Forwarded from کتابخانه ایران شناسی
زنان بهائی و شوق ترقی. سیاوش راستانی. بی جا: بی نا، بی تا.
Forwarded from kalemehtv شبکه جهانی کلمه (Towleed)
🔴توئیت "پیام ولی"، فعال حقوق بشر در خصوص اخراج یک شهروند بهائی در قائمشهر توسط اطلاعات سپاه
@kalemehtv
@kalemehtv
Forwarded from کتابخانه ایران شناسی
تاریخ بیضا: روایت شاهدان عینی از قتل عام بهائیان در یزد به انضمام تلگرام های دولتی. ابوالقاسم بیضا. به کوشش سیامک ذبیحی مقدم. هوفهایم( آلمان): موسسه مطبوعات بهائی آلمان، لجنه ملی نشر آثار امری به لسان فارسی و عربی، 2016.
Forwarded from آكادمی ايقان
آئین بهایی و تحلیل نظری نقد مارکس بر برونو بوئر
#پدرام_اعرابی
مارکس در مقاله ای به نام “درباره ی مسئله ی یهود”، در آغاز شروع به شرح آراء فیلسوفی به نام برونوبوئر می کند. “بوئر” در مطلبی که درباره ی امر سیاسی و آزادی جامعه ی یهود در درون جامعه ی مسیحی به آن پرداخته است، نوعی تندی خاصی را در قبال جامعه و مطالبه ی جامعه ی یهودی از خود به خرج میدهد که میتوان نظراتش را در زمره ی اولین نظریات رسمی نقد لیبرالیسم به مفهوم پارادوکسهای تئوریک درون باش در دموکراسی و معنای آزادی دانست، که بسیار هم از لحاظ نظری قابل تامل و توجه هستند. به نقل از مارکس، “بوئر” می نویسد که :
«یهودیان آلمان خواستار رهائی اند، آنها خواستار چه نوع رهایی ای هستند؟!
-رهایی مدنی و رهایی سیاسی.
و در ادامه می گوید که:
در آلمان هیچ کس آزاد نیست، پس چگونه شما را آزاد سازیم.»
بوئر اساسا نظر خاصی به مفهوم آزادی دارد که با بنیانهای عقلانی آزادی بسیار سازگار است. او میگوید وقتی جامعه ای که امروز محدود است و امکان بروز خود را ندارد، صرفا می تواند از بیان دفاعیاتی جهت به دست آوردنِ آزادی، به عنوان دستاویزی برای وجود-بخشی به خود استفاده کند، و آن جاهایی را که جامعه ی یهود در قبال مفهوم استبداد و به دست آوردن برای خود تعریف میکند، به واقع نه برای آزاد شدن از بند استبداد به معنای محض کلمه، بلکه برای رها شدن از قوانین مسیحیت است و برای شروع سلطه ی خود بر جامعه و به دست آوردن ساختار قدرت است،
در همان بخش مارکس نقل قولش از بوئر را ادامه می دهد و از قول او می گوید که:
«اگر یهودی بخواهد از دولت مسیحی رهایی یابد، در واقع خواستار آن است که دولت مسیحی، تعصب خود را کنار بگذارد. اما آیا یهودی خود تعصب مذهبی اش را کنار میگذارد؟ در نتیجه آیا او حق دارد که از شخص دیگری بخواهد که مذهب خود را ترک بگوید؟»
و در ادامه می گوید:
«دولت مسیحی بنا به طبیعت خویش فاقد توانایی رها ساختن یهودی است، نیز یهودی بنا به طبیعت خودش نمی تواند رها شود، مادام که دولت، مسیحی، و یهودی، یهودی است. هر دو به یک اندازه از رها ساختن یا رها شدن، ناتوانند.»
مارکس طی نقدی که در همان آغاز مطلب اش در قبال آراء بوئر انجام میدهد، مطرح میکند، بوئر آزادی مذهبی را از دولتِ مدعی آزادی محال می داند، و بیان می کند که او دچار تضادهایی در نظر خود نسبت به مفروضات اولیه اش در قبال آزادی میشود و نمی تواند به این پرسش پاسخ دهد که چطور مذهب می تواند از دولت آزاد شود اما به عنوان یک موقعیت نظری که حق بهره برداری از آزادی را دارد، خود را حفظ کند. یعنی آزادی دولت از مذهب و آزادی مذهبی ذیل دولت چطور به وجه کاربردی و منطقی امکان پذیر است. اساسا نقد مارکس به بوئر از این جنبه است که، وقتی بوئر از مفهوم دولت به عنوان یک نهاد تصمیم گیر و قدرت مند، سخن میگوید، بیشتر سوی نظرش به سمت دولت مسیحی است و نه “دولت” به معنای عام کلمه. و مارکس معتقد است دولت مسیحی دولتی است که برآمده از زاویه ی دیدی خداشناسانه به امر اجتماع است و لذا هر حدی که بر جامعه ی یهود هم میگذارد، نوعی بر محوریت تضاد خداشناسانه است ونه تضادی در حیطه ی انسانی. او از قول خودش می گوید:
«به محض آنکه دولت رابطه ی خود را به شیوه ای خداشناسانه با مذهب قطع کند، و به محض آنکه دولت رابطه ی خود را به عنوان دولت، یعنی به شکل سیاسی، با مذهب برقرار نماید، دیگر انتقادی خداشناسانه نخواهد بود. در این موقع، انتقاد، به انتقادی از دولت سیاسی تبدیل میشود. در اینجا جایی که خداشناسانه بودن مسئله، پایان می یابد، انتقادی بودنِ انتقاد بوئر نیز، پایان می یابد.»
