آيا مديريت منابع انساني معادل قانون كار است؟
جواب: خير
بخش بسيار كوچكي از مديريت منابع انساني قانون كار است و اساسا اهميت منابع انساني در دهه هاي اخير به دليل مولفه هاي نرم درمنابع انساني است.
براي مثال وقتي به سياستهاي كلي نظام اداري و قانون مديريت خدمات كشوري مي نگريد، مفاهيم اصيل رفتار سازماني و منابع انساني در آن جلوه بيشتري دارد؛ چون تدوين و تصويب آن در كشور، نسبت به قانون كار، به زمان ما نزديك تر است.
از اين جهت پيشنهاد مي شود دوستان مباحث خود را بيشتر معطوف به فصول ديگر غير از قانون كار بكنند و در عين حال به آن هم توجهي داشته باشند.
جواب: خير
بخش بسيار كوچكي از مديريت منابع انساني قانون كار است و اساسا اهميت منابع انساني در دهه هاي اخير به دليل مولفه هاي نرم درمنابع انساني است.
براي مثال وقتي به سياستهاي كلي نظام اداري و قانون مديريت خدمات كشوري مي نگريد، مفاهيم اصيل رفتار سازماني و منابع انساني در آن جلوه بيشتري دارد؛ چون تدوين و تصويب آن در كشور، نسبت به قانون كار، به زمان ما نزديك تر است.
از اين جهت پيشنهاد مي شود دوستان مباحث خود را بيشتر معطوف به فصول ديگر غير از قانون كار بكنند و در عين حال به آن هم توجهي داشته باشند.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
المپيك مونيخ
بازي فينال بين آلمان و يونان
كاپيتان يونان:سقراط
كاپيتان آلمان: هگل
داور: كنفوسيوس
كمك داور: سنت آگوستين
سنت توماس آكويناس
در اين بازي زننده تك گل مسابقه، سقراط است. البته كارل ماركس معتقد است كه گل آفسايد است ولي داور گل را مي پذیرد.
🆔 @HR34000
بازي فينال بين آلمان و يونان
كاپيتان يونان:سقراط
كاپيتان آلمان: هگل
داور: كنفوسيوس
كمك داور: سنت آگوستين
سنت توماس آكويناس
در اين بازي زننده تك گل مسابقه، سقراط است. البته كارل ماركس معتقد است كه گل آفسايد است ولي داور گل را مي پذیرد.
🆔 @HR34000
#LAYING_OFF
آرمان فاتح
دبير بخش کاریکاتور
مجله رفتار سازمانى و منابع انسانى
#انجمن_علمى_مديريت_دولتى_ايران
آرمان فاتح
دبير بخش کاریکاتور
مجله رفتار سازمانى و منابع انسانى
#انجمن_علمى_مديريت_دولتى_ايران
Harvard Business Review
January 2019
How Retirement Changes Your Identity
#RETIREMENT
https://hbr.org/ideacast/2019/01/how-retirement-changes-your-identity
مرضيه خطى
دبير بخش نقد مقالات
مجله رفتار سازمانى و منابع انسانى
#انجمن_علمى_مديريت_دولتى_ايران
@HR34000
January 2019
How Retirement Changes Your Identity
#RETIREMENT
https://hbr.org/ideacast/2019/01/how-retirement-changes-your-identity
مرضيه خطى
دبير بخش نقد مقالات
مجله رفتار سازمانى و منابع انسانى
#انجمن_علمى_مديريت_دولتى_ايران
@HR34000
How Retirement Changes Your Identity.pdf
145.6 KB
مرضيه خطى
دبير بخش نقد مقالات
مجله رفتار سازمانى و منابع انسانى
#انجمن_علمى_مديريت_دولتى_ايران
@HR34000
دبير بخش نقد مقالات
مجله رفتار سازمانى و منابع انسانى
#انجمن_علمى_مديريت_دولتى_ايران
@HR34000
A guide to the human resource body of knowledge
Sandra Reed, 2017
