Forwarded from لقمان لقمان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عصر بهارتون دلنشین دوستان🌺
Forwarded from 🌿کلبه تنهایی🌿 (🦋𝑃𝐴𝑅𝑁𝑌𝐴.𝑆𝐼𝐾𝐴𝑅𝑈𝐷𝐼🦋)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ما آخرین نسلی بودیم که چنین مادرانی داشتیم...
❖
❖
به بهانهی قرارگرفتنِ نامِ کریمباقری و علیدایی در تیمِ منتخبجهان. ( گلزنترین بازیکنان در هر پست.)
👇👇👇
چه بازیکنِ بینظیری بوده کریم باقری.
معرکه ؛ ❤️🔥
توی کمتر از هشتادبازیِ ملی، بیش از پنجاه گل زده. اونم به عنوان هافبکِ وسط و هافبکِ دفاعی. اونم بدونِ پنالتی. حتی توی تمریناتِ درونتیمی نمیشه اینکارو کرد.
به نظرم تنها تصمیم اشتباهِ شاهکریم توی فوتبالش، خداحافظی کردنش از تیم ملی در ۲۸ سالگی بوده...!!! سنی که اوجِ پختگیِ یه بازیکن هست.💔🤦♂
👇👇👇
چه بازیکنِ بینظیری بوده کریم باقری.
معرکه ؛ ❤️🔥
توی کمتر از هشتادبازیِ ملی، بیش از پنجاه گل زده. اونم به عنوان هافبکِ وسط و هافبکِ دفاعی. اونم بدونِ پنالتی. حتی توی تمریناتِ درونتیمی نمیشه اینکارو کرد.
به نظرم تنها تصمیم اشتباهِ شاهکریم توی فوتبالش، خداحافظی کردنش از تیم ملی در ۲۸ سالگی بوده...!!! سنی که اوجِ پختگیِ یه بازیکن هست.💔🤦♂
کمحرفی ناپسند
ایرج شهبازی
اگرچه در عموم ادیان و مکاتب اخلاقی و عرفانی، کمحرفی یک فضیلت بزرگ به شمار میآید و افراد کمحرف در مقایسه با اشخاص پرحرف و وراج، از ارج و احترام بیشتری برخوردارند، بااینهمه باید بدانیم که هر نوع کمحرفیی پسندیده و ارزشمند نیست و همیشه کمحرفی یک فضیلت به شمار نمیآید. باید سرچشمۀ کمحرفی را بشناسیم و بفهمیم که آیا کمحرفی از انتخاب و اقتدار انسان سرچشمه میگیرد یا از ضعف و بیماری او. همچنین باید آثار و نتایج کمحرفی را به دقت بررسی کنیم. به این ترتیب میتوانیم دریابیم که برخی از کمحرفیها و سکوتها پسندیده نیستند؛ برای مثال به این نمونهها توجه کنید.
گاهی شخص در مجالس و محافل ساکت است و به ندرت سخن میگوید؛ زیراکه دارای اعتماد به نفس و عزت نفس نیست. او به تواناییِ فکری و روحی خود اعتماد ندارد و از حرف زدن میترسد. چنین شخصی درواقع خجالتی است، اما ممکن است خجالتی بودن او به عنوان شرم و حیا تلقی شود.
گاهی هم شخص از طرد شدن میترسد و همین باعث میشود از اظهار نظر و ابراز وجود پرهیز کند. او دچار این ترس درونی است که سخن گفتن باعث میشود دیگران او را از خود برانند.
گاهی اوقات هم افسردگی باعث میشود شخص از سخن گفتن خودداری کند. چنین کسی فاقد نیرو و نشاط زندگی است و به همین سبب انگیزهای برای سخن گفتن و مشارکت در تعاملات اجتماعی ندارد.
مهرطلبی و وابستگی هم از جمله عواملی است که باعث میشود شخص از سخن گفتن پرهیز کند. این مسأله به ویژه در زمانی خود را نشان میدهد که شخص ناگزیر است با کسی که به او وابستگی دارد، مخالفت کند. در چنین مواردی ممکن است شخص مهرطلب و وابسته برای این که تکیهگاه خود را از دست ندهد، ساکت بماند و خود را سانسور کند.
اضطراب هم میتواند باعث سکوت و کمحرفی شود.
