امیر عباس هویدا میگفت: هر ایرانی یه پیکان باید داشته باشه.
شهریاری نماینده مجلس
چه اشکالی دارد وقتی که فرد درفقر به سر میبرد با فروش کلیه اش و دریافت ۲۰ الی ۳۰ میلیون زندگی اش متحول شود
@iran_novin1
شهریاری نماینده مجلس
چه اشکالی دارد وقتی که فرد درفقر به سر میبرد با فروش کلیه اش و دریافت ۲۰ الی ۳۰ میلیون زندگی اش متحول شود
@iran_novin1
شیر مردِ #تنگسیر که باهمه اعتقادش تقاص اونایی که بدبختش کردن رو به خدا واگذار نكرد و خودش مردونه جنگید
🆔👉 @iran_novin1
🆔👉 @iran_novin1
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#شاهنامه_فردوسی
#رفتن_کاوس_شاه_به_مازندران
#گرفتار_شدن_کاووس_شاه
بعد از اینکه سپهبد زال، رفت کیکاوس به طوس و گودرز فرمان داد سپاه راهی شود. سپیده دم شاه و پهلوانان ایران زمین به همراه سپاهیانی بزرگ به سوی مازندران راهی شدند کیکاوس قبل از رفتن، ایران زمین را به میلاد سپرد و کلید گنج را به او داد و از او خواست اگر دشمنان به ایران زمین حمله ور شدند هیچ کاری نکند مگر اینکه به زال و رستم پناه برد.
وقتی کیکاوس به نزدیکی مازندران رسید در نزدیکی شهر بر فراز کوهی بلند خیمه ها را برپا کردند چند شبی را به خوشگذرانی پرداختند تا اینکه یک روز کیکاوس گیو را فراخواند از او خواست تا هزار نفر از بهترین جنگاوران را با خود ببرد و به شهر مازندران حمله کند و به هیچ کس رحم نکند تا این خبر به گوش دیوان برسد و بدانند که ما برای نبرد آمده ایم.
گیو هم چنین کرد و با سپاهی از بهترین جنگاوران به شهر حمله کرد و به هیچ کس رحم نکرد چنانکه گویی باران گرز و شمشیر از آسمان می بارد وقتی وارد شهر شدند گویی بهشت است آن شهر چنان زیبا و آکنده از نعمت های بسیار بود که همه انگشت به دهان مانده بودند.
یکی چون بهشت برین شهر دید
که از خرمی نزد او بهر دید
بهر کوی و برزن فزون از شمار
پرستار با طوق و با گوشوار
بهر جای گنجی پراکنده زر
بیکجای زر و بدیگر گهر
تا اینکه خبر آن همه خرمی به کاوس شاه رسید کسی که خبر را برای پادشاه برد در توصیف مازندارن زیاده روی کرد و آنرا بهشتی روی زمین خواند و از سوی دیگر خبر این غارت به شاه مازندارن رسید که دیوی به نام سنجه نزد پادشاه بود که از ایرانیان دل خوشی نداشت شاه مازندارن به سنجه فرمان داد که بی درنگ نزد دیو سپید برود و به او بگوید که چه بر سر مازندران آمده است و اگر دیر بجنبد سرزمین ما از دست رفته است.
سنجه با شتاب خود را نزد دیو سپید رساند و پیام پادشاه را به او رساند و دیو سپید در پاسخ گفت که نگران شاه ایران نباشید هم اکنون با سپاه بزرگ به سوی آن ها می روم و او را از مازندارن بیرون خواهم راند. این را بگفت و چون کوهی به حرکت درآمد.
از آن سو کیکاوس به تاخت خود را به مازندارن رساند و سراپرده خود در دشت هامون استوار کرد چنان شد که دشت هامون را خیمه ای سرخ و زرد پوشانده بود آنگاه تخت مجللی برایش آوردند و کاوس شاه بر آن نشست و بزرگان سپاه را فراخواند رو به آن ها گفت همه شما به فرمان من بودید و نیک خواه من. حالا از شما می خواهم باهم کار را تمام کنیم و شاه مازندارن و دیوان را به بند بکشیم سحرگاه می رویم تا شاه مازندران را اسیر خود سازیم و همه کشور مازندارن به بگیریم و دیوان را از میان برداریم. بزرگان بر شاه آفرین گفتند و به ستایش او پرداختند و ادامه دادند که دیو سپید جادوگری چیره دست است که او را نمی توان یافت تا به بند کشید ولی ما دمار از روزگار دیگر دیوان برخواهیم آورد آن ها تا شب به لاف زنی ادامه دادند و کاوس این سودای خام را می پروراند شبانگاه ابری پدیدار گشت که از ماه هیچ نشانی نبود گویی جهان در غاری تاریک فرو رفته است. دودی سیاه آسمان و زمین را فرا گرفته بود از آسمان سنگ و خشت بر سر سپاه ایران بارید چنان که سپاه پراکنده گشت بسیاری کشته شدند و بسیاری هم راه ایران زمین را پیش گرفتند در این هنگام بودکه کاوس فهمید چه اشتباهی کرده است.
هنگامی که شب به پایان رسید و روز نمایان شد کاوس متوجه شد که هیچ جا را نمی بیند دو بخش از سپاهش کور شدند، سپاه ایران از دست او خشمگین بودند و کاوس درمانده شده بود با خود افسوس می خورد که چرا پند زال را نپذیرفته است یک هفته گذشت و پادشاه ایران زمین نمی توانست روی کسی را ببیند. روز هشتم صدای غرش دیو سپید دشت را فراگرفت که خطاب به کاوس می گفت چرا به مازندارن آمدی این همه را کشتی و بسیار اسیر کردی آیا نمی دانستی که دیو سپید با تو چه خواهد کرد؟ اکنون به آرزوهایی که داشتی دست یافتی؟ اگر من هم چون تو بزرگی نداشتم که به پندش گوش فرا دهم همه شما را تاکنون کشته بودم و کشورت را با خاک یکسان می کردم ولی با گرشاسب عهد و پیمانی دارم که به ملک ایران حمله نکنم، من شما را به خواری اسیر می کنم تا روزگارتان به سر آید.
