خر عیسی است که از هر هنری باخبر است
هر خری را نتوان گفت که صاحب هنر است
خوش لب و خوش دهن و چابک و شیرین حرکات
کم خور و پر دو و با تربیت و باربر است
خر عیسی را آن بی هنر انکار کند
که خود از جملة خرهای جهان بی خبر است
قصد راکب را بی هیچ نشان می داند
که کجا موقع مکث است و مقام گذر است
چون سوارش بر مردم همه پیغمبر بود
او هم اندر بر خرها همه پیغامبر است
مرو ای مرد مسافر به سفر جز با او
که تورا در همه احوال رفیق سفر است
حال ممدوحین زین چامه بدان ای هشیار
که چو من مادح بر مدح خری مفتخر است
من بجز مدحت او مدح دگر خر نکنم
جز خر عیسی گور پدر هرچه خر است
شعر زیبای #خر_عیسی (ع)
@irajmirrza
هر خری را نتوان گفت که صاحب هنر است
خوش لب و خوش دهن و چابک و شیرین حرکات
کم خور و پر دو و با تربیت و باربر است
خر عیسی را آن بی هنر انکار کند
که خود از جملة خرهای جهان بی خبر است
قصد راکب را بی هیچ نشان می داند
که کجا موقع مکث است و مقام گذر است
چون سوارش بر مردم همه پیغمبر بود
او هم اندر بر خرها همه پیغامبر است
مرو ای مرد مسافر به سفر جز با او
که تورا در همه احوال رفیق سفر است
حال ممدوحین زین چامه بدان ای هشیار
که چو من مادح بر مدح خری مفتخر است
من بجز مدحت او مدح دگر خر نکنم
جز خر عیسی گور پدر هرچه خر است
شعر زیبای #خر_عیسی (ع)
@irajmirrza
ابلیس شبی رفت به بالین جوانی
آراسته با شکل مهیبی سَر و بَر را
گفتا که منم مرگ و اگر خواهی زنهار
باید بگزینی تو یکی زین سه خطر را
یا آن پدر پیر خودت را بکشی زار
یا بشکنی از خواهر خود سینه و سر را
یا خود ز می ناب کشی یک دو سه ساغر
تا آنکه بپوشم ز هلاک تو نظر را
لرزید از این بیم جوان بر خود و جا داشت
کز مرگ فتد لرزه به تن ضَیغم(شیر) نَر را
گفتا پدر و خواهر من هر دو عزیزند
هرگز نکنم ترک ادب این دو نفر را
لیکن چو به می دفع شر از خویش توان کرد
مِی نوشم و با وی بکنم چاره شر را
جامی دو بنوشید و چو شد خیره ز مستی
هم خواهر خود را زد و هم کشت پدر را
ای کاش شود خشک بنِ تاک و خداوند
زین مایه شر حفظ کند نوع بشر را
شعر زیبای #شراب
@irajmirrza
آراسته با شکل مهیبی سَر و بَر را
گفتا که منم مرگ و اگر خواهی زنهار
باید بگزینی تو یکی زین سه خطر را
یا آن پدر پیر خودت را بکشی زار
یا بشکنی از خواهر خود سینه و سر را
یا خود ز می ناب کشی یک دو سه ساغر
تا آنکه بپوشم ز هلاک تو نظر را
لرزید از این بیم جوان بر خود و جا داشت
کز مرگ فتد لرزه به تن ضَیغم(شیر) نَر را
گفتا پدر و خواهر من هر دو عزیزند
هرگز نکنم ترک ادب این دو نفر را
لیکن چو به می دفع شر از خویش توان کرد
مِی نوشم و با وی بکنم چاره شر را
جامی دو بنوشید و چو شد خیره ز مستی
هم خواهر خود را زد و هم کشت پدر را
ای کاش شود خشک بنِ تاک و خداوند
زین مایه شر حفظ کند نوع بشر را
شعر زیبای #شراب
@irajmirrza
اگر آن ترک شیرازی به دست ارد دل مارا
به خاله هندويش بخشم دو تخمو یک درازا را
نه مثل حافظ کسخل سمرقندو بخارارا
@irajmirrza
به خاله هندويش بخشم دو تخمو یک درازا را
نه مثل حافظ کسخل سمرقندو بخارارا
@irajmirrza
شبی در حوالی رود ارس !