جامعه ی سیاسی مطلوب مارکس در اینجا، جامعه ی ایالات متحده بوده است (البته این مطلب در همان اوایل قرن نوزدهم نگاشته شده است و شاید امروز هم اگر مارکس زنده بود، این آرائ خود را تمدید میکرد، و حتی اگر این مثال هم نقض شود، به واقع او در حال دفاع از یک نوع مکانیزم دولت سیاسی مستقل از مذهب است) و مطرح میکند که در آنجا نه مذهب ِ دولتی وجود دارد و نه مذهب رسمی ِ اعلام شده ی اکثریت و نه تسلط یک مذهب بر مذهبی دیگر. دولت نسبت به کلیه ی مذاهب بیگانه است. (قابل تامل است که این مطالبه یکی از مهمترین مطالبات تئوریک آئین بهاییست)
همانطور که مارکس برای اکثر متفکران و پژوهشگران علوم انسانی مطرح است و عموم ایشان اهمیت آراء این اندیشمند مهم تاریخ اندیشه، را همواره لحاظ می کنند، بایستی گفت که محور تمام تصورات و تاملات او، صرفا عناصر مادی و تنانه ی موجود در جهان بوده اند و به واقع جوهر هر آنچه او بر جهان تصور می کند؛ مطابق آراء اندیشمند سلف خود؛ فوئرباخ، اولا “ماده” است و در ثانی، با گذار از پرسش اینکه «جوهر اساسی جهان چیست؟»، و رسیدن به پرسش اینکه «جوهر جامعه چه می تواند باشد؟»
#بخش۱
@iqaan
#پدرام_اعرابی
مارکس در مقاله ای به نام “درباره ی مسئله ی یهود”، در آغاز شروع به شرح آراء فیلسوفی به نام برونوبوئر می کند. “بوئر” در مطلبی که درباره ی امر سیاسی و آزادی جامعه ی یهود در درون جامعه ی مسیحی به آن پرداخته است، نوعی تندی خاصی را در قبال جامعه و مطالبه ی جامعه ی یهودی از خود به خرج میدهد که میتوان نظراتش را در زمره ی اولین نظریات رسمی نقد لیبرالیسم به مفهوم پارادوکسهای تئوریک درون باش در دموکراسی و معنای آزادی دانست، که بسیار هم از لحاظ نظری قابل تامل و توجه هستند. به نقل از مارکس، “بوئر” می نویسد که :
«یهودیان آلمان خواستار رهائی اند، آنها خواستار چه نوع رهایی ای هستند؟!
-رهایی مدنی و رهایی سیاسی.
و در ادامه می گوید که:
در آلمان هیچ کس آزاد نیست، پس چگونه شما را آزاد سازیم.»
بوئر اساسا نظر خاصی به مفهوم آزادی دارد که با بنیانهای عقلانی آزادی بسیار سازگار است. او میگوید وقتی جامعه ای که امروز محدود است و امکان بروز خود را ندارد، صرفا می تواند از بیان دفاعیاتی جهت به دست آوردنِ آزادی، به عنوان دستاویزی برای وجود-بخشی به خود استفاده کند، و آن جاهایی را که جامعه ی یهود در قبال مفهوم استبداد و به دست آوردن برای خود تعریف میکند، به واقع نه برای آزاد شدن از بند استبداد به معنای محض کلمه، بلکه برای رها شدن از قوانین مسیحیت است و برای شروع سلطه ی خود بر جامعه و به دست آوردن ساختار قدرت است،
در همان بخش مارکس نقل قولش از بوئر را ادامه می دهد و از قول او می گوید که:
«اگر یهودی بخواهد از دولت مسیحی رهایی یابد، در واقع خواستار آن است که دولت مسیحی، تعصب خود را کنار بگذارد. اما آیا یهودی خود تعصب مذهبی اش را کنار میگذارد؟ در نتیجه آیا او حق دارد که از شخص دیگری بخواهد که مذهب خود را ترک بگوید؟»
و در ادامه می گوید:
«دولت مسیحی بنا به طبیعت خویش فاقد توانایی رها ساختن یهودی است، نیز یهودی بنا به طبیعت خودش نمی تواند رها شود، مادام که دولت، مسیحی، و یهودی، یهودی است. هر دو به یک اندازه از رها ساختن یا رها شدن، ناتوانند.»
مارکس طی نقدی که در همان آغاز مطلب اش در قبال آراء بوئر انجام میدهد، مطرح میکند، بوئر آزادی مذهبی را از دولتِ مدعی آزادی محال می داند، و بیان می کند که او دچار تضادهایی در نظر خود نسبت به مفروضات اولیه اش در قبال آزادی میشود و نمی تواند به این پرسش پاسخ دهد که چطور مذهب می تواند از دولت آزاد شود اما به عنوان یک موقعیت نظری که حق بهره برداری از آزادی را دارد، خود را حفظ کند. یعنی آزادی دولت از مذهب و آزادی مذهبی ذیل دولت چطور به وجه کاربردی و منطقی امکان پذیر است. اساسا نقد مارکس به بوئر از این جنبه است که، وقتی بوئر از مفهوم دولت به عنوان یک نهاد تصمیم گیر و قدرت مند، سخن میگوید، بیشتر سوی نظرش به سمت دولت مسیحی است و نه “دولت” به معنای عام کلمه. و مارکس معتقد است دولت مسیحی دولتی است که برآمده از زاویه ی دیدی خداشناسانه به امر اجتماع است و لذا هر حدی که بر جامعه ی یهود هم میگذارد، نوعی بر محوریت تضاد خداشناسانه است ونه تضادی در حیطه ی انسانی. او از قول خودش می گوید:
«به محض آنکه دولت رابطه ی خود را به شیوه ای خداشناسانه با مذهب قطع کند، و به محض آنکه دولت رابطه ی خود را به عنوان دولت، یعنی به شکل سیاسی، با مذهب برقرار نماید، دیگر انتقادی خداشناسانه نخواهد بود. در این موقع، انتقاد، به انتقادی از دولت سیاسی تبدیل میشود. در اینجا جایی که خداشناسانه بودن مسئله، پایان می یابد، انتقادی بودنِ انتقاد بوئر نیز، پایان می یابد.»
