🔥 کانال ایران نوین (مردم سالاری انجمن های مردمی) 🔥
368 subscribers
8.07K photos
3.11K videos
71 files
4.61K links
🔥 کانال ایران نوین ( مردم سالاری انجمن های مردمی) 🔥

ایرانی آگاه

آزاد

و اباد

و با رفاه


🔥با ایران نوین، تا ایران نوین🔥
Download Telegram
[({🔥 @iran_novin1🔥})]

]🔥 ایران نوین 🔥[

#اثبات_گرایی :

قسمت اول

اثبات گرایی روشی است که از به کارگیری روش‌های علوم طبیعی در علوم اجتماعی حمایت می کند و طرفدار وحدت روش در علوم مختلف است.

اثبات گرایی از اساس بر این ایده طبیعت گرایانه استوار است، که علم یعنی مطالعه واقعیتی، که بیرون از بحث و گفتگوی علمی وجود دارد (بنتون و یان کرایب،1384). "گرارد دلانتی" (1384)

اثبات گرایی را به طور کلی در پنج اصل جمع کرده است.

1- #علم_گرایی_یا_وحدت_روش_علمی:

بنا بر اثبات گرایی، هیچ گونه تمایزی میان روش های علوم طبیعی و علوم اجتماعی وجود ندارد.

2- #طبیعت_گرایی_یا_پدیدار_گرایی:

وحدت علوم فقط در روش علوم محدود نمی شود، بلکه موضوع آنها هم واحد است. علم مطالعه واقعیتی است، که در مقایسه با خود علم امری خارجی شمرده می شود. این واقعیت به واحدهای مشاهده پذیر یا پدیده های طبیعی قابل تبدیل است.

3- #تجربه_گرایی:

پایه ی علم، مشاهده است. علم اثبات گرا به کلی بر چیزی استوار است، که میتواند مشاهده و ارزیابی شود.
به عبارت دیگر به نظر پوزیتیویست ها، محقق با روش تجربی با مشاهده، به سوی مرحله ارزیابی پیش می رود. یعنی دانشمند، تجربه را برای کشف قوانینی کلی که به نحو عینی وجود دارند، به کار می برد. قوانینی که بتوان از آنها فرضیه هایی را بیرون کشید، که برای پیش بینی رویدادها قابل استفاده باشند.

4- #رهایی_از_ارزش:

علم در باره موضوع خود داوری نمی کند. و عملی خنثی و آزاد از ارزشهای اجتماعی و اخلاقی است.
بنابراین، اثبات گرایان بر دوگانگی واقعیت و ارزش تاکید می کنند.
آن ها مدعی اند که ارزش نمی تواند از واقعیت سرچشمه بگیرد.
بنابراین اثبات گرایی بر دوگانگی واقعیت و ارزش تأکید می کند.
بنابر علم اجتماعی اثبات گرا، فقط واقعیت های اجتماعی می توانند ارزیابی شوند.

5- #معرفت_ابزاری:

به طور کلی نهاد علم به عنوان حرفه در جامعه جدید، جستجوی معرفت دارای کاربرد فنی را تسهیل کرده، گرچه ممکن است شکل های سیاسی گوناگونی به خود بگیرد (دلانتی، 1384:38-39).

در کل می توان دیدگاه پوزیتیویست ها را اینگونه جمع بندی کرد که: به نظر فیلسوفان تجربه گرا، حواس انسان یگانه منبع شناخت است.

آنان معتقدند که ذهن انسان در بدو تولد، به اصطلاح لوح سفید است. و شناخت، پس از آن و از گذر آموختن به منظور تشخیص الگوهای تکرار شونده در تجربه ما و ربط دادن ایده های عام به آنها کسب می شود.

شناخت اصیل به بیان این الگوها در تجربه و چیزی که می توان از آن استنباط کرد، محدود می شود.