جوان دختری را بکردم زپس!
شنیدم که میگفت در هر نفس
هنر نزد ایرانیان است و بس
@irajmirrza
جوان دختری را بکردم زپس!
شنیدم که میگفت در هر نفس
هنر نزد ایرانیان است و بس
@irajmirrza
این کیر پدر سوخته که داریم شب و روز
چون آهوی آغشته به خون در هیجان است
فیزیک نخواندهست و ریاضت نکشیده
چون پاندول ساعت شب و روز در نوسان است
با آنکه ندارد خبر از علم طبابت
هم نبض زنان گیرد و هم قطره چکان است
از عشق کُص یار به پرواز درآید
گوئی که پدرسوخته جدّش خلبان است
گه سفت شود همچو یکی لوله آهن
گاهی کمرش خم چو یکی پیرزنان است
همه گویند بگیرید و ببندید
کاین مار بهرکص که رسد قاتل جان است
دندان که ندارد بدرد طعمه خود را
اما در دریدن چو یکی شیر ژیان است
شعر زیبای #این_کیر_پدرسوخته
@irajmirrza
چون آهوی آغشته به خون در هیجان است
فیزیک نخواندهست و ریاضت نکشیده
چون پاندول ساعت شب و روز در نوسان است
با آنکه ندارد خبر از علم طبابت
هم نبض زنان گیرد و هم قطره چکان است
از عشق کُص یار به پرواز درآید
گوئی که پدرسوخته جدّش خلبان است
گه سفت شود همچو یکی لوله آهن
گاهی کمرش خم چو یکی پیرزنان است
همه گویند بگیرید و ببندید
کاین مار بهرکص که رسد قاتل جان است
دندان که ندارد بدرد طعمه خود را
اما در دریدن چو یکی شیر ژیان است
شعر زیبای #این_کیر_پدرسوخته
@irajmirrza
کارگر در زیر کار و دخترک در زیر یار
هردو مینالند اما این کجا و آن کجا
یک منار در اصفهان و یک منار زیر پتو
هر دو جنبانند اما این کجا و آن کجا
دختر دروازه غار و دختر دریا کنار
هردو عریانند اما این کجا و آن کجا
نو عروس در حجله و جنگجو در کاروزار،
هردو خونینند اما این کجا و آن کجا
بند تنبان فاطی و کرست لی لی خانوم،
هردو چسبانند اما این کجا و آن کجا
نیزه داران در مصاف و بیضه داران در لحاف،
هردو در رزمند اما این کجا و آن کجا
خشت سازان در بیابان، عشقبازان در اتاق،
هر دو میمالند اما این کجا و آن کجا …
چرخ و دنده زیر ماشین، مردوزن زیر لحاف،
هر دو در گیرند اما این کجا و آن کجا
میترا با روژ لب، مش حسن با ماله اش،
هردو میمالند اما این کجا و آن کجا
بوسه های دلبر و نقل و نبات و با قلوا،
هردو شیرینند اما این کجا و آن کجا
دانه فلفل سیاه و خال مه رویان سیاه،
هردو جانسوزند اما این کجا و آن کجا
چکمه خانم شهین و چکمه شمر لعین،
هردو از چرمند اما این کجا و آن کجا
شکر مازندران و شکر هندوستان،
هردو شیرینند اما این کجا و آن کجا
بچه در قنداق و آخوند در وطن
هردو می رینند اما این کجا و آن کجا
#شعر_بسیارزیبای_اینکجاوآنکجا
@irajmirrza
هردو مینالند اما این کجا و آن کجا
یک منار در اصفهان و یک منار زیر پتو
هر دو جنبانند اما این کجا و آن کجا
دختر دروازه غار و دختر دریا کنار
هردو عریانند اما این کجا و آن کجا
نو عروس در حجله و جنگجو در کاروزار،
هردو خونینند اما این کجا و آن کجا
بند تنبان فاطی و کرست لی لی خانوم،
هردو چسبانند اما این کجا و آن کجا
