🔥ایران ققنوس🔥
🌹❤️هخامنشیان ❤️🌹 ادامه مطلب👇👇👇 @iranghoghnoos🔥 #کانال__ایران__ققنوس
🌹امپراتوری هخامنشی (13)🌹
@iranghoghnoos🔥
کوروش بزرگ و یهودیان:
کوروش پس از فتح بابل دستور داد هیچکدام از سربازان به غارت نپردازد، معابد مصون بماند و هیچ کس کشته نشودبه گفته خود بابلی ها:به شهر آرامش آورد.از کتیبه های بابلی چنین استنباط میشود که حتی نبونید را مورد عفو قرار داد و بنا به گفته برسوس کلدانی(این مورخ معاصر با اسکندر بوده) او را به کرمان فرستاد.او همچنین اسیرانی را که بابلی ها گرفته بودند آزاد کرد که مهمترین آنان یهودیان بودند.
نبوکدنصر(دومین پادشاه بابل)در 586 اورشیلم را تصرف و معبد معروف سلیمان را نابود کرد و یهودیان را به اجبار به بابل برد .کوروش اموال آنان را بهشان برگرداند و جاره داد به وطن اصلی خود بازگردند.
وقتی یهودیان در بابل اسیر بودند پیامبران آنان پیشگویی کرده و مژده شخصی را میدادند که از طرف خدا آنها را از اسرات بیرون میاورد پس از تسخیر لیدی به دست کوروش، اشعیا(پیامبر یهود) پیشگویی میکند؛ تسلی دهید به مردم من به قلب اورشلیم بگویید و مژده دهید که زمان مجازات به سر آمد کی از مشرق برانگیخت کسی را که همه او را(یعنی کوروش) مرد خدا میخوانند خدا ملل را به اطاعت وی دراورد وشاهان را به پای او افکند.
در جای دیگری از تورات آمده؛ خداوند به مسیح خویش(یعنی کوروش) میگوید من دست او را گرفتم تا به وسیله او امت ها را مغلوب سازم من پیش روی تو(منظور کوروش) خواهم خرامید، ناهمواری ها را هموار خواهم ساخت، در های آهنین را شکسته و گنج های مخفی را به تو خواهم بخشید.
ارمینا و ناحوم(پیامبران یهود) نیز گفته اند؛ کوروش گفت یهوه(خدای یهودیان) خدای آسمان ها همه سرزمین ها را به من داده و مرا امر فرموده خانه ای برایش در اورشلیم بنا کنم، پس کیست که به اورشلیم برود و خانه یهوه که خدای حقیقی هست را بنا کند...کوروش همانطور که از یهوه ستایش میکند و او را مورد احترام قرار میدهند همین رفتار را با مردوک(خدای بابلی ها) میکند این کار برای به دست آوردن دل بابلی ها و احترام به عقیده آنان بود عده ای که سعی در بت پرست جلوه دادن کوروش هستند ولی همانطور که در بالا دیدیم کوروش در ستایش یهوه از لفظ خدای حقیقی استفاده میکند در حالی که با این لفظ مردوک را ستایش نمیکند .این نشان میدهد که کوروش تفاوتی میان مذهب یهودی ها که یکتاپرستی بود با مذهب بابلی ها که بت پرستی بود قائل میشد
ادامه مطلب👇👇👇
@iranghoghnoos🔥
#کانال__ایران__ققنوس
@iranghoghnoos🔥
کوروش بزرگ و یهودیان:
کوروش پس از فتح بابل دستور داد هیچکدام از سربازان به غارت نپردازد، معابد مصون بماند و هیچ کس کشته نشودبه گفته خود بابلی ها:به شهر آرامش آورد.از کتیبه های بابلی چنین استنباط میشود که حتی نبونید را مورد عفو قرار داد و بنا به گفته برسوس کلدانی(این مورخ معاصر با اسکندر بوده) او را به کرمان فرستاد.او همچنین اسیرانی را که بابلی ها گرفته بودند آزاد کرد که مهمترین آنان یهودیان بودند.
نبوکدنصر(دومین پادشاه بابل)در 586 اورشیلم را تصرف و معبد معروف سلیمان را نابود کرد و یهودیان را به اجبار به بابل برد .کوروش اموال آنان را بهشان برگرداند و جاره داد به وطن اصلی خود بازگردند.
وقتی یهودیان در بابل اسیر بودند پیامبران آنان پیشگویی کرده و مژده شخصی را میدادند که از طرف خدا آنها را از اسرات بیرون میاورد پس از تسخیر لیدی به دست کوروش، اشعیا(پیامبر یهود) پیشگویی میکند؛ تسلی دهید به مردم من به قلب اورشلیم بگویید و مژده دهید که زمان مجازات به سر آمد کی از مشرق برانگیخت کسی را که همه او را(یعنی کوروش) مرد خدا میخوانند خدا ملل را به اطاعت وی دراورد وشاهان را به پای او افکند.
در جای دیگری از تورات آمده؛ خداوند به مسیح خویش(یعنی کوروش) میگوید من دست او را گرفتم تا به وسیله او امت ها را مغلوب سازم من پیش روی تو(منظور کوروش) خواهم خرامید، ناهمواری ها را هموار خواهم ساخت، در های آهنین را شکسته و گنج های مخفی را به تو خواهم بخشید.
ارمینا و ناحوم(پیامبران یهود) نیز گفته اند؛ کوروش گفت یهوه(خدای یهودیان) خدای آسمان ها همه سرزمین ها را به من داده و مرا امر فرموده خانه ای برایش در اورشلیم بنا کنم، پس کیست که به اورشلیم برود و خانه یهوه که خدای حقیقی هست را بنا کند...کوروش همانطور که از یهوه ستایش میکند و او را مورد احترام قرار میدهند همین رفتار را با مردوک(خدای بابلی ها) میکند این کار برای به دست آوردن دل بابلی ها و احترام به عقیده آنان بود عده ای که سعی در بت پرست جلوه دادن کوروش هستند ولی همانطور که در بالا دیدیم کوروش در ستایش یهوه از لفظ خدای حقیقی استفاده میکند در حالی که با این لفظ مردوک را ستایش نمیکند .این نشان میدهد که کوروش تفاوتی میان مذهب یهودی ها که یکتاپرستی بود با مذهب بابلی ها که بت پرستی بود قائل میشد
ادامه مطلب👇👇👇
@iranghoghnoos🔥
#کانال__ایران__ققنوس
🔥ایران ققنوس🔥
🌹❤️هخامنشیان ❤️🌹 ادامه مطلب👇👇👇 @iranghoghnoos🔥 #کانال__ایران__ققنوس
🌹امپراتوری هخامنشی (14)🌹
@iranghoghnoos🔥
مرگ کوروش بزرگ:
درباره مرگ کوروش بزرگ روایات زیادی وجود دارد و فهمیدن واقعت بسیار دشوار است اما میتوان با مقایسه منابع مختلف تا حدی به آن پی برد مهمترین روایات راجع به مرگ کوروش از هردوت، کتزیاس، برس کلدانی، گزنفون، استرابون، دیودور سیسیلی و ژوستین هست که همه آن ها را باز گو میکنم و در آخر به نتیجه گیری میپردازم.
با بررسی همه این منابع به وجه اشتراکی بین آنها پی بریم، این که کوروش در جنگ با یکی از اقوام شرقی از تیره سکاها بودند از دنیا رفته در واقع در کلیت با هم یکسان هستند اما در جزیات تفاوت بسیاری با هم دارند البته روایت گزنفون به کلی با بقیه متفاوت است که آن را هم خواهم گفت.
اول از همه روایت هرودوت که مشهور تر هست او معتقد است کشته شدن کوروش به دست ماساژت ها(گروهی از سکاها) بوده، هرودوت میگوید؛پس از این که کوروش بابل را مطیع کرد خواست ماساژت ها را نیز فرمانبردار خود کند مردم مزبور سلحشور و مسکن آنها در طرف شرق رود آراکس(سیحون)است.اشیا و وسایل جنگی خود را فقط از طلا و مس میسازند چون این دو عنصر در سرزمین آنان فراوان است بعضی عادات آنان این چنین است؛ هر مرد زن جداگانه ای دارد اما زنان آنان اشتراکی اند، حد زندگانی در نزد آنان معین نیست اما هر کس به پیری برسد او را میکشند و او را پخته و میخوردند آنان معتقدند این نوع خاتمه عمر فرانجام سعیدی دارد.....بعد مورخ مذبور گوید:ملکه ماساژت ها در آن زمان بیوه پادشاه سابق آنان بود.این ملکه را تومیریس مینامیدند.کوروش خواست با او ازدواج کند ولی ملکه فهمید که طالب او نیست بلکه طالب مملکت اوست و جواب رد داد.پس از آن کوروش قصد حمله به ماساژت ها را کرد و تا سیحون جلو رفت و برای عبور از رود پلی بر روی آن ساخت در این زمان از طرف تمیریس پیغام آمد؛....اگر میخواهی با ما بجنگی ما به مسافت سه روز از رود دور میشویم و تو میتوانی به طرف ما بیایی و اگر ترجیح دادی ما وارد مملکت تو شویم تو سه روز از رود دور شو. کوروش پس از مشورت با مشاورانش نظر کرزوس را پسندید و تصمیم گرفت وارد قلمرو ماساژت شود خلاصه روایت هرودوت این است که کوروش از راه حیله پسر تمیریس(سپارگاپی سس) را اسیر میکند و سپارگاتی سس خود کشی میکند .پس از آن با باقی مانده سپاه ماساژت نبرد کرد و شکست خورد ولی شکست خورد و بیشتر لشکر پارسی همراه با وی کشته شدند، ملکه سر کوروش را برید و در خیک خون انداخت.در پایان هردوت میگوید حکایات راجع به مرگ کوروش زیاد است.
افسانه بودن این روایت امروزه بر همه مشخص شده زیرا اگر کوروش در جنگ با ماساژت ها کشته شده و سرش جدا شده بود پس اکنون جسد او در پاسارگاد چه میکند دوم ماساژت ها که قومی صلح دوست نبودند اگر سپاه هخامنشی چنان چه هرودوت میگوید در این جنگ شکست خورده بود دیگر هیچ مانعی برای پیشروی آنها در خاک ایران نبود.این روایت افسانه ای مورد توجه پانترک ها قرار گرفته ولی عجیب این است که ترکها ادعا دارند ماساژت اقوامی ترک تبار بودند و تمیریس (یونانی شده تهمرییش) ملکه قوم "ماساژت" تباری ترک داشته و در نواحی آذربایجان میزیستهاست. واقعیت اینست که ماساژت ها مانند دیگر ساکاها قومی ایرانیتبار بودند که در نواحی شمال شرقی ایران میزیستند نه در نواحی ارس و به گویش و زبانی از خانواده هندواروپایی تکلم داشتند،. یکی دیگر از ادعاها و جعلیات پانترکها آرامگاهی منسوب به تهمرییش است. آنها معتقداند که قبر وی در سوی شرقی مسجد کبود تبریز قرار دارد. در حالی که این یک جعل است و حقیقت ندارد. پانترکها مدعیاند که نام خود شهر تبریز از نام تومریس (که یونانی شدهٔ همان تهمرییش است) گرفته شده و به مرور زمان «تومریس-تومریز-تبریز» شدهاست که این خود یک جعل و دروغ دیگریست و در باب ریشهیابی نام تبریز سخنان گوناگونی وجود دارد. تبریز پیوند «تَب + ریز» است. یعنی شهری که به دلیل خوش آب و هوا بودن موجب میشود بیمار تندرست شود. تب نشانهای برای بیماری است و تبریز یعنی شهری که ریزنده تب است. اولیا چلبی (از شخصیتهای دوران عثمانی) در سفرنامه خود تبریز را به ترکی «ستمه دوکوجو» (سِتمه به ترکی یعنی تب، و دوکوجو یعنی ریزنده) معنی کردهاست. و میگوید مردم تبریز نام شهرشان را "تربیز" تلفظ میکردند.در پست بعد روایات سایر مورخین یونانی راجع به مرگ کوروش را خواهم گفت و آنها را مقایسه میکنم.
