سعی ِ بیجا ميکند وضع ِ گره را کورتر
دستِ شانه میکَنَد از ریشه مویِ سوخته
 
جامه يِ آتش گرفته سخت میچسبد به تن
دردسر ساز است دفن و شستشویِ سوخته

#محمد_رسولی
#روضه_سوم
#رقیه_جان

⚫️ @hossein_jaan

خنده دشوار را بیمار میفهمد فقط
حال من را مرد دختر دار میفهمد فقط…

#رضا_دین_پرور
#روضه_سوم
#رقیه_جان

⚫️ @hossein_jaan

زير نور شمس ديگر حرفي از مهتاب نيست
تا كه زينب هست جاي جلوه ي اصحاب نيست

#حسين_عليمحمدي
#محرم_الحرام
#روضه_چهارم

⚫️ @hossein_jaan

مجنون شدم از بسکه لیلا را ندیدم
آمد محرّم، باز آقا را ندیدم

کو آنکسی که پیرهن مشکی تنم کرد
من کور بودم، ماه زهرا را ندیدم

طوبی لکم می گفت با هر یاحسینم
در روضه هم آن قدّ طوبا را ندیدم

خیمه زدم در کوچهء ماتم، ولی حیف!
خیمه نشین دشت و صحرا را ندیدم

سائل شدم، آواره باشم پشت این در
عمریست که آن روی زیبا را ندیدم

نوحوا علی الارباب... این دستور زهراست
من طعنه های اهل دنیا را ندیدم

تلخم، ولی قند فراوانم حسین است
شیرینی حلوا و خرما را ندیدم

دستم دخیل پرچم است الحمدلله
والله! درمان اطبّا را ندیدم

آقا بیا یک سر بزن بر نوکر خود
آقا بیا شاید که فردا را ندیدم

حاجت روایم کن ترا جان ابالفضل
دو سال شد که صحن سقا را ندیدم


#اللـ‌هـم_‌عجل_‌لولیڪ_الفرج
#یا_صاحب_الزمان_عج
#محرم
#آدینه
💠 @hossein_jaan
@reza_dinparvar101

دستم سپر برای تو ای بی سپرترین
گردد فدای تو پسرت ای پدرترین
ای از عطش بریده نفس خون جگرترین
کن دیده باز روی من ای محتضرترین

بوی حسن گرفت فضا روی سینه ات
وقتی که دوخت تیر مرا روی سینه ات

#پوریا_هاشمی
#روضه_پنجم
#عبدالله_بن_الحسن

@hossein_jaan

در مسیرِ نَفَسَت چیست مزاحم شده است
قاسمی داشتم اما دو سه قاسم شده است

به یتیمیِ تواین قوم چه بَد خندیدند
همگی آنکه زد و آنکه نَزَد خندیدند…

#حسن_لطفی
#روضه_ششم
#قاسم_بن_الحسن

⚫️ @hossein_jaan

تصویر حسن‌مقابل لشکر بود
شاگرد ابالفضل و علی اکبر بود

طوری ز تن ازرق شامی سر زد
انگار ز روز خلقتش بی سر بود

#حسین_علی‌محمدی
#روضه_ششم
#قاسم_بن_الحسن

⚫️ @hossein_jaan

یادمان باشد اگر روزی بقیع را ساختیم
ذکر کاشی های باب المجتبی یا قاسم است

از همان روزی که رزق نوکران تقسیم شد
کربلای سینه زنهای حسن با قاسم است

#قاسم_نعمتی
#امام_حسن_علیه_السلام
#قاسم_ابن_الحسن


💠 @hossein_jaan

در غمت داده ام از دست عنانم چه کنم؟
خنده ی آخر تو برده امانم چه کنم؟

یک طرف خنده ی لشگر طرفی اشک رباب
مانده ام من بروم یا که بمانم چه کنم…

#موسی_علیمرادی
#روضه_هفتم
#علی_اصغر

⚫️ @hossein_jaan

پلک‌ تو نه بسته مانده نه وا مانده
این قامت من ز داغ تو تا مانده

باید بروم دوباره دنبال تنت
یک تکه ز استخوان تو جا مانده

#پوریا_هاشمی
#روضه_هشتم
#علی_اکبر

⚫️ @hossein_jaan

سپه کوفه و شام استاده
به تماشاى شه و شهزاده

شه روی نعش پسر افتاده
همه گفتند حسین جان داده

#علی_انسانی
#شهزاده_علی‌اکبر🥀
#روضه_هشتم


⚫️‌ @hossein_jaan

بين ِ ميدان نشد اما وسطِ خيمه كه شد
آخرش عمه ي تو دست به گيسو برداشت…

#علی_اکبر_لطیفیان
#روضه_هشتم
#علی_اکبر

⚫️ @hossein_jaan

شعله‌ور شد آن قَدَر تا عاشقی معنا شود
عاشقی چون او كجا در هر زمان پیدا شود؟!