نیزه داران در مصاف و بیضه داران در لحاف،
هردو در رزمند اما این کجا و آن کجا
خشت سازان در بیابان، عشقبازان در اتاق،
هر دو میمالند اما این کجا و آن کجا …
چرخ و دنده زیر ماشین، مردوزن زیر لحاف،
هر دو در گیرند اما این کجا و آن کجا
میترا با روژ لب، مش حسن با ماله اش،
هردو میمالند اما این کجا و آن کجا
بوسه های دلبر و نقل و نبات و با قلوا،
هردو شیرینند اما این کجا و آن کجا
دانه فلفل سیاه و خال مه رویان سیاه،
هردو جانسوزند اما این کجا و آن کجا
چکمه خانم شهین و چکمه شمر لعین،
هردو از چرمند اما این کجا و آن کجا
شکر مازندران و شکر هندوستان،
هردو شیرینند اما این کجا و آن کجا
بچه در قنداق و آخوند در وطن
هردو می رینند اما این کجا و آن کجا
#شعر_بسیارزیبای_اینکجاوآنکجا
@irajmirrza
برو عارف که این جا خبط کردی
مراین اندیشه را بی ربط کردی
برو عارف که ایرج پاکباز است
ازین کونها و کسها بی نیاز است
#شعر_زیبای_ایرج_پاکباز
@irajmirrza
مراین اندیشه را بی ربط کردی
برو عارف که ایرج پاکباز است
ازین کونها و کسها بی نیاز است
#شعر_زیبای_ایرج_پاکباز
@irajmirrza
هرکس که نمود جنده بازی
دایم به ذکر علیل باشد
سوزاک نمایدش بلا شک
گر دختر جبرئیل باشد
پ.ن: شعر درباره دوری از ج.نده بازی به دلیل بیماری های مقاربتی میباشد
@irajmirrza
دایم به ذکر علیل باشد
سوزاک نمایدش بلا شک
گر دختر جبرئیل باشد
پ.ن: شعر درباره دوری از ج.نده بازی به دلیل بیماری های مقاربتی میباشد
@irajmirrza
این شیوه و این قاعدهها رسم کجا بود،
رندان به چپاول سر این سفره نشستند!
گفتند که چنینیم و چنانیم، دریغا،
اینها همه لالایی خواباندن ما بود
#شعر_زیبای_ایرج میرزا
@irajmirrza
رندان به چپاول سر این سفره نشستند!
گفتند که چنینیم و چنانیم، دریغا،
اینها همه لالایی خواباندن ما بود
#شعر_زیبای_ایرج میرزا
@irajmirrza
دوست دارم همه از دم بکنم
نر و ماده همه در هم بکنم
هر چه جنبنده و آدم بینم
دوست دارم غیر محرم بکنم
سوسن و ساغر و مینا و الی
شهره و شبنم و مریم بکنم
آرش و نادر و شهرام و سپهر
قاسم و میثم و باقر بکنم
آنجلينا و شکیرا و لوپز
یک به یک تا خود خرم بکنم
یکی بر تخت و یکی روی زمین
یکی ایستاده یکی خم بکنم
آنکه تنگ است ره و روزن او
خیلی آهسته و نم نم بکنم
آنکه چون من حشری و داغ است
ببرم خانه و محکم بکنم
ای که خواننده این شعر شدی
دوست دارم که تو را هم بکنم!!!
پن این شعر برای ایرج میرزا نیست همینطوری فرستادم حال کنید
@irajmirrza
نر و ماده همه در هم بکنم
هر چه جنبنده و آدم بینم
دوست دارم غیر محرم بکنم
سوسن و ساغر و مینا و الی
شهره و شبنم و مریم بکنم
آرش و نادر و شهرام و سپهر
قاسم و میثم و باقر بکنم
آنجلينا و شکیرا و لوپز
یک به یک تا خود خرم بکنم
یکی بر تخت و یکی روی زمین
یکی ایستاده یکی خم بکنم
آنکه تنگ است ره و روزن او
خیلی آهسته و نم نم بکنم
آنکه چون من حشری و داغ است
ببرم خانه و محکم بکنم
ای که خواننده این شعر شدی
دوست دارم که تو را هم بکنم!!!