جامعه ی سیاسی مطلوب مارکس در اینجا، جامعه ی ایالات متحده بوده است (البته این مطلب در همان اوایل قرن نوزدهم نگاشته شده است و شاید امروز هم اگر مارکس زنده بود، این آرائ خود را تمدید میکرد، و حتی اگر این مثال هم نقض شود، به واقع او در حال دفاع از یک نوع مکانیزم دولت سیاسی مستقل از مذهب است) و مطرح میکند که در آنجا نه مذهب ِ دولتی وجود دارد و نه مذهب رسمی ِ اعلام شده ی اکثریت و نه تسلط یک مذهب بر مذهبی دیگر. دولت نسبت به کلیه ی مذاهب بیگانه است. (قابل تامل است که این مطالبه یکی از مهمترین مطالبات تئوریک آئین بهاییست)
همانطور که مارکس برای اکثر متفکران و پژوهشگران علوم انسانی مطرح است و عموم ایشان اهمیت آراء این اندیشمند مهم تاریخ اندیشه، را همواره لحاظ می کنند، بایستی گفت که محور تمام تصورات و تاملات او، صرفا عناصر مادی و تنانه ی موجود در جهان بوده اند و به واقع جوهر هر آنچه او بر جهان تصور می کند؛ مطابق آراء اندیشمند سلف خود؛ فوئرباخ، اولا “ماده” است و در ثانی، با گذار از پرسش اینکه «جوهر اساسی جهان چیست؟»، و رسیدن به پرسش اینکه «جوهر جامعه چه می تواند باشد؟»
#بخش۱
@iqaan
Forwarded from آكادمی ايقان
آئین بهائی و تحلیل نظری نقد مارکس بر برونو بوئر
#پدرام_اعرابی
مادیترین امر موجود و جوهری در جامعهی اقتصادی را معنای “کار” میداند، چیزی که در ارتباطی تنگاتنگی با مسئلهی سرمایه قرار گرفته است. حتی این وجه نظر زیرساخت انگارانه اش، که امر بنیادین را بر همان مبنای جوهریت “ماده” لحاظ می کند، و “اقتصاد” جوهر مادی و اساسی هر رویدادی در جامعه است، در همین شریان فکری می توان در مسیر نقدش به بوئر، شاهد بود که ، در همانجا هم وقتی معنای دولت مسیحی در نگاه او را نقد میکند، تلاش میکند او را به ورود در جایی دیگر و به قول خودش اصیل تر دعوت کند که همان معنای مادی و کلی “دولت” است، و نه معنای مسیحی و دینی “دولت”. نقد مارکس به موقعیت دین، به واقع بر آمده از وضعی است که آن دین خاص، در همان موقعیت بار خرافی خویش را در بستری از تاریخ تحولات تولیدی و اقتصادی، و در محیطی از زندگی انسان دریافته است و رشد داده است، و همانطور که او مطرح میکند، هر دینی، بخشی از این پوست اندازی را در طول تاریخ خود انجام میدهد و موقعیت دینی جدیدی را خلق میکند. به واقع انسان به تنهایی، و آرام آرام در طول تاریخ تحولات اجتماعی، حاضر میشود. در واقع این مناسبات تولیدی هستند که جای اجتماعی اشان را در بستر دین تغییر میدهند و نه مناسبات و مطالبات درون ساختاری جوامع دینی. و البته که این محور اصلی نظر ورزی مارکس، در تاریخ تحولات اجتماعی بوده است، و این رویکرد در باقی تحلیلهای سیاسی-اجتماعی مارکس نیز بر همین مبنای بنیادین ترین زیر بنای تحولات اجتماعی که “اقتصاد” است، مورد تحلیل قرار میگیرد.
اما نگارنده ی این مطلب ضمن احترام و توجه ی وافر به آراء اندیشمندانه ی مارکس که در طول تاریخ نیز واجد تحولات و گشودگی های بزرگی برای بشریت بوده است، به دسته بندی دیگری در جهان سیاسی انسان قائلم و مطابق با آنچه به عنوان زیر بنای تحولات مدنی و سیاسی، در طول تاریخ مورد مداقه قرار داده ام، دریافتم از رویدادهای حتی اقتصادی و سیاسی در سطح کلان را اموری برآمده از باورهای اسطوره ای و نوعی الهیات تاریخی-سیاسی میبینم و نه صرفا مناسبات تولیدی. یعنی آنجایی که ما به ظاهر امور و تکاپوهای انسانها در جوامع را بر اساس رویدادهای اقتصادی و میزان تولید و مصرف و میزان سود و داد وستدشان مورد مداقه قرار میدهیم، قائلم آنچه در زیر بنای این مناسبات تولیدی، خودش را با قدرت تمام حفظ کرده است، چیزی جز مناسبات کلان و خرد مذهبی و دینی، نبوده است و نمی تواند باشد، و معمولا می توان با میزان سرمایه پذیری و سود آوری ارگانهای دینی، در قبال کمپانی های تولیدی این نکته را به دقت مورد بررسی قرار داد. و حتی با تطبیق رویدادهای مهم تاریخی و فعالیت های مجامع بزرگ دینی این فرایند مهم را شاهد بود. حتی می توان با گشودن معانی خاصی چون شهادت در آئینهای دینی، و یا جهاد در ساختارهای دینیای چون اسلام و مسیحیت، شاهد وجهی از دادوستد و تولید بود که در ساختارهای مادی اقتصاد به ندرت می توان آنها را مشاهده کرد.