این قبیل سکوتها و کمحرفیها نه تنها ارزشمند نیستند، بلکه ناپسند و نادرستند و شخص باید خود را درمان کند تا از کمحرفی بیمارگونۀ خود رهایی یابد. این گونه کمحرفیها و سکوتهایی از آسیبهای درونی سرچشمه میگیرند و آنها را با نشانههایی میتوان شناخت.
یکی از مهمترین نشانههای کمحرفی ناپسند این است که شخص در مواردی که باید سخن بگوید و از حق خود دفاع کند، یا احساسات و اندیشههای خود را بیان کند، قادر به سخن گفتن نیست. چنین کسی معمولاً پس از پایان یافتن ملاقاتها یا جلسات، از این که نتوانسته است سخن بگوید، احساس ناراحتی و پشیمانی دارد.
یکی دیگر از نشانههای کمحرفی بیمارگونه ناتوانی شخص در پاسخ دادن به رفتارهای عاطفی دیگران است. در اینجا شخص به سبب این که هوش عاطفی رشدنیافتهای دارد، یا از عزت نفس و اعتماد به نفس کافی برخوردار نیست، نمیتواند به محبتهای دیگران پاسخ بدهد و بنابراین در بده و بستانهای عاطفی خاموش میماند. همان گونه که گفتیم، چنین کمحرفیها و سکوتهایی باید درمان شود.
گاهی هم شخص کمحرف است به خاطر غرور و خودبرتربینی. او به سبب این که خود را از دیگران برتر میداند و از موضع بالاتر به انسانها نگاه میکند، در محافل و مجالس معمولاً ساکت است و کمحرف. ناگفته پیداست که چنین رفتاری نیز ارزشی ندارد.
کمحرفی ناشی از درونگرایی نیز چندان ارزشی ندارد. اشخاصی که به شدت درونگرا هستند، معمولاً از فقدان مهارتهای ارتباطی رنج میبرند. آنها به زحمت میتوانند سرِ سخن را با دیگران باز کنند و در دنیای درونیِ خود غوطهورند. سکوتهای طولانیمدت آنها ممکن است باعث رنجش اطرافیانشان شود. چنین کسانی هم باید کمحرفی خود را نشانۀ فضیلتمندی به شمار نیاورند و با تقویت مهارتهای ارتباطی و تمرینِ سخن گفتن، درونگرایی خود را متعادل کنند.
کمحرفی ناشی از بیسوادی نیز ارزشی ندارد. فراوان میبینیم افرادی را که در جمعها ساکتند و سخنی بر زبان نمیآورند، اما منشأ سکوت آنها این است که بسیار بیسوادند و اهل تفکر نیستند. چنین سکوتی هم ارزشی ندارد.
ازآنجاکه در بسیاری از فرهنگها به افراد ساکت و کمحرف احترام میگذارند، چنین کسانی ممکن است به مرور دچار این توهم شوند که افرادی فاضل و فرزانهاند. غرض از این بحث مختصر آن است که معلوم شود هر گونه کمحرفی و سکوتی پسندیده نیست و بلکه برخی از کمحرفیها نشانۀ بیماری یا رذیلتمندی هستند و باید درمان شود.کمحرفی ناپسند
ایرج شهبازی
اگرچه در عموم ادیان و مکاتب اخلاقی و عرفانی، کمحرفی یک فضیلت بزرگ به شمار میآید و افراد کمحرف در مقایسه با اشخاص پرحرف و وراج، از ارج و احترام بیشتری برخوردارند، بااینهمه باید بدانیم که هر نوع کمحرفیی پسندیده و ارزشمند نیست و همیشه کمحرفی یک فضیلت به شمار نمیآید. باید سرچشمۀ کمحرفی را بشناسیم و بفهمیم که آیا کمحرفی از انتخاب و اقتدار انسان سرچشمه میگیرد یا از ضعف و بیماری او. همچنین باید آثار و نتایج کمحرفی را به دقت بررسی کنیم.