آنگاه با لشکری از دیوان، پهلوانان ایران را به بند کشیدند و هر چه از جواهرات و گنج ها در سپاه ایران بود به ارژنگ سالار سپاه مازندران سپرد و برای شاه مازندران پیغام فرستاد که من سپاه ایران را به بند کشیدم ولی آن ها را نکشتم تا درس عبرتی باشد برای آن ها که قصد مازندران می کنند. ارژنگ اسیران و آن گنج ها را با خود نزد شاه مازندران برد و دیو سپید بازگشت و این گونه کاوس شاه در مازندران گرفتار گشت.
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#شاهنامه_فردوسی
#رفتن_کاوس_شاه_به_مازندران
#گرفتار_شدن_کاووس_شاه
بعد از اینکه سپهبد زال، رفت کیکاوس به طوس و گودرز فرمان داد سپاه راهی شود. سپیده دم شاه و پهلوانان ایران زمین به همراه سپاهیانی بزرگ به سوی مازندران راهی شدند کیکاوس قبل از رفتن، ایران زمین را به میلاد سپرد و کلید گنج را به او داد و از او خواست اگر دشمنان به ایران زمین حمله ور شدند هیچ کاری نکند مگر اینکه به زال و رستم پناه برد.
وقتی کیکاوس به نزدیکی مازندران رسید در نزدیکی شهر بر فراز کوهی بلند خیمه ها را برپا کردند چند شبی را به خوشگذرانی پرداختند تا اینکه یک روز کیکاوس گیو را فراخواند از او خواست تا هزار نفر از بهترین جنگاوران را با خود ببرد و به شهر مازندران حمله کند و به هیچ کس رحم نکند تا این خبر به گوش دیوان برسد و بدانند که ما برای نبرد آمده ایم.
گیو هم چنین کرد و با سپاهی از بهترین جنگاوران به شهر حمله کرد و به هیچ کس رحم نکرد چنانکه گویی باران گرز و شمشیر از آسمان می بارد وقتی وارد شهر شدند گویی بهشت است آن شهر چنان زیبا و آکنده از نعمت های بسیار بود که همه انگشت به دهان مانده بودند.
یکی چون بهشت برین شهر دید
که از خرمی نزد او بهر دید
بهر کوی و برزن فزون از شمار
پرستار با طوق و با گوشوار
بهر جای گنجی پراکنده زر
بیکجای زر و بدیگر گهر
تا اینکه خبر آن همه خرمی به کاوس شاه رسید کسی که خبر را برای پادشاه برد در توصیف مازندارن زیاده روی کرد و آنرا بهشتی روی زمین خواند و از سوی دیگر خبر این غارت به شاه مازندارن رسید که دیوی به نام سنجه نزد پادشاه بود که از ایرانیان دل خوشی نداشت شاه مازندارن به سنجه فرمان داد که بی درنگ نزد دیو سپید برود و به او بگوید که چه بر سر مازندران آمده است و اگر دیر بجنبد سرزمین ما از دست رفته است.
سنجه با شتاب خود را نزد دیو سپید رساند و پیام پادشاه را به او رساند و دیو سپید در پاسخ گفت که نگران شاه ایران نباشید هم اکنون با سپاه بزرگ به سوی آن ها می روم و او را از مازندارن بیرون خواهم راند. این را بگفت و چون کوهی به حرکت درآمد.
از آن سو کیکاوس به تاخت خود را به مازندارن رساند و سراپرده خود در دشت هامون استوار کرد چنان شد که دشت هامون را خیمه ای سرخ و زرد پوشانده بود آنگاه تخت مجللی برایش آوردند و کاوس شاه بر آن نشست و بزرگان سپاه را فراخواند رو به آن ها گفت همه شما به فرمان من بودید و نیک خواه من. حالا از شما می خواهم باهم کار را تمام کنیم و شاه مازندارن و دیوان را به بند بکشیم سحرگاه می رویم تا شاه مازندران را اسیر خود سازیم و همه کشور مازندارن به بگیریم و دیوان را از میان برداریم. بزرگان بر شاه آفرین گفتند و به ستایش او پرداختند و ادامه دادند که دیو سپید جادوگری چیره دست است که او را نمی توان یافت تا به بند کشید ولی ما دمار از روزگار دیگر دیوان برخواهیم آورد آن ها تا شب به لاف زنی ادامه دادند و کاوس این سودای خام را می پروراند شبانگاه ابری پدیدار گشت که از ماه هیچ نشانی نبود گویی جهان در غاری تاریک فرو رفته است. دودی سیاه آسمان و زمین را فرا گرفته بود از آسمان سنگ و خشت بر سر سپاه ایران بارید چنان که سپاه پراکنده گشت بسیاری کشته شدند و بسیاری هم راه ایران زمین را پیش گرفتند در این هنگام بودکه کاوس فهمید چه اشتباهی کرده است.
هنگامی که شب به پایان رسید و روز نمایان شد کاوس متوجه شد که هیچ جا را نمی بیند دو بخش از سپاهش کور شدند، سپاه ایران از دست او خشمگین بودند و کاوس درمانده شده بود با خود افسوس می خورد که چرا پند زال را نپذیرفته است یک هفته گذشت و پادشاه ایران زمین نمی توانست روی کسی را ببیند. روز هشتم صدای غرش دیو سپید دشت را فراگرفت که خطاب به کاوس می گفت چرا به مازندارن آمدی این همه را کشتی و بسیار اسیر کردی آیا نمی دانستی که دیو سپید با تو چه خواهد کرد؟ اکنون به آرزوهایی که داشتی دست یافتی؟ اگر من هم چون تو بزرگی نداشتم که به پندش گوش فرا دهم همه شما را تاکنون کشته بودم و کشورت را با خاک یکسان می کردم ولی با گرشاسب عهد و پیمانی دارم که به ملک ایران حمله نکنم، من شما را به خواری اسیر می کنم تا روزگارتان به سر آید.
