نشر هونار
271 subscribers
3.28K photos
173 videos
15 files
1.01K links
نشر هونار به شماره پروانه۱۰۱۹۵ فعال در حوزه كتاب‌های عمومی با تمرکز بر ادبیات ایران و جهان (شعر و داستان)
🌐 www.hoonaar.com
📧 info@hoonaar.com
📧 hoonaarpub@gmail.com

📞 02144489680
📲 09363913953

admin: @hoonaarpub
Instgrm: hoonaar.publication
Download Telegram
Forwarded from نشر هونار
امشب می‌توانم غمگنانه ترین شعرهایم را بسرایم
شاید بسرایم :
شب ستاره‌باران است
و لرزانند، ستاره‌های نیلگون در دورست
باد شب در آسمان می‌پیچد و آواز می خواند
امشب می‌توانم غمگنانه‌ترین شعرها را بسرایم
دوستش داشتم،
او هم گاهی دوستم داشت.
در چنین شب‌هایی او را در آغوش داشتم
زیر آسمان بیکران بارها می‌بوسیدمش
دوستم داشت، من هم گاهی دوستش داشتم.
چه سان می توانستم به آن چشمان درشت آرامش دل نسپرم!؟
امشب می توانم غمگنانه ترین شعرها را بسرایم

اندیشه نداشتن او،
احساس از دست دادنش
و شنیدن شب بلند و بلندتر بی حضور او
و شعر به جان چنگ می‌زند،
همچون شبنم بر سبزه

چه باک اگر عشقم را توان نگه داشتن نبود.
شب ستاره باران است
و او با من نیست همین و بس.

به دور دست کسی آواز می‌خواند.
به دور دست
جانم به از دست دادنش راضی نیست
گویی برای نزدیک کردنش،
نگاهم به جستجوی اوست
دلم او را می جوید و
او با من نیست!

همان شب است که همان درختان را سفید می کند
اما ما دیگر همان نیستیم که بوده ایم
دیگر دوستش ندارم آری، اما چه دوستش می‌داشتم
آوایم در پی باد بود تا به حیطه شنوایی اش دستی بساید..
از آنِ دیگری، از آنِ دیگری خواهد بود
همان گونه که پیش از بوسه‌های من بود.

آوایش
تن روشنش
چشمان بی کرانش
دیگر دوستش نمی دارم آری، اما شاید دوستش می‌داشتم.
عشق،
بس کوتاه‌ هست و فراموشی طولانی.

چون در شب هایی این چنین او را در بر کشیده‌ام
جانم به از دست دادنش راضی نیست
خود اگر این واپسین دردی‌ست که از او به من می‌رسد
و این آخرین شعری که می نویسم، برای او...


#پابلو_نرودا
#فرهاد_غبرائی



@hoonaarpublication
Forwarded from نشر هونار
🌿مرزهای یک کتاب کجاست؟ یک کتاب از کجا آغاز و به کجا ختم می‌شود؟

#فوکو کتابها را به گره‌های یک تور تشبیه می‌کند. مرزهای یک گره کجاست؟
و پرسشی دیگر: «چگونه می‌توان از مرزهای حقیقت عبور کرد؟» چگونه می‌توان در جهان بود و به جهان نگریست؟ یک چشم چگونه می‌تواند خود را ببیند؟
پاسخ، فلسفه است.
فلسفه، گذشتن از مرزهای کتاب و حقیقت است؛ نوشتنِ محض است، نوشتن بیرون ِ کتاب و فرارفتن از مرزهای حقیقت. فلسفه فرارفتن از خود، یا بهتر بگوییم؛ نفس فرارفتن است. موجودی است که خودش با فعالیت ِخود هویت‌اش را تعیین می‌کند. فلسفه، عرصۀ تحقق ناممکن‌هاست.

📚می۶۸ در فرانسه
#ژیل_دلوز #میشل_لووی #آلن_بدیو و ...