لذا اگر این فرض را بپذیریم؛ که آنچه در طول تاریخ تحولات اجتماعی انسان، نقش بنیادینی داشته و آدمی را تا به کنون، به چنین ورطه و موقعیتی کشانده است، مناسبات و رفتارهای الهی و دینی پیروان ادیان متعدد و مختلف در طول تاریخ بشریت بوده است، و مجددا آنچه بوئر مطرح کرد را به یاد بیاوریم و این موقعیت دقیقی را که بوئر به عنوان یک بحران حکومت دینی از آن یاد کرده است را به یاد بیاوریم. ما از خود میپرسیم اگر راهی که مارکس مطرح کرد را قبول نداشته باشیم و بخواهیم از جایی دیگر به مطلب نگاه کنیم چگونه است؟
#بخش۲
@iqaan
#پدرام_اعرابی
مادیترین امر موجود و جوهری در جامعهی اقتصادی را معنای “کار” میداند، چیزی که در ارتباطی تنگاتنگی با مسئلهی سرمایه قرار گرفته است. حتی این وجه نظر زیرساخت انگارانه اش، که امر بنیادین را بر همان مبنای جوهریت “ماده” لحاظ می کند، و “اقتصاد” جوهر مادی و اساسی هر رویدادی در جامعه است، در همین شریان فکری می توان در مسیر نقدش به بوئر، شاهد بود که ، در همانجا هم وقتی معنای دولت مسیحی در نگاه او را نقد میکند، تلاش میکند او را به ورود در جایی دیگر و به قول خودش اصیل تر دعوت کند که همان معنای مادی و کلی “دولت” است، و نه معنای مسیحی و دینی “دولت”. نقد مارکس به موقعیت دین، به واقع بر آمده از وضعی است که آن دین خاص، در همان موقعیت بار خرافی خویش را در بستری از تاریخ تحولات تولیدی و اقتصادی، و در محیطی از زندگی انسان دریافته است و رشد داده است، و همانطور که او مطرح میکند، هر دینی، بخشی از این پوست اندازی را در طول تاریخ خود انجام میدهد و موقعیت دینی جدیدی را خلق میکند. به واقع انسان به تنهایی، و آرام آرام در طول تاریخ تحولات اجتماعی، حاضر میشود. در واقع این مناسبات تولیدی هستند که جای اجتماعی اشان را در بستر دین تغییر میدهند و نه مناسبات و مطالبات درون ساختاری جوامع دینی. و البته که این محور اصلی نظر ورزی مارکس، در تاریخ تحولات اجتماعی بوده است، و این رویکرد در باقی تحلیلهای سیاسی-اجتماعی مارکس نیز بر همین مبنای بنیادین ترین زیر بنای تحولات اجتماعی که “اقتصاد” است، مورد تحلیل قرار میگیرد.
اما نگارنده ی این مطلب ضمن احترام و توجه ی وافر به آراء اندیشمندانه ی مارکس که در طول تاریخ نیز واجد تحولات و گشودگی های بزرگی برای بشریت بوده است، به دسته بندی دیگری در جهان سیاسی انسان قائلم و مطابق با آنچه به عنوان زیر بنای تحولات مدنی و سیاسی، در طول تاریخ مورد مداقه قرار داده ام، دریافتم از رویدادهای حتی اقتصادی و سیاسی در سطح کلان را اموری برآمده از باورهای اسطوره ای و نوعی الهیات تاریخی-سیاسی میبینم و نه صرفا مناسبات تولیدی. یعنی آنجایی که ما به ظاهر امور و تکاپوهای انسانها در جوامع را بر اساس رویدادهای اقتصادی و میزان تولید و مصرف و میزان سود و داد وستدشان مورد مداقه قرار میدهیم، قائلم آنچه در زیر بنای این مناسبات تولیدی، خودش را با قدرت تمام حفظ کرده است، چیزی جز مناسبات کلان و خرد مذهبی و دینی، نبوده است و نمی تواند باشد، و معمولا می توان با میزان سرمایه پذیری و سود آوری ارگانهای دینی، در قبال کمپانی های تولیدی این نکته را به دقت مورد بررسی قرار داد. و حتی با تطبیق رویدادهای مهم تاریخی و فعالیت های مجامع بزرگ دینی این فرایند مهم را شاهد بود. حتی می توان با گشودن معانی خاصی چون شهادت در آئینهای دینی، و یا جهاد در ساختارهای دینیای چون اسلام و مسیحیت، شاهد وجهی از دادوستد و تولید بود که در ساختارهای مادی اقتصاد به ندرت می توان آنها را مشاهده کرد.
