❤️بالاتر از عشق ❤️
✨قسمت 14
_برای بار سوم و آخر عرض میکنم
بنده وکیلم شما رو با مهریه ی مشخص شده به عقد دائم آقای رضا پرور در بیاورم؟؟
_بله'
صدای جیغ و سوت و کل هست که فضا رو پر میکنه
باورم نمیشه به همین زودی دوماه گذشت دوماه از اون عشق ،عشقی که فقط و فقط از خدا میخاستم دو طرفه باشه...
خوشبحالت زهرا چقدر تو خوشبختی و از خوشبختی تو و برادرم من هم خوشحالم
و هم از این خوشحالم که از این به بعد بیشتر میتونم محسن رو ببینم
همه با خوشحالی به خونه میرن
قبل از رفتن همه با عروس و داماد روبوسی میکنند
محسن زهرا را در آغوش میگیرد و در گوشش چیزی میگه که باعث میشه هردوشون آروم بخندند
من به سمت رضا میرم باهاش روبوسی میکنم
رضا دستم رو محکم میگیره
_ممنون آبجی که واسطه من و زهرا شدی
لبخندی زدم
+من هر کاری برا دادش رضام کنم بازم کمه...
♡♡♡
سر منشائ هر عشقی خداست
عشق فقط بین خدا و بنده اش ر وبدل میشه
بقیه محبت زیاد هستند که عشق زمینی نام گرفتن
حضرت علی (ع) خطاب به خانم زهرا
می فرمودند(من به تو بسیار مشفقم!! )
استاد کتابش رو میبنده
خب این هم از پایان کلاس امروزمون
از در کلاس بیرون میره و دانشجو ها یکی بعد از دیگری تا جایی
که فقط من میمونم و یک کلاس خالی
و حرف های استاد که مغزم رو به دوران در آورده
عشق پنهانیم نسبت به محسن با اینکه اونو رو به من نداد اما خیلی چیزا رو تونستم بخاطر اون به خودم بقبولونم
و اصلی ترینش حجاب
اولین بار چادر برای اینکه محسن یه دختر چادری رو بیشتر میپسنده انتخاب کردم
اما الان فقط و فقط میخام خدا از من راضی باشه
آخ محسن کاش میدونستی عشقت با من چکار ها که نکرد...
📝ادامه دارد .....
✨قسمت 14
_برای بار سوم و آخر عرض میکنم
بنده وکیلم شما رو با مهریه ی مشخص شده به عقد دائم آقای رضا پرور در بیاورم؟؟
_بله'
صدای جیغ و سوت و کل هست که فضا رو پر میکنه
باورم نمیشه به همین زودی دوماه گذشت دوماه از اون عشق ،عشقی که فقط و فقط از خدا میخاستم دو طرفه باشه...
خوشبحالت زهرا چقدر تو خوشبختی و از خوشبختی تو و برادرم من هم خوشحالم
و هم از این خوشحالم که از این به بعد بیشتر میتونم محسن رو ببینم
همه با خوشحالی به خونه میرن
قبل از رفتن همه با عروس و داماد روبوسی میکنند
محسن زهرا را در آغوش میگیرد و در گوشش چیزی میگه که باعث میشه هردوشون آروم بخندند
من به سمت رضا میرم باهاش روبوسی میکنم
رضا دستم رو محکم میگیره
_ممنون آبجی که واسطه من و زهرا شدی
لبخندی زدم
+من هر کاری برا دادش رضام کنم بازم کمه...
♡♡♡
سر منشائ هر عشقی خداست
عشق فقط بین خدا و بنده اش ر وبدل میشه
بقیه محبت زیاد هستند که عشق زمینی نام گرفتن
حضرت علی (ع) خطاب به خانم زهرا
می فرمودند(من به تو بسیار مشفقم!! )
استاد کتابش رو میبنده
خب این هم از پایان کلاس امروزمون
از در کلاس بیرون میره و دانشجو ها یکی بعد از دیگری تا جایی
که فقط من میمونم و یک کلاس خالی
و حرف های استاد که مغزم رو به دوران در آورده
عشق پنهانیم نسبت به محسن با اینکه اونو رو به من نداد اما خیلی چیزا رو تونستم بخاطر اون به خودم بقبولونم
و اصلی ترینش حجاب
اولین بار چادر برای اینکه محسن یه دختر چادری رو بیشتر میپسنده انتخاب کردم
اما الان فقط و فقط میخام خدا از من راضی باشه
آخ محسن کاش میدونستی عشقت با من چکار ها که نکرد...