#Human_Resource_Management
#HRM
عطیه رسولی
دبیر بخش نقد کتب
مجله رفتار سازمانى و منابع انسانى
#انجمن_علمى_مديريت_دولتى_ايران
Sandra Reed, 2017
#Human_Resource_Management
#HRM
عطیه رسولی
دبیر بخش نقد کتب
مجله رفتار سازمانى و منابع انسانى
#انجمن_علمى_مديريت_دولتى_ايران
A guide to the human resource body of knowledge.pdf
44.9 MB
A guide to the human resource body of knowledge
Sandra Reed, 2017
#Human_Resource_Management
#HRM
عطیه رسولی
دبیر بخش نقد کتب
مجله رفتار سازمانى و منابع انسانى
#انجمن_علمى_مديريت_دولتى_ايران
Sandra Reed, 2017
#Human_Resource_Management
#HRM
عطیه رسولی
دبیر بخش نقد کتب
مجله رفتار سازمانى و منابع انسانى
#انجمن_علمى_مديريت_دولتى_ايران
Forwarded from مدیریت منابع انسانی
🔸دوره جامع تربیت ارزیاب کانون های ارزیابی و توسعه
🔺زمان: 9 ، 10، 11 بهمن ماه - دانشکده مدیریت
🎯دانلود بروشور: https://goo.gl/TsCqMq
👈 پیش ثبت نام: HR34000.com/pced
🔺(ثبت نام قطعی پس از تایید مدارک *ظرفیت محدود*)
☎️88229901
📌هم اکنون به بزرگترین گروه مدیریت منابع انسانی کشور بپیوندید:
https://t.me/joinchat/GZiY809WKqYYpnY16u9NZg
🔺زمان: 9 ، 10، 11 بهمن ماه - دانشکده مدیریت
🎯دانلود بروشور: https://goo.gl/TsCqMq
👈 پیش ثبت نام: HR34000.com/pced
🔺(ثبت نام قطعی پس از تایید مدارک *ظرفیت محدود*)
☎️88229901
📌هم اکنون به بزرگترین گروه مدیریت منابع انسانی کشور بپیوندید:
https://t.me/joinchat/GZiY809WKqYYpnY16u9NZg
#compensation_plan
آرمان فاتح
دبير بخش کاریکاتور
مجله رفتار سازمانى و منابع انسانى
#انجمن_علمى_مديريت_دولتى_ايران
آرمان فاتح
دبير بخش کاریکاتور
مجله رفتار سازمانى و منابع انسانى
#انجمن_علمى_مديريت_دولتى_ايران
Forwarded from مدیریت منابع انسانی
⭕️ آخرین دوره MBA یکساله منابع انسانی دانشکده مدیریت دانشگاه تهران در سال 97
🏅 با حضور معتبرترین اساتید مدیریت منابع انسانی کشور
👈 پیش ثبت نام آنلاین و دانلود بروشور و فیلم: goo.gl/B7uS8H
📌 دانلود سرفصل های دوره: goo.gl/M7x1Zh
☎️88220537
📌هم اکنون به بزرگترین گروه مدیریت منابع انسانی کشور بپیوندید:
https://t.me/joinchat/GZiY809WKqYYpnY16u9NZg
🏅 با حضور معتبرترین اساتید مدیریت منابع انسانی کشور
👈 پیش ثبت نام آنلاین و دانلود بروشور و فیلم: goo.gl/B7uS8H
📌 دانلود سرفصل های دوره: goo.gl/M7x1Zh
☎️88220537
📌هم اکنون به بزرگترین گروه مدیریت منابع انسانی کشور بپیوندید:
https://t.me/joinchat/GZiY809WKqYYpnY16u9NZg
سلام عليكم؛
ضمن تبريك برد تيم فوتبال، يك مثنوي از سلطان العارفين انسان شناس بزرگ، مولانا را تقديم مي كنم. در اين مثنوي گرگ و روباه از شير درخواست مي كنند كه رهبري آنها را بپذيرد تا در شكار موفقيت بدست آورند، ولي با وجود اينكه شير اين نقش را مي پذيرد، آنها به توان رهبري و عدالت توزيعي شير ترديد مي كنند. شير متوجه اين مساله مي شود و به آنها ياد مي دهد كه چگونه بايد از "من تا ما" سير كنند و به بلوغ مرحله هفتم در كار تيمي و مشاركت برسند.
