Forwarded from Hossein Ronaghi - حسین رونقی
بهیاد زلزله ورزقان، اهر و هریس
تصویر یک: امدادگران کمپ سرند در ورزقان قبل از بازداشت سال ۱۳۹۱
تصویر دو: کمپ سرند ورزقان پس از پلمپ و تعطیلی در زلزله مرداد ماه سال ۱۳۹۱
مطلب مرتبط: زلزله خوی و بازخوانی یک پرونده قدیمی؛ هر زلزله ما را دوچندان ویران و اندوهگین میکند.
مرداد ماه سال ۱۳۹۱ که زلزله، ورزقان، اهر و هریس را لرزاند و تعداد زیادی از هممیهنانمان کشته شدند، جمعی از ما جمع شدیم و در فیسبوک و شبکههای اجتماعی فراخوان کمک به زلزلهزدگان دادیم (من در دوران مرخصی درمانی از زندان بهسر میبردم) و برای کمک به زلزلهزدگان که حکومت بیپناه ولشان کرده بود به آنجا رفتیم، از همه جای ایران آمدهبودیم.
@Hosseinronaghi
تصویر یک: امدادگران کمپ سرند در ورزقان قبل از بازداشت سال ۱۳۹۱
تصویر دو: کمپ سرند ورزقان پس از پلمپ و تعطیلی در زلزله مرداد ماه سال ۱۳۹۱
مطلب مرتبط: زلزله خوی و بازخوانی یک پرونده قدیمی؛ هر زلزله ما را دوچندان ویران و اندوهگین میکند.
مرداد ماه سال ۱۳۹۱ که زلزله، ورزقان، اهر و هریس را لرزاند و تعداد زیادی از هممیهنانمان کشته شدند، جمعی از ما جمع شدیم و در فیسبوک و شبکههای اجتماعی فراخوان کمک به زلزلهزدگان دادیم (من در دوران مرخصی درمانی از زندان بهسر میبردم) و برای کمک به زلزلهزدگان که حکومت بیپناه ولشان کرده بود به آنجا رفتیم، از همه جای ایران آمدهبودیم.
@Hosseinronaghi
بهنام خدای رنگین کمان
کنار ما باش که محزون به انتظار بهاریم
کنار ما باش که با هم خورشیدو بیرون بیاریم
@Hosseinronaghi
کنار ما باش که محزون به انتظار بهاریم
کنار ما باش که با هم خورشیدو بیرون بیاریم
@Hosseinronaghi
«آنچه بر ما می رسد، آنهم ز ماست»
مولانا
مردم را تهدید نکنید.
بهجای تهدید مردم، باید پیشتر فکر این روزهای خود را میکردید. وقتی حتی در فضای مجازی هم برای هر اظهار نظری، تهدید به «گونی و بازداشت» جواب شماست، واضح است که با مرگ و عزای شما لبخند به لب مردم سرکوبشده مینشیند! چون در مقابل رنج، کشتهشدن و عزای آنها، همواره جوابی جز تمسخر و خفه کردن دو چندان صداهایشان نداشتهاید.
واکنشهای جامعه، فقط در ادامه برخوردهای غیرانسانی شماست و اولین واکنش حکومت در هر اتفاقی که برای کشور میافتد، طبق معمول تهدید مردم بیدفاع است.
مردمی که پیکر معلق مجیدرضا رهنورد بر روی چوبهدار و شادی شما زیر آن را فراموش نکردهاند، هنوز داغ نیکا، سارینا، کیان، مهسا و فرزندان این آب و خاک برای جامعه تازه است. هنوز یادآوری قتل محسن شکاری، سید محمدی حسینی و دیگر فرزندان ایران قلبشان را به درد میآورد.
هنوز خون پژمان قلیپورها، محسن محمدپورها و بچههای آبان، از خیابانهای ایران و ذهن این مردم پاک نشده است.
نفرت جامعه از شما بابت جنایت هواپیمایی اوکراین پابرجاست.
خشم جامعه از رفتارهای قرون وسطایی با زنان این کشور فرو ننشسته است،
طبیعیترین واکنش این مردم رنجکشیده، شادی با غم شما است.
باید خیلی پیشتر از این، به این روزها برای خود هم فکر میکردید.
وقتی هرگز برای مردم حق هیچ گونه اعتراضی به هیچ صورتی، قائل نبودهاید. وقتی حق بدیهی مردم برای یک تجمع اعتراضی کوچک چندین دهه زیر پا گذاشته شده و بهخاک و خون کشیده شده است.
