اشعار ایرج میرزا | Iraj mirza
5.18K subscribers
8 photos
2 videos
1 link
به نام خدا
برای آزادی


ارتباط با ادمین (پیشنهادات ، انتقادات)
به صورت ناشناس
https://t.me/HarfBeManBOT?start=MzQ4NjM4NTk0
Download Telegram
بیا تا گویمت رندانه پندی
که تا لذت بری از عمر چندی

تو این کِرم سیاست چیست داری
چرا پا بر دم افعی گذاری

برو چندی در کون را بکن چِفت
میفکن بر سر بی زخم خود زِفت

سیاست پیشه مردم، حیله سازند
نه مانند من و تو پاک بازند

تمامًا حقه باز و شارلاتانند
گهی مشروطه گاهی مستبدند

به هر تغییرِ شکلی مستعدند
به هر جا هر چه پاش افتاد آنند

تو هم قزوینی ملای رومی
به هر صورت درآ، مانند مومی

ولیکن باز گاهی چرخِ بی پیر
دهد اشخاص زیرک را دمِ گیر

فراوان مرغ زیرک دیده ایام
که افتادند بهر دانه در دام

سیاست پیشگان در هر لباسند
به خوبی همدگر را می شناسند

همه دانند زین فن سودشان چیست
به باطن مقصد و مقصودشان چیست

از این رو یکدگر را پاس دارند
یکیشان گر به چاه افتد در آرند

من و تو زود در شرش بمانیم
که هم بی دست و هم بی دوستانیم

چو ما از جنس این مردم سواییم
نشانِ کین و آماج بلاییم

✏️ ایرج میرزا
@irajmirrza
گویند مرا چو زاد مادر
پستان به دهان گرفتن آموخت

شبها بر گاهواره من
بیدار نشست و خفتن آموخت

دستم بگرفت و پا بپا برد
تا شیوه راه رفتن آموخت

یک حرف و دو حرف بر زبانم
الفاظ نهاد و گفتن آموخت

لبخند نهاد بر لب من
بر غنچه گل شکفتن آموخت

پس هستی من ز هستی اوست
تا هستم و هست دارمش دوست

✏️ ایرج میرزا
روز مادر مبارک❤️

@irajmirrza
داشت عباس قلی خان پسری
پسر  بی ادب و بی هنری

اسم  او بود علی مردان خان
کُلفت  خانه زِ دَستش به اَمان

پشت  کالسکه یِ مردم می جَست
دل  کالسکه نشین را می خَست

هر سَحرگه دم  در بر لب  جو
بود چون کرم  به گِل رفته فرو

بسکه بود آن پسره خیره و بد
همه از او بَدشان می آمد

هر چه می گفت لَه‌لهِ لَج می کرد
دَهَنَش را به لَه‌لهِ کَج می کرد

هر کجا لانه ی  گنجشکی بود
بچه گنجشک درآوردی زود

هر چه می دادند می گفت کَمَست
مادرش مات که این چه شکمست

نه پدر راضی از او نه مادر
نه معلم نه لَه‌لهِ نه نوکر

ای پسر جان  من این قصه بخوان
تو مشو مثل  علی مردان خان

✏️ ایرج میرزا
@irajmirrza
‏آنكه عمامه سر است از علماست
‏آنكه پشمينه تن است از فقهاست
‏آلتم هر دو صفت را داراست
‏به گمانم فقيه الفقهاست

#دوبیتی زیبا از ایرج میرزا
@irajmirrza
#نظرسنجی
برای نوشتن شعر های داستانی وقت زیادی گرفته میشود برای قرار دادن؛
کدام شعر داستان را بیشتر میپسندید؟
Anonymous Poll
39%
شعر آن شب که تو را کردم
12%
شعر آب حیات در وصف کون
14%
شعر داستان بکن در رویی ایرج
15%
شعر گاییدن خر و رسوایی
20%
شعر معروف این کجا و آن کجا
شبی در حوالی رود ارس !
جوان دختری را بکردم زپس!