ارادتمند:
آرين قلي پور
ضمن تبريك برد تيم فوتبال، يك مثنوي از سلطان العارفين انسان شناس بزرگ، مولانا را تقديم مي كنم. در اين مثنوي گرگ و روباه از شير درخواست مي كنند كه رهبري آنها را بپذيرد تا در شكار موفقيت بدست آورند، ولي با وجود اينكه شير اين نقش را مي پذيرد، آنها به توان رهبري و عدالت توزيعي شير ترديد مي كنند. شير متوجه اين مساله مي شود و به آنها ياد مي دهد كه چگونه بايد از "من تا ما" سير كنند و به بلوغ مرحله هفتم در كار تيمي و مشاركت برسند.
ارادتمند:
آرين قلي پور
شیر و گرگ و روبهی بهر شکار
رفته بودند از طلب در کوهسار
تا به پشت همدگر بر صیدها
سخت بر بندند بار قیدها
هر سه با هم اندر آن صحرای ژرف
صیدها گیرند بسیار و شگرف
گرچه زیشان شیر نر را ننگ بود
لیک کرد اکرام و همراهی نمود
این چنین شه را ز لشکر زحمتست
لیک همره شد جماعت رحمتست
این چنین مه را ز اختر ننگهاست
او میان اختران بهر سخاست
امر شاورهم پیمبر را رسید
گرچه رایی نیست رایش را ندید
در ترازو جو رفیق زر شدست
نه از آن که جو چو زر جوهر شدست
روح قالب را کنون همره شدست
مدتی سگ حارس درگه شدست
چونک رفتند این جماعت سوی کوه
در رکاب شیر با فر و شکوه
گاو کوهی و بز و خرگوش زفت
یافتند و کار ایشان پیش رفت
هر که باشد در پی شیر حراب
کم نیاید روز و شب او را کباب
چون ز که در پیشه آوردندشان
کشته و مجروح و اندر خون کشان
گرگ و روبه را طمع بود اندر آن
که رود قسمت به عدل خسروان
عکس طمع هر دوشان بر شیر زد
شیر دانست آن طمعها را سند
هر که باشد شیر اسرار و امیر
او بداند هر چه اندیشد ضمیر
هین نگه دار ای دل اندیشهخو
دل ز اندیشهٔ بدی در پیش او
داند و خر را همیراند خموش
در رخت خندد برای رویپوش
شیر چون دانست آن وسواسشان
وا نگفت و داشت آن دم پاسشان
لیک با خود گفت بنمایم سزا
مر شما را ای خسیسان گدا
مر شما را بس نیامد رای من
ظنتان اینست در اعطای من
ای عقول و رایتان از رای من
از عطاهای جهانآرای من
نقش با نقاش چه سگالد دگر
چون سگالش اوش بخشید و خبر
این چنین ظن خسیسانه بمن
مر شما را بود ننگان زمن
ظانین بالله ظن السؤ را
گر نبرم سر بود عین خطا
وا رهانم چرخ را از ننگتان
تا بماند در جهان این داستان
شیر با این فکر میزد خنده فاش
بر تبسمهای شیر ایمن مباش
مال دنیا شد تبسمهای حق
کرد ما را مست و مغرور و خلق
فقر و رنجوری بهستت ای سند
کان تبسم دام خود را بر کند
گفت شیر ای گرگ این را بخش کن
معدلت را نو کن ای گرگ کهن
نایب من باش در قسمتگری
تا پدید آید که تو چه گوهری
گفت ای شه گاو وحشی بخش تست
آن بزرگ و تو بزرگ و زفت و چست
بز مرا که بز میانهست و وسط
روبها خرگوش بستان بی غلط
شیر گفت ای گرگ چون گفتی بگو
چونک من باشم تو گویی ما و تو
گرگ خود چه سگ بود کو خویش دید
