📣 #اطلاعیه | نوبت شاعران
💢 فراخوان شعر شهدای خدمت
▪️در پی شهادت رئیس جمهور گرامی و گروه همراهشان، دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی به کلیهٔ شاعران دلسوخته اعلام مینماید اشعار خود را به همراه نام و شماره تماس، به آدرس زیر در پیامرسانهای بله، ایتا، واتساپ و تلگرام ارسال نمایند.
🆔 @nobateshaeran
📆 مهلت ارسال آثار: دهم خردادماه
📌 اشعار منتخب به چاپ خواهد رسید و ضمن رسیدن به دست مردم، به اسناد تاریخی ملت مقاوم ایران خواهد پیوست.
💠 @hhonar_org
💢 فراخوان شعر شهدای خدمت
▪️در پی شهادت رئیس جمهور گرامی و گروه همراهشان، دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی به کلیهٔ شاعران دلسوخته اعلام مینماید اشعار خود را به همراه نام و شماره تماس، به آدرس زیر در پیامرسانهای بله، ایتا، واتساپ و تلگرام ارسال نمایند.
🆔 @nobateshaeran
📆 مهلت ارسال آثار: دهم خردادماه
📌 اشعار منتخب به چاپ خواهد رسید و ضمن رسیدن به دست مردم، به اسناد تاریخی ملت مقاوم ایران خواهد پیوست.
💠 @hhonar_org
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 #ببینید | آقای رئیسی گفت «تا من زندهام، نترسید»
▪️ روایت یکی از کارگران شرکت هپکو #اراک از دیدار با شهید رئیسی
🏷 تولید شده در حسینیه هنر اراک
🇮🇷 #شهید_جمهور
💠 @hhonar_org
▪️ روایت یکی از کارگران شرکت هپکو #اراک از دیدار با شهید رئیسی
🏷 تولید شده در حسینیه هنر اراک
🇮🇷 #شهید_جمهور
💠 @hhonar_org
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 #ببینید | نماهنگ «غم پنهان»
🔘 مرثیه مردم #تبریز برای شهید آیتالله آلهاشم
▪️شاعر: محمدمهدی سیار
▫️آهنگساز: فرید سعادتمند
▪️خواننده: محمد معتمدی
▫️کارگردان: امیر اسرافیلی
🏷 تولید شده در حسینیه هنر تبریز
📥 نسخه باکیفیت:
🔗 aparat.com/v/khda5w7
💠 @hhonar_org
🔘 مرثیه مردم #تبریز برای شهید آیتالله آلهاشم
▪️شاعر: محمدمهدی سیار
▫️آهنگساز: فرید سعادتمند
▪️خواننده: محمد معتمدی
▫️کارگردان: امیر اسرافیلی
🏷 تولید شده در حسینیه هنر تبریز
📥 نسخه باکیفیت:
🔗 aparat.com/v/khda5w7
💠 @hhonar_org
حسینیه هنر
Photo
📖 #بخوانید | «غم دل با تو بگویم...»
▪️تا شنیدم رئیس جمهور قرار است به #اهواز بیاید و با مردم دیدار داشته باشد به سمت مصلی حرکت کردم. چون در فعالیتهای بسیج حضور داشتم، میدانستم که اکثر رفتآمدهای افراد مهم، از در پشتی مصلی است. دوساعت کمین کردم تا ماشین رئیس جمهور خارج شود. به محض این که ماشین را دیدم خودم را جلوی ماشین انداختم. بسیجیها و تیم حفاظت جلویم را گرفتند و هولم دادند؛ اما من آنقدر حرف داشتم که هیچ چیز جلودارم نبود. دوباره خودم را به ماشین رساندم و خوابیدم جلوی ماشین. آقای رئیسی در ماشین را باز کرد و گفت بروم داخل و کنارش بنشینم. نفس نفس میزدم و میلرزیدم. از رفتار تیم حفاظت خیلی ناراحت شده بود و به آنها تذکر جدی داد که اینطور رفتار نکنند. بطری آب را گرفت سمتم و گفت:«آروم باش، الان پیش منی. یکم آب بخور و بعد حرفت رو بزن. چی نیاز داری؟ راحت باش.»