آنگاه با لشکری از دیوان، پهلوانان ایران را به بند کشیدند و هر چه از جواهرات و گنج ها در سپاه ایران بود به ارژنگ سالار سپاه مازندران سپرد و برای شاه مازندران پیغام فرستاد که من سپاه ایران را به بند کشیدم ولی آن ها را نکشتم تا درس عبرتی باشد برای آن ها که قصد مازندران می کنند. ارژنگ اسیران و آن گنج ها را با خود نزد شاه مازندران برد و دیو سپید بازگشت و این گونه کاوس شاه در مازندران گرفتار گشت.
🆔👉 @iran_novin1
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#شاهنامه_فردوسی
#گرفتار_شدن_کاووس_شاه_بدست_دیو_سفید
#پیغام_کاوس_به_زال_و_رستم
در میان نگهبانان یکی بود از ایرانیان نزد کاوس شاه آمد و کاوس به او گفت تا پیغامی برای زال بفرستد که اکنون من در مازندران به خواری اسیر شده ام وقتی از پندهای تو یاد می کنم جگرم ریش می شود، از بی خردی من بود که به حرف سالار هوشمندی چون تو گوش ندادم و اگر اکنون فکری نکنی ایران زمین به باد خواهد رفت.
پیغام به زال رسید و زال از شنیدن این حرف ها دلش به درد آمد ولی آنرا از دوست و دشمن پنهان کرد.
چو بشنید بر تنش بدریدپوست
ز دشمن نهان داشت آن هم ز دوست
آنگاه رستم را فراخواند و به او گفت اکنون دیگر نباید دست روی دست بگذاریم اکنون شاه ایران در دست اژدها گرفتار شده است و کشور در خطری بزرگ است اکنون باید سوار بر رخش به آن سرزمین بتازی من دیگر جوان نیستم و امید ما به توست که شاه ایران زمین را نجات دهی نه به ارژنگ و نه به دیو سپید امان بده، از تو می خواهم که نام سام بزرگ را زنده کنی اگر از این نبرد پیروز بازگردی نامت خواهد درخشید و دیوان از شنیدن نام تو به خود خواهند لرزید.
و رستم در پاسخ چنین گفت تا مازندران شش ماه راه است چگونه قبل از اینکه پادشاه ایران زمین در دست دیوان فنا شود او را نجات دهم؟ و زال در پاسخ گفت برای رسیدن به مازندران دو راه وجود دارد یکی همان راه است که کاوس رفت و راه دیگر از کوهستان است که دو هفته راه است اما پر از شیر و دیو و تیرگی است چنان که چشمانت خیره خواهد ماند تو باید از این راه بروی. اکنون برو و آماده سفر شود و من تا سحرگاه برای بازگشت تو نزد پرودگار به نیایش بپردازم تا تو را یاری کند و با هوش خود بر نیرنگ دیو سپید چیره شوی. رستم به پدر قول داد که دیو سپید و ارژنگ را به زیر آورد و بزرگان ایران زمین را آزاد سازد.
رستم سحرگاه آماده رفتن شد زال و رودابه او را بدرقه کردند، رودابه از رفتن او بسیار اندوهگین بود و با چشمان اشک آلود به فرزند گفت: چرا مرا با این نگرانی رها می کنی و می روی و رستم در پاسخ به مادر گفت که این انتخاب من نیست روزگار من اینگونه است و باید بروم مرا ببخش مادر ولی چاره ندارم و باید بروم.
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#شاهنامه_فردوسی
#گرفتار_شدن_کاووس_شاه_بدست_دیو_سفید
#پیغام_کاوس_به_زال_و_رستم
در میان نگهبانان یکی بود از ایرانیان نزد کاوس شاه آمد و کاوس به او گفت تا پیغامی برای زال بفرستد که اکنون من در مازندران به خواری اسیر شده ام وقتی از پندهای تو یاد می کنم جگرم ریش می شود، از بی خردی من بود که به حرف سالار هوشمندی چون تو گوش ندادم و اگر اکنون فکری نکنی ایران زمین به باد خواهد رفت.
پیغام به زال رسید و زال از شنیدن این حرف ها دلش به درد آمد ولی آنرا از دوست و دشمن پنهان کرد.
چو بشنید بر تنش بدریدپوست
ز دشمن نهان داشت آن هم ز دوست
آنگاه رستم را فراخواند و به او گفت اکنون دیگر نباید دست روی دست بگذاریم اکنون شاه ایران در دست اژدها گرفتار شده است و کشور در خطری بزرگ است اکنون باید سوار بر رخش به آن سرزمین بتازی من دیگر جوان نیستم و امید ما به توست که شاه ایران زمین را نجات دهی نه به ارژنگ و نه به دیو سپید امان بده، از تو می خواهم که نام سام بزرگ را زنده کنی اگر از این نبرد پیروز بازگردی نامت خواهد درخشید و دیوان از شنیدن نام تو به خود خواهند لرزید.
و رستم در پاسخ چنین گفت تا مازندران شش ماه راه است چگونه قبل از اینکه پادشاه ایران زمین در دست دیوان فنا شود او را نجات دهم؟ و زال در پاسخ گفت برای رسیدن به مازندران دو راه وجود دارد یکی همان راه است که کاوس رفت و راه دیگر از کوهستان است که دو هفته راه است اما پر از شیر و دیو و تیرگی است چنان که چشمانت خیره خواهد ماند تو باید از این راه بروی. اکنون برو و آماده سفر شود و من تا سحرگاه برای بازگشت تو نزد پرودگار به نیایش بپردازم تا تو را یاری کند و با هوش خود بر نیرنگ دیو سپید چیره شوی. رستم به پدر قول داد که دیو سپید و ارژنگ را به زیر آورد و بزرگان ایران زمین را آزاد سازد.