پیش چون من شیر بی مثل و ندید
گفت پیش آ ای خری کو خود خرید
پیشش آمد پنجه زد او را درید
چون ندیدش مغز و تدبیر رشید
در سیاست پوستش از سر کشید
گفت چون دید منت ز خود نبرد
این چنین جان را بباید زار مرد
چون نبودی فانی اندر پیش من
فضل آمد مر ترا گردن زدن
کل شیء هالک جز وجه او
چون نهای در وجه او هستی مجو
هر که اندر وجه ما باشد فنا
کل شیء هالک نبود جزا
زانک در الاست او از لا گذشت
هر که در الاست او فانی نگشت
هر که بر در او من و ما میزند
رد بابست او و بر لا میتند
آن یکی آمد در یاری بزد
گفت یارش کیستی ای معتمد
گفت من گفتش برو هنگام نیست
بر چنین خوانی مقام خام نیست
خام را جز آتش هجر و فراق
کی پزد کی وا رهاند از نفاق
رفت آن مسکین و سالی در سفر
در فراق دوست سوزید از شرر
پخته گشت آن سوخته پس باز گشت
باز گرد خانهٔ همباز گشت
حلقه زد بر در بصد ترس و ادب
تا بنجهد بیادب لفظی ز لب
بانگ زد یارش که بر در کیست آن
گفت بر در هم توی ای دلستان
گفت اکنون چون منی ای من در آ
نیست گنجایی دو من را در سرا
نیست سوزن را سر رشتهٔ دوتا
چونک یکتایی درین سوزن در آ
رشته را با سوزن آمد ارتباط
نیست در خور با جمل سم الخیاط
کی شود باریک هستی جمل
جز بمقراض ریاضات و عمل
دست حق باید مر آن را ای فلان
کو بود بر هر محالی کن فکان
هر محال از دست او ممکن شود
هر حرون از بیم او ساکن شود
اکمه و ابرص چه باشد مرده نیز
زنده گردد از فسون آن عزیز
و آن عدم کز مرده مردهتر بود
در کف ایجاد او مضطر بود
کل یوم هو فی شان بخوان
مر ورا بی کار و بیفعلی مدان
کمترین کاریش هر روزست آن
کو سه لشکر را کند این سو روان
لشکری ز اصلاب سوی امهات
بهر آن تا در رحم روید نبات
لشکری ز ارحام سوی خاکدان
تا ز نر و ماده پر گردد جهان
لشکری از خاک زان سوی اجل
تا ببیند هر کسی حسن عمل
این سخن پایان ندارد هین بتاز
سوی آن دو یار پاک پاکباز
گفت یارش کاندر آ ای جمله من
نی مخالف چون گل و خار چمن
رشته یکتا شد غلط کم شو کنون
گر دوتا بینی حروف کاف و نون
کاف و نون همچون کمند آمد جذوب
تا کشاند مر عدم را در خطوب
پس دوتا باید کمند اندر صور
گرچه یکتا باشد آن دو در اثر
گر دو پا گر چار پا ره را برد
همچو مقراض دو تا یکتا برد
آن دو همبازان گازر را ببین
هست در ظاهر خلافی زان و زین
آن یکی کرباس را در آب زد
وان دگر همباز خشکش میکند
باز او آن خشک را تر میکند
گوییا ز استیزه ضد بر میتند
لیک این دو ضد استیزهنما
یکدل و یککار باشد در رضا
هر نبی و هر ولی را ملکیست
لیک تا حق میبرد جمله یکیست
چونک جمع مستمع را خواب برد
رفته بودند از طلب در کوهسار
تا به پشت همدگر بر صیدها
سخت بر بندند بار قیدها
هر سه با هم اندر آن صحرای ژرف
صیدها گیرند بسیار و شگرف
گرچه زیشان شیر نر را ننگ بود