▪️شروع کردم به گفتن از مشکلات. از بیکاری و نداشتن مسکن و زندگی کردن در خانهی پدری گفتم تا سرطان خون همسر و پسرم و هزینههای درمان. گفتم که هر آمپول شیمیدرمانی ۱۳ میلیون است و برای تهیهی آنها درماندهام و خودم را به آب و آتش میزنم. تا هزینهی دارو را شنید تعجب کرد. فاکتور داروها را نشانش دادم. خیلی ناراحت شد. گفتم من فقط کار میخواهم تا بتوانم زندگیام را بچرخانم. همانجا به آقای محراب، استاندار #خوزستان سفارشم را کردند و گفتند حتما کارشان را انجام دهید. یک کارت هدیه هم به من داد و قول داد که مشکلم را حل کند.
▪️وقتی اطرافیان ماجرا را فهمیدند، یا میگفتند دروغ میگویی یا به خاطر امیدواریام مسخرهام میکردند. اما من مطمئن بودم که او مشکلم را حل میکند. بعد از مدتی استاندار تماس گرفت و گفت حضوری به استانداری بروم. بدون سنگاندازی و سرگردانی استخدام گروه ملی شدم. چون تحصیلات خاصی نداشتم، گفتند میتوانی عضو گروه خدمات شوی. اگر دستور مستقیم رئیس جمهور نبود، این شغل را هم نمیتوانستم داشته باشم. حالا خانوادهام بیمهی تکمیلی دارند و آن داروهای ۱۳ میلیونی را میتوانم با ۷۰۰ هزار تومان تهیه کنم. زندگیام عوض شده و این تغییر را مدیون آقای رئیسی هستم. لحن مهربان و محترمش از یادم نمیرود.
▪️از وقتی خبر شهادت ایشان را فهمیدم، عمیقا ناراحتم. مادر و همسرم مدام گریه میکنند. مادرم میگوید:«رفیقت رفت محمد!»
خدا رحمتش کند انشاءالله. نگذاشت در سختی بمانم.
👤 راوی: محمد سواری
✍️ محقق: شقایق حیدری کاهکش
🏷 واحد #تاریخ_شفاهی حسینیه هنر اهواز
💠 @hhonar_org
▪️تا شنیدم رئیس جمهور قرار است به #اهواز بیاید و با مردم دیدار داشته باشد به سمت مصلی حرکت کردم. چون در فعالیتهای بسیج حضور داشتم، میدانستم که اکثر رفتآمدهای افراد مهم، از در پشتی مصلی است. دوساعت کمین کردم تا ماشین رئیس جمهور خارج شود. به محض این که ماشین را دیدم خودم را جلوی ماشین انداختم. بسیجیها و تیم حفاظت جلویم را گرفتند و هولم دادند؛ اما من آنقدر حرف داشتم که هیچ چیز جلودارم نبود. دوباره خودم را به ماشین رساندم و خوابیدم جلوی ماشین. آقای رئیسی در ماشین را باز کرد و گفت بروم داخل و کنارش بنشینم. نفس نفس میزدم و میلرزیدم. از رفتار تیم حفاظت خیلی ناراحت شده بود و به آنها تذکر جدی داد که اینطور رفتار نکنند. بطری آب را گرفت سمتم و گفت:«آروم باش، الان پیش منی. یکم آب بخور و بعد حرفت رو بزن. چی نیاز داری؟ راحت باش.»
▪️شروع کردم به گفتن از مشکلات. از بیکاری و نداشتن مسکن و زندگی کردن در خانهی پدری گفتم تا سرطان خون همسر و پسرم و هزینههای درمان. گفتم که هر آمپول شیمیدرمانی ۱۳ میلیون است و برای تهیهی آنها درماندهام و خودم را به آب و آتش میزنم. تا هزینهی دارو را شنید تعجب کرد. فاکتور داروها را نشانش دادم. خیلی ناراحت شد. گفتم من فقط کار میخواهم تا بتوانم زندگیام را بچرخانم. همانجا به آقای محراب، استاندار #خوزستان سفارشم را کردند و گفتند حتما کارشان را انجام دهید. یک کارت هدیه هم به من داد و قول داد که مشکلم را حل کند.
