سر او را نشانه گرفته بود. صدای شلیک آمد و ناگهان انگار که تمام چراغ‌های شهر خاموش شود، جهان سیاه شد.
صورت حصین غرق خون شده بود. سه ساچمه به چشم حصین برخورد کرد. دوتا از آن‌ها که کره چشم را شکافت و باعث از بین رفتن شبکیه چشمش شد، هنوز در سر حصین قرار دارند و یکی دیگر روی پلکش گیر کرد. یک ساچمه در پیشانی، دو ساچمه در گردن، سه ساچمه در کتف و دو تا هم ساعد دستش را شکافت.
حصین با همان وضعیت به کوچه‌ای پناه برد. هرچه در می‌زد، کسی به او پناه نمی‌داد. مجبور شد خودش را به خانه برساند. کل لباس‌هایش، صورت و موهایش خونی شده بود. مادرش را در بالکن خانه دید و به زمین افتاد، اما جمهوری اسلامی به این هم بسنده نکرد، ۲۴ آبان، یعنی چهارده روز پس از انجام اولین جراحی،وقتی حصین برای خرید قطره‌های درمان چشمش به داروخانه‌های مختلف مراجعه کرده بود در میدان صادقیه دو موتور، با چهار سرنشین که لباس‌ شخصی بودند به او حمله کردند و حصین را مورد ضرب‌وشتم قرار دادند، بیهوش شد،حصین را به داخل ون انداختند و به زندان «تهران بزرگ»منتقل کردند. ضرب‌و‌شتم در زندان هم ادامه پیدا کرد.
#چشم_برای_آزادی #شلیک_به_چشم_معترضان #علیه_فراموشی

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
🔖پرویز یاری ۳۵ سال دارد و پیش از آسیب دیدن چشمش در یک کارگاه جوراب بافی کار می‌کرد.
#پرویز_یاری در ۱۹ آذر ۱۴۰۱ در جریان برپایی تجمع اعتراضی در شهرک «دره دریژ» در کرمانشاه، بر اثر شلیک گلوله ساچمه‌ای از سوی مأموران امنیتی، بینایی چشم چپ خود را از دست داد.
هیچ بیمارستانی در کرمانشاه وی را پذیرش نکرد و‌ او‌ در نهایت مجبور شد با فروش پراید خود در تهران در یک بیمارستان خصوصی عمل تخلیه چشم چپش را انجام دهد.
#چشم_برای_آزادی #شلیک_به_چشم_معترضان #علیه_فراموشی

🌐 irbr.news
✅️ @irbriefing
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
صادق صوفی ، ۲۶ سال دارد و کارشناس تربیت بدنی و شهروند اهل بوکان است.
#صادق_صوفی در روز چهارم آبان ۱۴۰۱ و هم‌زمان با چهلم مهسا امینی، در بوکان هدف شلیک سلاح‌های ساچمه‌زن نیروهای سپاه پاسداران قرار گرفته و چشم چپ خود را از دست داد.
صادق پس از آسیب دیدگی و‌ جراحت بجای درمان بازداشت می‌شود، او پس از آنکه هر دو چشمش عفونت می‌کند با وثیقه پانصد میلیون تومانی آزاد و مستقیما در بیمارستان بستری می‌شود، پزشکان معتقد بودند امکان بازیابی چشم او در صورت بستری شدن در زمان مفید می‌رفت.
#چشم_برای_آزادی #شلیک_به_چشم_معترضان #علیه_فراموشی

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
🔖حسین کارگر مکانیک و شهروند ۲۴ ساله اهل کرمان است، او در روز ۲۴ آبان ۱۴۰۱ در حالی که در خیابان والفجر کرمان، از محل کار خود عازم خانه‌اش بود، بر اثر شلیک گلوله ساچمه‌ای ماموران یگان ویژه، بینایی یک چشم خود را از دست داد.
#حسین_کارگر بعد از درمان و‌ تخلیه چشمش از ماموران نیروی انتظامی شکایت کرده است اما تاکنون و‌با گذشت بیش از یکسال حتی او‌را برای توضیح شکایتش هم نخواسته‌اند.
#چشم_برای_آزادی #شلیک_به_چشم_معترضان #علیه_فراموشی