ایرج شهبازی
اگرچه در عموم ادیان و مکاتب اخلاقی و عرفانی، کمحرفی یک فضیلت بزرگ به شمار میآید و افراد کمحرف در مقایسه با اشخاص پرحرف و وراج، از ارج و احترام بیشتری برخوردارند، بااینهمه باید بدانیم که هر نوع کمحرفیی پسندیده و ارزشمند نیست و همیشه کمحرفی یک فضیلت به شمار نمیآید. باید سرچشمۀ کمحرفی را بشناسیم و بفهمیم که آیا کمحرفی از انتخاب و اقتدار انسان سرچشمه میگیرد یا از ضعف و بیماری او. همچنین باید آثار و نتایج کمحرفی را به دقت بررسی کنیم. به این ترتیب میتوانیم دریابیم که برخی از کمحرفیها و سکوتها پسندیده نیستند؛ برای مثال به این نمونهها توجه کنید.
گاهی شخص در مجالس و محافل ساکت است و به ندرت سخن میگوید؛ زیراکه دارای اعتماد به نفس و عزت نفس نیست. او به تواناییِ فکری و روحی خود اعتماد ندارد و از حرف زدن میترسد. چنین شخصی درواقع خجالتی است، اما ممکن است خجالتی بودن او به عنوان شرم و حیا تلقی شود.
گاهی هم شخص از طرد شدن میترسد و همین باعث میشود از اظهار نظر و ابراز وجود پرهیز کند. او دچار این ترس درونی است که سخن گفتن باعث میشود دیگران او را از خود برانند.
گاهی اوقات هم افسردگی باعث میشود شخص از سخن گفتن خودداری کند. چنین کسی فاقد نیرو و نشاط زندگی است و به همین سبب انگیزهای برای سخن گفتن و مشارکت در تعاملات اجتماعی ندارد.
مهرطلبی و وابستگی هم از جمله عواملی است که باعث میشود شخص از سخن گفتن پرهیز کند. این مسأله به ویژه در زمانی خود را نشان میدهد که شخص ناگزیر است با کسی که به او وابستگی دارد، مخالفت کند. در چنین مواردی ممکن است شخص مهرطلب و وابسته برای این که تکیهگاه خود را از دست ندهد، ساکت بماند و خود را سانسور کند.
اضطراب هم میتواند باعث سکوت و کمحرفی شود.
این قبیل سکوتها و کمحرفیها نه تنها ارزشمند نیستند، بلکه ناپسند و نادرستند و شخص باید خود را درمان کند تا از کمحرفی بیمارگونۀ خود رهایی یابد. این گونه کمحرفیها و سکوتهایی از آسیبهای درونی سرچشمه میگیرند و آنها را با نشانههایی میتوان شناخت.
یکی از مهمترین نشانههای کمحرفی ناپسند این است که شخص در مواردی که باید سخن بگوید و از حق خود دفاع کند، یا احساسات و اندیشههای خود را بیان کند، قادر به سخن گفتن نیست. چنین کسی معمولاً پس از پایان یافتن ملاقاتها یا جلسات، از این که نتوانسته است سخن بگوید، احساس ناراحتی و پشیمانی دارد.
یکی دیگر از نشانههای کمحرفی بیمارگونه ناتوانی شخص در پاسخ دادن به رفتارهای عاطفی دیگران است. در اینجا شخص به سبب این که هوش عاطفی رشدنیافتهای دارد، یا از عزت نفس و اعتماد به نفس کافی برخوردار نیست، نمیتواند به محبتهای دیگران پاسخ بدهد و بنابراین در بده و بستانهای عاطفی خاموش میماند. همان گونه که گفتیم، چنین کمحرفیها و سکوتهایی باید درمان شود.
گاهی هم شخص کمحرف است به خاطر غرور و خودبرتربینی. او به سبب این که خود را از دیگران برتر میداند و از موضع بالاتر به انسانها نگاه میکند، در محافل و مجالس معمولاً ساکت است و کمحرف. ناگفته پیداست که چنین رفتاری نیز ارزشی ندارد.
کمحرفی ناشی از درونگرایی نیز چندان ارزشی ندارد. اشخاصی که به شدت درونگرا هستند، معمولاً از فقدان مهارتهای ارتباطی رنج میبرند. آنها به زحمت میتوانند سرِ سخن را با دیگران باز کنند و در دنیای درونیِ خود غوطهورند. سکوتهای طولانیمدت آنها ممکن است باعث رنجش اطرافیانشان شود. چنین کسانی هم باید کمحرفی خود را نشانۀ فضیلتمندی به شمار نیاورند و با تقویت مهارتهای ارتباطی و تمرینِ سخن گفتن، درونگرایی خود را متعادل کنند.
