روز ۲۷ آبان ۱۴۰۱، ساعت هشت شب، سیدمحمد حسینی پاییز، به بالکن خانهاش در محله صیاد شیراز میآید که یکباره مأموری با دستور فرماندهاش، چشمان او را نشانه میگیرد.»
#سید_محمد_حسینی ، تدوینگر سینما ، در آن شب، برای همیشه چشمان خود را از دست میدهد .
او پس از یکسال روایت خود را در صفحهاش این گونه آغاز میکند:«پرونده من مختومه شد»
این روایت تلخ را محمد اینگونه ادامه میدهد که :«جمعه۲۷آبان۱۴۰۱ساعت۸شب در حالی که در بالکن خونهم در محله صیاد مشهد بودم و به پایین نگاه می کردم، به دستور فرمانده میدان یگان انتظامی و با شلیک مستقیم و عامدانه مامور یگان ویژه، با اسلحه ساچمه ای، چشم راستمو از دست دادم.
با همسر و پسر یک ساله م ، اون شب اومدیم بیرون و تا سه ماه به خونه بر نگشتیم؛ خونه نبودم که آثار جنایت از در و دیوار پاک نشه؛ شاید از دادگاه بیان و ببینن و حقیقت روشن بشه؛ حقیقتی که در این یک سال، در دادگاه ها و دادسرا ها پیگیرش بودم.
رفتم دادگاهی که اون سه ماه حتی یک نفر رو برای راستی آزمایی به خونه م نفرستاد؛
همون دادگاهی که پیگیر دوربین های روبروی خونه م نشد؛
همون دوربین های مسجدی که بسیج و اطلاعات سپاه می تونستن بهش دسترسی داشته باشن؛
همون دوربین هایی که آقای مسئول با ورودش به ماجرا، به اطلاع ما رسوند که فیلم دوربین ها پاک شده.
حالا من بعد یکسال و با پیگیری قانونی و حضور دو شاهد به اینجا رسیدم که ضارب شناسایی نشد !!!
اگر از من بپرسی می گم این اتفاق هم تلخ بود و هم شیرین؛
تلخ بود چون تا دلت بخواد کام مون تلخ شد،
تلخی دیدم، تلخی شنیدم،
تو این یکسال چیزهایی دیدم که فقط با این جنایت می تونستم ببینم؛
آدم هایی اسم خودشونو گذاشته بودن رفیق که تو این مدت حتی یکبار و به قدر یک پیام حالی نپرسیدن؛
آدم هایی حقیر زیادی رو دیدم؛
بودن کسایی که یک عمر شعار می دادن و دم از شعائر می زدن، اما جاش که رسید سکوت کردن...
و شیرین بود چون چشم سرمو ازم گرفتن و چشم دلم باز شد؛
آدم های با معرفتی دیدم که دنیا بخاطر داشتن شون باید به خودش بباله؛
دوستای تازه ی دیده و نادیده ای که عظمت روح و قلب های بزرگ شون آدمو به تعظیم وادار می کنه.
اگر این بار یکی بهت گفت اینایی که پارسال آسیب دیدن، (به تعبیر خودشون) می خواستن کشورو بهم بریزن، اینا ایرانی نبودن، مسلمون نبودن، به نیروی انتظامی حمله کردن و هزارتا تهمت دیگه، عکس منو بهش نشون بده
بگو این مرد تو خونه ش بوده و پسر یک ساله معصومش، صورت باباشو پر خون دیده؛
پدرش بخاطر این داغ سکته کرده
همسر و مادر و خانوادهش دلشون خونه
این پدر و مادر همون پدر و مادرین که روزگار جنگ، دست سه تا بچه شونو گرفتن و رفتن زیر بمب بارون ایستادن تا یه روز دشمن نیاد به مردم و خانواده شون آسیب بزنه
اما حالا مزدشونو اینجوری دادن
بگو این آدمی که می بینی سعی می کنه جلوی چشم خانواده ش نباشه که مبادا داغ خانواده رو تازه کنه؛
در آخر به اون حقیری که جنایتو مرتکب شد، این قولو میدم که نمی میری تا با ذلت، ظلمی رو کردی رو به چشم ببینی….