📝ادامه دارد .....
❤️بالاتر از عشق ❤️
✨قسمت15
صدیقه هم چند هفته دیگه قرارهست به عقد پسرعمومون دربیاد
و وقتی صدیقه هم بره من میمونم و یه عالم تنهایی و غصه
اگه محسن من رو دوست داشت حتما تو این دوماه آشنایی باید حرکتی میکرد
اما...
نکنه کس دیگه ای رو دوست داشته باشع؟؟؟
نه!!هیچوقت نباید این اتفاق بیفته ،اما اگه افتاد؟؟؟
چشمام رو میبندم و سرم رو تکون میدم تا این خزعبلات رو از ذهن آشفته ام بیرون کنم
تنها کاری که تسکینم میده دروغ گفتن
البته نه به کسی بلکه به خودم
و با خودم زمزمه میکنم
رگ من قید تو هست اگر قیدت را بزنم میمیرم....
♡♡♡
صدای اذان در گوشم میپیچد
دلم هوای نماز جماعت میکند. به یاد روز هایی که با رضا و صدیقه به نماز جماعت میرفتیم کیفم رو آماده میکنم
سجاده ی سفید و مهری که تبرک کربلاست...
رضا حتما بازهرا به نماز میرود و صدیقه هم که با با پدر برای خرید جهیزیه به بازار رفته اند
من ماندم تنهای تنها
چادرم رو روی سرم میگذارم
یادم هست یک روز که رضا میخاست با او مسجد بروم بهانه آوردم و گفتم
+میخام تنها نماز بخونم حس بگیرم
رضا در جواب من گفت
_میخای حس بگیری؟؟؟نماز شب هست.این نماز رو باید به جماعت خوند
لبخندی میزنم از افکارم بیرون میام
به طرف مسجد راه میافتم
نماز شروع میشه
و دوباره در قنوتم محسن رو از خدا خواستم
ودوباره اشکهام جاری شدن
نماز تمام شد و چادر مشکی رو با چادر سفید گلدارم عوض کردم
از در مسجد خارج شدم اما نغمه دعای فرج باعث شد برگردم
و رو ب قبله بایستم دستانم را بلند میکنم
اللهم کن لولیک حجه ابن الحسن
صلواتک علیه و علی آبائه
فی هذه ساعه و فی کل ساعه
ولیا و حافظا و قاعدا و ناصرا
و دلیلا و عینا حتی تسکنه عرضک طوعا و تمتعه فیها طویلا
صورت خیس از اشکم رو با چادر خشک کردم
هوا تاریک بود و خانه ما دو کوچه با مسجد فاصله داشت
با اینکه میدانستم اتفاقی نمیفته اما دلم آرام نمیشد
میترسیدم اتفاقی بیفته و تا آخر همر باعث شرمندگیم بشه
سرم را پایین انداخته بودم و دنبال راه چاره میگشتم که صدای آشنایی باعث شد همه چیز رو از یاد ببرم
+خاله فاطمه ؟؟؟
به سمت صدا برمیگردم
محمد با صورتی خندان به من خیره شده بود.
اورا در آغوش گرفتم و بر گونه اش بوسه زدم
+با کی اومدی خاله؟؟
با....
صدای محسن باعث شد حرف در دهان محمد بماند
_سلام خانوم محمودی
در یک لحظه نگاهمان به هم گره خورد و هردو نگاهمان را ازهم گرفتیم
_با پدرتون تشریف آوردید؟؟؟
+نه تنهام.... ال..الآنم میخاستم برگردم خونه خدانگهدارتون
خدا خدا میکردم مانع رفتنم بشه و این اتفاق افتاد!
_الان خطرناکه میخاید هراهتون بیام؟؟
+زحمتتون میشه
_نه این چه حرفیه
محسن از در مسجد خارج شد و من هم با قدم هایی شمرده پشت سرش به راه افتادم
محمد بین ما لی لی میرفت لحظه ای دست محسن را میگرفت و لحظه ای بعد چهدر من رو
کاش این کوچه ها انتها نداشتند که تا ابد پشت سرت قدم هایت را در آغوش میگرفتم
در آغوش گرفتن خودت که رویایی محال است
بلاخره به خانه رسیدیم سرت پایین است و طوری که من بشنوم میگویی یاعلی
و من زمزمه میکنم
+علی یارت
و میروی محمد پشت سرت می آید و مهره های تسبیح سبز رنگت همچنان در دستانت میچرخد
در را میبندم که یکهو یادم می آید تو را به خانه دعوت نکردم
محکم توی سرم میزنم امان از این حواسپرتی....
