ﮔﺰﺍﺭﻩ « ﻣﻦ ﮐﻮﺭﺵ ﻫﺴﺘﻢ، ﺷﺎﻩ ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﯽ » ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﭘﺎﺭﺳﯽ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ،
ﻋﯿﻼﻣﯽ ﻭ ﺑﺎﺑﻠﯽ ﺭﻭﯼ ﯾﮏ ﺳﺘﻮﻥ ﺩﺭ ﭘﺎﺳﺎﺭﮔﺎﺩ ﺣﮏ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ
@iranghoghnoos🔥
ﻋﯿﻼﻣﯽ ﻭ ﺑﺎﺑﻠﯽ ﺭﻭﯼ ﯾﮏ ﺳﺘﻮﻥ ﺩﺭ ﭘﺎﺳﺎﺭﮔﺎﺩ ﺣﮏ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ
@iranghoghnoos🔥
@iranghoghnoos🔥
ﺯﺭﺗﺸﺘﯿﺎﻥ ﺩﺭ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻣﺮﺩﻩﻫﺎ ﻭ ﻣﺮﺩﮔﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﺧﻤﻪ ﻣﯿﮕﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﺧﻮﺭﺍﮎ ﺟﺎﻧﻮﺭﺍﻥ
ﮔﺮﺩﺩ . ﺑﺮﺧﯽﻫﺎ ﻣﻮﻣﯿﺎﯾﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﺎﻥ . ﺑﺮﺧﯽﻫﺎ ﺑﻪﺧﺎﮎ ﻣﯽﺳﭙﺎﺭﺩﻧﺪ ﻭ ...
ﺍﻣﺎ ﺍﻣﺮﻭﺯﻩ ﻫﻤﻪﯼ ﺯﺭﺗﺸﺘﯿﺎﻥ ﻣﺮﺩﮔﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪﺧﺎﮎ ﻣﯽﺳﭙﺎﺭﻧﺪ . ﺯﺭﺗﺸﺘﯿﺎﻥ ﭘﯿﮑﺮ ﺑﯽﺟﺎﻥ
ﻣﺮﺩﻩﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﺷﺐ ﺑﻪﺧﺎﮎ ﻧﻤﯽﺳﭙﺎﺭﻧﺪ ﻭ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺁﻏﺎﺯ ﺳﭙﯿﺪﻩﺩﻡ ﻭ ﺭﻭﺷﻨﯽ ﻫﻮﺍ
ﻣﯽﻣﺎﻧﻨﺪ . ﺑﺎﻣﺪﺍﺩ ﻓﺮﺩﺍ ﻧﺨﺴﺖ ﻣﺮﺩﻩ ﺭﺍ ﺷﺴﺘﺸﻮ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﯾﮏ ﭘﺎﺭﭼﻪ ﺳﭙﯿﺪ ﺍﺯ ﭘﯿﺶ
ﺩﻭﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﮐﻔﻦ ﺑﺮ ﺗﻦ ﻣﺮﺩﻩ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻭ ﺳﭙﺲ ﻣﺮﺩﻩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺗﺎﺑﻮﺗﯽ ﺁﻫﻨﯽ ﺑﺮ
ﮔﻮﺭﺳﺘﺎﻥ ﻣﯽﺑﺮﻧﺪ ﻭ ﺑﻪﺧﺎﮎ ﻣﯽﺳﭙﺎﺭﻧﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﺩﻩ ﺳﻮﮔﻮﺍﺭﯼ ﻧﻤﯽﮐﻨﻨﺪ . ﺯﺭﺗﺸﺘﯿﺎﻥ ﺑﻪ
ﺑﺎﺯﻣﺎﻧﺪﮔﺎﻥ ﺩﺭﮔﺬﺷﺘﻪ ﺑﻪﺟﺎﯼ ﺗﺴﻠﯿﺖ ﻋﺮﺑﯽ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ : ﺁﺭﺍﻣــﺶ ﺑــﺎﺩ . ﻫـﻤـﺪﺭﺩﯼ . ﻭ
ﺑﻪﺟﺎﯼ ﻓﺎﺗﺤﻪ ﻋﺮﺑﯽ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺳـﺮﻭﺩ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺍﻭﺳﺘﺎﯾﯽ (ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ) ﺑﻬﺮﻩ ﻣﯿﮕﯿﺮﻧﺪ ﮐﻪ ﭼﻨﯿـﻦ ﺍﺳﺖ
: ﺑﺮ ﺭﻭﺍﻥ ﻭ ﻓــﺮﻭﻫﺮ ﺁﺯﺍﺩ ﺷــﺪﻩ ﻧـﯿـﮑﻮﮐـﺎﺭﺍﻥ ﺩﺭﻭﺩ ﺑــﺎﺩ . ﺁﯾﯿﻦ ﭘـُﺮﺳـِﻪ ( ﺧﺘﻢ )
ﺯﺭﺗﺸﺘﯿﺎﻥ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺗﺎﻻﺭ ﯾﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﮔﺰﺍﺭ ﻣﯿﺸﻮﺩ . ﺯﺭﺗﺸﯿﺘﺎﻥ ﺳﻮﮔﻮﺍﺭﯼ ﻭ ﻋﺰﺍﺩﺍﺭﯼ ﻭ
ﻣﺮﺩﻩﭘﺮﺳﺘﯽ ﻧـﺪﺍﺭﻧـﺪ ﺩﺭ ﻋﻮﺽ ﺩﺭ ﺩﺭﺍﺯﺍﯼ ﺳﺎﻝ ﺟﺸﻦﻫﺎﯼ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺷﺎﺩ ﻭ ﻧﯿﮑﯽ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﮐﻪ
ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ ﺳﺮﻭﺭ ﻭ ﺷﺎﺩﻣﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ ﺑﺎ ﺑﺎ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺩﻫﺶ ﺍﺳﺖ . ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﻭ ﺭﻗﺺ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺁﻥ
ﺁﺯﺍﺩ ﺍﺳﺖ ..
@iranghoghnoos🔥
ﺯﺭﺗﺸﺘﯿﺎﻥ ﺩﺭ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻣﺮﺩﻩﻫﺎ ﻭ ﻣﺮﺩﮔﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﺧﻤﻪ ﻣﯿﮕﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﺧﻮﺭﺍﮎ ﺟﺎﻧﻮﺭﺍﻥ
ﮔﺮﺩﺩ . ﺑﺮﺧﯽﻫﺎ ﻣﻮﻣﯿﺎﯾﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﺎﻥ . ﺑﺮﺧﯽﻫﺎ ﺑﻪﺧﺎﮎ ﻣﯽﺳﭙﺎﺭﺩﻧﺪ ﻭ ...
ﺍﻣﺎ ﺍﻣﺮﻭﺯﻩ ﻫﻤﻪﯼ ﺯﺭﺗﺸﺘﯿﺎﻥ ﻣﺮﺩﮔﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪﺧﺎﮎ ﻣﯽﺳﭙﺎﺭﻧﺪ . ﺯﺭﺗﺸﺘﯿﺎﻥ ﭘﯿﮑﺮ ﺑﯽﺟﺎﻥ
ﻣﺮﺩﻩﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﺷﺐ ﺑﻪﺧﺎﮎ ﻧﻤﯽﺳﭙﺎﺭﻧﺪ ﻭ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺁﻏﺎﺯ ﺳﭙﯿﺪﻩﺩﻡ ﻭ ﺭﻭﺷﻨﯽ ﻫﻮﺍ
ﻣﯽﻣﺎﻧﻨﺪ . ﺑﺎﻣﺪﺍﺩ ﻓﺮﺩﺍ ﻧﺨﺴﺖ ﻣﺮﺩﻩ ﺭﺍ ﺷﺴﺘﺸﻮ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﯾﮏ ﭘﺎﺭﭼﻪ ﺳﭙﯿﺪ ﺍﺯ ﭘﯿﺶ
ﺩﻭﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﮐﻔﻦ ﺑﺮ ﺗﻦ ﻣﺮﺩﻩ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻭ ﺳﭙﺲ ﻣﺮﺩﻩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺗﺎﺑﻮﺗﯽ ﺁﻫﻨﯽ ﺑﺮ
ﮔﻮﺭﺳﺘﺎﻥ ﻣﯽﺑﺮﻧﺪ ﻭ ﺑﻪﺧﺎﮎ ﻣﯽﺳﭙﺎﺭﻧﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﺩﻩ ﺳﻮﮔﻮﺍﺭﯼ ﻧﻤﯽﮐﻨﻨﺪ . ﺯﺭﺗﺸﺘﯿﺎﻥ ﺑﻪ
ﺑﺎﺯﻣﺎﻧﺪﮔﺎﻥ ﺩﺭﮔﺬﺷﺘﻪ ﺑﻪﺟﺎﯼ ﺗﺴﻠﯿﺖ ﻋﺮﺑﯽ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ : ﺁﺭﺍﻣــﺶ ﺑــﺎﺩ . ﻫـﻤـﺪﺭﺩﯼ . ﻭ
ﺑﻪﺟﺎﯼ ﻓﺎﺗﺤﻪ ﻋﺮﺑﯽ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺳـﺮﻭﺩ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺍﻭﺳﺘﺎﯾﯽ (ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ) ﺑﻬﺮﻩ ﻣﯿﮕﯿﺮﻧﺪ ﮐﻪ ﭼﻨﯿـﻦ ﺍﺳﺖ
: ﺑﺮ ﺭﻭﺍﻥ ﻭ ﻓــﺮﻭﻫﺮ ﺁﺯﺍﺩ ﺷــﺪﻩ ﻧـﯿـﮑﻮﮐـﺎﺭﺍﻥ ﺩﺭﻭﺩ ﺑــﺎﺩ . ﺁﯾﯿﻦ ﭘـُﺮﺳـِﻪ ( ﺧﺘﻢ )
ﺯﺭﺗﺸﺘﯿﺎﻥ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺗﺎﻻﺭ ﯾﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﮔﺰﺍﺭ ﻣﯿﺸﻮﺩ . ﺯﺭﺗﺸﯿﺘﺎﻥ ﺳﻮﮔﻮﺍﺭﯼ ﻭ ﻋﺰﺍﺩﺍﺭﯼ ﻭ
ﻣﺮﺩﻩﭘﺮﺳﺘﯽ ﻧـﺪﺍﺭﻧـﺪ ﺩﺭ ﻋﻮﺽ ﺩﺭ ﺩﺭﺍﺯﺍﯼ ﺳﺎﻝ ﺟﺸﻦﻫﺎﯼ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺷﺎﺩ ﻭ ﻧﯿﮑﯽ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﮐﻪ
ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ ﺳﺮﻭﺭ ﻭ ﺷﺎﺩﻣﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ ﺑﺎ ﺑﺎ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺩﻫﺶ ﺍﺳﺖ . ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﻭ ﺭﻗﺺ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺁﻥ
ﺁﺯﺍﺩ ﺍﺳﺖ ..