@hoonaarpublication
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
https://www.instagram.com/p/CJLe2efhHzc/?igshid=1ghebpq54fpdw

تمام عکس‌های بی سر را
از توی کتاب‌های تاریخی باطل شده
پاره می‌کنم
می‌ریزم یک‌جا
سرها را ریز ریز می‌ریزم جایی دیگر
هیچ کدامشان را نمی‌شناسم...
نه از روی دست‌هایی که روی صلیب مانده‌اند
نه از روی مدال‌هایی که توی موزه‌ها قاب شده‌اند
و نه از گردنبندی که از هیچ آویزان شده است
عکاس: ناشناس...
یک جا خالی می‌کنم
جایی برای تمامی عکس‌هایی که‌ امروز
کسی که مرا نمی‌شناخت و من او را نمی‌شناختم
از مراسم گردن‌زنی‌ام گرفته است.


📚مجموعه شعر
#مضارعی_که_تمام_نمی‌شود
🖊#پژند_سلیمانی

#چاپ_اول |پاییز ۱۳۹۹
۷۵صفحه |قیمت ۱۷هزار


▫️▫️▫️
فروشگاه ‎#باسمه
فروشگاه‌های #حوض_نقره
#پخش_آثار
#پخش_صدای_معاصر
#نشر_هونار
‎‌‏@hoonaarpublication
Forwarded from نشر هونار
میلاد حضرت عیسی مسیح (ع) مبارک باد.

@hoonaarpublication

وقتی که دایناسورها تازه مُرده بودند
و پیغمبرها در راه بودند
من شاعر تو بودم
و بادبان کلمه واژگان مرا می‌راند
تو سال‌های نوری را بر گونه‌هایت روشن نگاه داشته بودی
من صفحه‌های زبان را می‌چرخاندم
و با سرعت مافوق صوت دیوانه می‌شدم
روزی به خواب تو می‌آیم می‌بینی که من تواَم
و تیمارستانی با صد هزار عاشق هستم
ابرو حواله‌ٔ دریا کن
و مثل باد گذر کن از شهر پنجره‌های ویران
من در تمام پنجره‌ها انتظار تو را می‌کشم
هر کس که ویرانه‌های چشم مرا دست کم گرفت، نفرین شده ست:
عاشق خواهد شد
حتی اگر تو باشی که صدها هزار عاشق نابینا در شهرهای جهان داری

#رضا_براهنی
“خطاب به پروانه‌ها”


@hoonaarpublication
https://instagram.com/stories/hoonaar.publication/2472161566154703639


همه‌ی زندگی‌ام خوابی آشفته بود. در چنین آسیای ویرانه که از پدرانِ پدر به من رسید، جز خواب آشفته چه باید دید؟

از نمایشنامه‌ی #مرگ_یزدگرد
#بهرام_بیضایی


@hoonaarpublication
Forwarded from نشر هونار
#برشی_از_کتاب

روح و جان من یک اتاق است؛ اتاقی بزرگ. یک سالن؛ یک سالن خالی و منتظر. گاهی حشره‌ای در آن وزوز می‌کند که یادآور صبح‌های تابستانی در قاره‌ای دیگر است. گاهی کودکی در آن می‌خندد و به این می‌ماند که تمامی نسل‌ها، کودک و جوان و پیر، همه یک‌صدا می‌خوانند. گاهی تو به آن قدم می‌نهی و در آنجا می‌ایستی. اینجا، در درون من می‌ایستی و لبخند می‌زنی و من از سر خوشی و لذت چشمانم را می‌بندم. من تو را حس می‌کنم، آن‌چنان‌که گویی کنار درختی ایستاده‌ام و دستم را روی تنه‌اش که نفس می‌کشد، گذاشته‌ام.


#نامه‌ی_عاشقانه‌ای_که_هرگز_فرستاده_نشد
📚 سه داستان بلند اثر #دوریس_لسینگ
نویسنده برنده نوبل ادبیات
ترجمه #مصطفی_شایان
و #اکرم_شایان
#چاپ_اول ۱۳۹۹

#نشر_هونار
@hoonaarpublication
ما خاموش‌ایم
زیرا که دیگر هیچ‌گاه به سوی شما باز نخواهیم آمد،
و گردن‌افراخته
بدان جهت که به هیچ چیز اعتماد نکردیم، بی‌آن که بی‌اعتمادی را دوست داشته باشیم.