📝ادامه دارد ....
✨قسمت15
صدیقه هم چند هفته دیگه قرارهست به عقد پسرعمومون دربیاد
و وقتی صدیقه هم بره من میمونم و یه عالم تنهایی و غصه
اگه محسن من رو دوست داشت حتما تو این دوماه آشنایی باید حرکتی میکرد
اما...
نکنه کس دیگه ای رو دوست داشته باشع؟؟؟
نه!!هیچوقت نباید این اتفاق بیفته ،اما اگه افتاد؟؟؟
چشمام رو میبندم و سرم رو تکون میدم تا این خزعبلات رو از ذهن آشفته ام بیرون کنم
تنها کاری که تسکینم میده دروغ گفتن
البته نه به کسی بلکه به خودم
و با خودم زمزمه میکنم
رگ من قید تو هست اگر قیدت را بزنم میمیرم....
♡♡♡
صدای اذان در گوشم میپیچد
دلم هوای نماز جماعت میکند. به یاد روز هایی که با رضا و صدیقه به نماز جماعت میرفتیم کیفم رو آماده میکنم
سجاده ی سفید و مهری که تبرک کربلاست...
رضا حتما بازهرا به نماز میرود و صدیقه هم که با با پدر برای خرید جهیزیه به بازار رفته اند
من ماندم تنهای تنها
چادرم رو روی سرم میگذارم
یادم هست یک روز که رضا میخاست با او مسجد بروم بهانه آوردم و گفتم
+میخام تنها نماز بخونم حس بگیرم
رضا در جواب من گفت
_میخای حس بگیری؟؟؟نماز شب هست.این نماز رو باید به جماعت خوند
لبخندی میزنم از افکارم بیرون میام
به طرف مسجد راه میافتم
نماز شروع میشه
و دوباره در قنوتم محسن رو از خدا خواستم
ودوباره اشکهام جاری شدن
نماز تمام شد و چادر مشکی رو با چادر سفید گلدارم عوض کردم
از در مسجد خارج شدم اما نغمه دعای فرج باعث شد برگردم
و رو ب قبله بایستم دستانم را بلند میکنم
اللهم کن لولیک حجه ابن الحسن
صلواتک علیه و علی آبائه
فی هذه ساعه و فی کل ساعه
ولیا و حافظا و قاعدا و ناصرا
و دلیلا و عینا حتی تسکنه عرضک طوعا و تمتعه فیها طویلا
صورت خیس از اشکم رو با چادر خشک کردم
هوا تاریک بود و خانه ما دو کوچه با مسجد فاصله داشت
با اینکه میدانستم اتفاقی نمیفته اما دلم آرام نمیشد
میترسیدم اتفاقی بیفته و تا آخر همر باعث شرمندگیم بشه
سرم را پایین انداخته بودم و دنبال راه چاره میگشتم که صدای آشنایی باعث شد همه چیز رو از یاد ببرم
+خاله فاطمه ؟؟؟
به سمت صدا برمیگردم
محمد با صورتی خندان به من خیره شده بود.
اورا در آغوش گرفتم و بر گونه اش بوسه زدم
+با کی اومدی خاله؟؟
با....
صدای محسن باعث شد حرف در دهان محمد بماند
_سلام خانوم محمودی
در یک لحظه نگاهمان به هم گره خورد و هردو نگاهمان را ازهم گرفتیم
_با پدرتون تشریف آوردید؟؟؟
+نه تنهام.... ال..الآنم میخاستم برگردم خونه خدانگهدارتون
خدا خدا میکردم مانع رفتنم بشه و این اتفاق افتاد!