دفن شد پایین پای چشمه آب حیات
تا كه خضر عاشقان تا عالم بالا شود

#جواد_محمدزمانی
#روضه_هشتم
#علی_اکبر

⚫️‌ @hossein_jaan

علیل کوی تو از هر طبیب و درد معاف است
خیال عافیتم بود، مبتلای تو گشتم…

#معنی_رنجانی
#حسین_جان
#محرم‌الحرام_۱۴۴۳


⚫️ @hossein_jaan

ماه، در کسوت سقا به میان آمده است
رود برخواست، که موسی به میان آمده است

رود، از بس که شعف داشت تلاطم می‌کرد
رود، با خاک کفِ پاش تیمم می‌کرد

#حمیدرضا_برقعی
#قمر_بنی_هاشم
#روضه_نهم

🖤 @hossein_jaan

مردم اگر از کمترین بصیرتی بهره می‌داشتند، به محض تابش رخسار حسین در کوچه‌های مدینه، یک‌صدا فریاد می‌زدند: «وَالشَّمسِ و ضُحٰها»
و وقتی چشمشان به عباس می‌افتاد که پشت سرش راه می‌رود، انگار به آیهٔ سجده رسیده باشند، با خشوع تمام به خاک می‌افتادند و یک‌پارچه تلاوت «وَالقَمرِ إذا تَلٰها» می‌شدند.

#سیدمهدی_شجاعی
#یاقمرالعشیره
#تاسوعا

🖤 @hossein_jaan

ای کاش که می شد سر آن تیر درآید
تیری که به چشمان علمدار نشسته

سردار سلحشور سپاه حرم من
پای سر تو چند خریدار نشسته

#حضرت_عباس_ع
#محرم
#تاسوعا
🖤 @hossein_jaan
@reza_dinparvar101

گفتم که زخم پیکرش صد یا هزار بود؟
گفتا عدد مگو که برون از شمار بود

گفتم فتاد پیکرش از صدر زین به خاک؟
گفتا ز زین فتاد ولی پایدار بود

گفتم که تشنه داد حسین جان به کردگار؟
گفتا نه! خنجر شمر #آبدار بود

گفتم به نیزه کرد سرش خصم، از چه رو؟
گفتا ز بس به دین خدا پافشار بود

#حیدر_یغما
#حسین_جان
#محرم‌الحرام_۱۴۴۳
#عاشورا

⚫️ @hossein_jaan

وقتی غروب شد که نگاهم به سر رسید
رفتی و زود قصه ی ما هم به سر رسید

بعد از نماز ظهر دلم شور میزند
وقتی نگاه آینه ها هم به سر رسید

وقتی که بوسه میزده بر گود حنجرت
گویا که عمر مادر ما هم به سر رسید

پا که میان گودی مقتل گذاشتی
چشمان خیس اهل کسا هم به سر رسید

اکبر اذان که گفت ندا داد جبرئیل
بعد از نماز فاصله ها هم به سر رسید

بس کن رباب اصغرت آرام خفته است
شش ماهه اش که رفت صدا هم به سر رسید

تسبیحی از بدن قاسمت ببین
جشن عروس کرببلا هم به سر رسید

وقتی نشست پیش دو طفلان پرپرش
صبر عجیب عمه ی ما هم به سر رسید

مقتل وسیله بود به معراج پر کشی
صبراً عَلَی قَضٰاک ، دعا هم به سر رسید

بین تنور و مقتل و گاهی به نیزه ها
بزم یزید ، تشت طلا هم به سر رسید

دلشوره داشتم ز همان اول سفر
پایان تلخ کرببلا هم‌ به سر رسید

#امیرحسین_رحیمی
#عاشورا

🖤 @hossein_jaan