شهید شاهرخ ضرغام 🥀حــُـر زمان 🇮🇷
139 subscribers
10.3K photos
1.77K videos
256 files
2.63K links
💥👈 تنهاکانال رسمی شهید شاهرخ ضرغام👉💥
(بدون تبلیغ)

اگر🌴حــُـر🌴شدی
لذت عشق و ایثار را با تمام وجود حس خواهی کرد

موضوعات اصلی :
💠تقویم ،ذکر روز📚احادیث موثق
📝زندگینامه شهدا🌹درس اخلاق
🎥مدح ،نوحه🎼حکمتهای نهج البلاغه

ادمین
@Shahrokh31zargham
Download Telegram
#حضرت_علی_اصغر
#روز_هفتم_محرم

پدری آب شده تا پسری آب خورد
ا"خون ز پیمانه ی خورشید جهانتاب خورد"

ماهی تنگ عطش راه به جایی نبرد
حنجرش آن قدری نیست به قلاب خورد

به لبش آب رسد یا نرسد می میرد
نوش دارو ست پس از مرگ که سهراب خورد

پلک بر پلک نهاده است در آغوش پدر
شاید او خواب ببیند که کمی آب خورد

لعنت حق به کسانی که گمان می کردند
که به نام پسرش کام پدر آب خورد

سرخی خون علی شانه به مغرب زده است
آسمان سرخی اش از جای دگر آب خورد

امیر خورسند
Join🔜 @hor_zaman
#حضرت_علی_اکبر
#زوز_هشتم_محرم

تو کیستی که پدر اینچنین اسیر تو شد
جوان ترین قبیله، قبیله پیر تو شد

اذان بگو که اذانت دل از بلال ربود
صفا بده به نمازم، نماز گیر تو شد

تو می روی به سلامت، دعام پشت سرت
نگاه عمه ی تو جوشنِ کبیر تو شد

برای العطشت، کام تشنه ی من و تو
ببین برادرم عباس سربزیر تو شد

چقدر دور و بر تو شلوغ شد ناگاه
چقدر دست اجل راهی مسیر تو شد

چه آمده به سر من که خواهرم زینب
ز خیمه آمده بیرون و مستجیر تو شد

چه آمده به سر تو، علی اکبرمن
کنار این تن پرپر، حسین پیر تو شد

برای بدرقه ی شرحه شرحه‌ی جسمت
ببین پیمبر خاتم عبابگیر تو شد

امیر عظیمی
Join🔜 @hor_zaman
#حضرت_عباس

شرمنده ام نشد که بمانم کنارِ تو
تسکین شوم برایِ دلِ بی قرارِ تو

اشکِ رقیه دیدم و گفتم که میشوم
مرهم به زخم های دلِ غُصِّه دارِ تو

رفتم فُرات را به حضورت بیاورم
تیری به مَشک خورد و شدم شرمسارِ تو

این نیزه ها نذاشت که با خود بیاورم
آبی برایِ کودکِ چَشم انتظارِ تو

تا پایِ دشمنان نرود سمتِ خیمه ها
دست و سر و تمامِ تَنم شد حصارِ تو

با ذکر یا أخا تو به بالینم آمدی
با این حساب من شده ام از تبارِ تو

Join🔜 @hor_zaman
#حضرت_زینب
#شام_غریبان

همین امروز اکبر داشتم حیف
همین امروز اصغر داشتم حیف
ندارم طاقتِ نامحرما رو
که من هفتا برادر داشتم حیف

کمانی‌تر از این خواهر نمیشُد
حریفِ گریه‌ی مادر نمیشُد
می‌ببخشی خواهرت زیرِ کتک بود
گلوت از این مرتب‌تر نمیشُد

کنارِ ناقه‌های بی جهازم
میخندن بر من و سوز و گدازم
جنازت‌رو نمی شناختم ولی تو
دارم میرم بیا تشیع جنازم

رُباب این تیر دنیاتو گرفته
سکینه شمر باباتو گرفته
کنارِ ناقه‌ی عریان سنانه
ببین عباس کی جاتو گرفته

رُباب است دلی پرتاب مهتاب
نتاب امشب به روی آب مهتاب
نزار موی یتیما رو ببینند
نتاب امشب به ما مهتاب مهتاب

زدن از پیش رو از پشت ای داد
زدن با سیلی و با مشت ای داد
جدا از پیکرت اصلا نمی شه
حرامی دخترت رو کشت ای داد