_الان خطرناکه میخاید هراهتون بیام؟؟
+زحمتتون میشه
_نه این چه حرفیه
محسن از در مسجد خارج شد و من هم با قدم هایی شمرده پشت سرش به راه افتادم
محمد بین ما لی لی میرفت لحظه ای دست محسن را میگرفت و لحظه ای بعد چهدر من رو
کاش این کوچه ها انتها نداشتند که تا ابد پشت سرت قدم هایت را در آغوش میگرفتم
در آغوش گرفتن خودت که رویایی محال است
بلاخره به خانه رسیدیم سرت پایین است و طوری که من بشنوم میگویی یاعلی
و من زمزمه میکنم
+علی یارت
و میروی محمد پشت سرت می آید و مهره های تسبیح سبز رنگت همچنان در دستانت میچرخد
در را میبندم که یکهو یادم می آید تو را به خانه دعوت نکردم
محکم توی سرم میزنم امان از این حواسپرتی....
📝ادامه دارد ....
📣 همزمان با برگزاری جشن گلریزان ستاد دیه صورت گرفت؛
🌷 کمک ۴ میلیارد ریالی رهبر انقلاب برای آزادی زندانیان نیازمند
👈 همزمان با برگزاری سیودومین جشن گلریزان ستاد دیه کشور ویژهی کمک به آزادی زندانیان نیازمند، حضرت آیتالله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی، مبلغ چهار میلیارد ریال به این امر خداپسندانه اختصاص دادند.
👈 جشن گلریزان هر سال در ماه مبارک رمضان، به همت ستاد مردمی رسیدگی به امور دیه و کمک به زندانیان نیازمند با حضور جمعی از مسئولان و خیّرین نیکوکار در تهران و شهرهای مختلف کشور برگزار میشود.
Join🔜 @hor_zaman
🌷 کمک ۴ میلیارد ریالی رهبر انقلاب برای آزادی زندانیان نیازمند
👈 همزمان با برگزاری سیودومین جشن گلریزان ستاد دیه کشور ویژهی کمک به آزادی زندانیان نیازمند، حضرت آیتالله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی، مبلغ چهار میلیارد ریال به این امر خداپسندانه اختصاص دادند.
👈 جشن گلریزان هر سال در ماه مبارک رمضان، به همت ستاد مردمی رسیدگی به امور دیه و کمک به زندانیان نیازمند با حضور جمعی از مسئولان و خیّرین نیکوکار در تهران و شهرهای مختلف کشور برگزار میشود.
Join🔜 @hor_zaman
🌹🕊شهید محمدهادی ذوالفقاری :
🌷من مطمئن هستم اگر به نامحرم نگاه کنی #راه_شهادت بسته میشود. چشم گنهکار لایق #شهادت نیست.🍃
Join🔜 @hor_zaman
🌷من مطمئن هستم اگر به نامحرم نگاه کنی #راه_شهادت بسته میشود. چشم گنهکار لایق #شهادت نیست.🍃
Join🔜 @hor_zaman
✨بسم رب الشهدا والصدیقین✨
🌹نام:رحمت الله
🌱نام خانوادگی:جوینی
🌹تاریخ تولد:۱۳۴۴
🌱محل تولد:گنبدکاووس
🌹تاریخ شهادت:۱۳۶۱ همزمان با ماه مبارک رمضان
🌱محل شهادت:بصره
⚜شهید رحمت جوینی در تاریخ ۱۳۴۴ در گنبدکاوس در خانواده ای مومن و اهل تقوا دیده به جهان گشود. از آنجا که پدر و مادر این شهید بزرگوار تولد این عزیز را رحمت خداوندی برای خانواده می دانستند نام رحمت را برای وی برگزیدند.
⚜رحمت در کودکی پر جنب وجوش، پرکار و کنجکاو بود.در خصوص مسایل مذهبی از همان دوران کودکی نسبت به شرکت در مراسمات عزاداری حضرت سیدالشهدا بسیار علاقه مند بود و همیشه به اتفاق خانواده و برادرش در این مراسمات شرکت می کرد.
⚜رحمت علاقه به درس داشت و با تلاش و کوشش توانست دوران ابتدایی را با موفقیت به پایان برساند.آغاز جنگ تحمیلی همزمان با دوران راهنمایی رحمت بود و او نیز همچون بسیاری از فرزندان این سرزمین دوست داشت تا در جبهه حضور پیدا کند اما سن کم او این اجازه را نمی داد تا اینکه بالاخره موفق شد برای اعزام به جبهه ثبت نام نماید.