ادامه مطلب👇👇👇
@iranghoghnoos🔥
#کانال__ایران__ققنوس
@iranghoghnoos🔥
مرگ کوروش بزرگ:
درباره مرگ کوروش بزرگ روایات زیادی وجود دارد و فهمیدن واقعت بسیار دشوار است اما میتوان با مقایسه منابع مختلف تا حدی به آن پی برد مهمترین روایات راجع به مرگ کوروش از هردوت، کتزیاس، برس کلدانی، گزنفون، استرابون، دیودور سیسیلی و ژوستین هست که همه آن ها را باز گو میکنم و در آخر به نتیجه گیری میپردازم.
با بررسی همه این منابع به وجه اشتراکی بین آنها پی بریم، این که کوروش در جنگ با یکی از اقوام شرقی از تیره سکاها بودند از دنیا رفته در واقع در کلیت با هم یکسان هستند اما در جزیات تفاوت بسیاری با هم دارند البته روایت گزنفون به کلی با بقیه متفاوت است که آن را هم خواهم گفت.
اول از همه روایت هرودوت که مشهور تر هست او معتقد است کشته شدن کوروش به دست ماساژت ها(گروهی از سکاها) بوده، هرودوت میگوید؛پس از این که کوروش بابل را مطیع کرد خواست ماساژت ها را نیز فرمانبردار خود کند مردم مزبور سلحشور و مسکن آنها در طرف شرق رود آراکس(سیحون)است.اشیا و وسایل جنگی خود را فقط از طلا و مس میسازند چون این دو عنصر در سرزمین آنان فراوان است بعضی عادات آنان این چنین است؛ هر مرد زن جداگانه ای دارد اما زنان آنان اشتراکی اند، حد زندگانی در نزد آنان معین نیست اما هر کس به پیری برسد او را میکشند و او را پخته و میخوردند آنان معتقدند این نوع خاتمه عمر فرانجام سعیدی دارد.....بعد مورخ مذبور گوید:ملکه ماساژت ها در آن زمان بیوه پادشاه سابق آنان بود.این ملکه را تومیریس مینامیدند.کوروش خواست با او ازدواج کند ولی ملکه فهمید که طالب او نیست بلکه طالب مملکت اوست و جواب رد داد.پس از آن کوروش قصد حمله به ماساژت ها را کرد و تا سیحون جلو رفت و برای عبور از رود پلی بر روی آن ساخت در این زمان از طرف تمیریس پیغام آمد؛....اگر میخواهی با ما بجنگی ما به مسافت سه روز از رود دور میشویم و تو میتوانی به طرف ما بیایی و اگر ترجیح دادی ما وارد مملکت تو شویم تو سه روز از رود دور شو. کوروش پس از مشورت با مشاورانش نظر کرزوس را پسندید و تصمیم گرفت وارد قلمرو ماساژت شود خلاصه روایت هرودوت این است که کوروش از راه حیله پسر تمیریس(سپارگاپی سس) را اسیر میکند و سپارگاتی سس خود کشی میکند .پس از آن با باقی مانده سپاه ماساژت نبرد کرد و شکست خورد ولی شکست خورد و بیشتر لشکر پارسی همراه با وی کشته شدند، ملکه سر کوروش را برید و در خیک خون انداخت.در پایان هردوت میگوید حکایات راجع به مرگ کوروش زیاد است.
افسانه بودن این روایت امروزه بر همه مشخص شده زیرا اگر کوروش در جنگ با ماساژت ها کشته شده و سرش جدا شده بود پس اکنون جسد او در پاسارگاد چه میکند دوم ماساژت ها که قومی صلح دوست نبودند اگر سپاه هخامنشی چنان چه هرودوت میگوید در این جنگ شکست خورده بود دیگر هیچ مانعی برای پیشروی آنها در خاک ایران نبود.این روایت افسانه ای مورد توجه پانترک ها قرار گرفته ولی عجیب این است که ترکها ادعا دارند ماساژت اقوامی ترک تبار بودند و تمیریس (یونانی شده تهمرییش) ملکه قوم "ماساژت" تباری ترک داشته و در نواحی آذربایجان میزیستهاست. واقعیت اینست که ماساژت ها مانند دیگر ساکاها قومی ایرانیتبار بودند که در نواحی شمال شرقی ایران میزیستند نه در نواحی ارس و به گویش و زبانی از خانواده هندواروپایی تکلم داشتند،. یکی دیگر از ادعاها و جعلیات پانترکها آرامگاهی منسوب به تهمرییش است. آنها معتقداند که قبر وی در سوی شرقی مسجد کبود تبریز قرار دارد. در حالی که این یک جعل است و حقیقت ندارد. پانترکها مدعیاند که نام خود شهر تبریز از نام تومریس (که یونانی شدهٔ همان تهمرییش است) گرفته شده و به مرور زمان «تومریس-تومریز-تبریز» شدهاست که این خود یک جعل و دروغ دیگریست و در باب ریشهیابی نام تبریز سخنان گوناگونی وجود دارد. تبریز پیوند «تَب + ریز» است. یعنی شهری که به دلیل خوش آب و هوا بودن موجب میشود بیمار تندرست شود. تب نشانهای برای بیماری است و تبریز یعنی شهری که ریزنده تب است. اولیا چلبی (از شخصیتهای دوران عثمانی) در سفرنامه خود تبریز را به ترکی «ستمه دوکوجو» (سِتمه به ترکی یعنی تب، و دوکوجو یعنی ریزنده) معنی کردهاست. و میگوید مردم تبریز نام شهرشان را "تربیز" تلفظ میکردند.در پست بعد روایات سایر مورخین یونانی راجع به مرگ کوروش را خواهم گفت و آنها را مقایسه میکنم.
ادامه مطلب👇👇👇
@iranghoghnoos🔥
#کانال__ایران__ققنوس
🔥ایران ققنوس🔥
🌹❤️هخامنشیان ❤️🌹 ادامه مطلب👇👇👇 @iranghoghnoos🔥 #کانال__ایران__ققنوس
🌹امپراتوری هخامنشی (15)🌹
@iranghoghnoos🔥
مرگ کوروش بزرگ قسمت دوم:
روایت دیگر مورخان یونانی و رومی راجع به مرگ کوروش کتزیاس(مورخ یونانی که پزشک اردشیر دوم بود) میگوید؛کوروش به جنگ دربیک(شاخه ای از سکاها شرقی) رفت، جنگ سختی درگرفت و در میانه جنگ کوروش از اسب به زیر افتاد و زخمی شد روز بعد از آن و با آمدن آمرگس و 20هزار سربازش( آمرگس رئیس یکی از قبیله های سکایی و دوست صمیمی کوروش بود) به کمک کوروش، دربیک ها شکست خوردند....کوروش به واسطه زخمی که داشت سه روز بعد در گذشت.
برسوس کلدانی میگوید؛ کوروش با قوم داه ها(شاخه ای از سکاها که در مجاورت گرگان میزیستند) جنگید و در میان جنگ کشته شد.
روایت ژوستین نیز تقربیا مشابه هرودت هست (در پست قبل روایت هرودوت را گفته ام)البته با کمی تفاوت او میگوید؛ ملکه ماساژت ها شاه پارس را با تمام سربازانش که به 200هزار میرسیدند در گردنه های کوهستان گرفتار کرد و حتی یک نفر هم زنده نماند(دروغ محض)
از دیگر مورخین استرابون جغرافی دان معروف نیز روایتی مشابه کتزیاس دارد و معتقد هست کوروش سکاها را شکست داده.
روایت گزنفون با تمامی مورخین متفاوت است او معتقد است کوروش به مرگ طبیعی در پاسارگاد درگذشته.
به هر حال فوت کوروش در 529ق.م است و مدت سلطنت او از تسخیر هگمتانه تا مرگش 22سال بود
از مقایسه تمام روایات (به غیز از گزنفون) چنین استنباط میشود که کوروش در جنگ با یکی از تیره های سکاها در گذشته در واقع پس از تسخیر بابل به امور شمال شرق ایران پرداخته است اما کدام روایت صحیح تر است؟ قطعا روایت هرودوت و مورخینی که به تقلید از او نوشته اند رنگ و بوی افسانه گرفته زیرا اگر مرگ کوروش آنطور که توصیف کرده اند بوده پس اکنون جسد او در پاسارگاد چه میکند.به نظر بنده کوروش در این جنگ با سکاها پیروز شده زیرا اگر شکست خورده بود دیگر مانعی بر سر راه سکاها برای پیشروی نبود و حتی توانایی نابود کردن امپراتوری هخامنشی را داشتند در صورتی که این طور نشد پس روایت کتزیاس و استرابون به واقعیت نزدیک تر است.
@iranghoghnoos🔥
@iranghoghnoos🔥
مرگ کوروش بزرگ قسمت دوم:
روایت دیگر مورخان یونانی و رومی راجع به مرگ کوروش کتزیاس(مورخ یونانی که پزشک اردشیر دوم بود) میگوید؛کوروش به جنگ دربیک(شاخه ای از سکاها شرقی) رفت، جنگ سختی درگرفت و در میانه جنگ کوروش از اسب به زیر افتاد و زخمی شد روز بعد از آن و با آمدن آمرگس و 20هزار سربازش( آمرگس رئیس یکی از قبیله های سکایی و دوست صمیمی کوروش بود) به کمک کوروش، دربیک ها شکست خوردند....کوروش به واسطه زخمی که داشت سه روز بعد در گذشت.
برسوس کلدانی میگوید؛ کوروش با قوم داه ها(شاخه ای از سکاها که در مجاورت گرگان میزیستند) جنگید و در میان جنگ کشته شد.
روایت ژوستین نیز تقربیا مشابه هرودت هست (در پست قبل روایت هرودوت را گفته ام)البته با کمی تفاوت او میگوید؛ ملکه ماساژت ها شاه پارس را با تمام سربازانش که به 200هزار میرسیدند در گردنه های کوهستان گرفتار کرد و حتی یک نفر هم زنده نماند(دروغ محض)
از دیگر مورخین استرابون جغرافی دان معروف نیز روایتی مشابه کتزیاس دارد و معتقد هست کوروش سکاها را شکست داده.
روایت گزنفون با تمامی مورخین متفاوت است او معتقد است کوروش به مرگ طبیعی در پاسارگاد درگذشته.
به هر حال فوت کوروش در 529ق.م است و مدت سلطنت او از تسخیر هگمتانه تا مرگش 22سال بود
از مقایسه تمام روایات (به غیز از گزنفون) چنین استنباط میشود که کوروش در جنگ با یکی از تیره های سکاها در گذشته در واقع پس از تسخیر بابل به امور شمال شرق ایران پرداخته است اما کدام روایت صحیح تر است؟ قطعا روایت هرودوت و مورخینی که به تقلید از او نوشته اند رنگ و بوی افسانه گرفته زیرا اگر مرگ کوروش آنطور که توصیف کرده اند بوده پس اکنون جسد او در پاسارگاد چه میکند.به نظر بنده کوروش در این جنگ با سکاها پیروز شده زیرا اگر شکست خورده بود دیگر مانعی بر سر راه سکاها برای پیشروی نبود و حتی توانایی نابود کردن امپراتوری هخامنشی را داشتند در صورتی که این طور نشد پس روایت کتزیاس و استرابون به واقعیت نزدیک تر است.
@iranghoghnoos🔥
مقبره کوروش بزرگ، پرچم سهرنگ شیر و خورشید نشان و پرچم فیروزهای... تمام عناصر شکوه میهن در این تصویر حاضر است.