شنیدم که میگفت در هر نفس
هنر نزد ایرانیان است و بس

@irajmirrza
ابليس شبي رفت به بالين جواني
آراسته با شكل مهيبي سر و بر را

گفتا كه:《 منم مرگ و اگر خواهي زنهار
بايد بگزيني تو يكي زين سه خطر را

يا آن پدر پير خودت را بكشي زار
يا بشكني از خواهر خود سينه و سر را

يا خود ز مي ناب كشي يك دو سه ساغر
تا آن كه بپوشم ز هلاك تو نظر را

لرزيد ازين بيم جوان بر خود و جا داشت
كز مرگ فتد لرزه به تن ضيغم نر را

گفتا: «پدر و خواهر من هر دو عزيزند
هرگز نكنم ترك ادب اين دو نفر را

ليكن چون به مي دفع شر از خويش توان كرد
مي نوشم و با وي بكنم چاره ي شر را 》

جامي دو بنوشيد و چو شد خيره ز مستي
هم خواهر خود را زد و هم كشت پدر را

اي كاش شود خشك بن تاك خداوند
زين مايه ي شر حفظ كند نوع بشر را

✏️ ایرج میرزا
@irajmirrza
به تخمم که غمت پایان ندارد
بکیرم که سرت سامان ندارد
بشاشم من به این دنیای کیری
که کیری تر ازاین امکان ندارد

#دوبیتی زیبا از ایرج میرزا
@irajmirrza
آب حیات است پدر سوخته
حب نبات است پدر سوخته

احمد و از مهر چنین منصرف
خصم نجات است پدر سوخته

با همه ناراستی و بد دلی
خوش حرکات است پدر سوخته

قافیه هر چند غلط می شود
باب لواط است پدر سوخته

وه چه سیه چرده و شیرین لب است
چون شکلات است پدر سوخته

آب شود گر به دهانش بری
توت هرات است پدر سوخته

تا بتوانیش بگیر و بکن
صوم و صلات است پدر سوخته

می نرسد جز به فرومایگان
خمس و زکات است پدر سوخته

سخت بود ره به دلش یافتن
حصن کلات است پدرسوخته

تنگ دهان، موی میان، دل سیاه
عین دوات است پدر سوخته


شعر #آب_حیات (در وصف کون)
@irajmirrza
اشعار ایرج میرزا | Iraj mirza
#نظرسنجی
برای نوشتن شعر های داستانی وقت زیادی گرفته میشود برای قرار دادن؛
کدام شعر داستان را بیشتر میپسندید؟
ﺩﺭ ﺧﺎﻃﺮﺕ ﻣﺎﻧﺪﻩ
آﻥ ﺷﺐ که ﺗﻮ ﺭﺍ ﮐﺮﺩﻡ
ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻪ ﯼ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ
ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺧ‌ﻮﺷﺖ ﺑﯿﺪﺍﺭ؟

ﮔﻔﺘﻢ که ﺑﺨﻮﺭ ﺍﯾﻨﺮﺍ
ﺳﺮﺥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﭘﺮ ﺍﺯ آﺏ ﺍﺳﺖ
ﺍﯾﻦ ﺳﯿﺐ ﺧﻮﺩﻡ ﭼﯿﺪﻡ
ﺍﺯ ﺁﻥ ﻃﺮﻑ ﺩﯾﻮﺍﺭ

ﺧﻮﺭﺩﯼ ﻭ ﺧﻮﺷﺖ آﻣﺪ
ﺧﻨﺪﻩ به ﻟﺒﺖ آﻣﺪ
ﮔﻔﺘﯽ که ﺑﮑﻦ ﺣﺎﻻ
ﺗﻌﺮﯾﻒ ﺍﺯﯾﻦ ﺩﯾﺪﺍﺭ

ﯾﺎﺩﺵ ﻫﻤﮕﯽ ﺧﻮﺵ ﺑﺎﺩ
ﻣﯿﺪﺍﺩﯼ ﻭ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ
ﺗﻮ ﺩﺭﺱ ﻣﺤﺒﺖ ﺭﺍ
ﻣﻦ ﮔﻮﺵ به ﺍﯾﻦ ﺍﻗﺮﺍﺭ

ﻣﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﻭ تو ﻋﺎﺷﻖ
ﮔﻔﺘﻢ که ﺑﺪﻩ، ﺩﺍﺩﯼ
ﻭآﻧﮕﺎﻩ ﻓﺸﺮﺩﻡ ﻣﻦ
ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﯼ ﯾﺎﺭ