⚜بالاخره شهید همراه سایر همرزمانش عازم خط مقدم شده و تا سپیده صبح با دشمنان بعثی مبارزه کردند و آنان را به عقب راندند حدود چهل و هشت ساعت بعد که از آتش دشمن کم شد همرزمانش جنازه تکه تکه اورا که شدیدا سوخته بود یافتند و به پشت خط انتقال دادند.
📕عروج:
⚜سرانجام این جوان برومند گنبدی در سال ۱۳۶۱ در شرق بصره در عملیات رمضان ؛همچون مولایش علی بن ابی طالب درشب بیست ویکم ماه مبارک رمضان به شهادت رسید.
🆔 t.me/hor_zaman
🌹نام:رحمت الله
🌱نام خانوادگی:جوینی
🌹تاریخ تولد:۱۳۴۴
🌱محل تولد:گنبدکاووس
🌹تاریخ شهادت:۱۳۶۱ همزمان با ماه مبارک رمضان
🌱محل شهادت:بصره
⚜شهید رحمت جوینی در تاریخ ۱۳۴۴ در گنبدکاوس در خانواده ای مومن و اهل تقوا دیده به جهان گشود. از آنجا که پدر و مادر این شهید بزرگوار تولد این عزیز را رحمت خداوندی برای خانواده می دانستند نام رحمت را برای وی برگزیدند.
⚜رحمت در کودکی پر جنب وجوش، پرکار و کنجکاو بود.در خصوص مسایل مذهبی از همان دوران کودکی نسبت به شرکت در مراسمات عزاداری حضرت سیدالشهدا بسیار علاقه مند بود و همیشه به اتفاق خانواده و برادرش در این مراسمات شرکت می کرد.
⚜رحمت علاقه به درس داشت و با تلاش و کوشش توانست دوران ابتدایی را با موفقیت به پایان برساند.آغاز جنگ تحمیلی همزمان با دوران راهنمایی رحمت بود و او نیز همچون بسیاری از فرزندان این سرزمین دوست داشت تا در جبهه حضور پیدا کند اما سن کم او این اجازه را نمی داد تا اینکه بالاخره موفق شد برای اعزام به جبهه ثبت نام نماید.
⚜بالاخره شهید همراه سایر همرزمانش عازم خط مقدم شده و تا سپیده صبح با دشمنان بعثی مبارزه کردند و آنان را به عقب راندند حدود چهل و هشت ساعت بعد که از آتش دشمن کم شد همرزمانش جنازه تکه تکه اورا که شدیدا سوخته بود یافتند و به پشت خط انتقال دادند.
📕عروج:
⚜سرانجام این جوان برومند گنبدی در سال ۱۳۶۱ در شرق بصره در عملیات رمضان ؛همچون مولایش علی بن ابی طالب درشب بیست ویکم ماه مبارک رمضان به شهادت رسید.
🆔 t.me/hor_zaman
Telegram
شهید شاهرخ ضرغام 🥀حــُـر زمان 🇮🇷
💥👈 تنهاکانال رسمی شهید شاهرخ ضرغام👉💥
(بدون تبلیغ)
اگر🌴حــُـر🌴شدی
لذت عشق و ایثار را با تمام وجود حس خواهی کرد
موضوعات اصلی :
💠تقویم ،ذکر روز📚احادیث موثق
📝زندگینامه شهدا🌹درس اخلاق
🎥مدح ،نوحه🎼✨حکمتهای نهج البلاغه
ادمین
@Shahrokh31zargham
(بدون تبلیغ)
اگر🌴حــُـر🌴شدی
لذت عشق و ایثار را با تمام وجود حس خواهی کرد
موضوعات اصلی :
💠تقویم ،ذکر روز📚احادیث موثق
📝زندگینامه شهدا🌹درس اخلاق
🎥مدح ،نوحه🎼✨حکمتهای نهج البلاغه
ادمین
@Shahrokh31zargham
✨بسم رب الشهدا والصدیقین✨
🌹نام:رحمت الله
🌱نام خانوادگی:جوینی
🌹تاریخ تولد:۱۳۴۴
🌱محل تولد:گنبدکاووس
🌹تاریخ شهادت:۱۳۶۱ همزمان با ماه مبارک رمضان
🌱محل شهادت:بصره
Join🔜 @hor_zaman
🌹نام:رحمت الله
🌱نام خانوادگی:جوینی
🌹تاریخ تولد:۱۳۴۴
🌱محل تولد:گنبدکاووس
🌹تاریخ شهادت:۱۳۶۱ همزمان با ماه مبارک رمضان
🌱محل شهادت:بصره
Join🔜 @hor_zaman
#علوم_پزشکی_روزه ۶
#روزه_داری و کاهش👇
❌ اضطراب
❌ بیخوابی
❌ افسردگی
منبع: | کتاب علوم نوین در اسلام |
Join🔜 @hor_zaman
#روزه_داری و کاهش👇
❌ اضطراب
❌ بیخوابی
❌ افسردگی
منبع: | کتاب علوم نوین در اسلام |
Join🔜 @hor_zaman
Forwarded from عکس نگار
#معرفی_کتاب
📗یادت باشد
🔰 رسول ملاحسنی
🔰انتشارات شهید کاظمی