کمحرفی ناشی از بیسوادی نیز ارزشی ندارد. فراوان میبینیم افرادی را که در جمعها ساکتند و سخنی بر زبان نمیآورند، اما منشأ سکوت آنها این است که بسیار بیسوادند و اهل تفکر نیستند. چنین سکوتی هم ارزشی ندارد.
ازآنجاکه در بسیاری از فرهنگها به افراد ساکت و کمحرف احترام میگذارند، چنین کسانی ممکن است به مرور دچار این توهم شوند که افرادی فاضل و فرزانهاند. غرض از این بحث مختصر آن است که معلوم شود هر گونه کمحرفی و سکوتی پسندیده نیست و بلکه برخی از کمحرفیها نشانۀ بیماری یا رذیلتمندی هستند و باید درمان شود.کمحرفی ناپسند
ایرج شهبازی
اگرچه در عموم ادیان و مکاتب اخلاقی و عرفانی، کمحرفی یک فضیلت بزرگ به شمار میآید و افراد کمحرف در مقایسه با اشخاص پرحرف و وراج، از ارج و احترام بیشتری برخوردارند، بااینهمه باید بدانیم که هر نوع کمحرفیی پسندیده و ارزشمند نیست و همیشه کمحرفی یک فضیلت به شمار نمیآید. باید سرچشمۀ کمحرفی را بشناسیم و بفهمیم که آیا کمحرفی از انتخاب و اقتدار انسان سرچشمه میگیرد یا از ضعف و بیماری او. همچنین باید آثار و نتایج کمحرفی را به دقت بررسی کنیم.
به این ترتیب میتوانیم دریابیم که برخی از کمحرفیها و سکوتها پسندیده نیستند؛ برای مثال به این نمونهها توجه کنید.
گاهی شخص در مجالس و محافل ساکت است و به ندرت سخن میگوید؛ زیراکه دارای اعتماد به نفس و عزت نفس نیست. او به تواناییِ فکری و روحی خود اعتماد ندارد و از حرف زدن میترسد. چنین شخصی درواقع خجالتی است، اما ممکن است خجالتی بودن او به عنوان شرم و حیا تلقی شود.
گاهی هم شخص از طرد شدن میترسد و همین باعث میشود از اظهار نظر و ابراز وجود پرهیز کند. او دچار این ترس درونی است که سخن گفتن باعث میشود دیگران او را از خود برانند.
گاهی اوقات هم افسردگی باعث میشود شخص از سخن گفتن خودداری کند. چنین کسی فاقد نیرو و نشاط زندگی است و به همین سبب انگیزهای برای سخن گفتن و مشارکت در تعاملات اجتماعی ندارد.
مهرطلبی و وابستگی هم از جمله عواملی است که باعث میشود شخص از سخن گفتن پرهیز کند. این مسأله به ویژه در زمانی خود را نشان میدهد که شخص ناگزیر است با کسی که به او وابستگی دارد، مخالفت کند. در چنین مواردی ممکن است شخص مهرطلب و وابسته برای این که تکیهگاه خود را از دست ندهد، ساکت بماند و خود را سانسور کند.
اضطراب هم میتواند باعث سکوت و کمحرفی شود.
این قبیل سکوتها و کمحرفیها نه تنها ارزشمند نیستند، بلکه ناپسند و نادرستند و شخص باید خود را درمان کند تا از کمحرفی بیمارگونۀ خود رهایی یابد. این گونه کمحرفیها و سکوتهایی از آسیبهای درونی سرچشمه میگیرند و آنها را با نشانههایی میتوان شناخت.
یکی از مهمترین نشانههای کمحرفی ناپسند این است که شخص در مواردی که باید سخن بگوید و از حق خود دفاع کند، یا احساسات و اندیشههای خود را بیان کند، قادر به سخن گفتن نیست. چنین کسی معمولاً پس از پایان یافتن ملاقاتها یا جلسات، از این که نتوانسته است سخن بگوید، احساس ناراحتی و پشیمانی دارد.
یکی دیگر از نشانههای کمحرفی بیمارگونه ناتوانی شخص در پاسخ دادن به رفتارهای عاطفی دیگران است. در اینجا شخص به سبب این که هوش عاطفی رشدنیافتهای دارد، یا از عزت نفس و اعتماد به نفس کافی برخوردار نیست، نمیتواند به محبتهای دیگران پاسخ بدهد و بنابراین در بده و بستانهای عاطفی خاموش میماند. همان گونه که گفتیم، چنین کمحرفیها و سکوتهایی باید درمان شود.