رستم سحرگاه آماده رفتن شد زال و رودابه او را بدرقه کردند، رودابه از رفتن او بسیار اندوهگین بود و با چشمان اشک آلود به فرزند گفت: چرا مرا با این نگرانی رها می کنی و می روی و رستم در پاسخ به مادر گفت که این انتخاب من نیست روزگار من اینگونه است و باید بروم مرا ببخش مادر ولی چاره ندارم و باید بروم.
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#شاهنامه_فردوسی
#پادشاهی_کیکاووس_و_رفتن_او_به_مازندران
#گرفتاری_کیکاووس_بدست_دیو_سفید_و_قاصد_فرستادن_به_زال
ازان پس جهانجوی خسته جگر
برون کرد مردی چو مرغی به پر
سوی زابلستان فرستاد زود
به نزدیک دستان و رستم درود
کنون چشم شد تیره و تیره بخت
به خاک اندر آمد سر تاج و تخت
جگر خسته در چنگ آهرمنم
همی بگسلد زار جان از تنم
چو از پندهای تو یادآورم
همی از جگر سرد باد آورم
نرفتم به گفتار تو هوشمند
ز کم دانشی بر من آمد گزند
اگر تو نبندی بدین بد میان
همه سود را مایه باشد زیان
چو پوینده نزدیک دستان رسید
بگفت آنچ دانست و دید و شنید
هم آن گنج و هم لشکر نامدار
بیاراسته چون گل اندر بهار
همه چرخ گردان به دیوان سپرد
تو گویی که باد اندر آمد ببرد
چو بشنید بر تن بدرید پوست
ز دشمن نهان داشت این هم ز دوست
به روشن دل از دور بدها بدید
که زین بر زمانه چه خواهد رسید
به رستم چنین گفت دستان سام
که شمشیر کوته شد اندر نیام
نشاید کزین پس چمیم و چریم
وگر تخت را خویشتن پروریم
که شاه جهان در دم اژدهاست
به ایرانیان بر چه مایه بلاست
کنون کرد باید ترا رخش زین
بخواهی به تیغ جهان بخش کین
همانا که از بهر این روزگار
ترا پرورانید پروردگار
نشاید بدین کار آهرمنی
که آسایش آری و گر دم زنی
برت را به ببر بیان سخت کن
سر از خواب و اندیشه پردخت کن
هران تن که چشمش سنان تو دید
که گوید که او را روان آرمید
اگر جنگ دریا کنی خون شود
از آوای تو کوه هامون شود
نباید که ارژنگ و دیو سپید
به جان از تو دارند هرگز امید
کنون گردن شاه مازندران
همه خرد بشکن بگرز گران
چنین پاسخش داد رستم که راه
درازست و من چون شوم کینه خواه
ازین پادشاهی بدان گفت زال
دو راهست و هر دو به رنج و وبال
یکی از دو راه آنک کاووس رفت
دگر کوه و بالا و منزل دو هفت
پر از دیو و شیرست و پر تیرگی
بماند بدو چشمت از خیرگی
تو کوتاه بگزین شگفتی ببین
که یار تو باشد جهانآفرین
اگرچه به رنجست هم بگذرد
پی رخش فرخ زمین بسپرد
شب تیره تا برکشد روز چاک
نیایش کنم پیش یزدان پاک
مگر باز بینم بر و یال تو
همان پهلوی چنگ و گوپال تو
و گر هوش تو نیز بر دست دیو
برآید به فرمان گیهان خدیو
تواند کسی این سخن بازداشت
چنان کاو گذارد بباید گذاشت
نخواهد همی ماند ایدر کسی
بخوانند اگرچه بماند بسی
کسی کاو جهان را بنام بلند
گذارد به رفتن نباشد نژند
چنین گفت رستم به فرخ پدر
که من بسته دارم به فرمان کمر
ولیکن بدوزخ چمیدن به پای
بزرگان پیشین ندیدند رای
همان از تن خویش نابوده سیر
نیاید کسی پیش درنده شیر
کنون من کمربسته و رفتهگیر
نخواهم جز از دادگر دستگیر
تن و جان فدای سپهبد کنم
طلسم دل جادوان بشکنم
هرانکس که زنده است ز ایرانیان
بیارم ببندم کمر بر میان
نه ارژنگ مانم نه دیو سپید
نه سنجه نه پولاد غندی نه بید
به نام جهانآفرین یک خدای
که رستم نگرداند از رخش پای
مگر دست ارژنگ بسته چو سنگ
فگنده به گردنش در پالهنگ
سر و مغز پولاد را زیر پای
پی رخش برده زمین را ز جای
بپوشید ببر و برآورد یال
برو آفرین خواند بسیار زال
چو رستم برخش اندر آورد پای
رخش رنگ بر جای و دل هم به جای
بیامد پر از آب رودابه روی
همی زار بگریست دستان بروی
بدو گفت کای مادر نیکخوی
نه بگزیدم این راه برآرزوی
مرا در غم خود گذاری همی
به یزدان چه امیدداری همی
چنین آمدم بخشش روزگار
تو جان و تن من به زنهار دار
به پدرود کردنش رفتند پیش
که دانست کش باز بینند بیش
زمانه بدین سان همی بگذرد
دمش مرد دانا همی بشمرد
هران روز بد کز تو اندر گذشت
بر آنی کزو گیتی آباد گشت
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#شاهنامه_فردوسی
#پادشاهی_کیکاووس_و_رفتن_او_به_مازندران
#گرفتاری_کیکاووس_بدست_دیو_سفید_و_قاصد_فرستادن_به_زال
ازان پس جهانجوی خسته جگر
برون کرد مردی چو مرغی به پر
سوی زابلستان فرستاد زود
به نزدیک دستان و رستم درود
کنون چشم شد تیره و تیره بخت
به خاک اندر آمد سر تاج و تخت
جگر خسته در چنگ آهرمنم
همی بگسلد زار جان از تنم
چو از پندهای تو یادآورم
همی از جگر سرد باد آورم
نرفتم به گفتار تو هوشمند
ز کم دانشی بر من آمد گزند
اگر تو نبندی بدین بد میان
همه سود را مایه باشد زیان