✨ کتابی با مضمونی عاشقانه با روایت همسر شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی که خیلی زود مورد توجه علاقهمندان کتاب قرار گرفت. استقبال از این کتاب ۳۵۰ صفحهای در میانه سال به صورت شگفتانگیزی تحول یافت. نقل قول رهبری از این کتاب در سخنرانی خود باعث شد تعداد بسیار بیشتری از مخاطبان به سمت یادت باشد متمایل شوند. رهبر انقلاب در سخنرانی خود به قراری بین این شهید و همسرش اشاره کردند که در آن این زوج چند روز نذر روزه کردند تا در عروسیشان گناهی صورت نگیرد.
Join🔜 @hor_zaman
📗یادت باشد
🔰 رسول ملاحسنی
🔰انتشارات شهید کاظمی
✨ کتابی با مضمونی عاشقانه با روایت همسر شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی که خیلی زود مورد توجه علاقهمندان کتاب قرار گرفت. استقبال از این کتاب ۳۵۰ صفحهای در میانه سال به صورت شگفتانگیزی تحول یافت. نقل قول رهبری از این کتاب در سخنرانی خود باعث شد تعداد بسیار بیشتری از مخاطبان به سمت یادت باشد متمایل شوند. رهبر انقلاب در سخنرانی خود به قراری بین این شهید و همسرش اشاره کردند که در آن این زوج چند روز نذر روزه کردند تا در عروسیشان گناهی صورت نگیرد.
Join🔜 @hor_zaman
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
راه های #ترک_گناه
#قسمت_پنجم
آیا من از گوسفند کمترم؟
#رمضان ۹۸
https://www.instagram.com/p/BxX0hkNntgO/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=1taal5sdzomr5
لطفا نظرات خود را در مورد کلیپها در پیج ثبت کنید
#قسمت_پنجم
آیا من از گوسفند کمترم؟
#رمضان ۹۸
https://www.instagram.com/p/BxX0hkNntgO/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=1taal5sdzomr5
لطفا نظرات خود را در مورد کلیپها در پیج ثبت کنید
🌟اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى🌟
✨یارَبَّ الحُسَینِ ، بِحَقِّ الحُسَینِ ، اشفِ صَدرَالحُسَینِ ، بظُهورِالحُجَّة✨
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
★امروز دوشنبه
👈 23اردیبهشت1398 هجری شمسی 🌞
👈 7 رمضان المبارک 1440هجری قمری 🌒
👈 13مه 2019 میلادی 🎄
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
✨دوشنبه روز زیارتی
💫امام حسن علیه السلام
💫امام حسین علیه السلام
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
✨ذکر روز دوشنبه
100 مرتبه👈 یا قاضی الحاجات
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
✨ امام حسن(علیه السلام) :
☘ ڪسے ڪه در دلش هوایے جز رضایت خدا نگذرد، من ضمانت مےڪنم ڪه خداوند دعایش را مستجاب ڪند.
📚 بحارالانوار، ج۲۵، ص۳۵۱
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
💫خداوندا؛
گرچه بنده مطیعی نبودم ولی دوستانی دارم که به ذکر تو مشغولند پس بخاطر دلهای پاکشان بر من رحم کن و مرا مورد عفو و رحمت خود قرار بده✨
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
حـُــر زمــان *شهید شاهرخ ضرغام*
Join🔜 @hor_zaman
💠یا ولی الله الاعظم💠
✨یارَبَّ الحُسَینِ ، بِحَقِّ الحُسَینِ ، اشفِ صَدرَالحُسَینِ ، بظُهورِالحُجَّة✨
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
★امروز دوشنبه
👈 23اردیبهشت1398 هجری شمسی 🌞
👈 7 رمضان المبارک 1440هجری قمری 🌒
👈 13مه 2019 میلادی 🎄
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
✨دوشنبه روز زیارتی
💫امام حسن علیه السلام
💫امام حسین علیه السلام
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
✨ذکر روز دوشنبه
100 مرتبه👈 یا قاضی الحاجات
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
✨ امام حسن(علیه السلام) :
☘ ڪسے ڪه در دلش هوایے جز رضایت خدا نگذرد، من ضمانت مےڪنم ڪه خداوند دعایش را مستجاب ڪند.