گاهی هم شخص کمحرف است به خاطر غرور و خودبرتربینی. او به سبب این که خود را از دیگران برتر میداند و از موضع بالاتر به انسانها نگاه میکند، در محافل و مجالس معمولاً ساکت است و کمحرف. ناگفته پیداست که چنین رفتاری نیز ارزشی ندارد.
کمحرفی ناشی از درونگرایی نیز چندان ارزشی ندارد. اشخاصی که به شدت درونگرا هستند، معمولاً از فقدان مهارتهای ارتباطی رنج میبرند. آنها به زحمت میتوانند سرِ سخن را با دیگران باز کنند و در دنیای درونیِ خود غوطهورند. سکوتهای طولانیمدت آنها ممکن است باعث رنجش اطرافیانشان شود. چنین کسانی هم باید کمحرفی خود را نشانۀ فضیلتمندی به شمار نیاورند و با تقویت مهارتهای ارتباطی و تمرینِ سخن گفتن، درونگرایی خود را متعادل کنند.
کمحرفی ناشی از بیسوادی نیز ارزشی ندارد. فراوان میبینیم افرادی را که در جمعها ساکتند و سخنی بر زبان نمیآورند، اما منشأ سکوت آنها این است که بسیار بیسوادند و اهل تفکر نیستند. چنین سکوتی هم ارزشی ندارد.
ازآنجاکه در بسیاری از فرهنگها به افراد ساکت و کمحرف احترام میگذارند، چنین کسانی ممکن است به مرور دچار این توهم شوند که افرادی فاضل و فرزانهاند. غرض از این بحث مختصر آن است که معلوم شود هر گونه کمحرفی و سکوتی پسندیده نیست و بلکه برخی از کمحرفیها نشانۀ بیماری یا رذیلتمندی هستند و باید درمان شوند.
گاهی شخص در مجالس و محافل ساکت است و به ندرت سخن میگوید؛ زیراکه دارای اعتماد به نفس و عزت نفس نیست. او به تواناییِ فکری و روحی خود اعتماد ندارد و از حرف زدن میترسد. چنین شخصی درواقع خجالتی است، اما ممکن است خجالتی بودن او به عنوان شرم و حیا تلقی شود.
گاهی هم شخص از طرد شدن میترسد و همین باعث میشود از اظهار نظر و ابراز وجود پرهیز کند. او دچار این ترس درونی است که سخن گفتن باعث میشود دیگران او را از خود برانند.
گاهی اوقات هم افسردگی باعث میشود شخص از سخن گفتن خودداری کند. چنین کسی فاقد نیرو و نشاط زندگی است و به همین سبب انگیزهای برای سخن گفتن و مشارکت در تعاملات اجتماعی ندارد.
مهرطلبی و وابستگی هم از جمله عواملی است که باعث میشود شخص از سخن گفتن پرهیز کند. این مسأله به ویژه در زمانی خود را نشان میدهد که شخص ناگزیر است با کسی که به او وابستگی دارد، مخالفت کند. در چنین مواردی ممکن است شخص مهرطلب و وابسته برای این که تکیهگاه خود را از دست ندهد، ساکت بماند و خود را سانسور کند.
اضطراب هم میتواند باعث سکوت و کمحرفی شود.
این قبیل سکوتها و کمحرفیها نه تنها ارزشمند نیستند، بلکه ناپسند و نادرستند و شخص باید خود را درمان کند تا از کمحرفی بیمارگونۀ خود رهایی یابد. این گونه کمحرفیها و سکوتهایی از آسیبهای درونی سرچشمه میگیرند و آنها را با نشانههایی میتوان شناخت.
یکی از مهمترین نشانههای کمحرفی ناپسند این است که شخص در مواردی که باید سخن بگوید و از حق خود دفاع کند، یا احساسات و اندیشههای خود را بیان کند، قادر به سخن گفتن نیست. چنین کسی معمولاً پس از پایان یافتن ملاقاتها یا جلسات، از این که نتوانسته است سخن بگوید، احساس ناراحتی و پشیمانی دارد.