چو پوینده نزدیک دستان رسید
بگفت آنچ دانست و دید و شنید
هم آن گنج و هم لشکر نامدار
بیاراسته چون گل اندر بهار
همه چرخ گردان به دیوان سپرد
تو گویی که باد اندر آمد ببرد
چو بشنید بر تن بدرید پوست
ز دشمن نهان داشت این هم ز دوست
به روشن دل از دور بدها بدید
که زین بر زمانه چه خواهد رسید
به رستم چنین گفت دستان سام
که شمشیر کوته شد اندر نیام
نشاید کزین پس چمیم و چریم
وگر تخت را خویشتن پروریم
که شاه جهان در دم اژدهاست
به ایرانیان بر چه مایه بلاست
کنون کرد باید ترا رخش زین
بخواهی به تیغ جهان بخش کین
همانا که از بهر این روزگار
ترا پرورانید پروردگار
نشاید بدین کار آهرمنی
که آسایش آری و گر دم زنی
برت را به ببر بیان سخت کن
سر از خواب و اندیشه پردخت کن
هران تن که چشمش سنان تو دید
که گوید که او را روان آرمید
اگر جنگ دریا کنی خون شود
از آوای تو کوه هامون شود
نباید که ارژنگ و دیو سپید
به جان از تو دارند هرگز امید
کنون گردن شاه مازندران
همه خرد بشکن بگرز گران
چنین پاسخش داد رستم که راه
درازست و من چون شوم کینه خواه
ازین پادشاهی بدان گفت زال
دو راهست و هر دو به رنج و وبال
یکی از دو راه آنک کاووس رفت
دگر کوه و بالا و منزل دو هفت
پر از دیو و شیرست و پر تیرگی
بماند بدو چشمت از خیرگی
تو کوتاه بگزین شگفتی ببین
که یار تو باشد جهانآفرین
اگرچه به رنجست هم بگذرد
پی رخش فرخ زمین بسپرد
شب تیره تا برکشد روز چاک
نیایش کنم پیش یزدان پاک
مگر باز بینم بر و یال تو
همان پهلوی چنگ و گوپال تو
و گر هوش تو نیز بر دست دیو
برآید به فرمان گیهان خدیو
تواند کسی این سخن بازداشت
چنان کاو گذارد بباید گذاشت
نخواهد همی ماند ایدر کسی
بخوانند اگرچه بماند بسی
کسی کاو جهان را بنام بلند
گذارد به رفتن نباشد نژند
چنین گفت رستم به فرخ پدر
که من بسته دارم به فرمان کمر
ولیکن بدوزخ چمیدن به پای
بزرگان پیشین ندیدند رای
همان از تن خویش نابوده سیر
نیاید کسی پیش درنده شیر
کنون من کمربسته و رفتهگیر
نخواهم جز از دادگر دستگیر
تن و جان فدای سپهبد کنم
طلسم دل جادوان بشکنم
هرانکس که زنده است ز ایرانیان
بیارم ببندم کمر بر میان
نه ارژنگ مانم نه دیو سپید
نه سنجه نه پولاد غندی نه بید
به نام جهانآفرین یک خدای
که رستم نگرداند از رخش پای
مگر دست ارژنگ بسته چو سنگ
فگنده به گردنش در پالهنگ
سر و مغز پولاد را زیر پای
پی رخش برده زمین را ز جای
بپوشید ببر و برآورد یال
برو آفرین خواند بسیار زال
چو رستم برخش اندر آورد پای
رخش رنگ بر جای و دل هم به جای
بیامد پر از آب رودابه روی
همی زار بگریست دستان بروی
بدو گفت کای مادر نیکخوی
نه بگزیدم این راه برآرزوی
مرا در غم خود گذاری همی
به یزدان چه امیدداری همی
چنین آمدم بخشش روزگار
تو جان و تن من به زنهار دار
به پدرود کردنش رفتند پیش
که دانست کش باز بینند بیش
زمانه بدین سان همی بگذرد
دمش مرد دانا همی بشمرد
هران روز بد کز تو اندر گذشت
بر آنی کزو گیتی آباد گشت
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#پنج_بحران_مدیریت_و_مصیبت_کشور_داری
2. #بحران_بیکاری_و_بیکارگی :
بیایید با هم صادق باشیم؛ شاخص های اقتصادی خوبند و در عین حال گمراه کننده؛ شاخص بیکاری یکی از گمراه کننده ترین شاخص های اقتصادی ماست که البته ربطی به دولت ندارد؛ چون تعریف فعلی مطابق با تعاریف جهانی است.
اگر به تعریف شاخص بیکاری نگاه کنیم، می بینیم که در حال حاضر بر اساس تعریف دولت هر کس حداقل یک ساعت در هفته کار کند، شاغل محسوب می شود.
صادقانه باید بگوییم که با یک ساعت کار در هفته نه نیازی برطرف می شود و نه خانواده ای تامین. این تعریف یک مشکل دیگر هم دارد و آن این است که اگر کسی در جستجوی کار نبود، آن در این تعریف نمی گنجد! حالا اگر بخواهیم تعریف واقع بینانه ای از کار و بیکاری ارائه کنیم، باید بگویم که نیمی از ایران بیکارند؛ به این خاطر که خیلی از افراد به ویژه زنان تحصیل کرده، اصولا از یافتن کار ناامید شده و از بازار کار خارج شده اند. آنهایی که هنوز مصرانه در جستجوی کار هستند هم خیلی قادر به یافتن کاری در حدی که بتوانند معیشت خود را آبرومندانه تامین کنند و برای آینده خود منبع مالی مطمئنی داشته باشند نیستند. طبق اعلام مراجع رسمی هر پنج دقیقه یک نفر به جمعیت بیکار کشور افزوده می شود!
بر اساس برآوردها مقدار زیادی بیکاری تاخیر افتاده داریم (بیش از چهار میلیون دانشجوی در حال تحصیل که صرفا به خاطر دستیابی به شغل های با درآمد بالا ادامه تحصیل را برگزیده اند و فعلا جزو آمار بیکاران رسمی محسوب نمی شوند.)