📚 بحارالانوار، ج۲۵، ص۳۵۱
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
💫خداوندا؛
گرچه بنده مطیعی نبودم ولی دوستانی دارم که به ذکر تو مشغولند پس بخاطر دلهای پاکشان بر من رحم کن و مرا مورد عفو و رحمت خود قرار بده✨
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
حـُــر زمــان *شهید شاهرخ ضرغام*
Join🔜 @hor_zaman
💠یا ولی الله الاعظم💠
سحرنامه_۷
@ostad_shojae
#سحرنامه ۷
فراز هفتم از دعای ابوحمزه ثمالی
َ
يا قُرَّةَ عَيْنِ مَنْ لاذَ بِكَ وَ انْقَطَعَ اِلَيْكَ؛
پاداش دل بریدن از همه...
آغوشِ توست...!
Join🔜 @hor_zaman
فراز هفتم از دعای ابوحمزه ثمالی
َ
يا قُرَّةَ عَيْنِ مَنْ لاذَ بِكَ وَ انْقَطَعَ اِلَيْكَ؛
پاداش دل بریدن از همه...
آغوشِ توست...!
Join🔜 @hor_zaman
Forwarded from شهید شاهرخ ضرغام 🥀حــُـر زمان 🇮🇷
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گاهی
فکر میکنم آفتابگردانها هم،
از من عاقلترند که تا چشم باز می کنند؛
سر به سوی تو، بالا میگیرند!
معبودم...
صبحی که با
سلامِ تو کلید میخورد؛ آرام، به مقصدِ شب ختم میشود...
🌹صبحتون خدایی
Join🔜 @hor_zaman
فکر میکنم آفتابگردانها هم،
از من عاقلترند که تا چشم باز می کنند؛
سر به سوی تو، بالا میگیرند!
معبودم...
صبحی که با
سلامِ تو کلید میخورد؛ آرام، به مقصدِ شب ختم میشود...
🌹صبحتون خدایی
Join🔜 @hor_zaman
#پیام_روزانه
چگونه کنترل ذهن خود را بدست آوریم!
1️⃣ گفتوگوهای درونیتان را با احساسات خوشبختی، قدرت و موفقیت همراه سازید.
2️⃣ به افکار منفی اعتنا نکنید. به آرامی از کار کردن به این نوع افکار اجتناب ورزید و آنها را با افکار شادیبخش و سازنده جایگزین سازید.
3️⃣ از واژههائی که حس توانائی، قدرت خوشحالی و موفقیت را در ذهن آنان برمیانگیزاند، استفاده کنید.
4️⃣ قبل از شروع هر کاری، بهطور مشخصی در ذهنتان نتایج موفقیتآمیز آن را تجسم کنید. اگر با ایمان تمرکز کنید، مسلماً با نتایج شگرفی روبه رو میشوید. ..
Join🔜 @hor_zaman
چگونه کنترل ذهن خود را بدست آوریم!
1️⃣ گفتوگوهای درونیتان را با احساسات خوشبختی، قدرت و موفقیت همراه سازید.
2️⃣ به افکار منفی اعتنا نکنید. به آرامی از کار کردن به این نوع افکار اجتناب ورزید و آنها را با افکار شادیبخش و سازنده جایگزین سازید.
3️⃣ از واژههائی که حس توانائی، قدرت خوشحالی و موفقیت را در ذهن آنان برمیانگیزاند، استفاده کنید.
4️⃣ قبل از شروع هر کاری، بهطور مشخصی در ذهنتان نتایج موفقیتآمیز آن را تجسم کنید. اگر با ایمان تمرکز کنید، مسلماً با نتایج شگرفی روبه رو میشوید. ..
Join🔜 @hor_zaman