#شاملو




@hoonaarpublication
‏صفحه‌ای از یک کتاب «کلیله و‌ دمنه» مصور از قرن هجدهم درباره داستان زاهدی که در حال خیال‌بافی کوزه روغن و عسل را می‌شکند.
این حکایت در کتاب‌های عربی دوره دبیرستان با اسم احلام الیقظه (خواب‌های بیداری) درس داده میشد.



@hoonaarpublication
Forwarded from نشر هونار
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گاهی باید دروغ را راست
پنداشت
و گاهی راست را دروغ!
بی فریب خوردن
زندگی سخت است...!

#فروغ_فرخزاد


هشتم دی‌ماه زادروز فروغ فرخزاد که به‌قول استاد شفیعی کدکنی: بی‌هیچ گمان، تاریخِ ادبیاتِ ایران او را به عنوانِ بزرگ‌ترین زنِ شاعر در طول تاریخ هزار سالهٔ خویش خواهد پذیرفت و در قرن ما یکی از دو سه چهرهٔ برجستهٔ شعرِ امروز خواهد بود.


@hoonaarpublication
شعر برای من پنجره‌ای است که هروقت به طرفش می‌روم خود بخود باز ‌می‌شود.
من آنجا می‌نشینم، نگاه می‌کنم، آواز می‌خوانم، داد می‌زنم، گریه می‌کنم، با عکس درخت‌ها قاطی می‌شوم و‌ می‌دانم که آن طرف پنجره یک فضا هست و یک نفر می‌شنود، یک نفر که ممکن است ۲۰۰ سال بعد باشد یا ۳۰۰ سال قبل وجود داشته؛ فرق نمی‌کند،
وسیله‌ایست برای ارتباط با هستی، با وجود، به معنی وسیعش. خوبیش این است که آدم وقتی #شعر می‌گوید می‌تواند بگوید: من هم‌ هستم، یا من هم بودم. در غیر اینصورت چطور می‌شود گفت که: من هم هستم یا من هم بودم.

#فروغ_فرخزاد



@hoonaarpublication
https://www.instagram.com/p/CJWG3dyhRq9/?igshid=7qqfoxfjhqut


برای زادروز پریدخت شعر ایران #فروغ_فرخزاد

شعر مشترک احمدرضا احمدی و فروغ فرخزاد/ منتشر شده در مجله گوهران/ تابستان ۸۶/شماره ۱۶

———
فروغ: روز آبی، پيچك خشك، پرنده‌ی محبوس، ديوار سيمانی
احمدرضا: درخت‌های پرسش بگو و مگو باز می‌گردند
و به اطراف هرزهای دست‌چين
منزل می‌شوند
فروغ: آسمان از دهانه‌ی خشك ناودان‌ها فرو می‌ريزد و باز همچنان دست نيافتنی است
احمدرضا: كبوتر دوسه بار با مشايعت رنگ سبز
به كنار علامت سوال پريد
و علامت سوال را نقطه‌های حرف آخر اسم تو می‌كند
فروغ: به زنی كه پوستش خستگی بطالت هاست، ليوانی آب تعارف می‌كنی
آب خشك است. آب را می‌نوشم و خشك است
احمدرضا: آدم‌های نشسته
با اين پيچك‌ها فرمان می‌دهند
كه خود را به انتهای داربست برساند
فروغ: من از جسدی مغروق سرگردان‌ترم
اگر راست می‌گويی دريا را برای من بياور
و لذت پوسيدگی را به من ببخش
احمدرضا: در پشت اين اطوارهای سنگ بی‌گمان هزار مينايی است
و هزاران لالی
كه سرانجام ديوار را بيان می‌كند
فروغ: اين سرفه‌ها جوانی تو را هزار برابر می‌كند
و جوانی تو به من می‌گويد: احمق
احمدرضا: از انتهای خيابان شمارش اعداد را آغاز می‌كنم
كه اين فروشندگان بی‌پيمانه درست بدانند
خشكسالی در پياده رو ايستاده است
فروغ: گاهی در آفتاب به ياد می‌آورم كه گيسوانم می‌درخشيدند
دندان‌های شيری يادآور معصوميت حضورند
احمدرضا: آن قدر جلد من در
شستشو نشد كه من لبخند عابران را
شادی‌ها بدانم.