بر اساس آخرین آمارهای ارائه شده تعداد بیکاران مطلق کشور 2 میلیون و 500 هزار نفرند (با همان تعریف اشتباه از بیکاری که بیانگر واقعیت نیست) که اگر 4.5 میلیون نفر دیگر نیز طی یکی دو سال آینده به آن افزوده شود؛ بیکاری در کشور به 7 میلیون نفر خواهد رسید؛ بنابراین نگرانی این است که بازاری که نمی تواند مسئله بیکاری 2.5 میلیون نفر را حل کند، چگونه خواهد توانست به 7 میلیون تقاضا برای کار پاسخ بدهد؟
از 2.5 میلیون بیکار موجود کشور نیز طبق آمارهای ارائه شده، یک میلیون و 200 هزار نفر را تحصیل کرده های دانشگاهی تشکیل می دهند. مسئله بیکاری فارغ التحصیلان دانشگاهی بسیار نگران کننده و بزرگ ترین معضل بازار کار ایران است.
حالا چرا بیکاری بحران زا است؟
بیکاری منشأ دزدی، اعتیاد، جدال های خانوادگی، افزایش سن ازدواج و فحشا است؛ نیازی هم به پژوهش های سنگین جامعه شناسانه نیست! با یک جامعه بیکار روبرو هستیم؛ در حالی که خودمان را با شاخص بیکاری حدود 10 درصد گول می زنیم.
مسئله، قابل تحمل بود اگر فقط در حد بیکاری باقی می ماند؛ اما اکنون دستیابی به ثروت های یک شبه و یک شبه ره صد ساله را رفتن نه از طریق کار و عرق ریختن، بلکه با از زیر کار در رفتن و بیکاری، تبدیل به یک هنجار شده است. ما فقط با یک گروه بیکار در جامعه روبرو نیستیم؛ بلکه با یک جامعه بیکارِ بی عار روبرو هستیم! مشکل ما بیکاری صرف نیست؛ بیکارگی ما بیداد می کند.
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#پنج_بحران_مدیریت_و_مصیبت_کشور_داری
2. #بحران_بیکاری_و_بیکارگی :
بیایید با هم صادق باشیم؛ شاخص های اقتصادی خوبند و در عین حال گمراه کننده؛ شاخص بیکاری یکی از گمراه کننده ترین شاخص های اقتصادی ماست که البته ربطی به دولت ندارد؛ چون تعریف فعلی مطابق با تعاریف جهانی است.
اگر به تعریف شاخص بیکاری نگاه کنیم، می بینیم که در حال حاضر بر اساس تعریف دولت هر کس حداقل یک ساعت در هفته کار کند، شاغل محسوب می شود.
صادقانه باید بگوییم که با یک ساعت کار در هفته نه نیازی برطرف می شود و نه خانواده ای تامین. این تعریف یک مشکل دیگر هم دارد و آن این است که اگر کسی در جستجوی کار نبود، آن در این تعریف نمی گنجد! حالا اگر بخواهیم تعریف واقع بینانه ای از کار و بیکاری ارائه کنیم، باید بگویم که نیمی از ایران بیکارند؛ به این خاطر که خیلی از افراد به ویژه زنان تحصیل کرده، اصولا از یافتن کار ناامید شده و از بازار کار خارج شده اند. آنهایی که هنوز مصرانه در جستجوی کار هستند هم خیلی قادر به یافتن کاری در حدی که بتوانند معیشت خود را آبرومندانه تامین کنند و برای آینده خود منبع مالی مطمئنی داشته باشند نیستند. طبق اعلام مراجع رسمی هر پنج دقیقه یک نفر به جمعیت بیکار کشور افزوده می شود!
بر اساس برآوردها مقدار زیادی بیکاری تاخیر افتاده داریم (بیش از چهار میلیون دانشجوی در حال تحصیل که صرفا به خاطر دستیابی به شغل های با درآمد بالا ادامه تحصیل را برگزیده اند و فعلا جزو آمار بیکاران رسمی محسوب نمی شوند.)
بر اساس آخرین آمارهای ارائه شده تعداد بیکاران مطلق کشور 2 میلیون و 500 هزار نفرند (با همان تعریف اشتباه از بیکاری که بیانگر واقعیت نیست) که اگر 4.5 میلیون نفر دیگر نیز طی یکی دو سال آینده به آن افزوده شود؛ بیکاری در کشور به 7 میلیون نفر خواهد رسید؛ بنابراین نگرانی این است که بازاری که نمی تواند مسئله بیکاری 2.5 میلیون نفر را حل کند، چگونه خواهد توانست به 7 میلیون تقاضا برای کار پاسخ بدهد؟
از 2.5 میلیون بیکار موجود کشور نیز طبق آمارهای ارائه شده، یک میلیون و 200 هزار نفر را تحصیل کرده های دانشگاهی تشکیل می دهند. مسئله بیکاری فارغ التحصیلان دانشگاهی بسیار نگران کننده و بزرگ ترین معضل بازار کار ایران است.
حالا چرا بیکاری بحران زا است؟
بیکاری منشأ دزدی، اعتیاد، جدال های خانوادگی، افزایش سن ازدواج و فحشا است؛ نیازی هم به پژوهش های سنگین جامعه شناسانه نیست! با یک جامعه بیکار روبرو هستیم؛ در حالی که خودمان را با شاخص بیکاری حدود 10 درصد گول می زنیم.
مسئله، قابل تحمل بود اگر فقط در حد بیکاری باقی می ماند؛ اما اکنون دستیابی به ثروت های یک شبه و یک شبه ره صد ساله را رفتن نه از طریق کار و عرق ریختن، بلکه با از زیر کار در رفتن و بیکاری، تبدیل به یک هنجار شده است. ما فقط با یک گروه بیکار در جامعه روبرو نیستیم؛ بلکه با یک جامعه بیکارِ بی عار روبرو هستیم! مشکل ما بیکاری صرف نیست؛ بیکارگی ما بیداد می کند.
