خوزستان پاره تن ایران زمین است

💠 دو روایت مستند از تجاوز به ناموس زنان خوزستانی در خرمشهر و هویزه توسط سربازان عراقی

1. تجاوز ارتش عراق به جان و مال و ناموس مردم خرمشهر

در روزهای اول اشغال خرمشهر جنایت های زیادی واقع شد و هنگامی که موضوع را به اطلاع مسئولان می رساندند آنها این مسائل را نادیده می گرفتند. از جمله موضوعاتی که مکرراً به اطلاع فرماندهی رسانیده می شد تجاوز به ناموس مردم بود. یکی از این موارد مربوط به سروان وضاح احمد العسکری فرمانده گروهان اول تیپ ۳۳ نیروهای مخصوص می شد. او به زنی به نام صیاده زبیدی نظر داشت. این زن معلم یکی از مدارس بود. افرادی که شاهد بودند می گویند: این سروان او را تا دم در خانه اش تعقیب کرد. آن زن متاهل بود اما همسرش فرار کرده بود و با انقلابیون همکاری می کرد.
هنگام شب سروان از فرصت استفاده کرد و همراه سه سرباز با ماشین به طرف خانه آن زن به راه افتادند. خانه را از هر طرف محاصره کردند. سروان از خودرو پیاده شد و به طرف خانه رفت. آن زن به او گفت: شما شخص غریبه ای هستید و من یک زن تنها هستم،چه کسی به تو این اجازه را داده است؟
سروان که کاملا مست بود،گفت: چشمان تو،محبوب من!
این خانم زیبا بود،او چشمان آبی داشت. این زن به دفاع از خود برخاست و با آهنی که در دست داشت دست سروان را به شدت مضروب کرد. سروان فریاد زد: می خواهد مرا بکشد،قصد ترور مرا دارد.
سروان کلت خود را کشید و سه گلوله به سر آن زن شلیک کرد. زن بیچاره جان سپرد. اما سروان وضاح العسکری به سراغ طلا و جواهرات او رفت و حریصانه یک گردنبند و چندین النگوی طلای او را به سرقت برد.

نقل از "سرهنگ دوم ستاد سلمان صفر درویش"

🔸برگرفته از "کتاب جنایت های ما در خرمشهر"
"خاطرات افسران عراقی از جنگ خرمشهر"
انتشارات سوره مهر

@khouzestan_iran1

2. اشغال هویزه،تکرار جنایات مغول

🔹وقتی شهر هویزه را که ساکنانش عرب زبان بودند،اشغال کردیم،جنایات زشتی مرتکب شدیم که فکر نمی کنم خداوند به خاطر آنها ما را ببخشد.
🔹پیرمردی کهن سال در برابر افراد عشیره اش کشته شد؛تنها به این جرم که به صورت افسر عراقی آب دهان انداخته بود.
🔹آن کودک خردسال به جوخه اعدام سپرده شد؛زیرا با زبان صادقانه و کودکانه اش گفته بود: شما بیگانگان به چه حقی وارد میهن ما شده اید؟
🔹عده ای از سربازان و افسران،شبهای خوشی را با زنان گذراندند.
🔹از دور یکی از افسران ارشد را دیدم که از یکی از خانه ها خارج شد. او در حالیکه می خندید و مستی از سر و رویش می ریخت،تکه ای پارچه به هوا انداخت و به طرف تانکش حرکت کرد. در این حین گلوله ای از همان منزل به طرفش شلیک شد و او را نقش بر زمین کرد. او در حالیکه جان می داد فریاد کشید: آه!آه زن بدکار حرام زاده مرا کشت.

💢 برگرفته از کتاب : "ماموریت ما در خرمشهر"
"خاطرات سرهنگ عراقی صبار فلاح اللامی"
انتشارات سوره مهر
#دفاع_مقدس #نئوبعثی #هویت_طلب #پانعربیسم #صدام #بعث #خرمشهر #هویزه

@khouzestan_iran1

1.9K views21:15