حُـسِيـنـْ جــانـ
1.33K subscribers
4.54K photos
315 videos
2 files
25 links
بـهتـريـن هـا را در كانـال #حسين_جان بـبينيد📍




✒️مرجع اشــعـار آیینی و آزاد🖋
✍🏼اشـعــار بـا ذكـر نـام شـاعر✍🏼
📚احـاديـث و سـخـن بـزرگـان📚
💽 صــوت هـاي مـناسـبـتـي 💽

ادمین👇🏻
@hossein_ai
Download Telegram
گـــــره به كـار من افتــــــاده است از غــــم غـربت
كجـــاست چــــابكی دست‌هـــای عقـده‌گشــايت ؟

" دلم گـرفته برايت " زبان ســـاده‌ی عشـق است
سليــــس و ســـاده بگـويم : دلــــم گرفتـه برايـت !

#حسین_منزوی
#حسین_جان
#کربلا

💠 @hossein_jaan
گفتي : چه دلگشاست افق در طلوع صبح
گفتم : كه چهره ي تو از آن دلگشاتر است ...

#فریدون_مشیری


💠 @hossein_jaan
ای خوب تر از لیلی
بیم است که چون مجنون
عشق تو بگرداند
در کوه و بیابانم...!

#سعدی

💠 @hossein_jaan
هر طرفی قیامتی گشته به پا ز قامتش
شور فکنده در جهان قامتِ چون قیامتش

#زرگر_اصفهانی
#اربعین_حسینی
#کربلا

@hossein_jaan
در سایۀ این حجاب نوری ازلی‌ست
پیروزی این قیام با تو عملی‌ست

دارد همۀ وجودمان می‌لرزد
این کیست که خطبه خواندنش مثل علی‌ست؟!

#محمدحسین_ملکیان
#یازینب
#ام_المصائب

@hossein_jaan
دورم از کویِ تو، جا در زیرِ خاکم بهتر است
زندگی تلخ است با حرمان، هلاکم بهتر است

#عرفی_شیرازی
#حسین_جان
#کربلا

@hossein_jaan
گر به صحرا دیگران از بهر عشرت می‌روند
ما به خلوت با تو ای آرام جان آسوده‌ایم

#سعدی

💠 @hossein_jaan
باید شبیه مردم هم ‌عصر خود شوم
صورتگرا! نقاب چه داری برای من؟

#حسین_زحمتکش

💠 @hossein_jaan
بینِ ناباوری و باور، ماند
نکند باز خواب می‌بینم!
این همان غنچۀ لب باباست؟
یا سراب است و آب می‌بینم؟...

#علی_انسانی
#رقیه_جان
#بنت_الحسین

@hossein_jaan
بخت بیدار ندارم که به پهلوت بخُسبَم
این مرا بس که به امید وصال تو نخوابم…

#معنی_رنجانی
#حسین_جان
#کربلا

@hossein_jaan
مهر تو بر صحیفهٔ جان نقش کرده‌ایم
مشکل خیال روی تو از دل بدر شود

#اوحدی
#حسین_جان
#شب_جمعه
#کربلا

💠 @hossein_jaan
برای دِق دادنم طعام آوُرد صدقه دختر شامی “شام” آوُرد
خیلی برخورده بهم… آخه چرا؟ !!! لباسای کُهنَشو برام آوُرد…

#رضا_قربانی
#رقیه_جان
#بنت_الحسین
#شب_شهادت

@hossein_jaan
مِنَت ویرانه‌اش را خِیلِ مُژگان می‌کِشند
گنج‌ها را غالبا شاهان به ویران می‌کِشند
در خرابه ماند اما کاخ را ویرانه کرد
اَمرِ او را آفتاب و باد و طوفان می‌کِشند
آنکه دختر دارد این را زودتر حس می‌کند
دختران نازِ پدر را با پدرجان می‌کِشند
دیگر از بازی بدش می‌آید از وقتی که دید
چادرش را هر طرف با دستِ طفلان می‌کِشند
خواست با پایش بیاید زجر اما گفت نه
طفلِ خواب آلوده را بِینِ بیابان می‌کِشند