شهید شاهرخ ضرغام 🥀حــُـر زمان 🇮🇷
124 subscribers
10.3K photos
1.77K videos
256 files
2.63K links
💥👈 تنهاکانال رسمی شهید شاهرخ ضرغام👉💥
(بدون تبلیغ)

اگر🌴حــُـر🌴شدی
لذت عشق و ایثار را با تمام وجود حس خواهی کرد

موضوعات اصلی :
💠تقویم ،ذکر روز📚احادیث موثق
📝زندگینامه شهدا🌹درس اخلاق
🎥مدح ،نوحه🎼حکمتهای نهج البلاغه

ادمین
@Shahrokh31zargham
Download Telegram
#عاشقانه_های_شهدا

🔴 #شهیدبابایی و دختران آمریکایی

#عباس قبل از رفتنش به آمریکا خودش را متعلق به من می‌دانست. یعنی برای اینکه خودش را مقید کند که به فکر #نامحرم نباشد و نامحرمی در کشور اجنبی نظر او را جلب نکند، و درحقیقت برای دور ماندن از وسوسه شیطان، در ایران تصمیم #ازدواج می‌گیرد و عکس مرا هم پنهانی از آلبوم برداشته بود و با خود به آمریکا برده بود

دوستانش تعریف می‌کردند که آن زمان دخترهای ایرانی مقیم در آمریکا و آمریکایی‌ها راحت بودند. عباس هم که #خوش_سیما بود. دخترهای زیادی تقاضای دوستی و صحبت با عباس می‌کردند اما او سرش را پایین می‌انداخت و عکس مرا به آنها نشان می‌داد و می‌گفت: «ایشون همسر من هستن»

🔵به نقل از همسر شهید بابایی

Join🔜 @hor_zaman

📚کتاب پرواز تا بی نهایت مربوط به خلبان عباس بابایی
#عاشقانه_های_شهدایے ❤️

●هروقت که از ماموریت میومد،به تلافی اینکه دل منو به دست بیاره، گوشه سفره غذامون یه قلب کوچیک با گلهای رز درست میکرد.منم دیگه به تلافی اون،قرار گذاشتم هربار که بیام گلزارش، براش یه قلبی با گل رز درست کنم....

●یبار که از ماموریت های زیادش،خیلی ناراحت بودم،به من گفت خانوم قول میدم جبران میکنم،یه کوچولو هم که شده جبران میکنم.
روز پنجشنبه بود،من همش تو ذهنم میگفتم میخواد فردا مارو جایی ببره.میخواد یه کاری انجام بده...
صبح شد، دیدم پاشده خودش ناهار قرمه سبزی گذاشته.آشپزیشم خوب بود.
گفت امروز تو اصلا با غذا کاری نداشته باش،گفت موقعی که میخوام سفره رو بچینم،میری تو اتاق نمیای،سفره که چیده شد شما بیا...

●بعد که اومدم دیدم سفره رو قشنگ چیده.یه گوشه سفره یه قلب با گل رز درست کرده بود. اصلا نفهمیده بودم کی رفته گل رز گرفته ...

‌‌راوی: همسرشهید

#شهید_محمدحسین_میردوستی 🌷


Join🔜 @hor_zaman
#عاشقانه_های_شهدایے

⭕️ در ایام #ماه_مبارک_رمضان، بخاطر بارداری و شیردهی روزه نمیگرفتم. ولی چون میدونستم علیــــرضا بدون من سحری نمیخوره بیدار میشدم و باهاش همراهی میکردم❤️ و خیالم راحت بود که بدون سحری روزه نگرفته.

⭕️ فصل پاییز و زمستان که روزه های قضامو میگرفتم، با اینکه علیــــرضا حتی یک روزه قضا هم نداشت ، ولی بخاطر من سحرها بیدار میشد و روزه مستحبی میگرفت..و به من میگفت: میخوام تنها نباشی و سحریتو بخوری.

⭕️ تو بخاطر من سحرهای ماه رمضان بیدار شدی و همراهی کردی،من هم باید جبران کنم. این مرد باوفا و بهشتی من ، محبت هایم را هیــــچوقت فراموش نمیکرد و همیشه در صدد جبــــران آنها بر می آمد ..

⭕️ در چشم هایش رد آسمان، رد خدا بود...از "من" گذشت تا به "ما" رسید .و عشقمان ابدی شد.❤️

شهید مدافع حرم علیرضانوری

Join🔜 @hor_zaman
#عاشقانه_شهدا💓

قهربودیم درحال نمازخوندن بود... 

نمازش که تموم شد هنوز پشت به اون نشسته بودم... 

کتاب شعرش رو برداشت و با یه لحن دلنشین شروع کرد به خوندن...

ولی من بازباهاش قهربودم!!!!!

کتابو گذاشت کنار...

بهم نگاه کرد و گفت:

"غزل تمام...نمازش تمام...دنیامات

سکوت بین من و واژه ها سکونت کرد!!!!

بازهم بهش نگاه نکردم....!!!

اینبارپرسید : عاشقمی؟؟؟😍

سکوت کردم....

"گفت : عاشقم گرنیستی لطفی بکن نفرت بورز

بی تفاوت بودنت هرلحظه آبم می کند. .." 

دوباره با لبخند پرسید: عاشقمــــــی مگه نه؟؟؟؟؟ 

گفتم:نـــــــه!!!!! 

گفت:"لبت نه گوید و پیداست می گوید دلت آری...

که این سان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری..."

زدم زیرخنده....و روبروش نشستم.... 

دیگه نتونستم بهش نگم که وجودش چقد آرامش بخشه... 

بهش نگاه کردم و ازته دل گفتم... خداروشکرکه هستی....🌹


به نقل از همسر شهید بابایی💕

Join🔜 @hor_zaman
#عاشقانه_شهدا

اولین بار که میخواست
بره آینه قرآن‌گرفتم براش
قرآن رو بوسید و باز کرد
ترجمه آیه رو برام خوند
ولی بار آخری که میخواست بره
وقتی قرآن رو باز کرد
آیه رو ترجمه نکرد
گفتم سعید چرا ترجمه نمیکنی؟!
رو به من کرد و گفت
اگه ترجمه آیه رو بهتون
بگم ناراحت نمیشین؟!
گفتم: نه..!

گفت: آیه شهادت اومده

من به آرزوم میرسم...

#شهید_سعید_بیاضی_زاده


Join🔜 @hor_zaman
💍 #عاشقانه_شهدا 🍃

حسن ارتشی بود و بعد از عقد باید برای گذراندن دوره، می رفت اهواز. بنا بود بعد از دوره اش، بیاید تهران و مراسم #عروسی را برگزار کنیم.

هر چهارشنبه برای هم نامه می نوشتیم. هفت روز انتظار برای یک نامه! خیلی سخت بود. بالاخره صبرم تمام شد. دلم طاقت نمی آورد؛ گفتم: «من می رم اهواز!»

پدرم قبول نمی کرد؛ می گفت: «بدون رسم و رسوم؟!» جلوی مردم خوبیّت نداره. فامیل ها چی می گن؟! گفتم: جشن که گرفتیم! چند بار لباس عروس و خنچه و چراغانی؟!

دخترعمو (مادر شوهرم) گفت: خودم عروسم رو می برم. اصلاً کی مطمئن تر از مادر شوهر؟! این طور شد که با اصرار من و حمایت دخترعمو، زندگی مان بدون عروسی رسمی شروع شد.

#همسر_شهید_حسن_آبشناسان 🕊
💓 #سبک_زندگی_شهدا

Join🔜 @hor_zaman