#چشم_برای_آزادی #شلیک_به_چشم_معترضان #علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
#سید_محمد_حسینی ، تدوینگر سینما ، در آن شب، برای همیشه چشمان خود را از دست میدهد .
او پس از یکسال روایت خود را در صفحهاش این گونه آغاز میکند:«پرونده من مختومه شد»
این روایت تلخ را محمد اینگونه ادامه میدهد که :«جمعه۲۷آبان۱۴۰۱ساعت۸شب در حالی که در بالکن خونهم در محله صیاد مشهد بودم و به پایین نگاه می کردم، به دستور فرمانده میدان یگان انتظامی و با شلیک مستقیم و عامدانه مامور یگان ویژه، با اسلحه ساچمه ای، چشم راستمو از دست دادم.
با همسر و پسر یک ساله م ، اون شب اومدیم بیرون و تا سه ماه به خونه بر نگشتیم؛ خونه نبودم که آثار جنایت از در و دیوار پاک نشه؛ شاید از دادگاه بیان و ببینن و حقیقت روشن بشه؛ حقیقتی که در این یک سال، در دادگاه ها و دادسرا ها پیگیرش بودم.
رفتم دادگاهی که اون سه ماه حتی یک نفر رو برای راستی آزمایی به خونه م نفرستاد؛
همون دادگاهی که پیگیر دوربین های روبروی خونه م نشد؛
همون دوربین های مسجدی که بسیج و اطلاعات سپاه می تونستن بهش دسترسی داشته باشن؛
همون دوربین هایی که آقای مسئول با ورودش به ماجرا، به اطلاع ما رسوند که فیلم دوربین ها پاک شده.
حالا من بعد یکسال و با پیگیری قانونی و حضور دو شاهد به اینجا رسیدم که ضارب شناسایی نشد !!!
اگر از من بپرسی می گم این اتفاق هم تلخ بود و هم شیرین؛
تلخ بود چون تا دلت بخواد کام مون تلخ شد،
تلخی دیدم، تلخی شنیدم،
تو این یکسال چیزهایی دیدم که فقط با این جنایت می تونستم ببینم؛
آدم هایی اسم خودشونو گذاشته بودن رفیق که تو این مدت حتی یکبار و به قدر یک پیام حالی نپرسیدن؛
آدم هایی حقیر زیادی رو دیدم؛
بودن کسایی که یک عمر شعار می دادن و دم از شعائر می زدن، اما جاش که رسید سکوت کردن...
و شیرین بود چون چشم سرمو ازم گرفتن و چشم دلم باز شد؛
آدم های با معرفتی دیدم که دنیا بخاطر داشتن شون باید به خودش بباله؛
دوستای تازه ی دیده و نادیده ای که عظمت روح و قلب های بزرگ شون آدمو به تعظیم وادار می کنه.
اگر این بار یکی بهت گفت اینایی که پارسال آسیب دیدن، (به تعبیر خودشون) می خواستن کشورو بهم بریزن، اینا ایرانی نبودن، مسلمون نبودن، به نیروی انتظامی حمله کردن و هزارتا تهمت دیگه، عکس منو بهش نشون بده
بگو این مرد تو خونه ش بوده و پسر یک ساله معصومش، صورت باباشو پر خون دیده؛
پدرش بخاطر این داغ سکته کرده
همسر و مادر و خانوادهش دلشون خونه
این پدر و مادر همون پدر و مادرین که روزگار جنگ، دست سه تا بچه شونو گرفتن و رفتن زیر بمب بارون ایستادن تا یه روز دشمن نیاد به مردم و خانواده شون آسیب بزنه
اما حالا مزدشونو اینجوری دادن
بگو این آدمی که می بینی سعی می کنه جلوی چشم خانواده ش نباشه که مبادا داغ خانواده رو تازه کنه؛
در آخر به اون حقیری که جنایتو مرتکب شد، این قولو میدم که نمی میری تا با ذلت، ظلمی رو کردی رو به چشم ببینی….
#چشم_برای_آزادی #شلیک_به_چشم_معترضان #علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
Telegram
ایران بریفینگ / مدیا
دانیال در یکی از فراخوانهای آذر، هنگام اعتراضات، سوار بر خودرو خود بود که سرکوبگران به داخل ماشین او بمب صوتی پرتاب کردند، شیشه جلوی ماشین خرد شد و خون سر و صورتش را پر کرد.
