Parallax
حتما متوجه شدید که یه مدته کانالای تلگرامی رو نسبتا فعال دنبال میکنم دیگه... بعد خب خیلیام هستن که فقط چک میکنم تا تصمیم بگیرم میخوام بمونم توشون یا نه. حالا قسمت جذاب اینه که بعضی از کانالهای دخترها رو که میخونم خاطرات سال اول خوابگاهم زنده میشه برام...…
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
یسری سوال میشه حول این ماجرا پرسید.
اما چون بحث از کانال نویسی شروع شده بیاید تو همین مسیر یکم جلوتر بریم.
میتونید توصیف کنید که کانالهایی که از نظر شما برونریزی دارن چطوری هستن و احتمالا چرا ادمینش این کارو میکنه؟!
نیازی نیست اسم ببرید، حتی شاید بهتر باشه اسم نبرید. ولی فکر کردن بهش میتونه خروجی جالبی داشته باشه به نظرم.
اما چون بحث از کانال نویسی شروع شده بیاید تو همین مسیر یکم جلوتر بریم.
میتونید توصیف کنید که کانالهایی که از نظر شما برونریزی دارن چطوری هستن و احتمالا چرا ادمینش این کارو میکنه؟!
نیازی نیست اسم ببرید، حتی شاید بهتر باشه اسم نبرید. ولی فکر کردن بهش میتونه خروجی جالبی داشته باشه به نظرم.
Parallax
من حدود ۲ سالی مدرسه ابتدایی کار کردم. چند ماه معلم پسرا بودم، چند ماه هم معلم دخترا.
جذابترین تفاوتی که خیلی سریع خودش رو نشون داد این بود که پسرها تمایل خیلی زیادی داشتن که درس سرراست پیش بره و تموم بشه و برن بازی کنن. در عوض دخترا دوست داشتن بیان باهات صحبت کنن.
البته این طور نبود که همه این مدلی باشن! ولی خب مود غالبی بود که دریافت میکردی.
وگرنه من شاگرد پسری هم داشتم که دوست داشت زنگ تفریح بمونه و باهام صحبت کنه، و شاگردان دختری هم داشتم که هیچ توجهی بهت نداشتن و فقط میخواستن تو دنیای خودشون مشغول باشن.
دارم فکر میکنم که قطعا بخشی از این ماجرا به هورمونها مرتبط میشه. مخصوصا که وقتی یکی درگیر فرایند تغییر جنسیت میشه تفاوتهای ذهنیای که مورد اشاره قرار میده جالبه. مثلا دریافت تستوسترون تمرکز نقطهای ایجاد میکنه برای خانم یا بالعکس، دریافت استروژن یا پروژسترون باعث میشه مرد چیزهایی رو ببینه که در حالت عادی مشاهده نمیکنه.
برای من به عنوان یک خانم این قضیه حتی در چرخه عادت ماهیانه هم مشهوده. تغییر مود ناشی از بالا و پایین شدن هورمونها خیلی چیز عجیبیه!
یا مثلا بارداری در خانمها. وقتی بچه پسر باشه به خاطر ترشح بیشتر تستوسترون خلق و خوی مادر متفاوتتر میشه.
البته خب این ماجرای هورمونها جز اون چیزاست که درموردش نادان هستم و اینها صرفا یسری دیتان که از قبل تو ذهنم موندن. اما خب به قول دکتر مکری خوبه که پیچیده سازی بکنیم. یعنی همین طوری ساده برنگردیم بگیم که آره هورمونها فرق دارن پس زن اینطوری مرد اونطوری!
هورمونها میتونن زمینه یک سری تفاوتها باشن، اما این که اون زمینه چطور بروز پیدا کنه و در ادامه چه بالانسی بین هورمونها تو وجود یک انسان ایجاد کنه به نظر من خیلی ذاتی و ژنتیکی نیست و میشه به چشم مطالعه بین فرهنگی یا هر مدل دیگهای بررسیش کرد. از علاقهمندان تقاضا میشود برن بررسی کنن بیان به ما هم بگن!