🌐 irbr.news
✅️ @irbriefing
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🔖نچیروان شهروند ۱۸ ساله و اهل روستای تورجان از توابع سقز است.
او اواخر شهریور ۱۴۰۱ در حالی که به‌ عنوان سرباز وظیفه به مرخصی رفته بود، در ایستگاه اتوبوس در حالی که عازم خانه بود در جریان حمله مأموران امنیتی به تجمعات مردمی در سقز، و گلوله باران ساچمه‌ای بر اثر اصابت گلوله ساچمه‌ای، بینایی یک چشم خود را از دست داد.
#نچیروان_معروفی اکنون پس از از دست دادن بینایی یک چشم خود دچار بیماری افسردگی و‌ روحی شده است.
#چشم_برای_آزادی #شلیک_به_چشم_معترضان #علیه_فراموشی

🌐 irbr.news
✅️ @irbriefing
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
فیروز هنرمند است و شهروند اهل پاوه، او‌ یکی از ده‌ها معترضی است که بر اثر اصابت گلوله‌های ساچمه‌ای نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی مصدوم شده و‌ هر دو چشم خود را از دست داده است.
#فیروز_میرانی روز ۹ آذر ۱۴۰۱ ، بر اثر شلیک گلوله ساچمه‌ای از سوی مأموران امنیتی به شدت آسیب دید بینایی یک چشم خود را از دست داده است و در انتظار است تا چشم راست خود را نیز به دلیل عفونت شدید تخلیه نماید.
#چشم_برای_آزادی #شلیک_به_چشم_معترضان #علیه_فراموشی

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
🔖علی محمد ۲۵ سال دارد و شهروند ساکن آبدانان است.
#علی_محمد_رضایی در تهران شبگرد و‌ نگهبان منازل است، او‌لرای ملاقات با خانواده خود به آبدانان رفته بود که در روز ۲۷ آبان ۱۴۰۱ مقابل خانه خود هدف گلوله ساچمه‌ای مأموران امنیتی قرار گرفت و یک چشم خود را ازدست داد.
او‌ بصورت تعمدی مورد حمله نیروهای امنیتی قرار گرفته و‌ از فاصله بسیار نزدیک به صورت و‌ شکم او‌ شلیک شده است.
#چشم_برای_آزادی #شلیک_به_چشم_معترضان #علیه_فراموشی

🌐 irbr.news
✅️ @irbriefing
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
یکی از چشم‌های «الهه توکلیان» که حالا به «دختر ایران» مشهور است ، روز ۲۹شهریور ۱۴۰۱ در شهر «مشهد» هدف گلوله سرکوبگران قرار گرفت و برای همیشه بی‌نور شد.
یعنی دقیقا هفته نخست آغاز اعتراضات سراسری ۱۴۰۱ در پی قتل حکومتی #مهسا_امینی حالا همه، الهه را با قلب سفیدی که روی چشم خود گذاشته است و قرارهای دادخواهانه‌اش با دیگر زنانی که جمهوری اسلامی کورشان کرده، می‌شناسند.

طبق داشته‌های منتشرشده و به شهادت پزشکان، دست‌کم ۵۰۰ معترض در سه بیمارستان تهران و دست‌کم ۸۰ معترض در کردستان هدف شلیک سلاح‌های سرکوبگران قرار گرفته‌‌اند و یک یا دو چشم خود را از دست داده‌اند.
بالای صفحه الهه در اینستاگرام هم مثل بسیاری دیگر از آسیب‌دیدگان نوشته شده: «چشمم هدف گرفتی، اما قلبم هنوز می‌تپه» و درباره گریه‌هایش روی تخت بیمارستان گفته است: «بی‌شک از صدای شلیک تفنگ تو رساتر است آخرین ناله من… .»
او دو روز پیش از تیر خوردن، در مراسم «اربعین» کربلای عراق شرکت داشت.
#الهه_توکلیان از نخستین زنان آسیب‌دیده از ناحیه چشم است که در صفحه شخصی خود در اینستاگرام، پرده از جنایت شلیک هدفمند به چشمان معترضان برداشت. زنی که در دوره کارشناسی ارشد مدیریت بازرگانی بین‌المللی خوانده، و کارشناس حسابداری است. او کُرد کرمانج، از کُردهای شمال خراسان است.

نخستین پستی که الهه توکلیان درباره چشمی که سرکوبگران از او گرفتند منتشر کرد، تنها مربوط به خودش نبود. بلکه او از چشم‌های «غزل رنجکش» و چشم‌های خودش نوشت. غزل رنجکش در جنوب ایران [بندرعباس] مورد شلیک نیروهای سرکوب قرار گرفته و الهه در خراسان.