@iranghoghnoos🔥
@iranghoghnoos🔥
🔥ایران ققنوس🔥
⬛️ آثار شوم و زیان بخش حمله تازیان به ایران ⬛️ ادامه👇👇👇 @iranghoghnoos🔥
⬛️ آثار شوم و زیان بخش حمله تازيان به ایران ⬛️
@iranghoghnoos🔥
یکی از آثار شوم و زیانبخش حملهٔ #تازيان به ایران محو آثار علمی و ادبی این مرز و بوم بود ، آنان کلیهٔ کتب به زبان #عجم را به عنوان آثار کفر از میان بردند و بسیاری از کتابخانه های ایران را سوزاندند ، با این همه بعضی از آقایان در این باب تردید دارند و این تردید چه لازم است ؟؟ برای عرب که جز قرآن هیچ سخن را قدر نمیدانست حفظ آن کتب چه فایده داشت ؟؟ پیداست که چنین قومی تا چه حد میتوانست به کتاب و کتابخانه علاقه داشته باشد
دولتشاه سمرقندی مینویسد : عبداللهطاهر به روزگار خلفای عباسی امیر خراسان بود ، روزی در نیشابور به مسند نشسته بود که شخصی کتابی به تحفه پیش او آورد ، پرسید : چه کتاب است ؟ مرد گفت : حکایتهایی است که حکما بنام شاه انوشیروان جمع کردهاند و خواندنش مفید افتد ، امیر فرمود : ما مردم قرآنخوانیم و جز قرآن و حدیث پیغمبر چیزی نمیخوانیم ، سپس فرمود آن کتاب را در آب انداختند و حکم کرد که در قلمرو وی هر جا از عجم کتابی بود جمله را بسوزانند !!
یکی از بهانههایی که تازيان برای مبارزه با زبان و خط ایران داشت این نکته بود که خط و زبان #مجوس را مانع نشر و رواج قرآن میشمرد به همین سبب هر جا که در شهر های ایران به کتاب و کتابخانه برخوردند با آنها به مخالفت برخاستند ، در مقابل ایرانیان نیز به تلافی حتی آنان که آیین مسلمانی را پذیرفته بودند تازی را نمیآموختند و از اینرو نماز و قرآن را نیز نمی توانستند به عربی بخوانند . در کتاب تاریخ بخارا آمده است : مردم بخارا عربی نخوانستندی آموختن و چون وقت نماز شدی مَردی در پس ایشان بانگ زدی و آنان فقط رکوع و سجود کردندی .
باری بدین گونه بود که کتابهایی که در زمان خود در زمینههای پزشکی ، ستاره شناسی و دینی بیهمتا بودند به دست این سبکمغزان افتاد که از جهنم هولناک صحرای عرب پا به بهشت ایران گذارده بودند و آنچه کردند هم در اندازۀ فهم و شعورشان بود و نباید به آنان خُرده گرفت !!
📚دو قرن سکوت
✍عبدلحسین زرینکوب
@iranghoghnoos🔥
@iranghoghnoos🔥
یکی از آثار شوم و زیانبخش حملهٔ #تازيان به ایران محو آثار علمی و ادبی این مرز و بوم بود ، آنان کلیهٔ کتب به زبان #عجم را به عنوان آثار کفر از میان بردند و بسیاری از کتابخانه های ایران را سوزاندند ، با این همه بعضی از آقایان در این باب تردید دارند و این تردید چه لازم است ؟؟ برای عرب که جز قرآن هیچ سخن را قدر نمیدانست حفظ آن کتب چه فایده داشت ؟؟ پیداست که چنین قومی تا چه حد میتوانست به کتاب و کتابخانه علاقه داشته باشد
دولتشاه سمرقندی مینویسد : عبداللهطاهر به روزگار خلفای عباسی امیر خراسان بود ، روزی در نیشابور به مسند نشسته بود که شخصی کتابی به تحفه پیش او آورد ، پرسید : چه کتاب است ؟ مرد گفت : حکایتهایی است که حکما بنام شاه انوشیروان جمع کردهاند و خواندنش مفید افتد ، امیر فرمود : ما مردم قرآنخوانیم و جز قرآن و حدیث پیغمبر چیزی نمیخوانیم ، سپس فرمود آن کتاب را در آب انداختند و حکم کرد که در قلمرو وی هر جا از عجم کتابی بود جمله را بسوزانند !!
یکی از بهانههایی که تازيان برای مبارزه با زبان و خط ایران داشت این نکته بود که خط و زبان #مجوس را مانع نشر و رواج قرآن میشمرد به همین سبب هر جا که در شهر های ایران به کتاب و کتابخانه برخوردند با آنها به مخالفت برخاستند ، در مقابل ایرانیان نیز به تلافی حتی آنان که آیین مسلمانی را پذیرفته بودند تازی را نمیآموختند و از اینرو نماز و قرآن را نیز نمی توانستند به عربی بخوانند . در کتاب تاریخ بخارا آمده است : مردم بخارا عربی نخوانستندی آموختن و چون وقت نماز شدی مَردی در پس ایشان بانگ زدی و آنان فقط رکوع و سجود کردندی .
باری بدین گونه بود که کتابهایی که در زمان خود در زمینههای پزشکی ، ستاره شناسی و دینی بیهمتا بودند به دست این سبکمغزان افتاد که از جهنم هولناک صحرای عرب پا به بهشت ایران گذارده بودند و آنچه کردند هم در اندازۀ فهم و شعورشان بود و نباید به آنان خُرده گرفت !!
📚دو قرن سکوت
✍عبدلحسین زرینکوب
@iranghoghnoos🔥
❇️ايران ما ازمهركورش جاودان است
سرمايه ي ما مهرباني درجهان است
اي هم وطن با مهر ورزي درجهاني
مهرتو جاويد است وجاويدان بماني
نام تو در سرتاسر گيتي درخشان
پاينده بادا نام جاويدت بدين سان
خشنودي اين ملت ازعشق سرشار
خشنودي يك عالمي پر مهر وبيدار
كل جهان خاك من است وموطن من
زيرا كه هستم با جهان جمله زيك تن
برپرچم ايران نماد شيرو خورشيد
جمله پناه اوردگان تا زنده باشيد
اي كورش ماكورش ماكورش ما
نام تو جاويد ابد با كوشش ما
اي كورش ماكورش ماكورش ما
نام تو جاويد ابد با كوشش ما
@iranghoghnoos🔥
سرمايه ي ما مهرباني درجهان است
اي هم وطن با مهر ورزي درجهاني
مهرتو جاويد است وجاويدان بماني
نام تو در سرتاسر گيتي درخشان
پاينده بادا نام جاويدت بدين سان
خشنودي اين ملت ازعشق سرشار
خشنودي يك عالمي پر مهر وبيدار
كل جهان خاك من است وموطن من
زيرا كه هستم با جهان جمله زيك تن
برپرچم ايران نماد شيرو خورشيد
جمله پناه اوردگان تا زنده باشيد
اي كورش ماكورش ماكورش ما
نام تو جاويد ابد با كوشش ما
اي كورش ماكورش ماكورش ما
نام تو جاويد ابد با كوشش ما
@iranghoghnoos🔥
✍ایران کوروش است و آزادگی و صلح و دوستی...
✍ایران داریوش است و اقتدار و سازندگی...
✍ایران آریو برزن است و ایستادگی...
✍ایران سورنا است و دلاوری...
✍ایران فرهاد است و عشق راستین...
✍ایران فردوسی است و حماسه...
✍ایران حافظ است و عشق...
✍ایران مولوی است و معرفت...
✍ایران خیام است و صداقت...
✍ایران کاوه است و عدالت خواهی...
✍ایران رستم است و شجاعت...
✍ایران بابک است و قیام...
✍ایران افشین است و عصیان...
✍ایران مازیار است و طغیان...
✍ایران آرش است و رهایی...
✍ایران ابوعلی است و دانش...
✍ایران امیر کبیر است و درایت...
✍اینان ستون های ایرانند...
ایران من ؛ نگاه کن
✍بلند شو!گریه نکن!
✍تو درد ها و رنج ها را بارها و بارها دیده ای؛ تو آمدن و رفتن بیگانگان را بارها و بارها حس کرده ای،،تو با سوز و زخم،،،با ظلم و ستم،،،با خون و فریب،،،با بحران و جنگ بیگانه نیستی...
✍چشم هایت را نبند خودت را نشکن،بخند و بمان...چون عشق هرگز نمی میرد...باور کن عشق مردنی نیست...
عشق رفتنی هم نیست...عشق جاویدان است... همانند نامت... همانند تاریخ و فرهنگ و تمدنت...
@iranghoghnoos🔥
✍ایران داریوش است و اقتدار و سازندگی...
✍ایران آریو برزن است و ایستادگی...
✍ایران سورنا است و دلاوری...
✍ایران فرهاد است و عشق راستین...
✍ایران فردوسی است و حماسه...
✍ایران حافظ است و عشق...
✍ایران مولوی است و معرفت...
✍ایران خیام است و صداقت...
✍ایران کاوه است و عدالت خواهی...
✍ایران رستم است و شجاعت...
✍ایران بابک است و قیام...
✍ایران افشین است و عصیان...
✍ایران مازیار است و طغیان...
✍ایران آرش است و رهایی...
✍ایران ابوعلی است و دانش...
✍ایران امیر کبیر است و درایت...
✍اینان ستون های ایرانند...
ایران من ؛ نگاه کن
✍بلند شو!گریه نکن!
✍تو درد ها و رنج ها را بارها و بارها دیده ای؛ تو آمدن و رفتن بیگانگان را بارها و بارها حس کرده ای،،تو با سوز و زخم،،،با ظلم و ستم،،،با خون و فریب،،،با بحران و جنگ بیگانه نیستی...
✍چشم هایت را نبند خودت را نشکن،بخند و بمان...چون عشق هرگز نمی میرد...باور کن عشق مردنی نیست...
عشق رفتنی هم نیست...عشق جاویدان است... همانند نامت... همانند تاریخ و فرهنگ و تمدنت...
@iranghoghnoos🔥
🔥ایران ققنوس🔥
🌹آخرین تلاش های ساسانی برای نجات ميهن🌹 ادامه مطلب👇👇👇 @iranghoghnoos🔥 #کانال__ایران__ققنوس
🌹ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺗﻼﺷﻬﺎﯼ ﺳﺎﺳﺎﻧﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺠﺎﺕ ميهن🌹
@iranghoghnoos🔥
ﻫﺮﭼﻨﺪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﺎﺕ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺳﺎﺳﺎﻧﯽ ﺧﺼﻮﺻﺎ ﺧﺴﺮﻭﭘﺮﻭﯾﺰ ﺑﺎﻋﺚ ﺳﻘﻮﻁ ﮐﺸﻮﺭ ﺑﺪﺳﺖ ﻣﻬﺎﺟﻤﺎﻥ ﻋﺮﺏ ﺷﺪ ﺍﻣﺎ ﺷﮑﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺳﺎﺳﺎﻧﯿﺎﻥ ﺩﺭ ﮐﻠﯿﺖ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻭﻃﻦ ﭘﺮﺳﺖ ﺗﺮﯾﻦ ﺣﮑﻮﻣﺘﻬﺎﯼ ﮐﺸﻮﺭ ﺑﻮﺩﻧﺪ . ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﻘﻮﻁ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﺪﺳﺖ ﺍﻋﺮﺍﺏ ﺗﻼﺷﻬﺎﯼ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺠﺎﺕ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻮﺳﻂ ﺷﺎﻫﺰﺍﺩﻩ ﻫﺎﯼ ﺳﺎﺳﺎﻧﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﻧﻔﺲ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺟﻨﮕﯿﺪﻧﺪ .