🆔👉 @iran_novin1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⭕️اعترافات رضا ضراب (همسر خواننده معروف، ابرو گوندش)
در دادگاه نیویورک علیه ایران و ترکیه و واکنش اردوغان
🆔👉 @iran_novin1
در دادگاه نیویورک علیه ایران و ترکیه و واکنش اردوغان
🆔👉 @iran_novin1
#شعر_ناب
چو ناکس به ده کد خدایی کند
کشاورز باید گدایی کند ...
در این خاک زرخیز ایران زمین
نبودند جز مردمی پاک دین
همه دینشان مردی و داد بود
وز آن ، کشور آزاد و آباد بود
چو مهر و وفا بود خود کیششان
گنه بود آزارِ کَس پیششان
همه بنده ی ناب یزدان پاک
همه دل پر از مهر این آب و خاک
پدر در پدر آریایی نژاد
ز پشت فریدون نیکو نهاد
بزرگی به مردی و فرهنگ بود
گدایی در این بوم و بر ننگ بود
کجا رفت آن دانش و هوش ما
که شد مهر میهن فراموش ما ؟
که انداخت آتش در این بوستان
کز آن سوخت جان و دل دوستان ؟
چه کردیم کین گونه گشتیم خوار ؟
خرد را فکندیم این سان ز کار
نبود این چنین کشور و دین ما
کجا رفت آیین دیرین ما ؟
به یزدان که این کشور آباد بود
همه جای مردان آزاد بود
در این کشور آزادگی ارز داشت
کشاورز ، خود خانه و مرز داشت
گرانمایه بود آنکه بودی دبیر
گرامی بد آنکس که بودی دلیر
نه دشمن در این بوم و بر لانه داشت
نه بیگانه جایی در این خانه داشت
از آنروز دشمن بما چیره گشت
که ما را روان و خرد تیره گشت
از آنروز این خانه ویرانه شد
که نان آورش مرد بیگانه شد
چو ناکس به ده کد خدایی کند
کشاورز باید گدایی کند ...
🆔👉 @iran_novin1
چو ناکس به ده کد خدایی کند
کشاورز باید گدایی کند ...
در این خاک زرخیز ایران زمین
نبودند جز مردمی پاک دین
همه دینشان مردی و داد بود
وز آن ، کشور آزاد و آباد بود
چو مهر و وفا بود خود کیششان
گنه بود آزارِ کَس پیششان
همه بنده ی ناب یزدان پاک
همه دل پر از مهر این آب و خاک
پدر در پدر آریایی نژاد
ز پشت فریدون نیکو نهاد
بزرگی به مردی و فرهنگ بود
گدایی در این بوم و بر ننگ بود
کجا رفت آن دانش و هوش ما
که شد مهر میهن فراموش ما ؟
که انداخت آتش در این بوستان
کز آن سوخت جان و دل دوستان ؟
چه کردیم کین گونه گشتیم خوار ؟
خرد را فکندیم این سان ز کار
نبود این چنین کشور و دین ما
کجا رفت آیین دیرین ما ؟
به یزدان که این کشور آباد بود
همه جای مردان آزاد بود
در این کشور آزادگی ارز داشت
کشاورز ، خود خانه و مرز داشت
گرانمایه بود آنکه بودی دبیر
گرامی بد آنکس که بودی دلیر
نه دشمن در این بوم و بر لانه داشت
نه بیگانه جایی در این خانه داشت
از آنروز دشمن بما چیره گشت
که ما را روان و خرد تیره گشت
از آنروز این خانه ویرانه شد
که نان آورش مرد بیگانه شد
چو ناکس به ده کد خدایی کند
کشاورز باید گدایی کند ...
🆔👉 @iran_novin1
♦️جدول گروه بندی قرعه کشی جام جهانی 2018 روسیه
تیم ملی ایران در گروه سخت B...
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
تیم ملی ایران در گروه سخت B...
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
✅ #سعید_مدنی آزاد شد
سعید مدنی، فعال ملی ـ مذهبی و پژوهشگر اجتماعی، پس از تحمل بیش از ۵ سال زندان و ۲ سال تبعید در بندرعباس امروزبه تهران بازگشت.
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
سعید مدنی، فعال ملی ـ مذهبی و پژوهشگر اجتماعی، پس از تحمل بیش از ۵ سال زندان و ۲ سال تبعید در بندرعباس امروزبه تهران بازگشت.
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
🔴 برنامه کامل بازیهای ایران در جام جهانی روسیه
1⃣ ۲۵ خرداد
🔹ایران در اولین دیدار خود باید ۱۵ ژوئن ساعت ۱۸:۳۰ به وقت ایران در ورزشگاه سنت پترزبورگ برابر #مراکش به میدان برود.
2⃣ ۳۰ خرداد
🔹ملیپوشان ایران در دومین دیدار ساعت ۲۱:۳۰ روز ۲۰ ژوئن در ورزشگاه کازان به مصاف تیم ملی #اسپانیا میرود
3⃣ ۴ مرداد
🔹در نهایت ایران در سومین بازی خود ۲۵ ژوئن در سارانسک به مصاف #پرتغال خواهد رفت.
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
🔴 برنامه کامل بازیهای ایران در جام جهانی روسیه
1⃣ ۲۵ خرداد
🔹ایران در اولین دیدار خود باید ۱۵ ژوئن ساعت ۱۸:۳۰ به وقت ایران در ورزشگاه سنت پترزبورگ برابر #مراکش به میدان برود.
2⃣ ۳۰ خرداد
🔹ملیپوشان ایران در دومین دیدار ساعت ۲۱:۳۰ روز ۲۰ ژوئن در ورزشگاه کازان به مصاف تیم ملی #اسپانیا میرود
3⃣ ۴ مرداد
🔹در نهایت ایران در سومین بازی خود ۲۵ ژوئن در سارانسک به مصاف #پرتغال خواهد رفت.