Join🔜 @hor_zaman
#حضرت_زینب
#دروازه_کوفه

زیبا هلال یک شبه، ای سایه سرم
بالا نشسته ای مرا می کنی نگاه

عالم همه پناه به نام تو می برند
حالا ببین که خواهر تو گشته بی پناه

تو قرص ماه بودی و حالا شدی هلال
دیشب مگر چگونه شبت کرده ای سحر

روی تو سوخته چونان روی مادرم
خاکستر است لای همه گیسوان سر

عمری سرم به سینه ات آرام می گرفت
حالا تو روی نیزه و من بین محملم

هر بار نیزه دار، سرت چرخ می دهد
با هر تکانِ نیزه تکان می خورد دلم

از بعد قتلگاه که دیدم به چشم خود
زخمی شده دو گونه تو در وضوی خاک

دامن گرفته ام پی رأس تو هر قدم
تا که نیفتی از سر نیزه به روی خاک

عمری ندیده است کسی سایه مرا
حالا ببین که رنج و بلا یاورم شده

شاه نجف کجاست تماشا کند مرا
این آستین کهنه حجاب سرم شده

Join🔜 @hor_zaman
#حضرت_زینب

چه‌ها که با دل زینب نکرده این کوفه؟
تو نی‌سوار و منم کوچه‌گرد این کوفه

چه سنگ‌ها که نشد پرت سوی محمل من
به دست‌های زن و طفل و مرد این کوفه

من از فراق نگارم عزا گرفته‌‌ام و
گرفته جشن ظفر فرد فردِ این کوفه

ادامه‌دار شده خاطرات کرب و بلا
چه آتشی‌ست به پا در نبرد این کوفه

به جای نان و رطب‌های هر شب بابا
چه لقمه‌ها که نصیبم نکرده این کوفه

به خاندان رسول خدا کنایه زدند
چه داغ کرده دلم، قلب سرد این کوفه

نخوان دگر سر نیزه برایشان قرآن
که سکه می‌خورد آقا به درد این کوفه

بخوان دعای فرج تا بیاید آن مردی
که پاسخی‌ست خدایی، به عهد این کوفه


Join🔜 @hor_zaman
#حضرت_زینب
#مصائب_شام

از آن طرف قمرش روی نیزه کامل شد
از این طرف سرت از روی نیزه نازل شد

غروب روز دهم بود عمه ام افتاد
عبای خونی تو تا به دوش قاتل شد

تمام اهل حرم را سوار محمل کرد
عمو نبود... پدر کارِ عمه مشکل شد

میان کوفه همه زیر لب به هم گفتند:
عقیله همسفر مشتی از اراذل شد

تمام دشت بهم ریخت آن زمانی که
نگاهت از روی نی سوی عمه مایل شد

چکید خون سرت... خواهرت دلش خون شد
گواه این سخنم خون و چوبِ محمل شد

به جای تک تک ما عمه کعب نی خورده
برای تک تک ما مثل شیر حائل شد

خدا کند که پدر جان ندیده باشی تو
چگونه دختر حیدر به شام داخل شد

هزار خطبه ی قرّاء خوانده خواهر تو
جواب این همه خطبه فقط کف و کِل شد

عقیله، کعبه ی غم، قبلةُ البرایا بود
ز اشک نیمه شبش خاک دشت ها گِل شد

میان نافله ها یاد مادرش می کرد
همیشه روضه ی او برکت نوافل شد

اگرکه پیر شدم، عمه ام مقصر نیست
گمان نکن که دمی از رقیه غافل شد

Join🔜 @hor_zaman
#حضرت_زینب
#اسارت

می روی نیزه نشینم کمی آهسته برو
تا تو را سیر ببینم کمی آهسته برو

از رد بوسه ی من نیزه نشینت کردند
اسب ها رد شده و نقش زمینت کردند

از سر نی به من و قافله احسان کردی
صورتت را سپر سنگ نوازان کردی

من اسیر تو شدم مهر تو در سر دارم
لحظه ای نیست که چشم از سر تو بردارم

همه شب سر زده، خورشید شدی تابیدی
روی نی دور سر قافله می چرخیدی

من و یک قافله کودک،همه سیلی خورده
خواهرت آینه ی توست، اگر پژمرده

جان نمانده ست حسینم به تنم اما حیف
تا حد مرگ سپر شد بدنم اما حیف

صورت کودک تو سوخت،خجالت زده ام
ضربه او را به زمین دوخت، خجالت زده ام

خنده ای مست به دنبال عذاب آمده است
باز هم حرمله با کاسه ای آب آمده ست

گله ای نیست از این زخم از این تنهایی
ما ندیدیم در این مرحله جز زیبایی


Join🔜 @hor_zaman
#حضرت_رقیه
#مصائب_شام

این لباس پاره گریه میکند بر حال من
رنگ زرد صورتم گویاست بر احوال من

حال و روزم نیست تعریفی و روزی چند بار
در فراقت مرگ می آید به استقبال من

رفتی و با خود نگفتی دختری هم داشتی
رفتی و بابا نمی آیی چرا دنبال من

آرزوی مرگ و این قدی که گردیده هلال
خود بگو که میخورد آیا به سن و سال من

بال و پر بسکه زدم بال و پرم از دست رفت
بسکه افتادم زمین مجروح گشته بال من

آتش آمد پیکرم را سوخت و تو هم دلم
سوختن در بین آتش هاست در اقبال من

گیرم از عمه مدد تا یک قدم راهم برد
شانه و دستش همیشه بوده در اشغال من

جای چوب خیزران یا جای شمشیر است این
چوب بد خورده به لبهایت به استدلال من

Join🔜 @hor_zaman
#حضرت_رقیه

یک ضربه زد اما دو چشمم تار گشته
اشکم ز بعد آن لگد بسیار گشته

دیوار های این خرابه شد عصایم
بابا بیا بابا بیا هر دم صدایم

از حرمله میترسم ای بابا کجایی؟
بابا بیا از دست زَجرم دِه رهایی

بابا ببین لبهای من هم غرق خون است
این دختر زیبای تو قدش کمون است

بابا نوازش کن دوباره دخترت را
دارم نوازش میکنم بابا سرت را

این درد پهلویم امانم را بریده
از دوریت جانم به لبهایم رسیده

بابا نبودی گوشوارم را کشیدند
آندم که در گودال رَاسَت را بریدند

افتادم از ناقه میان دشت غم ها
تنها و بی کس بودم آنجا بین صحرا

من را ببر بابا که قلبم غصه دار است
در ذهن من یاد نگاه نیزه دار است

من هم شبیه مادرت دیگر بُریدم
در بین خاک این خرابه آرمیدم

Join🔜 @hor_zaman