▪️وقتی اطرافیان ماجرا را فهمیدند، یا میگفتند دروغ میگویی یا به خاطر امیدواریام مسخرهام میکردند. اما من مطمئن بودم که او مشکلم را حل میکند. بعد از مدتی استاندار تماس گرفت و گفت حضوری به استانداری بروم. بدون سنگاندازی و سرگردانی استخدام گروه ملی شدم. چون تحصیلات خاصی نداشتم، گفتند میتوانی عضو گروه خدمات شوی. اگر دستور مستقیم رئیس جمهور نبود، این شغل را هم نمیتوانستم داشته باشم. حالا خانوادهام بیمهی تکمیلی دارند و آن داروهای ۱۳ میلیونی را میتوانم با ۷۰۰ هزار تومان تهیه کنم. زندگیام عوض شده و این تغییر را مدیون آقای رئیسی هستم. لحن مهربان و محترمش از یادم نمیرود.
▪️از وقتی خبر شهادت ایشان را فهمیدم، عمیقا ناراحتم. مادر و همسرم مدام گریه میکنند. مادرم میگوید:«رفیقت رفت محمد!»
خدا رحمتش کند انشاءالله. نگذاشت در سختی بمانم.
👤 راوی: محمد سواری
✍️ محقق: شقایق حیدری کاهکش
🏷 واحد #تاریخ_شفاهی حسینیه هنر اهواز
💠 @hhonar_org
📣 #اطلاعیه | نشست دیپلماسی عزت؛ میراثی که باید حفظ شود
🔻 با حضور:
🔹 مهدی خانعلیزاده
🔹 مسعود براتی
🔹 سام مهدی ترابی
📆 دوشنبه ۷ خرداد | ساعت ۱۶ الی ۱۹
📍تهران، خیابان ۱۶ آذر، پلاک ۶۰، حسینیه هنر
🛑 به منظور مدیریت بهتر جلسه و ظرفیت محدود، عزیزانی که تمایل به شرکت در جلسه را دارند به آیدی زیر پیام بدهند:
🆔 @madrese_rah1
🏷 #مدرسه_راه
💠 @hhonar_org
🔻 با حضور:
🔹 مهدی خانعلیزاده
🔹 مسعود براتی
🔹 سام مهدی ترابی
📆 دوشنبه ۷ خرداد | ساعت ۱۶ الی ۱۹
📍تهران، خیابان ۱۶ آذر، پلاک ۶۰، حسینیه هنر
🛑 به منظور مدیریت بهتر جلسه و ظرفیت محدود، عزیزانی که تمایل به شرکت در جلسه را دارند به آیدی زیر پیام بدهند:
🆔 @madrese_rah1
🏷 #مدرسه_راه
💠 @hhonar_org
Forwarded from انتشارات راه یار
🔴پرفروشهای انتشارات «راهیار» در بخش مجازی سیوپنجمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران
🔺بزرگ شدن در سپیدان
🔻عملیات احیا
🔺به توان هایتک
🔻 بادبانها را بکشید
🔺آبی نفتی
🔻سرباز روز نهم
🔺خانه ای برای همه
🔻قهرمان به شکل خودم
🔺آرزوهای دست ساز|خانم مربی| رسم جهاد1
🔻داستان رویان| سلحشور
▪️سفارش کتاب با تخفیف۱۵درصد و ارسال رایگان(بالای ۴۰۰هزار تومان):
raheyarpub.ir
@raheyar97
💠 انتشارات راهیار؛ ناشر فرهنگ، اندیشه و تجربه انقلاب اسلامی
✅ @Raheyarpub
🔺بزرگ شدن در سپیدان
🔻عملیات احیا
🔺به توان هایتک
🔻 بادبانها را بکشید
🔺آبی نفتی
🔻سرباز روز نهم
🔺خانه ای برای همه
🔻قهرمان به شکل خودم
🔺آرزوهای دست ساز|خانم مربی| رسم جهاد1
🔻داستان رویان| سلحشور
▪️سفارش کتاب با تخفیف۱۵درصد و ارسال رایگان(بالای ۴۰۰هزار تومان):
raheyarpub.ir
@raheyar97
💠 انتشارات راهیار؛ ناشر فرهنگ، اندیشه و تجربه انقلاب اسلامی
✅ @Raheyarpub
حسینیه هنر
Photo
📖 #بخوانید | مو بیشتر!
