سبک پی قاصدی خواهم که چون غم نامه ی مارا
دهد بر دست او کاغذ هنوز از گریه تر باشد
#کلیم_کاشانی
@hivadarman
دهد بر دست او کاغذ هنوز از گریه تر باشد
#کلیم_کاشانی
@hivadarman
همین نه بر سر خاکم رسید و هیچ نگفت
که ناله ها ز مزارم شنید و هیچ نگفت
به یاد او غزلی عاشقانه می گفتم
شنید و دست به دندان گزید و هیچ نگفت
سواره می شد و غلطان به خاک دید مرا
سمندش از سر نعشم جهید و هیچ نگفت
به ناوکم زد وشد, وز پیش برفتم و دید
که خون ز بال و پرم می چکید و هیچ نگفت
درون مجلس اغیار گرم صحبت بود
مرا چو دید سخن را برید و هیچ نگفت
#به_قصد_چاره_ام_آمد_طبیب_بر_بالین
#گرفت_نبضم_و_آهی_کشید_و_هیچ_نگفت
جفا نگر که وفا کرد و کشت و اما دید
که مدعی دم تیغش مکید و هیچ نگفت
غلام طاقت آنم که هر چه دید از خلق
به نقد حوصله بر خود خرید و هیچ نگفت
نخفتم امشب و بردم به بزم "صحبت" را
ولی ز شرم به کنجی خزید و هیچ نگفت
#صحبت_لاری
@hivadarman
که ناله ها ز مزارم شنید و هیچ نگفت
به یاد او غزلی عاشقانه می گفتم
شنید و دست به دندان گزید و هیچ نگفت
سواره می شد و غلطان به خاک دید مرا
سمندش از سر نعشم جهید و هیچ نگفت
به ناوکم زد وشد, وز پیش برفتم و دید
که خون ز بال و پرم می چکید و هیچ نگفت
درون مجلس اغیار گرم صحبت بود
مرا چو دید سخن را برید و هیچ نگفت
#به_قصد_چاره_ام_آمد_طبیب_بر_بالین
#گرفت_نبضم_و_آهی_کشید_و_هیچ_نگفت
جفا نگر که وفا کرد و کشت و اما دید
که مدعی دم تیغش مکید و هیچ نگفت
غلام طاقت آنم که هر چه دید از خلق
به نقد حوصله بر خود خرید و هیچ نگفت
نخفتم امشب و بردم به بزم "صحبت" را
ولی ز شرم به کنجی خزید و هیچ نگفت
#صحبت_لاری
@hivadarman
گرفتمش سر راهی، رسید و هیچ نگفت
عنان کشید و شکایت شنید و هیچ نگفت
#بر_طبیب_حدیثی_ز_درد_دل_گفتم
#گرفت_نبضم_و_آهی_کشید_و_هیچ_نگفت
رسید قاصدم از پیش یار و با من گفت:
"گرفت نامه و از هم درید و هیچ نگفت"
به هرکه خواست دلت باده خوردی و "سایر"
لب پیاله به حسرت گزید و هیچ نگفت
#سایر_مشهدی
@hivadarman
عنان کشید و شکایت شنید و هیچ نگفت
#بر_طبیب_حدیثی_ز_درد_دل_گفتم
#گرفت_نبضم_و_آهی_کشید_و_هیچ_نگفت
رسید قاصدم از پیش یار و با من گفت:
"گرفت نامه و از هم درید و هیچ نگفت"
به هرکه خواست دلت باده خوردی و "سایر"
لب پیاله به حسرت گزید و هیچ نگفت
#سایر_مشهدی
@hivadarman
خانه آوار شد، زنی جان باخت پایه ی عدل شد کنون محکم!
در شگفتم ز صبر کرمانشاه ز چه رو مانده بیستون محکم؟
بولدوزر چاره را نمی داند رنج آواره را نمی داند
زین سبب آرواره هایش را زن گرفت از سر جنون محکم
گشت بیغوله ی چهل متری بر سرش، مثل آرزو آوار
خانه ی فقر، واژگون باید تا شود کاخ را ستون محکم
به شکم گندهها جواز دهید به زمین خواره امتیاز دهید
ای زبان بازها کنید از نو عهد با رهزن زبون محکم
خون دل ها که می دهید به خلق نیست از دیدهی شهیدان، دور
با چنین شیوه، سست خواهد شد انقلابی که شد به خون محکم
خود در این تندباد طاقت سوز زورمندان چو بید می لرزند
ای امیران بماند این ملت بر سر عهد خویش چون محکم؟
اشک طفلان و آه پیرزنان پاشد از هم سپاه پیل تنان
فاتحان فانی اند در عالم تا نباشند از درون محکم
خانه ات گر خراب شد مادر! ما از آن خانه هم خراب تریم
جسم فرسوده مان ز جان خالیست گرچه میبینی از برون محکم
#افشین_علا
@hivadarman
در شگفتم ز صبر کرمانشاه ز چه رو مانده بیستون محکم؟
بولدوزر چاره را نمی داند رنج آواره را نمی داند
زین سبب آرواره هایش را زن گرفت از سر جنون محکم
گشت بیغوله ی چهل متری بر سرش، مثل آرزو آوار
خانه ی فقر، واژگون باید تا شود کاخ را ستون محکم
به شکم گندهها جواز دهید به زمین خواره امتیاز دهید
ای زبان بازها کنید از نو عهد با رهزن زبون محکم
خون دل ها که می دهید به خلق نیست از دیدهی شهیدان، دور
با چنین شیوه، سست خواهد شد انقلابی که شد به خون محکم
خود در این تندباد طاقت سوز زورمندان چو بید می لرزند
ای امیران بماند این ملت بر سر عهد خویش چون محکم؟
اشک طفلان و آه پیرزنان پاشد از هم سپاه پیل تنان
فاتحان فانی اند در عالم تا نباشند از درون محکم
خانه ات گر خراب شد مادر! ما از آن خانه هم خراب تریم
جسم فرسوده مان ز جان خالیست گرچه میبینی از برون محکم
#افشین_علا
@hivadarman
نباشم گر در این محفل، چه غم؟ دیوانه ای کمتر
خوش آن روزی ز خاطرها روم، افسانه ای کمتر
بگو برقِ بلاخیزی بسوزد خرمن عمرم
بگِردِ شمعِ هستی، بی خبر پروانه ای کمتر
تو ای تیرِ قضا، صیدی ز من بهتر کجا جویی؟
به کنجِ این قفس مرغِ نچیده دانه ای کمتر
چه خواهد شد نباشد گر چو من مرغِ سخنگویی؟
نوایی کم، غمی کم، ناله ی مستانه ای کمتر
ز جمعِ خود برانیدم که همدردی نمی بینم
میانِ آشنایانِ جهان، بیگانه ای کمتر.
تو ای سقفِ کبودِ آسمان بر سر خرابم شو
پرستویی نهان، در تیرکوبِ خانه ای کمتر
چه حاصل زین همه شور و نوایِ عاشقی ای دل؟
نداری تابِ مستی جانِ من، پیمانه ای کمتر
چو مستی بخش گفتاری ندارم، دم فرو بستم
سبو بشکسته ای در گوشه ی میخانه ای کمتر
#رحیم_معینی_کرمانشاهی
@hivadarman
خوش آن روزی ز خاطرها روم، افسانه ای کمتر
بگو برقِ بلاخیزی بسوزد خرمن عمرم
بگِردِ شمعِ هستی، بی خبر پروانه ای کمتر
تو ای تیرِ قضا، صیدی ز من بهتر کجا جویی؟
به کنجِ این قفس مرغِ نچیده دانه ای کمتر
چه خواهد شد نباشد گر چو من مرغِ سخنگویی؟
نوایی کم، غمی کم، ناله ی مستانه ای کمتر
ز جمعِ خود برانیدم که همدردی نمی بینم
میانِ آشنایانِ جهان، بیگانه ای کمتر.
تو ای سقفِ کبودِ آسمان بر سر خرابم شو
پرستویی نهان، در تیرکوبِ خانه ای کمتر
چه حاصل زین همه شور و نوایِ عاشقی ای دل؟
نداری تابِ مستی جانِ من، پیمانه ای کمتر
چو مستی بخش گفتاری ندارم، دم فرو بستم
سبو بشکسته ای در گوشه ی میخانه ای کمتر
#رحیم_معینی_کرمانشاهی
@hivadarman
هر تکّه از دنیای من، از ماه تا ماهی...
هر قدر، هرجا، هر زمان، هر طور می خواهی...
حتّی اگر مثل زلیخا آبرویم را...
از من نخواهی دید در این عشق کوتاهی...
حتّی اگر بی رحم باشی مثل ابراهیم...
نفرین؟ زبانم لال، حتّی اخم یا آهی...
من آخرین نسل از زنان عاشقی هستم
که اسمشان را راویان قصّه ها گاهی...
من آخرین مرغ جهانم، آخرین گنجشک
که در پی افسانۀ سیمرغ شد راهی
حالا بگو در ظلمت جنگل چه خواهد کرد
شاهین چشمان تو با این کفتر چاهی
#پانته_آ_صفایی
@hivadarman
هر قدر، هرجا، هر زمان، هر طور می خواهی...
حتّی اگر مثل زلیخا آبرویم را...
از من نخواهی دید در این عشق کوتاهی...
حتّی اگر بی رحم باشی مثل ابراهیم...
نفرین؟ زبانم لال، حتّی اخم یا آهی...
من آخرین نسل از زنان عاشقی هستم
که اسمشان را راویان قصّه ها گاهی...
من آخرین مرغ جهانم، آخرین گنجشک
که در پی افسانۀ سیمرغ شد راهی
حالا بگو در ظلمت جنگل چه خواهد کرد
شاهین چشمان تو با این کفتر چاهی
#پانته_آ_صفایی
@hivadarman
برایت بی الف خواهم فقط "فردای بهتر" را
تو اما آرزو کردی "جهانم" بی الف باشد!
#رسول_مختاری_پور
@hivadarman
تو اما آرزو کردی "جهانم" بی الف باشد!
#رسول_مختاری_پور
@hivadarman
باران به روی پنجره هاشور می زند
باران گرفته است و دلم شور می زند
در حسرت نوشتن یک شعر تازه ام
بگذار تا به حرف بیاید جنازه ام
از خواب های یخ زده بیرون بکش مرا
از این تن ملخ زده بیرون بکش مرا
درخاک ،تکه های تنم را نشان بده
با خود مرا ببر، وطنم را نشان بده
نگذار راه آمدنم را عوض کنند
نگذار نقشه ها وطنم را عوض کنند
نگذار تا اسیر شوم زیر پیله ام
بی آبرو شوند زنان قبیله ام
نگذار دین، هراس بریزد به دین من
نگذار چاه نفت شود سرزمین من
نگذار زخم های تنم بیشتر شود
نگذار رودخانه ی من بی خزر شود
من را ببر، ازین تن مطرود خسته ام
از این اتاق های مه آلود،خسته ام
دست مرا بگیر،جهان را نشان بده
با من برقص، پیرهنت را تکان بده
با من برقص روی صداها و زنگ ها
با من برقص روی زبان تفنگ ها
با من برقص ،با ضربان های گیج من
با من برقص، در تن داغ خلیج من
با من برقص روی جهان های گم شده
با من برقص...با ملوان های گم شده
با من برقص، روی تن بند رخت ها
با من برقص... زیر تمام درخت ها
با من برقص در ته بن بست های من
با من برقص...با بند دست های من
دارند تکه های مرا بند می زنند
زنجیرهای من به تو لبخند می زنند
به گوشه های خونی تاریک تر بیا
ازمن نترس امشب و نزدیک تر بیا
نزدیک باش...با هیجانم شریک شو
درتکه تکه کردن نانم شریک شو
فکری برای کندن دندان گرگ کن
سلول انفرادی من را بزرگ کن...
#حامد_ابراهیم_پور
@hivadarman
باران گرفته است و دلم شور می زند
در حسرت نوشتن یک شعر تازه ام
بگذار تا به حرف بیاید جنازه ام
از خواب های یخ زده بیرون بکش مرا
از این تن ملخ زده بیرون بکش مرا
درخاک ،تکه های تنم را نشان بده
با خود مرا ببر، وطنم را نشان بده
نگذار راه آمدنم را عوض کنند
نگذار نقشه ها وطنم را عوض کنند
نگذار تا اسیر شوم زیر پیله ام
بی آبرو شوند زنان قبیله ام
نگذار دین، هراس بریزد به دین من
نگذار چاه نفت شود سرزمین من
نگذار زخم های تنم بیشتر شود
نگذار رودخانه ی من بی خزر شود
من را ببر، ازین تن مطرود خسته ام
از این اتاق های مه آلود،خسته ام
دست مرا بگیر،جهان را نشان بده
با من برقص، پیرهنت را تکان بده
با من برقص روی صداها و زنگ ها
با من برقص روی زبان تفنگ ها
با من برقص ،با ضربان های گیج من
با من برقص، در تن داغ خلیج من
با من برقص روی جهان های گم شده
با من برقص...با ملوان های گم شده
با من برقص، روی تن بند رخت ها
با من برقص... زیر تمام درخت ها
با من برقص در ته بن بست های من
با من برقص...با بند دست های من
دارند تکه های مرا بند می زنند
زنجیرهای من به تو لبخند می زنند
به گوشه های خونی تاریک تر بیا
ازمن نترس امشب و نزدیک تر بیا
نزدیک باش...با هیجانم شریک شو
درتکه تکه کردن نانم شریک شو
فکری برای کندن دندان گرگ کن
سلول انفرادی من را بزرگ کن...
#حامد_ابراهیم_پور
@hivadarman
باید ز نظر برد! چه بسیار چه کم را
ّتا شرح دهی مسألة حد عدم را
خو کن به غم خویش که همواره همان است
هر قدر که تغییر دهی صورت غم را
پیریم و جوانیم! ولی بازی تقدیر
از عمر نگه داشته یک مشت رقم را
دیوانه نبودم که دل از خلق بریدم
یک عمر نفهمید کسی حرف دلم را
ای عشق! نشد در گذر از جاده ی تقدیر
همراه تو باشیم همین چند قدم را
#احسان_انصاری
@hivadarman
ّتا شرح دهی مسألة حد عدم را
خو کن به غم خویش که همواره همان است
هر قدر که تغییر دهی صورت غم را
پیریم و جوانیم! ولی بازی تقدیر
از عمر نگه داشته یک مشت رقم را
دیوانه نبودم که دل از خلق بریدم
یک عمر نفهمید کسی حرف دلم را
ای عشق! نشد در گذر از جاده ی تقدیر
همراه تو باشیم همین چند قدم را
#احسان_انصاری
@hivadarman
دمی از خاک با شوق تجلی سر برآوردن
نمیارزد به عمری خاک عالم بر سر آوردن
من از شرمندگی چون لاله های واژگون عمریست
به سوی آسمانم نیست روی سر برآوردن
کسی باور نخواهد کرد اعجاز تو را ای عشق
برای "خودپرستان" تا به کی "پیغمبر" آوردن
تو خضر واقف از غیبی و من موسای بی صبرم
چه دشوار است از کار تو ای دل سر درآوردن
بپرسید از کمانداران ابرویش چرا باید
به قصد کشتن یک نیمهجان صد لشکر آوردن
به غیر از وعدهی پاییز معنایی نخواهد داشت
برای باغ پیغام بهاری دیگر آوردن
یکی از پیله ها لرزید ، چشم شمع ها روشن!
مبارک باد ! از پروانه ها خاکستر آوردن
#فاضل_نظری
@hivadarman
نمیارزد به عمری خاک عالم بر سر آوردن
من از شرمندگی چون لاله های واژگون عمریست
به سوی آسمانم نیست روی سر برآوردن
کسی باور نخواهد کرد اعجاز تو را ای عشق
برای "خودپرستان" تا به کی "پیغمبر" آوردن
تو خضر واقف از غیبی و من موسای بی صبرم
چه دشوار است از کار تو ای دل سر درآوردن
بپرسید از کمانداران ابرویش چرا باید
به قصد کشتن یک نیمهجان صد لشکر آوردن
به غیر از وعدهی پاییز معنایی نخواهد داشت
برای باغ پیغام بهاری دیگر آوردن
یکی از پیله ها لرزید ، چشم شمع ها روشن!
مبارک باد ! از پروانه ها خاکستر آوردن
#فاضل_نظری
@hivadarman