دانیال ۴۸ ساله که از آذر۱۴۰۱ تا به امروز، نه فقط شغل خود را از دست داد، بلکه زندگی تمامی خانوادهاش، از مادر و همسر تا فرزندان و دیگر اعضای خانوادهاش تغییر کرده است.
خودرو آنها تازه چراغ سبز را رد کرده بود که ناگهان «بمب صوتی به سمت ما زدند. شیشه سمت راننده شکست. بمب صوتی داخل ماشین وارد شد و زیر آینه منفجر شد. صحنه وحشتناکی بود.»
درد امان از دانیال گرفت. صورت دوست دانیال پر از خراش از خردههای شیشه بود و خودش هم خون از زیر چشماش میریخت. دانیال خودرو را نگه داشت، پیاده شد، دست روی سرش گذاشت و فریاد کشید که درد دارد.
مردم به دور او جمع شدند. کمکش کردند که کنار جدول کمی بنشیند. نیروهای سرکوب در لباسهای خاکی بسیجی با موتورهایشان سر رسیدند. دورهاش کردند. چشم چپ دانیال درد داشت و لای چشم راستش را باز کرد و دید و شنید که میگویند: «اینکه داره زجر میکشه، یکی خلاصش کنه.»
باز هم مردم بودند که به فریاد برآمدند و بسیجیهای موتورسوار او را ترک کردند و دانیال از حال رفت و روی زمین افتاد. وقتی چشمهایش را باز کرد، در بیمارستان بود.
دانیال را هنوز وارد بیمارستان نکرده بودند که یک نفر بهسراغش آمد و مشخصاتش را نوشت. دانیال فکر میکرد که پرسنده سوال، مسوول بخش اورژانس است و تمامی مشخصات خود را عنوان کرد. ناگهان به دستانش دستبند زدند. دانیال صداها را دنبال میکرد.
پزشکی در بخش اورژانس بیمارستان از بازداشت دانیال ممانعت کرد، با این توضیح که مصدوم ساچمه نخورده است: «مامور امنیتی میگفت ساچمه خورده و آن پزشک اصرار داشت که ساچمه نیست. ناگهان دست برد خرده شیشهای که از پوست گردن دانیال کند و با لحن تندی به مامور گفت: «نگاه کن، شیشه است، ساچمه نیست.»
مامور امنیتی منصرف شد و دانیال تا ساعت ۳ صبح تحت نظر بود که خونریزی چشمش را بند بیاورند.بخشهای آسیبدیده چشماش بخیه خورد و پلک چشم او را پیوند زدند.
دانیال راننده بازنشسته بیآرتی است و سالها از جمله فعالان کارگری این صنف بوده است.
#چشم_برای_آزادی #شلیک_به_چشم_معترضان #علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
دانیال ۴۸ ساله که از آذر۱۴۰۱ تا به امروز، نه فقط شغل خود را از دست داد، بلکه زندگی تمامی خانوادهاش، از مادر و همسر تا فرزندان و دیگر اعضای خانوادهاش تغییر کرده است.
خودرو آنها تازه چراغ سبز را رد کرده بود که ناگهان «بمب صوتی به سمت ما زدند. شیشه سمت راننده شکست. بمب صوتی داخل ماشین وارد شد و زیر آینه منفجر شد. صحنه وحشتناکی بود.»
درد امان از دانیال گرفت. صورت دوست دانیال پر از خراش از خردههای شیشه بود و خودش هم خون از زیر چشماش میریخت. دانیال خودرو را نگه داشت، پیاده شد، دست روی سرش گذاشت و فریاد کشید که درد دارد.
مردم به دور او جمع شدند. کمکش کردند که کنار جدول کمی بنشیند. نیروهای سرکوب در لباسهای خاکی بسیجی با موتورهایشان سر رسیدند. دورهاش کردند. چشم چپ دانیال درد داشت و لای چشم راستش را باز کرد و دید و شنید که میگویند: «اینکه داره زجر میکشه، یکی خلاصش کنه.»