ﺷﺐ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﯼ
ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﺗﻮ ﺑﻨﺸﺴﺘﻢ
ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﮐﺮﺩﻡ
ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺩﻋﺎ ﺑﺴﯿﺎﺭ

ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻡ
ﺁﺏ آمد و ﺭﻭﯾﺖ ﺭﯾﺨﺖ
ﻓﻨﺠﺎﻥ ﭼﭙﻪ ﺷﺪ ﯾﮏ ﺩﻡ
ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﺑﯿﻤﺎﺭ

ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺧﻮﺩ آﻭﺭﺩﻡ
ﮐﺮﺩﻡ ﻫﻤﮕﯽ ﺳﯿﺨﺶ
ﺗﺎ ﺑﻬﺮ ﺗﻮ ﺑرچینم
ﯾﮏ ﺷﺎﺧﻪ ﮔﻞ ﺗﺒﺪﺍﺭ

ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﻧﺴﭙﺮﺩﻩ
ﺗﻮ ﺩﺍﺩ ﺯﺩﯼ ﺍﯼ ﻭﺍﯼ
ﮔﻔﺘﯽ که ﺑﮑﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ
ﺍﺯ ﻧﺎﺧﻦ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﺭ

ﭼﻮﻥ ﭘﺮﺩﻩ به ﺑﺎﻻ ﺭﻓﺖ
ﺗﻮ ﺩﺍﺩ ﺯﺩﯼ ﺩﺭ ﺩﻡ
ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻫﻤﻪ ﺭﻭﺷﻦ ﻫﺴﺖ
ﺍﺯ ﻧﻮﺭ ﭼﺮﺍﻍ ﺍﻧﮕﺎﺭ

ﮔﻔﺘﻢ که ﺑﺮﻭ آﻧﻮﺭ
ﺑﺮﮔﺮﺩ ﻭ ﺑﮑﺶ ﭘﺎﯾﯿﻦ 
ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ آﻥ ﭘﺮﺩﻩ
ﮐﯿﻦ ﻧﻮﺭ ﺩﻫﺪ ﺁﺯﺍﺭ

آن شب، ﺷﺐ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﻮﺩ
ﻫﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻫﯽ ﺩﺍﺩﯼ
ﻣﻦ ﮔﺮﯾﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ
ﺗﻮ ﻋﺸﻖ به ﺍﯾﻦ ﺩلدار

شعر معروف ایرج میرزا
@irajmirrza
عید نوروز اول سال است
روز عیش و نشاط اطفال است
همه آن روز رخت نو پوشند
چای و شربت به خوش دلی نوشند

پسر خوب روز عید اندر
رود اول به خدمت مادر
دست بر گردنش کند چون طوق
سر و دستش ببوسد از سر شوق

گوید این عید تو مبارک باد
صد چنین سال نو ببینی شاد
بعد آید به دست بوس پدر
بوسه بخشد پدر به روی پسر

پسر بد چو روز عید شود
از همه چیز ناامید شود
نه پدر دوست داردش نه عمو
نه کسی عیدی آورد بر او

عیدی آن روز حق آن پسر است
که نجیب و شریف و باهنر است

✏️ ایرج میرزا
🎉 سال نو مبارک❤️
@irajmirrza
شد فصل بهار و گُل صلا داد
بر چهرۀ خوب خود صفا داد
باد سحری ز آشنایی
پیغام وفا به آشنا داد
بلبل ز فراق چند ماهه
باز آمد و شرح ماجرا داد
افسوس که جای تُست خالی
ای خانم درة المعالی

آوخ که بهار ما خزان شد
آن روی چو گُل ز ما نهان شد
از چشمۀ چشم ما روان شد
خوناب جگر ز فُرقتِ تو
در باغ نصیب ما فَغان شد
بلبل صفت از فراق رویَت
افسوس که جای تُست خالی
ای خانم درة المعالی

گرییم ز درد اشتیاقت
سوزیم در آتش فراقت
بینیم ز دوستان چو طاقت
جفت المیم و یار اندوه
آییم چو بی تو در وثاقت
گوییم ز روی درد و حسرت
افسوس که جای تست خالی
ای خانم درة المعالی