ﺷﺎﻫﺰﺍﺩﻩ ﭘﻴﺮﻭﺯ ﺳﺎﺳﺎﻧﻲ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﭘﺪﺭﺵ ﻳﺰﺩﮔﺮﺩ ﺳﻮﻡ ، ﺑﺮﺍﻱ ﺟﻠﺐ ﻛﻤﻚ ﻧﻈﺎﻣﻲ ﺗﺎﻳﺰﻭﻧﮓ، ﺍﻣﭙﺮﺍﺗﻮﺭ ﭼﻴﻦ ﺍﺯ ﻃﺮﻳﻖ ﻛﻮﻫﻬﺎﻱ ﭘﺎﻣﻴﺮ ( ﺗﺎﺟﻴﻜﺴﺘﺎﻥ ﺍﻣﺮﻭﺯ ) ﺑﻪ ﭘﺎﻳﺘﺨﺖ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﭼﻴﻦ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ . « ﺗﺎﻳﺰﻭﻧﮓ » ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺭﺳﻴﺪﻥ « ﭘﻴﺮﻭﺯ ﺳﺎﺳﺎﻧﻲ » ﺩﺭﮔﺬﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﭘﺴﺮﺵ « ﮔﺎﺋﻮﺯﻭﻧﮓ » ﺍﻣﭙﺮﺍﺗﻮﺭ ﺗﺎﺯﻩ ﭘﻴﺮﻭﺯ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﮊﻧﺮﺍﻟﻬﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﺑﺎ ﻟﺸﻜﺮﻱ ﻛﺎﻣﻞ ﺭﻭﺍﻧﻪ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﻛﺮﺩ . « ﭘﻴﺮﻭﺯ ﺳﺎﺳﺎﻧﻲ » ﭘﻴﺸﻨﻬﺎﺩ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﻟﺸﻜﺮ ﺗﺎ ﺳﻴﺴﺘﺎﻥ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺑﺎﺷﺪ ﺯﻳﺮﺍ ﻛﻪ ﺍﻃﻤﻴﻨﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ، ﺍﻳﺮﺍﻧﻴﺎﻥ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺷﻨﻴﺪﻥ ﺧﺒﺮ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﻭﻱ، ﺩﺳﺘﻪ ﻫﺎﻱ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ ﺗﺸﻜﻴﻞ ﻣﻲ ﺩﻫﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻳﺎﺭﻱ ﺍﺵ ﻣﻲ ﺷﺘﺎﺑﻨﺪ .
ﮊﻧﺮﺍﻝ « ﭘﻲ » ﺗﻨﻬﺎ ﺗﺎ ﺷﻬﺮ « ﺑﺎﻻ ﺳﮕﻮﻥ » ﻭﺍﻗﻊ ﺩﺭ ﻗﺮﻗﯿﺰﺳﺘﺎﻥ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺎ « ﭘﻴﺮﻭﺯ » ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﻭ ﺗﻌﻠﻞ ﺯﺩ ﻭ ﭘﻴﺮﻭﺯ ﺳﺎﺳﺎﻧﻲ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻧﻮﻣﻴﺪ ﺷﺪﻥ ﺍﺯ ﺣﻤﺎﻳﺖ ﻧﻈﺎﻣﻴﺎﻥ ﭼﻴﻨﻲ، ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺎ ﺍﻳﺮﺍﻧﻴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻭﻱ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﻨﺘﻬﻲ ﺍﻟﻴﻪ ﺷﻤﺎﻝ ﺷﺮﻗﻲ ﺍﻳﺮﺍﻥ ( ﺑﯿﻦ ﺗﺎﺟﻴﻜﺴﺘﺎﻥ ﻭ ﺍﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎﻥ ) ﺑﺎﺯﮔﺸﺘﻪ ﻭ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺟﻤﻊ ﺁﻭﺭﻱ ﻧﻴﺮﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﺟﻨﮓ ﺑﺎ ﺍﻋﺮﺍﺏ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﻫﺮﺍﺕ ﺑﺎ ﺷﻨﻴﺪﻥ ﺧﺒﺮ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﭘﻴﺮﻭﺯ، ﺑﺮ ﺿﺪ ﺣﻜﻤﺮﺍﻥ ﻋﺮﺏ ﺷﻮﺭﺵ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﺎﻋﺚ ﻧﮕﺮﺍﻧﻲ ﺍﻋﺮﺍﺏ ﺣﺎﻛﻢ ﺑﺮ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﭼﻨﺪ ﻭﺍﺣﺪ ﻋﺮﺏ ﺭﺍ ﻣﺎﻣﻮﺭ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺳﺎﺧﺘﻦ « ﭘﻴﺮﻭﺯ » ﻭ ﻋﻘﺐ ﺯﺩﻥ ﺍﻭ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﻳﮕﺎﻧﻬﺎ ﺑﻠﺦ ﺭﺍ ﺗﺼﺮﻑ ﻛﺮﺩﻧﺪ .
ﺷﺎﻫﺰﺍﺩﻩ ﺩﻻﻭﺭ ﭘﻴﺮﻭﺯ ﺳﺎﺳﺎﻧﻲ 20 ﺳﺎﻝ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﻨﺎﻃﻖ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﮐﺮﺩ . ﺳﭙﺲ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻧﺠﺎ ﻓﻮﺕ ﺷﺪ ﻭ ﻃﺒﻖ ﻭﺻﻴﺘﺶ، ﺟﺴﺪ ﺍﻭﺭﺍ ﺩﺭ ﻛﻮﻫﻬﺎﻱ ﭘﺎﻣﻴﺮ ﺑﻪ ﮔﻮﻧﻪ ﺍﻱ ﻛﻪ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﺩﻓﻦ ﻛﺮﺩﻧﺪ .
ﻧﺮﺳﯽ ﭘﺴﺮ ﭘﻴﺮﻭﺯ ﺟﺰﺋﻴﺎﺕ ﺗﻼﺷﻬﺎﻱ ﭘﺪﺭﺵ ﻭ ﻣﻬﺎﺟﺮﺕ ﭘﺎﺭﺳﻴﺎﻥ ﺩﺭﺑﺎﺭﻱ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺑﻲ ﺷﺮﺡ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ . ﺑﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻭﻱ، ﺩﻭﻟﺖ ﺍﺳﻼﻣﻲ ﺍﻋﺮﺍﺏ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﮔﺎﻩ ﺷﺪﻥ ﺍﺯ ﺗﻮﺳﻞ ﺷﺎﻫﺰﺍﺩﻩ ﺳﺎﺳﺎﻧﻲ ﺑﻪ ﺩﺭﺑﺎﺭ ﭼﻴﻦ، ﻫﻴﺎﺗﻲ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﯿﻦ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ ﻭ ﺍﻳﻦ ﻫﻴﺎﺕ ﻣﻮﻓﻖ ﺷﺪ ﻛﻪ ﻧﻈﺮ ﺍﻣﭙﺮﺍﺗﻮﺭ ﭼﯿﻦ ﺭﺍ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺗﻼﺵ ﺑﺎﺯﻣﺎﻧﺪﻩ ﺳﺎﺳﺎﻧﻴﺎﻥ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﺩﻫﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻲ ﻃﺮﻑ ﺳﺎﺯﺩ ..
@iranghoghnoos🔥
@iranghoghnoos🔥
ﻫﺮﭼﻨﺪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﺎﺕ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺳﺎﺳﺎﻧﯽ ﺧﺼﻮﺻﺎ ﺧﺴﺮﻭﭘﺮﻭﯾﺰ ﺑﺎﻋﺚ ﺳﻘﻮﻁ ﮐﺸﻮﺭ ﺑﺪﺳﺖ ﻣﻬﺎﺟﻤﺎﻥ ﻋﺮﺏ ﺷﺪ ﺍﻣﺎ ﺷﮑﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺳﺎﺳﺎﻧﯿﺎﻥ ﺩﺭ ﮐﻠﯿﺖ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻭﻃﻦ ﭘﺮﺳﺖ ﺗﺮﯾﻦ ﺣﮑﻮﻣﺘﻬﺎﯼ ﮐﺸﻮﺭ ﺑﻮﺩﻧﺪ . ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﻘﻮﻁ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﺪﺳﺖ ﺍﻋﺮﺍﺏ ﺗﻼﺷﻬﺎﯼ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺠﺎﺕ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻮﺳﻂ ﺷﺎﻫﺰﺍﺩﻩ ﻫﺎﯼ ﺳﺎﺳﺎﻧﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﻧﻔﺲ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺟﻨﮕﯿﺪﻧﺪ .
ﺷﺎﻫﺰﺍﺩﻩ ﭘﻴﺮﻭﺯ ﺳﺎﺳﺎﻧﻲ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﭘﺪﺭﺵ ﻳﺰﺩﮔﺮﺩ ﺳﻮﻡ ، ﺑﺮﺍﻱ ﺟﻠﺐ ﻛﻤﻚ ﻧﻈﺎﻣﻲ ﺗﺎﻳﺰﻭﻧﮓ، ﺍﻣﭙﺮﺍﺗﻮﺭ ﭼﻴﻦ ﺍﺯ ﻃﺮﻳﻖ ﻛﻮﻫﻬﺎﻱ ﭘﺎﻣﻴﺮ ( ﺗﺎﺟﻴﻜﺴﺘﺎﻥ ﺍﻣﺮﻭﺯ ) ﺑﻪ ﭘﺎﻳﺘﺨﺖ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﭼﻴﻦ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ . « ﺗﺎﻳﺰﻭﻧﮓ » ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺭﺳﻴﺪﻥ « ﭘﻴﺮﻭﺯ ﺳﺎﺳﺎﻧﻲ » ﺩﺭﮔﺬﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﭘﺴﺮﺵ « ﮔﺎﺋﻮﺯﻭﻧﮓ » ﺍﻣﭙﺮﺍﺗﻮﺭ ﺗﺎﺯﻩ ﭘﻴﺮﻭﺯ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﮊﻧﺮﺍﻟﻬﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﺑﺎ ﻟﺸﻜﺮﻱ ﻛﺎﻣﻞ ﺭﻭﺍﻧﻪ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﻛﺮﺩ . « ﭘﻴﺮﻭﺯ ﺳﺎﺳﺎﻧﻲ » ﭘﻴﺸﻨﻬﺎﺩ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﻟﺸﻜﺮ ﺗﺎ ﺳﻴﺴﺘﺎﻥ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺑﺎﺷﺪ ﺯﻳﺮﺍ ﻛﻪ ﺍﻃﻤﻴﻨﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ، ﺍﻳﺮﺍﻧﻴﺎﻥ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺷﻨﻴﺪﻥ ﺧﺒﺮ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﻭﻱ، ﺩﺳﺘﻪ ﻫﺎﻱ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ ﺗﺸﻜﻴﻞ ﻣﻲ ﺩﻫﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻳﺎﺭﻱ ﺍﺵ ﻣﻲ ﺷﺘﺎﺑﻨﺪ .