باز هم مردم بودند که به فریاد برآمدند و بسیجیهای موتورسوار او را ترک کردند و دانیال از حال رفت و روی زمین افتاد. وقتی چشمهایش را باز کرد، در بیمارستان بود.
دانیال را هنوز وارد بیمارستان نکرده بودند که یک نفر بهسراغش آمد و مشخصاتش را نوشت. دانیال فکر میکرد که پرسنده سوال، مسوول بخش اورژانس است و تمامی مشخصات خود را عنوان کرد. ناگهان به دستانش دستبند زدند. دانیال صداها را دنبال میکرد.
پزشکی در بخش اورژانس بیمارستان از بازداشت دانیال ممانعت کرد، با این توضیح که مصدوم ساچمه نخورده است: «مامور امنیتی میگفت ساچمه خورده و آن پزشک اصرار داشت که ساچمه نیست. ناگهان دست برد خرده شیشهای که از پوست گردن دانیال کند و با لحن تندی به مامور گفت: «نگاه کن، شیشه است، ساچمه نیست.»
مامور امنیتی منصرف شد و دانیال تا ساعت ۳ صبح تحت نظر بود که خونریزی چشمش را بند بیاورند.بخشهای آسیبدیده چشماش بخیه خورد و پلک چشم او را پیوند زدند.
دانیال راننده بازنشسته بیآرتی است و سالها از جمله فعالان کارگری این صنف بوده است.
#چشم_برای_آزادی #شلیک_به_چشم_معترضان #علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
هر دو چشم وی در ٢۶ آبان ١۴٠١ مورد اصابت ده گلوله ساچمهای قرار گرفت و تاکنون درمان او با موفقیت انجام نشده است.
براساس اطلاعات بە دست آمدە پزشکها نابینا شدن او را تایید کردهاند.
پس از هدف قرار دادن افراد بە قصد کشت، شلیک به چشمان افراد یکی از کارهایی است که نیروهای سرکوب در آن مهارت دارند و از انجام آن هیچ ابایی نداشتهاند.
#فریده_صلواتی_پور حدودا چهل ساله و اهل سنندج که خبر زخمی شدن چشمانش بسیار کم مورد توجه رسانهها قرار گرفته تنها قربانی گمنام جمهوری اسلامی نیست که از ناحیه چشم مورد اصابت قرار میگیرد و رسانهای نمیشود.
فریده در ماههای گذشته متاسفانه مجبور به تخلیه هر دو چشم شدهاست.
#چشم_برای_آزادی #شلیک_به_چشم_معترضان #علیه_فراموشی
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
«چیزی که آدمو نکشه، قویترش میکنه» این جملهای است که «علی محمدی»، یکی از آسیبدیدگان چشمی در بالای صفحه اینستاگرام خود نوشته است.این نوشته را میتوان در برخی از پستها و استوریهای او نیز مشاهده کرد.
#علی_محمدی ۳۰شهریور در تجمعات اعتراضی استان همدان از ناحیه سر مورد هدف نیروهای سرکوب قرار گرفت و یک چشم خود را از دست داد. ساچمهای که چشم علی را از او گرفت، آنقدر عمیق به داخل چشم چپاش رفته است که هم بیناییاش را از او گرفت، و هم به گفته پزشکان قابل خارج کردن از چشمانش نیست.
یکی از نزدیکان علی میگوید که خودش به یاد ندارد دقیقا در لحظه واقعه چه اتفاقی برای او افتاد، انگار که یک بمب صوتی کنار سرش منفجر شده باشد، صورتش پر از ساچمه شد و خون از چشم چپاش شره کرد. ساعت ۶ عصر ۳۰شهریور بود؛ همدان، خیابان طالقانی.
علی را برای ۲۴ ساعت در بیمارستان نگه داشتند و انگار که در کما بود. به گفته نزدیکانش، او پس از ۲۴ ساعت متوجه شد که بیناییاش از بین رفته است و دچار چنان شوکی شد که هیچ بهیاد نمیآورد؛ هنوز هم جزییات آن واقعه در یاد علی نیست.