پن این شعر برای ایرج میرزا نیست همینطوری فرستادم حال کنید
@irajmirrza
زﻧﯽ ﺯﯾﺒﺎ ﺷﺒﯽ ﺁﻣﺪ ﺳﺮﺍﻏﻢ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ
ﺑﺎ ﺩﻭ ﺩﺳﺖ ﻧﺎﺯﻧﻴﻨﺶ ﺑﺎﺯﻭﺍﻧﻢ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ
ﺩﺍﻣﻨﺶ ﺭﺍ ﺩﺍﺩ ﺑﺎﻻ ﺗﺎ ﻛﻪ ﺑﻨﻤﺎﻳﺪ ﺳﺨﻦ
ﻣﻨﻈﺮﯼ ﺍﺯ ﺩﺭﮔﻪ ﻓﺮﺩﻭﺱ ﺍﻧﺪﺍﻣﺶ ﺑﻪ ﻣﻦ
ﮔﻔﺖ : ﺑﻨﮕﺮ ﻧﯿﮏ , ﺑﺎﻏﯽ ﭘﺮ ﮔﻞ ﺍﺳﺖ
ﻟﻴﮏ ﻛﻤﺒﻮﺩﯼ ﻛﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﻠﺒﻞ ﺍﺳﺖ
ﺑﻠﺒﻠﻢ ﺭﺍ ﻛﺮﺩﻡ ﺁﺯﺍﺩ ﺍﺯ ﻗﻔﺲ ﺍﺯ ﺑﻬﺮ ﺍﻭ
ﺑﺎ ﻟﻄﺎﻓﺖ ﻛﺮﺩﻡ ﺍﻧﺪﺭ ﺑﺎﻍ ﺯﯾﺒﺎﯾﺶ ﻓﺮﻭ
ﺑﻠﺒﻠﻢ ﺭﺍ ﭼﻮﻥ ﺧﻮﺵ ﺁﻣﺪ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻥ ﺑﺎﻍ ﺍﻭ
ﺭﻓﺖ ﻭ ﺁﻣﺪ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺗﺎ ﺍﻧﺘﻬﺎﯼ ﺁﺭﺯﻭ
ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺭﺣﻤﺖ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺑﺎﺭﯾﺪﻥ ﮔﺮﻓﺖ
ﺑﻠﺒﻞ ﻣﺸﺘﺎﻕ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺣﺲ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻥ ﮔﺮفت
✍️ #ایرج_میرزا
@irajmirrza
ﺑﺎ ﺩﻭ ﺩﺳﺖ ﻧﺎﺯﻧﻴﻨﺶ ﺑﺎﺯﻭﺍﻧﻢ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ
ﺩﺍﻣﻨﺶ ﺭﺍ ﺩﺍﺩ ﺑﺎﻻ ﺗﺎ ﻛﻪ ﺑﻨﻤﺎﻳﺪ ﺳﺨﻦ
ﻣﻨﻈﺮﯼ ﺍﺯ ﺩﺭﮔﻪ ﻓﺮﺩﻭﺱ ﺍﻧﺪﺍﻣﺶ ﺑﻪ ﻣﻦ
ﮔﻔﺖ : ﺑﻨﮕﺮ ﻧﯿﮏ , ﺑﺎﻏﯽ ﭘﺮ ﮔﻞ ﺍﺳﺖ
ﻟﻴﮏ ﻛﻤﺒﻮﺩﯼ ﻛﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﻠﺒﻞ ﺍﺳﺖ
ﺑﻠﺒﻠﻢ ﺭﺍ ﻛﺮﺩﻡ ﺁﺯﺍﺩ ﺍﺯ ﻗﻔﺲ ﺍﺯ ﺑﻬﺮ ﺍﻭ
ﺑﺎ ﻟﻄﺎﻓﺖ ﻛﺮﺩﻡ ﺍﻧﺪﺭ ﺑﺎﻍ ﺯﯾﺒﺎﯾﺶ ﻓﺮﻭ
ﺑﻠﺒﻠﻢ ﺭﺍ ﭼﻮﻥ ﺧﻮﺵ ﺁﻣﺪ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻥ ﺑﺎﻍ ﺍﻭ
ﺭﻓﺖ ﻭ ﺁﻣﺪ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺗﺎ ﺍﻧﺘﻬﺎﯼ ﺁﺭﺯﻭ
ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺭﺣﻤﺖ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺑﺎﺭﯾﺪﻥ ﮔﺮﻓﺖ
ﺑﻠﺒﻞ ﻣﺸﺘﺎﻕ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺣﺲ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻥ ﮔﺮفت
✍️ #ایرج_میرزا
@irajmirrza
سلام خدمت دوستان عزیز👋
کانال به دلیل احترام به وقت گران بهای شما بدون تبلیغ و تبادل است ❤️
خواهشمندم برای حمایت از ما کانال را به دوستان خود معرفی کنید🙌
@irajmirrza
کانال به دلیل احترام به وقت گران بهای شما بدون تبلیغ و تبادل است ❤️
خواهشمندم برای حمایت از ما کانال را به دوستان خود معرفی کنید🙌
@irajmirrza
گرگِ پفیوزی در ایّامِ قدیم
بود در اطرافِ یک جنگل مُقیم
هیچکس آسایش از دستش نداشت
بس که کونِ ماده و نَر میگذاشت!