ﮊﻧﺮﺍﻝ « ﭘﻲ » ﺗﻨﻬﺎ ﺗﺎ ﺷﻬﺮ « ﺑﺎﻻ ﺳﮕﻮﻥ » ﻭﺍﻗﻊ ﺩﺭ ﻗﺮﻗﯿﺰﺳﺘﺎﻥ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺎ « ﭘﻴﺮﻭﺯ » ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﻭ ﺗﻌﻠﻞ ﺯﺩ ﻭ ﭘﻴﺮﻭﺯ ﺳﺎﺳﺎﻧﻲ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻧﻮﻣﻴﺪ ﺷﺪﻥ ﺍﺯ ﺣﻤﺎﻳﺖ ﻧﻈﺎﻣﻴﺎﻥ ﭼﻴﻨﻲ، ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺎ ﺍﻳﺮﺍﻧﻴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻭﻱ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﻨﺘﻬﻲ ﺍﻟﻴﻪ ﺷﻤﺎﻝ ﺷﺮﻗﻲ ﺍﻳﺮﺍﻥ ( ﺑﯿﻦ ﺗﺎﺟﻴﻜﺴﺘﺎﻥ ﻭ ﺍﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎﻥ ) ﺑﺎﺯﮔﺸﺘﻪ ﻭ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺟﻤﻊ ﺁﻭﺭﻱ ﻧﻴﺮﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﺟﻨﮓ ﺑﺎ ﺍﻋﺮﺍﺏ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﻫﺮﺍﺕ ﺑﺎ ﺷﻨﻴﺪﻥ ﺧﺒﺮ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﭘﻴﺮﻭﺯ، ﺑﺮ ﺿﺪ ﺣﻜﻤﺮﺍﻥ ﻋﺮﺏ ﺷﻮﺭﺵ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﺎﻋﺚ ﻧﮕﺮﺍﻧﻲ ﺍﻋﺮﺍﺏ ﺣﺎﻛﻢ ﺑﺮ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﭼﻨﺪ ﻭﺍﺣﺪ ﻋﺮﺏ ﺭﺍ ﻣﺎﻣﻮﺭ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺳﺎﺧﺘﻦ « ﭘﻴﺮﻭﺯ » ﻭ ﻋﻘﺐ ﺯﺩﻥ ﺍﻭ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﻳﮕﺎﻧﻬﺎ ﺑﻠﺦ ﺭﺍ ﺗﺼﺮﻑ ﻛﺮﺩﻧﺪ .
ﺷﺎﻫﺰﺍﺩﻩ ﺩﻻﻭﺭ ﭘﻴﺮﻭﺯ ﺳﺎﺳﺎﻧﻲ 20 ﺳﺎﻝ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﻨﺎﻃﻖ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﮐﺮﺩ . ﺳﭙﺲ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻧﺠﺎ ﻓﻮﺕ ﺷﺪ ﻭ ﻃﺒﻖ ﻭﺻﻴﺘﺶ، ﺟﺴﺪ ﺍﻭﺭﺍ ﺩﺭ ﻛﻮﻫﻬﺎﻱ ﭘﺎﻣﻴﺮ ﺑﻪ ﮔﻮﻧﻪ ﺍﻱ ﻛﻪ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﺩﻓﻦ ﻛﺮﺩﻧﺪ .
ﻧﺮﺳﯽ ﭘﺴﺮ ﭘﻴﺮﻭﺯ ﺟﺰﺋﻴﺎﺕ ﺗﻼﺷﻬﺎﻱ ﭘﺪﺭﺵ ﻭ ﻣﻬﺎﺟﺮﺕ ﭘﺎﺭﺳﻴﺎﻥ ﺩﺭﺑﺎﺭﻱ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺑﻲ ﺷﺮﺡ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ . ﺑﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻭﻱ، ﺩﻭﻟﺖ ﺍﺳﻼﻣﻲ ﺍﻋﺮﺍﺏ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﮔﺎﻩ ﺷﺪﻥ ﺍﺯ ﺗﻮﺳﻞ ﺷﺎﻫﺰﺍﺩﻩ ﺳﺎﺳﺎﻧﻲ ﺑﻪ ﺩﺭﺑﺎﺭ ﭼﻴﻦ، ﻫﻴﺎﺗﻲ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﯿﻦ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ ﻭ ﺍﻳﻦ ﻫﻴﺎﺕ ﻣﻮﻓﻖ ﺷﺪ ﻛﻪ ﻧﻈﺮ ﺍﻣﭙﺮﺍﺗﻮﺭ ﭼﯿﻦ ﺭﺍ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺗﻼﺵ ﺑﺎﺯﻣﺎﻧﺪﻩ ﺳﺎﺳﺎﻧﻴﺎﻥ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﺩﻫﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻲ ﻃﺮﻑ ﺳﺎﺯﺩ ..
@iranghoghnoos🔥
🌹دروازه ملل یا دروازه خشایارشا
پارسه ایران
شواهد استفاده از ابزار پیشرفته برش و تراش سنگ های گرانیتی سخت یک تکه
به بلوک های تحتانی و نحوه برش شان نگاه کنید🌹
@iranghoghnoos🔥
پارسه ایران
شواهد استفاده از ابزار پیشرفته برش و تراش سنگ های گرانیتی سخت یک تکه
به بلوک های تحتانی و نحوه برش شان نگاه کنید🌹
@iranghoghnoos🔥
🌹فتوحات نادرشاه افشار🌹
@iranghoghnoos🔥
یکی از مهمترین فتوحات نادر پیروزی بر سپاهیان هندی بود.
هندوستان در ۱۷۰۷ امپراتوری بزرگ و قدرتمندی بود که از نظر ثروت و جمعیت رقیبی در منطقه نداشت. در ۱۷۱۹ با روی کار آمدن محمدشاه (رقیب نادر) شمارش معکوس برای سقوط این امپراتوری آغاز شد.
در پی عدم تحویل افغانها سپاهیان ایران از رود سند گذشتند و در جنگ کَرنال هندوستان را شکست داده و دهلی پایتخت آنرا تصرف کردند. سپس ۸۰۰ متجاوز افغان را در بازار دهلی به دار زدند.
در این جنگ بیش از سیهزار نفر کشته شدند. نادر با غنائم فراوان که از هند به چنگ آورده بود به ایران بازگشت و تاج پادشاهی هند را بر سر محمد شاه گذاشت. غنائمی که نادر شاه به ایران آورد ده برابر بیشترین درآمد سالانهٔ دوران صفویه برآورد شدهاست. در میان این غنائم جواهراتی چون کوه نور و دریای نور و تخت طاووس شهرت دارند. نادر شهریار توانای ایران به رغم کمی سپاهیانش در مقابل لشکریان فیل سوار هندی توانست با به کارگیری تاکتیکهای نوین جنگی لشکر انبوه هندوستان را در هم بکوبد. در نبرد کرنال نادرشاه توپخانه را در جلو سپاه قرار داده و تعدادی شتر مجهز به ظروف مملو از روغن مشتعل پشت توپخانه قرار داد. در طی شلیک توپها شترها رم کرده و با پیشروی به جلو، فیلهای ارتش هند را وحشت زده میکنند. فیلهای رمیده هم عقبنشینی میکنند و ارتش هند علاوه بر از دست دادن مقدار زیادی از قدرت نظامی با هجوم فیلها پراکنده شد. سواران سنگین اسلحه ارتش نادر هم در این فرصت حمله کرده و ارتش هندوستان را در هم کوبیدند. بدینگونه نادر شاه بزرگ توانست با استفاده از تکنیکهای کارآمد ارتش خود رابه یک جنگافزار رعب آور برای دشمن تبدیل کند.
نادر شاه آخرین کشورگشای آسیا
دکتر لاکهارت
@iranghoghnoos🔥
@iranghoghnoos🔥
یکی از مهمترین فتوحات نادر پیروزی بر سپاهیان هندی بود.
هندوستان در ۱۷۰۷ امپراتوری بزرگ و قدرتمندی بود که از نظر ثروت و جمعیت رقیبی در منطقه نداشت. در ۱۷۱۹ با روی کار آمدن محمدشاه (رقیب نادر) شمارش معکوس برای سقوط این امپراتوری آغاز شد.
در پی عدم تحویل افغانها سپاهیان ایران از رود سند گذشتند و در جنگ کَرنال هندوستان را شکست داده و دهلی پایتخت آنرا تصرف کردند. سپس ۸۰۰ متجاوز افغان را در بازار دهلی به دار زدند.
در این جنگ بیش از سیهزار نفر کشته شدند. نادر با غنائم فراوان که از هند به چنگ آورده بود به ایران بازگشت و تاج پادشاهی هند را بر سر محمد شاه گذاشت. غنائمی که نادر شاه به ایران آورد ده برابر بیشترین درآمد سالانهٔ دوران صفویه برآورد شدهاست. در میان این غنائم جواهراتی چون کوه نور و دریای نور و تخت طاووس شهرت دارند. نادر شهریار توانای ایران به رغم کمی سپاهیانش در مقابل لشکریان فیل سوار هندی توانست با به کارگیری تاکتیکهای نوین جنگی لشکر انبوه هندوستان را در هم بکوبد. در نبرد کرنال نادرشاه توپخانه را در جلو سپاه قرار داده و تعدادی شتر مجهز به ظروف مملو از روغن مشتعل پشت توپخانه قرار داد. در طی شلیک توپها شترها رم کرده و با پیشروی به جلو، فیلهای ارتش هند را وحشت زده میکنند. فیلهای رمیده هم عقبنشینی میکنند و ارتش هند علاوه بر از دست دادن مقدار زیادی از قدرت نظامی با هجوم فیلها پراکنده شد. سواران سنگین اسلحه ارتش نادر هم در این فرصت حمله کرده و ارتش هندوستان را در هم کوبیدند. بدینگونه نادر شاه بزرگ توانست با استفاده از تکنیکهای کارآمد ارتش خود رابه یک جنگافزار رعب آور برای دشمن تبدیل کند.