از دوستان پزشک جمع هم تقاضا میکنم که سخن بنده رو اصلاح و آپدیت کنند 😌
پ.ن. من خدایی دیگه تاپیک جدید رو نمیکشم... 🫠
این حالا میتونه بره تو صف، ان شاالله که آن مرحومه فرصت کنه بهش بپردازه.
جذابترین تفاوتی که خیلی سریع خودش رو نشون داد این بود که پسرها تمایل خیلی زیادی داشتن که درس سرراست پیش بره و تموم بشه و برن بازی کنن. در عوض دخترا دوست داشتن بیان باهات صحبت کنن.
البته این طور نبود که همه این مدلی باشن! ولی خب مود غالبی بود که دریافت میکردی.
وگرنه من شاگرد پسری هم داشتم که دوست داشت زنگ تفریح بمونه و باهام صحبت کنه، و شاگردان دختری هم داشتم که هیچ توجهی بهت نداشتن و فقط میخواستن تو دنیای خودشون مشغول باشن.
دارم فکر میکنم که قطعا بخشی از این ماجرا به هورمونها مرتبط میشه. مخصوصا که وقتی یکی درگیر فرایند تغییر جنسیت میشه تفاوتهای ذهنیای که مورد اشاره قرار میده جالبه. مثلا دریافت تستوسترون تمرکز نقطهای ایجاد میکنه برای خانم یا بالعکس، دریافت استروژن یا پروژسترون باعث میشه مرد چیزهایی رو ببینه که در حالت عادی مشاهده نمیکنه.
برای من به عنوان یک خانم این قضیه حتی در چرخه عادت ماهیانه هم مشهوده. تغییر مود ناشی از بالا و پایین شدن هورمونها خیلی چیز عجیبیه!
یا مثلا بارداری در خانمها. وقتی بچه پسر باشه به خاطر ترشح بیشتر تستوسترون خلق و خوی مادر متفاوتتر میشه.
البته خب این ماجرای هورمونها جز اون چیزاست که درموردش نادان هستم و اینها صرفا یسری دیتان که از قبل تو ذهنم موندن. اما خب به قول دکتر مکری خوبه که پیچیده سازی بکنیم. یعنی همین طوری ساده برنگردیم بگیم که آره هورمونها فرق دارن پس زن اینطوری مرد اونطوری!
هورمونها میتونن زمینه یک سری تفاوتها باشن، اما این که اون زمینه چطور بروز پیدا کنه و در ادامه چه بالانسی بین هورمونها تو وجود یک انسان ایجاد کنه به نظر من خیلی ذاتی و ژنتیکی نیست و میشه به چشم مطالعه بین فرهنگی یا هر مدل دیگهای بررسیش کرد. از علاقهمندان تقاضا میشود برن بررسی کنن بیان به ما هم بگن!
از دوستان پزشک جمع هم تقاضا میکنم که سخن بنده رو اصلاح و آپدیت کنند 😌
پ.ن. من خدایی دیگه تاپیک جدید رو نمیکشم... 🫠
این حالا میتونه بره تو صف، ان شاالله که آن مرحومه فرصت کنه بهش بپردازه.
یادمه تو همون زمان حضور در مدرسه ابتدایی گاهی پیش میومد که پسربچهها توجه عجیبی بهم نشون میدادن. بعد خب من خیلی خوشم نمیاومد!
با مشاورمون که صحبت میکردم حرف جالبی بهم زد. گفت:«دخترها بلدن خودشون رو بغل کنند، اما پسرها این رو بلد نیستن»
شاید برای همینه که پسرها بیشتر برای شفقت دیدن به بیرون نیازمندن تا دخترها. مثلا برای من تو تعامل با دوستام زیاد دیده شده که برای پسرها سختتره که از یه شکست عاطفی بلند شن.