مسلم است ،نتایج استدلال های ریاضی و منطقی ای که عقل گراها را بسیار مفتون کرده بود، ناشی از این واقعیت است، که بنا به تعریف صادقند و چیزی در مورد جهان به ما نمی گویند (تد بنتون و یان کرایب،1384).

مرسوم این است، که اثبات گرایی را با علم اجتماعی تأویلی و یا تفسیری و یا علم اجتماعی انتقادی و به طور عمده الهام گرفته از مارکسیسم، در تقابل قرار می دهند.

ولی اثبات گرایی که مفروضه های خاصی در مورد علوم طبیعی دارد، به وسیله توسعه های غیر اثبات گرایانه ای که درون خود علم روی داده است، نیز تضعیف شده است.

بنابراین این مکتب هم در علوم اجتماعی و هم علوم طبیعی بویژه در دهه پنجاه به شدت مورد تردید واقع شده است (همان، ص36).

🆔👉 @iran_novin1
[({🔥 @iran_novin1🔥})]

]🔥 ایران نوین 🔥[


#اثبات_گرایی

قسمت دوم

" $پوپر " یکی از مهمترین منتقدان اثبات گرایی در درون خود این گروه( اثباترایان ) بود.

ایده اصلی او این است، که :

اصل اثبات باید به وسیله اصل ابطال که گاهی روش فرضیه ای- قیاسی نامیده می شود، جایگزین شود. علم نمی تواند با انجام آزمایش ها ، اگرچه متعدد، چیزی را اثبات کند. زیرا نظریه هرچند بارها آزمایش شده باشد، همواره از این احتمال خالی نیست که ابطال شود.

همچنین یکی دیگر از منتقدان اثبات گرایی #میشل_فوکو است.

ایده صلی او این است، که علم نه آنگونه که اثبات گرایان می گویند به صورت استقرایی حرکت می کند و نه آنگونه که "پوپر" ادعا می کند با ابطال نظریه پیش می رود.
مهمترین عامل در علم، جابجایی از علم هنجاری به علم انقلابی است.

او بر این باور است که :

دانشمندان از اشتباهات خود نمی آموزند. به ویژه اگر آن اشتباهات، پیامدهای بسیار گسترده ای برای مسیری که علم به سوی آن هدایت می شود داشته باشد (همان،ص70)

در واقع اعتبار علمی در هر پارادایمی مبتنی بر تجربه و اصل اثبات نیست، بلکه مبتنی بر اجماع بین دانشمندان موجود در آن پارادایم است.

پوزیتیویسم از طرف دیدگاه های انتقادی به محافظه کاری و طرفداری از وضعیت موجود متهم شده است.

مهمترین نقد در این مورد کاربست علم به عنوان پروژه هایی برای مهندسی اجتماعی است.

" #میشل_فوکو" برای نمونه استدلال می کند، که شناخت در علوم انسانی به طرزی جداناشدنی با استراتژی های قدرت پیوند خورده است،که به موجب آنها سوژه های انسانی تحت کنترل قرار می گیرند.

ارتباطات با مدل های ریاضی و نظریه های اولیه در مورد اثر گلوله ای رسانه ها شروع کرد.

ارتباطات در دهه های 1920 و 1930 با پی گیری دیدگاه رسانه های قدرتمندی مبتنی بر چارچوب ها و پیش فرض های پوزیتیویستی استوار بود.

در این دیدگاه، رسانه و مخاطب و منبع به عنوان چیزهایی بیرون از این نظریه ها وجود داشت و مدل ارائه شده، تصویری ساده شده از واقعیت بیرونی بود.

نقدهایی که به مدل های اولیه ارتباطی وارد شد، در راستای پیچیده شدن و درنظر گرفتن عناصر بیشتری در فرایند ارتباطات بود (سورین و تانکارد،1384). ولی این نظریه ها اصولاً در چارچوب تحقیقات پوزیتیویستی باقی ماندند.