لیک کرد اکرام و همراهی نمود
این چنین شه را ز لشکر زحمتست
لیک همره شد جماعت رحمتست
این چنین مه را ز اختر ننگهاست
او میان اختران بهر سخاست
امر شاورهم پیمبر را رسید
گرچه رایی نیست رایش را ندید
در ترازو جو رفیق زر شدست
نه از آن که جو چو زر جوهر شدست
روح قالب را کنون همره شدست
مدتی سگ حارس درگه شدست
چونک رفتند این جماعت سوی کوه
در رکاب شیر با فر و شکوه
گاو کوهی و بز و خرگوش زفت
یافتند و کار ایشان پیش رفت
هر که باشد در پی شیر حراب
کم نیاید روز و شب او را کباب
چون ز که در پیشه آوردندشان
کشته و مجروح و اندر خون کشان
گرگ و روبه را طمع بود اندر آن
که رود قسمت به عدل خسروان
عکس طمع هر دوشان بر شیر زد
شیر دانست آن طمعها را سند
هر که باشد شیر اسرار و امیر
او بداند هر چه اندیشد ضمیر
هین نگه دار ای دل اندیشهخو
دل ز اندیشهٔ بدی در پیش او
داند و خر را همیراند خموش
در رخت خندد برای رویپوش
شیر چون دانست آن وسواسشان
وا نگفت و داشت آن دم پاسشان
لیک با خود گفت بنمایم سزا
مر شما را ای خسیسان گدا
مر شما را بس نیامد رای من
ظنتان اینست در اعطای من
ای عقول و رایتان از رای من
از عطاهای جهانآرای من
نقش با نقاش چه سگالد دگر
چون سگالش اوش بخشید و خبر
این چنین ظن خسیسانه بمن
مر شما را بود ننگان زمن
ظانین بالله ظن السؤ را
گر نبرم سر بود عین خطا
وا رهانم چرخ را از ننگتان
تا بماند در جهان این داستان
شیر با این فکر میزد خنده فاش
بر تبسمهای شیر ایمن مباش
مال دنیا شد تبسمهای حق
کرد ما را مست و مغرور و خلق
فقر و رنجوری بهستت ای سند
کان تبسم دام خود را بر کند
گفت شیر ای گرگ این را بخش کن
معدلت را نو کن ای گرگ کهن
نایب من باش در قسمتگری
تا پدید آید که تو چه گوهری
گفت ای شه گاو وحشی بخش تست
آن بزرگ و تو بزرگ و زفت و چست
بز مرا که بز میانهست و وسط
روبها خرگوش بستان بی غلط
شیر گفت ای گرگ چون گفتی بگو
چونک من باشم تو گویی ما و تو
گرگ خود چه سگ بود کو خویش دید
پیش چون من شیر بی مثل و ندید
گفت پیش آ ای خری کو خود خرید
پیشش آمد پنجه زد او را درید
چون ندیدش مغز و تدبیر رشید
در سیاست پوستش از سر کشید
گفت چون دید منت ز خود نبرد
این چنین جان را بباید زار مرد
چون نبودی فانی اندر پیش من
فضل آمد مر ترا گردن زدن
کل شیء هالک جز وجه او
چون نهای در وجه او هستی مجو
هر که اندر وجه ما باشد فنا
کل شیء هالک نبود جزا
زانک در الاست او از لا گذشت
هر که در الاست او فانی نگشت
هر که بر در او من و ما میزند
رد بابست او و بر لا میتند
آن یکی آمد در یاری بزد
گفت یارش کیستی ای معتمد
گفت من گفتش برو هنگام نیست
بر چنین خوانی مقام خام نیست
خام را جز آتش هجر و فراق
کی پزد کی وا رهاند از نفاق
رفت آن مسکین و سالی در سفر