▪️گفته بودند که سید ابراهیم رئیسی اول صبح به ایذه میرسد. دل تو دلم نبود برای دیدنش. صبح خیلی زود از خانه زدم بیرون. به لطف یکی از دوستانم که برای خودش برو بیایی داشت توانستم به محل فرود هلیکوپتر بروم. میخواستم رئیس جمهور را ببینم و با او حرف بزنم. اما چه بگویم؟ از مشکلات اقتصادی حرف بزنم یا کمکی برای کسب و کارم از او بگیرم؟ شاید هم بگویم برای مردم ایذه کاری بکند. نمیدانستم؛ فقط میخواستم رئیس جمهور را ببینم.
▪️هلیکوپتر نشست. لا به لای خاک و باد سید ابراهیم را دیدم که پیاده شد و با چند نفر همراه به سمت ماشین رفت. با قدم های تند به طرفش رفتم و داد زدم «سید ابراهیم! سید ابراهیم!» نفس نفس میزدم و اضطراب داشتم. یکی دست روی سینهام زد و نگذاشت جلوتر بروم. آخرین نفسهایم را به زور خرج کردم تا یک «سید ابراهیم!» دیگر بگویم. چقدر من خوش اقبالم! سید ابراهیم برگشت و به طرفم آمد و باهام دست داد. بیست و پنج سالم بود و قیافهام بیست ساله نشان میداد. سید ابراهیم رئیسی فکر میکرد که من چه حرف مهمی دارم برای گفتن؟ گفتم «سید مو خیلی دوستت دارُم.» سید ابراهیم لبخند زد:«مو بیشتر!» و رفت.
▪️با همین جمله طوری مهرش به دلم نشست که برای دیدار بعدی تا استادیوم تختی دویدم تا در محل دیدار مردمی سید ابراهیم را دوباره ببینم. قبل از این که سوار ماشین بشود این بار بدون لحجه گفتم «من خیلی دوستت دارم.» برگشت و نگاهم کرد و با آن لبخند آشنا گفت «مو بیشتر.» باورم نمیشد هنوز آن مکالمه قبلی را فراموش نکرده باشد. عزیز بود و عزیزتر شد.
حالا تنها دلخوشیام بعد از شهادتش، این است که ارادتم را به او نشان دادم.
👤 راوی: کمیل گودرزی
✍️ محقق: سجاد ترک
🏷 واحد #تاریخ_شفاهی حسینیه هنر #اهواز
💠 @hhonar_org
▪️گفته بودند که سید ابراهیم رئیسی اول صبح به ایذه میرسد. دل تو دلم نبود برای دیدنش. صبح خیلی زود از خانه زدم بیرون. به لطف یکی از دوستانم که برای خودش برو بیایی داشت توانستم به محل فرود هلیکوپتر بروم. میخواستم رئیس جمهور را ببینم و با او حرف بزنم. اما چه بگویم؟ از مشکلات اقتصادی حرف بزنم یا کمکی برای کسب و کارم از او بگیرم؟ شاید هم بگویم برای مردم ایذه کاری بکند. نمیدانستم؛ فقط میخواستم رئیس جمهور را ببینم.
▪️هلیکوپتر نشست. لا به لای خاک و باد سید ابراهیم را دیدم که پیاده شد و با چند نفر همراه به سمت ماشین رفت. با قدم های تند به طرفش رفتم و داد زدم «سید ابراهیم! سید ابراهیم!» نفس نفس میزدم و اضطراب داشتم. یکی دست روی سینهام زد و نگذاشت جلوتر بروم. آخرین نفسهایم را به زور خرج کردم تا یک «سید ابراهیم!» دیگر بگویم. چقدر من خوش اقبالم! سید ابراهیم برگشت و به طرفم آمد و باهام دست داد. بیست و پنج سالم بود و قیافهام بیست ساله نشان میداد. سید ابراهیم رئیسی فکر میکرد که من چه حرف مهمی دارم برای گفتن؟ گفتم «سید مو خیلی دوستت دارُم.» سید ابراهیم لبخند زد:«مو بیشتر!» و رفت.