مسئله شفقت با خود مهمترین عامل اینه که فرد بتونه با شرم خودش کنار بیاد و خودش رو بروز بده. علتش هم بیشتر به نظرم به مشاهدات بچه برمیگرده. این که یاد میگیره به عنوان یک مرد اگر قوی نباشه دوست داشتنی نیست و قوی بودن رو با ماسک «هه هه هه هه، اصلا هم درد نداشت» اشتباه میگیره!
در صورتی که قوی بودن یعنی تابآوری بالاتر و به سلامت روان فرد برمیگرده، نه به استقلالش در بروز ندادن هیچ مشکلی.
و خب جالبه که این رفتار در دخترانی که کمی پسرانه برخورد میکنن (به بیان اجتماع، که من شخصا این بیان رو اصلا دوست ندارم) هم مشهوده:
ماسک قوی بودن! ماسک آسیبپذیر نبودن!
با مشاورمون که صحبت میکردم حرف جالبی بهم زد. گفت:«دخترها بلدن خودشون رو بغل کنند، اما پسرها این رو بلد نیستن»
شاید برای همینه که پسرها بیشتر برای شفقت دیدن به بیرون نیازمندن تا دخترها. مثلا برای من تو تعامل با دوستام زیاد دیده شده که برای پسرها سختتره که از یه شکست عاطفی بلند شن.
مسئله شفقت با خود مهمترین عامل اینه که فرد بتونه با شرم خودش کنار بیاد و خودش رو بروز بده. علتش هم بیشتر به نظرم به مشاهدات بچه برمیگرده. این که یاد میگیره به عنوان یک مرد اگر قوی نباشه دوست داشتنی نیست و قوی بودن رو با ماسک «هه هه هه هه، اصلا هم درد نداشت» اشتباه میگیره!
در صورتی که قوی بودن یعنی تابآوری بالاتر و به سلامت روان فرد برمیگرده، نه به استقلالش در بروز ندادن هیچ مشکلی.
و خب جالبه که این رفتار در دخترانی که کمی پسرانه برخورد میکنن (به بیان اجتماع، که من شخصا این بیان رو اصلا دوست ندارم) هم مشهوده:
ماسک قوی بودن! ماسک آسیبپذیر نبودن!
Parallax
یسری سوال میشه حول این ماجرا پرسید. اما چون بحث از کانال نویسی شروع شده بیاید تو همین مسیر یکم جلوتر بریم. میتونید توصیف کنید که کانالهایی که از نظر شما برونریزی دارن چطوری هستن و احتمالا چرا ادمینش این کارو میکنه؟! نیازی نیست اسم ببرید، حتی شاید بهتر…
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
البته مجددا تاکید میکنم که من آگاهیم در این زمینه واقعا در سطح صدور تز نیست!
صرفا مشاهداتم رو بالا و پایین کردم اینا رو گفتم.
وگرنه مثلا خود تعریف دختر و پسر سواله واقعا.
ما اینجا خیلی داریم راحت جمعیت رو دو دسته میکنیم، در صورتی که از نظر جنسیت ذهنی ماجرا واقعا همین قدر ساده است؟
صرفا مشاهداتم رو بالا و پایین کردم اینا رو گفتم.
وگرنه مثلا خود تعریف دختر و پسر سواله واقعا.
ما اینجا خیلی داریم راحت جمعیت رو دو دسته میکنیم، در صورتی که از نظر جنسیت ذهنی ماجرا واقعا همین قدر ساده است؟
فکر نمیکنم چیز خاصی داشته باشم به این صحبتها اضافه کنم، چون که واقعیت ماجرا اینه که به قول اون دوستم بنده پسرها رو خیلی نمیشناسم!
و البته به قول خودم در جوابش دخترها رو هم خیلی نمیشناسم، فقط یکم کمتر نمیشناسم!
خلاصه که بحث تفاوتهای جنسیتی یکی از تاپیکهاییه که درک درستی ازش ندارم و برام جالبه به طور کلی.
اما بیاید با یک سوال زیبای نسبتا مرتبط منبر امشب رو به پایان ببریم...
و البته به قول خودم در جوابش دخترها رو هم خیلی نمیشناسم، فقط یکم کمتر نمیشناسم!
خلاصه که بحث تفاوتهای جنسیتی یکی از تاپیکهاییه که درک درستی ازش ندارم و برام جالبه به طور کلی.
اما بیاید با یک سوال زیبای نسبتا مرتبط منبر امشب رو به پایان ببریم...
خیلی وقتها ما از شفقت نشون دادن به خودمون میترسیم، چون بخشهایی از وجودمون رو که نیروی محرکه ماست کمرنگ میکنه.
برای خیلیهامون خشمهای سرکوب شده کودکی یا ترس از دوست داشتنی نبودن و در نتیجه تلاش برای اثبات خودمون یک منبع انگیزه برای تلاش بیشتره.
به نظرتون اگر قرار باشه این منابع عجیبی که بدجوری به هویتمون متصل میشن رو از دست بدیم، چه منبع درونیای میتونه جایگزینشون بشه؟
تجربهای دارید براش؟!
آیا چیزی که جایگزین شده یه احساس مبری از دردهای گذشته است؟
اگر آره، چطوری؟
اگر نه، چه حسی بهش دارید؟ به این که شبیه کولهباری از گذشته باهاتونه.
#مکالمات_پیش_از_خواب_مغز_و_معدم
برای خیلیهامون خشمهای سرکوب شده کودکی یا ترس از دوست داشتنی نبودن و در نتیجه تلاش برای اثبات خودمون یک منبع انگیزه برای تلاش بیشتره.
به نظرتون اگر قرار باشه این منابع عجیبی که بدجوری به هویتمون متصل میشن رو از دست بدیم، چه منبع درونیای میتونه جایگزینشون بشه؟
تجربهای دارید براش؟!
آیا چیزی که جایگزین شده یه احساس مبری از دردهای گذشته است؟
اگر آره، چطوری؟
اگر نه، چه حسی بهش دارید؟ به این که شبیه کولهباری از گذشته باهاتونه.
#مکالمات_پیش_از_خواب_مغز_و_معدم
What Are You Going to Do When You Are Not Saving the World?
Hans Zimmer
What Are You Going to Do When You Are Not Saving the World?
by Hans Zimmer
Hmmm?
by Hans Zimmer
Hmmm?
آها
یادتون باشه که حتما برای هر یادداشت در یک مقدمه شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران و منطقه و جهان رو بیان کنید. خیلی معنی میده به یادداشتها...
ضمنا، آرزوی مرگمو نکنید، من هنوز امید دارم به زندگی!
یادتون باشه که حتما برای هر یادداشت در یک مقدمه شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران و منطقه و جهان رو بیان کنید. خیلی معنی میده به یادداشتها...
Forwarded from هوریار درختنشین🌳🌦 (Hooryar🌤)
آدم توی چنل پابلیکش (پابلیک برای من بودن اعضایی بیش از خودم و اکانت دیگهمه :دی ) چیزهایی درونیتر و عمیقتر از یه حدی رو نمیتونه بگه.
برای شخصِ من یه دلیل مهم برای ننوشتن این موارد اینه که نوشتن درونیات شبیه quest میمونه. هی دنیاهای جدیدی میبینی که نمیدونی چقدر واقعین و چقدرش توهم و تصوره.
فقط گذر زمان و تجربه میتونه ضریب اعتبار بهشون بده یا نده.
و نوشتنشون در جایی که دیگران هستند، باعث تثبیتشون میشه بعضا. باعث میشه چسبندگیشون و مقاومتشون به حذف یا تغییر کمی بیشتر بشه، چون در حافظهی دیگران هم اون تصویر از تو با خودگویههات نشسته.