تویِ هر سوراخ سیخی کرده بود
حُفرهداران را به تنگ آورده بود!
شِکوِه میکردند از این گرگِ پیر
جانورها گاهگاهی پیشِ شیر
شیر دائم شِکوِهها را میشنود
منتها اصلا به تخمش هم نبود!
چونکه این تندیسِ مادرجندگی
خایه مالِ شیر بود از بچگی!
یادم آمد گفتهی پیرِ خُجند:
خایهمالان در امانند از گزند!
جانورها عاجز از آزارِ گرگ
از جوان تا پیر، کوچک تا بزرگ
نا امید و پارهکون و بی هدف
گِردِ روباه آمدند از هر طرف
تا مگر روباه دفعِ شَر کند
چارچرخِ گرگ را پنچر کند!
الغرض روباه فکری کرد و تیز
چید یک برنامهی خوب و تمیز
تولهی سلطانِ جنگل را رُبود
بُرد در یک غارِ تاریک و نمود!
وقتِ کردن زیرِ گوشِ توله شیر
گفت ای کونی! منم آن گرگِ پیر
شادمان هستم که خُفتی زیرِ من
رفته تا نزدیکِ حلقت کیرِ من
مادرت را نیز من گاییدهام
خواهرت را نیز من ساییدهام!
تولهشیر آن زیر هی گردن کشید
جز سیاهی پشتِ سَر چیزی ندید
مطمئن شد آنکه کیرش توی اوست
گرگِ پیرِ جاکشِ بی آبروست!
غار تاریک و فضا همرنگِ قیر
تولهشیرِ بینوا دربندِ کیر!
خَرزهی روباه تا تَه توش رفت
توله زیرِ این فشار از هوش رفت!
صبحِ فردا توله شیر از جا پرید
کون دریده پیش بابایش دوید
گفت بابا! گرگ در سر نقشه داشت
شب مرا دزدید و کونم هم گذاشت!
کرد در ماتحتِ من کیری کلفت
چیزهایی هم به من آهسته گفت
گفت مامانِ مرا گاییده است
خواهرم را گفت که ساییده است!
چون شنید این قصه را شیرِ دلیر
دید که از گرگِ جاکش خورده کیر!
نعره ای جانانه زد از فرطِ خشم
کَند از بالا و پایین یال و پشم!
زود گرگِ پیر را احضار کرد
گرگ اما قصه را انکار کرد
گفت روحم هم خبر از این نداشت
من نبودم آنکه کونِ این گذاشت
میخورم سوگند،جانِ شیرشاه
بیگناهم بیگناهم بیگناه..
#روایت_روباه_و_گرگ
#بخش_اول
پ.ن : درمورد این شعر هنوز با قاطعیت نمیتوان گفت برای ایرج میرزا است یا خیر
@irajmirrza
بود در اطرافِ یک جنگل مُقیم
هیچکس آسایش از دستش نداشت
بس که کونِ ماده و نَر میگذاشت!
تویِ هر سوراخ سیخی کرده بود
حُفرهداران را به تنگ آورده بود!
شِکوِه میکردند از این گرگِ پیر
جانورها گاهگاهی پیشِ شیر
شیر دائم شِکوِهها را میشنود
منتها اصلا به تخمش هم نبود!
چونکه این تندیسِ مادرجندگی
خایه مالِ شیر بود از بچگی!
یادم آمد گفتهی پیرِ خُجند:
خایهمالان در امانند از گزند!