@iranghoghnoos🔥
نخوانند بر ما کسی آفرین
چو ویران بود بوم ایران زمین
#پاینده_ایران
#شکوه_ایران_باز_خواهد_گشت
@iranghoghnoos🔥
چو ویران بود بوم ایران زمین
#پاینده_ایران
#شکوه_ایران_باز_خواهد_گشت
@iranghoghnoos🔥
☆ #زرتشت، #کوروش، #فردوسی☆
بر ستیغ افتخارات وطن
می درخشد نام فرمند سه تن
نام #زرتشت اولین یکتاپرست
افسری بر تارک این قله است
راستی و مهر و نیکی دین اوست
صلح و انسان باوری آیین اوست
مردمان در چشم او یکسان بدند
چون که آنان جملگی انسان بدند
با سه اصل جاودان و سرمدی
شد نمادی از فروغ ایزدی
بعد از او هم #کوروش روشن روان
آن ابرمرد جهان باستان
پرچم آزادگی را برفراشت
او حقوق هر کسی را پاس داشت
مهرورزی کرد با هرکس که بود
پارسی و ماد و لیدی و یهود
لوحه اش بنیان آزادی بود
بذر آزادی برش شادی بود
زان سپس #فردوسی آزادمرد
خفتگان را در وطن بیدار کرد
شعرهایش جان ز نو در تن دمید
شور ملی در تن میهن دمید
برد پی بر ریشه ها و بیخ ما
روشنی بخشید بر تاریخ ما
داد با #شهنامه ایران را توان
آن توان شد آرمانی جاودان
گرچه بس ایرانی فرزانه نیز
بهر ما هستند پر ارج و عزیز
لیک بی تایند در هر روزگار
آن سه انسان باور ایران تبار
چکامه از توران شهریاری
@iranghoghnoos🔥
بر ستیغ افتخارات وطن
می درخشد نام فرمند سه تن
نام #زرتشت اولین یکتاپرست
افسری بر تارک این قله است
راستی و مهر و نیکی دین اوست
صلح و انسان باوری آیین اوست
مردمان در چشم او یکسان بدند
چون که آنان جملگی انسان بدند
با سه اصل جاودان و سرمدی
شد نمادی از فروغ ایزدی
بعد از او هم #کوروش روشن روان
آن ابرمرد جهان باستان
پرچم آزادگی را برفراشت
او حقوق هر کسی را پاس داشت
مهرورزی کرد با هرکس که بود
پارسی و ماد و لیدی و یهود
لوحه اش بنیان آزادی بود
بذر آزادی برش شادی بود
زان سپس #فردوسی آزادمرد
خفتگان را در وطن بیدار کرد
شعرهایش جان ز نو در تن دمید
شور ملی در تن میهن دمید
برد پی بر ریشه ها و بیخ ما
روشنی بخشید بر تاریخ ما
داد با #شهنامه ایران را توان
آن توان شد آرمانی جاودان
گرچه بس ایرانی فرزانه نیز
بهر ما هستند پر ارج و عزیز
لیک بی تایند در هر روزگار
آن سه انسان باور ایران تبار
چکامه از توران شهریاری
@iranghoghnoos🔥
🌟 ایران دوستی را از رستم فرخزاد بیاموزیم 🌟
👁🗨 هنگامه ای که یزدگرد دانست تازیان به مرز ها هجوم آورده اند سپاه گرد آورد.
عمر سعد وقاص را با سپاه
فرستاد تا جنگ جوید ز شاه
چو آگاه شد زان سخن یزدگرد
ز هر سو سپاه اندر آورد گرد
👁🗨 یزدگرد نامه به رستم نوشت و به او دستور داد به جنگ با تازیان رود. رستم در آن زمان در خراسان بود و تا فرمان شاهی را شنید شتابانه لشگر آراست.....
بفرمود تا پور هرمزد راه
بپیماید و برکشد با سپاه
👁🗨 سپهسالار رستم فرخزاد، دلاور و شیر بیشه ی ایرانی و نماد ایران پرستی، سپاه آراست و به نبرد با تازیان رفت. رستم تنها جنگجو نبود بلکه همانطور که فردوسی پاکزاد می گوید دانشمند و خردمند و ستاره شناس بود.
که رستم بدش نام و بیدار بود
خردمند و گرد و جهاندار بود
ستاره شمر بود و بسیار هوش
به گفتار موبد نهاده دو گوش
👁🗨 رستم در میانه میدان جنگ به برادرش که در دربار شاه بود نامه نوشت و به او اندرز هایی داد که هر ایرانی باید در دلش پرورش دهد...
همه پیش یزدان نیایش کنید
شب تیره او را ستایش کنید
👁🗨 رستم می دانست در این جنگ کشته خواهد شد اما از هیچ رشادتی دریغ نکرد.
که من با سپاهی به سختی درم
به رنج و غم و شوربختی درم
رهایی نیابم سرانجام ازین
خوشا باد نوشین ایران زمین
👁🗨 رستم در ادامه از برادرش می خواهد که همه چیز را کنار بگذارد و تنها از شاهنشاه پشتیبانی کند.
چو گیتی بود تنگ بر شهریار
تو گنج و تن و جان گرامی مدار
کزین تخمه نامدار ارجمند
نماندست جز شهریار بلند
به کوشش مکن هیچ سستی به کار
به گیتی جز او نیست پروردگار
ز ساسانیان یادگار اوست و بس
کزین پس نبیند ازین تخمه کس
دریغ این سر و تاج و این مهر و داد
که خواهد شدن تخم شاهی به باد
تو پیروز باش و جهاندار باش
ز بهر تن شه به تیمار باش
گر او را بد آید تو شو پیش اوی
به شمشیر بسپار پرخاش جوی
👁🗨 رستم در ادامه سخنی می گوید که آتش دل را شعله ور می کند. او وقتی آگاه می شود که ساسانیان فرو خواهد ریخت اینچنین می گوید:
دل من پر از خون شد و روی زرد
دهان خشک و لبها شده لاژورد
که تا من شدم پهلوان از میان
چنین تیره شد بخت ساسانیان
چنان بی وفا گشت گردان سپهر
دژم گشت و از ما ببرید مهر
👁🗨 رستم با اینکه دانست تازیان پیروز می شوند اما مقابلشان با شجاعت ایستاد و اینچنین گفت:
بزرگان که در قادسی با منند
درشتند و بر تازیان دشمنند
گمانند کین بیش بیرون شود
ز دشمن زمین رود جیحون شود
ز راز سپهری کس آگاه نیست
ندانند کین رنج کوتاه نیست
چو میروی طبری و چون ارمنی
به جنگ اند با کیش اهرمنی
👁🗨 در پایان، رستم به برادرش آخرین سفارش ها را می کند و به او می گوید که به مادر هم درود مرا برسان و بگو زین پس من را نخواهد دید و از من خشنود باشد.
سخن هر چه گفتم به مادر بگوی
نبیند همانا مرا نیز روی
درودش ده از ما و بسیار پند
بده تا نباشد به گیتی نژند
👁🗨 سپس پند های پایانی به برادر:
تو را ای برادر تن آباد باد
دل شاه ایران به تو شاد باد
که این قادسی گورگاه من است
کفن جوشن و خون کلاه من است
دو دیده ز شاه جهان برمدار
فدا کن تن خویش در کارزار
که زود آید این روز اهرمنی
چو گردون گردان کند دشمنی
#شکوه_ایران_باز_خواهد_گشت
@iranghoghnoos🔥
👁🗨 هنگامه ای که یزدگرد دانست تازیان به مرز ها هجوم آورده اند سپاه گرد آورد.
عمر سعد وقاص را با سپاه
فرستاد تا جنگ جوید ز شاه
چو آگاه شد زان سخن یزدگرد
ز هر سو سپاه اندر آورد گرد
👁🗨 یزدگرد نامه به رستم نوشت و به او دستور داد به جنگ با تازیان رود. رستم در آن زمان در خراسان بود و تا فرمان شاهی را شنید شتابانه لشگر آراست.....
بفرمود تا پور هرمزد راه
بپیماید و برکشد با سپاه
👁🗨 سپهسالار رستم فرخزاد، دلاور و شیر بیشه ی ایرانی و نماد ایران پرستی، سپاه آراست و به نبرد با تازیان رفت. رستم تنها جنگجو نبود بلکه همانطور که فردوسی پاکزاد می گوید دانشمند و خردمند و ستاره شناس بود.
که رستم بدش نام و بیدار بود
خردمند و گرد و جهاندار بود
ستاره شمر بود و بسیار هوش
به گفتار موبد نهاده دو گوش
👁🗨 رستم در میانه میدان جنگ به برادرش که در دربار شاه بود نامه نوشت و به او اندرز هایی داد که هر ایرانی باید در دلش پرورش دهد...
همه پیش یزدان نیایش کنید
شب تیره او را ستایش کنید
👁🗨 رستم می دانست در این جنگ کشته خواهد شد اما از هیچ رشادتی دریغ نکرد.
که من با سپاهی به سختی درم
به رنج و غم و شوربختی درم
رهایی نیابم سرانجام ازین
خوشا باد نوشین ایران زمین
👁🗨 رستم در ادامه از برادرش می خواهد که همه چیز را کنار بگذارد و تنها از شاهنشاه پشتیبانی کند.
چو گیتی بود تنگ بر شهریار
تو گنج و تن و جان گرامی مدار
کزین تخمه نامدار ارجمند
نماندست جز شهریار بلند
به کوشش مکن هیچ سستی به کار
به گیتی جز او نیست پروردگار
ز ساسانیان یادگار اوست و بس
کزین پس نبیند ازین تخمه کس
دریغ این سر و تاج و این مهر و داد
که خواهد شدن تخم شاهی به باد
تو پیروز باش و جهاندار باش
ز بهر تن شه به تیمار باش
گر او را بد آید تو شو پیش اوی
به شمشیر بسپار پرخاش جوی
👁🗨 رستم در ادامه سخنی می گوید که آتش دل را شعله ور می کند. او وقتی آگاه می شود که ساسانیان فرو خواهد ریخت اینچنین می گوید:
دل من پر از خون شد و روی زرد
دهان خشک و لبها شده لاژورد
که تا من شدم پهلوان از میان
چنین تیره شد بخت ساسانیان
چنان بی وفا گشت گردان سپهر
دژم گشت و از ما ببرید مهر
👁🗨 رستم با اینکه دانست تازیان پیروز می شوند اما مقابلشان با شجاعت ایستاد و اینچنین گفت:
بزرگان که در قادسی با منند
درشتند و بر تازیان دشمنند
گمانند کین بیش بیرون شود
ز دشمن زمین رود جیحون شود
ز راز سپهری کس آگاه نیست
ندانند کین رنج کوتاه نیست
چو میروی طبری و چون ارمنی
به جنگ اند با کیش اهرمنی
👁🗨 در پایان، رستم به برادرش آخرین سفارش ها را می کند و به او می گوید که به مادر هم درود مرا برسان و بگو زین پس من را نخواهد دید و از من خشنود باشد.
سخن هر چه گفتم به مادر بگوی
نبیند همانا مرا نیز روی
درودش ده از ما و بسیار پند
بده تا نباشد به گیتی نژند
👁🗨 سپس پند های پایانی به برادر:
تو را ای برادر تن آباد باد
دل شاه ایران به تو شاد باد
که این قادسی گورگاه من است
کفن جوشن و خون کلاه من است
دو دیده ز شاه جهان برمدار
فدا کن تن خویش در کارزار
که زود آید این روز اهرمنی
چو گردون گردان کند دشمنی
#شکوه_ایران_باز_خواهد_گشت
@iranghoghnoos🔥
تخریب دژ ساسانی توسط ناصر الدين سلطان قاجار
تصاویری از دژ بزرگ یزدگرد در نهاوند که ناصر الدین سلطان آن را در جستجوی گنج ویران کرد!
در شهر نهاوند بر بلندای تپهای مشرف به شهر قلعهای وجود داشت که داستان ویرانی آن غم انگیز و عبرت آمیز است.