مشکل از دارک یا ترسناک بودن بعضی از این تصاویر نیستا، گاهی شاید خودپسندانه هم باشن. مشکل واقعی نبودن احتمالیشونه.
برای شخصِ من یه دلیل مهم برای ننوشتن این موارد اینه که نوشتن درونیات شبیه quest میمونه. هی دنیاهای جدیدی میبینی که نمیدونی چقدر واقعین و چقدرش توهم و تصوره.
فقط گذر زمان و تجربه میتونه ضریب اعتبار بهشون بده یا نده.
و نوشتنشون در جایی که دیگران هستند، باعث تثبیتشون میشه بعضا. باعث میشه چسبندگیشون و مقاومتشون به حذف یا تغییر کمی بیشتر بشه، چون در حافظهی دیگران هم اون تصویر از تو با خودگویههات نشسته.
مشکل از دارک یا ترسناک بودن بعضی از این تصاویر نیستا، گاهی شاید خودپسندانه هم باشن. مشکل واقعی نبودن احتمالیشونه.
دوستان من اشتراک یک ساله طاقچه میخوام، اما چون چند ماهی شده که خیلی با طاقچه کتاب نخوندم متأسفانه رویشهام سوخت. اگر کسی رویش داره و بهش نیاز نداره خوشحال میشم کد تخفیف اشتراک یک ساله بگیرید برام... 🌿🥹
باتشکر 🤍
باتشکر 🤍
یکی از سختترین مراحل مواجه شدن با یک زخم قدیمی برای من صدای قضاوتگریه که از این صحبت میکنه که «ببین این درد تو چیزی نیست، چرا انقد لوس میکنی؟!»
شبیه این که وقتی زانوت زخمی شده برگردی بغل دستیت رو به خودت نشون بدی و بگی «ببین فلانی پاش قطع شده، ولی داره ادامه میده. چیه نشستی زانوت رو بغل گرفتی گریه میکنی؟»
اعتبار دادن به درد (نه فرو رفتن درش و نه انکارش) بلوغ و احساس ارزشمندی زیادی نیاز داره. این که خودت رو محق بدونی که داری درد میکشی و دردت نیازمند توجهه و ما گاهی نیاز داریم یکی از بیرون بغلمون کنه و اینو بهمون بگه.
گفتم اگر امروز نیاز داری یکی بهت بگه که دردت معتبره، من این کارو بکنم!
از این که با زخمهات توی آیینه مواجه شدی و داری تلاش میکنی خودتو بپذیری شرمنده نباش، خیلیها انقد از این تصویر بدشون میاد که تا آخر عمرشون نمیرن جلوی آیینه... برای چنین قدرتی از خودت قدردانی کن!
#BeYou 🤍🌿
شبیه این که وقتی زانوت زخمی شده برگردی بغل دستیت رو به خودت نشون بدی و بگی «ببین فلانی پاش قطع شده، ولی داره ادامه میده. چیه نشستی زانوت رو بغل گرفتی گریه میکنی؟»
اعتبار دادن به درد (نه فرو رفتن درش و نه انکارش) بلوغ و احساس ارزشمندی زیادی نیاز داره. این که خودت رو محق بدونی که داری درد میکشی و دردت نیازمند توجهه و ما گاهی نیاز داریم یکی از بیرون بغلمون کنه و اینو بهمون بگه.
گفتم اگر امروز نیاز داری یکی بهت بگه که دردت معتبره، من این کارو بکنم!
از این که با زخمهات توی آیینه مواجه شدی و داری تلاش میکنی خودتو بپذیری شرمنده نباش، خیلیها انقد از این تصویر بدشون میاد که تا آخر عمرشون نمیرن جلوی آیینه... برای چنین قدرتی از خودت قدردانی کن!
#BeYou 🤍🌿