🔥 کانال ایران نوین (مردم سالاری انجمن های مردمی) 🔥
370 subscribers
8.07K photos
3.11K videos
71 files
4.61K links
🔥 کانال ایران نوین ( مردم سالاری انجمن های مردمی) 🔥

ایرانی آگاه

آزاد

و اباد

و با رفاه


🔥با ایران نوین، تا ایران نوین🔥
Download Telegram
[({🔥 @iran_novin1🔥})]

]🔥 ایران نوین 🔥[

#علوم_اجتماعی
#جامعه_شناسی_سفید_و_سیاه

#مکتب_فرانکفورت

مکتب فرانکفورت
(به آلمانی: Frankfurter Schule)
در رابطه با نظریه انتقادی، نام مکتبی مرکب از چهره‌های (عمدتاً یهودی) آلمانی است که در دهه ۱۹۳۰ (میلادی) توسط #ماکس_هورکهایمر در قالب یک انجمن پژوهش‌های اجتماعی در فرانکفورت تأسیس شد.

عمده فعالیت این مکتب در زمینه‌های مربوط به فلسفه علوم اجتماعی، جامعه‌شناسی و نظریهٔ اجتماعی نئومارکسیستی است.

#پیشینه

در تاریخ ۲۲٫۰۶٫۱۹۲۴ در شهر فرانکفورت آلمان (کنار رودخانه ماین)، انستیتوی تحقیقات اجتماعی - فرهنگی مستقل از دانشگاه گشایش یافت.

این مؤسسه تحقیقاتی، اشتهار خود را مدیون جنبش اعتراضی دانشجوئی دهه ۱۹۶۰ میلادی می‌باشد که غیر مستقیم از نظرات مارکس و نگرش انتقادی این مؤسسه (مکتب فرانکفورت) نشأت می‌گرفت.

این مؤسسه تحقیقات خود را بر پایه بینش مارکس و فروید از منظر اجتماعی- فلسفی در جوامع سرمایه داری، آغاز و گسترش آن را نقد و بررسی می‌نمود.

یکی از معروفترین تألیفات آن به نام « #دیالکتیک_روشنگری » اثر ماکس هورکهایمر که سالها مدیریت مکتب را به عهده داشت و همکارش #تئودور_آدورنو، می‌باشد.

پس از گذشت نه سال از تأسیس، مکتب فرانکفورت به دلیل داشتن عقاید مارکسیستی و اعضای یهودی مذهب آن، مجبور به مهاجرت به ژنو (۱۹۳۳/۱۹۳۴) و سپس به آمریکا شد.

در سال ۱۹۵۰ میلادی مجددأ به فرانکفورت نقل مکان کرد. طرفداران نسل اول این مکتب عبارت‌اند از:
- هورکهایمر
- آدورنو
- اریش فروم
- هربرت مارکوزه
- فرانس نویمان
- والتر بنیامین.

نسل جوانتر مکتب فرانکفورت #یورگن_هابرماس و #آلفرد_شمیت هستند.
این مکتب از آغاز سال‌های دهه ۶۰ میلادی نقش مهمی در زمینه بررسی و نگرش منقدانه به فرضیه‌های علمی و آموزش و پرورش در چهارچوب نئومارکسیسم داشته‌است.

گفته می‌شود که این مکتب در ضدیت با مارکسیسم ِ اصولی به‌وسیله تعدادی از روشنفکران بورژوا بنیاد گذاشته شد تا در مارکسیسم شکاف ایجاد نمایند.

این مکتب اصول اساسی مارکسیزم را نقض نموده تئوری‌های روشنفکرانه به آن می‌افزاید.

#دیدگاهها

از نظر مکتب فرانکفورت، پیدایش و رواج یافتن رسانه های جمعی و « صنعت فرهنگ » و رخنه ی بی وقفه ی آنها در زندگی در طول قرن بیستم، نشانگر چرخش از سرمایه داری لیبرالی خود تنظیم شونده ی قرن نوزدهم به « سرمایه داری سازمان یافته و سراپا برنامه ریزی شده ی » قرن بیستم است.[۱] (swingewood,1997 : 77)

پانویس

↑ فرهنگ و زندگی روزمره - اندی بنت - لیلا جوافشانی/ حسن چاوشیان - نشر اختران - چاپ اول 1386 - ص 31-32

🆔👉 @iran_novin1
[({🔥 @iran_novin1🔥})]

]🔥 ایران نوین 🔥[

#الست
#ELIT

3) #نخبه_‌گرایی_دموکراتیک :

نخبه‌گرایی دموکراتیک که همان نظریات وبر و شومپیتر است، نشات گرفته از نخبه‌گرایی مدرن و ضعف بینش دموکراسی است و معتقدند که همه‌ی ایده‌های مربوط به نابودی سلطه‌ی انسانی بر انسان‌های دیگر خیالیست، و شرایط دموکراسی، نوعی مشروعیت برای رقابت نخبگان است.