یکی دیگر از نشانههای کمحرفی بیمارگونه ناتوانی شخص در پاسخ دادن به رفتارهای عاطفی دیگران است. در اینجا شخص به سبب این که هوش عاطفی رشدنیافتهای دارد، یا از عزت نفس و اعتماد به نفس کافی برخوردار نیست، نمیتواند به محبتهای دیگران پاسخ بدهد و بنابراین در بده و بستانهای عاطفی خاموش میماند. همان گونه که گفتیم، چنین کمحرفیها و سکوتهایی باید درمان شود.
گاهی هم شخص کمحرف است به خاطر غرور و خودبرتربینی. او به سبب این که خود را از دیگران برتر میداند و از موضع بالاتر به انسانها نگاه میکند، در محافل و مجالس معمولاً ساکت است و کمحرف. ناگفته پیداست که چنین رفتاری نیز ارزشی ندارد.
کمحرفی ناشی از درونگرایی نیز چندان ارزشی ندارد. اشخاصی که به شدت درونگرا هستند، معمولاً از فقدان مهارتهای ارتباطی رنج میبرند. آنها به زحمت میتوانند سرِ سخن را با دیگران باز کنند و در دنیای درونیِ خود غوطهورند. سکوتهای طولانیمدت آنها ممکن است باعث رنجش اطرافیانشان شود. چنین کسانی هم باید کمحرفی خود را نشانۀ فضیلتمندی به شمار نیاورند و با تقویت مهارتهای ارتباطی و تمرینِ سخن گفتن، درونگرایی خود را متعادل کنند.
کمحرفی ناشی از بیسوادی نیز ارزشی ندارد. فراوان میبینیم افرادی را که در جمعها ساکتند و سخنی بر زبان نمیآورند، اما منشأ سکوت آنها این است که بسیار بیسوادند و اهل تفکر نیستند. چنین سکوتی هم ارزشی ندارد.
ازآنجاکه در بسیاری از فرهنگها به افراد ساکت و کمحرف احترام میگذارند، چنین کسانی ممکن است به مرور دچار این توهم شوند که افرادی فاضل و فرزانهاند. غرض از این بحث مختصر آن است که معلوم شود هر گونه کمحرفی و سکوتی پسندیده نیست و بلکه برخی از کمحرفیها نشانۀ بیماری یا رذیلتمندی هستند و باید درمان شوند.
Forwarded from تاریخ معاصـر ایران
چرا قالیباف رئیس جمهور خوبی نخواهد بود؟
یادداشتی از محمدمهاجری
ابروباد و مه و خورشید و فلک در کارند تا آقای قالیباف به پاستور برود.
اگر همین خودش دلیل بر این نباشد که او رئیس جمهور خوبی نیست، دلایل محکمتری هم وجود دارد.
به حلقه اطراف آقای قالیباف نگاه کنید.
5 نفر که بتوانند مثلا وزیرخارجه یا اقتصاد یا صنعت یا آموزش وپرورش یا ارتباطات بشوند و طبقه متخصص جامعه قبولشان داشته باشد، میبینید؟
آقای قالیباف خیلی روی شفافیت مانور میدهد و تلاش می کند تلاشهایی را که در این زمینه انجام گرفته به نام خود سند بزند،
اما آیا کتمانگری در زمینه خودروهای شاسی بلند، املاک نجومی شهردای، داستان قائم مقامش در شهرداری و... کافی نیست برای اینکه او را رئیس جمهور خوبی ندانیم؟
(قطعا ورود به مسائل زندگی خصوصی اش را غیراخلاقی می دانم هرچند توضیح ندادن در باره آنها هم ضعف اوست)
همه حرفهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی قالیباف را از سال 1384 تا امروز جمع کنید.
بیش از نصف ورق دفتر مشق دانش آموزان میشود؟
آیا حرفهای تکراری، روبنایی، بیمطالعه و شعاری کافی نیست که رای دهندگان اسمش را روی برگ رای ننویسند؟
او در زمینه سیاست خارجی چه می داند؟ آیا جز جوگیرشدن در زمستان 1399 برای به تصویب رساندن مصوبه ای که امید اکثر مردم را با هوا کردن برجام به یاس تبدیل کرد، هنر دیگری هم دارد؟
شاید سفر او به مسکو و تلاش ناکامش برای دیدار با پوتین به عنوان دستاورد تلقی گردد
اما آخرش معلوم شد این دستاورد را یک عضو ساده کمیسیون امنیت ملی مجلس هم میتوانست کسب کند!