دیدگاه نقادانه به ارتباطات به شدت نادیده گرفته شده است. این نظریه ها بر این باور بودند، که رسانه دارای تاثیرات فوری و همه جانبه ای بر مخاطبان هستند و محققین به دنبال کشف و بررسی قوانین و چگونگی تأثیر گذاری هرچه بهتر این رسانه ها بودند. از این لحاظ نظریه های مربوط به اقناع در ارتباطات رشد کردند و با استفاده از روش های تجربه گرایانه روانشناسی و روان شناسی اجتماعی سازوکارهای اقناع گرایانه در رسانه ها مورد توجه قرار گرفت.

پس از استفاده فوق العاده و زیرکانه " #گوبلز " وزیر تبلیغات هیتلر از رادیو و رسانه های دیگر برای تبلیغ مبانی حزب نازی و پیشوا، گمانه زنی ها در مورد نقش ارتباطات و روش های تبلیغاتی شدت گرفت.

این موضوع از یک طرف برای دولت ها و بخصوص در ایالات متحده و طی جنگ جهانی اول و دوم در راستای اهداف نظامی آمریکا بود و از طرف دیگر تبلیغات در خدمت بخش اقتصادی و سرمایه داری رو به رشد غربی قرار گرفت.

از آن به بعد تبلیغات با استفاده از روش های اقناعی شدت گرفته و جزو مهمترین عوامل موفقیت محصولات مختلف قرار گرفت.

ارتباطات به عنوان علمی اثبات گرا، از قوانین و پیش فرض های علمی و روش تجربی برای پیشرفت خویش استفاده می کرد و از طرف دیگر نتایج خویش را در خدمت دولتها و سرمایه داری و بازار قرار می داد. با ارائه این نظریه، جریان دومرحله ای ارتباط و نظریه های استفاده و خوشنودی، نظریه ی ارتباطی از نظر محتوایی وارد فاز جدیدی شد. از این به بعد رسانه ها به عنوان وسایلی با تأثیر محدود مورد توجه قرار گرفتند و نقش مخاطب و دیگر عوامل اجتماعی مانند نخبگان برجسته تر شد. اما عمده این نظریه ها هم هنوز در چارچوب مبانی معرفت شناسی و روش شناسی پوزیتیویستی قرار داشت.
مخاطب به عنوان موضوعی جدید برای مطالعه مورد توجه قرار گرفت. هنوز هم علم ارتباطات در صدد تبین و ارائه تصویری دقیق از فرایند ارتباطی و مخاطبان آن بود و این کار برای ارائه راهکارهای بهتری برای کارفرمایان و دولتیان انجام می گرفت. بخصوص نظریه های مربوط به توسعه در چارچوب ارتباطات که عمدتاً حامی منافع غربی ها در جهان سوم بود.

🆔👉 @iran_novin1
[({🔥 @iran_novin1🔥})]

]🔥 ایران نوین 🔥[

مقاله علمی

#اثبات_گرایی

قسمت سوم

تنها نظریه پردازی که خارج از روش اثبات گرایی و تا حدودی تفهیمی و تاریخی به ارتباطات پرداخت، " #مک_لوهان" بود.

در آن زمان و با سیطره اثبات گرایی، نقدهایی به "مک لوهان" وارد شد، مبنی بر اینکه نظریه های او مبنایی علمی ندارد و غیر قابل سنجش است.

اما اکنون با افول پوزیتیویسم در محافل مختلف علوم انسانی، بار دیگر گرایش به "مک لوهان" نزد کسانی مانند " #کاستلز " افزایش یافته است.
کسانی مانند "مک لوهان" در حوزه ی نظریه های ارتباطی به شدت کمیاب و در واقع نایاب هستند.

در بازبینی جدید نظریه های ارتباطی و در نقد مبانی پوزیتیویستی علم ارتباطات، ما با گسترش مطالعات فرهنگی و افول نظریه های ارتباطات به عنوان یک رشته روبرو بوده ایم.