چه در آبان ۹۸ که دولت اصلاحطلب و اعتدالگرا، مردم معترض را اغتشاگر خواندند و تهدید به شناسایی ماشینها کردند و حسن روحانی علی رغم داغدار بودن خانوادههای آبان و کشتار کودکان و محرومان نیزار، از «جمع کردن» هوشمندانه نیروهای امنیتی و انتظامی تشکر کرد. همان زمان که تمام رسانهها و قلم به مزدهای اصلاحطلب، تلاش کردند حقیقت کشتار معترضین را مخدوش کنند.
چه در وقایع تلخ خیزش خونین زن، زندگی، آزادی که با خشونت علنیتر، مقابل چشم جهان به شهروندان بیدفاع با گلوله جنگی پاسخ دادید و هرشبی که در اضطراب طنابدار بر گردن یکی از فرزندان ایران گذشت، پایکوبی کردید و شکر کردید و بعد آن پروندهسازیهای متعدد کردید تا روی واقعیت خاک بپاشید. گرچه هیچگاه موفق نبودید.
در عین حال ما خیانت اصلاحطلبان را هم فراموش نکردهایم و نخواهیم کرد. اینکه اشخاص و گروههای ظاهرا منتقد ولی مشغول در بدنه سیستم، همواره فعال هستند که به جنازه اصلاحات، نفسی تازه بدمند و در خیال خود آن لاشه متعفن فریب عمومی را به بهانههای مختلف، زنده کنند. لابد اکنون هم مشغول به کار چانهزنی از بالا برای خود هستند.
در حقیقت غم و سوگ شما هم جعلی است، بیشک همزمان با تهدید مجازی مردم، به دنبال در دست گرفتن قدرت از یکدیگر و منافع طیف و حزب و تعلقات سیاسی خود هستید. شما حتی خود داغدار یکدیگر نیستید، چه انتظاری از مردم دارید؟! مردمی که تمام اینها را دقیق و خوب میفهمند!
انتظار همدردی داشتن از جانب مردم عادی برای شمایی که جز به قدرت و تقسیم غنائم در پس هر اتفاقی، نمیاندیشید، مضحک است و تهدید مردم در فضای مجازی هم مضحکتر.
@Hosseinronaghi
مولانا
مردم را تهدید نکنید.
بهجای تهدید مردم، باید پیشتر فکر این روزهای خود را میکردید. وقتی حتی در فضای مجازی هم برای هر اظهار نظری، تهدید به «گونی و بازداشت» جواب شماست، واضح است که با مرگ و عزای شما لبخند به لب مردم سرکوبشده مینشیند! چون در مقابل رنج، کشتهشدن و عزای آنها، همواره جوابی جز تمسخر و خفه کردن دو چندان صداهایشان نداشتهاید.
واکنشهای جامعه، فقط در ادامه برخوردهای غیرانسانی شماست و اولین واکنش حکومت در هر اتفاقی که برای کشور میافتد، طبق معمول تهدید مردم بیدفاع است.
مردمی که پیکر معلق مجیدرضا رهنورد بر روی چوبهدار و شادی شما زیر آن را فراموش نکردهاند، هنوز داغ نیکا، سارینا، کیان، مهسا و فرزندان این آب و خاک برای جامعه تازه است. هنوز یادآوری قتل محسن شکاری، سید محمدی حسینی و دیگر فرزندان ایران قلبشان را به درد میآورد.
هنوز خون پژمان قلیپورها، محسن محمدپورها و بچههای آبان، از خیابانهای ایران و ذهن این مردم پاک نشده است.
نفرت جامعه از شما بابت جنایت هواپیمایی اوکراین پابرجاست.
خشم جامعه از رفتارهای قرون وسطایی با زنان این کشور فرو ننشسته است،
طبیعیترین واکنش این مردم رنجکشیده، شادی با غم شما است.
باید خیلی پیشتر از این، به این روزها برای خود هم فکر میکردید.
وقتی هرگز برای مردم حق هیچ گونه اعتراضی به هیچ صورتی، قائل نبودهاید. وقتی حق بدیهی مردم برای یک تجمع اعتراضی کوچک چندین دهه زیر پا گذاشته شده و بهخاک و خون کشیده شده است.