داستانی که از گذشته در میان مردم شهر رواج دارد آن است که ناصر الدین سلطان قاجار این قلعه را چون مشرف به منازل و حریم خصوصی مردم بود تخریب کرد؛ اما حقیقت چیز دیگریست.
ناصر الدین سلطان در دو نوبت در جستجوی گنجینههای بازمانده از عصر ساسانی این دژ را به ویرانی کشانید.
سلطان منحوس هیچگاه به هدف خود نرسید اما دژ ساسانی، یادگار ایرانیان کهن جای خود را به ویرانهای تاثر برانگیز داد.
او قبل از جستجو دستور داد تا چندین تصویر از دژ تهیه شود و این تصاویر تنها چیزیست که از آن دژ، یادواره تمدن و عظمت ساسانیان، به دست ما رسیده است.
@iranghoghnoos🔥
تصاویری از دژ بزرگ یزدگرد در نهاوند که ناصر الدین سلطان آن را در جستجوی گنج ویران کرد!
در شهر نهاوند بر بلندای تپهای مشرف به شهر قلعهای وجود داشت که داستان ویرانی آن غم انگیز و عبرت آمیز است.
داستانی که از گذشته در میان مردم شهر رواج دارد آن است که ناصر الدین سلطان قاجار این قلعه را چون مشرف به منازل و حریم خصوصی مردم بود تخریب کرد؛ اما حقیقت چیز دیگریست.
ناصر الدین سلطان در دو نوبت در جستجوی گنجینههای بازمانده از عصر ساسانی این دژ را به ویرانی کشانید.
سلطان منحوس هیچگاه به هدف خود نرسید اما دژ ساسانی، یادگار ایرانیان کهن جای خود را به ویرانهای تاثر برانگیز داد.
او قبل از جستجو دستور داد تا چندین تصویر از دژ تهیه شود و این تصاویر تنها چیزیست که از آن دژ، یادواره تمدن و عظمت ساسانیان، به دست ما رسیده است.
@iranghoghnoos🔥
ﺩﺭ ﺗﺼﺎﻭﻳﺮﺣﮑﺎﮐﻲ ﺷﺪﻩ ﺑﺮ ﺳﻨﮕﻬﺎﻱ ﺗﺨﺖ ﺟﻤﺸﻴﺪ ﻫﻴﭽﮑﺲ ﻋﺼﺒﺎﻧﻲ
ﻧﻴﺴﺖ ...
ﻫﻴﭽﮑﺲ ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﺍﺳﺐ ﻧﻴﺴﺖ ...
ﻫﻴﭽﮑﺲ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺗﻌﻈﻴﻢ ﻧﻤﻲ ﺑﻴﻨﻴﺪ ...
ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﺍﻳﻦ ﺻﺪﻫﺎ ﭘﻴﮑﺮ ﺗﺮﺍﺷﻴﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﺣﺘﻲ ﻳﮏ ﺗﺼﻮﻳﺮ ﺑﺮﻫﻨﻪ ﻭﺟﻮﺩ
ﻧﺪﺍﺭﺩ ...
ﺍﻳﻨﻬﺎ ﻧﺸﺎﻧﮕﺎﻥ ﺍﺩﺏ ﺍﺻﻴﻠﻤﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ : ﻧﺠﺎﺑﺖ ... ﻗﺪﺭﺕ ... ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ...
ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻲ ... ﺧﻮﺷﺮﻭﻳﻲ ...
ﺭﻭﺯﯼ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﺷﺪ ... ﺍُﺳﻮﻩ ﻭ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﺮ ﺷﻤﺮﺩﻡ ، ﺑﺮﺍﯼ
ﺟﻬﺎﻧﯿﺎﻥ ...
ﺍﻧﺪﻭﻫﮕﯿﻦ ﻭ ﭘﮋﻣﺮﺩﻩ ﻭ ﺍﻓﺴﺮﺩﻩ ﻣﺎﻥ ﺳﺎﺧﺘﻨﺪ ... ﻫﻤﺎﺭﻩ ﺳﻮﮔﻮﺍﺭ ﻭ ﺳﯿﻪ
ﭘﻮﺷﻤﺎﻥ ﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ... ﻧﺎﺩﺍﻥ ﻭ ﻧﺎﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻭ ﺯﺷﺖ ﻣﺎﻥ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ ... ﻭﻟﯽ
ﺑﯽ ﮔﻤﺎﻥ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺭﻭﺯﯼ ... ﺩﺍﻧﻪ ﺍﺭﻏﻮﺍﻧﻤﺎﻥ ... ﺟﻮﺍﻧﻪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺯﺩ ﻭ
ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﻭﯾﯿﺪ ...
ﻭ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ... ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺑﻮﺩﻧﺶ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﺎﻟﯿﺪ 🌹❤️
@iranghoghnoos🔥
ﻧﻴﺴﺖ ...
ﻫﻴﭽﮑﺲ ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﺍﺳﺐ ﻧﻴﺴﺖ ...
ﻫﻴﭽﮑﺲ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺗﻌﻈﻴﻢ ﻧﻤﻲ ﺑﻴﻨﻴﺪ ...
ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﺍﻳﻦ ﺻﺪﻫﺎ ﭘﻴﮑﺮ ﺗﺮﺍﺷﻴﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﺣﺘﻲ ﻳﮏ ﺗﺼﻮﻳﺮ ﺑﺮﻫﻨﻪ ﻭﺟﻮﺩ
ﻧﺪﺍﺭﺩ ...
ﺍﻳﻨﻬﺎ ﻧﺸﺎﻧﮕﺎﻥ ﺍﺩﺏ ﺍﺻﻴﻠﻤﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ : ﻧﺠﺎﺑﺖ ... ﻗﺪﺭﺕ ... ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ...
ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻲ ... ﺧﻮﺷﺮﻭﻳﻲ ...
ﺭﻭﺯﯼ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﺷﺪ ... ﺍُﺳﻮﻩ ﻭ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﺮ ﺷﻤﺮﺩﻡ ، ﺑﺮﺍﯼ
ﺟﻬﺎﻧﯿﺎﻥ ...
ﺍﻧﺪﻭﻫﮕﯿﻦ ﻭ ﭘﮋﻣﺮﺩﻩ ﻭ ﺍﻓﺴﺮﺩﻩ ﻣﺎﻥ ﺳﺎﺧﺘﻨﺪ ... ﻫﻤﺎﺭﻩ ﺳﻮﮔﻮﺍﺭ ﻭ ﺳﯿﻪ
ﭘﻮﺷﻤﺎﻥ ﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ... ﻧﺎﺩﺍﻥ ﻭ ﻧﺎﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻭ ﺯﺷﺖ ﻣﺎﻥ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ ... ﻭﻟﯽ
ﺑﯽ ﮔﻤﺎﻥ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺭﻭﺯﯼ ... ﺩﺍﻧﻪ ﺍﺭﻏﻮﺍﻧﻤﺎﻥ ... ﺟﻮﺍﻧﻪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺯﺩ ﻭ
ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﻭﯾﯿﺪ ...
ﻭ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ... ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺑﻮﺩﻧﺶ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﺎﻟﯿﺪ 🌹❤️
@iranghoghnoos🔥
🔥ایران ققنوس🔥
🌹وصیتنامه داریوش هخامنشی🌹 ادامه مطلب👇👇👇 @iranghoghnoos🔥
🌹ﻭﺻـﯿﺖ ﻧﺎﻣﻪ ﺩﺍﺭﯾﻮﺵ هخامنشی🌹
@iranghoghnoos🔥
بخش اول:
* ﺍﯾﻨــــــﮏ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﯿﺮﻭﻡ ﺑﯿﺴﺖ ﻭ ﭘﻨﺞ ﮐﺸﻮﺭ ﺟﺰﻭ ﺍﻣﭙﺮﺍﻃﻮﺭﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﮐﺸﻮﺭﻫﺎ ﭘﻮﻝ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﻭﺍﺝ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﮐﺸﻮﺭﻫﺎ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ
ﮐﺸﻮﺭﻫﺎ ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﻨﺪ .
ﺟـــــــﺎﻧﺸﯿﻦ ﻣﻦ ﺧﺸﺎﯾﺎﺭﺷﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺜﻞ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺣﻔﻆ ﺍﯾﻦوﺭﻫﺎ ﺑﮑﻮﺷﺪ ﻭ ﺭﺍﻩ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﺸﻮﺭﻫﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﻣﻮﺭ ﺍﺧﻠﯽ
ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺪﺍﺧﻠﻪ ﻧﮑﻨﺪ ﻭ ﻣﺬﻫﺐ ﻭ ﺷﻌﺎﺋﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻣﺤﺘﺮﻡ ﺑﺸﻤﺎﺭﺩ .
* ﺍﮐﻨــــﻮﻥ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﯽ ﺭﻭﻡ ﺗﻮ ﺩﻭﺍﺯﺩﻩ ﮐﺮﻭﺭ ﺩﺭﯾﮏ ﺩﺭ ﺧﺰﺍﻧﻪ ﺳﻠﻄﻨﺘﯽ ﺩﺍﺭﯼ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺯﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﺭﮐﺎﻥ ﻗﺪﺭﺕ ﺗﻮ ﻣﯽﺑﺎﺷﺪ ﺯﯾﺮﺍ ﻗﺪﺭﺕ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺷﻤﺸﯿﺮ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻠﮑﻪ ﺑﻪ ﺛﺮﻭﺕ ﻧﯿﺰﻫﺴﺖ.ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺫﺧﯿﺮﻩ بیفزاﯾﯽ ﻧﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﮑﺎﻫﯽ.ﻣﻦ ﻧﻤﯽ ﮔﻮﯾﻢ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﻮﺍﻗﻊ ﺿﺮﻭﺭﯼ ﺍﺯ
ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻧﮑﻨﯽ ، ﺯﯾﺮﺍ ﻗﺎﻋﺪﻩ ﺍﯾﻦ ﺯﺭ ﺩﺭ ﺧﺰﺍﻧﻪ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺿﺮﻭﺭﺕ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﮐﻨﻨﺪ ﺍﻣّﺎ ﺩﺭ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻓﺮﺻﺖ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﯽ
ﺑﻪ ﺧﺰﺍﻧﻪ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻥ.ﻣﺎﺩﺭﺕ ﺁﺗﻮﺳﺎ ﺑﺮ ﻣﻦ ﺣﻖ ﺩﺍﺭﺩ ﭘﺲ ﭘﯿﻮﺳﺘﻪ ﻭﺳﺎﯾﻞ ﺭﺿﺎﯾﺖ ﺧﺎﻃﺮﺵ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﮐﻦ.ﺩﻩ ﺳـــــــﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺳﺎﺧﺖ ﺍﻧﺒﺎﺭﻫﺎﯼ ﻏﻠﻪ ﺩﺭﻧﻘﺎﻁ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﮐﺸﻮﺭ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﻣﻦ ﺭﻭﺵ ﺳﺎﺧﺖ ﺍﯾﻦ ﺍﻧﺒﺎﺭﻫﺎ ﺭﺍ ﮐه از ﺳﻨﮓ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺷﮑﻞ ﺍﺳﺘﻮﺍﻧﻪ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﻣﺼﺮ ﺁﻣﻮﺧﺘﻢ ﻭ ﭼﻮﻥ ﺍﻧﺒﺎﺭﻫﺎ ﭘﯿﻮﺳﺘﻪ ﺗﺨﻠﯿﻪ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﺣﺸﺮﺍﺕ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﻮﺟﻮﺩ ﻧﻤﯽ ﯾﻨﺪ ﻭ ﻏﻠﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺍﻧﺒﺎﺭﻫﺎ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﺪ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻓﺎﺳﺪ ﺷﻮﺩ
ﺗﻮ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﺍﻧﺒﺎﺭﻫﺎﯼ ﻏﻠﻪ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﻫﯽ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺁﺫﻭﻗﻪ ﺩﻭ ﯾﺎ ﺳﻪ ﺳﺎﻝ ﮐﺸﻮﺭ ﺩﺭ ﺍﻧﺒﺎﺭﻫﺎ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﻫﺮ ﺳﺎﻟﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻏﻠﻪ ﺟﺪﯾﺪ ﺑﺪﺳﺖ ﺁﻣﺪ ﺍﺯ ﻏﻠﻪ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ
ﺍﻧﺒﺎﺭﻫﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺎﻣﯿﻦ ﮐﺴﺮ ﺧﻮﺍﺭﺑﺎﺭ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﻦ ﻭ ﻏﻠﻪ ﺟﺪﯾﺪ ﺭﺍ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻮ ﺟﺎﺭﯼ ﺷﺪ ﺑﻪ ﺍﻧﺒﺎﺭ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻧﻤﺎ ﻭ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺗﺮﺗﯿﺐ ﺗﻮ هرگز
ﺑﺮﺍﯼ ﺁﺫﻭﻗﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﺩﻏﺪﻏﻪ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﻭﻟﻮ ﺩﻭ ﯾﺎ ﺳﻪ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺎﭘﯽ ﺧﺸﮑﺴﺎﻟﯽ ﺷﻮﺩ.ﻫـــــــﺮﮔﺰ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﻧﺪﯾﻤﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﻣﻤﻠﮑﺘﯽ نگذار ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﺰﯾﺖ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺎ ﺗﻮ ﮐﺎﻓﯽ ﺍﺳﺖ ، ﭼﻮﻥ
ﺍﮔﺮ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﻧﺪﯾﻤﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﻣﻤﻠﮑﺘﯽ ﺑﮕﻤﺎﺭﯼ ﻭ ﺁﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﻇﻠﻢ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻧﺎﻣﺸﺮﻭﻉ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺁﻧﻬﺎ
ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﺑﺮﺳﺎﻧﯽ ﭼﻮﻥ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺩﻭﺳﺖ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺗﻮ ﻧﺎﭼﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﺭﻋﺎﯾﺖ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﻨﻤﺎﯾﯽ.
ﮐــــــﺎﻧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﯿﻦ ﺷﻂ ﻧﯿﻞ ﻭ ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺳﺮﺥ
ﺑﻮﺟﻮﺩ ﺑﯿﺎﻭﺭﻡ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﻪ ﺍﺗﻤﺎﻡ ﻧﺮﺳﯿﺪﻩ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﻧﺎﻝ ﺍﺯ
ﻧﻈﺮ ﺑﺎﺯﺭﮔﺎﻧﯽ ﻭ ﺟﻨﮕﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺗﻮ ﺑﺎﯾﺪ ﺁﻥ ﮐﺎﻧﺎﻝ ﺭﺍ
ﺑﺎﺗﻤﺎﻡ ﺑﺮﺳﺎﻧﯽ ﻭ ﻋﻮﺍﺭﺽ ﻋﺒﻮﺭ ﮐﺸﺘﯽ ﻫﺎ ﺍﺯ ﺁﻥ ﮐﺎﻧﺎﻝ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺁﻧﻘﺪﺭ
ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﻧﺎﺧﺪﺍﯾﺎﻥ ﮐﺸﺘﯽ ﻫﺎ ﺗﺮﺟﯿﺢ ﺑﺪﻫﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻋﺒﻮﺭ
ﻧﮑﻨﻨﺪ .
* ﺍﮐﻨــــﻮﻥ ﻣﻦ ﺳﭙﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﻣﺼﺮ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻡ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ
ﻗﻠﻤﺮﻭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ، ﻧﻈﻢ ﻭ ﺍﻣﻨﯿﺖ ﺑﺮﻗﺮﺍﺭ ﮐﻨﻨﺪ . ﻭﻟﯽ ﻓﺮﺻﺖ ﻧﮑﺮﺩﻡ
ﺳﭙﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﯾﻮﻧﺎﻥ ﺑﻔﺮﺳﺘﻢ ﻭ ﺗﻮ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺮﺳﺎﻧﯽ .
ﯾﮏ ﺍﺭﺗﺶ ﻧﯿﺮﻭﻣﻨﺪ ﺑﻪ ﯾﻮﻧﺎﻥ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﻦ ﻭ ﺑﻪ ﯾﻮﻧﺎﻧﯿﺎﻥ ﺑﻔﻬﻤﺎﻥ ﮐﻪ
ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻗﺎﺩﺭ ﺍﺳﺖ ﻣﺮﺗﮑﺒﯿﻦ ﻓﺠﺎﯾﻊ ﺭﺍ ﺗﻨﺒﯿﻪ ﮐﻨﺪ.
* ﺗﻮﺻﯿـــــــﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺭﻭﻏﮕﻮ ﻭ
ﻣﺘﻤﻠﻖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍﻩ ﻧﺪﻩ . ﭼﻮﻥ ﻫﺮ ﺩﻭﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﺁﻓﺖ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﺴﺘﻨﺪ
ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﺮﺣﻢ ﺩﺭﻭﻏﮕﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺩﻭﺭ ﻧﻤﺎ . ﻫﺮﮔﺰ ﻋﻤﺎﻝ ﺩﯾﻮﺍﻥ ﺭﺍ
ﺑﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺴﻠﻂ ﻧﮑﻦ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻋﻤﺎﻝ ﺩﯾﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺴﻠﻂ
ﻧﺸﻮﻧﺪ ، ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎﻟﯿﺎﺕ ، ﻗﺎﻧﻮﻧﯽ ﻭﺿﻊ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﺱ ﻋﻤﺎﻝ ﺩﯾﻮﺍﻥ
ﺭﺍ ﺑﺎ ﻣﺮﺩﻡ ﺧﯿﻠﯽ ﮐﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺭﺍ ﺣﻔﻆ ﮐﻨﯽ
ﻋﻤﺎﻝ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺑﺎ ﻣﺮﺩﻡ ﺯﯾﺎﺩ ﺗﻤﺎﺱ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺩﺍﺷﺖ.
* ﺍﻓﺴـــــــــﺮﺍﻥ ﻭ ﺳﺮﺑﺎﺯﺍﻥ ﺍﺭﺗﺶ ﺭﺍ ﺭﺍﺿﯽ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭ ﻭ ﺑﺎ ﺁﻧﻬﺎ
ﺑﺪﺭﻓﺘﺎﺭﯼ ﻧﮑﻦ. ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺪ ﺭﻓﺘﺎﺭﯼ ﮐﻨﯽ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ
ﻣﻌﺎﻣﻠﻪ ﻣﺘﻘﺎﺑﻞ ﮐﻨﻨﺪ . ﺍﻣّﺎ ﺩﺭ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﺟﻨﮓ ﺗﻼﻓﯽ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﮐﺮﺩ . ﻭﻟﻮ
ﺑﻪ ﻗﯿﻤﺖ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺗﻼﻓﯽ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﯾﻨﻄﻮﺭ ﺧﻮﺍﻫﺪ
ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺳﺖ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺖ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺗﺴﻠﯿﻢ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ
ﻭﺳﯿﻠﻪ ﺷﮑﺴﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ .
@iranghoghnoos🔥
@iranghoghnoos🔥
بخش اول:
* ﺍﯾﻨــــــﮏ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﯿﺮﻭﻡ ﺑﯿﺴﺖ ﻭ ﭘﻨﺞ ﮐﺸﻮﺭ ﺟﺰﻭ ﺍﻣﭙﺮﺍﻃﻮﺭﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﮐﺸﻮﺭﻫﺎ ﭘﻮﻝ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﻭﺍﺝ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﮐﺸﻮﺭﻫﺎ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ
ﮐﺸﻮﺭﻫﺎ ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﻨﺪ .
ﺟـــــــﺎﻧﺸﯿﻦ ﻣﻦ ﺧﺸﺎﯾﺎﺭﺷﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺜﻞ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺣﻔﻆ ﺍﯾﻦوﺭﻫﺎ ﺑﮑﻮﺷﺪ ﻭ ﺭﺍﻩ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﺸﻮﺭﻫﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﻣﻮﺭ ﺍﺧﻠﯽ
ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺪﺍﺧﻠﻪ ﻧﮑﻨﺪ ﻭ ﻣﺬﻫﺐ ﻭ ﺷﻌﺎﺋﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻣﺤﺘﺮﻡ ﺑﺸﻤﺎﺭﺩ .