جانورها عاجز از آزارِ گرگ
از جوان تا پیر، کوچک تا بزرگ
نا امید و پارهکون و بی هدف
گِردِ روباه آمدند از هر طرف
تا مگر روباه دفعِ شَر کند
چارچرخِ گرگ را پنچر کند!
الغرض روباه فکری کرد و تیز
چید یک برنامهی خوب و تمیز
تولهی سلطانِ جنگل را رُبود
بُرد در یک غارِ تاریک و نمود!
وقتِ کردن زیرِ گوشِ توله شیر
گفت ای کونی! منم آن گرگِ پیر
شادمان هستم که خُفتی زیرِ من
رفته تا نزدیکِ حلقت کیرِ من
مادرت را نیز من گاییدهام
خواهرت را نیز من ساییدهام!
تولهشیر آن زیر هی گردن کشید
جز سیاهی پشتِ سَر چیزی ندید
مطمئن شد آنکه کیرش توی اوست
گرگِ پیرِ جاکشِ بی آبروست!
غار تاریک و فضا همرنگِ قیر
تولهشیرِ بینوا دربندِ کیر!
خَرزهی روباه تا تَه توش رفت
توله زیرِ این فشار از هوش رفت!
صبحِ فردا توله شیر از جا پرید
کون دریده پیش بابایش دوید
گفت بابا! گرگ در سر نقشه داشت
شب مرا دزدید و کونم هم گذاشت!
کرد در ماتحتِ من کیری کلفت
چیزهایی هم به من آهسته گفت
گفت مامانِ مرا گاییده است
خواهرم را گفت که ساییده است!
چون شنید این قصه را شیرِ دلیر
دید که از گرگِ جاکش خورده کیر!
نعره ای جانانه زد از فرطِ خشم
کَند از بالا و پایین یال و پشم!
زود گرگِ پیر را احضار کرد
گرگ اما قصه را انکار کرد
گفت روحم هم خبر از این نداشت
من نبودم آنکه کونِ این گذاشت
میخورم سوگند،جانِ شیرشاه
بیگناهم بیگناهم بیگناه..
#روایت_روباه_و_گرگ
#بخش_اول
پ.ن : درمورد این شعر هنوز با قاطعیت نمیتوان گفت برای ایرج میرزا است یا خیر
@irajmirrza
گر كـون بكنم ز تنگيش دل ريـش است
ور كـس بكنم گشادي از حـد بيش است
قـربـان هميـن جـلـق كـه هنـگـام عمـل
تنگي و گشاديش به دست خويش است
@irajmirrza
ور كـس بكنم گشادي از حـد بيش است
قـربـان هميـن جـلـق كـه هنـگـام عمـل
تنگي و گشاديش به دست خويش است
@irajmirrza
شنیدم این سخن را گفت یک پیر
بود زخم زبان بدتر ز شمشیر
اگر از دل من خواهی بگویم
زبان گاییده بدتر باشد از کیر
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
تا مرا عمر در جهان باشد
این عیان است و این بیان باشد
هر رباعی و قطعه و غزلم
یک کس و کیرو کون در آن باشد
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
دیوانه شدم دوش چو پستانِ تو دیدم
بی هیچ درنگی به نوکش دست کشیدم
نزدیک شدم تا بخورم قدری از آن شیر
از شدّتِ شق درد من از خواب پریدم
#سه_شعر
#ایرج_میرزا
@irajmirrza
بود زخم زبان بدتر ز شمشیر
اگر از دل من خواهی بگویم
زبان گاییده بدتر باشد از کیر
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
تا مرا عمر در جهان باشد
این عیان است و این بیان باشد
هر رباعی و قطعه و غزلم
یک کس و کیرو کون در آن باشد
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
دیوانه شدم دوش چو پستانِ تو دیدم
بی هیچ درنگی به نوکش دست کشیدم
نزدیک شدم تا بخورم قدری از آن شیر
از شدّتِ شق درد من از خواب پریدم
#سه_شعر
#ایرج_میرزا
@irajmirrza
#حکایت_شیخ_و_زن_جنده
زنی روزی درون خانه خویش
ز بی کـ.یری گرفت راه جقی پیش
بِزَد جق در خیال کـ.یر بُرنا
بِکَرد در کـ.ون خود تا دسته یک جا
به فکر آمد رَوَد پیش بزرگان
که اورا زان کنند از نوع فرقان
بِرفت پیشِ چون شیخِ کصکشِ پیر
بگفتا من بخواهم از شما کـ.یر!