نادر شاه آخرین کشورگشای آسیا
دکتر لاکهارت
@iranghoghnoos🔥
🌹جشن تیرگان ، جشن آب پاشان شاد باد🌹
@iranghoghnoos🔥
جشن تیرگان يادآور چند رويداد است كه همه آنها شكوهمند هستند و غرورآفرين. پيكار ستاره تير يا تيشتر با ديو خشكسالي يعني اپوش، و در اين زمينه تير يا تشتر يشت را داريم كه در بخشي از آن آمده است؛ تشتر، ستارهی رایومند فرهمند را میستاییم که شتابان به سوی “فراخکرت” بتازد
رويداد ديگر جنگ ميان ايران و توران و تعيين مرز دوكشور با تيري است كه آرش كمانگير پرتاب ميكند
تيرگان يادآور خشكسالي بزرگي نيز هست كه روي داده بود و تیشتر پس از درگيري با اپوش و در پي سه روز نبرد بي امان، به نزد پروردگار ميآيد و از او یاری میجوید و به خواست خداوند بر اهریمن خشکسالی پیروز میشود و آب ها میتوانند بدون جلوگيري به كشتزارها و چراگاهها جاری شوند. باد ابرهای باران زا را به این سو و آن سو راند و باران های زندگی بخش بر هفت کشور زمین فرو ریخت. از اين رو براي این پیروزی ایرانیان این روز را به جشن پرداختند
اين آيين خجسته با اين پيشينه زيبا و آكنده از غرور، چهارمين جشن ماهانه ايرانيان به شمار ميرود كه در آغاز تابستان است و در قديم دورهاي ده روزه داشت و از تير روز از تيرماه، روز سيزدهم آغازميشد و در باد ايزد يعني روز بيست و دوم پايان ميگرفت. در گاهنامه كنوني زرتشتيان از روز دهم تيرماه آغاز ميشود و روز نوزدهم پايان ميپذيرد
در قديم تيرگان را « تيروجشن» ميناميدند و برايش اهميت فراواني قايل بودند. لباس و پوشاك نو ميپوشيدند، نقل، شيريني، ميوه و خوراكهاي سنتي و ويژه آماده ميكردند. پيش از اين روز، خانه را خوب پاكيزه ميساختند و بامدادان شست و شو ميكردند، خواندن دو نيايش« خورشيدنيايش» و « مهرنيايش » از اوستا را بسيار نيكو ميدانستند
شايد « تيروجشن» يكي از شادترين جشن هاي كهن ايراني بوده است. در اين جشن پيش از همه بچه ها بهره ميبردند. با تارهاي نخي و رنگيني كه به مچ دست ميبستند در كوچه ها و خانهها و بامها ميدويدند، ترانه ميخواندند و كنار نهرها، جويها و تالابها به هم آب ميپاشيدند و يا در آب ميپريدند
درباره شوند(دلیل) این کار نیز گفتهاند که شاید نشانهای از رنگهای رنگینکمان است که هرگاه درآسمان پدید میآید، آن را یادآور تیروکمان آرش میدانند و ده روز بعد نیز که به باد میسپارند، نشانهای از رها شدن تیر این دلاور است که مرزهای میان ایران و توران را مشخص کرد
@iranghoghnoos🔥
@iranghoghnoos🔥
جشن تیرگان يادآور چند رويداد است كه همه آنها شكوهمند هستند و غرورآفرين. پيكار ستاره تير يا تيشتر با ديو خشكسالي يعني اپوش، و در اين زمينه تير يا تشتر يشت را داريم كه در بخشي از آن آمده است؛ تشتر، ستارهی رایومند فرهمند را میستاییم که شتابان به سوی “فراخکرت” بتازد
رويداد ديگر جنگ ميان ايران و توران و تعيين مرز دوكشور با تيري است كه آرش كمانگير پرتاب ميكند
تيرگان يادآور خشكسالي بزرگي نيز هست كه روي داده بود و تیشتر پس از درگيري با اپوش و در پي سه روز نبرد بي امان، به نزد پروردگار ميآيد و از او یاری میجوید و به خواست خداوند بر اهریمن خشکسالی پیروز میشود و آب ها میتوانند بدون جلوگيري به كشتزارها و چراگاهها جاری شوند. باد ابرهای باران زا را به این سو و آن سو راند و باران های زندگی بخش بر هفت کشور زمین فرو ریخت. از اين رو براي این پیروزی ایرانیان این روز را به جشن پرداختند
اين آيين خجسته با اين پيشينه زيبا و آكنده از غرور، چهارمين جشن ماهانه ايرانيان به شمار ميرود كه در آغاز تابستان است و در قديم دورهاي ده روزه داشت و از تير روز از تيرماه، روز سيزدهم آغازميشد و در باد ايزد يعني روز بيست و دوم پايان ميگرفت. در گاهنامه كنوني زرتشتيان از روز دهم تيرماه آغاز ميشود و روز نوزدهم پايان ميپذيرد
در قديم تيرگان را « تيروجشن» ميناميدند و برايش اهميت فراواني قايل بودند. لباس و پوشاك نو ميپوشيدند، نقل، شيريني، ميوه و خوراكهاي سنتي و ويژه آماده ميكردند. پيش از اين روز، خانه را خوب پاكيزه ميساختند و بامدادان شست و شو ميكردند، خواندن دو نيايش« خورشيدنيايش» و « مهرنيايش » از اوستا را بسيار نيكو ميدانستند
شايد « تيروجشن» يكي از شادترين جشن هاي كهن ايراني بوده است. در اين جشن پيش از همه بچه ها بهره ميبردند. با تارهاي نخي و رنگيني كه به مچ دست ميبستند در كوچه ها و خانهها و بامها ميدويدند، ترانه ميخواندند و كنار نهرها، جويها و تالابها به هم آب ميپاشيدند و يا در آب ميپريدند
درباره شوند(دلیل) این کار نیز گفتهاند که شاید نشانهای از رنگهای رنگینکمان است که هرگاه درآسمان پدید میآید، آن را یادآور تیروکمان آرش میدانند و ده روز بعد نیز که به باد میسپارند، نشانهای از رها شدن تیر این دلاور است که مرزهای میان ایران و توران را مشخص کرد
@iranghoghnoos🔥
🌹تلاش های پيروز ساسانی برای پس گرفتن ایران از تازیان🌹
@iranghoghnoos🔥
چند واحد مسلح عرب كه مامور جلوگيري از بازگشت پيروز ساساني (پسر يزدگرد سوم) از چين به ايران شده بودند، در این روز (6 ژانويه) سال 663 ميلادي در سر راه خود، شهر بلخ يكي از چهار شهر بزرگ خراسان وقت را تصرف كردند (مركز همان ساتراپي ايران كه يونانيان، «باكتريانا» نوشته اند).
«پيروز ساساني» به خواست پدرش يزدگرد سوم (كه در سال 651 ميلادي در مرو كشته شد)، براي جلب كمك نظامي تايزونگ، امپراتور چين از دودمان تانگ Tang، از طريق كوههاي پامير (تاجيكستان امروز) به «چانگ آن Chang-an» پايتخت آن زمان چين رفته بود كه در ايالت مرکزي Shaanxi واقع است. [اين شهر بعدا به شهر Xian تغيير نام داده شد.]. «تايزونگ» پيش از رسيدن «پيروز ساساني» به «چانگ آن» درگذشته بود و پسرش «گائوزونگ» امپراتور تازه و سومين رئيس كشور از دودمان تانگ در سال 662 پيروزرا با يكي از ژنرالهاي خود به نام «پي شينگ جيان» با لشكري كامل روانه ايران كرد. «پيروز ساساني» پيشنهاد كرده بود كه اين لشكر تا سيستان (شهر زرنگ = زرنج و مركز ايالت نيمروز افغانستان امروز) با او باشد زيرا كه اطمينان دارد، ايرانيان پس از شنيدن خبر بازگشت وي، دسته هاي مقاومت تشكيل مي دهند و به ياري اش مي شتابند.
ژنرال «پي» تنها تا شهر «بالا سگون» واقع در سغدياناي وقت [امروزه: توك ماك = توقماق واقع در قرقيزستان] با «پيروز» همراه بود و در اينجا دست به بهانه آوردن و تعلل زد و پيروز ساساني پس از نوميد شدن از حمايت نظاميان چيني، تنها با ايرانياني كه با وي بودند به منتهي اليه شمال شرقي ايران (سرزميني كه امروز تاجیکستان و شمال شرقي افغانستان را تشكيل مي دهد) بازگشته و دست به جمع آوري نيرو براي جنگ با اعراب زده بود و مردم هرات (بزرگترين شهر خراسان آن زمان و از شهرهاي ايران خاوري وقت) با شنيدن خبر بازگشت پيروز، بر ضد حكمران عرب شورش كرده و باعث نگراني اعراب حاكم بر ايران شده بودند كه چند واحد عرب را مامور متوقف ساختن «پيروز» و عقب زدن او كرده بودند كه اين يگانها بلخ را تصرف كردند.
پيروز ساساني تا تخارستان (افغانستان شمال شرقي) پيش آمد و 20 سال در آن مناطق بود، در همانجا فوت شد و طبق وصيتش، جسد اورا در كوههاي پامير به گونه اي كه صورتش به سوي ايران باشد دفن كردند.
«نرسي = نارسيا» پسر پيروز جزئيات تلاشهاي پدرش و مهاجرت پارسيان درباري را در كتابي شرح داده است.
به نوشته وي، دولت اسلامي پس از آگاه شدن از توسل شاهزاده ساساني به دربار چين، هياتي را به رياست يكي از معاريف عرب به «چانگ آن» فرستاد و اين هيات موفق شد كه نظر امپراتور گائوزونگ را نسبت به تلاش بازمانده ساسانيان تغيير دهد و او را بي طرف سازد، مخصوصا كه بعدا اين امپراتور دچار سكته مغزي شد و امور به دست زنش «وو زتيان» و جانشينانش «ژونگ زونگ» و «روي زونگ» افتاد كه قصد جنگ نداشتند.
نارسيا نوشته است كه دربار چين حتي به آن هيات اسلامي اجازه تاسيس يك مسجد داد و به موازات آن در عين حال با پناهندگي ايرانيان که جماعتي درباري بودند در چين موافقت كرد، به اين شرط كه به لباس چيني درآيند و رسوم محلي چين را رعايت كنند و چين را به صورت پايگاهي براي احياء استقلال وطن درنياورند [فعاليت سياسي نکنند] كه پاي چين به يك جنگ ناخواسته كشانيده شود.
در وقايع روزانه دودمان «تانگ» نيز ديدار پيروز ساساني از چين به تفصيل آمده است و اين وقايع كه تصحيح و حاشيه نويسي (تفسير) شده اند به صورت كتاب به چاپ رسيده اند. از اين وقايع چنين بر مي آيد كه قطع همكاري ژنرال «پي» با پيروز ساساني، پس از رسيدن به فرارود، احتمالا به سبب ورود هيات دولت اسلامي به «چانگ آن» و بي طرف شدن امپراتور چين بوده است.
#شکوه_ایران_باز_خواهد_گشت
@iranghoghnoos🔥
🌹تلاش های پيروز ساسانی برای پس گرفتن ایران از تازیان🌹
@iranghoghnoos🔥
چند واحد مسلح عرب كه مامور جلوگيري از بازگشت پيروز ساساني (پسر يزدگرد سوم) از چين به ايران شده بودند، در این روز (6 ژانويه) سال 663 ميلادي در سر راه خود، شهر بلخ يكي از چهار شهر بزرگ خراسان وقت را تصرف كردند (مركز همان ساتراپي ايران كه يونانيان، «باكتريانا» نوشته اند).
«پيروز ساساني» به خواست پدرش يزدگرد سوم (كه در سال 651 ميلادي در مرو كشته شد)، براي جلب كمك نظامي تايزونگ، امپراتور چين از دودمان تانگ Tang، از طريق كوههاي پامير (تاجيكستان امروز) به «چانگ آن Chang-an» پايتخت آن زمان چين رفته بود كه در ايالت مرکزي Shaanxi واقع است. [اين شهر بعدا به شهر Xian تغيير نام داده شد.]. «تايزونگ» پيش از رسيدن «پيروز ساساني» به «چانگ آن» درگذشته بود و پسرش «گائوزونگ» امپراتور تازه و سومين رئيس كشور از دودمان تانگ در سال 662 پيروزرا با يكي از ژنرالهاي خود به نام «پي شينگ جيان» با لشكري كامل روانه ايران كرد. «پيروز ساساني» پيشنهاد كرده بود كه اين لشكر تا سيستان (شهر زرنگ = زرنج و مركز ايالت نيمروز افغانستان امروز) با او باشد زيرا كه اطمينان دارد، ايرانيان پس از شنيدن خبر بازگشت وي، دسته هاي مقاومت تشكيل مي دهند و به ياري اش مي شتابند.
ژنرال «پي» تنها تا شهر «بالا سگون» واقع در سغدياناي وقت [امروزه: توك ماك = توقماق واقع در قرقيزستان] با «پيروز» همراه بود و در اينجا دست به بهانه آوردن و تعلل زد و پيروز ساساني پس از نوميد شدن از حمايت نظاميان چيني، تنها با ايرانياني كه با وي بودند به منتهي اليه شمال شرقي ايران (سرزميني كه امروز تاجیکستان و شمال شرقي افغانستان را تشكيل مي دهد) بازگشته و دست به جمع آوري نيرو براي جنگ با اعراب زده بود و مردم هرات (بزرگترين شهر خراسان آن زمان و از شهرهاي ايران خاوري وقت) با شنيدن خبر بازگشت پيروز، بر ضد حكمران عرب شورش كرده و باعث نگراني اعراب حاكم بر ايران شده بودند كه چند واحد عرب را مامور متوقف ساختن «پيروز» و عقب زدن او كرده بودند كه اين يگانها بلخ را تصرف كردند.
پيروز ساساني تا تخارستان (افغانستان شمال شرقي) پيش آمد و 20 سال در آن مناطق بود، در همانجا فوت شد و طبق وصيتش، جسد اورا در كوههاي پامير به گونه اي كه صورتش به سوي ايران باشد دفن كردند.
«نرسي = نارسيا» پسر پيروز جزئيات تلاشهاي پدرش و مهاجرت پارسيان درباري را در كتابي شرح داده است.
به نوشته وي، دولت اسلامي پس از آگاه شدن از توسل شاهزاده ساساني به دربار چين، هياتي را به رياست يكي از معاريف عرب به «چانگ آن» فرستاد و اين هيات موفق شد كه نظر امپراتور گائوزونگ را نسبت به تلاش بازمانده ساسانيان تغيير دهد و او را بي طرف سازد، مخصوصا كه بعدا اين امپراتور دچار سكته مغزي شد و امور به دست زنش «وو زتيان» و جانشينانش «ژونگ زونگ» و «روي زونگ» افتاد كه قصد جنگ نداشتند.