جنبه عملی و کاربردی مطالعات ارتباطی، یکی بودن دانشکده های ارتباطات و روزنامه نگاری، پرداختن به مقولات اقناعی و تبلیغاتی و عدم علاقه به دیدگاه های انتقادی از مهمترین عوامل تداوم دیدگاه های پوزیتیویستی در حوزه ی نظریه های ارتباطات است.

این در حالی است، که مطالعات فرهنگی با مطالعه رسانه ها و استفاده از روش های تعبیری و انتقادی توانسته است، میدان دار نظریه های جدید ارتباطی باشد. به نظر می رسد تنها راه فرا رفتن از این رکود توجه به جنبه های بینارشته ای بودن ارتباطات و توجه به نظریه های مختلف در حیطه روانکاوی، روان شناسی اجتماعی و جامعه شناسی و علوم سیاسی است.
از آن گذشته، رشته ارتباطات باید از رویکرد ابزاری و کارکردی خویش دست بکشد و به جای تربیت کارشناسان روابط عمومی و تبلیغات برای رفع نیازهای سرمایه داری و دولت ها، باید با دیدی انتقادی تر و به عنوان حوزه ای مطالعاتی برای رشته های مختلف، بار دیگر خود را مطرح کند.

پایان.

🆔👉 @iran_novin1
[({🔥 @iran_novin1🔥})]

]🔥 ایران نوین 🔥[

#اثبات_گرایی_منطقی:
☆1
نمونه بارز دیدگاهی که عقیده دارد وظیفه ی فلسفه پرداختن به تحلیل منطقی است.
در میان گروهی از فیلسوفان اروپایی ظهور یافت که به اثبات گرایان منطقی معروف شدند.
این حرکت از دل سمینارهایی درباره ی فلسفه علم بیرون آمد که در اوایل دهه ی 1920 توسط پروفسور #موریتس_شلیک در دانشگاه وین برگزار شد.
گروه اصلی که خود را(( #حلقه_وین )) می نامید، عمدتا از دانشمندان علاقمند به فلسفه تشکیل می شد که می خواستند با علمی کردن فلسفه بر ارج و قرب آن بیفزایند.
منبع الهام فنی آنها در وهله ی اول آثار کسانی از قبیل #ارنست_ماخ، #ژول_پوانکاره، #آلبرت_اینشتین بود.

الگوی تحلیلی منطقی خود را از کتاب اصول ریاضیات #راسل و #وایتهد و رساله ی منطقی-فلسفی #ویتگنشتاین به عاریت گرفتند (به رغم تمایل شدید اعضای این حلقه، ویتگنشتاین به آنها نپیوست.)
حلقه ی وین در مقابل بخش اعظم تاریخ فلسفه دیدگاهی تعارض آمیز داشت و تنها تجربه گرایی #هیوم و موضع ضد متافیزیکی #کانت را در خور توجه می دانست.
علاوه بر #شلیک( که در سال 1936 روی پله های دانشگاه وین به دست یک دانشجوی دیوانه کشته شد!) سایر اعضای این جنبش عبارت بودند از:
#اوتو_نیورات، #هانس_رایشنباخ، #ا_ج_آ_یر و #ردلف_کارناپ.

در اوایل دهه ی 1930 شور و شوق آنها برای دست یافتن به حقیقت علمی شهره شده بود، ولذا نازی ها با آنها میانه خوبی نداشتند.
اعضای این حلقه نیز از نازی ها خوششان نمی آمد و به قدرت رسیدن هیتلر آنها را در دانشگاه های بریتانیا و آمریکا پراکنده کرد.
به قیمت ساده کردن بیش از حد برنامه ی اثبات گرایی منطقی ( البته فقط اندکی ) می توانم بگویم که پروژه اصلی حلقه ی وین، احیاء و روز آمد کردن دو شاخه ی هیوم بود.
می توان نشان داد که همه ی گزاره های شناخته شده یا تحلیلی اند(همان گویی که نفی اش به تناقض با خود منجر می شود ) یا ترکیبی( گزاره هایی که تائیدشان به مشاهده و آزمایش وابسته است )، یا بی معنا.
بنابراین نتیجه گیری اثبات گرایان از بسیاری جهات به نتیجه گیری هیوم شباهت داشت.