چه در آبان ۹۸ که دولت اصلاحطلب و اعتدالگرا، مردم معترض را اغتشاگر خواندند و تهدید به شناسایی ماشینها کردند و حسن روحانی علی رغم داغدار بودن خانوادههای آبان و کشتار کودکان و محرومان نیزار، از «جمع کردن» هوشمندانه نیروهای امنیتی و انتظامی تشکر کرد. همان زمان که تمام رسانهها و قلم به مزدهای اصلاحطلب، تلاش کردند حقیقت کشتار معترضین را مخدوش کنند.
چه در وقایع تلخ خیزش خونین زن، زندگی، آزادی که با خشونت علنیتر، مقابل چشم جهان به شهروندان بیدفاع با گلوله جنگی پاسخ دادید و هرشبی که در اضطراب طنابدار بر گردن یکی از فرزندان ایران گذشت، پایکوبی کردید و شکر کردید و بعد آن پروندهسازیهای متعدد کردید تا روی واقعیت خاک بپاشید. گرچه هیچگاه موفق نبودید.
در عین حال ما خیانت اصلاحطلبان را هم فراموش نکردهایم و نخواهیم کرد. اینکه اشخاص و گروههای ظاهرا منتقد ولی مشغول در بدنه سیستم، همواره فعال هستند که به جنازه اصلاحات، نفسی تازه بدمند و در خیال خود آن لاشه متعفن فریب عمومی را به بهانههای مختلف، زنده کنند. لابد اکنون هم مشغول به کار چانهزنی از بالا برای خود هستند.
در حقیقت غم و سوگ شما هم جعلی است، بیشک همزمان با تهدید مجازی مردم، به دنبال در دست گرفتن قدرت از یکدیگر و منافع طیف و حزب و تعلقات سیاسی خود هستید. شما حتی خود داغدار یکدیگر نیستید، چه انتظاری از مردم دارید؟! مردمی که تمام اینها را دقیق و خوب میفهمند!
انتظار همدردی داشتن از جانب مردم عادی برای شمایی که جز به قدرت و تقسیم غنائم در پس هر اتفاقی، نمیاندیشید، مضحک است و تهدید مردم در فضای مجازی هم مضحکتر.
@Hosseinronaghi
«آنچه بر ما می رسد، آنهم ز ماست»
مولانا
مردم را تهدید نکنید.
بهجای تهدید مردم، باید پیشتر فکر این روزهای خود را میکردید. وقتی حتی در فضای مجازی هم برای هر اظهار نظری، تهدید به «گونی و بازداشت» جواب شماست، واضح است که با مرگ و عزای شما لبخند به لب مردم سرکوبشده مینشیند! چون در مقابل رنج، کشتهشدن و عزای آنها، همواره جوابی جز تمسخر و خفه کردن دو چندان صداهایشان نداشتهاید.
واکنشهای جامعه، فقط در ادامه برخوردهای غیرانسانی شماست و اولین واکنش حکومت در هر اتفاقی که برای کشور میافتد، طبق معمول تهدید مردم بیدفاع است.
ادامه مطلب...
@Hosseinronaghi
مولانا
مردم را تهدید نکنید.
بهجای تهدید مردم، باید پیشتر فکر این روزهای خود را میکردید. وقتی حتی در فضای مجازی هم برای هر اظهار نظری، تهدید به «گونی و بازداشت» جواب شماست، واضح است که با مرگ و عزای شما لبخند به لب مردم سرکوبشده مینشیند! چون در مقابل رنج، کشتهشدن و عزای آنها، همواره جوابی جز تمسخر و خفه کردن دو چندان صداهایشان نداشتهاید.
واکنشهای جامعه، فقط در ادامه برخوردهای غیرانسانی شماست و اولین واکنش حکومت در هر اتفاقی که برای کشور میافتد، طبق معمول تهدید مردم بیدفاع است.
ادامه مطلب...
@Hosseinronaghi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ترانه رزم مشترک
همراه شو عزیز، همراه شو عزیز
تنها نمان به درد، کاین درد مشترک
هرگز جدا جدا، درمان نمیشود
دشوار زندگی، هرگز برای ما
دشوار زندگی، هرگز برای ما
بی رزم مشترک، آسان نمیشود
@Hosseinronaghi
همراه شو عزیز، همراه شو عزیز
تنها نمان به درد، کاین درد مشترک
هرگز جدا جدا، درمان نمیشود
دشوار زندگی، هرگز برای ما
دشوار زندگی، هرگز برای ما
بی رزم مشترک، آسان نمیشود
@Hosseinronaghi
این نقطه تا ابد سرخط میماند.