نارسيا نوشته است كه دربار چين حتي به آن هيات اسلامي اجازه تاسيس يك مسجد داد و به موازات آن در عين حال با پناهندگي ايرانيان که جماعتي درباري بودند در چين موافقت كرد، به اين شرط كه به لباس چيني درآيند و رسوم محلي چين را رعايت كنند و چين را به صورت پايگاهي براي احياء استقلال وطن درنياورند [فعاليت سياسي نکنند] كه پاي چين به يك جنگ ناخواسته كشانيده شود.
در وقايع روزانه دودمان «تانگ» نيز ديدار پيروز ساساني از چين به تفصيل آمده است و اين وقايع كه تصحيح و حاشيه نويسي (تفسير) شده اند به صورت كتاب به چاپ رسيده اند. از اين وقايع چنين بر مي آيد كه قطع همكاري ژنرال «پي» با پيروز ساساني، پس از رسيدن به فرارود، احتمالا به سبب ورود هيات دولت اسلامي به «چانگ آن» و بي طرف شدن امپراتور چين بوده است.
#شکوه_ایران_باز_خواهد_گشت
@iranghoghnoos🔥
✍درنظر گاه دلم خورشید عالم کوروش است
✍بهترین نوع بشر از جنس آدم کوروش است
✍جلوه ای از مهریزدانی بود اندیشه اش
✍مظهرمنشور آزادی درعالم کوروش است
✍آنکه نامش لرزه اندازد بر اندام ستم
✍ یا که گیرد بار غم از دوش رستم کوروش است
✍تا ببینی جلوه ی او چشم دل را بازکن
✍منظر نور اهورایی مسلم کوروش است
✍آنکه بعد از کسب پیروزی به میدان نبرد
✍آشیان ها را نمیپاشد زهم کوروش است
✍ایکه از زخم زبانها بر نمی دارید دست
✍آنکه بر زخم زبان ها بود مرهم کوروش است
✍هرسبک عهدی نگردد در جهان تاریخ ساز
✍آنکه با تاریخ دارد عهدمحکم کوروش است
@iranghoghnoos🔥
✍بهترین نوع بشر از جنس آدم کوروش است
✍جلوه ای از مهریزدانی بود اندیشه اش
✍مظهرمنشور آزادی درعالم کوروش است
✍آنکه نامش لرزه اندازد بر اندام ستم
✍ یا که گیرد بار غم از دوش رستم کوروش است
✍تا ببینی جلوه ی او چشم دل را بازکن
✍منظر نور اهورایی مسلم کوروش است
✍آنکه بعد از کسب پیروزی به میدان نبرد
✍آشیان ها را نمیپاشد زهم کوروش است
✍ایکه از زخم زبانها بر نمی دارید دست
✍آنکه بر زخم زبان ها بود مرهم کوروش است
✍هرسبک عهدی نگردد در جهان تاریخ ساز
✍آنکه با تاریخ دارد عهدمحکم کوروش است
@iranghoghnoos🔥
🔥ایران ققنوس🔥
🌹بهرام چوبین؛عجوبه نظامی🌹 ادامه مطلب👇👇👇 @iranghoghnoos🔥
🌹بهرام چوبین ، اعجوبه ی نظامی تاریخ🌹
@iranghoghnoos🔥
سپهبد بهرام چوبین از خاندان مهران یکی از هفت خاندان ممتاز ساسانی بود
از بهرام مهران در تاریخ جنگاوری جهان بعنوان یک نابغه و مبتکر نظامی یاد شده است
بهرام که در پی بلند بالایی و تنومندی اش چوبین نام گرفته بود نخستین فرمانده ای بود که با بهره گیری از نفت خام و ابزاری ساده نخستین واحد آتشبار را در تاریخ جنگاوری جهان پایه گذاری کرد.
بهرام در ابتدا فرماندار استان شمال باختری بود وی هنگام بازدید از باکو با چشمه ی نفت خام مواجه شد و به خاصیت آتشزا بودن آن پی برد و تصمیم گرفت تا از آن جنگ افزاری تازه بسازد بدین ترتیب مهندسان ارتشش در کمتر از 1 سال پیکانی ساختند که با موشکهای امروزی همانندی داشت.
درسال ۵۸۸ میلادی در آخرین سال سلطنت هرمز چهارم سپاه عظیم خاقانات ترک به مرزهای شرقی ایران حمله ور شد و سپاه ۷۰ هزار نفری ایران مغلوب ترکان گشت
پس از این شکست هرمز بهرام چوبین را به فرماندهی سپاه ایران برگزید بهرام از سپاه ۵۰۰ هزار نفری ایران تنها ۱۲ هزار سوار زبده که همگی بیش از چهل سال سن داشتند برگزید این در حالی بود که سپاه خاقان ترک(ساوه شاه) ۳۰۰ هزار تن ذکر شده است که تا هرات پیش آمده بودند
بهرام برای آنکه زودتر به میدان جنگ برسد از مسیر یزد و کویر خود را به خراسان رساند از این رو هنگامی خاقان از لشگرکشی بهرام آگاه شد که تا رسیدن سواران ایرانی به بلخ تنها ۴ روز مانده بود با اینحال زمانیکه خاقان با لشگر دوازده هزار نفره ی بهرام مواجه شد چندان نگران نگشت و تمامی سپاه خود را به مقابله با بهرام فرستاد
بهرام به یگان های آتشبار خود فرمان داد تا حمله را با پرتاب پیکان های آتشین آغاز کنند تا آرایش سپاهیان خاقان بر هم بریزد و به سواران کماندار نیز دستور داد که همزمان با آتشباری نفت اندازان با تیر چشم فیل ها را نشانه روند و سپس خود با ۲ هزار سوار کار آزموده به پایگاه خاقان تاخت.
خاقان که منتظر تازش به پایگاه خود نبود از جا گریخت ولی دیگر دیر شده بود اردوگاه وی زیر سم سواران ایرانی زیر و زبر شد پسرش اسیر گشت و خود وی کشته شد بعد از این واقعه سپاهیان خاقان از هم پاشید و کشتار عظیمی بدست سواران ایرانی بپا شد
بهرام چوبین این نابغه ی نظامی تنها با ۱۲ هزار جنگجو سپاه ۳۰۰هزار نفره ی خاقان را در کمتر از ۱ روز به کل از بین برد که از شگفتی های تاریخ نظامی جهان است
مورخان نبرد بلخ را نبردی بی سابقه توصیف کردند زیرا در آن برای اولین بار نوعی موشک به کار رفته بود و به علاوه یک سپاه کوچک یک ارتش بسیار بزرگ را شکست داده بود
@iranghoghnoos🔥
@iranghoghnoos🔥
سپهبد بهرام چوبین از خاندان مهران یکی از هفت خاندان ممتاز ساسانی بود
از بهرام مهران در تاریخ جنگاوری جهان بعنوان یک نابغه و مبتکر نظامی یاد شده است
بهرام که در پی بلند بالایی و تنومندی اش چوبین نام گرفته بود نخستین فرمانده ای بود که با بهره گیری از نفت خام و ابزاری ساده نخستین واحد آتشبار را در تاریخ جنگاوری جهان پایه گذاری کرد.
بهرام در ابتدا فرماندار استان شمال باختری بود وی هنگام بازدید از باکو با چشمه ی نفت خام مواجه شد و به خاصیت آتشزا بودن آن پی برد و تصمیم گرفت تا از آن جنگ افزاری تازه بسازد بدین ترتیب مهندسان ارتشش در کمتر از 1 سال پیکانی ساختند که با موشکهای امروزی همانندی داشت.
درسال ۵۸۸ میلادی در آخرین سال سلطنت هرمز چهارم سپاه عظیم خاقانات ترک به مرزهای شرقی ایران حمله ور شد و سپاه ۷۰ هزار نفری ایران مغلوب ترکان گشت
پس از این شکست هرمز بهرام چوبین را به فرماندهی سپاه ایران برگزید بهرام از سپاه ۵۰۰ هزار نفری ایران تنها ۱۲ هزار سوار زبده که همگی بیش از چهل سال سن داشتند برگزید این در حالی بود که سپاه خاقان ترک(ساوه شاه) ۳۰۰ هزار تن ذکر شده است که تا هرات پیش آمده بودند
بهرام برای آنکه زودتر به میدان جنگ برسد از مسیر یزد و کویر خود را به خراسان رساند از این رو هنگامی خاقان از لشگرکشی بهرام آگاه شد که تا رسیدن سواران ایرانی به بلخ تنها ۴ روز مانده بود با اینحال زمانیکه خاقان با لشگر دوازده هزار نفره ی بهرام مواجه شد چندان نگران نگشت و تمامی سپاه خود را به مقابله با بهرام فرستاد
بهرام به یگان های آتشبار خود فرمان داد تا حمله را با پرتاب پیکان های آتشین آغاز کنند تا آرایش سپاهیان خاقان بر هم بریزد و به سواران کماندار نیز دستور داد که همزمان با آتشباری نفت اندازان با تیر چشم فیل ها را نشانه روند و سپس خود با ۲ هزار سوار کار آزموده به پایگاه خاقان تاخت.
خاقان که منتظر تازش به پایگاه خود نبود از جا گریخت ولی دیگر دیر شده بود اردوگاه وی زیر سم سواران ایرانی زیر و زبر شد پسرش اسیر گشت و خود وی کشته شد بعد از این واقعه سپاهیان خاقان از هم پاشید و کشتار عظیمی بدست سواران ایرانی بپا شد
بهرام چوبین این نابغه ی نظامی تنها با ۱۲ هزار جنگجو سپاه ۳۰۰هزار نفره ی خاقان را در کمتر از ۱ روز به کل از بین برد که از شگفتی های تاریخ نظامی جهان است
مورخان نبرد بلخ را نبردی بی سابقه توصیف کردند زیرا در آن برای اولین بار نوعی موشک به کار رفته بود و به علاوه یک سپاه کوچک یک ارتش بسیار بزرگ را شکست داده بود
@iranghoghnoos🔥
🔺فضای ضد تازی در شاهنامه :
جو غالب بر شاهنامه در هر سه بخش استوره ای، پهلوانی و تاریخی در پیوند با تازیان، غیر دوستانه و منفی است. فردوسی پاکزاد در هنگام جنگ قادسیه از زبان سپهسالار ایران، آینده ایران که به دست تازیان است را اینچنین وصف میکند :
چو با تخت منبر برابر شود
همه نام بوبکر و عمر شود
نه تخت و دیهیم بینی نه شهر
ز اختر همه تازیان راست بهر
بپوشند از ایشان گروهی سیاه
ز دیبا نهند از بر سر کلاه
نه تاج و نه تخت و نه زرینه کفش
نه گوهر نه افسر نه رخشان درفش
برنجد یکی، دیگری بر خورد
به داد و به بخشش کسی ننگرد
ز پیمان بگردند و از راستی
گرامی شود کژی و کاستی
کشاورز جنگی شود بی هنر
نژاد و بزرگی نیاید به بر
بد اندیش گردد پدر بر پسر
پسر همچنین بر پدر چاره گر
شود بنده ی بی هنر شهریار
نژاد و بزرگی نیاید به کار
به گیتی نماند کسی را وفا
روان و زبان ها شود پر جفا
از ایران و از ترک و از تازیان
نژادی پدید آید اندر میان
نه دهقان نه ترک و نه تازی بود
سخن ها به کردار بازی بود
همه گنج ها زیر دامن نهند
بمیرند و کوشش به دشمن دهند
چنان فاش گردد غم و رنج و شور
که شادی به هنگام بهرام گور
نه جشن و نه رامش، نه گوهر نه نام
به کوشش ز هر گونه سازند دام
چو بسیار از این داستان بگذرد
کسی سوی آزادگان ننگرد
بریزند خون از پی خواسته
شود روزگار بد آراسته
دل من پر از خون شد و روی زرد
دهان خشک و لبها شده لاژورد
که تا من شدم پهلوان از میان
چنین تیره شد بخت ساسانیان
چنین بی وفا گشت گردان سپهر
دژم گشت و از ما ببرید مهر
🔵 همچنین فردوسی پاکزاد از زبان یزدگرد سوم، تازیان را اینچنین خطاب می کند:
ازین مارخوار اهرمن چهرگان
ز دانایی و شرم بی بهرگان
ازین زاغ ساران بی آب و رنگ
نه هوش و نه دانش نه نام و نه ننگ
⚫️ فراموش نکنیم که فرمانده ی تازیان مسلمان در قادسیه (سعد ابن ابی وقاص)، از ده نفری ( عشره مبشره) بود که پیغمبر اسلام به او قول قطعی بهشت داده بود.