در این پست، از سختی تحمل درد و رنجی که بر او تحمیل شده نوشت و از قوی بودن و ماندن برای پدری که در جنگ هشت ساله بین ایران و عراق، مجروح شده است. از غزل رنجکش نوشته که سپر جان مادرش شد و از خودش که سپر جان «بچه‌ها» و خواهرش شده است: «غزل سپر جان مادرش شد و من سپر جان بچه‌ها و خواهرم. تو سپر چه شدی که بی‌درنگ زدی؟»‌

او همچنین از پدرش یاد کرده است که هشت سال در جنگ ایران و عراق جنگید و جانباز شد.

آیا سرکوبگران الهه را برای شلیک به چشم‌هایش انتخاب کرده بودند؟

#چشم_برای_آزادی #شلیک_به_چشم_معترضان #علیه_فراموشی

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
زن جوانی با موهای فر و چشم‌های زیبا را، کاربران شبکه‌های اجتماعی پیش از اعتراضات سراسری نیز می‌شناختند؛ «نیلوفر آقایی»٬ کارشناس ارشد مامایی.
نیلوفر حالا اما یکی از قربانیان شلیک هدفمند جمهوری اسلامی به چشمان معترضان است.
#نیلوفر_آقایی در یکی از آخرین پست‌های اینستاگرامش، نوشته است: «برام وسط این‌همه احساسات مختلفی که دارم هر روز تجربشون می‌کنم، پشیمونی هیچ جایی نداره...» او بر اثر شلیک گلوله‌های ساچمه‌ای یکی از چشمان خود را از دست داده است.
۴آبان ۱۴۰۱ هم‌زمان با چهلمین روز قتل حکومتی #مهسا_امینی شماری از جامعه پزشکی در تهران در برابر ساختمان نظام‌پزشکی تجمعی برگزار کردند.
شرکت کنندگان در این تجمع از معترضان حمایت کردند و شعارهای «آزادی، آزادی، آزادی» و «توپ، تانک، فشفشه، آخوند باید گم بشه» سر دادند؛ یکی از حاضران در آن تجمع، نیلوفر آقایی بود.
تجمع آن روز کادر درمان با چنان خشونتی از سوی نیروهای امنیتی سرکوب شد که رئیس و قائم مقام سازمان نظام پزشکی استعفا دادند.
در ویدیوهایی که از آن روز منتشر شده٬ صدای شلیک نیز به‌ گوش می‌رسد٬ شلیکی که امروز می‌دانیم از تفنگ ساچمه‌ای بوده، و به هدف چشمان شرکت‌کنندگان در تجمع.
#پریسا_بهمنی پزشک آن روز کشته شد و چندین تن از پزشکان دیگر نیز آسیب دیدند، از جمله یک زن دندانپزشک و یک ‌زن ماما. هویت یکی از مصدومین آن تجمع چند روز بعد آشکار شد؛ نیلوفر آقایی٬ ۳۲ ساله و کارشناس ارشد مامایی.
او ۴بهمن در یک استوری در رابطه با چشمش نوشت: «چشم قشنگم٬ امروز شد ۳ ماه که ندارمت.»
نیلوفر آقایی در میان قربانیان شلیک مستقیم نیروهای امنیتی به چشم معترضان٬ جز اولین افرادی است که بر سرکار برگشت و زندگی جدیدش را آغاز کرد.
«یک ماه بعد از آن واقعه تلخ»، اولین تصویرش را با شیلدی بر چشم و نوزادی در آغوش منتشر کرد.

نیلوفر آقایی، کمتر از دیگر قربانیان شلیک مستقیم به چشم معترضان، از روند درمان چشمش می‌نویسد. اما در لابه‌لای پست‌ها و استوری‌های اینستاگرامش دیده می‌شود که چطور قدم‌هایش را محکم‌تر در راهی بر می‌دارد که اولین قربانی‌اش، چشمی بود که دیگر نمی‌بیند: «وقتی به آگاهی بسوزی، بی‌گمان جانت در یک حضور تازه‌تر، فرجام می‌گیرد...»
#چشم_برای_آزادی #شلیک_به_چشم_معترضان #علیه_فراموش
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing