تاریخ و تمدن
1.11K subscribers
48 photos
13 videos
17 files
64 links
Download Telegram
خب اکنون از شما می‌پرسم: نظر شما چیست؟ اگر به همان تمثیل ساختمان و پرسش مربوط به آن برگردیم، به نظر شما ارکان و بنیان‌های ساختمان آینده‌‌ی ایران چگونه باید باشد؟ نقد و تحلیل شما چیست؟ ( ممنون می‌شوم نظراتتان را برایم بفرستید).

در همین سالی که گذشت ماه‌ها جامعه‌ی ما، آبستن این پرسش بوده است. شما جوانان به بخشی از پاسخ رسیده‌اید و بی‌قرار این یافتن‌اید! طرحی که بخشی از آن به صورتی بس رمزورانه در سه کلام "زن، زندگی و آزادی" تلخیص شد؛ اما آنقدر در تلاطم ماجراها و طوفان حوادث و واکنش‌های عصبی دستگاه سرکوب، سرگشته و حیران ماندیم و یا در لاک دفاعی فرورفتیم که شاید بخشی از جامعه‌ی ما (بویژه در داخل کشور) هنوز برای ادامه‌ی مسیر فکری روشن و برنامه‌ای عملی ترسیم نکرده‌ایم. به نظر می‌رسد بر خلاف اعتقاد برخی مبنی بر تمرکز و تاکید بر فعالیت‌های خارج از کشور (ضمن قدر دانستن کنش‌های مشفقانه و همدلانه‌ی هم‌میهنان در هر جای جهان) باید بار اصلی مسوولیت را بر شانه‌های خویش درون همین مرزها بگذاریم، فکر کنیم و نقشه‌ی راه یا پلان ساختمان را طراحی کنیم، نقشه‌ای که در فاز اول بنیان‌ها را تعریف و در فاز دوم برنامه‌ها را پیشنهاد کند.
آری! اندیشمندان و متفکران وظیفه دارند با الهام گرفتن از آن بارقه‌های ایده‌آل‌های جوانان و تجربه این ایام، دست به کار شوند و نقشه‌ی راه و پلان این ساختمان نو را طراحی کنند.
از میان انبوه نوشته‌ها، طرح جالبی تحت ایده "ایران مطلوب من" شروع شد که مدتی هم ادامه داشت؛ کلیات و جزییات و خرد و کلان در آن سلسله یادداشت‌ها به هم آمیخته بود و حال و هوایی آرزواندیشانه داشت. اکنون دانشجویان و جوانان خوش‌فکر میهن و همه‌ی اهالی دانشگاه و متفکران و اندیشمندان جامعه بیاییم از جمع‌بندی همان خواست‌ها و آرزوها و اندیشه‌های نو، طرح پیشنهادی‌مان برای آینده ایران را ثبت کنیم و به بحث بگذاریم.
💠 ارزیابی ۴۲۰ فعّال سیاسی،‌ مدنی و فرهنگی از تحوّلات سال گذشته‌ی ایران


🔴 به‌نام هستی‌بخش

❇️۱۴۰۱ ؛ جنبش‌ها، زخم‌ها و امیدها

https://t.me/DaghdagheIran


▪️در سال‌های اخیر، ایران شاهد یک تحول دورانیِ تاریخی است و شکست پروژهٔ حاکمیت دینی و فقاهتی در همهٔ حوزه‌ها به‌ویژه‌ در سپهر فرهنگی-عقیدتی، حاصل همین چرخش دورانی است. قابل توجه این‌که ناکامی طرح‌های اصلاحی- درپیِ بحران‌سازی‌های متعمّدانه- نیز ریشه‌ای در همین تحول و چرخش دارد. در این مرحله و موقعیت، جامعه بالقوه آبستن تولد و تحولی تازه است.

🔸مهم‌ترین رخداد سال گذشتهٔ میهن ما جنبش اعتراضی "مهسا" یا همان جنبش "زن، زندگی، آزادی" بود که با کنش‌گری رادیکال زنان و جوانان در اعتراض به سیاست فرهنگیِ اجبار و تحجّر آغاز شد و سپس به ابراز مخالفت با انواع تبعیض و امتیازها و کلیّتِ استبداد دینی و سیاسی انجامید. با به بن‌بست رسیدن حرکت اصلاحی و سرانجام تک‌جناحی و انحصاری شدن حاکمیت، این واکنش تا حدودی پیش‌بینی‌پذیر بود اما به‌لحاظ گستردگی و ترکیب آن، از ابعاد قابل انتظار بسی فراتر رفت و شهرهای بزرگ و مناطق گوناگون را در اقصی‌نقاط کشور شعله‌ور کرد.