او در ابتدا فکر کرده بود که چشماش ورم کرده است و بعد از مدتی بهبود مییابد، اما خانوادهاش در جریان قرار داشتند. حالا چشم چپ او انحراف پیدا کرده است. مردمک چشماش همیشه باز است و چشم آسیبدیدهاش، کوچکتر از قبل شده است.
علی آرایشگر است و از پانزده سالگی قدم به جهان کار گذاشته. پسری که به تنهایی عادت کرده است و گویی خودساخته بار آمد و حالا هم با آسیبی که به همراه خود دارد، میسازد.
مثل آخرین پستی که در اینستاگرامش گذاشته است: «نور چشم برای رهایی» علامت پیروزی و مشتی گره شده.
#چشم_برای_آزادی #شلیک_به_چشم_معترضان #علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
#علی_محمدی ۳۰شهریور در تجمعات اعتراضی استان همدان از ناحیه سر مورد هدف نیروهای سرکوب قرار گرفت و یک چشم خود را از دست داد. ساچمهای که چشم علی را از او گرفت، آنقدر عمیق به داخل چشم چپاش رفته است که هم بیناییاش را از او گرفت، و هم به گفته پزشکان قابل خارج کردن از چشمانش نیست.
یکی از نزدیکان علی میگوید که خودش به یاد ندارد دقیقا در لحظه واقعه چه اتفاقی برای او افتاد، انگار که یک بمب صوتی کنار سرش منفجر شده باشد، صورتش پر از ساچمه شد و خون از چشم چپاش شره کرد. ساعت ۶ عصر ۳۰شهریور بود؛ همدان، خیابان طالقانی.
علی را برای ۲۴ ساعت در بیمارستان نگه داشتند و انگار که در کما بود. به گفته نزدیکانش، او پس از ۲۴ ساعت متوجه شد که بیناییاش از بین رفته است و دچار چنان شوکی شد که هیچ بهیاد نمیآورد؛ هنوز هم جزییات آن واقعه در یاد علی نیست.
او در ابتدا فکر کرده بود که چشماش ورم کرده است و بعد از مدتی بهبود مییابد، اما خانوادهاش در جریان قرار داشتند. حالا چشم چپ او انحراف پیدا کرده است. مردمک چشماش همیشه باز است و چشم آسیبدیدهاش، کوچکتر از قبل شده است.
علی آرایشگر است و از پانزده سالگی قدم به جهان کار گذاشته. پسری که به تنهایی عادت کرده است و گویی خودساخته بار آمد و حالا هم با آسیبی که به همراه خود دارد، میسازد.
مثل آخرین پستی که در اینستاگرامش گذاشته است: «نور چشم برای رهایی» علامت پیروزی و مشتی گره شده.
#چشم_برای_آزادی #شلیک_به_چشم_معترضان #علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
«حصین عابدینی»یک دهه هشتادی و یکی از صدها معترضی که طی اعتراضات سراسری ۱۴۰۱ در پی قتل «مهسا امینی»، یک چشم خود را از دست داده است. چشم نابینای او تنها چیزی نیست که او در این مدت از دست داده است؛ او را از دانشگاه هم اخراج کردند، در خیابان کتک زدند، بازداشتش کردند و به زندان «فشافویه» انداختند. او یکی از دهها آسیبدیده از ناحیه چشم است که سکوت نکرد و به افشاگری کور کردن هدفمند و گسترده معترضان پرداخت و از دیگر آسیب دیدهها نوشت.
سیام شهریور بود. نخستین روزهای شکلگیری اعتراضات سراسری ۱۴۰۱ در ایران. ساعت هشتونیم شب بود که حصین عابدینی همراه با تعدادی از دوستانش به قصد پیوستن به معترضان، قدم به خیابان گذاشت. شاید او هم مثل صدها معترض دیگر، هیچگاه فکر نمیکرد که نیروهای جمهوری اسلامی چشم او را هدف قرار دهند و زیبایی، تحصیل و کارش را از او بگیرند.
بعدازظهر بود و هستههای نخست اعتراضات در یکی از مناطق تهران شکل میگرفت.حصین میان معترضان بود و شعار میداد.