در فراق دوست سوزید از شرر
پخته گشت آن سوخته پس باز گشت
باز گرد خانهٔ همباز گشت
حلقه زد بر در بصد ترس و ادب
تا بنجهد بیادب لفظی ز لب
بانگ زد یارش که بر در کیست آن
گفت بر در هم توی ای دلستان
گفت اکنون چون منی ای من در آ
نیست گنجایی دو من را در سرا
نیست سوزن را سر رشتهٔ دوتا
چونک یکتایی درین سوزن در آ
رشته را با سوزن آمد ارتباط
نیست در خور با جمل سم الخیاط
کی شود باریک هستی جمل
جز بمقراض ریاضات و عمل
دست حق باید مر آن را ای فلان
کو بود بر هر محالی کن فکان
هر محال از دست او ممکن شود
هر حرون از بیم او ساکن شود
اکمه و ابرص چه باشد مرده نیز
زنده گردد از فسون آن عزیز
و آن عدم کز مرده مردهتر بود
در کف ایجاد او مضطر بود
کل یوم هو فی شان بخوان
مر ورا بی کار و بیفعلی مدان
کمترین کاریش هر روزست آن
کو سه لشکر را کند این سو روان
لشکری ز اصلاب سوی امهات
بهر آن تا در رحم روید نبات
لشکری ز ارحام سوی خاکدان
تا ز نر و ماده پر گردد جهان
لشکری از خاک زان سوی اجل
تا ببیند هر کسی حسن عمل
این سخن پایان ندارد هین بتاز
سوی آن دو یار پاک پاکباز
گفت یارش کاندر آ ای جمله من
نی مخالف چون گل و خار چمن
رشته یکتا شد غلط کم شو کنون
گر دوتا بینی حروف کاف و نون
کاف و نون همچون کمند آمد جذوب
تا کشاند مر عدم را در خطوب
پس دوتا باید کمند اندر صور
گرچه یکتا باشد آن دو در اثر
گر دو پا گر چار پا ره را برد
همچو مقراض دو تا یکتا برد
آن دو همبازان گازر را ببین
هست در ظاهر خلافی زان و زین
آن یکی کرباس را در آب زد
وان دگر همباز خشکش میکند
باز او آن خشک را تر میکند
گوییا ز استیزه ضد بر میتند
لیک این دو ضد استیزهنما
یکدل و یککار باشد در رضا
هر نبی و هر ولی را ملکیست
لیک تا حق میبرد جمله یکیست
چونک جمع مستمع را خواب برد
سنگهای آسیا را آب برد
رفتن این آب فوق آسیاست
رفتنش در آسیا بهر شماست
چون شما را حاجت طاحون نماند
آب را در جوی اصلی باز راند
ناطقه سوی دهان تعلیم راست
ورنه خود آن نطق را جویی جداست
میرود بی بانگ و بی تکرارها
تحتها الانهار تا گلزارها
ای خدا جان را تو بنما آن مقام
کاندرو بیحرف میروید کلام
تا که سازد جان پاک از سر قدم
سوی عرصهٔ دور و پنهای عدم
عرصهای بس با گشاد و با فضا
وین خیال و هست یابد زو نوا
تنگتر آمد خیالات از عدم
زان سبب باشد خیال اسباب غم
باز هستی تنگتر بود از خیال
زان شود در وی قمر همچون هلال
باز هستی جهان حس و رنگ
تنگتر آمد که زندانیست تنگ
علت تنگیست ترکیب و عدد
جانب ترکیب حسها میکشد
زان سوی حس عالم توحید دان
گر یکی خواهی بدان جانب بران
امر کن یک فعل بود و نون و کاف
در سخن افتاد و معنی بود صاف
این سخن پایان ندارد باز گرد
تا چه شد احوال گرگ اندر نبرد
گرگ را بر کند سر آن سرفراز