متفکران و نظریات آنها در مورد نخبه‌گرایی دموکراتیک بدین شرح است:

الف) #ماکس‌^وبر:

دانشمند علوم‌ اجتماعی آلمانی، که او ‌را بنیانگذار بوروکراتیسم جدید می‌دانند،

نظریه‌اش را اوایل قرن بیستم در کتاب‌های " #اخلاق_پروتستان_و_روح_سرمایه_‌داری" و " #اقتصاد_و_جامعه " منتشر، و اظهار نمود مساله‌ی اصلی جامعه‌ی امروز بورو (اداره) کراسی (حکومت) و رابطه‌ی آن با دموکراسی است چرا که "بوروکراسی بدون مهار دموکراسی از حالت معقول و اعتدالی خارج و به سمت بوروکراسی افراطی و محض (شکل‌منفی) خواهد رفت و عوارضی مانند جداسازی فرد از خانواده و قدرتمند شدن مدیران را در پی دارد." 

از طرف دیگر وبر معتقد است که تنها پیشوای با فره با پیوند پدرانه و معنوی میان خود و انبوه مردم می‌تواند از به تحلیل رفتن فرد در انبوه مردم در اثر توسعه‌ی بوروکراسی پیش‌گیری و آنها را به تعادل برساند.

 وی وجود رهبران (نخبگان) در جوامع امروزی را ضروری، و آنها را در سه دسته‌ی سنتی
(روسای‌مذهبی و قومی)،
سازمانی (قانونی) و
کاریزماتیک تقسیم می‌کند؛ که از آنها چرخش نخبگان ظهور می‌کند.

ب) #جوزف_شومپیتر:

روش ایشان ترکیبی از روش‌های وبری و مارکسی است.

اما از سویی یک لیبرالی رادیکال با گرایش‌های سوسیالیستی است و بر نابودی دولت همانند مارکس اعتقاد دارد؛ اما تحلیل طبقاتی مارکس را رد می‌کند.

از سوی دیگر با وبر هم عقیده است که همیشه مشارکت در سیاست از آن نیروهای قدرتمند اجتماعی است ولی بر خلاف وبر می‌گوید:
«هیچ‌گونه تنافری میان سوسیالیسم و دموکراسی وجود ندارد [چرا که] مهم‌ترین وظیفه‌ی سوسیالیست‌ها توسعه‌ی مناسب‌ترین الگوی دموکراسی بود که به اقتدار مرکزی اجازه می‌دهد بر نظام تولید کنترل داشته باشد.

بنابرین شومپیتر نیاز به یک مدل رهبری در دموکراسی را مطرح می‌کند. در مدل وی سوسیالیسم و دموکراسی را زمانی برهم منطبق می‌داند که به شکل نخبه‌گرایی رقابتی باشد.» 

به‌طورکلی شومپیتر دموکراسی را نوعی منبع مشروعیت‌بخشی به نخبگان می‌داند.

🆔👉 @iran_novin1
[({🔥 @iran_novin1🔥})]

]🔥 ایران نوین 🔥[

#نسبت_اثباتگرایی_با_نظامهای_سیاسی

☆3

اثبات­گرایی، مبنایی برای مکاتبی مانند رفتارگرایی در علوم اجتماعی است؛ و بنابراین اثبات­گرایی به طور مستقیم ارتباط تولیدی با نظام­های سیاسی ندارد.

#لیبرالیسم هم شاخه­ های متفاوتی دارد.
به عنوان نمونه، #لیبرال­های_فایده­ گرا ارتباط وثیقی با اثبات­گرایی دارند، در حالی که برخی از شاخه­ های لیبرالیسم چنین ارتباطی را ندارند.
اما به طور کلی می­توان گفت لیبرالیسم با مبانی اثبات­گرایی سنخیت دارد.