▪️با همین جمله طوری مهرش به دلم نشست که برای دیدار بعدی تا استادیوم تختی دویدم تا در محل دیدار مردمی سید ابراهیم را دوباره ببینم. قبل از این که سوار ماشین بشود این بار بدون لحجه گفتم «من خیلی دوستت دارم.» برگشت و نگاهم کرد و با آن لبخند آشنا گفت «مو بیشتر.» باورم نمیشد هنوز آن مکالمه قبلی را فراموش نکرده باشد. عزیز بود و عزیزتر شد.
حالا تنها دلخوشیام بعد از شهادتش، این است که ارادتم را به او نشان دادم.
👤 راوی: کمیل گودرزی
✍️ محقق: سجاد ترک
🏷 واحد #تاریخ_شفاهی حسینیه هنر #اهواز
💠 @hhonar_org
📣 #اطلاعیه | سلسله نشستهای همپا
💢 تجربهنوردی و نقد کتاب «خون میگذشت»
📌 زندگینامه مبارزی که امام بیشتر از علما قبولش داشت
🔻 با حضور:
⬅️ هادی لطفی (نویسنده کتاب)
📆 چهارشنبه، ۹ خرداد ۱۴۰۳ | ساعت ۸ تا ۱۳
📍 خیابان آیتالله کاشانی، روبروی هلال احمر، حسینیه هنر #اصفهان
🛑 به منظور مدیریت بهتر جلسه و ظرفیت محدود، عزیزانی که تمایل به شرکت در جلسه را دارند با شماره 09130307937 تماس بگیرند.
💠 @hhonar_org
💢 تجربهنوردی و نقد کتاب «خون میگذشت»
📌 زندگینامه مبارزی که امام بیشتر از علما قبولش داشت
🔻 با حضور:
⬅️ هادی لطفی (نویسنده کتاب)
📆 چهارشنبه، ۹ خرداد ۱۴۰۳ | ساعت ۸ تا ۱۳
📍 خیابان آیتالله کاشانی، روبروی هلال احمر، حسینیه هنر #اصفهان
🛑 به منظور مدیریت بهتر جلسه و ظرفیت محدود، عزیزانی که تمایل به شرکت در جلسه را دارند با شماره 09130307937 تماس بگیرند.
💠 @hhonar_org
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📻 #بشنوید | ما افغانی هستیم، رئیسی تحویلمان نمیگیرد
▪️#شهید_جمهور به روایت راوی افغانستانی
📍چغادک، شهرستان #بوشهر
👤 محقق: رباب حیدری
🏷 واحد #تاریخ_شفاهی حسینیه هنر بوشهر
💠 @hhonar_org
▪️#شهید_جمهور به روایت راوی افغانستانی
📍چغادک، شهرستان #بوشهر
👤 محقق: رباب حیدری
🏷 واحد #تاریخ_شفاهی حسینیه هنر بوشهر
💠 @hhonar_org
📖 #بخوانید | مراسم نامزدی لغو شد
▪️رفتم گلزار شهدای برازجان برای مراسم شهدای خدمت. جوانی با لباس مشکی که ته ریش با موهای بلندی داشت و تتویی روی دستش بود نظرم رو جلب کرد. فاصله رو باهاش کم کردم و ازش پرسیدم: «خبر سقوط رو چطور شنیدی؟» با اکراه گفت: «خودم و خانواده اهل سیاست نیستیم و اخبار از این دست رو پیگیری نمیکنیم اما وقتی خبر سقوط هلیکوپتر رو شنیدم دلنگران بودم.
▪️به هیات محله رفته و در مراسم دعا و زیارت عاشورا که برای سلامتی رئیسجمهور گرفته بودند شرکت کردم. شب هم تا ساعت سه چهار صبح پیگیر اخبار بودم که پای گوشی خوابم برد و با زنگ دوستان بیدار شدم و شنیدم کار از کار گذشته است.»
▪️ادامه داد: «از قضا طبق قرار قبلی، شب بعد از حادثه مراسم نامزدی دختر داییام بود و ما هم دعوت بودیم که صبح گوشی مادرم زنگ خورد و خبر کنسل شدن جشن رو دادند.»