* ﺍﮐﻨــــﻮﻥ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﯽ ﺭﻭﻡ ﺗﻮ ﺩﻭﺍﺯﺩﻩ ﮐﺮﻭﺭ ﺩﺭﯾﮏ ﺩﺭ ﺧﺰﺍﻧﻪ ﺳﻠﻄﻨﺘﯽ ﺩﺍﺭﯼ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺯﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﺭﮐﺎﻥ ﻗﺪﺭﺕ ﺗﻮ ﻣﯽﺑﺎﺷﺪ ﺯﯾﺮﺍ ﻗﺪﺭﺕ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺷﻤﺸﯿﺮ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻠﮑﻪ ﺑﻪ ﺛﺮﻭﺕ ﻧﯿﺰﻫﺴﺖ.ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺫﺧﯿﺮﻩ بیفزاﯾﯽ ﻧﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﮑﺎﻫﯽ.ﻣﻦ ﻧﻤﯽ ﮔﻮﯾﻢ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﻮﺍﻗﻊ ﺿﺮﻭﺭﯼ ﺍﺯ
ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻧﮑﻨﯽ ، ﺯﯾﺮﺍ ﻗﺎﻋﺪﻩ ﺍﯾﻦ ﺯﺭ ﺩﺭ ﺧﺰﺍﻧﻪ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺿﺮﻭﺭﺕ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﮐﻨﻨﺪ ﺍﻣّﺎ ﺩﺭ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻓﺮﺻﺖ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﯽ
ﺑﻪ ﺧﺰﺍﻧﻪ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻥ.ﻣﺎﺩﺭﺕ ﺁﺗﻮﺳﺎ ﺑﺮ ﻣﻦ ﺣﻖ ﺩﺍﺭﺩ ﭘﺲ ﭘﯿﻮﺳﺘﻪ ﻭﺳﺎﯾﻞ ﺭﺿﺎﯾﺖ ﺧﺎﻃﺮﺵ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﮐﻦ.ﺩﻩ ﺳـــــــﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺳﺎﺧﺖ ﺍﻧﺒﺎﺭﻫﺎﯼ ﻏﻠﻪ ﺩﺭﻧﻘﺎﻁ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﮐﺸﻮﺭ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﻣﻦ ﺭﻭﺵ ﺳﺎﺧﺖ ﺍﯾﻦ ﺍﻧﺒﺎﺭﻫﺎ ﺭﺍ ﮐه از ﺳﻨﮓ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺷﮑﻞ ﺍﺳﺘﻮﺍﻧﻪ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﻣﺼﺮ ﺁﻣﻮﺧﺘﻢ ﻭ ﭼﻮﻥ ﺍﻧﺒﺎﺭﻫﺎ ﭘﯿﻮﺳﺘﻪ ﺗﺨﻠﯿﻪ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﺣﺸﺮﺍﺕ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﻮﺟﻮﺩ ﻧﻤﯽ ﯾﻨﺪ ﻭ ﻏﻠﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺍﻧﺒﺎﺭﻫﺎ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﺪ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻓﺎﺳﺪ ﺷﻮﺩ
ﺗﻮ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﺍﻧﺒﺎﺭﻫﺎﯼ ﻏﻠﻪ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﻫﯽ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺁﺫﻭﻗﻪ ﺩﻭ ﯾﺎ ﺳﻪ ﺳﺎﻝ ﮐﺸﻮﺭ ﺩﺭ ﺍﻧﺒﺎﺭﻫﺎ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﻫﺮ ﺳﺎﻟﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻏﻠﻪ ﺟﺪﯾﺪ ﺑﺪﺳﺖ ﺁﻣﺪ ﺍﺯ ﻏﻠﻪ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ
ﺍﻧﺒﺎﺭﻫﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺎﻣﯿﻦ ﮐﺴﺮ ﺧﻮﺍﺭﺑﺎﺭ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﻦ ﻭ ﻏﻠﻪ ﺟﺪﯾﺪ ﺭﺍ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻮ ﺟﺎﺭﯼ ﺷﺪ ﺑﻪ ﺍﻧﺒﺎﺭ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻧﻤﺎ ﻭ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺗﺮﺗﯿﺐ ﺗﻮ هرگز
ﺑﺮﺍﯼ ﺁﺫﻭﻗﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﺩﻏﺪﻏﻪ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﻭﻟﻮ ﺩﻭ ﯾﺎ ﺳﻪ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺎﭘﯽ ﺧﺸﮑﺴﺎﻟﯽ ﺷﻮﺩ.ﻫـــــــﺮﮔﺰ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﻧﺪﯾﻤﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﻣﻤﻠﮑﺘﯽ نگذار ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﺰﯾﺖ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺎ ﺗﻮ ﮐﺎﻓﯽ ﺍﺳﺖ ، ﭼﻮﻥ
ﺍﮔﺮ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﻧﺪﯾﻤﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﻣﻤﻠﮑﺘﯽ ﺑﮕﻤﺎﺭﯼ ﻭ ﺁﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﻇﻠﻢ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻧﺎﻣﺸﺮﻭﻉ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺁﻧﻬﺎ
ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﺑﺮﺳﺎﻧﯽ ﭼﻮﻥ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺩﻭﺳﺖ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺗﻮ ﻧﺎﭼﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﺭﻋﺎﯾﺖ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﻨﻤﺎﯾﯽ.
ﮐــــــﺎﻧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﯿﻦ ﺷﻂ ﻧﯿﻞ ﻭ ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺳﺮﺥ
ﺑﻮﺟﻮﺩ ﺑﯿﺎﻭﺭﻡ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﻪ ﺍﺗﻤﺎﻡ ﻧﺮﺳﯿﺪﻩ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﻧﺎﻝ ﺍﺯ
ﻧﻈﺮ ﺑﺎﺯﺭﮔﺎﻧﯽ ﻭ ﺟﻨﮕﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺗﻮ ﺑﺎﯾﺪ ﺁﻥ ﮐﺎﻧﺎﻝ ﺭﺍ
ﺑﺎﺗﻤﺎﻡ ﺑﺮﺳﺎﻧﯽ ﻭ ﻋﻮﺍﺭﺽ ﻋﺒﻮﺭ ﮐﺸﺘﯽ ﻫﺎ ﺍﺯ ﺁﻥ ﮐﺎﻧﺎﻝ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺁﻧﻘﺪﺭ
ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﻧﺎﺧﺪﺍﯾﺎﻥ ﮐﺸﺘﯽ ﻫﺎ ﺗﺮﺟﯿﺢ ﺑﺪﻫﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻋﺒﻮﺭ
ﻧﮑﻨﻨﺪ .
* ﺍﮐﻨــــﻮﻥ ﻣﻦ ﺳﭙﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﻣﺼﺮ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻡ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ
ﻗﻠﻤﺮﻭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ، ﻧﻈﻢ ﻭ ﺍﻣﻨﯿﺖ ﺑﺮﻗﺮﺍﺭ ﮐﻨﻨﺪ . ﻭﻟﯽ ﻓﺮﺻﺖ ﻧﮑﺮﺩﻡ
ﺳﭙﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﯾﻮﻧﺎﻥ ﺑﻔﺮﺳﺘﻢ ﻭ ﺗﻮ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺮﺳﺎﻧﯽ .
ﯾﮏ ﺍﺭﺗﺶ ﻧﯿﺮﻭﻣﻨﺪ ﺑﻪ ﯾﻮﻧﺎﻥ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﻦ ﻭ ﺑﻪ ﯾﻮﻧﺎﻧﯿﺎﻥ ﺑﻔﻬﻤﺎﻥ ﮐﻪ
ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻗﺎﺩﺭ ﺍﺳﺖ ﻣﺮﺗﮑﺒﯿﻦ ﻓﺠﺎﯾﻊ ﺭﺍ ﺗﻨﺒﯿﻪ ﮐﻨﺪ.
* ﺗﻮﺻﯿـــــــﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺭﻭﻏﮕﻮ ﻭ
ﻣﺘﻤﻠﻖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍﻩ ﻧﺪﻩ . ﭼﻮﻥ ﻫﺮ ﺩﻭﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﺁﻓﺖ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﺴﺘﻨﺪ
ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﺮﺣﻢ ﺩﺭﻭﻏﮕﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺩﻭﺭ ﻧﻤﺎ . ﻫﺮﮔﺰ ﻋﻤﺎﻝ ﺩﯾﻮﺍﻥ ﺭﺍ
ﺑﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺴﻠﻂ ﻧﮑﻦ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻋﻤﺎﻝ ﺩﯾﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺴﻠﻂ
ﻧﺸﻮﻧﺪ ، ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎﻟﯿﺎﺕ ، ﻗﺎﻧﻮﻧﯽ ﻭﺿﻊ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﺱ ﻋﻤﺎﻝ ﺩﯾﻮﺍﻥ
ﺭﺍ ﺑﺎ ﻣﺮﺩﻡ ﺧﯿﻠﯽ ﮐﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺭﺍ ﺣﻔﻆ ﮐﻨﯽ
ﻋﻤﺎﻝ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺑﺎ ﻣﺮﺩﻡ ﺯﯾﺎﺩ ﺗﻤﺎﺱ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺩﺍﺷﺖ.
* ﺍﻓﺴـــــــــﺮﺍﻥ ﻭ ﺳﺮﺑﺎﺯﺍﻥ ﺍﺭﺗﺶ ﺭﺍ ﺭﺍﺿﯽ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭ ﻭ ﺑﺎ ﺁﻧﻬﺎ
ﺑﺪﺭﻓﺘﺎﺭﯼ ﻧﮑﻦ. ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺪ ﺭﻓﺘﺎﺭﯼ ﮐﻨﯽ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ
ﻣﻌﺎﻣﻠﻪ ﻣﺘﻘﺎﺑﻞ ﮐﻨﻨﺪ . ﺍﻣّﺎ ﺩﺭ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﺟﻨﮓ ﺗﻼﻓﯽ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﮐﺮﺩ . ﻭﻟﻮ
ﺑﻪ ﻗﯿﻤﺖ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺗﻼﻓﯽ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﯾﻨﻄﻮﺭ ﺧﻮﺍﻫﺪ
ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺳﺖ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺖ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺗﺴﻠﯿﻢ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ
ﻭﺳﯿﻠﻪ ﺷﮑﺴﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ .
@iranghoghnoos🔥
🔥ایران ققنوس🔥
🌹وصیتنامه داریوش هخامنشی🌹 ادامه مطلب👇👇👇 @iranghoghnoos🔥
🌹ﻭﺻـﯿﺖ ﻧﺎﻣﻪ ﺩﺍﺭﯾﻮﺵ هخامنشی🌹
@iranghoghnoos🔥
بخش دوم
* ﺍﻣــــــــﺮ ﺁﻣﻮﺯﺵ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺑﺪﻩ ﻭ ﺑﮕﺬﺍﺭ
ﺍﺗﺒﺎﻉ ﺗﻮ ﺑﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﺨﻮﺍﻧﻨﺪ ﻭ ﺑﻨﻮﯾﺴﻨﺪ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻓﻬﻢ ﻭﻋﻘﻞ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ
ﺷﻮﺩ ﻭ ﻫﺮ ﻗﺪﺭ ﮐﻪ ﻓﻬﻢ ﻭ ﻋﻘﻞ ﺁﻧﻬﺎ ﺯﯾﺎﺩﺗﺮ ﺷﻮﺩ ، ﺗﻮ ﺑﺎ ﺍﻃﻤﯿﻨﺎﻥ
ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯽ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﮐﻨﯽ . ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺣﺎﻣﯽ ﮐﯿﺶ ﯾﺰﺩﺍﻥ پرﺳﺘﯽ
ﺑﺎﺵ . ﺍﻣّﺎ ﻫﯿﭻ ﻗﻮﻣﯽ ﺭﺍ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﻧﮑﻦ ﮐﻪ ﺍﺯ ﮐﯿﺶ ﺗﻮ ﭘﯿﺮﻭﯼ ﻧﻤﺎﯾﺪ
ﭘﯿﻮﺳﺘﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ ﻫﺮ ﮐﺲ ﺑﺎﯾﺪ ﺁﺯﺍﺩ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻫﺮ
ﮐﯿﺶ ﮐﻪ ﻣﯿﻞ ﺩﺍﺭﺩ ﭘﯿﺮﻭﯼ ﻧﻤﺎﯾﺪ .
* ﺑﻌــــــﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﻦ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺑﺪﺭﻭﺩ ﮔﻔﺘﻢ ، ﺑﺪﻥ ﻣﻦ ﺭﺍ
ﺑﺸﻮﯼ ﻭ ﺁﻧﮕﺎﻩ ﮐﻔﻨﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﺑﺮ ﻣﻦ ﺑﭙﯿﭽﺎﻥ ﻭ
ﺩﺭ ﺗﺎﺑﻮﺕ ﺳﻨﮕﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﺪﻩ ﻭ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺑﮕﺬﺍﺭ . ﺍﻣّﺎ ﻗﺒﺮﻡ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺟﻮﺩ
ﺍﺳﺖ ﻣﺴﺪﻭﺩ ﻧﮑﻦ ﺗﺎ ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻥ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯽ ﻭﺍﺭﺩ ﻗﺒﺮ ﺑﺸﻮﯼ ﻭ
ﺗﺎﺑﻮﺕ ﺳﻨﮕﯽ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﻭ ﺑﻔﻬﻤﯽ ، ﻣﻦ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﺗﻮ و
ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﻣﻘﺘﺪﺭ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺑﺮ ﺑﯿﺴﺖ ﻭ ﭘﻨﺞ ﮐﺸﻮﺭ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ
ﻣﺮﺩﻡ ﻭ ﺗﻮ ﻧﯿﺰ ﻣﺜﻞ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻣﺮﺩ ﺯﯾﺮﺍ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺁﺩﻣﯽ ﺍﯾﻦ
ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻤﯿﺮﺩ . ﺧﻮﺍﻩ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺑﯿﺴﺖ ﻭ ﭘﻨﺞ ﮐﺸﻮﺭ ﺑﺎﺷﺪ ﯾﺎ ﯾﮏ
ﺧﺎﺭﮐﻦ ﻭ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﺎﻗﯽ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﺪ .
ﺍﮔﺮ ﺗﻮ ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻥ ﮐﻪ ﻓﺮﺻﺖ ﺑﺪﺳﺖ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﯼ ﻭﺍﺭﺩ ﻗﺒﺮمن میشوی
ﻭ ﺗﺎﺑﻮﺕ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﯽ ،
ﻏﺮﻭﺭ ﻭ ﺧﻮﺩﺧﻮﺍﻫﯽ ﺑﺮ ﺗﻮ ﻏﻠﺒﻪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ
ﺍﻣّﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺮﮒ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺩﯾﺪﯼ ، ﺑﮕﻮ ﮐﻪ ﻗﺒﺮ ﻣﺮﺍ ﻣﺴﺪﻭﺩ
ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ ﻭ ﻭﺻﯿﺖ ﮐﻦ ﮐﻪ ﭘﺴﺮﺕ ﻗﺒﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﺩ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ
ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ ﺗﺎﺑﻮﺕ ﺣﺎﻭﯼ ﺟﺴﺪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﺪ .
* ﺯﻧــــــﻬﺎﺭ ، ﺯﻧﻬﺎﺭ . ﻫﺮﮔﺰ ﻫﻢ ﻣﺪﻋﯽ ﻭ ﻫﻢ ﻗﺎﺿﯽ ﻧﺸﻮ ، ﺍﮔﺮ
ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﺍﺩﻋﺎﯾﯽ ﺩﺍﺭﯼ ﻣﻮﺍﻓﻘﺖ ﮐﻦ ، ﯾﮏ ﻗﺎﺿﯽ ﺑﯿﻄﺮﻑ ﺁﻥ ﺍﺩﻋﺎ را
ﻣﻮﺭﺩ ﺭﺳﯿﺪﮔﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﺪﻫﺪ ﻭ ﺭﺍﯼ ﺻﺎﺩﺭ ﻧﻤﺎﯾﺪ . ﺯﯾﺮﺍ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ
ﻣﺪﻋﯽ ﺍﺳﺖ ﺍﮔﺮ ﻗﺎﺿﯽ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﺪ ﻇﻠﻢ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ .
* ﻫــــــﺮﮔﺰ ﺍﺯ ﺁﺑﺎﺩ ﮐﺮﺩﻥ ﺩﺳﺖ ﺑﺮ ﻧﺪﺍﺭ . ﺯﯾﺮﺍ ﺍﮔﺮ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺁﺑﺎﺩ
ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺮﺩﺍﺭﯼ ﮐﺸﻮﺭ ﺗﻮ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻭﯾﺮﺍﻧﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺯﯾﺮﺍ قاعده
ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺸﻮﺭ ﺁﺑﺎﺩ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﻭﯾﺮﺍﻧﯽ ﻣﯽ
ﺭﻭﺩ. ﺩﺭ ﺁﺑﺎﺩ ﮐﺮﺩﻥ ، ﺣﻔﺮ ﻗﻨﺎﺕ ﻭ ﺍﺣﺪﺍﺙ ﺟﺎﺩﻩ ﻭ ﺷﻬﺮﺳﺎﺯﯼ ﺭﺍ
ﺩﺭ ﺩﺭﺟﻪ ﺍﻭّﻝ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﺪﻩ .
ﻋﻔـــــﻮ ﻭ ﺳﺨﺎﻭﺕ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﻦ ﻭ ﺑﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻋﺪﺍﻟﺖ
ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ ﺗﺮﯾﻦ ﺻﻔﺖ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﺎﻥ ﻋﻔﻮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺳﺨﺎﻭﺕ . ﻭﻟﯽ ﻋﻔو
ﻣﻮﻗﻌﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﮑﺎﺭ ﺑﯿﻔﺘﺪ ﮐﻪ ﮐﺴﯽ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺧﻄﺎﯾﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ
ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﯼ . ﺧﻄﺎﯾﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺗﻮ ﺧﻄﺎ ﺭﺍ ﻋﻔﻮ ﮐﻨﯽ ،ظلم
ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ ﺯﯾﺮﺍ ﺣﻖ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﭘﺎﯾﻤﺎﻝ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﯼ
@iranghoghnoos🔥
@iranghoghnoos🔥
بخش دوم
* ﺍﻣــــــــﺮ ﺁﻣﻮﺯﺵ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺑﺪﻩ ﻭ ﺑﮕﺬﺍﺭ
ﺍﺗﺒﺎﻉ ﺗﻮ ﺑﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﺨﻮﺍﻧﻨﺪ ﻭ ﺑﻨﻮﯾﺴﻨﺪ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻓﻬﻢ ﻭﻋﻘﻞ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ
ﺷﻮﺩ ﻭ ﻫﺮ ﻗﺪﺭ ﮐﻪ ﻓﻬﻢ ﻭ ﻋﻘﻞ ﺁﻧﻬﺎ ﺯﯾﺎﺩﺗﺮ ﺷﻮﺩ ، ﺗﻮ ﺑﺎ ﺍﻃﻤﯿﻨﺎﻥ
ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯽ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﮐﻨﯽ . ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺣﺎﻣﯽ ﮐﯿﺶ ﯾﺰﺩﺍﻥ پرﺳﺘﯽ
ﺑﺎﺵ . ﺍﻣّﺎ ﻫﯿﭻ ﻗﻮﻣﯽ ﺭﺍ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﻧﮑﻦ ﮐﻪ ﺍﺯ ﮐﯿﺶ ﺗﻮ ﭘﯿﺮﻭﯼ ﻧﻤﺎﯾﺪ
ﭘﯿﻮﺳﺘﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ ﻫﺮ ﮐﺲ ﺑﺎﯾﺪ ﺁﺯﺍﺩ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻫﺮ
ﮐﯿﺶ ﮐﻪ ﻣﯿﻞ ﺩﺍﺭﺩ ﭘﯿﺮﻭﯼ ﻧﻤﺎﯾﺪ .
* ﺑﻌــــــﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﻦ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺑﺪﺭﻭﺩ ﮔﻔﺘﻢ ، ﺑﺪﻥ ﻣﻦ ﺭﺍ
ﺑﺸﻮﯼ ﻭ ﺁﻧﮕﺎﻩ ﮐﻔﻨﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﺑﺮ ﻣﻦ ﺑﭙﯿﭽﺎﻥ ﻭ
ﺩﺭ ﺗﺎﺑﻮﺕ ﺳﻨﮕﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﺪﻩ ﻭ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺑﮕﺬﺍﺭ . ﺍﻣّﺎ ﻗﺒﺮﻡ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺟﻮﺩ
ﺍﺳﺖ ﻣﺴﺪﻭﺩ ﻧﮑﻦ ﺗﺎ ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻥ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯽ ﻭﺍﺭﺩ ﻗﺒﺮ ﺑﺸﻮﯼ ﻭ
ﺗﺎﺑﻮﺕ ﺳﻨﮕﯽ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﻭ ﺑﻔﻬﻤﯽ ، ﻣﻦ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﺗﻮ و
ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﻣﻘﺘﺪﺭ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺑﺮ ﺑﯿﺴﺖ ﻭ ﭘﻨﺞ ﮐﺸﻮﺭ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ
ﻣﺮﺩﻡ ﻭ ﺗﻮ ﻧﯿﺰ ﻣﺜﻞ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻣﺮﺩ ﺯﯾﺮﺍ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺁﺩﻣﯽ ﺍﯾﻦ
ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻤﯿﺮﺩ . ﺧﻮﺍﻩ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺑﯿﺴﺖ ﻭ ﭘﻨﺞ ﮐﺸﻮﺭ ﺑﺎﺷﺪ ﯾﺎ ﯾﮏ
ﺧﺎﺭﮐﻦ ﻭ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﺎﻗﯽ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﺪ .
ﺍﮔﺮ ﺗﻮ ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻥ ﮐﻪ ﻓﺮﺻﺖ ﺑﺪﺳﺖ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﯼ ﻭﺍﺭﺩ ﻗﺒﺮمن میشوی
ﻭ ﺗﺎﺑﻮﺕ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﯽ ،
ﻏﺮﻭﺭ ﻭ ﺧﻮﺩﺧﻮﺍﻫﯽ ﺑﺮ ﺗﻮ ﻏﻠﺒﻪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ
ﺍﻣّﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺮﮒ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺩﯾﺪﯼ ، ﺑﮕﻮ ﮐﻪ ﻗﺒﺮ ﻣﺮﺍ ﻣﺴﺪﻭﺩ
ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ ﻭ ﻭﺻﯿﺖ ﮐﻦ ﮐﻪ ﭘﺴﺮﺕ ﻗﺒﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﺩ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ
ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ ﺗﺎﺑﻮﺕ ﺣﺎﻭﯼ ﺟﺴﺪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﺪ .
* ﺯﻧــــــﻬﺎﺭ ، ﺯﻧﻬﺎﺭ . ﻫﺮﮔﺰ ﻫﻢ ﻣﺪﻋﯽ ﻭ ﻫﻢ ﻗﺎﺿﯽ ﻧﺸﻮ ، ﺍﮔﺮ
ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﺍﺩﻋﺎﯾﯽ ﺩﺍﺭﯼ ﻣﻮﺍﻓﻘﺖ ﮐﻦ ، ﯾﮏ ﻗﺎﺿﯽ ﺑﯿﻄﺮﻑ ﺁﻥ ﺍﺩﻋﺎ را
ﻣﻮﺭﺩ ﺭﺳﯿﺪﮔﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﺪﻫﺪ ﻭ ﺭﺍﯼ ﺻﺎﺩﺭ ﻧﻤﺎﯾﺪ . ﺯﯾﺮﺍ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ
ﻣﺪﻋﯽ ﺍﺳﺖ ﺍﮔﺮ ﻗﺎﺿﯽ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﺪ ﻇﻠﻢ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ .
* ﻫــــــﺮﮔﺰ ﺍﺯ ﺁﺑﺎﺩ ﮐﺮﺩﻥ ﺩﺳﺖ ﺑﺮ ﻧﺪﺍﺭ . ﺯﯾﺮﺍ ﺍﮔﺮ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺁﺑﺎﺩ
ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺮﺩﺍﺭﯼ ﮐﺸﻮﺭ ﺗﻮ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻭﯾﺮﺍﻧﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺯﯾﺮﺍ قاعده
ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺸﻮﺭ ﺁﺑﺎﺩ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﻭﯾﺮﺍﻧﯽ ﻣﯽ
ﺭﻭﺩ. ﺩﺭ ﺁﺑﺎﺩ ﮐﺮﺩﻥ ، ﺣﻔﺮ ﻗﻨﺎﺕ ﻭ ﺍﺣﺪﺍﺙ ﺟﺎﺩﻩ ﻭ ﺷﻬﺮﺳﺎﺯﯼ ﺭﺍ
ﺩﺭ ﺩﺭﺟﻪ ﺍﻭّﻝ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﺪﻩ .
ﻋﻔـــــﻮ ﻭ ﺳﺨﺎﻭﺕ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﻦ ﻭ ﺑﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻋﺪﺍﻟﺖ
ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ ﺗﺮﯾﻦ ﺻﻔﺖ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﺎﻥ ﻋﻔﻮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺳﺨﺎﻭﺕ . ﻭﻟﯽ ﻋﻔو
ﻣﻮﻗﻌﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﮑﺎﺭ ﺑﯿﻔﺘﺪ ﮐﻪ ﮐﺴﯽ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺧﻄﺎﯾﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ
ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﯼ . ﺧﻄﺎﯾﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺗﻮ ﺧﻄﺎ ﺭﺍ ﻋﻔﻮ ﮐﻨﯽ ،ظلم
ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ ﺯﯾﺮﺍ ﺣﻖ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﭘﺎﯾﻤﺎﻝ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﯼ
@iranghoghnoos🔥
💥از بین بردن آتشکده ها توسط مسلمانانِ تازی💥
شعری به زبان پهلوی در اورامان کردستان پیدا شده که بر روی پوست آهو نوشته شده و در موزه سلیمانیه عراق نگهداری می شود. این شعر که به خط پهلوی نوشته شده، مربوط به ویران کردن آتشکده بزرگ پاوه به دست مسلمانانِ تازی است.
هورمزگان رمان آتران کژان
هوشان شاردوه گوره گورگان
زور کار ارب کردند خاپور
گنانی پاله هتا شاره زور
ژن و کینکان بدیل فشینا
میرد آزاتلی ره روی هونیا
روشت زردشتره ماند بیکس
زیکانیکا هورمزد هیوجکس کند
"برگردان پارسی"
هورمزگان، آتش آتشکده ها که جای پرستش اهورامزدا است خاموش شد و ویران گردید. بزرگان بزرگ خود را نهان کردند. ستمکاری تازیان روستای «کارگرها» تا «شهر زور» را ویران کرد. زنان و دختران به بردگی رفتند، آزادمردان به روی خون غلتیدند. روش زرتشت بی دستیار ماند، اهورامزدا به هیچکس مهر ورزی نکرد.
@iranghoghnoos🔥
شعری به زبان پهلوی در اورامان کردستان پیدا شده که بر روی پوست آهو نوشته شده و در موزه سلیمانیه عراق نگهداری می شود. این شعر که به خط پهلوی نوشته شده، مربوط به ویران کردن آتشکده بزرگ پاوه به دست مسلمانانِ تازی است.
هورمزگان رمان آتران کژان
هوشان شاردوه گوره گورگان
زور کار ارب کردند خاپور
گنانی پاله هتا شاره زور
ژن و کینکان بدیل فشینا
میرد آزاتلی ره روی هونیا
روشت زردشتره ماند بیکس
زیکانیکا هورمزد هیوجکس کند
"برگردان پارسی"
هورمزگان، آتش آتشکده ها که جای پرستش اهورامزدا است خاموش شد و ویران گردید. بزرگان بزرگ خود را نهان کردند. ستمکاری تازیان روستای «کارگرها» تا «شهر زور» را ویران کرد. زنان و دختران به بردگی رفتند، آزادمردان به روی خون غلتیدند. روش زرتشت بی دستیار ماند، اهورامزدا به هیچکس مهر ورزی نکرد.
@iranghoghnoos🔥
من كجا ایرانیم؟
من كه زرتشت كهن را داده ام
جاى آن قرآن تازى دیده ام
من كجا ایرانیم؟
من كه نامم نام تازى گشته است
گه غلام این و گه آن گشته است
می روم مشهد به پابوس رضا
گر چه فردوسى همانجا خفته است
من كجا ایرانیم؟
من كه تاج شاهیم چون رفته است
جاى آن عمامه بر سر رفته است
من كه جشنم جاى نوروز و سده
عید فطر و عید قربان گشته است
من كجا ایرانیم؟
من كه بر گوشم چو روحم خسته است
زاهدى بانگ اذان را گفته است
بر سر هفت سین من هر نوبهار
جاى شهنامه چو تازینامه است
من كجا ایرانیم؟
من كه از دستم زبانم رفته است
آن شكر شیرین نباتم رفته است
من كه از پارسى به فارسى تن دهم
من كجا ایرانیم؟
من كه قلبم با عزا پر گشته است
با غم بیگانه دل آغشته است
من كه با اشک و غم و سینه زنى
شور و شادى از برم گم گشته است
من كجا ایرانیم؟
من كه خرمدین ز یادم رفته است
مهر میهن از روانم رفته است
گر چه از بانگ خروس تا بانگ شب
حلق من الله اكبر گفته است
من كجا ایرانیم؟
من كجا ایرانیم تا فتنه است
خاک میهن در كف بیگانه است
من كجا ایرانیم تا میهنم
اینچنین بى یار و یاور گشته است
من كجا ایرانیم؟
چکامه میهن پرستانه از "بابک اسحاقی"
@iranghoghnoos🔥
من كه زرتشت كهن را داده ام
جاى آن قرآن تازى دیده ام
من كجا ایرانیم؟
من كه نامم نام تازى گشته است
گه غلام این و گه آن گشته است
می روم مشهد به پابوس رضا
گر چه فردوسى همانجا خفته است
من كجا ایرانیم؟
من كه تاج شاهیم چون رفته است
جاى آن عمامه بر سر رفته است
من كه جشنم جاى نوروز و سده
عید فطر و عید قربان گشته است
من كجا ایرانیم؟
من كه بر گوشم چو روحم خسته است
زاهدى بانگ اذان را گفته است
بر سر هفت سین من هر نوبهار
جاى شهنامه چو تازینامه است
من كجا ایرانیم؟
من كه از دستم زبانم رفته است
آن شكر شیرین نباتم رفته است
من كه از پارسى به فارسى تن دهم
من كجا ایرانیم؟
من كه قلبم با عزا پر گشته است
با غم بیگانه دل آغشته است
من كه با اشک و غم و سینه زنى
شور و شادى از برم گم گشته است
من كجا ایرانیم؟
من كه خرمدین ز یادم رفته است
مهر میهن از روانم رفته است
گر چه از بانگ خروس تا بانگ شب
حلق من الله اكبر گفته است
من كجا ایرانیم؟
من كجا ایرانیم تا فتنه است
خاک میهن در كف بیگانه است
من كجا ایرانیم تا میهنم
اینچنین بى یار و یاور گشته است
من كجا ایرانیم؟
چکامه میهن پرستانه از "بابک اسحاقی"
@iranghoghnoos🔥
◾️اشیای اختصاصی خسرو پرویز که در کاخ تیسپون توسط تازیان غارت شد!◾️
@iranghoghnoos🔥
از جمله اشیایی که در کاخ تیسپون(کاخ سپید) توسط تازیان به یغما برده شد اسبی بود از جنس طلای ناب ساخته شده بود.
از دیگر اشیایی که توسط تازیان به غارت برده شد می توان جامه ی زربفت،تاج شاهنشاهی،زره و بازوبند و شمشیر خسروپرویز که همه از طلای ناب ساخته شده بودند نام برد.
شنل خسرو پرویز که با سنگهای بهادار و مروارید زینت یافته بود...از دیگر اشیایی است که توسط تازیان بیابانگرد به تاراج برده شد!
📚بن مایه : از بادیه نشینی تا امپراتوری...مسعود انصاری ص 258-259
@iranghoghnoos🔥
@iranghoghnoos🔥
از جمله اشیایی که در کاخ تیسپون(کاخ سپید) توسط تازیان به یغما برده شد اسبی بود از جنس طلای ناب ساخته شده بود.
از دیگر اشیایی که توسط تازیان به غارت برده شد می توان جامه ی زربفت،تاج شاهنشاهی،زره و بازوبند و شمشیر خسروپرویز که همه از طلای ناب ساخته شده بودند نام برد.
شنل خسرو پرویز که با سنگهای بهادار و مروارید زینت یافته بود...از دیگر اشیایی است که توسط تازیان بیابانگرد به تاراج برده شد!
📚بن مایه : از بادیه نشینی تا امپراتوری...مسعود انصاری ص 258-259
@iranghoghnoos🔥
⛔️آذرآبادگانی ترک زبان است نه ترک نژاد!!!!!⛔️
@iranghoghnoos🔥
از چند دهه به اين سو کسانی در ايران به تأثير از کارهائی که آکادمی علوم شوروی انجام داد علاقه دارند که زبان ترکی مردمِ آذربايجان را آذری بنامند. اين يک غلط تعمدی است که معلوم است از کجا سرچشمه گرفته است. زبان ترکی زبان آذری نيست، ولی زبان آذری وجود داشته است.
زبان آذری يک گويش از زبان ايرانی بوده و هيچ ارتباطی با زبان ترکی نداشته است. اگر بگوئيم« آذری » غلط نگفته ايم. ولی اگر ترکیِ آذربايجانی را « ترکی لهجۀ آذربايجانی بناميم غلط فاحشی مرتکب شده ايم. يعنی ترکان آذربايجان را بايد ترک زبان ناميد نه آذری زبان.
به همين گونه است اگر همۀ ترک زبان شدگان آذربايجان را ترک نژاد بپنداريم. چنين نيست. بيشينۀ مردم آذربايجان (هم آذربايجان ايران وهم کشور آذربايجان کنونی) ايرانی تبارند ولی در اثر اجباری که در زمان صفوی داشته اند زبانشان ترکی شده است. يعنی مردم آذربايجان همان گونه که مجبورشدند دينشان را با دين قزلباشان عوض کنند زبانشان نيز به سبب چنين اجباری عوض شد.
در اناتولی که ترکيه ناميده میشود نيز چنين وضعی رخ داده است.بيشينۀ جمعيت ترکيه آريايی نژادند، و تاريخِ ترکيه تا دوران سلجوقی تاريخ آريان است نه ترکان (آريانی که روزگاری امپراتوريهای خيتا و ميتانی داشتند، آريانی که روزگاری امپراتوری اورارتو داشتند و بعدها کشورشان ارمينيه ناميده شد، آريانی که روزگاری کشور کاپادوکیه داشتند، و آريان يونانی که روزگاری چند سلطنت داشتند و آخرين بازمانده شان کشور تراپيزونت بود).
داستان پاکسازی اناتولی از بوميان آريايی توسط ترکان عثمانی داستان بزرگترين و شايد بی نمونه ترين جنايت ضدبشری در تاريخ جهان (به استثنای جنايات بزرگ اشغالگران اروپايی در قارۀ آمريکا) و يک داستان واقعا اندوهباری است که آخرينش کشتار ميليونیِ ارمنيان در سرزمين خودشان در شرق اناتولی در همين يک سدۀ پيش است.
پس دشمنان ایران بدانند :
آنکه دلش می زند نبض جدایی در باد/ با او سخن می گویم تا نگه دارد به یاد
آذرآبادگان من جانان جانان من است/ قیمت خون ارس رگ ایران من است
بن مایه :
تاریخ قزلباشان صفوی امیر حسین خنجی
آذری و زبان آذری مرحوم احمد کسروی
@iranghoghnoos🔥
@iranghoghnoos🔥
از چند دهه به اين سو کسانی در ايران به تأثير از کارهائی که آکادمی علوم شوروی انجام داد علاقه دارند که زبان ترکی مردمِ آذربايجان را آذری بنامند. اين يک غلط تعمدی است که معلوم است از کجا سرچشمه گرفته است. زبان ترکی زبان آذری نيست، ولی زبان آذری وجود داشته است.