از دیدگاه اثبات گرایان حتی پاره ای تأملات شکاکامه ی هیوم نیز بیش از حد متافیزیکی به شمار می آمد.
هیوم ادعا می کرد دلیلی وجود ندارد که باور کنیم رویدادی باعث وقوع رویداد دیگری می شود، زیرا هیچ داده ی حسی، علت را نشان نمی دهد، داده های حسی فقط سلسله ای از رویدادها را به نمایش می گذارند.
اما از نظر شلیک، جستجوی هیوم برای یافتن موجودیتی که با نام ((علت)) منطبق باشد، خود اقدامی مشکوک بود.
شلیک می گوید:
((واژه ی علت)) آن طور که در زندگی روزمره به کار می رود، معنایی جز منظم بودن توالی ندارد، زیرا برای اثبات گزاره هایی که (( علت)) در آنها به کار گرفته می شود، هیچ راه دیگری وجود ندارد... معیار علیت، پیش بینی موفقیت آمیز است. این تمام چیزی است که می توانیم بگوییم.

اظهار نظر های شلیک درباره ی علیت، وجه دیگری از دیدگاه اثبات گرایانه را آشکار می سازد.
و آن این است که در مورد گزاره های ترکیبی، معنای یک گزاره، روش اثبات آن است.
علاوه بر این، زبان اثبات باید به جمله های موسوم به (( #پروتکلی)) تقلیل یابد.
جمله های پروتکلی جمله هایی هستند که واقعیات خام و قابل اثبات را با سادگی کامل بیان می کنند.
از دیدگاه شلیک، (( این جمله ها نقطه های آغاز مطلقا بی شک و شبهه ی هرگونه شناخت اند ))، نمونه چنین جمله ای عبارت است از:
(( موریتس شلیک در تاریخ ششم ماه مه سال 1934، در ساعت 3 و 3 دقیقه بعد از ظهر، اتاق شماره 301 تالار فلسفه، در دانشگاه وین، قرمز را درک کرد.))
اثبات گرایا منطقی که در جستجوی ناگزیری به عنوان شالوده ی علم بودند، به این نتیجه رسیدند که حتی جملات پروتکلی نیز به اندازه کافی قطعیت ندارند، زیرا ساده ترین واقعیات را مشخص نمی کنند.
لذا سعی کردند جملات پروتکلی را باز تقلیل دهند تا به (( #جملات_تأییدی )) برسند.
نمونه ی چنین جملاتی عبارت است از: ((قرمز این جا اکنون))، این جملات قطعی تر بودند. زیرا به اندازه جملات پروتکلی پیچیده نبودند.
اما مشکل این جملات آن بود که عمل نوشتن عبارت (( این جا اکنون )) معنایی پدید می آورد که با معنی جمله ی تاییدی هنگامی که بیان می شد، یکی نبود.
مشکل به همین جا ختم نمی شد، بلکه به نظر می رسید که نامیدن یک تجربه با واژه ی (( قرمز ))، از طریق مقوله بندی آن به مثابه عضوی از طبقه ی تجربیات قرمز، از خود این رویداد ادراکی فراتر می رود، و به چیزی بیش از آنچه به واقع در تجربه حضور دارد اشاره می کند.

در نهایت، به این نتیجه رسیدند که قطعیت را فقط می توان در عمل اشاره کردن و تایید از بیخ گلو یافت.
👇👇👇
🆔👉 @iran_novin1