موتورهای یگانویژه از راه رسیدند.چشمهایش رو موتورسواری که ترکنشین بود، خیره ماند. سلاح ساچمهای با لیزر سبز، از سمت چپ حصین، سر او را نشانه گرفته بود. صدای شلیک آمد و ناگهان انگار که تمام چراغهای شهر خاموش شود، جهان سیاه شد.
صورت حصین غرق خون شده بود. سه ساچمه به چشم حصین برخورد کرد. دوتا از آنها که کره چشم را شکافت و باعث از بین رفتن شبکیه چشمش شد، هنوز در سر حصین قرار دارند و یکی دیگر روی پلکش گیر کرد. یک ساچمه در پیشانی، دو ساچمه در گردن، سه ساچمه در کتف و دو تا هم ساعد دستش را شکافت.
حصین با همان وضعیت به کوچهای پناه برد. هرچه در میزد، کسی به او پناه نمیداد. مجبور شد خودش را به خانه برساند. کل لباسهایش، صورت و موهایش خونی شده بود. مادرش را در بالکن خانه دید و به زمین افتاد، اما جمهوری اسلامی به این هم بسنده نکرد، ۲۴ آبان، یعنی چهارده روز پس از انجام اولین جراحی،وقتی حصین برای خرید قطرههای درمان چشمش به داروخانههای مختلف مراجعه کرده بود در میدان صادقیه دو موتور، با چهار سرنشین که لباس شخصی بودند به او حمله کردند و حصین را مورد ضربوشتم قرار دادند، بیهوش شد،حصین را به داخل ون انداختند و به زندان «تهران بزرگ»منتقل کردند. ضربوشتم در زندان هم ادامه پیدا کرد.
#چشم_برای_آزادی #شلیک_به_چشم_معترضان #علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
سیام شهریور بود. نخستین روزهای شکلگیری اعتراضات سراسری ۱۴۰۱ در ایران. ساعت هشتونیم شب بود که حصین عابدینی همراه با تعدادی از دوستانش به قصد پیوستن به معترضان، قدم به خیابان گذاشت. شاید او هم مثل صدها معترض دیگر، هیچگاه فکر نمیکرد که نیروهای جمهوری اسلامی چشم او را هدف قرار دهند و زیبایی، تحصیل و کارش را از او بگیرند.
بعدازظهر بود و هستههای نخست اعتراضات در یکی از مناطق تهران شکل میگرفت.حصین میان معترضان بود و شعار میداد.
موتورهای یگانویژه از راه رسیدند.چشمهایش رو موتورسواری که ترکنشین بود، خیره ماند. سلاح ساچمهای با لیزر سبز، از سمت چپ حصین، سر او را نشانه گرفته بود. صدای شلیک آمد و ناگهان انگار که تمام چراغهای شهر خاموش شود، جهان سیاه شد.
صورت حصین غرق خون شده بود. سه ساچمه به چشم حصین برخورد کرد. دوتا از آنها که کره چشم را شکافت و باعث از بین رفتن شبکیه چشمش شد، هنوز در سر حصین قرار دارند و یکی دیگر روی پلکش گیر کرد. یک ساچمه در پیشانی، دو ساچمه در گردن، سه ساچمه در کتف و دو تا هم ساعد دستش را شکافت.
حصین با همان وضعیت به کوچهای پناه برد. هرچه در میزد، کسی به او پناه نمیداد. مجبور شد خودش را به خانه برساند. کل لباسهایش، صورت و موهایش خونی شده بود. مادرش را در بالکن خانه دید و به زمین افتاد، اما جمهوری اسلامی به این هم بسنده نکرد، ۲۴ آبان، یعنی چهارده روز پس از انجام اولین جراحی،وقتی حصین برای خرید قطرههای درمان چشمش به داروخانههای مختلف مراجعه کرده بود در میدان صادقیه دو موتور، با چهار سرنشین که لباس شخصی بودند به او حمله کردند و حصین را مورد ضربوشتم قرار دادند، بیهوش شد،حصین را به داخل ون انداختند و به زندان «تهران بزرگ»منتقل کردند. ضربوشتم در زندان هم ادامه پیدا کرد.