حسین شنبهزاده صدای بخشی از جامعه بود و رنجهای جاری در این سرزمین را به شیوه خود فریاد میزد. طرح اتهامات دروغین و پخش شایعه بازداشت او بههنگام خروج از کشور، مضحک است.
شجاعت او در روایت کردن و صراحتش در بیان حقیقت، نیاز این روزهای جامعه ایران است. او، آنگونه که زندهیاد بکتاش آبتین میگفت، ایستاده تا مبارزه کند، حقش را بگیرد و فضیلت مبارزه، ایستادگی و پایداری را زنده نگه دارد.
اظهارات دادستان اردبیل در خصوص «جاسوس اسرائیل» نامیدن حسین، من را یاد اظهارات دادستان و مقامات انتظامی آذربایجان شرقی بههنگام بازداشت امدادگران در جریان زلزله آذربایجان انداخت که گفته بودند: «این عناصر ضدانقلاب، نان کپکزده پخش کردند، گوسفندهای روستاییان و النگوهای زنان زلزلهزده را دزدیدهاند». همینقدر بیشرمانه، همینقدر مضحک!
حسین بیقید و شرط باید آزاد شود، سخن گفتن، نوشتن، اعتراض کردن و هر آنچه سزاوار یک انسان آزاد است حق او و تمام ایرانیان است.
@Hosseinronaghi
حسین شنبهزاده صدای بخشی از جامعه بود و رنجهای جاری در این سرزمین را به شیوه خود فریاد میزد. طرح اتهامات دروغین و پخش شایعه بازداشت او بههنگام خروج از کشور، مضحک است.
شجاعت او در روایت کردن و صراحتش در بیان حقیقت، نیاز این روزهای جامعه ایران است. او، آنگونه که زندهیاد بکتاش آبتین میگفت، ایستاده تا مبارزه کند، حقش را بگیرد و فضیلت مبارزه، ایستادگی و پایداری را زنده نگه دارد.
اظهارات دادستان اردبیل در خصوص «جاسوس اسرائیل» نامیدن حسین، من را یاد اظهارات دادستان و مقامات انتظامی آذربایجان شرقی بههنگام بازداشت امدادگران در جریان زلزله آذربایجان انداخت که گفته بودند: «این عناصر ضدانقلاب، نان کپکزده پخش کردند، گوسفندهای روستاییان و النگوهای زنان زلزلهزده را دزدیدهاند». همینقدر بیشرمانه، همینقدر مضحک!
حسین بیقید و شرط باید آزاد شود، سخن گفتن، نوشتن، اعتراض کردن و هر آنچه سزاوار یک انسان آزاد است حق او و تمام ایرانیان است.
@Hosseinronaghi
برای میلاد آرمون، نوید نجاران، مهدی ایمانی و مهدی حسینی (بچههای اکباتان) که در بیخبری و وضعیتی سخت در بازداشت بهسر میبرند.
@Hosseinronaghi
@Hosseinronaghi
بازداشت و بازجویی کوتاه و ضبط کلیه لوازم الکترونیکی (تلفن همراه و لپتاپ) و مدارک هویتی در فرودگاه تبریز.
امشب از تبریز عازم تهران بودم که ساعاتی در فرودگاه تبریز توسط نیروهای امنیتی بازداشت و بازجویی شدم. علت ابتدایی آن بههمراه داشتن نشان زن، زندگی، آزادی و شیر و خورشید اعلام شد. سپس بهصورت غیرقانونی و بدون حکم اعلام کردند معاون دادستان تبریز دستور داده است که گوشی تلفن همراه و لپتاپ و لوازم الکترونیکی و مدارک هویتی شما را ضبط کنیم و اگر از تحویل امتناع کنید همراه لوازم بازداشت میشود. در خصوص برخوردها مینویسم.
پینوشت: گوشی تلفن همراه، لپتاپ، مدارک هویتی همه ضبط شدند.
@Hosseinronaghi
امشب از تبریز عازم تهران بودم که ساعاتی در فرودگاه تبریز توسط نیروهای امنیتی بازداشت و بازجویی شدم. علت ابتدایی آن بههمراه داشتن نشان زن، زندگی، آزادی و شیر و خورشید اعلام شد. سپس بهصورت غیرقانونی و بدون حکم اعلام کردند معاون دادستان تبریز دستور داده است که گوشی تلفن همراه و لپتاپ و لوازم الکترونیکی و مدارک هویتی شما را ضبط کنیم و اگر از تحویل امتناع کنید همراه لوازم بازداشت میشود. در خصوص برخوردها مینویسم.