از ما چه خلاف دیده بودی
کاین گونه مفار نمودی
رفتی و ز دست ما ربودی
سر رشتۀ اتحاد ما را
در خاک سیه چرا غنودی
جای تو به روی چشم ما بود
افسوس که جای تست خالی
ای خانم درة المعالی

@irajmirrza
چو پروانه بسویت پر بگیرم
کـ‌ونه نرمه تورا در بر بگیرم

اگر بوسه ندی ناز بکنی باز
دوباره التماس از سر بگیرم

✏️ ایرج میرزا
@irajmirrza‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
اشعار ایرج میرزا | Iraj mirza pinned «سلام خدمت دوستان عزیز👋 کانال به دلیل احترام به وقت گران بهای شما بدون تبلیغ و تبادل است ❤️ خواهشمندم برای حمایت از ما کانال را به دوستان خود معرفی کنید🙌 @irajmirrza»
بر سردر کاروان سرایی
تصویر زنی به گچ کشیدند

ارباب عمایم این خبر را
از مخبر صادقی شنیدند

گفتند که وا شریعتا، خلق
روی زن بی نقاب دیدند

آسیمه سر از درون مسجد
تا سردر آن سرا دویدند

ایمان و امان به سرعت برق
می‌رفت که مؤمنین رسیدند

این آب آورد، آن یکی خاک
یک پیچه ز گِل بر او بریدند

ناموس به باد رفته‌ای را
با یک دو سه مشت گل خریدند

چون شرع نبی از این خطر جَست
رفتند و به خانه آرمیدند

غفلت شده بود و خلق وحشی
چون شیر درنده می‌جهیدند

بی پیچه زن گشاده رو را
پاچین عفاف می‌دریدند

لبهای قشنگ خوشگلش را
مانند نبات می‌مکیدند

بالجمله تمام مردم شهر
در بحر گناه می‌تپیدند

درهای بهشت بسته میشد
مردم همه می‌جهنمیدند

می‌گشت قیامت آشکارا
یکباره به صور می‌دمیدند

طَیر از وَکرات و وحش از جحر
انجم ز سپهر می‌رمیدند

این است که پیش خالق و خلق
طلاب علوم رو سفیدند

با این علما هنوز مردم
از رونق ملک ناامیدند

✏️ ایرج میرزا
@irajmirrza‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
آنقدر طوفانیم که باد را هم میکنم
از سر مستی به یادت، یاد را هم میکنم

دوش شیرین را به خواب خویش شیرین کرده‌ام
بخت اگر یارم شود فرهاد را هم میکنم

✏️ ایرج میرزا
@irajmirrza
گر نگاه چپ کند خسرو به شیرین کردنم
خسروِ پست فطرتِ پُر باد را هم میکنم

شاد و خندانم که شد شیرین عروس طبع من
ساقدوشان کرده ام، داماد را هم میکنم

✏️ ایرج میرزا
@irajmirrza
در کلاس عشق تو مانند شاگردم هنوز
با همه شاگردیَم، استاد را هم میکنم

کردنی بسیار بود و وقت کوتَه زین سبب
هرکه نامش از قلم افتاد را هم میکنم

✏️ ایرج میرزا
@irajmirrza
در ایران تا بود ملا و مفتی
به روز بدتر از این هم بیفتی

فقط یک‌وقت یک آزاده بینی
یکی چون آیت‌الله‌زاده بینی

✏️ ایرج میرزا
@irajmirrza
کلاغی به شاخی شده جای گیر
به منقار گرفته قدری پنیر

یکی روبهی بوی طُعمه شنید
به پیش آمد و مَدحِ او برگزید

بگفتا سلام ای کلاغ قشنگ
که آیی مرا در نظر شوخ و شنگ

اگر راستی بود آوایِ تو
به مانند پرهای زیبای تو

در این جنگل اندر سَمَندَر بدی
بر این مرغ ها جمله سرور بُدی

ز تعریف روباه شد زاغ شاد
ز شادی نیاورد خود را به یاد

به آواز کردن دهان برگشود
شکارش بیُفتاد و روبَه ربود

بگفتا که ای زاغ این را بدان
که هر کس بود چرب و شیرین زبان

خورد نعمت از دولت آن کسی
که بر گفتِ او گوش دارد بسی

چنان چون به چربیّ نطق و بیان
گرفتم پنیرِ تو را از دهان

✏️ ایرج میرزا
@irajmirrza