قالیباف بعد از دوران دفاع مقدس، هیچ سابقه شگرف و افتخارآفرینی ندارد، هرچند که در دوران فرماندهی نیروی انتظامی موفقتر از اخلاف و اسلاف خود عمل کرده.
با این حال او در شهرداری تهران آثاری از خود به جا نگذاشته که در افکار عمومی پایتخت نشینان، برجسته باشد.
حتی اگر کار قابل قبولی هم صورت گرفته حتما در فساد عیسی شریفی، غرق و مضمحل شده است.
قالیباف نشان داده مجلس را پادگان می بیند و نمایندگان نیز سرباز و امربر هستند.
اما در طرف مقابل، نمایندگان چنین وقعی به او نگذاردند و رئیس مجلس را از چهره ای که میتوانست پارلمانتاریست باشد ، فقط به یک اداره کننده جلسه تنزل دادند.
قالیباف هرگز چهره پرنفوذ سیاسی نبوده و اوج آن در انتخابات اخیر مشاهده شد.
او با اینکه با جبهه پایداری زدوبند کرد و دوستان نزدیکش را هم قربانی ائتلاف با این تشکیلات کرد، در تهران فقط 400 هزار رای آورد که نسبت به دوره قبل مجلس، حدود یک میلیون کاهش داشت.
سوای این، قالیباف هرگز در فضای سیاسی کشور به عنوان یک متفکر سیاسی جدی گرفته نشده است..
نزد اهل فرهنگ و هنر جایگاهی ندارد؛ فاقد ایده اقتصادی است و نزد اقتصاددانان کشور در حد رئیس مجلس، با نفوذ نیست و با اینکه در دانشگاه درس می دهد ، دانشگاهیان خیلی تحویلش نمیگیرند؛
در گروههای مرجع مانند روحانیون نیز برد چندانی ندارد و....
اینها و دلایل دیگر باعث می شود او حتی اگر رای بیاورد، رئیس جمهور خوبی نباشد.
هرچند او را به مراتب از مرحوم شهید رئیسی عملیاتیتر و قدرتمندتر می دانم و در اکثر اختلافات اساسی که در ماههای آخر عمر آن مرحوم با او داشت، قالیباف را محق میدانم.
پ.ن: در روز تایید صلاحیتها، دونفر از روزنامه نگاران منتقد آقای قالیباف روانه زندان شدند که پیش از این به افشاگری درباره قالیباف دست زده بودند.
با آن دو همکار رسانه ای قطعا سلیقه ام همراه نیست و کارشان را نمی پسندم
اما آقای قالیباف می توانست فقط یک ژست بگیرد و اعلام کند شکایت خودش را از آنها پس میگیرد.
او این کار را هم نکرد و یک دلیل دیگر بر خوب نبودنش برای پست ریاست جمهوری اضافه کرد.
#تاریخ_معاصرایران 👇👇👇
📚https://t.me/joinchat/AAAAAEEhqxx3Z00nJrdwFg
یادداشتی از محمدمهاجری
ابروباد و مه و خورشید و فلک در کارند تا آقای قالیباف به پاستور برود.
اگر همین خودش دلیل بر این نباشد که او رئیس جمهور خوبی نیست، دلایل محکمتری هم وجود دارد.
به حلقه اطراف آقای قالیباف نگاه کنید.
5 نفر که بتوانند مثلا وزیرخارجه یا اقتصاد یا صنعت یا آموزش وپرورش یا ارتباطات بشوند و طبقه متخصص جامعه قبولشان داشته باشد، میبینید؟
آقای قالیباف خیلی روی شفافیت مانور میدهد و تلاش می کند تلاشهایی را که در این زمینه انجام گرفته به نام خود سند بزند،
اما آیا کتمانگری در زمینه خودروهای شاسی بلند، املاک نجومی شهردای، داستان قائم مقامش در شهرداری و... کافی نیست برای اینکه او را رئیس جمهور خوبی ندانیم؟
(قطعا ورود به مسائل زندگی خصوصی اش را غیراخلاقی می دانم هرچند توضیح ندادن در باره آنها هم ضعف اوست)
همه حرفهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی قالیباف را از سال 1384 تا امروز جمع کنید.