فردوسی در جایی که از پیام سعد ابن ابی وقاص به رستم فرخزاد سخن می گوید، لحنش درباره ی تبلیغات دین اسلام با کنایه همراه است:
و از جن سخن گفت و از آدمی
ز گفتار پیغمبر هاشمی
ز توحید و قرآن و وعد و وعید
ز تایید و از رسم های جدید
ز قطران و از آتش و زمهریر
ز فردوس و جوی می و جوی شیر
#شاهنامه
#شکوه_ایران_باز_خواهد_گشت
@iranghoghnoos🔥
جو غالب بر شاهنامه در هر سه بخش استوره ای، پهلوانی و تاریخی در پیوند با تازیان، غیر دوستانه و منفی است. فردوسی پاکزاد در هنگام جنگ قادسیه از زبان سپهسالار ایران، آینده ایران که به دست تازیان است را اینچنین وصف میکند :
چو با تخت منبر برابر شود
همه نام بوبکر و عمر شود
نه تخت و دیهیم بینی نه شهر
ز اختر همه تازیان راست بهر
بپوشند از ایشان گروهی سیاه
ز دیبا نهند از بر سر کلاه
نه تاج و نه تخت و نه زرینه کفش
نه گوهر نه افسر نه رخشان درفش
برنجد یکی، دیگری بر خورد
به داد و به بخشش کسی ننگرد
ز پیمان بگردند و از راستی
گرامی شود کژی و کاستی
کشاورز جنگی شود بی هنر
نژاد و بزرگی نیاید به بر
بد اندیش گردد پدر بر پسر
پسر همچنین بر پدر چاره گر
شود بنده ی بی هنر شهریار
نژاد و بزرگی نیاید به کار
به گیتی نماند کسی را وفا
روان و زبان ها شود پر جفا
از ایران و از ترک و از تازیان
نژادی پدید آید اندر میان
نه دهقان نه ترک و نه تازی بود
سخن ها به کردار بازی بود
همه گنج ها زیر دامن نهند
بمیرند و کوشش به دشمن دهند
چنان فاش گردد غم و رنج و شور
که شادی به هنگام بهرام گور
نه جشن و نه رامش، نه گوهر نه نام
به کوشش ز هر گونه سازند دام
چو بسیار از این داستان بگذرد
کسی سوی آزادگان ننگرد
بریزند خون از پی خواسته
شود روزگار بد آراسته
دل من پر از خون شد و روی زرد
دهان خشک و لبها شده لاژورد
که تا من شدم پهلوان از میان
چنین تیره شد بخت ساسانیان
چنین بی وفا گشت گردان سپهر
دژم گشت و از ما ببرید مهر
🔵 همچنین فردوسی پاکزاد از زبان یزدگرد سوم، تازیان را اینچنین خطاب می کند:
ازین مارخوار اهرمن چهرگان
ز دانایی و شرم بی بهرگان
ازین زاغ ساران بی آب و رنگ
نه هوش و نه دانش نه نام و نه ننگ
⚫️ فراموش نکنیم که فرمانده ی تازیان مسلمان در قادسیه (سعد ابن ابی وقاص)، از ده نفری ( عشره مبشره) بود که پیغمبر اسلام به او قول قطعی بهشت داده بود.
فردوسی در جایی که از پیام سعد ابن ابی وقاص به رستم فرخزاد سخن می گوید، لحنش درباره ی تبلیغات دین اسلام با کنایه همراه است:
و از جن سخن گفت و از آدمی
ز گفتار پیغمبر هاشمی
ز توحید و قرآن و وعد و وعید
ز تایید و از رسم های جدید
ز قطران و از آتش و زمهریر
ز فردوس و جوی می و جوی شیر
#شاهنامه
#شکوه_ایران_باز_خواهد_گشت
@iranghoghnoos🔥
🔥ایران ققنوس🔥
🌹قتل عام های تازيان در ایران🌹 ادامه مطلب👇👇👇 @iranghoghnoos🔥 #کانال__ایران__ققنوس
◼️ قتل عام ایرانیان توسط اعراب مسلمان ◼️
@iranghoghnoos🔥
در حمله به سیستان؛ مردم مقاومت بسیار و اعراب مسلمان خشونت بسیار کردند بطوریکه ربیع ابن زیاد (سردار عرب) برای ارعاب مردم و کاستن از شور مقاومت آنان دستور داد تا صدری بساختند از آن کشتگان (یعنی اجساد کشته شدگان جنگ را روی هم انباشتند) و هم از آن کشتگان تکیه گاهها ساختند؛ و ربیع ابن زیاد بر شد و بر آن نشست و قرار شد که هر سال از سیستان هزار هزار (یک میلیون) درهم به امیر المومنین دهند با هزار غلام بچه و کنیز. (کتاب تاریخ سیستان صفحه۳۷، ۸۰ - کتاب تاریخ کامل جلد1 صفحه ۳۰۷)
در حمله اعراب به ری مردم شهر پایداری و مقاومت بسیار کردند ؛ بطوریکه مغیره (سردار عرب) در این جنگ چشمش را از دست داد. مردم جنگیدند و پایمردی کردند... و چندان از آنها کشته شدند که کشتگان را با نی شماره کردند و غنیمتی که خدا از ری نصیب مسلمانان کرد همانند غنائم مدائن بود.(کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه ۱۹۷۵)
در حمله به شاپور نیز مردم پایداری و مقاومت بسیار کردند بگونه ای که عبیدا (سردار عرب) بسختی مجروح شد آنچنانکه بهنگام مرگ وصیت کرد تا به خونخواهی او؛ مردم شاپور را قتل عام کنند؛ سپاهیان عرب نیز چنان کردند و بسیاری از مردم شهر را بکشتند. (کتاب فارسنامه ابن بلخی؛ صفحه 116 -کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه 2011)
در حمله به الیس؛ جنگی سخت بین سپاهیان عرب و ایران در کنار رودی که بسبب همین جنگ بعدها به «رود خون» معروف گردید در گرفت. در برابر مقاومت و پایداری سرسختانه ی ایرانیان؛ خالد ابن ولید نذر کرد که اگر بر ایرانیان پیروز گردید «چندان از آنها بکشم که خونهاشان را در رودشان روان کنم» و چون پارسیان مغلوب شدند؛ بدستور خالد «گروه گروه از آنها را که به اسارت گرفته بودند؛ میآوردند و در رود گردن میزدند» مغیره گوید که «بر رود؛ آسیابها بود و سه روز پیاپی با آب خون آلود؛ قوت سپاه را که هیجده هزار کس یا بیشتر بودند؛ آرد کردند ... کشتگان (پارسیان) در الیس هفتاد هزار تن بود. (کتاب تاریخ طبری؛ جلد چهارم؛ صفحه ۱۴۹۱- کتاب تاریخ ده هزار ساله ایران؛ جلد دوم برگ 123)
در شوشتر؛ مردم وقتی از تهاجم قریب الوقوع اعراب با خبر شدند؛ خارهای سه پهلوی آهنین بسیار ساختند و در صحرا پاشیدند. چون قشون اسلام به آن حوالی رسیدند؛ خارها به دست و پای ایشان بنشست؛ و مدتی در آنجا توقف کردند. پس از تصرف شوشتر؛ لشکر اعراب در شهر به قتل و غارت پرداختند و آنانی را که از پذیرفتن اسلام خودداری کرده بودند گردن زدند.
(کتاب الفتوح صفحه ۲۲۳ – کتاب تذکره شوشتر؛ صفحه۱۶)
ادامه مطلب👇👇👇
@iranghoghnoos🔥
@iranghoghnoos🔥
در حمله به سیستان؛ مردم مقاومت بسیار و اعراب مسلمان خشونت بسیار کردند بطوریکه ربیع ابن زیاد (سردار عرب) برای ارعاب مردم و کاستن از شور مقاومت آنان دستور داد تا صدری بساختند از آن کشتگان (یعنی اجساد کشته شدگان جنگ را روی هم انباشتند) و هم از آن کشتگان تکیه گاهها ساختند؛ و ربیع ابن زیاد بر شد و بر آن نشست و قرار شد که هر سال از سیستان هزار هزار (یک میلیون) درهم به امیر المومنین دهند با هزار غلام بچه و کنیز. (کتاب تاریخ سیستان صفحه۳۷، ۸۰ - کتاب تاریخ کامل جلد1 صفحه ۳۰۷)
در حمله اعراب به ری مردم شهر پایداری و مقاومت بسیار کردند ؛ بطوریکه مغیره (سردار عرب) در این جنگ چشمش را از دست داد. مردم جنگیدند و پایمردی کردند... و چندان از آنها کشته شدند که کشتگان را با نی شماره کردند و غنیمتی که خدا از ری نصیب مسلمانان کرد همانند غنائم مدائن بود.(کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه ۱۹۷۵)
در حمله به شاپور نیز مردم پایداری و مقاومت بسیار کردند بگونه ای که عبیدا (سردار عرب) بسختی مجروح شد آنچنانکه بهنگام مرگ وصیت کرد تا به خونخواهی او؛ مردم شاپور را قتل عام کنند؛ سپاهیان عرب نیز چنان کردند و بسیاری از مردم شهر را بکشتند. (کتاب فارسنامه ابن بلخی؛ صفحه 116 -کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه 2011)
در حمله به الیس؛ جنگی سخت بین سپاهیان عرب و ایران در کنار رودی که بسبب همین جنگ بعدها به «رود خون» معروف گردید در گرفت. در برابر مقاومت و پایداری سرسختانه ی ایرانیان؛ خالد ابن ولید نذر کرد که اگر بر ایرانیان پیروز گردید «چندان از آنها بکشم که خونهاشان را در رودشان روان کنم» و چون پارسیان مغلوب شدند؛ بدستور خالد «گروه گروه از آنها را که به اسارت گرفته بودند؛ میآوردند و در رود گردن میزدند» مغیره گوید که «بر رود؛ آسیابها بود و سه روز پیاپی با آب خون آلود؛ قوت سپاه را که هیجده هزار کس یا بیشتر بودند؛ آرد کردند ... کشتگان (پارسیان) در الیس هفتاد هزار تن بود. (کتاب تاریخ طبری؛ جلد چهارم؛ صفحه ۱۴۹۱- کتاب تاریخ ده هزار ساله ایران؛ جلد دوم برگ 123)
در شوشتر؛ مردم وقتی از تهاجم قریب الوقوع اعراب با خبر شدند؛ خارهای سه پهلوی آهنین بسیار ساختند و در صحرا پاشیدند. چون قشون اسلام به آن حوالی رسیدند؛ خارها به دست و پای ایشان بنشست؛ و مدتی در آنجا توقف کردند. پس از تصرف شوشتر؛ لشکر اعراب در شهر به قتل و غارت پرداختند و آنانی را که از پذیرفتن اسلام خودداری کرده بودند گردن زدند.
(کتاب الفتوح صفحه ۲۲۳ – کتاب تذکره شوشتر؛ صفحه۱۶)
ادامه مطلب👇👇👇
@iranghoghnoos🔥