@hoonaarpublication
.
📖برشی از کتاب...

«من سال‌هاست با حقیقت زندگی کردم.‌ حقیقت، حقیقت است و چیزی غیر حقیقت وجود نداره.‌ پس ما نمی‌تونیم با حقایق زندگی جنگ کنیم.‌ ما فقط می‌تونیم حقایق رو ببینیم و بعد اون‌ها رو بپذیریم.‌ این تنها راه رستگاری ماست.‌ راهی که ما رو به سعادت خواهد کشوند.‌ پس ما باید به سعادت برسیم.‌ این یه حقیقته.‌ حقیقت و سعادت.‌ این‌ها تنها کلمات زندگی من هستن.‌ چیزهایی که پسرم اون‌ها رو درک نمی‌کنه.‌ او درک درستی از زندگی نداره.‌ او خودش رو نابود می‌کنه.‌ هنگامی که در برابر حقایق زندگی می‌ایستیم درست برابر سعادت ایستادیم.‌ بنابراین شکست خواهیم خورد و نابود خواهیم شد.‌ این درست همون راهیه که پسرم انتخاب کرده.‌ او به سمت نابودی می‌ره و من نمی‌تونم ببینم که او داره خودش رو نابود می‌کنه.‌ ما به دنیا میایم که زندگی سعادت‌مندی داشته باشیم اما گاهی وقت‌ها خودمون رو در نابودی می‌اندازیم و شکست می‌خوریم.‌ او شکست ‌می‌خوره.‌ حقایق اون رو از پا در میاره و شکست خواهد خورد بی‌شک.‌»

مجموعه داستان
#استهبان_در_صدای_باد_و_خاک_گم_بود
#بهاءالدین_مرشدی
#داستان_ايراني
#نشر_هونار

@hoonaarpublication
امروز وقتی به آفتاب نگاه می‌کردم
زمین ثابت بود و خورشید
دور آن می‌چرخید
این همه رنج کشته شدند
تا ثابت کنند زمین است که
دور خورشید می‌گردد
اما این چیزی را عوض نکرد
هنوز جهان همان‌گون است که
زمین ثابت بود و خورشید دور آن
می‌چرخید
هنوز همه چیز سر جایش ثابت
مانده است
آرزوهایمان هیچ شکوفه‌ای نداده
رویاهایمان جایی در غبار گم شده‌اند
رنج ثابت است و رویا دور آن می‌گردد
و
هنوز کتاب تو چاپ نمی‌شود.

#حسین_رسول_زاده🍁


@hoonaarpublication
http://jenzaar.com/2020/12/17/معرفی-مجموعه-شعر-هیپوز-از-روزبه-حسین/


در بخشی از معرفی در مجله جن‌زار می‌خوانید:
...روزبه حسینی که از شاگردان رضا براهنی بوده، اشعار سال‌های ۷۷ تا ۷۹ خود را در این کتاب و در گونه‌ای از شعر پسامدرن (پسا نیمایی)، نوشته و به چاپ رسانده. روزبه حسینی را می‌توان تنها نمایشگرِ زبانِ فارسی دانست که از شاگردان کارگاه قصه‌نویسی، شعر و نقد ادبی دکتر رضا براهنی بوده است. این مجموعه شامل دوازده شعر بلند است که از جمله اشعار این مجموعه می‌توان به «هیپیوز» «احتمالن من سال‌ها پیش مرده‌ام» «مثل فخرالدین عراقی، مثل شعر براهنی» و «که آقا! آسمان تهران اصلن پیدا نیست»، «تو بوی خواب و حباب می‌دهی پریزادِ سپید و بلند» اشاره کرد. «هیپیوز» دومین همکاری حسینی با نشر «هونار» است.