🆔👉 @iran_novin1
با هر تیمی که روبرو شوی؛ در هر جای جهان که مسابقه دهی؛ ببری یا ببازی؛ با تمام وجود پشتیبانت هستیم. تنها و تنها می خواهیم:
دلاورانه مبارزه کنی!
خداوند ایران زمین پشت و پناهتان باد
🆔👉 @iran_novin1
دلاورانه مبارزه کنی!
خداوند ایران زمین پشت و پناهتان باد
🆔👉 @iran_novin1
آیا میدانستید؟
لوییس فیگو برای حضور در ایران و برنامه نود صد هزار یورو (حدود ۵۰۰ #میلیون تومان) دریافت کرده است؟
منبع:شهروند
🔴رواست اینچنین مبالغی برای جذب مخاطب برای تلویزیون😳
🆔👉 @iran_novin1
لوییس فیگو برای حضور در ایران و برنامه نود صد هزار یورو (حدود ۵۰۰ #میلیون تومان) دریافت کرده است؟
منبع:شهروند
🔴رواست اینچنین مبالغی برای جذب مخاطب برای تلویزیون😳
🆔👉 @iran_novin1
فرش جامجهانی ۲۰۱۸ روسیه
🔹این فرش اثر استاد حسین کاظمی اهل تبریز برای ارسال به موزه فیفا انتخاب شده است.
🆔👉 @iran_novin1
🔹این فرش اثر استاد حسین کاظمی اهل تبریز برای ارسال به موزه فیفا انتخاب شده است.
🆔👉 @iran_novin1
بنطرتان کدوم یک از این گروهها برای ما اسون بود و اگه در اون بودیم میگفتن گروه راحتی هست و صعود میکنیم و گروه مرگ محسوب نمیشد؟😂😜
🆔👉 @iran_novin1
🆔👉 @iran_novin1
♦️شوخی سیامک انصاری با گروه ایران
ایران با پرتغال، اسپانیا و مراکش همگروه شد.
حالا انتظار داشتن که مثلا با کدوم تیمهاهم گروه میشد تا احساس رضایت بکنند و تعجب نکنند؟😜😜
🆔👉 @iran_novin1
ایران با پرتغال، اسپانیا و مراکش همگروه شد.
حالا انتظار داشتن که مثلا با کدوم تیمهاهم گروه میشد تا احساس رضایت بکنند و تعجب نکنند؟😜😜
🆔👉 @iran_novin1
واکنش مهمانان برنامه نود به قرعه ایران در جام جهانی روسیه
شاید اگه در گروه A یا C می افتاد وضع بهتر بود ؟؟؟😜😜
🆔👉 @iran_novin1
شاید اگه در گروه A یا C می افتاد وضع بهتر بود ؟؟؟😜😜
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
روزی مردی داخل چاله ای افتاد
و بسیار دردش آمد …
یک پدر روحانی او را دید و گفت :
حتما گناهی انجام داده ای!
یک دانشمند عمق چاله و رطوبت
خاک آن را اندازه گرفت!
یک روزنامه نگار در مورد دردهایش
با او مصاحبه کرد.
یک یوگیست به او گفت : این چاله و همچنین دردت فقط در ذهن تو هستند در واقعیت وجود ندارند!!
یک پزشک برای او دو قرص
آسپرین پایین انداخت!
یک پرستار کنار چاله ایستاد و با او گریه کرد!
یک روانشناس او را تهدید کرد تا دلایلی را که پدر و مادرش او را آماده افتادن به داخل چاله کرده بودند پیدا کند!
یک تقویت کننده فکر او را نصیحت کرد که : خواستن توانستن است!
یک فرد خوشبین به او گفت :
ممکن بود یکی از پاهات رو بشکنی!!!
سپس فرد بیسوادی گذشت و دست او
را گرفت و او را از چاله بیرون آورد…!
آنکه می تواند، انجام می دهد
و آنکه نمی تواند، انتقاد می کند.
🆔👉 @iran_novin1
روزی مردی داخل چاله ای افتاد
و بسیار دردش آمد …
یک پدر روحانی او را دید و گفت :
حتما گناهی انجام داده ای!
یک دانشمند عمق چاله و رطوبت
خاک آن را اندازه گرفت!
یک روزنامه نگار در مورد دردهایش
با او مصاحبه کرد.
یک یوگیست به او گفت : این چاله و همچنین دردت فقط در ذهن تو هستند در واقعیت وجود ندارند!!
یک پزشک برای او دو قرص
آسپرین پایین انداخت!
یک پرستار کنار چاله ایستاد و با او گریه کرد!
یک روانشناس او را تهدید کرد تا دلایلی را که پدر و مادرش او را آماده افتادن به داخل چاله کرده بودند پیدا کند!
یک تقویت کننده فکر او را نصیحت کرد که : خواستن توانستن است!
یک فرد خوشبین به او گفت :
ممکن بود یکی از پاهات رو بشکنی!!!
سپس فرد بیسوادی گذشت و دست او
را گرفت و او را از چاله بیرون آورد…!
آنکه می تواند، انجام می دهد
و آنکه نمی تواند، انتقاد می کند.
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
🌹🔥
یکی از ملوک بی انصاف ، پارسایی را پرسبد:
از عبادتها کدام فاضل تر است?!🤔
گفت:
تو را خواب نیمروز😁تا در ان یک نفس خلق را نیازاری.
ظالمی را خفته دیدم نیم روز
گفتم این فتنه است خوابش برده به
وانکه خوابش بهتر از بیداری است
انچنان بد زندگانی،مرده به
🆔👉 @iran_novin1
🌹🔥
یکی از ملوک بی انصاف ، پارسایی را پرسبد:
از عبادتها کدام فاضل تر است?!🤔
گفت:
تو را خواب نیمروز😁تا در ان یک نفس خلق را نیازاری.
ظالمی را خفته دیدم نیم روز
گفتم این فتنه است خوابش برده به
وانکه خوابش بهتر از بیداری است
انچنان بد زندگانی،مرده به
🆔👉 @iran_novin1