▪️تظاهرات و حضور خیابانیِ اقشار و اصناف مردم در سال گذشته اعم از کارگران، معلمان، دانشجویان، دانش‌آموزان، اهل رسانه، هنرمندان، ورزشکاران، اقلیت‌های قومی و مذهبی و فرهنگیِ گوناگون در سراسر کشور، جلوه‌ای از مقاومت و پایداری مدنی و میهنی در نفی ستم، فقر، فساد، سرکوب، سانسور و نیز مطالبهٔ آزادی و عدالت بود. در حال حاضر، آتش آن خیزش هرچند به‌ظاهر قدری فرونشسته یا به‌زیر خاکستر رفته‌است اما در صورت استمرارِ بحران‌های سیاسی و اقتصادی-اجتماعی، ظرفیت آن‌را دارد که به‌سرعت به‌اَشکال متفاوت سربرکشد و حتی به انفجار سراسری بیانجامد.

🔸به‌رغم سوگ تسلی‌ناپذیرِ جان‌باختن فرزندان وطن و هزینه‌های سنگینِ ناشی از سرکوب‌گری‌های حاکمیت، مهم‌ترین درس جنبش اعتراضی جامعه این بود که تنها درصورت تحرّک، تشکل و اتحاد جامعه و تلاش سازمان‌مند برای مطالبهٔ اجرای عدالت در همهٔ ابعاد و نیز الغای اجبارها، امتیازها و رفع تبعیض‌هاست که می‌توان به توفیق و عقب‌راندن گام‌به‌گام استبداد و ارتجاع امید داشت.

▪️با توجه به اهداف تاریخی و بنیادی نهضت‌های‌ معاصر ایران از انقلاب مشروطه تا انقلاب بهمن و مطالبات مرکزی آن‌ها همچون آزادی، استقلال، جمهوری و حاکمیت قانون‌-بنیاد‌ و با توجه به چرخش‌ها و انحراف‌های روی‌داده در نظام‌ های پساانقلابی و بازتولید استبداد سیاسی‌ و دینی به‌شکل‌های دیگر، جامعهٔ مدنی ایران راه برون‌رفت از بن‌بست کنونی و بحران‌های تودرتو را‌ گذار دموکراتیک خشونت‌پرهیز می‌داند. این مسیری است که با متشکل شدن و تغییر و تحول‌خواهیِ بنیادین و ساختاری، از درون صورت می‌پذیرد و نه با بازگشت به گذشته‌های خیالی، یا وعدهٔ آینده‌های رؤیایی، با اتکا به قدرت‌های بیگانه و طرح‌های آن‌ها برای نظارت بر منطقه و چه‌بسا تجزیهٔ تمامیت ارضی کشور.

🔸مطالبهٔ بلاتنازلِ عدالت، احقاق حقوق کارگران و زحمتکشان، لغو مناسبات استثماری و رفع کلیهٔ تبعیض‌ها و امتیازات‌، در‌ آن سنخ از نظام جمهوری میسر است که با دموکراسی و تحققِ اصل تفکیک دو نهاد دین و دولت تعریف شود. خصوصیات فرهنگی، ملی و مذهبی کشور ما نیز‌ تنها با تصدیق چنین نظام آزاد و برابری است که می‌تواند به بومی‌شدن و درون‌زاییِ دموکراسی سیاسی و اجتماعی یاری رساند و نه با دوگانه‌سازی‌های نهادین و بازتولید سیادت‌های سنّتی هم‌چون سلطنت‌ها و خلافت‌های تاریخی.

▪️در شرایط بحران مشروعیتِ حاکمیت و دولت، راه گذار خشونت‌پرهیز و دموکراتیک به‌طور طبیعی‌، مراجعه به آراء ملت با برگزاری نوعی همه‌پرسیِ آزاد است. هدف، طرح این پرسش ساختاری است که آیا بازبینی، تغییر یا تدوین قانون اساسی امری ضروری است یا خیر؟ در صورت پاسخ مثبت مردم، تشکیل مجلسی مرکب از نمایندگان ملت از طریق انتخاباتی آزاد و سالم، برای تدوین منشورِ نظامی قانون‌-بنیاد ضروری خواهد بود تا سرانجام با همه‌پرسیِ ملی به تصویب نهایی برسد. این مهم اما تنها از راه تشکّل‌یابی، ساماندهی و متشکل شدنِ جامعهٔ مدنی در همهٔ سپهرهای صنفی، اجتماعی، حقوقی، سیاسی، فرهنگی و هنری، ممکن و میسر خواهد شد….



متن و اسامی کامل :
https://bit.ly/3ogZT87


#ایران
#چشم‌انداز_آینده
#زن_زندگی_آزادی
در رثای غریبان

غریب‌کشی فقط از مأمون عباسی برمی‌آمد،
که بر غریب طوس می‌گریید
و بر غریب‌کش مرو نفرین می‌فرستید؟

درود غریب طوس،
از آن اعماق تاریخ
بر "غریب مظلوم تهران"
در همین لحظه‌ی اکنون، در چنین روزی!
و در همه‌ی روزگاران!

نفرین غریب طوس،
و تمام شهیدان غریب عالم
از ژرفنای زمان،
بر قاتل "دختر ایران"،
دختران ایران
جوانان ایران
غریبان ایران
در همین لحظه‌ی اکنون در چنین روزی!
و در همه‌ی روزگاران!


۲۵ شهریور ۱۴۰۲
برای همکارم

دکتر آذرخشی انسان متدینی است، اما بر خلاف برخی از متدینان که علاوه بر نان، خود دین و خدا را هم به نرخ روز می‌خورند و با ریاکاری و زبان‌بازی، انگل‌وار خود را به سطوح مختلف قدرت می‌چسبانند، به یاد ندارم که دین‌ورزی‌اش را با جاه‌طلبی‌هایی اینچنین آلوده باشد، و بر خلاف بسیاری از این دین‌خران و ایمان‌فروشان متصل یا متمایل به لایه‌های قدرت، ذهن و ضمیرش در حال و هوای خالص ایمانی، باقی مانده است. عمیقا دلبسته‌ی شخصیت معنوی و عدل و داد علی است و از این رو‌ از دانشجویان بارها شنیده‌ام که درس نهج‌البلاغه‌اش در میان انبوه دروس عمدتا بی‌فایده‌ی معارف اسلامی، از دروس انتقادی و راهگشاست. صحبت‌هایش در جلسات مختلف دانشکده و به‌ویژه خطی از مناظراتش با همان گروه دین‌خران دانشکده را به یاد دارم. تقریبا یک سال پیش از جنبش و حوادث سال گذشته، در جلسات دانشکده بحث‌های مختلف بر سر حکومت دینی، سیاست‌ورزی امام علی در قبال مخالفان و ...از بحث‌هایی بود که ساعت‌ها ادامه می‌یافت و دکتر آذرخشی به جهت تسلط بر مباحث نهج‌البلاغه و عشق عمیقش به امام علی با ذکر اصل گزاره‌های عربی و ترجمه و تفسیر آنها، احوال سختی برای همان گروه دین‌خران فراهم کرده بود؛ چنان‌که گاه رنگ چهره‌شان از سرخی خشم و استیصال در برابر استدلال‌ها به تیرگی می‌گرایید و همان روزها، با خود می‌گفتم این‌ها اگر زمانی از دستشان ساخته باشد نخواهند گذاشت دکتر آذرخشی یک گام از مراحل ارتقاء را طی کند. در جریان حوادث پاییز ۱۴۰۱، در چنین روزی در چهارم مهر، وقتی صبحم با خبر دستگیری تعدادی از دانشجویان شروع شد و تصمیم گرفتم تا آزاد شدن دانشجویان و برای پیگیری مشکلات پیش‌آمده، کلاس‌ها را تعطیل کنم، موج حملات از همان ساعات اولیه شروع شد. تلفن‌های مکرر و اصرار به حذف یادداشت تا تهدید و تحکم و حتی واسطه قراردادن تعدادی از همکاران برای بازگشت از این تصمیم، تا شب و روزهای بعد ادامه داشت. در آن روزها فقط دکتر آذرخشی بود که با اطمینان و لبخند همیشگی‌اش بر خلاف دیگران، می‌گفت خانم دکتر شما نه با سخن که با عمل و رفتارتان، آزادگی را به دانشجویانتان آموختید و این جمله دلگرمی مهمی بود در میان آن همه تیر و ترکش که از هر طرف روانه شده بود. بعدها در ماجرای نامه به ریاست دانشگاه که با آخرین روز ریاست دکتر نصیری قیداری مصادف شد  و در آن آزادی دانشجویان دربند و لغو مجازات‌های تعلیق و ممنوعیت ورود کمیته انضباطی برای دانشجویان معترض و خارج ساختن دانشگاه از فضای امنیتی و تردد اتومبیل‌ها و افراد ناشناس و بعضا اوباش به دانشگاه که فضا را برای همه ناامن ساخته بود، مطرح شده بود؛  باز هم از کل دانشکده الهیات و ادیان با آن همه قیل و قال حق‌طلبی و عبا و قبا و ریش و پشم و چادر و چاقچور فقط یک دست پاکیزه با آن نامه همراهی کرد. با بسیاری از معتدل‌های دانشکده برای امضا، ساعت‌ها صحبت کردم، حتی به یکی از همکاران گروه که سابقا در حقم ناجوانمردی‌ها روا داشته بود، گفتم دکتر شما ذاتا انسان ساده‌ضمیر و خوبی هستید اگر این نامه را امضا کنید، طبعا همه‌ی آن ستم‌ها و نارواها را فراموش خواهم کرد، که البته قبول نکرد. همه به حدیث اموی یا عباسی "در فتنه چون ابن‌اللبون، بچه شتری باش که نه قدرت باربری دارد و نه پستان شیر دادن" متوسل می‌شدند! معلوم نبود چگونه به این نتیجه رسیده‌اند که اعتراض و انتقاد به حکومت "فتنه" است و نیز چگونه فهمیده‌اند که این سخن علی است و نه خلفای زورمدار برای اسکات مردم معترض و باز چگونه حتی اگر سخن علی است چرا به میل خود تفسیر کرده و بقیه سخنان وی را فراموش می‌کنند و در چنین مواقعی تنها این حدیث است که بر صدر می‌نشیند وجدانهای خواب‌زده‌شان را تخدیر می‌کند. دکتر آذرخشی بی‌بحث و بهانه پذیرفت، اما من راضی به امضای ایشان نبودم؛ گفتم دکتر شما در آستانه‌ی تبدیل وضعیت هستید و می‌ترسم برایتان مشکل درست کنند، گفت نه مشکلی نیست، اگر بخواهند در مقابل شما هم که رسمی هستید سنگ‌اندازی خواهند کرد، و اگر غالب استادان همراهی کنند برای هیچ‌کس مشکلی پیش نخواهد آمد، در هر حال خدا بزرگ است. من آن روز فهمیدم که "خدا بزرگ است" اگر برای خیلی‌ها لقلقه زبان است، برای امثال آذرخشی حقیقتا بزرگ است و مایه دلگرمی و بزرگی و آزادگی.
برخی از آن دین‌خران دانشکده الهیات اکنون همان پست‌های دم‌دستی از مدیریت دانشکده تا برخی گروه‌ها را اشغال کرده و بر موج حوادث اخیر سوار شده و در اظهار کینه و انتقام‌پراکنی نسبت به معترضان، سعی دارند از یکدیگر سبقت بگیرند و نان‌هایشان را به خون دل مردم آغشته و نوش‌جان کنند و در این میان انسان‌های درستکاری چون آذرخشی، قربانی فربه این نمایش ریاکارانه هستند.
شاد باش، دیر زی و صبور باش مصطفی آذرخشی عزیز.  "خدا بزرگ است".

نگار ذیلابی، استادیار تعلیقی دانشگاه شهید بهشتی
چهارم مهر ۱۴۰۲
تداوم سرکوب و حذف اساتید

دکتر #مصطفی_آذرخشی، عضو هیات علمی دانشکده الهیات و ادیان و استادیار دانشگاه بهشتی توسط دانشگاه تعلیق شدند و کلاس‌های ترم جدید ایشان نیز حذف گردیده است.

تعلیق این استاد برجسته درپی امضای بیانیه‌ی حدود ۱۰۰ تن از اساتید دانشگاه بهشتی با مضمون درخواست آزادی دانشجویان بازداشتی در اعتراضات سال گذشته رخ داده است.
گفتنی است تعلیق اساتید بدون بررسی ماهوی اتهام و رعایت مقررات شکلی، خلاف قانون و مقررات انتظامی اعضای هیات علمی است.

#سرکوب_اساتید
#دانشگاه_بهشتی
5️⃣1️⃣1️⃣2️⃣
🆔@senfi_uni_iran
Prescence of Mohammad - Album: The Message
Maurice Jarre
در میان 
کر و فر طوفان‌ها،
لهیب جنگ‌ها،
شرنگ تباهی‌ها،
چکاچک شمشیرها،
صفیر گلوله‌ها،
آمد و شد شاهان و فقیهان،
بیداد خلیفگان،

در برابر 
رنگ و دروغ ولایت‌پیشگان،
بساط دین‌خران و ایمان‌فروشان،
نیرنگ ریاکاران،
سنگین‌جانی روحانی‌نامان تن‌تباه!
شرارت‌مداری مروجان فقر و فساد!


در مقابل آنها که نام و نشان و جام و جامه‌ی تو را
دزدیده‌اند!
و دخترانت را یکان‌یکان به مسلخ می‌برند!

"به رغم تمام مدعیانی که منع عشق کنند"!

بر پیشگاه تو ای مقام" انسان"،
مدار سلام و صلح و سکون،
پیام‌رسان خیر و صدق و برکت،
منادی گریان "بای ذنب قتلت"
تفضیل قلم،
شاهنشاه ملک عدم!

بر پیشگاه تو زانوی ادب می‌سایم!


یازدهم مهر ۱۴۰۲
نگار ذیلابی
و تو تکثیر خواهی شد
شاد باش و
نظاره کن!
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
افتخار مصاحبت با خانم دکتر وسمقی را نداشته‌ام اما بر اساس اصل جان‌آشنایی، می‌توانم به جرات بگویم که اگر از سال گذشته چنین اتفاقات دردناکی برای زنان سرزمین‌مان رخ نداده بود و جان‌های پاکی تنها به سبب ابزارانگاری دین توسط حاکمیت از دست نرفته بود و دختران ما، به سبب عدم تمکین از قانون غیر شرعی و غیرمدنی حجاب اجباری، چنین در هراس و ناامنی و خطر نبودند؛ اگر چنین شرایطی پیش نیامده بود، این بانوی شجاع پاک‌نهاد ترجیح می‌داد در فضایی آرام‌ و به دور از انبوه داوری‌ها به فعالیت‌های علمی و مدنی خود ادامه دهد. کشف حجاب اگر برای بسیاری کاری آسان است، به گمانم برای ایشان قربانگاهی پر آب چشم و خون دل بوده است! کار این بانوی بزرگ، کارزاری وجودی است و به تنهایی دانشگاهی از شرف و آزادگی و شهامت است و لشکری قدرتمند در مقابل استبداد دینی و حکومت فقاهتی و ظلم و جنایت‌های وابسته به آن!
درود بر شرف این بانوی بزرگ ایرانی!
درودها!

نگار ذیلابی
۲۱مهر ۱۴۰۲
✍️دلنوشته‌ای برای محمدم

مریم ملک پور

مگر میتوان تن لرزان و چشمان ترسان و بغض تنهایی تو طفل بی‌گناه را دید و سکوت کرد!؟

برای تو می‌نویسم جان دلم، پسرک کوچک بی‌پناهم، که بیمارستان به آتش کشیده پناهت بود!
برای تو که از هر سرزمین و‌نژاد، با هر پدر و مادر با هر آیین و مسلکی باشی!
فرقی ندارد تو از غزه هستی یا اسراییل، ایران یا امریکا، اینور دنیا یا آنطرف.
هر کجا که باشی و هر که باشی، من در برابر این تنهایی اندوهبار تو مسئولم!

من که سالها مویم را در خبر سپید و‌استخوانم را خرد کردم و اخبار دست اول را خبر داشتم، اکنون بخاطر انزجار از ترفندهای خبری، دیرتر از همه دنیا از تو خبردار شدم!
صبح زود امروز تو را گریان دیدم و گریستم و هنوز هم...

تو جگر گوشه، هم سیبل شده‌ای هم سلاح!

چه آنانکه با وجود تو و امثال تو به تشویق پدرانتان در نبرد نابرابر مشغولند، مقصرند! چه آنانکه حامی دشمنان پدران شمایند!
اینان سرشان در یک آخور و دست‌شان در یک توبره مشترک است!
اهداف‌شان یکیست. منافع، منابع و بقای خودشان و بس!
فقط مسیرشان دوتاست!

و چه خاموشند و خفته، مدافعان حقوق بشر و خاصه کودکان!
و چه بی‌مقدار و نابخرد و شاید مغرض‌، آنانکه بر اریکه های بین‌المللی تکیه زده‌ ولی بعد از سالهاای مدید هنوز این نبرد اهریمنی ادامه دارد و راه حلی برای آن نیافته‌اند یا نخواسته‌اند!
ای لعنت به تک تک‌شان، از شرق تا غرب و آن وسطها!

تازه، تو جان سالم به در برده‌ی این حوادثی، عزیز دل بی‌پناه گریانم!😭
دیدم پدری را که اجساد سوخته فرزندانش در کیسه‌های جداگانه در دستانش بود و سرگردان! واویلاااا😭

از من در این جنجال جهانی کاری ساخته نیست جز همین دلنوشته ناقص!
از صبح تا بحال هزاران بار در آغوشم گرفتمت، بوسیدمت، بوییدمت، نوازشت کردم و دوتایی با هم گریستیم!😭

تو متعلق به این دنیای بیکرانی، فارغ از نژاد و مذهب و همه تعلقات.
اصلا تو که هنوز مذهب نداری قربانت شوم، و چه بهتر... کاشکی اینها هم همه لامذهب بودند، ولی انسان.
دین را ملعبه نمی‌کردند و با ادعای یهود و اسلام و مسیحیت و... به جان هم نمی‌افتادند!

البته اینها در پستوهای مدرن خود خصمانه و حریصانه فقط دستور ویرانی صادر می‌کنند! این سردمداران همه با هم آشنایند، با هم که نمی‌جنگند! فقط سربازان و مردم بی‌پناه ناآشنا را به جنگ یکدیگر وامی‌دارند!

اصلا ولشان کنیم.حالم بهم میخورد یادشان که میکنم!

بیا؛
بیا در آغوشم تا نوازشت کنم،
بیا تا برایت قصه‌های قشنگ کودکانه زمزمه کنم،
بیا تا خواب بروی،
بلکه بیدار که شدی دنیا پر از انسانیت باشد.
بیا تا خودم جانم بقربانت محمدم🥰😭

مادرت مریم

https://www.instagram.com/p/CyjZOdXvSX-/?igshid=MTc4MmM1YmI2Ng==
@nasiri1342238
یک پرسش جغرافیایی:
زاهدان جزو خاک غزه است یا یمن؟

این کودک را اسرائیلی‌های صهیونیست چنین سر شکسته‌اند یا سعودی‌های وهابی؟
دخترجان!
فدای چشمان سیاهت!
نازدانه!
زیبای بی‌گناه!
تو نمرده‌ای، مردگان ماییم!

خیلی وقت است که همه‌ی ما مرده‌ایم!
در خوابی تلخ و کابوسی طولانی
به اغما فرو رفته‌ایم!

و اهریمن
چادر سیاهش را روی پیکرمان پهن کرده!

برایمان اشک بریز!
شيون کن!
جسم سرد ‌بی‌روحمان را تکان بده!
کسی چه می‌داند،
شاید از کما زنده برگشتیم...

  
هشدار! هل ندهید!

مکرر اتفاق می‌افتد که بچه‌ها در مهدها، پارک‌ها، مدارس و مهمانی‌ها یکدیگر را هل می‌دهند و اشک هم را در می‌آورند یا مردم معمولی در نزاع‌های مختلف همدیگر را هل می‌دهند، اما معمولا هیچ حادثه‌ی ناگواری رخ نمی‌دهد و در بیشتر موارد با یک دلداری گرفتن از مربی‌ها و والدین و تکاندن لباس و چند قطره اشک، یا عذرخواهی و پادرمیانی پلیس و قانون قضیه فیصله پیدا کرده و فراموش می‌شود؛ بارها شاهد چنین هل‌دادن‌ها و قهر و آشتی‌های گذرا بوده‌ایم و این حرف را تصدیق می‌کنید.
اما چرا وقتی یک مامور حکومت یا یک آمر آتش‌به‌اختیار، زنی بدون سرپوش را هل می‌دهد، صرف همین هل دادن می‌تواند فاجعه بیافریند؟ حتی اگر آن مامور یا آمر، از لحاظ فیزیک بدن، فردی ضعیف و کم‌جان باشد و طرف مقابل فردی قوی، چرا باز این احتمال هست که مهاجم چنان ضربه‌ای وارد کند که منجر به صدمه جبران‌ناپذیر یا مرگ شود؟ اگر دادگاه قضایی یا حتی دادگاهی وجدانی باشد ممکن است ضارب برای تبرئه یا تسکین خود بگوید من فقط هل دادم و فکر نمی‌کردم این هل‌دادن به مرگ او ختم شود!
حال واقعا چرا چنین است؟ چرا این هل‌دادن‌ها اینقدر با هم فرق دارند؟
به این پرسش بسته به شرایط وقوع هر مورد، شاید بتوان پاسخ‌های مختلفی ارائه داد اما در اینجا فقط یک وجه از موضوع را توضیح می‌دهم: 
در آن هل دادن کودکانه یا معمولی، فضای حادثه، کودکانه و از سر بازی و تفنن و معمولی است و دستی که می‌زند و هل می‌دهد فقط یک دست معمولی است، اما در دومی، یک قطار فکر ایدئولوژیک به آن دستی که ضربه می‌زند وصل است. وقتی مامور حکومت یا آن آمر این زن بدون سرپوش را اغتشاشگر، فتنه‌گر، ملعون، معاند، عامل و مزدور دشمن، ضد دین و ولایت می‌داند، در ضربه ای که وارد می‌کند، بغض و کینه‌‌ای متراکم به قدمت و وسعت قرن‌ها و به قدرت این مفاهیم را منتقل می‌کند. دیرزمانی است که بشر دوپا یاد گرفته اگر دین و باورها را با قدرت یا ثروت یا ابزار مقابله ( دست، چوب، شمشیر، سلاح و ...) یا هر سه گره بزند و سرنوشتشان را در مثلث شوم ایدئولوژی گرد آورد، به قدرتی عظیم دست می‌یابد که به‌تنهایی ابزاری است کارآمد در مقابل هر نیرویی که تهدیدی برای ایدئولوژی تصویر و تصور شود. آدمی که فقط مذهبی است ممکن است بسیار مهربان، آرام، دلسوز و خیرخواه هم باشد اما همین آدم فرشته‌خصال اگر وارد آن گردونه شوم ایدئولوژیک شود، می‌تواند به دیوی هفت‌سر و شیطانی به‌تمامی تبدیل گردد. حال اگر در جامعه‌ای باشیم که دین و باورها با جزییات بسیار درگیر شده و غلیظ و متورم شده و قدرت هم به جهت فقدان پشتوانه‌های عقلانی، در اصل سست و فرسوده و ضعیف گشته باشد، سم ایدئولوژی در خطرناک‌ترین و مرگبارترین حالت ممکن قرار می‌گیرد. تفاوت بسیار است میان باور به یک خدا به عنوان مفهومی ساده و بی‌آلایش با دین و مذهبی فربه با جزییات و فریم‌بندی‌های سینمای هیچکاکی که مثلا می‌داند کی، کجا و چگونه اتفاقات دردناکی برای قهرمانان و قدیسانش رخ داده و برای این تصاویر ذهنی یک عمر گریسته و اعمال و مناسک تکریم هم به جای آورده. در این نیم قرن اخیر، دین و مذهب تشیع در جامعه ایران با شدت و حدتی  کم‌سابقه، حلاجی شده و بر جزئیاتی تفصیلی تمرکز یافته، چنان‌که موضوع هر بحث کوچک مذهبی می‌تواند به ساعت‌ها  کلنجار بی‌سرانجام متصل شود. این تفصیل و جزئی‌نگری که البته عمدتا هم به دست کارگزاران قدرت اتفاق افتاده، وقتی در خدمت قدرتی رو به زوال و فرسوده قرار می‌گیرد، به سمی مهلک و ابزاری کشنده تبدیل می‌شود. بنابراین آن دستی که دخترکی را هل می‌دهد، ممکن است دستی باشد تحت فرمان فکری آشفته از جزییات مغلوط و درهم و برهم از کوفه‌ی قرن اول گرفته تا جزییات درهم بافته‌‌ی منبرها و سفره و جلسه‌های ایدئولوژیک معاصر که قصد دارد از جان نحیف قدرتی رو به زوال حمایت کند و با این زور و فشار، حریف را به تسلیم وادارد و صد البته که به پشتوانه‌ی آن افکار و باورها، خود را رستگار در جبهه حق می‌پندارد و طرف را ملعون باطل جهنمی..‌. .
پس این فقط یک دست نیست که می‌زند یا هل می‌دهد، واگن‌های به هم‌پیوسته و سنگین قطار ایدئولوژی است که با همه زور و توانش به صورت و بدن دخترکی می‌کوبد و بدن لاغر و فکر عاری از ایدئولوژی او را که ساده و بی‌آلایش و بدون سنگینی باورهای تاریخی فقط می‌خواهد "زن" باشد و "زندگی" کند، در هم می‌کوبد.
ماهیت مرگبار، سمی و خطرناک ایدئولوژی را باید بشناسیم و طریقه‌ی شناسایی و پرهیز از آن را به بچه‌های نسل جدید، به آدم‌های معمولی عاری از ایدئولوژی آموزش دهیم.
این آگاهی شاید برای آن آمر و مامور هم مفید باشد و رازگشایی از حالتی که وجود و احساسات و اعمالش را طلسم‌وار در اختیار گرفته، به او هم کمکی برساند برای بازنگری یا دست کم وقوف بر این مطلب که دستش سنگین است و در حالت خشم و جنون ایدئولوژیک هرگز نباید دستش را به سوی دیگری بلند کند! 
"با همین دیدگان اشک‌آلود"



با همین بغض بشکفته در گلوی وطن،
ناگزیر از بهار سرشاریم.


به امید روزهای خوب برای ایرانمان!

نوروز مبارک💚

تاریخ و تمدن
خدایا

این همه سال ما دعا کردیم حَوّل حالنا (الی احسن الحال)،

ولی نتیجه‌ش شد حالُ و حولِ اونا.

خدایا امسال داریم با دقت و تلفظ صحیح دعا می‌کنیم:

حَوّل حالَنا الی احسنِ الحال


بازم هر طور که خودت راضی‌ای و حکمتت اقتضا می‌کنه.

# زندگی روزانه

تاریخ و تمدن
Doaye Sale Tahvil
MohammadReza Shajryan
دعای تحویل سال
محمدرضا شجریان


#نوروز
سال نو مبارک ♥️

جوش دریا

تاریخ و تمدن
برای اندیشمند دربند دکتر صدیقه وسمقی

رابطه‌ی تفکر آزاد و دین رسمی، رابطه‌ای است از سنخ جوشش و تغییر و بازنگری مدام. بسیاری به خطا، سنجه‌ی خلوص ایمان را در ثبات ابدی آن، می‌دانند. حال آنکه در هوش و اندیشه‌ورزی و حتی صدق آن‌کس که یک عمر در مواجهه با باورهای دینی در وضعی منجمد و بی‌حرکت باقی مانده، باید به دیده‌ی تردید نگریست.

درست است که اصول اخلاقی و انسانی مثل راستی و درستی ابدی و فرازمان‌اند، اما اندیشه اعم از اندیشه دینی یا جز آن به مثابه پدیداری فرهنگی، همواره در معرض بازنگری و تغییر است؛ به‌ویژه در ارزیابی آن در سیاقی تاریخی و اجتماعی. 

روزگاری نه چندان دور در همین سرزمین، دین و مظاهر آن در چارچوب سنتی فرهنگی برای بسیاری از مردم معنابخش بود و محمل معنویت و انسانیت تلقی‌ می‌شد، اما اکنون به‌واسطه‌ی پیوند نامبارک با قدرت، شمشیری است در دست راهزنان و ابزاری است برای فریب و خدعه و فساد و ستم. همراهی با مظاهر ابزارشده‌ی چنین تفسیری دیگر دین‌ورزیدنی مومنانه نیست که همراهی با دزدان قافله و سرکوبگران و مستبدانی است که انسانیت و اخلاق را به تاراج برده‌ و نفاق را برای دون‌طبعان منفعت‌جو به کالایی خواستنی و پرسود بدل ساخته‌اند.

در چنین شرایطی تلاش برای مرزبندی میان ایمان رشددهنده و باور ایدئولوژیک ضرورتی در اولویت است و از این رو دین‌ورزی در حقیقت سلوکی دقیق، پژوهش‌نهاد و نیازمند غربال‌گری مستمر است.
 
خانم دکتر صدیقه وسمقی از آن اندیشمندان آزاده‌ای است که افزون بر این سلوک اندیشمندانه‌ی سیال، شهامت درمیان نهادن افکارش با مردم را هم در خویشتن پرورده و تلاش می‌کند در نوزایی فکری و دینی در جامعه‌ای رو به رشد سهیم باشد و در مقابل حاکمیتی مستبد و سرکوبگر که عناصر دینی را با تفسیر ایدئولوژیک و تنگ‌نظرانه به نفع خویش مصادره کرده و به گروگان گرفته، تمام قد بایستد و هزینه‌ی این رویارویی را هم بپردازد.

نوروزت در زندان تاریک‌اندیشان خجسته باد! آزادبانوی ایران!

نگار ذیلابی
استادیار تعلیقی دانشگاه شهید بهشتی
نوروز۱۴۰۳

تاریخ و تمدن
قدرت نام‌ها

💫نام‌ها از آسمان نمی‌آیند و برساخته ذهن و ضمیر انسانی‌اند، اما از چنان قدرتی برخوردارند که می‌توانند چون اکسیر' خاک را زر جلوه دهند، شرارت را خیر مطلق و پوچی را سرشار از معنا نشان دهند؛ گرگ درنده با یک نام‌گذاری و عنوان جذاب، بره‌ای معصوم می‌نماید و کم‌بهره‌ترین‌ها از دانش، زیر چتر عنوانی فریبنده، علامه‌هایی بی‌بدیل و تاریک‌ترین و مخرب‌ترین اندیشه‌ها، چونان راهگشاترین‌ها!

در تاریخ چه بسیارند راهبران و نامورانی که با عنوان‌های پرطمطراق امام و  ولی و فیلسوف و علامه و خلیفه و آیت خدا بر درون خالی خود سرپوش نهاده‌اند و چه بسیار مفاهیم و واژه‌های پاکیزه‌ای چون آزادی، انسانیت، عدالت، صداقت، عشق و ... که ذبح شده و کاربرد راستین خود را از دست داده‌اند!

جوامع استبدادی، جولانگاه دلخواه نام‌های دروغین و نام‌گذاری‌های فریبنده و قربانگاه واژه‌هاست. برای نمونه به همین نیم‌قرن گذشته‌ی کشورمان نگاهی بیندازیم: حکومتی با نام جمهوری اسلامی و با شعارهایی از جمله آزادی در این مرز و بوم پا گرفت که نه سر سازگاری با خواست جمهور داشت و نه می‌فهمید چگونه قرار است درک آشفته‌ی خیال‌اندیش خویش از اسلام را با آن بخش نخست آشتی دهد. و دشوارتر آن‌که چگونه می‌تواند پیکر مدرن و موسع آزادی را در جامه‌ی تنگ مفهومی چون حریت و نظایر متداول آن در سنت اسلامی جای دهد؛ بی‌آنکه ناچار نشود پای حافظ شیراز را هم به میان کشد که گویا "هر چه هست از قامت ناساز بی‌اندام ماست، ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست"! از قضا بیش از نیم قرن است که مشغول وصله و پینه‌‌ کردن این پیراهن کوتاه‌ایم!

جمهوریت، آزادی و اسلام شیعی، تاریخ و تباری نسبتا پژوهیده و روشن داشت اما هیچ‌کس به این نیندیشید که چگونه قرار است شاه سلطان حسین صفوی را بر کرسی سازمان ملل نشاند یا شیخ عباس قمی را با جان استوارت میل همنشین سازد. با گذر زمان پوچی این نام‌گذاری‌ها آشکار گشت و فهمیدیم که به‌واقع نه خبری از جمهوریت بوده و نه اسلام و نه آزادی!

این عنوان‌های خطرناک از کجا پیدا شدند؟ اینها چگونه مقبولیت یافتند؟ چه شد که" ملت شریف سر به‌زیر نجیب" ایران نام گرفتیم و این عنوان‌های مطنطن را چشم بسته و بی‌چون و چرا پذیرفتیم! چگونه این نام‌ها‌ چون طلسم‌هایی چشم‌ها و گوش‌ها را کور و کر ساخت؟!

در این هرج و مرج نامگذاری‌ها، برای دریافت نزدیک به‌واقع و درک روشن‌تری از حقیقت امور باید چشم‌ها را شست و نام‌ها و عنوان‌ها را از تارک آنها پاک کرد و به بررسی محتوا پرداخت. هم‌چنین برای پایان‌دادن به چرخه‌ی مستمر نامگذاری‌های خطرناک، جاعلان و نیز ویرایشگران آنها را هم باید به دقت بازشناخت و افشا کرد.

شوربختانه کارچاق‌کن‌ها و ویراستاران این اسامی، بیشتر از میان روشنفکران و دانشگاهیانی بودند که تلاش کردند اسم‌ها و مسماهای ناساز را با هم سازگار کنند، به غاصبان نام‌ها " تقلب برسانند"؛ متن مصاحبه‌ها و سخنرانی‌ها را برایشان بنویسند و تعابیر گوش‌نواز "آزادی، حق شهروندی، برابری و رفع فقر و تبعیض" را به دایره‌ی لغات محدود آنها بیفزایند و چنان شد که در این دروغ بزرگ خواسته و ناخواسته سهیم شدند و ملتی که به جای ارزیابی اعمال، به خطابه و ایده‌پردازی و اسم‌های دهان‌پرکن عادت کرده بود، ساده‌لوحانه این جماعت سخنران جاعل اسامی را با کارگزارانی خیرخواه و اهل عمل اشتباه گرفت.

اکنون ما ملت "شریف نجیب سربه زیر " نیازمند زمانی برای اندیشیدن و بازنگری هستیم تا از میان این منجلاب نام‌های دروغین سر برآوریم و بدانیم که زیر نقاب نام‌ها و عنوان‌ها ای بسا که به جای پری‌رویی زیبا، دیوی هفت‌سر خفته باشد! بهوش باشیم!

نگار ذیلابی
سوم فروردین ۱۴۰۳

تاریخ و تمدن