تا نماند دوسری و امتیاز
فانتقمنا منهم است ای گرگ پیر
چون نبودی مرده در پیش امیر
بعد از آن رو شیر با روباه کرد
گفت این را بخش کن از بهر خورد
سجده کرد و گفت کین گاو سمین
چاشتخوردت باشد ای شاه گزین
وان بز از بهر میان روز را
یخنیی باشد شه پیروز را
و آن دگر خرگوش بهر شام هم
شبچرهٔ این شاه با لطف و کرم
گفت ای روبه تو عدل افروختی
این چنین قسمت ز کی آموختی
از کجا آموختی این ای بزرگ
گفت ای شاه جهان از حال گرگ
گفت چون در عشق ما گشتی گرو
هر سه را بر گیر و بستان و برو
روبها چون جملگی ما را شدی
چونت آزاریم چون تو ما شدی
ما ترا و جمله اشکاران ترا
پای بر گردون هفتم نه بر آ
چون گرفتی عبرت از گرگ دنی
پس تو روبه نیستی شیر منی
عاقل آن باشد که عبرت گیرد از
مرگ یاران در بلای محترز
روبه آن دم بر زبان صد شکر راند
که مرا شیر از پی آن گرگ خواند
گر مرا اول بفرمودی که تو
بخش کن این را که بردی جان ازو
پس سپاس او را که ما را در جهان
کرد پیدا از پس پیشینیان
تا شنیدیم آن سیاستهای حق
بر قرون ماضیه اندر سبق
تا که ما از حال آن گرگان پیش
همچو روبه پاس خود داریم بیش
امت مرحومه زین رو خواندمان
آن رسول حق و صادق در بیان
استخوان و پشم آن گرگان عیان
بنگرید و پند گیرید ای مهان
عاقل از سر بنهد این هستی و باد
چون شنید انجام فرعونان و عاد
ور بننهد دیگران از حال او
عبرتی گیرند از اضلال او
در اين داستان، توان رهبري شير با اعتقاد گرگ و روباه به توانايي رهبري شير؛ مي تواند به پيامد بهتري منجر شود.
نتيجه اينكه عدم اعتقاد پيروان به دانش، بينش و توانايي رهبران، اثربخشي تصميمات استراتژيك رهبران را كاهش مي دهد.
رفتن این آب فوق آسیاست
رفتنش در آسیا بهر شماست
چون شما را حاجت طاحون نماند
آب را در جوی اصلی باز راند
ناطقه سوی دهان تعلیم راست
ورنه خود آن نطق را جویی جداست
میرود بی بانگ و بی تکرارها
تحتها الانهار تا گلزارها
ای خدا جان را تو بنما آن مقام
کاندرو بیحرف میروید کلام
تا که سازد جان پاک از سر قدم
سوی عرصهٔ دور و پنهای عدم
عرصهای بس با گشاد و با فضا
وین خیال و هست یابد زو نوا
تنگتر آمد خیالات از عدم
زان سبب باشد خیال اسباب غم
باز هستی تنگتر بود از خیال
زان شود در وی قمر همچون هلال
باز هستی جهان حس و رنگ
تنگتر آمد که زندانیست تنگ
علت تنگیست ترکیب و عدد
جانب ترکیب حسها میکشد
زان سوی حس عالم توحید دان
گر یکی خواهی بدان جانب بران
امر کن یک فعل بود و نون و کاف
در سخن افتاد و معنی بود صاف
این سخن پایان ندارد باز گرد
تا چه شد احوال گرگ اندر نبرد
گرگ را بر کند سر آن سرفراز
تا نماند دوسری و امتیاز
فانتقمنا منهم است ای گرگ پیر
چون نبودی مرده در پیش امیر
بعد از آن رو شیر با روباه کرد
گفت این را بخش کن از بهر خورد