زبان آذری يک گويش از زبان ايرانی بوده و هيچ ارتباطی با زبان ترکی نداشته است. اگر بگوئيم« آذری » غلط نگفته ايم. ولی اگر ترکیِ آذربايجانی را « ترکی لهجۀ آذربايجانی بناميم غلط فاحشی مرتکب شده ايم. يعنی ترکان آذربايجان را بايد ترک زبان ناميد نه آذری زبان.
به همين گونه است اگر همۀ ترک زبان شدگان آذربايجان را ترک نژاد بپنداريم. چنين نيست. بيشينۀ مردم آذربايجان (هم آذربايجان ايران وهم کشور آذربايجان کنونی) ايرانی تبارند ولی در اثر اجباری که در زمان صفوی داشته اند زبانشان ترکی شده است. يعنی مردم آذربايجان همان گونه که مجبورشدند دينشان را با دين قزلباشان عوض کنند زبانشان نيز به سبب چنين اجباری عوض شد.
در اناتولی که ترکيه ناميده میشود نيز چنين وضعی رخ داده است.بيشينۀ جمعيت ترکيه آريايی نژادند، و تاريخِ ترکيه تا دوران سلجوقی تاريخ آريان است نه ترکان (آريانی که روزگاری امپراتوريهای خيتا و ميتانی داشتند، آريانی که روزگاری امپراتوری اورارتو داشتند و بعدها کشورشان ارمينيه ناميده شد، آريانی که روزگاری کشور کاپادوکیه داشتند، و آريان يونانی که روزگاری چند سلطنت داشتند و آخرين بازمانده شان کشور تراپيزونت بود).
داستان پاکسازی اناتولی از بوميان آريايی توسط ترکان عثمانی داستان بزرگترين و شايد بی نمونه ترين جنايت ضدبشری در تاريخ جهان (به استثنای جنايات بزرگ اشغالگران اروپايی در قارۀ آمريکا) و يک داستان واقعا اندوهباری است که آخرينش کشتار ميليونیِ ارمنيان در سرزمين خودشان در شرق اناتولی در همين يک سدۀ پيش است.
پس دشمنان ایران بدانند :
آنکه دلش می زند نبض جدایی در باد/ با او سخن می گویم تا نگه دارد به یاد
آذرآبادگان من جانان جانان من است/ قیمت خون ارس رگ ایران من است
بن مایه :
تاریخ قزلباشان صفوی امیر حسین خنجی
آذری و زبان آذری مرحوم احمد کسروی
@iranghoghnoos🔥
به کوروش ب آرش به جمشید قسم
به نقش و نگار تخت جمشید قسم
ایران همی قلب و خون من است
گرفته ز جان در وجود من است
بخوانیم این جمله در گوش باد
چو ایران نباشد تن من مباد...
#شکوه_ایران_باز_خواهد_گشت
@iranghoghnoos🔥
به نقش و نگار تخت جمشید قسم
ایران همی قلب و خون من است
گرفته ز جان در وجود من است
بخوانیم این جمله در گوش باد
چو ایران نباشد تن من مباد...
#شکوه_ایران_باز_خواهد_گشت
@iranghoghnoos🔥
♦️اوج خرافات دربار صفوی
پادشاه صفوی که به توصیه ی منجمان و پیشگویان دو بار تاجگذاری نمود!
@iranghoghnoos🔥
________________________
اوج خرافت و رواج آن در جامعه ی ایران از زمان سلسله ی صفویه دامنگیر ایران شد. در زیر به داستانی می پردازم که مربوط به زمان صفی میرزا فرزند شاه عباس دوم است.
چون در سال ١٠٧٧ شاه عباس دوم درگذشت پسر او صفي ميرزا را به جانشيني برداشتند. منجمان ساعت برگزيدند و شاه جوان در آن ساعت تاج به سر گزارده بتخت نشست.
ولي در سال يكم و دوم پادشاهي او آشوبهاي بسياري برخاست . زيرا از يكسو تركمانان و ازبكان بتاخت و تاراج آمدند و زيان بسيار رسانيدند و از يكسو در شيروان و آن پيرامونها زمين لرزه سختي رخ داد و آسيب بسيار پديد آورد .
مردم روي خوشي نمي ديدند و از پادشاه ناخشنودي مي نمودند.
از آنسوي خود پادشاه جوان ناتوان مي بود، و چون هميشه با زنان در گردش و آميزش بوده در باده خواري و كامگزاري اندازه نمي شناخت روزبروز بیمارتر مي گرديد و به ناتوانيش مي افزود.
پزشك درباري (يا حكيم باشي ) بسيار مي كوشيد و هر چاره بكار مي برد . ولي با آن ناپرهيزي پادشاه نتيجه نمي داد. از آنسوي مادر شاه بجاي آ نكه پسرش را بپرهيز وادارد پزشك را گناهكار مي گرفت و او را نادان مي خواند .
چون در يك دربار خودكامه نتيجه اين كار كشته شدن پزشك و گرفته شدن دارايي او بودي وي سخت مي ترسيد و اين بود براي رهايي جان و دارايي خود چنين پراكند كه منجم باشي در برگزيدن ساعت براي تخت نشيني پادشاه دچار نافهمي گرديده و اين ناخوشي پادشاه و آن ناايمني كشور و آن زمين لرزه و ديگر آسيبها همگي نتيجه خوش نبودن ساعت تخت نشيني مي باشد!!
اين سخن چون پراكنده شد درباريان بيخردانه آنرا باور كردند . شاردن فرانسوي كه آنزمان در ايران مي بوده و ما اين داستان را در سياحتنامه او مي يابيم، چنين مي نويسد:
«پادشاه و مادرش پيش از ديگران اين ياوه گويي را باور كردند . زنهاي اعليحضرت نيز گناه منجم را بيگمان دانستند. خواجگان و ديگر درباريان چاپلوس كه جز رأي پادشاه رأيي ندارند بآن باور گرويدند . بدينسان پزشك كار را پيش برد و از اين راه جان و دارايي و آبروي خود را باز خريد .
منجم باشي هرچه دليل به بيگناهي خود آورد سودي نداد و كار بجايي رسيد كه از ترس جان نه تنها خاموشي گزيد ناگزير گرديده بنافهمي خود اقرار كرد .
در اين حال ميبايست لغزش گذشته را جبران كنند و براي اين كار پس از انديشه بسيار راهي جز آن نيافتند كه پادشاه دوباره را خوش يمن ندانسته مي گفتند در زمان شاه صفي نخست نيز « صفي » تخت نشيني و تاجگزاري كند، و چون مردم بديهايي در ايران رخ داده، در نتيجه اين ؛ چنان نهادند كه دوباره ساعتي گزينند و پادشاه با نام ديگري دوباره تا جگزاري كند.!!
اين بود منجمان با رنج بسيار ساعتي برگزيدند كه در آن ساعت بار ديگر آيين تاجگزاري بكار بسته شد و پادشاه بنام شاه سليمان بار ديگر تاج بسر گزارده بتخت نشست.!!
شاردن اين داستان را به درازي نوشته شگفتي مي نمايد از اينكه ايرانيان بچنين كار بيهوده اي برخاس تند، و چنانكه او مي نويسد و ما نيز از تاريخ مي دانيم اين كار هيچ نتيجه اي نداشت و گشایشی از آن در كارها پديدار نگرديد.
📚بن مایه:
پندارها، احمد کسروی،ص18-20
@iranghoghnoos🔥
پادشاه صفوی که به توصیه ی منجمان و پیشگویان دو بار تاجگذاری نمود!
@iranghoghnoos🔥
________________________
اوج خرافت و رواج آن در جامعه ی ایران از زمان سلسله ی صفویه دامنگیر ایران شد. در زیر به داستانی می پردازم که مربوط به زمان صفی میرزا فرزند شاه عباس دوم است.
چون در سال ١٠٧٧ شاه عباس دوم درگذشت پسر او صفي ميرزا را به جانشيني برداشتند. منجمان ساعت برگزيدند و شاه جوان در آن ساعت تاج به سر گزارده بتخت نشست.
ولي در سال يكم و دوم پادشاهي او آشوبهاي بسياري برخاست . زيرا از يكسو تركمانان و ازبكان بتاخت و تاراج آمدند و زيان بسيار رسانيدند و از يكسو در شيروان و آن پيرامونها زمين لرزه سختي رخ داد و آسيب بسيار پديد آورد .
مردم روي خوشي نمي ديدند و از پادشاه ناخشنودي مي نمودند.
از آنسوي خود پادشاه جوان ناتوان مي بود، و چون هميشه با زنان در گردش و آميزش بوده در باده خواري و كامگزاري اندازه نمي شناخت روزبروز بیمارتر مي گرديد و به ناتوانيش مي افزود.
پزشك درباري (يا حكيم باشي ) بسيار مي كوشيد و هر چاره بكار مي برد . ولي با آن ناپرهيزي پادشاه نتيجه نمي داد. از آنسوي مادر شاه بجاي آ نكه پسرش را بپرهيز وادارد پزشك را گناهكار مي گرفت و او را نادان مي خواند .
چون در يك دربار خودكامه نتيجه اين كار كشته شدن پزشك و گرفته شدن دارايي او بودي وي سخت مي ترسيد و اين بود براي رهايي جان و دارايي خود چنين پراكند كه منجم باشي در برگزيدن ساعت براي تخت نشيني پادشاه دچار نافهمي گرديده و اين ناخوشي پادشاه و آن ناايمني كشور و آن زمين لرزه و ديگر آسيبها همگي نتيجه خوش نبودن ساعت تخت نشيني مي باشد!!
اين سخن چون پراكنده شد درباريان بيخردانه آنرا باور كردند . شاردن فرانسوي كه آنزمان در ايران مي بوده و ما اين داستان را در سياحتنامه او مي يابيم، چنين مي نويسد:
«پادشاه و مادرش پيش از ديگران اين ياوه گويي را باور كردند . زنهاي اعليحضرت نيز گناه منجم را بيگمان دانستند. خواجگان و ديگر درباريان چاپلوس كه جز رأي پادشاه رأيي ندارند بآن باور گرويدند . بدينسان پزشك كار را پيش برد و از اين راه جان و دارايي و آبروي خود را باز خريد .
منجم باشي هرچه دليل به بيگناهي خود آورد سودي نداد و كار بجايي رسيد كه از ترس جان نه تنها خاموشي گزيد ناگزير گرديده بنافهمي خود اقرار كرد .
در اين حال ميبايست لغزش گذشته را جبران كنند و براي اين كار پس از انديشه بسيار راهي جز آن نيافتند كه پادشاه دوباره را خوش يمن ندانسته مي گفتند در زمان شاه صفي نخست نيز « صفي » تخت نشيني و تاجگزاري كند، و چون مردم بديهايي در ايران رخ داده، در نتيجه اين ؛ چنان نهادند كه دوباره ساعتي گزينند و پادشاه با نام ديگري دوباره تا جگزاري كند.!!
اين بود منجمان با رنج بسيار ساعتي برگزيدند كه در آن ساعت بار ديگر آيين تاجگزاري بكار بسته شد و پادشاه بنام شاه سليمان بار ديگر تاج بسر گزارده بتخت نشست.!!
شاردن اين داستان را به درازي نوشته شگفتي مي نمايد از اينكه ايرانيان بچنين كار بيهوده اي برخاس تند، و چنانكه او مي نويسد و ما نيز از تاريخ مي دانيم اين كار هيچ نتيجه اي نداشت و گشایشی از آن در كارها پديدار نگرديد.
📚بن مایه:
پندارها، احمد کسروی،ص18-20
@iranghoghnoos🔥