پینوشت: گوشی تلفن همراه، لپتاپ، مدارک هویتی همه ضبط شدند.
@Hosseinronaghi
Forwarded from Hossein Ronaghi - حسین رونقی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ماهمنیر مولاییراد مادر کیان پیرفلک نوشتهاست:
«به نام خدای 🌈
کیان جانم!
تولد داریم! تولدی جهانی!
تولد تو!
اما تو نیستی!
واین بدترین دردیه که یه مادر میتونه تجربه کنه؛ دردی که تا پایان عمر هر لحظه قلبم رو میسوزونه.
زاد روزت خجسته باد عزیزم»
#Rememberingkian
@Hosseinronaghi
«به نام خدای 🌈
کیان جانم!
تولد داریم! تولدی جهانی!
تولد تو!
اما تو نیستی!
واین بدترین دردیه که یه مادر میتونه تجربه کنه؛ دردی که تا پایان عمر هر لحظه قلبم رو میسوزونه.
زاد روزت خجسته باد عزیزم»
#Rememberingkian
@Hosseinronaghi
گزارش یک واقعه: از تهدید به تجاوز توسط مأمور لباس شخصی تا خفتگیری توسط معاون دادستان تبریز
شب ۲۰ خرداد ۱۴۰۳ از تبریز عازم تهران بودم. در فرودگاه تبریز، بدون هیچ مشکلی کارت پرواز را دریافت کرده و پس از عبور از گیت سپاه، به قسمت ترانزیت وارد شدم. نشسته بودم و پس از گذشت ۱۰ دقیقه متوجه رفتوآمدهای مأموران سپاه شدم. ناگهان چند مأمور به سمت من آمدند.
گفتند: «آقای رونقی، باید با ما بیایید برای یک بررسی کوچک!»
گفتم: «برای چی باید بیام؟ مگر مشکلی است؟»
گفتند: «نه! مشکلی نیست. یک بازرسی دوباره است. لپتاپ همراه دارید؟»
گفتم: «بله.»
رفتیم و دوباره تمام محتویات کیف همراه من را بیرون ریختند و گشتند. به نشان «زن، زندگی، آزادی» و «شیروخورشید» نگاه کردند؛ نشانی که همیشه بر سینه داشتهام.
یکی از پاسدارها گفت: «آرم شاهنشاهی میزنی؟»
گفتم: «نماد ملی ایران و ایرانیان است و قدمتی به طول تاریخ ایران دارد.»
به آرم «زن، زندگی، آزادی» نگاه کرد و با حالت تمسخر گفت: «شیروخورشید هیچ، این چیه؟ حتی فلانی هم روی زنش غیرت داشت، یعنی شماها ندارید؟ دنبال چی هستید؟ به چی میخواید برسید؟»
گفتم: «نماد زن، زندگی، آزادی است. دنبال آزادی و زندگی هستیم. در موردش مفصل نوشته و گفته شده که چه میخواهیم.»
با حالت تمسخر نگاهم کردند و گفتند: «باید بروید داخل آن اتاق تا با شما صحبتی کنیم!»
گفتم: «برای چی؟ صحبت چی؟ صحبتی ندارم.»
دوباره تکرار کرد: «چیز خاصی نیست، یه صحبت کوچیکه!» رفتیم اتاقکی که شبیه اتاق بازجویی بود.
جوانک لباس شخصی با اخم و قیافه مثلا ترسناک نشسته بود پشت میز! با صدای در ذهن خودش ترسناکی گفت: «اینها چیه؟» با لبخند گفتم: «شیروخورشید و زن، زندگی، آزادی.»
گفت: «تو فکر کردی کی هستی که اینارو میزنی؟» گفتم: «من شهروند ایرانم، حق دارم و میزنم. بابت همین ها، بازداشت و زندانی شدم و همکارانت قبلا کلی آزارم دادهاند.»
شروع کرد حاشیه رفتن و نصیحت کردن که ما مسلمانیم و انقلابی هستیم و...
تا رسید به اینکه : نگهت میدارم اینجا و نمیذارم بری!
گفتم: نگه دار.
گفت: به من نیشخند میزنی؟
گفتم: همیشه لبخند دارم!
ناگهان با لحن بدی تهدید به تجاوز کرد و گفت: «حیف که اسلام دست و پایم را بسته وگرنه بهت نشان میدادم درد کشیدن ( حاصل تجاوز) یعنی چی!»