سجده کرد و گفت کین گاو سمین
چاشتخوردت باشد ای شاه گزین
وان بز از بهر میان روز را
یخنیی باشد شه پیروز را
و آن دگر خرگوش بهر شام هم
شبچرهٔ این شاه با لطف و کرم
گفت ای روبه تو عدل افروختی
این چنین قسمت ز کی آموختی
از کجا آموختی این ای بزرگ
گفت ای شاه جهان از حال گرگ
گفت چون در عشق ما گشتی گرو
هر سه را بر گیر و بستان و برو
روبها چون جملگی ما را شدی
چونت آزاریم چون تو ما شدی
ما ترا و جمله اشکاران ترا
پای بر گردون هفتم نه بر آ
چون گرفتی عبرت از گرگ دنی
پس تو روبه نیستی شیر منی
عاقل آن باشد که عبرت گیرد از
مرگ یاران در بلای محترز
روبه آن دم بر زبان صد شکر راند
که مرا شیر از پی آن گرگ خواند
گر مرا اول بفرمودی که تو
بخش کن این را که بردی جان ازو
پس سپاس او را که ما را در جهان
کرد پیدا از پس پیشینیان
تا شنیدیم آن سیاستهای حق
بر قرون ماضیه اندر سبق
تا که ما از حال آن گرگان پیش
همچو روبه پاس خود داریم بیش
امت مرحومه زین رو خواندمان
آن رسول حق و صادق در بیان
استخوان و پشم آن گرگان عیان
بنگرید و پند گیرید ای مهان
عاقل از سر بنهد این هستی و باد
چون شنید انجام فرعونان و عاد
ور بننهد دیگران از حال او
عبرتی گیرند از اضلال او
در اين داستان، توان رهبري شير با اعتقاد گرگ و روباه به توانايي رهبري شير؛ مي تواند به پيامد بهتري منجر شود.
نتيجه اينكه عدم اعتقاد پيروان به دانش، بينش و توانايي رهبران، اثربخشي تصميمات استراتژيك رهبران را كاهش مي دهد.
#a_view_of_equity_theory
آرمان فاتح
دبير بخش کاریکاتور
مجله رفتار سازمانى و منابع انسانى
#انجمن_علمى_مديريت_دولتى_ايران
آرمان فاتح
دبير بخش کاریکاتور
مجله رفتار سازمانى و منابع انسانى
#انجمن_علمى_مديريت_دولتى_ايران
Harvard Business Review
January 2019
Does Having a Bad Boss Make You More Likely to Be One Yourself?
#MANAGING_PEOPLE
https://hbr.org/2019/01/does-having-a-bad-boss-make-you-more-likely-to-be-one-yourself
مرضيه خطى
دبير بخش نقد مقالات
مجله رفتار سازمانى و منابع انسانى
#انجمن_علمى_مديريت_دولتى_ايران
@HR34000
January 2019
Does Having a Bad Boss Make You More Likely to Be One Yourself?
#MANAGING_PEOPLE
https://hbr.org/2019/01/does-having-a-bad-boss-make-you-more-likely-to-be-one-yourself
مرضيه خطى
دبير بخش نقد مقالات
مجله رفتار سازمانى و منابع انسانى
#انجمن_علمى_مديريت_دولتى_ايران
@HR34000
Does_Having_a_Bad_Boss_Make_You.pdf
153.9 KB
مرضيه خطى
دبير بخش نقد مقالات
مجله رفتار سازمانى و منابع انسانى
#انجمن_علمى_مديريت_دولتى_ايران
@HR34000
دبير بخش نقد مقالات
مجله رفتار سازمانى و منابع انسانى
#انجمن_علمى_مديريت_دولتى_ايران
@HR34000