لذا اگر این فرض را بپذیریم؛ که آنچه در طول تاریخ تحولات اجتماعی انسان، نقش بنیادینی داشته و آدمی را تا به کنون، به چنین ورطه و موقعیتی کشانده است، مناسبات و رفتارهای الهی و دینی پیروان ادیان متعدد و مختلف در طول تاریخ بشریت بوده است، و مجددا آنچه بوئر مطرح کرد را به یاد بیاوریم و این موقعیت دقیقی را که بوئر به عنوان یک بحران حکومت دینی از آن یاد کرده است را به یاد بیاوریم. ما از خود میپرسیم اگر راهی که مارکس مطرح کرد را قبول نداشته باشیم و بخواهیم از جایی دیگر به مطلب نگاه کنیم چگونه است؟
#بخش۲
@iqaan
Forwarded from آكادمی ايقان
آئین بهائی و تحلیل نظری نقد مارکس بر برونو بوئر
#پدرام_اعرابی
یعنی هم با بوئر هم دلی کنیم و قبول داشته باشیم که جامعه ی یهود در صورتی که خود نتواند برای دیگری نقشی واقعی و آزاد قائل باشد، نمی تواند از دولت مسیحی انتظار محبت و انتقال آزادی داشته باشد ، و هم آن سوی دیگر مطلب، نقد مارکس را هم نپذیریم که مطرح میکرد، مشکل بوئر استفاده از لفظ “دولت دینی” بوده است و اینکه اساسا بوئر باید به نقد مفهوم مادی و کلی “دولت” بپردازد و نه صرفا معنای دولت دینی، و از این سو به مارکس چنین بگوییم که، ما آنچه در طول تجربه ی بشری داشته ایم، تا به کنون مدرن ترین دولت ها را هم به عنوان دولتی غیر دینی تجربه نکرده ایم و ما مطابق آنچه تا به کنون رخ داده است، و مطابق عالم واقع در تاریخ رویدادهای پیش روست، حق را به بوئر میدهیم. از سویی نیز، باز با این نظر مارکس هم، هم دل باشیم که اگر در دستگاه نظری بوئر باشیم، باید عرصه ی وجودی همه ی ادیان را تعطیل کنیم و در چنین شرایطی چنین فعلی امکان پذیر نیست! پس چه باید کرد. در چنین شرایطی با تعدادی گزاره های صادق ولی ناپسند و گزاره هایی کاذب روبرو هستیم. چگونه می توان این چالش را در سطحی وسیعتر پاسخ داد؟
برای ورود به این ورطه ی به غایت دشوار، می توان آرام آرام و با شرح کلی از آراء آئین بهایی؛ به عنوان نوعی خاص از ادیان حاضر در پیش روی تجربه ی بشری؛ که همواره دربهایی گشوده به موقعیت حقیقت دارد، شروع کرد. آئین بهایی، بیش از آنکه وامدار ادیان گذشته باشد، محصول تاریخ نو و جدید است. در متون اصلی این آئین، می توان حضور دیگری به عنوان امر مشروعِ همواره هست را، به عنوان موقعیتی برای زیستن مشاهده کرد. تجدد، که امری فرا رونده از وضع موجود است و در عین حال نقد شونده، خود را به عنوان موضوعی زنده در قبال آراء مرتجع قدیمی پویا نگاه میدارد و عین این مطلب که «اگر دین مخالف علم و عقل باشد ممکن نیست سبب اطمینان قلب شود» گذار محتوایی جدی این دین در قبال ادیان دیگر را نشان میدهد. شریعت که همواره بحرانی ترین عنصردر اعمال حکومت دینی لحاظ می شود، و به وجهی می تواند معنای دولت را از هر آزاد اندیشی ای تهی کند، و به واقع دولت را تبدیل به همان چیزی کند که بوئر به واقع و به حق نگران آن است، در آئین بهایی در کمترین و ضعیف ترین موقعیت خود ظاهر شده است، و آنچه رسما در این دین به ترویج آن پرداخته میشود، حرکت فردی و مستمر خودِ فرد، برای رسیدن به جایگاه خاص حقیقت است. لذا در این آئین، “دین” در مقابل چیزی یا کسی نیست، حتی دیگری ِ غیر همکیش، خواسته یا نا خواسته در زمره ی آنچه دین، آن را همکیش میگوید قرار میگیرد. لذا اگرچه که دولت مسیحی بنا به روایت هگل در قبال دولت یهودی بار شریعت-محوری کمتری دارد و با معنای آزادی، که خصلت ذاتی انسان است، سازگارتر است، اما باز هم بنا به همان ساخت بنیادینی که جامعه ی مسیحی در گذار تحولات روزگار از آن برخوردار شده است، دچار همان انسداد ساختاری ای شده که باقی ادیان دچارش گردیده اند. اما با مراجعه حتی به ساخت درون باش در بنیادی ترین نهاد تصمیم گیری این دین، یعنی شورای علم این جامعه خاص و بزرگ بهایی، شاهد یک مرکز گریزی و در عین حال همگرایی، حول محور صلحی هستیم که به ندرت در جایگاههای دیگر دینی میتوانیم شاهدش باشیم.
