نی انبان♪ 🪈

فرزادو دو سه مرتبه برگايِ ورقِ كيمِ تو دستش رو زير و رو كرد و بعد از كلي پيس كردن ، پنجتا ورقِ خشكش رو انداخت جلو پايِ موصو و گفت ؛ اِقرأ حاكم ! بخون بينم حكم چنن ؟
موصو هموطوري كه ورقا از رو زمين بر مي داشت ، ني قليونش رو بينِ گردنش و شونه ي چپش گير انداخت و گفت ؛ هوووم ، تِشي توش بيفته ، دل خالو جوني ! حُكم دِلِن .
صادقو كه انگار تو پيس كردن پنجتاي اولي هيچ برگ حكمي نصيبش نشده بود، رو به موصو كرد و گفت ؛اِي گي تو دل ، دوپايي تنگيدوم تو زندگي نگبتي و شانسِ گيني!
فرزادو كه رسيده بود به دور آخر پيس كردن ، خنده ي بلندي كرد و همزماني كه چهارتا برگ آخر موصو رو جلوش ميزد رو زمين ، تَقِّه اي كرد گفت ؛ دنياكو پر از زشتي و سياهي و نگبتن عامو ولي تو همين زندگيِ نگبتي ، گاهاً آدمايي پا تو زندگيت ميزارن كه بخاطرِ وجودشون ، همي زندگي هم سيت قشنگ و دوست داشتني ميشه . صادقو كه هنوز بعد از چند دست پيسوندن ، هنوز برگ حكمي نصيبش نشده بود از رو عصبانيت دستي رو زانوش زد و گفت ؛ اوضاعِ دنيا سي بنده ، مثه همي ورقايِ تو دستمه كه هيچ برگ حكمي توشون ني . سر تا تهش هم كه دست بكشي ، داستانم مثه داستان زندگيه آدميِن كه خوش ميفهمه هر چي بگه و بپرسه دروغ ميشنفه ولي بازم از سر اميدواري و دلخوشي ، دوباره سوال مي پرسه .
موصو كه انگار امشو خوب سيش گرفته بود ، دستِ پنجمي رو هم از جلوي پايِ صادقو جمع كرد و بعد از اي كه سري تكون داد گفت ؛ فرزادو درست ميگه ، به نظر مُوو تو زندگي آدم بسته به شانسش ، گاها كسايي پا ميزارن كه سي آسمون و سقفِ زندگيش ميشن ستون و نميزارن تو دوره زمونه ي قحطي محبت و عشق ، آسمون به زمين بياد و رو سرشون آوار شه .
صادقو كه هنوز مشغول مُنگه دادن بود ، از سرِ اجبار، بي بيِ گشنيزي انداخت وسط و گفت ؛ مُوو ديگه نا اميدم موصو ، نگبت اينن كه شانس راه خونه ي مُوو گم كرده ، مو هنوز هم كه هنوزه ، بعد از اي همه سال ، تو وجود هر زني دنبالِ مهتابو مي گردوم ولي مثلش نيست و پيدا نمي كنم . به قولِ خالوم ؛ نه هر چشمی ز جسمی می‌برد جان ، نه هر زلفی دلی سازد پریشان ...
موصو كه با يه دو لوويي دستِ آخر رو هم بريده بود رو به صادقو كرد و گفت ؛ همه ي اينا بسته به اينن كه تو چطور فكر كني و زندگيتو ببيني . زندگي سي آدم از همونجا كه نا اميد بشه تموم ميشه و بعدش ديگه اسمش ميشه جون كندن الكي . پس نا اميد نباش چون سرنوشت فرداي زندگي هم مثه برگايِ دستِ بعديه كه هنوز پيس نشده و معلوم نيست كه چه كارت و فرصتي تو دستته . نا اميد نشو ، شايد فردا و تو دستِ بعدي تكِ حكم افتاد دستت ، چه معلوم ...
#بوشهر #جنوب
instageram:Abbas_Aalizadeh

2.8K viewsedited 15:17