@hoonaarpublication
.
بر این جاده‌ها...

•••

بر این جاده‌ها قدری گُل
قدری شبنم نشسته است
امروز می‌دانستم هوا ابری است
بر این جاده‌ها قدری ابر نشسته است
گمان دارم
به هنگام عبور ما
از این جاده‌ها این ابر باران شود
تقویم ایام شباهت به ابر دارد
تقویم ایام شباهت به این جاده‌ها دارد
کسانی دور
کسانی که خنیاگر نیستند
جهان را آرزو دارند
بی‌خار و بی‌اندوه دوست دارند
پس چنین است که جهان خار دارد
پس چنین است که جهان اندوه دارد
هراسان تو را در راهرو دیده بودم
که به دنبال یک کبریت
در خاموشی می‌دویدی
هنگام که کبریت را روشن کردی
لبخند ترا در راهرو دیدم
فرصت کوتاه بود که بگویم:
بر این جاده‌ها قدری گُل
قدری شبنم نشسته است
هنگام که نور کبریت تمام شد
دوباره یک ظلمت ابدی
دوباره ابرها که آسمان را
گم کرده بودند
و می‌خواستند بر روی آلبوم خانوادگی
باران شوند.
می‌دانستم اگر کبریت داشتی
در روشنایی
می‌گفتی: پاییز در دستان من
برگ می‌شود
دستان تو
در پاییز بوی غزل داشت
و از قصیده‌ها دور بود
در پاییز صف کولیان را می‌دیدم
که تمام درهای خانه‌ها را می‌کوبیدند
که شام در کدام خانه
در پاییز آماده است
من دانستم سرانجام از پاییز
من ‌دانستم سرانجام از خانه
من می‌دانستم سرانجام از شام
خسته می‌شوم
رو در روی تو در پاییز
بگشای این در را که پاییز را
تنها ببینم.


#احمدرضا_احمدی


@hoonaarpublication
Forwarded from نشر هونار
... آذر در پارک آن سوی خیابان روی نیمکتی نشسته بود و به آدم‌ها که گوشه و کنار پارک پراکنده بودند، نگاه می‌کرد. و ناگهان این فکر از ذهنش گذشت که پارک، تجسم نابودی طبیعت به دست بشر است؛ مثل موزه‌ها که نشانه‌ی فروپاشی تمدن‌های کهن.
انسان‌ها جنگل‌ها را نابود کردند و حالا به داشتن چند درخت تربیت شده‌ی دست‌آموز دل خوش کرده و سعی می‌کنند زیر سایه‌ی آنها بیارامند و احساس کنند در جنگل به سر می‌برند.
او‌ از این کشف به شدت زیبایی شناختی، لبخندی بر لبانش نقش بست و ناگهان گویی که فراموش کرده باشد کیست و کجاست، سرش را به پشتی نیمکت، عقب کشید و رو به آسمان سربی رنگ، چشمانش را بست...

📚 رمان
#پایان_نامه
#حسین_رسول_زاده
#نشر_هونار
#چاپ_دوم ۱۳۹۸


@hoonaarpublication
🔔📚نشر هونار به‌زودی منتشر می‌کند


مجموعه شعر
#رفت‌و‌برگشت_به_جهنم_با_کالسکه
«دفتر اول از مجموعه‌ی:
شرط‌بندی روی الهه‌ی شعر و موسیقی»

اثر #چارلز_بوکوفسکی
ترجمه #پژند_سلیمانی

طراح جلد: فرشید خالقی


#نشر_هونار
@hoonaarpublication
https://www.instagram.com/p/CJeUJzaJh72/?igshid=1upw7177vb3qj

سال نو میلادی مبارک باد
با امید به ورود به دوره‌ای سرشار از صلح، نور و آگاهی


@hoonaarpublication
.