#چشم_برای_آزادی #شلیک_به_چشم_معترضان #علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
#پرویز_یاری در ۱۹ آذر ۱۴۰۱ در جریان برپایی تجمع اعتراضی در شهرک «دره دریژ» در کرمانشاه، بر اثر شلیک گلوله ساچمهای از سوی مأموران امنیتی، بینایی چشم چپ خود را از دست داد.
هیچ بیمارستانی در کرمانشاه وی را پذیرش نکرد و او در نهایت مجبور شد با فروش پراید خود در تهران در یک بیمارستان خصوصی عمل تخلیه چشم چپش را انجام دهد.
#چشم_برای_آزادی #شلیک_به_چشم_معترضان #علیه_فراموشی
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
صادق صوفی ، ۲۶ سال دارد و کارشناس تربیت بدنی و شهروند اهل بوکان است.
#صادق_صوفی در روز چهارم آبان ۱۴۰۱ و همزمان با چهلم مهسا امینی، در بوکان هدف شلیک سلاحهای ساچمهزن نیروهای سپاه پاسداران قرار گرفته و چشم چپ خود را از دست داد.
صادق پس از آسیب دیدگی و جراحت بجای درمان بازداشت میشود، او پس از آنکه هر دو چشمش عفونت میکند با وثیقه پانصد میلیون تومانی آزاد و مستقیما در بیمارستان بستری میشود، پزشکان معتقد بودند امکان بازیابی چشم او در صورت بستری شدن در زمان مفید میرفت.
#چشم_برای_آزادی #شلیک_به_چشم_معترضان #علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
#صادق_صوفی در روز چهارم آبان ۱۴۰۱ و همزمان با چهلم مهسا امینی، در بوکان هدف شلیک سلاحهای ساچمهزن نیروهای سپاه پاسداران قرار گرفته و چشم چپ خود را از دست داد.
صادق پس از آسیب دیدگی و جراحت بجای درمان بازداشت میشود، او پس از آنکه هر دو چشمش عفونت میکند با وثیقه پانصد میلیون تومانی آزاد و مستقیما در بیمارستان بستری میشود، پزشکان معتقد بودند امکان بازیابی چشم او در صورت بستری شدن در زمان مفید میرفت.
#چشم_برای_آزادی #شلیک_به_چشم_معترضان #علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
#حسین_کارگر بعد از درمان و تخلیه چشمش از ماموران نیروی انتظامی شکایت کرده است اما تاکنون وبا گذشت بیش از یکسال حتی اورا برای توضیح شکایتش هم نخواستهاند.
#چشم_برای_آزادی #شلیک_به_چشم_معترضان #علیه_فراموشی
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
او اواخر شهریور ۱۴۰۱ در حالی که به عنوان سرباز وظیفه به مرخصی رفته بود، در ایستگاه اتوبوس در حالی که عازم خانه بود در جریان حمله مأموران امنیتی به تجمعات مردمی در سقز، و گلوله باران ساچمهای بر اثر اصابت گلوله ساچمهای، بینایی یک چشم خود را از دست داد.
#نچیروان_معروفی اکنون پس از از دست دادن بینایی یک چشم خود دچار بیماری افسردگی و روحی شده است.
#چشم_برای_آزادی #شلیک_به_چشم_معترضان #علیه_فراموشی
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
فیروز هنرمند است و شهروند اهل پاوه، او یکی از دهها معترضی است که بر اثر اصابت گلولههای ساچمهای نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی مصدوم شده و هر دو چشم خود را از دست داده است.
#فیروز_میرانی روز ۹ آذر ۱۴۰۱ ، بر اثر شلیک گلوله ساچمهای از سوی مأموران امنیتی به شدت آسیب دید بینایی یک چشم خود را از دست داده است و در انتظار است تا چشم راست خود را نیز به دلیل عفونت شدید تخلیه نماید.
#چشم_برای_آزادی #شلیک_به_چشم_معترضان #علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
#فیروز_میرانی روز ۹ آذر ۱۴۰۱ ، بر اثر شلیک گلوله ساچمهای از سوی مأموران امنیتی به شدت آسیب دید بینایی یک چشم خود را از دست داده است و در انتظار است تا چشم راست خود را نیز به دلیل عفونت شدید تخلیه نماید.
#چشم_برای_آزادی #شلیک_به_چشم_معترضان #علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing