This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
همه فکرای من تویی آخرش:)
دنياي آدم ها وقتي خراب ميشود
ك انسان هاي دروغگو
نقش آدم هاي مهربون رو بازي ميكنند!!!
ك انسان هاي دروغگو
نقش آدم هاي مهربون رو بازي ميكنند!!!
کاش اژدها بودم هرکس ناراحتم میکرد میگفتم هااااا؛ آتیش بگیره پدرسگ.
Forwarded from BOBBY💤 (bobby👁️)
درسته من فرشتم
ولی مثل ادم عادیم
ولی مثل ادم عادیم
به نظر من ازین به بعد هرکی اومد بهش بگید دوست دارم...چون تهش قراره بهت بگن دروغ گفتی،پس چرا واقعی نباشه این دروغ؟
یه روزی میرسه شوهرم سر صبح آهنگ بهزادو دم گوشم میخونه:
قد بلند کمر گود،کنارم اول صبح...😂
قد بلند کمر گود،کنارم اول صبح...😂
Forwarded from PlyMooD🎧☘️
وقتی به هیچکی نمیتونی اعتماد کنی و با همه کم حرف میزنی و حوصله هیچکسیو نداری اونجا نه تو کصخلی نه افسرده؛ اونجا عقلت کامل شده و همه رو شناختی.
انالله و انا الیه راجعون
درگذشت کاملِ اعتماد خودم به دیگران را تسلیت عرض میکنم.
درگذشت کاملِ اعتماد خودم به دیگران را تسلیت عرض میکنم.
راستشو بخوای حس میکنم دیگه توانایی ادامه دادن هیچ کاری رو ندارم.
جوری شدم که دیگه نمیتونم آدمای قدیمی رو تحمل کنم چه برسه به آدمای جدید...
حوصله ندارم با کسی آشنا شم،با افراد جدید حرف بزنم و درمورد علاقه هاشون بپرسم.
جدی دیگه نمیکشم،نمیتونم و حوصله خودمم ندارم.
نمیدونم دقیقا دارم چه گوهی توی این زندگی میخورم،همهش نشستهم یه گوشه و به دیوارای اتاقم نگاه میکنم و تنها فکری که برای کردن دارم اینه "حذفشون کن و دیگه کسی رو توی این زندگی کیریت راه نده".
همهش درحال تلاش کردنم،برای حذف آدما،هر دفعه با یه بهونه جدید!
انقد به این قضیه عادت کردم که بخشی از من شده،یه بخش جداناپذیر،کثیف و وحشتناک.
عاشق میشم،میگم این دیگه واسه خودمه،خدا هم بیاد پایین این یکیو کسی نمیتونه ازم بگیره...یهو وسطش اون آدمه خوش ازم خسته میشه!
میدونی چرا؟
چون خسته کننده بودن چسبیده بهم،اون آدمی که کسی نمیتوکه تحملش کنه چسبیده بهم،اصن انگار دیگه خودم نیستم،تغییر کردم،تبدیل شدم به یه آدم به درد نخور و عوضی.
اذیت میشم،دارم خودمو بدجور اذیت میکنم و نابود میکنم،از خودم میترسم!
حس میکنم خطرناکم،حس میکنم به خودمو بقیه آسب میرسونم و همه رو آزار میدم!
من دارم به چیزی تبدیل میشم که ازش میترسیدم،به آدمی که همیشه ازش فراری بودم...
کاش یکی بیاد منو از خودم بگیره،منو بدزده و پس نده...
کاش من بتونم خودمو فراری بدم:)
جوری شدم که دیگه نمیتونم آدمای قدیمی رو تحمل کنم چه برسه به آدمای جدید...
حوصله ندارم با کسی آشنا شم،با افراد جدید حرف بزنم و درمورد علاقه هاشون بپرسم.
جدی دیگه نمیکشم،نمیتونم و حوصله خودمم ندارم.
نمیدونم دقیقا دارم چه گوهی توی این زندگی میخورم،همهش نشستهم یه گوشه و به دیوارای اتاقم نگاه میکنم و تنها فکری که برای کردن دارم اینه "حذفشون کن و دیگه کسی رو توی این زندگی کیریت راه نده".
همهش درحال تلاش کردنم،برای حذف آدما،هر دفعه با یه بهونه جدید!
انقد به این قضیه عادت کردم که بخشی از من شده،یه بخش جداناپذیر،کثیف و وحشتناک.
عاشق میشم،میگم این دیگه واسه خودمه،خدا هم بیاد پایین این یکیو کسی نمیتونه ازم بگیره...یهو وسطش اون آدمه خوش ازم خسته میشه!
میدونی چرا؟
چون خسته کننده بودن چسبیده بهم،اون آدمی که کسی نمیتوکه تحملش کنه چسبیده بهم،اصن انگار دیگه خودم نیستم،تغییر کردم،تبدیل شدم به یه آدم به درد نخور و عوضی.
اذیت میشم،دارم خودمو بدجور اذیت میکنم و نابود میکنم،از خودم میترسم!
حس میکنم خطرناکم،حس میکنم به خودمو بقیه آسب میرسونم و همه رو آزار میدم!
من دارم به چیزی تبدیل میشم که ازش میترسیدم،به آدمی که همیشه ازش فراری بودم...
کاش یکی بیاد منو از خودم بگیره،منو بدزده و پس نده...
کاش من بتونم خودمو فراری بدم:)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
انتظاری که از دوسپسرم دارم وقتی یه تغییر کوچولو میکنم:
خطاب به کاراکترهای درونیم: امیدوارم این آخرین باری باشه که با شما در یک کالبد زندگی میکنم.
اینکه ی زمانی مهم بودین دلیل نمیشه همیشه مهم بمونین من ی آدمیو میشناختم واسع دیدنش کلی ذوق و شوق میکردم ولی الان میبینمش مسیرمو عوض میکنم مواظب وقتای از دسته رفته باشید.