تا این را گفت عصبانی شدم. گفتم:
«تو من رو به تجاوز تهدید میکنی؟ جلوی دوربین، منو تهدید میکنی؟»
فضا کمی ملتهب شد. جوانک لباس شخصی را صدا کردند، پشت تلفن حرف میزدند، میگفتند حاج آقاست، معاون دادستان تبریز است و...
در این میان به مأمور دیگری که آنجا بود گفتم:
«تهدید به تجاوز میکنه که منو بترسونه؟ پای مردن هم هستم، بگو بیاد ببینم چی کار میخواد بکنه!»
وضعیت را که دیدند،گفتند:
«معاون دادستان تبریز گفته که گوشی و لپتاپ و مدارکت را بگیریم و بگذاریم بروی!»
گفتم: «برای چی؟ جرمی مرتکب شدهام که نیازه اینها را بگیرید؟ مگه حکم دارید؟»
گفتند:
«حاج آقا گفته اگر گوشی و لپتاپ را ندادی، نگهت داریم.»
گفتم: «نمیدم، نگهم دارید!»
تا این را گفتم، بعد از چند دقیقه تعداد پاسدارها و مأمورها زیاد شد! قرار بود حتی با خشونت و درگیری هم که شده آنها را از من بگیرند، دقیقا به صورت خفتگیری و با اجازه معاون دادستان تبریز که مثلا مدعیالعموم و حافظ قانون است.
گفتم: «اول من با وکیلم یک مشورت میکنم، بعد!»
در شرایط رفتوآمد همیشه گوشی و تجهیزات اینشکلی را پاک نگه میدارم. آنها که گفتند باشه با وکیلت مشورت کن. زدم کلاً گوشی را ریست فکتوری کردم.
بعد از آن گفتم: «بگیرید!» گفت: «فکر کردی پاک کردی تموم شد؟ همه رو برمیگردونیم!» گفتم: «موفق باشید.»
تقریباً نیم ساعت هواپیما را نگه داشته بودند (که من از مسافران عذرخواهی میکنم) تا پس از دزدیدن وسایلم مرا سوار هواپیما کرده و راهی تهران کنند.
آنچه در این میان برایم پررنگ بود، تهدید علنی به تجاوز توسط جوانک لباس شخصی در فرودگاه تبریز و قانونشکنی و استفاده از روش خفتگیری برای دزدیدن وسایلم توسط معاون دادستان تبریز بود!
وسایلی که ابزار کار و درآمد من و امثال من هستند و برای ما تهیه دوباره اینها ساده نیست!
اما آیا فکر میکنید این تهدیدها و این رفتارها ما را میترساند؟ یا ما را وادار به سکوت میکند؟ هیچکس دیگر از شما نمیترسد! من قرار نیست جایی بروم؛ همینجا در ایران و کنار سایر مردمانش هستم. آماده مردن هم هستم. حالا خواستید میتوانید بازداشت کنید، تجاوز کنید، حکم اعدام بدهید و هر آنچه در توان دارید را فروگذار نکنید.
در آخر میگویم: مدارک هویتی، اسناد، کلیدها لپ تاپ، گوشی و هرچیزی را که دزدیدهاید، باید سریعا پس بدهید. فارغ از هزینههای مالی سنگینی که تحمیل میکنید با گرفتن وسایل شخصی، زندگی در حبس ما را هم با وقاحت مختل کردهاید. من مطلقا به سادگی از کنار این موضوع نخواهم گذشت.
@Hosseinronaghi
شب ۲۰ خرداد ۱۴۰۳ از تبریز عازم تهران بودم. در فرودگاه تبریز، بدون هیچ مشکلی کارت پرواز را دریافت کرده و پس از عبور از گیت سپاه، به قسمت ترانزیت وارد شدم. نشسته بودم و پس از گذشت ۱۰ دقیقه متوجه رفتوآمدهای مأموران سپاه شدم. ناگهان چند مأمور به سمت من آمدند.
گفتند: «آقای رونقی، باید با ما بیایید برای یک بررسی کوچک!»
گفتم: «برای چی باید بیام؟ مگر مشکلی است؟»
گفتند: «نه! مشکلی نیست. یک بازرسی دوباره است. لپتاپ همراه دارید؟»
گفتم: «بله.»
رفتیم و دوباره تمام محتویات کیف همراه من را بیرون ریختند و گشتند. به نشان «زن، زندگی، آزادی» و «شیروخورشید» نگاه کردند؛ نشانی که همیشه بر سینه داشتهام.