#بخش۳
@iqaan
#پدرام_اعرابی
یعنی هم با بوئر هم دلی کنیم و قبول داشته باشیم که جامعه ی یهود در صورتی که خود نتواند برای دیگری نقشی واقعی و آزاد قائل باشد، نمی تواند از دولت مسیحی انتظار محبت و انتقال آزادی داشته باشد ، و هم آن سوی دیگر مطلب، نقد مارکس را هم نپذیریم که مطرح میکرد، مشکل بوئر استفاده از لفظ “دولت دینی” بوده است و اینکه اساسا بوئر باید به نقد مفهوم مادی و کلی “دولت” بپردازد و نه صرفا معنای دولت دینی، و از این سو به مارکس چنین بگوییم که، ما آنچه در طول تجربه ی بشری داشته ایم، تا به کنون مدرن ترین دولت ها را هم به عنوان دولتی غیر دینی تجربه نکرده ایم و ما مطابق آنچه تا به کنون رخ داده است، و مطابق عالم واقع در تاریخ رویدادهای پیش روست، حق را به بوئر میدهیم. از سویی نیز، باز با این نظر مارکس هم، هم دل باشیم که اگر در دستگاه نظری بوئر باشیم، باید عرصه ی وجودی همه ی ادیان را تعطیل کنیم و در چنین شرایطی چنین فعلی امکان پذیر نیست! پس چه باید کرد. در چنین شرایطی با تعدادی گزاره های صادق ولی ناپسند و گزاره هایی کاذب روبرو هستیم. چگونه می توان این چالش را در سطحی وسیعتر پاسخ داد؟
برای ورود به این ورطه ی به غایت دشوار، می توان آرام آرام و با شرح کلی از آراء آئین بهایی؛ به عنوان نوعی خاص از ادیان حاضر در پیش روی تجربه ی بشری؛ که همواره دربهایی گشوده به موقعیت حقیقت دارد، شروع کرد. آئین بهایی، بیش از آنکه وامدار ادیان گذشته باشد، محصول تاریخ نو و جدید است. در متون اصلی این آئین، می توان حضور دیگری به عنوان امر مشروعِ همواره هست را، به عنوان موقعیتی برای زیستن مشاهده کرد. تجدد، که امری فرا رونده از وضع موجود است و در عین حال نقد شونده، خود را به عنوان موضوعی زنده در قبال آراء مرتجع قدیمی پویا نگاه میدارد و عین این مطلب که «اگر دین مخالف علم و عقل باشد ممکن نیست سبب اطمینان قلب شود» گذار محتوایی جدی این دین در قبال ادیان دیگر را نشان میدهد. شریعت که همواره بحرانی ترین عنصردر اعمال حکومت دینی لحاظ می شود، و به وجهی می تواند معنای دولت را از هر آزاد اندیشی ای تهی کند، و به واقع دولت را تبدیل به همان چیزی کند که بوئر به واقع و به حق نگران آن است، در آئین بهایی در کمترین و ضعیف ترین موقعیت خود ظاهر شده است، و آنچه رسما در این دین به ترویج آن پرداخته میشود، حرکت فردی و مستمر خودِ فرد، برای رسیدن به جایگاه خاص حقیقت است. لذا در این آئین، “دین” در مقابل چیزی یا کسی نیست، حتی دیگری ِ غیر همکیش، خواسته یا نا خواسته در زمره ی آنچه دین، آن را همکیش میگوید قرار میگیرد. لذا اگرچه که دولت مسیحی بنا به روایت هگل در قبال دولت یهودی بار شریعت-محوری کمتری دارد و با معنای آزادی، که خصلت ذاتی انسان است، سازگارتر است، اما باز هم بنا به همان ساخت بنیادینی که جامعه ی مسیحی در گذار تحولات روزگار از آن برخوردار شده است، دچار همان انسداد ساختاری ای شده که باقی ادیان دچارش گردیده اند. اما با مراجعه حتی به ساخت درون باش در بنیادی ترین نهاد تصمیم گیری این دین، یعنی شورای علم این جامعه خاص و بزرگ بهایی، شاهد یک مرکز گریزی و در عین حال همگرایی، حول محور صلحی هستیم که به ندرت در جایگاههای دیگر دینی میتوانیم شاهدش باشیم.
#بخش۳
@iqaan
Forwarded from آكادمی ايقان
آئین بهائی و تحلیل نظری نقد مارکس بر برونو بوئر
#پدرام_اعرابی
حذف مقوله ی تقلید و حذف تبعیت بی چون و چرای از دیگری و تعطیلی عقل، به شکلی، نوعی گناه شرعی بزرگی لحاظ می شود، و نمی توان در روزمره از توجه به این چیزها فارغ شد. اینک و با رویکرد به چنین آرائی بایستی پرسید، به واقع کجای مناسک مدرن و سیاسی امروزه، چنین گزاره ای را می توانند به عنوان امری درون دینی، در سایر ادیان دیگر لحاظ اش بکنند، لذا دولت بر آمده از چنین آئینی، حتی اگر بخواهد هم که بر علیه آزادی دیگری عمل کند، در قبال آنچه متون مقدس اش است، دچار خسران و خبط بزرگی خواهد شد. در این موقعیت، دین، از پوسته ی کهن اش که “بوئر” نگران آن است خارج شده است، و دیگر البته آنچه مارکس هم مدعی اش هست؛ که امری کاملا متصل به زیربنای اقتصادی یک جامعه است، نیست. دین در اینجا معنایی رهایی بخش و آزاد دارد. دیندار، کسی جز همان شهروند مدرن مورد نظر لاک نیست و آزادی، اصالتا، حضور در محضر حقیقت است و شناخت حقیقت وظیفه ی انسان مومن است، و تبعیت از عقل، حد اعلای درک حضور هر فرد در هستیست. دولت منبعث از این ساختار، حتی اگر در خیال هم شکل بگیرد، چاره ای ندارد، جز گردن نهادن به بنیانهای نظری خود، و آنجا که چنین باشد، نقدهای بسیاری از فلاسفه ی تاریخ فلسفه، که به معنای سرکوب گرانه ی دین داشته اند، دچار چالش های جدی ای خواهد شد. و آنجایی که در مجمع الادیان در تصور نهایی این آئین تصویر شده است، آیا چیزی فراتر از رویای اندیشمندان مدرن برای صلح پایدار است. ما خیل عظیمی از مطالبات سیاسی جدی این آئین را می توانیم در کتب مختلف این جامعه ی خاص رصد کنیم، و به خصوص رساله المدنیه مرجع جدی ای برای این امر می تواند باشد که ضرورت دارد، طی پرژه های پژوهشی ای موسع به این امور پرداخته شود. به نظر با ورود به بنیانهای پایه ای آئین بهایی ما به جایی ورود می کنیم، که بنیانهای اساسی و جدی جهان مدرن و انسان امروز است. درکی محتوایی از صلح و توجه به عقل و توجه به تجددی هر روزه با در نظر گرفتن نقدهایی مبنایی به آن جهت از احیا علوم نوین.