بیش از نصف ورق دفتر مشق دانش آموزان میشود؟
آیا حرفهای تکراری، روبنایی، بیمطالعه و شعاری کافی نیست که رای دهندگان اسمش را روی برگ رای ننویسند؟
او در زمینه سیاست خارجی چه می داند؟ آیا جز جوگیرشدن در زمستان 1399 برای به تصویب رساندن مصوبه ای که امید اکثر مردم را با هوا کردن برجام به یاس تبدیل کرد، هنر دیگری هم دارد؟
شاید سفر او به مسکو و تلاش ناکامش برای دیدار با پوتین به عنوان دستاورد تلقی گردد
اما آخرش معلوم شد این دستاورد را یک عضو ساده کمیسیون امنیت ملی مجلس هم میتوانست کسب کند!
قالیباف بعد از دوران دفاع مقدس، هیچ سابقه شگرف و افتخارآفرینی ندارد، هرچند که در دوران فرماندهی نیروی انتظامی موفقتر از اخلاف و اسلاف خود عمل کرده.
با این حال او در شهرداری تهران آثاری از خود به جا نگذاشته که در افکار عمومی پایتخت نشینان، برجسته باشد.
حتی اگر کار قابل قبولی هم صورت گرفته حتما در فساد عیسی شریفی، غرق و مضمحل شده است.
قالیباف نشان داده مجلس را پادگان می بیند و نمایندگان نیز سرباز و امربر هستند.
اما در طرف مقابل، نمایندگان چنین وقعی به او نگذاردند و رئیس مجلس را از چهره ای که میتوانست پارلمانتاریست باشد ، فقط به یک اداره کننده جلسه تنزل دادند.
قالیباف هرگز چهره پرنفوذ سیاسی نبوده و اوج آن در انتخابات اخیر مشاهده شد.
او با اینکه با جبهه پایداری زدوبند کرد و دوستان نزدیکش را هم قربانی ائتلاف با این تشکیلات کرد، در تهران فقط 400 هزار رای آورد که نسبت به دوره قبل مجلس، حدود یک میلیون کاهش داشت.
سوای این، قالیباف هرگز در فضای سیاسی کشور به عنوان یک متفکر سیاسی جدی گرفته نشده است..
نزد اهل فرهنگ و هنر جایگاهی ندارد؛ فاقد ایده اقتصادی است و نزد اقتصاددانان کشور در حد رئیس مجلس، با نفوذ نیست و با اینکه در دانشگاه درس می دهد ، دانشگاهیان خیلی تحویلش نمیگیرند؛
در گروههای مرجع مانند روحانیون نیز برد چندانی ندارد و....
اینها و دلایل دیگر باعث می شود او حتی اگر رای بیاورد، رئیس جمهور خوبی نباشد.
هرچند او را به مراتب از مرحوم شهید رئیسی عملیاتیتر و قدرتمندتر می دانم و در اکثر اختلافات اساسی که در ماههای آخر عمر آن مرحوم با او داشت، قالیباف را محق میدانم.
پ.ن: در روز تایید صلاحیتها، دونفر از روزنامه نگاران منتقد آقای قالیباف روانه زندان شدند که پیش از این به افشاگری درباره قالیباف دست زده بودند.
با آن دو همکار رسانه ای قطعا سلیقه ام همراه نیست و کارشان را نمی پسندم
اما آقای قالیباف می توانست فقط یک ژست بگیرد و اعلام کند شکایت خودش را از آنها پس میگیرد.
او این کار را هم نکرد و یک دلیل دیگر بر خوب نبودنش برای پست ریاست جمهوری اضافه کرد.
#تاریخ_معاصرایران 👇👇👇
📚https://t.me/joinchat/AAAAAEEhqxx3Z00nJrdwFg
Telegram
تاریخ معاصـر ایران
تاریخ را فاتحان می نویسند اما به دروغ، در مورد تاریخ یک قرن گذشته ، دروغ های زیادی نوشته و یا به مردم گفته شده است، اما از طریق اسناد و مدارک و فیلم ها حقایق را می توان فهمید.
#تاریخ_معاصرایران
https://t.me/joinchat/AAAAAEEhqxx3Z00nJrdwFg
#تاریخ_معاصرایران
https://t.me/joinchat/AAAAAEEhqxx3Z00nJrdwFg