اما در دهه های اخیر و به ویژه از زمانی که لیبرال­ها به جماعت­ گرایان نزدیک شده­اند، شرایط تغییر کرده است.

امروز به همان اندازه که لیبرال­ها که به جماعت­ گرایی نزدیک شده ­اند، به همان اندازه نیز انتقاداتی را بر پوزیتیویسم وارد می­کنند.

#ناقدان_اصلی_اثبات_گرایی_کدام_جریانات_بوده_اند_و_این_نقدها_بر_چه_اساسی_استوار_بوده_است؟

یکی از ناقدان اثبات­گرایی، که البته برخی از مبانی آن را نیز پذیرفته بود، #کارل_پوپر بود. پوپر، مبنای ابطال­گرایی را در مقابل اثبات­گرایی مطرح نمود.

مدعای اصلی او این بود که میزان صدق یک قضیه به اثبات تجربی آن نیست، بلکه به قابلیت ابطال  و ابطال نشدن آن تا اطلاع ثانوی است.

به بیان دیگر، پوپر معتقد بود که قضایایی علمی هستند که قابلیت ابطال داشته باشند، اما هنوز ابطال نشده باشند.

اگر مثال معروف، کلاغ­های سیاه را در نظر بگیریم، اثبات­گرایان با روش استقرایی اعتقاد داشتند که دیدن هر کلاغ سیاه، به درجه صدق این گزاره که "همه کلاغ­ها سیاه هستند" افزوده می شود.
اما از نگاه ابطال­گرایی پوپر، حتی اگر 999 کلاغ سیاه رویت شود، ولی یک کلاغ سفید دیده شود، این قضیه از عمومیت خارج می شود.

علاوه بر ابطال­گرایی پوپر، مکاتب دیگری هم در مسیر نقد اثبات­گرایی گام برداشته­اند و اساسا مبانی این مکتب را هدف قرار داده­اند.
مهم­ترین این مکاتب، #مکتب_تفهمی است که هم شامل جامعه ­شناسانی چون #ماکس_وبر می شود و هم شامل مکاتب #هرمنوتیکی می­شود.

هرمنوتیسین­ها معتقدند که ما باید با یک موضوع همدلی کنیم و با درنظر گرفتن پیش فرض­ها، آن موضوع را فهم کنیم.

بنابراین برخلاف اثبات­گرایان که معتقد بودند می­توان ارزش ها را از واقعیت ها تفکیک نمود و یک قضیه را به صورت عینی و تجربی مشاهده و اثبات نمود، طرفداران هرمنوتیک بر این باور هستند که باید قضایا را فهم نمود.

به طور کلی، کلیه گرایشاتی که در هرمنوتیک وجود دارد، جملگی نقاد اثبات گرایی محسوب می شوند و از این لحاظ تفاوتی بین #هرمنوتیک_شلایرماخر و #هرمنوتیک_فلسفی_هایدگر و #گادامر وجود ندارد.

یکی دیگر از جریانات منتقد اثبات­گرایی، #مکتب_انتقادی یا #فرانکفورت است که نقدهای جدی را به مبانی پوزیتیویسم وارد کرده است و مهم­ترین مفروضات این مکتب را زیر سوال برده است.

به طور مثال، یکی از مفروضات اصلی مکتب اثباتی این است که ما می­توانیم پیش فرض های خود را کنار بگذاریم و واقعیت فارغ از ارزش داشته باشیم. در این مکتب، همچنین علمی بودن به معنی غیرایدئولوژیک بودن و عدم داشتن گرایشات ارزشی است.

در حالی که #یورگن_هابرماس به عنوان یکی از آخرین متفکران مکتب انتقادی معتقد است که :
دانش علمی و عینی به معنای اثباتی نمی­تواند کافی و وافی باشد، زیرا در فلسفه سیاسی نیاز به مساله مهم­تری به نام #رهایی است و رهایی، خود گزاره ای ارزشی است. بنابراین گزاره ­های ارزشی نمی­توانند از واقعیت فلسفه سیاسی جدا شوند.
در نتیجه، هابرماس به آن نوع از فلسفه سیاسی گرایش دارد که #انتقادی است و انتقادی بودن مرحله ای فراتر از عینی بودن و فارغ از ارزش بودن اثبات گرایانه است.

🆔👉 @iran_novin1