شانزدهم آذر سال یکهزار و سیصد و نود و هفت.
پدرام اعرابی
منبع: سایت شهروندیار
#بخش۴_پایانی
@iqaan
#پدرام_اعرابی
حذف مقوله ی تقلید و حذف تبعیت بی چون و چرای از دیگری و تعطیلی عقل، به شکلی، نوعی گناه شرعی بزرگی لحاظ می شود، و نمی توان در روزمره از توجه به این چیزها فارغ شد. اینک و با رویکرد به چنین آرائی بایستی پرسید، به واقع کجای مناسک مدرن و سیاسی امروزه، چنین گزاره ای را می توانند به عنوان امری درون دینی، در سایر ادیان دیگر لحاظ اش بکنند، لذا دولت بر آمده از چنین آئینی، حتی اگر بخواهد هم که بر علیه آزادی دیگری عمل کند، در قبال آنچه متون مقدس اش است، دچار خسران و خبط بزرگی خواهد شد. در این موقعیت، دین، از پوسته ی کهن اش که “بوئر” نگران آن است خارج شده است، و دیگر البته آنچه مارکس هم مدعی اش هست؛ که امری کاملا متصل به زیربنای اقتصادی یک جامعه است، نیست. دین در اینجا معنایی رهایی بخش و آزاد دارد. دیندار، کسی جز همان شهروند مدرن مورد نظر لاک نیست و آزادی، اصالتا، حضور در محضر حقیقت است و شناخت حقیقت وظیفه ی انسان مومن است، و تبعیت از عقل، حد اعلای درک حضور هر فرد در هستیست. دولت منبعث از این ساختار، حتی اگر در خیال هم شکل بگیرد، چاره ای ندارد، جز گردن نهادن به بنیانهای نظری خود، و آنجا که چنین باشد، نقدهای بسیاری از فلاسفه ی تاریخ فلسفه، که به معنای سرکوب گرانه ی دین داشته اند، دچار چالش های جدی ای خواهد شد. و آنجایی که در مجمع الادیان در تصور نهایی این آئین تصویر شده است، آیا چیزی فراتر از رویای اندیشمندان مدرن برای صلح پایدار است. ما خیل عظیمی از مطالبات سیاسی جدی این آئین را می توانیم در کتب مختلف این جامعه ی خاص رصد کنیم، و به خصوص رساله المدنیه مرجع جدی ای برای این امر می تواند باشد که ضرورت دارد، طی پرژه های پژوهشی ای موسع به این امور پرداخته شود. به نظر با ورود به بنیانهای پایه ای آئین بهایی ما به جایی ورود می کنیم، که بنیانهای اساسی و جدی جهان مدرن و انسان امروز است. درکی محتوایی از صلح و توجه به عقل و توجه به تجددی هر روزه با در نظر گرفتن نقدهایی مبنایی به آن جهت از احیا علوم نوین.
شانزدهم آذر سال یکهزار و سیصد و نود و هفت.
پدرام اعرابی
منبع: سایت شهروندیار
#بخش۴_پایانی
@iqaan
Forwarded from «بهائیان در آئینه مطبوعات»
یک شهروند بهائی: ماموران فرق «بها»ی پشت جلد کتاب را با پیامبرمان نفهمیدند
منبع: iranwire.com
ارسلان یزدانی شهروند بهایی که به تازگی از زندان آزاد شده است با انتشار تصویری از جلد یک کتاب در صفحه اینستاگرام شخصی خود نوشته است ماموران هنگام بازداشت او در هنگام تفتیش منزل و محل کارش به دنبال کتابهای «فرقه ضاله بهاییت» بودند.
ارسلان یزدانی نوشته است: «من هر چه میگفتم به همین سوی چراغ هیچکدام از این کتابها، کتابهای بهایی نیستند و همه کتابهای قدیمیای هستند که مادربزرگم به امانت نزد من سپرده است، باور نمیکردند.»
این شهروند بهایی همچنین نوشته است در نهایت یکی از ماموران از میان انبوه کتابها، یکی را برداشته و گفته است:«ایناها! اینم کتاب بهائیت.»
آقای یزدانی در انتهای این یادداشت با اشاره به اینکه اتفاقا کتاب مذکور یک کتاب مذهبی در ارتباط با اسلام بود نوشته است: «نگاهی به کتاب انداختم و دیدم شخصی _که حدسم این است پدربزرگ مادرم، ذکایی بیضایی باشد_ با خط شکستهنستعلیق زیبایی نوشته است: این کتاب مربوط است به زندگی حضرت عباس.به دوستمان گفتم عزیز برادر! این اتفاقا کتاب مذهبی شماست! اما او با همان چشمان پر از نفرتش گفت: نخیر! اینجا رو نگاه کن، نوشته بها. اسم پیامبرتون رو نوشته.»