به وَجد آمد چو شیخ از این کرامت
بگفتا تو مُریدی در ندامت
نخواهم که بگائم من تو را دوست
چو دانم هرچه داف است درپی اوست
من از آن فِرقه شِیخانی نباشم
که آبم بر سَر و رویَت بِپاشم
من از آن فِرقه شیخان مُریدم
زنی جنده تر از تو من ندیدم
مرا مانند هر شیخی نَپِندار
زِ من خواهی کنم کـ.ونت چو یک غار
بِدانم ارزش این زندگانی
شِناسَم رَذلِ شیطان، وان همانی
@irajmirrza
زنی روزی درون خانه خویش
ز بی کـ.یری گرفت راه جقی پیش
بِزَد جق در خیال کـ.یر بُرنا
بِکَرد در کـ.ون خود تا دسته یک جا
به فکر آمد رَوَد پیش بزرگان
که اورا زان کنند از نوع فرقان
بِرفت پیشِ چون شیخِ کصکشِ پیر
بگفتا من بخواهم از شما کـ.یر!
به وَجد آمد چو شیخ از این کرامت
بگفتا تو مُریدی در ندامت
نخواهم که بگائم من تو را دوست
چو دانم هرچه داف است درپی اوست
من از آن فِرقه شِیخانی نباشم
که آبم بر سَر و رویَت بِپاشم
من از آن فِرقه شیخان مُریدم
زنی جنده تر از تو من ندیدم
مرا مانند هر شیخی نَپِندار
زِ من خواهی کنم کـ.ونت چو یک غار
بِدانم ارزش این زندگانی
شِناسَم رَذلِ شیطان، وان همانی
@irajmirrza
هر وعده که دادند به ما باد هوا بود
هر نکته که گفتند غلط بود و ریا بود
چوپانی این گله به گرگان بسپردند
این شیوه و این قاعده ها رسم کجا بود؟
رندان به چپاول سر این سفره نشستند
اینها همه از غفلت و بیحالی ما بود!
خوردند و شکستند و دریدند و تکاندند
هر چیز در این خانه بی برگ و نوا بود.
گفتند چنینیم و چنانیم دریغا....
اینها همه لالایی خواباندن ما بود!
ایکاش در دیزی ما باز نمی ماند
یا کاش که در گربه کمی شرم و حیا بود!
@irajmirrza
هر نکته که گفتند غلط بود و ریا بود
چوپانی این گله به گرگان بسپردند
این شیوه و این قاعده ها رسم کجا بود؟
رندان به چپاول سر این سفره نشستند
اینها همه از غفلت و بیحالی ما بود!
خوردند و شکستند و دریدند و تکاندند
هر چیز در این خانه بی برگ و نوا بود.
گفتند چنینیم و چنانیم دریغا....
اینها همه لالایی خواباندن ما بود!
ایکاش در دیزی ما باز نمی ماند
یا کاش که در گربه کمی شرم و حیا بود!
@irajmirrza
كُصی چون غنچه دیدم نوشكفته
گلی چون نرگس اما نیمه خفته
برونش لیموی خوش بوی شیراز
درون،خرمای شهد آلود اهواز
كُصی بشاش تر از روی مؤمن
منزه تر ز خلق و خوی مؤمن
كُصی هرگز ندیده روی نوره(معنی در پ.ن)
دهن پر آب.كن،مانند غوره
كُصی برعكس كُص های دگر تنگ
كه با كـیرم ز تنگی می كند جنگ
پ.ن(نوره:واجبی ماده از بین بردن موهای زائد)
@Irajmirrza
گلی چون نرگس اما نیمه خفته
برونش لیموی خوش بوی شیراز
درون،خرمای شهد آلود اهواز
كُصی بشاش تر از روی مؤمن
منزه تر ز خلق و خوی مؤمن
كُصی هرگز ندیده روی نوره(معنی در پ.ن)
دهن پر آب.كن،مانند غوره
كُصی برعكس كُص های دگر تنگ
كه با كـیرم ز تنگی می كند جنگ
پ.ن(نوره:واجبی ماده از بین بردن موهای زائد)
@Irajmirrza