👤 راوی: علی برومند
📹 محقق: سیدمحمودهاشمی
✍️ تدوین: پریوش اسلامفر
🏷 واحد #تاریخ_شفاهی حسینیه هنر #بوشهر
💠 @hhonar_org
▪️رفتم گلزار شهدای برازجان برای مراسم شهدای خدمت. جوانی با لباس مشکی که ته ریش با موهای بلندی داشت و تتویی روی دستش بود نظرم رو جلب کرد. فاصله رو باهاش کم کردم و ازش پرسیدم: «خبر سقوط رو چطور شنیدی؟» با اکراه گفت: «خودم و خانواده اهل سیاست نیستیم و اخبار از این دست رو پیگیری نمیکنیم اما وقتی خبر سقوط هلیکوپتر رو شنیدم دلنگران بودم.
▪️به هیات محله رفته و در مراسم دعا و زیارت عاشورا که برای سلامتی رئیسجمهور گرفته بودند شرکت کردم. شب هم تا ساعت سه چهار صبح پیگیر اخبار بودم که پای گوشی خوابم برد و با زنگ دوستان بیدار شدم و شنیدم کار از کار گذشته است.»
▪️ادامه داد: «از قضا طبق قرار قبلی، شب بعد از حادثه مراسم نامزدی دختر داییام بود و ما هم دعوت بودیم که صبح گوشی مادرم زنگ خورد و خبر کنسل شدن جشن رو دادند.»
👤 راوی: علی برومند
📹 محقق: سیدمحمودهاشمی
✍️ تدوین: پریوش اسلامفر
🏷 واحد #تاریخ_شفاهی حسینیه هنر #بوشهر
💠 @hhonar_org
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📻 #بشنوید | عزیز بودی و با شهادت عزیزتر شدی
💢 روایت سوزناک یکی از حاضرین در مراسم تشییع #شهید_جمهور در استان #قم
👤 راوی: زینبالسادات مدرسی
🎙️ گوینده: زهرا گلکار
🏷️ واحد #تاریخ_شفاهی حسینیه هنر قم
💠 @hhonar_org
💢 روایت سوزناک یکی از حاضرین در مراسم تشییع #شهید_جمهور در استان #قم
👤 راوی: زینبالسادات مدرسی
🎙️ گوینده: زهرا گلکار
🏷️ واحد #تاریخ_شفاهی حسینیه هنر قم
💠 @hhonar_org
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 #ببینید | مردم پیشنهاد دادند، رئیسی کلنگزنی کرد
▪️روایت متفاوت استاندار #بوشهر از نتیجه دیدار اتفاقی مردم یک روستا با رئیسجمهور
🏷 تولید شده در حسینیه هنر بوشهر
🇮🇷 #شهید_جمهور
💠 @hhonar_org
▪️روایت متفاوت استاندار #بوشهر از نتیجه دیدار اتفاقی مردم یک روستا با رئیسجمهور
🏷 تولید شده در حسینیه هنر بوشهر
🇮🇷 #شهید_جمهور
💠 @hhonar_org
Forwarded from عماریار
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📣 سید حسن نصرالله در مراسم بزرگداشت والده خود: ما در یکی از محلههای فقیرنشین در نزدیکی بیروت زندگی میکردیم که حتی مسجد هم نداشت. پدر و مادرم ۹ فرزند داشتند که در ۲ اتاق ساکن بودیم.
🎥 روایت زندگی «سید حسن نصرالله» از کودکی تا بزرگسالی، از زبان نزدیکترین افراد به ایشان مانند پدر، فرزند و... با حقایقی که برای اولین بار افشا میشود را در مستند عربی #قلب_الامین ببینید🔻
🌐 B2n.ir/ghamb
✅ در #عماریار با خانواده فیلم ببینید
🆔 @AmmarYar_IR
🎥 روایت زندگی «سید حسن نصرالله» از کودکی تا بزرگسالی، از زبان نزدیکترین افراد به ایشان مانند پدر، فرزند و... با حقایقی که برای اولین بار افشا میشود را در مستند عربی #قلب_الامین ببینید🔻
🌐 B2n.ir/ghamb
✅ در #عماریار با خانواده فیلم ببینید
🆔 @AmmarYar_IR