او در پایان اشاره کرده که آنچه مامور را آنگونه شادمان کرده به گمان اینکه مدرکی علیه او به دست آورده است درواقع بهای کتاب بوده که بر جلد آن درج شده است: « نگاه کردم و دیدم نوشته: بها: ۵۷ ریال!»
روز چهارشنبه دهم شهریور ۱۴۰۰، ارسلان یزدانی، شهروند بهایی ساکن تهران توسط ماموران امنیتی بازداشت و به مکانی نامعلوم منتقل شد.«سمیرا ابراهیمی»، همسر ارسلان یزدانی در گفتگو با رسانهها گفت که منزل و محل کار ارسلان مورد تفتیش قرار گرفته و برخی از وسایل شخصی او از جمله دستگاههای الکترونیک همچون موبایل تبلت و لپتاپ ضبط شدهاند.
با پیگیریهای سمیرا ابراهیمی همسر آقای یزدانی مشخص شد او را به بازداشتگاه زندان اوین منتقل کردهاند.
طی این پیگیریها وسایل ضبط شده در تاریخ ۱۴ مهر ۱۴۰۰ به خانواده او تحویل داده شد و در نهایت ارسلان در تاریخ ۲۴ مهر با قرار وثیقه از زندان آزاد شد.
پروندهسازی علیه شهروندان بهایی در طول چهاردهه گذشته همواره از سوی نهادهای امنیتی انجام شده و در کنار مصادره داراییها و املاک اقلیتهای دینی و بهویژه بهاییان به یکی از روشهای متداول سرکوب شهروندان به دلیل اعتقاداتشان تبدیل شده است.
👇👇👇
http://fa.iranpresswatch.org
«بهائیان در آیینه مطبوعات»:
@iranpresswatc
منبع: iranwire.com
ارسلان یزدانی شهروند بهایی که به تازگی از زندان آزاد شده است با انتشار تصویری از جلد یک کتاب در صفحه اینستاگرام شخصی خود نوشته است ماموران هنگام بازداشت او در هنگام تفتیش منزل و محل کارش به دنبال کتابهای «فرقه ضاله بهاییت» بودند.
ارسلان یزدانی نوشته است: «من هر چه میگفتم به همین سوی چراغ هیچکدام از این کتابها، کتابهای بهایی نیستند و همه کتابهای قدیمیای هستند که مادربزرگم به امانت نزد من سپرده است، باور نمیکردند.»
این شهروند بهایی همچنین نوشته است در نهایت یکی از ماموران از میان انبوه کتابها، یکی را برداشته و گفته است:«ایناها! اینم کتاب بهائیت.»
آقای یزدانی در انتهای این یادداشت با اشاره به اینکه اتفاقا کتاب مذکور یک کتاب مذهبی در ارتباط با اسلام بود نوشته است: «نگاهی به کتاب انداختم و دیدم شخصی _که حدسم این است پدربزرگ مادرم، ذکایی بیضایی باشد_ با خط شکستهنستعلیق زیبایی نوشته است: این کتاب مربوط است به زندگی حضرت عباس.به دوستمان گفتم عزیز برادر! این اتفاقا کتاب مذهبی شماست! اما او با همان چشمان پر از نفرتش گفت: نخیر! اینجا رو نگاه کن، نوشته بها. اسم پیامبرتون رو نوشته.»
او در پایان اشاره کرده که آنچه مامور را آنگونه شادمان کرده به گمان اینکه مدرکی علیه او به دست آورده است درواقع بهای کتاب بوده که بر جلد آن درج شده است: « نگاه کردم و دیدم نوشته: بها: ۵۷ ریال!»
روز چهارشنبه دهم شهریور ۱۴۰۰، ارسلان یزدانی، شهروند بهایی ساکن تهران توسط ماموران امنیتی بازداشت و به مکانی نامعلوم منتقل شد.«سمیرا ابراهیمی»، همسر ارسلان یزدانی در گفتگو با رسانهها گفت که منزل و محل کار ارسلان مورد تفتیش قرار گرفته و برخی از وسایل شخصی او از جمله دستگاههای الکترونیک همچون موبایل تبلت و لپتاپ ضبط شدهاند.
با پیگیریهای سمیرا ابراهیمی همسر آقای یزدانی مشخص شد او را به بازداشتگاه زندان اوین منتقل کردهاند.
طی این پیگیریها وسایل ضبط شده در تاریخ ۱۴ مهر ۱۴۰۰ به خانواده او تحویل داده شد و در نهایت ارسلان در تاریخ ۲۴ مهر با قرار وثیقه از زندان آزاد شد.
پروندهسازی علیه شهروندان بهایی در طول چهاردهه گذشته همواره از سوی نهادهای امنیتی انجام شده و در کنار مصادره داراییها و املاک اقلیتهای دینی و بهویژه بهاییان به یکی از روشهای متداول سرکوب شهروندان به دلیل اعتقاداتشان تبدیل شده است.
👇👇👇
http://fa.iranpresswatch.org
«بهائیان در آیینه مطبوعات»:
@iranpresswatc
Forwarded from کتابخانه ایران شناسی
زنان بهائی و شوق ترقی. سیاوش راستانی. بی جا: بی نا، بی تا.