یکی از پاسدارها گفت: «آرم شاهنشاهی میزنی؟»
گفتم: «نماد ملی ایران و ایرانیان است و قدمتی به طول تاریخ ایران دارد.»
به آرم «زن، زندگی، آزادی» نگاه کرد و با حالت تمسخر گفت: «شیروخورشید هیچ، این چیه؟ حتی فلانی هم روی زنش غیرت داشت، یعنی شماها ندارید؟ دنبال چی هستید؟ به چی میخواید برسید؟»
گفتم: «نماد زن، زندگی، آزادی است. دنبال آزادی و زندگی هستیم. در موردش مفصل نوشته و گفته شده که چه میخواهیم.»
با حالت تمسخر نگاهم کردند و گفتند: «باید بروید داخل آن اتاق تا با شما صحبتی کنیم!»
گفتم: «برای چی؟ صحبت چی؟ صحبتی ندارم.»
دوباره تکرار کرد: «چیز خاصی نیست، یه صحبت کوچیکه!» رفتیم اتاقکی که شبیه اتاق بازجویی بود.
جوانک لباس شخصی با اخم و قیافه مثلا ترسناک نشسته بود پشت میز! با صدای در ذهن خودش ترسناکی گفت: «اینها چیه؟» با لبخند گفتم: «شیروخورشید و زن، زندگی، آزادی.»
گفت: «تو فکر کردی کی هستی که اینارو میزنی؟» گفتم: «من شهروند ایرانم، حق دارم و میزنم. بابت همین ها، بازداشت و زندانی شدم و همکارانت قبلا کلی آزارم دادهاند.»
شروع کرد حاشیه رفتن و نصیحت کردن که ما مسلمانیم و انقلابی هستیم و...
تا رسید به اینکه : نگهت میدارم اینجا و نمیذارم بری!
گفتم: نگه دار.
گفت: به من نیشخند میزنی؟
گفتم: همیشه لبخند دارم!
ناگهان با لحن بدی تهدید به تجاوز کرد و گفت: «حیف که اسلام دست و پایم را بسته وگرنه بهت نشان میدادم درد کشیدن ( حاصل تجاوز) یعنی چی!»
تا این را گفت عصبانی شدم. گفتم:
«تو من رو به تجاوز تهدید میکنی؟ جلوی دوربین، منو تهدید میکنی؟»
فضا کمی ملتهب شد. جوانک لباس شخصی را صدا کردند، پشت تلفن حرف میزدند، میگفتند حاج آقاست، معاون دادستان تبریز است و...
در این میان به مأمور دیگری که آنجا بود گفتم:
«تهدید به تجاوز میکنه که منو بترسونه؟ پای مردن هم هستم، بگو بیاد ببینم چی کار میخواد بکنه!»
وضعیت را که دیدند،گفتند:
«معاون دادستان تبریز گفته که گوشی و لپتاپ و مدارکت را بگیریم و بگذاریم بروی!»
گفتم: «برای چی؟ جرمی مرتکب شدهام که نیازه اینها را بگیرید؟ مگه حکم دارید؟»
گفتند:
«حاج آقا گفته اگر گوشی و لپتاپ را ندادی، نگهت داریم.»
گفتم: «نمیدم، نگهم دارید!»
تا این را گفتم، بعد از چند دقیقه تعداد پاسدارها و مأمورها زیاد شد! قرار بود حتی با خشونت و درگیری هم که شده آنها را از من بگیرند، دقیقا به صورت خفتگیری و با اجازه معاون دادستان تبریز که مثلا مدعیالعموم و حافظ قانون است.
گفتم: «اول من با وکیلم یک مشورت میکنم، بعد!»
در شرایط رفتوآمد همیشه گوشی و تجهیزات اینشکلی را پاک نگه میدارم. آنها که گفتند باشه با وکیلت مشورت کن. زدم کلاً گوشی را ریست فکتوری کردم.
بعد از آن گفتم: «بگیرید!» گفت: «فکر کردی پاک کردی تموم شد؟ همه رو برمیگردونیم!» گفتم: «موفق باشید.»
تقریباً نیم ساعت هواپیما را نگه داشته بودند (که من از مسافران عذرخواهی میکنم) تا پس از دزدیدن وسایلم مرا سوار هواپیما کرده و راهی تهران کنند.
آنچه در این میان برایم پررنگ بود، تهدید علنی به تجاوز توسط جوانک لباس شخصی در فرودگاه تبریز و قانونشکنی و استفاده از روش خفتگیری برای دزدیدن وسایلم توسط معاون دادستان تبریز بود!
وسایلی که ابزار کار و درآمد من و امثال من هستند و برای ما تهیه دوباره اینها ساده نیست!
اما آیا فکر میکنید این تهدیدها و این رفتارها ما را میترساند؟ یا ما را وادار به سکوت میکند؟ هیچکس دیگر از شما نمیترسد! من قرار نیست جایی بروم؛ همینجا در ایران و کنار سایر مردمانش هستم. آماده مردن هم هستم. حالا خواستید میتوانید بازداشت کنید، تجاوز کنید، حکم اعدام بدهید و هر آنچه در توان دارید را فروگذار نکنید.
در آخر میگویم: مدارک هویتی، اسناد، کلیدها لپ تاپ، گوشی و هرچیزی را که دزدیدهاید، باید سریعا پس بدهید. فارغ از هزینههای مالی سنگینی که تحمیل میکنید با گرفتن وسایل شخصی، زندگی در حبس ما را هم با وقاحت مختل کردهاید. من مطلقا به سادگی از کنار این موضوع نخواهم گذشت.
@Hosseinronaghi
امروز پدرم در فرودگاه تبریز برای اعتراض به رفتار مأموران سپاه و نیروهای امنیتی، تحصن کرد.
هدف این کنش اعتراضی او، نه فقط برای آزار سيستماتيکی که بصورت مداوم علیه من و نزدیکانم انجام میشود، بلکه به دلیل تمام رفتارهای غیرانسانی عوامل حاکمیت در پوشش های مختلف و تمام جنایاتی بود که در این سرزمین رخ دادهاند و ادامه دارند.
او برای تمام اینها، فریاد اعتراض سر داد.
@Hosseinronaghi
هدف این کنش اعتراضی او، نه فقط برای آزار سيستماتيکی که بصورت مداوم علیه من و نزدیکانم انجام میشود، بلکه به دلیل تمام رفتارهای غیرانسانی عوامل حاکمیت در پوشش های مختلف و تمام جنایاتی بود که در این سرزمین رخ دادهاند و ادامه دارند.
او برای تمام اینها، فریاد اعتراض سر داد.
@Hosseinronaghi
حقیقت دیگری را زیر خاک پنهان میکنند؟
گزارشها از قتل «بهاره للهی حاجی دلائی» کارگردان و فیلمنامهنویس اهل آمل و ساکن تهران در زندان و خاکسپاری مخفیانه در آرامستان بهشت سکینه کرج خبر میدهند. بهاره للهی در جریان خیزش انقلابی ۱۴۰۱ به مدت ده روز در بازداشت بود و در اواخر اسفند ماه ۱۴۰۲ مفقود شد. او بدون اطلاع خانواده اش در آرامستان بهشت سکینه کرج بهخاک سپرده شد و سپس به خانواده اش اطلاع داده شده است.
بهاره للهی فیلمساز ۴۰ ساله ای است که در سابقه فعالیتش داوری جشنواره فیلم کوتاه و جشنواره سینمای جوان را هم در کارنامه اش دارد.
براساس اطلاعات منتشر شده بر روی سامانه بهشت سکینه شهرداری کرج تاریخ فوت بهاره للهی حاجی دلائی، ۱۴ فروردین ۱۴۰۳ ذکر شده است. این تاریخ ۲ الی ۴ هفته پس از مفقود شدن وی است.
@Hosseinronaghi
گزارشها از قتل «بهاره للهی حاجی دلائی» کارگردان و فیلمنامهنویس اهل آمل و ساکن تهران در زندان و خاکسپاری مخفیانه در آرامستان بهشت سکینه کرج خبر میدهند. بهاره للهی در جریان خیزش انقلابی ۱۴۰۱ به مدت ده روز در بازداشت بود و در اواخر اسفند ماه ۱۴۰۲ مفقود شد. او بدون اطلاع خانواده اش در آرامستان بهشت سکینه کرج بهخاک سپرده شد و سپس به خانواده اش اطلاع داده شده است.
بهاره للهی فیلمساز ۴۰ ساله ای است که در سابقه فعالیتش داوری جشنواره فیلم کوتاه و جشنواره سینمای جوان را هم در کارنامه اش دارد.
براساس اطلاعات منتشر شده بر روی سامانه بهشت سکینه شهرداری کرج تاریخ فوت بهاره للهی حاجی دلائی، ۱۴ فروردین ۱۴۰۳ ذکر شده است. این تاریخ ۲ الی ۴ هفته پس از مفقود شدن وی است.
@Hosseinronaghi